آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

(ولادت، دوران کودکى، نوجوانى و جوانى امام هشتم(ع))
(به مناسبت فرا رسیدن سالروز میلاد با سعادت حضرت رضا(ع)) بدر منیر
حضرت امام رضا(ع) یکى از دوازده فروغ امامت است که معارف معنوى قرآن و عترت را در مواقع مقتضى به اصحاب و شاگردان خویش تعلیم مى‏داد و زمانى در پاسخ به پرسش‏ها پرتو افشانى مى‏فرمود و نیز از طریق مباحث علمى و احتجاجات عقیدتى، کلامى و برهانى افاضه مى‏فرمود، چنین برنامه هایى موجب گردید تا فرهنگ و اندیشه اسلامى، غنى و پربار گردد، باورها و ارزش‏هاى دینى صیانت شود. آن ستاره هشتم هدایت از عمده‏ترین پایه‏هاى دیانت و جوشان‏ترین چشمه‏هاى حکمت و یقین به شمار مى‏رود که اسرار نبوت، ودایع رسالت و امامت بعد از پدر بزرگوارش حضرت امام کاظم(ع) به ایشان انتقال یافت. حضرت على بن موسى‏الرضا(ع) فرزند پیشواى پاک و پارسایى است که در فرصت‏هاى مقتضى به رغم اختناق، فشارهاى سیاسى و توطئه‏هاى گوناگون خلفاى خلافکار معاصرش، به نشر احکام و معارف الهى پرداخت و میراث گرانقدرى از فرهنگ سترگ اهل بیت(ع) را در دسترس علاقه‏مندان، در اعصار بعد قرار داد.
صبر، شجاعت، عبادت و تقواى امام هفتم و در یک کلام شخصیت ملکوتى آن حضرت در حدّى بوده است که در زمان خود کسى در برترى مقام ورع و معنویت آن وجود بابرکت هیچ گونه تردیدى نداشت. رنج‏هاى طاقت فرسایى که امام موسى کاظم(ع) در راه دفاع از اسلام و مبارزه با باطل متحمل گردید اشتیاق و رسالت ایشان را در جهت گسترش حق‏طلبى و حراست از اعتقادات آسمانى نشان مى‏دهد.
مقام علمى و شخصیت معنوى امام رضا(ع) نیز مورد تأیید دوستان و دشمنان بوده و مى‏باشد در زمانى که برخى علماى دربارى و سیاستمداران منحرف در صدد آن بودند تا در فرهنگ اسلامى خدشه وارد نمایند آن بدر منیر با تعلیمات الهى راه اجداد و نیاکان و پدر پرهیزگارخویش را استمرار بخشید و موازین دینى ناب را از گزند انحراف و زوال رهانید و گام‏هاى ارزنده و مهمى در جهت تنویر افکار افراد جامعه و آشنایى مردم با چهره واقعى حکّام عباسى و نیز عدم مشروعیت آنان برداشت و لحظه‏اى از پرورش شاگردانى پرمایه، ارشاد مردم، دفاع از حریم حق و مقاومت در برابر باطل، غفلت ننمود و سرانجام در این مسیر به شهادت رسید. مادرى نیکوسرشت‏
مادر آن امام همام کنیزى از شمال آفریقا یا جنوب اروپا بود که به مدینةالنبى انتقال یافت و او را تکتم مرسیه مى‏نامیدند. یاقوت حموى مرسى را از شهرهاى جزیره سیسیل مى‏داند(1) ولى برخى گفته‏اند این ناحیه همان بندر مارسى واقع در جنوب فرانسه است(2) البته در حریم امام موسى بن جعفر(ع) او را تکتم صدا نمى‏کردند و مادر امام هفتم وى را که عروسش بود، طاهره نامید و گفته‏اند لقبش نجمه بود، هاشم معروف حسنى مى‏گوید: امام رضا(ع) از مادرى به نام خیزران زاده شد و اضافه مى‏کند این زن، کنیزى از نوبیه (از نواحى سودان کنونى واقع در شمال آفریقا) به نام اروى ملقّب به شقراء بوده است.(3) و در پاره‏اى منابع این بانو با کنیه امّ البنین(مادر فرزندان) معروف گردید و نامش را به استناد سروده‏اى تکتم ذکر کرده‏اند که ترجمه‏اش چنین است: «برترین مردم از نظر شخصیت، پدر، قبیله، و اجداد همانا على (حضرت امام رضا(ع)) بزرگوار است. او را تکتم به عنوان هشتمین سمبل دانش و بردبارى به عنوان امامى که حجت حق است برایمان به ارمغان آورد.»(4)
امام کاظم(ع) تکتم را از مردى که اهل مغرب( مراکش کنونى واقع در شمال آفریقا) بود، براى مادر ارجمند خویش، حمیده مصفاة، ابتیاع فرمود. در ابتدا آن برده فروش آفریقایى نُه کنیز را به امام هفتم عرضه داشت، امّا، حضرت هیچ کدام را نپذیرفت و فردى جز آنها را خواستار گردید. برده فروش کنیز دیگرى را نام برد که در آن زمان دچار بیمارى و کسالت بود، امّا از ارائه‏اش اجتناب نمود، امام کاظم بازگشت و روز دوّم هشام بن حمران را مأمور نمود هشتاد دینارى را که فروشنده به عنوان بهاى این کنیز مى‏طلبد، به وى بپردازد او هم چنین کرد و آن فرد بیمار را خواستار گشت، لیکن مرد مزبور خوددارى ورزید، مگر به شرط معرفى مردى که روز گذشته همراه با خریدار بوده است، هشام به او گفت: مردى از بنى هاشم است و توضیح بیشترى نداد.
در این هنگام تاجر مغربى به فرستاده امام گفت: این کنیز مریض را از اقصى نقاط مغرب براى خویش ابتیاع نموده است و به زنى از اهل کتاب برخورده و آن بانو از وى خواسته است تا کنیز را به او بفروشد، امّا در جوابش، خاطرنشان ساخته است: فروشى نیست و به خودم تعلق دارد. آن زن در پاسخش گفته است: این فرد را شایسته تو نمى‏دانم. بلکه او براى مردى از بهترین انسان‏هاى روى زمین خواهد بود.(5) پسرى به دنیا مى‏آورد که مردمان جهان تسلیم او مى‏گردند و آن کنیز باکره بود.(6)
هنگامى که امام هفتم آن کنیز را خریدارى نمود، اصحاب خویش را فراخواند و به ایشان فرمود: وى را جز به فرمان خداوند متعال خریدارى ننموده است و چون از حضرت چگونگى ماجرا را جویا شدند، فرمودند: در رؤیایى راستین ناگهان جدّم رسول خدا(ص) و پدرم که سلام خداوند بر آنان بود، به سویم آمدند در حالى که قطعه حریرى با آن دو، بود و چون آن را گشودند، پیراهنى بود که تصویر این کنیز بر آن نقش گردیده بود. پس گفتند: اى موسى کاظم بهترین مردمان روى زمین پس از تو، از این کنیز برایت خواهد بود، آنگاه فرمان دادند نامش را على بگذارم و افزودند خداوند توسط او، دادگرى و دل سوزى را آشکار مى‏گرداند، پس خوشا به حال آن کسى که وى را تصدیق نماید و واى بر حال آن که با او عداوت ورزد و انکارش نماید.(7) امّا تکتم برترین زنان در عصر خود، در دانش، دیانت، پرهیزکارى و متانت بود.
آنگاه که حمیده مصفاة وى را مالک گردید به علامت تکریمش، هرگز در مقابلش بر زمین ننشست. از نمونه‏هاى شگفت انگیزى که حمیده براى فرزندش امام کاظم(ع) بیان داشت، این بود که: من شکى در پاکى او و نسل وى ندارم و این کنیز را به شما بخشیدم. همانا من در عالم رؤیا، رسول اکرم(ص) را مشاهده نمودم که خطاب به من فرمودند: اى حمیده، نجمه را به فرزندش موسى (ع) ببخش که همانا بزودى برایش بهترین مردمان زمین را بدنیا مى‏آورد.(8) نوید نورانى‏
شیخ صدوق از یزید بن سلیط روایت کرده است که گفت: همراه جماعتى امام صادق(ع) را در راه مکّه ملاقات کردیم، در آن موقع به امام عرض نمودیم: پدر و مادرم فدایت، شما امامان پاکید و مرگ چیزى است که کسى را از آن گریزى نمى‏باشد، پس نکته‏اى بفرمائید تا به واپسین ماندگان خود برسانم، حضرت فرمود: آرى این‏ها فرزندان من هستند و این بزرگ ایشان است، و اشاره فرمود به پسرش موسى کاظم(ع)، و در اوست علم، حلم، فهم، جود ومعرفت به آنچه مردم به آنها نیاز دارند در امورى از دین که دچار اختلاف شده‏اند و در اوست حسن خلق و حسن جوار(خوش همسایگى) و او درى است از ابواب خداوند متعال و در او صفتى است بهتر از این‏ها، عرض کردم: آن خصلت کدام است؟ فرمود خداوند عزّ و جلّ از او بیرون مى‏آورد دادرس و فریادرس این امّت را و نیز نور و فهم و حکم این مردم را، بهتر زائیده شده و بهتر نورسیده. پروردگار توسط او خون‏ها را محفوظ مى‏دارد، نزاع بین افراد را اصلاح مى‏کند، پراکنده‏ها را متحد مى‏نماید، شکسته با او التیام مى‏یابد، برهنه پوشیده مى‏شود و گرسنه سیر مى‏گردد. امور خوفناک امنیت پیدا مى‏کنند، مردمان مطیع فرمانش مى‏گردند، بهترین خلایق باشد در هر حال چه در حال کهولت و چه میان سالى و چه در سنین کودکى و جوانى و قبل از رسیدن به سن بلوغ، عشیره‏اش به سبب او، سیادت مى‏یابند. سخنش حکمت و سکوتش علم است براى مردم در آنچه دچار اختلاف گشته‏اند.(9) این است پیش بینى حضرت امام صادق(ع) درباره حضرت امام رضا(ع).
زمانى که نجمه به حضرت على بن موسى الرضا(ع) بارور گشت سنگینى حمل را حس نمى‏کرد و تسبیح، ذکر خداوند و تهلیل را از او مى‏شنید در حالى که فرزندش در رحم بود. شیخ صدوق که از طریق اسناد معتبر این نکات را به نقل از مادر امام، روایت کرده است اضافه مى‏کند: وى گفته است: چون چنین حالاتى را از درون خود گوش مى‏دادم دچار خوف و هراس گشتم و وقتى از خواب بر مى‏خاستم دیگر صدایى به گوشم نمى‏رسید (زیرا وى اذکار مورد اشاره را هنگامى که خواب بود از طفل خود مى‏شنید.)(10) میلادى مبارک‏
سرانجام روز پنج شنبه یازدهم ربیع الاول سال 153 هجرى و پنج سال بعد از شهادت ششمین فروغ امامت در شهر مدینه حضرت امام رضا(ع) دیده به جهان گشود. البته شیخ کلینى زمان این ولادت با سعادت را سال 148 هجرى ذکر کرده و این خبر را صحیح‏تر دانسته است.(11) شیخ مفید نیز با این قول موافق است.(12) علامه مجلسى در بحارالانوار و کفعمى در مصباح منیر چنین نظرى دارند امّا ابن شهر آشوب سروى مازندرانى نقل نخست را مى‏پذیرد و مى‏افزاید آن را غیاث بن امید از اهل مدینه شنیده است.
در هر حال امام رضا(ع) در میان سى و چند فرزند حضرت موسى بن جعفر(ع) به عنوان بزرگترین آنها، دانشمندتر، شریف‏تر، مقدس‏تر و زاهدتر، در این تاریخ مدینه را بوجود مبارک خویش غرق نور و سرور نمود.(13)
با اعتماد به قول کلینى در «کافى» و طبرسى در «اعلام الورى»، ولادت امام رضا(ع) به فاصله کمتر از یک ماه بعد از شهادت امام ششم رخ داده است و مؤید آن خبرى مى‏باشد که از امام کاظم(ع) نقل گردیده است که آن حضرت بارها خطاب به فرزندان خویش مى‏فرمود: این برادر شما، على بن موسى «عالم آل محمد» است. راجع به امور دینى خود، از او بپرسیدو هرچه مى‏گوید به ذهن خویش بسپارید چون من از پدرم جعفر بن محمد(ع) مکرر مى‏شنیدم که مى‏فرمود: عالم آل محمد در صلب توست و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است و اى کاش من او را مى‏دیدم.(14)
آن روز که این وجود مبارک بدنیا آمد، نسیمى از نور، زمین را از عطر میلادش روشن ساخت، عرشیان و فرشتگان مقدم مُنورش را گلباران کردند، آسمان شادمان و آیینه بندان و زمین زیر چتر خورشیدى در انتظار در آغوش کشیدن مردى از تبار رسول اکرم(ص) پر تپش شده بود و آن روز خجسته نه تنها مدینه، حجاز که جهان اسلام مواج از شفافى عشق شده و آسمان نورافشان گردید. لحظه‏ها بر قدوم این نوزاد کرنش نمودند. از اوج ملکوت تا سطح زمین، از کوه تا دشت، از بالا تا پایین با تابندگى جذّاب مهتاب و درخشش ستارگان، چراغانى شده بود. نور و سرور در حجاز خیره کننده، دل‏انگیز و دل‏پذیر بود، روزى که خورشید هشتم بامداد سعادت و ابتهاج را اعلام داشت، فراز ملکوت لبخند مى‏زد. مردمان نیز شکر گزار بودند چرا که مشیّت الهى بر این تعلق گرفته تا بر جهانیان منّت بگذارد و فروغى درخشان را به گیتى بیاورد. شخصیتى مشعشع و مقدس که نمى‏توان او را در قالب الفاظ و مفاهیم محدود وصف کرد. جوانه‏هاى جاوید
وقتى این کودک پا به عرصه وجود نهاد حمیده مصفاة مادر او را ملقب به طاهره نمود.(15) امام هنگامى که متولد گردید، با دو دستش به مادر خویش تکیه نمود و سرخود را به سوى آسمان بالا برد و شهادت به یکتایى خداوند متعال، فرستاده‏اش و اوصیائش را بر زبان جارى نمود، همانگونه که سنت متداول در فرزندان ائمه است آن حضرت ختنه شده و ناف بریده پاى بر گیتى نهاد. پس از آن پدرش بر نجمه وارد گردید و فرمود: اى نجمه گوارایت باد این کرامت و لطفى که از سوى پروردگارت مى‏باشد. آنگاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات کامش را برداشت و وى را به مادرش برگردانید و فرمود بگیرش که همانا او باقى مانده خداوند بر روى زمین است...(16)
ابن بابویه به سند معتبر از محمد بن زیاد روایت کرده است که وى گفت حضرت امام کاظم(ع) در روزى که حضرت امام رضا(ع) متولد گردید، فرمودند: این فرزند من ختنه کرده و پاک و پاکیزه بدنیا آمد و لیکن ما تیغى بر موضع ختنه ایشان مى‏گردانیم از براى متابعت سنت نبوى. نقش خاتم آن حضرت ماشاء اللّه لاقوة الا باللّه و به روایتى حسبى اللّه بوده است. محدث قمى مى‏گوید این دو نقل با هم منافاتى ندارد زیرا آن حضرت را دو انگشتر بوده است یکى از خودش و دیگرى از پدرش به وى به ارث رسید بود چنانچه کلینى از موسى بن عبدالرحمن روایت نموده است.(17) در خصوص فضایل و عبادت مادر امام نقل کرده‏اند. در ایام شیرخوارگى حضرت، یادآور شد کس دیگرى را که شیر دارد مشخص کنند تا او را در این زمینه کمک کند، پرسیدند مگر شیر تو کم است؟ جواب داد، نه از این بابت مشکلى ندارم ولى در اثر اشتغال به شیردادن، از انجام نوافل و ذکرهاى مستحبى باز مى‏مانم بدین جهت نیروى کمکى مى‏خواهم تا از این امور بازنمانم.(18) نام، لقب و کنیه‏
امام کاظم(ع) فرزندش را على نامید، ابوعماره مى‏گوید چون به امام هفتم عرض کردم، امام پس از خویش را معرفى کنید، آن حضرت پس از توضیحى در مورد امامت که امرى الهى است و امام از سوى خدا و رسولش معرفى مى‏گردد، فرمود: پس از من امر امامت به پسرم على(ع) مى‏رسد که هم نام امام اول على بن ابى طالب(ع) و امام چهارم على بن الحسین (ع) است.(19) آرى امام هشتم على نامیده شد و به رضا ملقب گردید که این عنوان که برایش تعیین گشت فرمانى از جانب پروردگار برپیامبرش حضرت محمد(ص) بود که بر زبان جبرئیل امین جارى گشت و نیز کنیه آن حضرت ابوالحسن گردید.(20) لقب هایى چون صابر، فاضل، وفى، مرضى نیز براى امام هشتم، در منابع معتبر، ذکر کرده‏اند.(21) رضا در کتب لغت معانى متعددى چون دوست، محب، خشنودى و مانند آن دارد ولى علماى شیعه این لقب را به معناى راضى به رضاى خداوند یا مرضى خدا و رسول گفته‏اند، عدّه‏اى از مورخان نوشته‏اند وقتى مأمون خلیفه عباسى امام رضا(ع) را براى ولایت عهدى خویش برگزید، حضرت را رضاى آل محمد نامید.(22)
برخى دیگر ذکر کرده‏اند چون دوستان و دشمنان نسبت به این مقام سیاسى امام رضا(ع) اظهار خشنودى نمودند و چنین وضعى براى پدران ایشان رخ نداد از این رو تنها آن حضرت به «رضا» معروف گردید.
شیخ صدوق هم بنا به روایتى در عیون اخبار الرضا گفته است: باید یادآور شد داعیان و مبلغان بنى عباس در اواخر حکمرانى امویان مردم را دعوت کردند که به رضا از آل محمد بیعت کنند یعنى این که بدون آن که از کسى نام ببرند، چنین عنوانى را مطرح مى‏کردند زیرا خلافت امویان فاقد مشروعیت است و باید به کسى از خاندان رسول اکرم(ص) که مورد رضایت همه باشد بیعت نمود و چون مأمون خود از بنى عباس بود و این خاندان نیز با حکومت آل على مخالف بودند، وى حضرت على بن موسى الرضا را به ولایت عهدى برگزید و همه به این انتخاب رضایت دادند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت محقق گردید، البته شیخ صدوق ضمن مطرح نمودن چنین موضوعى، در ادامه، آن را صحیح نمى‏داند و به روایت دیگرى اشاره دارد که در آن آمده است: به حضرت امام محمد تقى(امام جواد(ع)) عرض شد: آیا هر یک از پدران شما رضاى خدا و رسولش نمى‏باشند، چرا از میان همه آنان پدرتان به «رضا» موسوم گردیده است؟ حضرت پاسخ داد: همانا مخالفان اَمرِ امامت به رهبرى حضرتش راضى و خشنود گردیدند همانطور که موافقان امر امامت نیز از این امر اعلام رضایت کردند و براى هیچ کدام از ائمه چنین امرى بوجود نیامده است.(23) علامه محقق سید عبدالرزاق مُقرّم پس از ذکر این حدیث خاطر نشان نموده است: این استدلال یا صرفاً براى قانع گردانیدن سؤال کننده است و متناسب با درک و فهم او مطرح شده است یا براى بیان سرّ الهى که در نامگذارى حضرت امام رضا(ع) وجود داشته است و گرنه حدیث صحیفه که از آسمان نازل گردیده گواه این نکته است که القاب ائمه نیز همانند اسامى مبارکشان از جانب خداوند متعال که عصمت را در آن وجودهاى مقدس به ودیعت نهاده، انتخاب شده است.(24)
ابن بابویه به سند خود از بزنطى روایت کرده است به خدمت امام تقى (ع) عرض کردم گروهى از مخالفانتان گمان مى‏کنند والد شما را مأمون ملقب به رضا گردانید در هنگامى که آن حضرت را به عنوان ولایت عهدى خود انتخاب کرد. حضرت فرمود: سوگند به خداوند دورغ مى‏گویند بلکه حق تعالى او را به رضا مسمّى گردانید براى آن که پسندیده خداوند در آسمان بود و رسول خدا(ص) و ائمه هدى(ع) در زمین از او خشنود بودند و ایشان را براى امر امامت پسندیدند و نیز به سند معتبر ابن بابویه از سلیمان بن حفص روایت کرده است امام کاظم(ع) پیوسته فرزند خود را رضا مى‏نامید و مى‏فرمود: بخوانید فرزندم را رضا و گفتم به فرزند خود رضا و وقتى آن حضرت را مورد خطاب قرار مى‏داد ابوالحسن مى‏نامید و چون امام موسى بن جعفر را ابوالحسن اوّل مى‏نامند براى امتیاز لقب امام هشتم، آن حضرت را ابوالحسن ثانى گفته‏اند.(25) علامه مجلسى در کتاب جلاء العیون در احوال حضرت امام رضا(ع) علاوه بر اسامى، القاب و کنیه هایى که بدانهااشاره کردیم افزوده است به آن حضرت قرة اعین المؤمنین و غیظ الملحدین نیز گفته‏اند.(26) سیماى با صلابت و دوران صباوت‏
امام هشتم از نظر قیافه و سیماى ظاهرى بسیار پرجذبه و زیبا بودند، صورت مبارکشان گندم گون، محاسن و قامتى معتدل داشتند. در چشمان درشت و سیاهشان که از زیر ابروان پر پشتشان نمایان بود، یک جهان جذبه و نفوذ معنوى موج مى‏زد و همچون جدّ بزرگوارشان، رسول اکرم(ص) دو رشته گیسو، چهره جذابشان را در میان داشت. نوشته‏اند حضرتشان شبیه‏ترین مردم به خاتم رسولان در عصر خودش بود، وقار، سطوت، متانت و هیبت آن حضرت در اوج بود. در عین حال جامه‏اى ساده و غالباً پیراهنى از پارچه‏هاى خشن برتن مى نمودند و تنها در مجالس عمومى و در میان مردم جبّه‏اى لطیف بر رویش مى‏پوشیدند، ابن عباد مى‏گوید: امام، تابستان‏ها بر روى حصیرى مى‏نشستند و زمستان‏ها بر گلیمى استراحت مى‏نمودند و تنها براى برخى نشست‏هاى جمعى، خویشتن را در مواقعى مى آراستند.(27) آن حضرت همچون سایر ائمه طاهرین، از همان سنین کودکى، رشد و کمال عقلى و اخلاق فوق العاده‏اى داشتند. حضرت امام کاظم(ع) در خصوص ایشان اشتیاق فراوانى بروز مى‏دادند و علوم، معارف و رازهاى امامت را به فرزندشان تعلیم مى‏دادند و براى آن که شیعیان پس از شهادت امام هفتم حیران نگردند مقام شامخ امامت وى را به اصحاب نزدیک و پیروان خاص و مورد اعتماد خویش گوشزد مى‏فرمودند. مفضّل بن عمرو مى‏گوید: خدمت امام موسى بن جعفر(ع) مشرف شدم در حالى که فرزندشان على بن موسى الرضا(ع) در دامنشان قرار داشت و او را غرق بوسه مى‏ساختند، و زبانشان را مى‏مکیدند و گاهى بر دوش خویش سوار مى‏کردند و زمانى کودک را در آغوش خویش مى‏فشردند و خطاب به او مى‏فرمودند: پدر و مادرم قربانت! چقدر بویت خوش ، اخلاقت پاک و برترى و فضیلت تو آشکار است، عرض کردم: فدایت گردم براى این کودک علاقه و ارادتى در قلبم ریشه دوانید که نظیر آن براى احدى جز شما در دلم قرار نگرفته است، حضرت فرمود: اى مفضّل نسبت او با من همچون نسبت من به پدرم مى‏باشد یعنى همانگونه که از میان فرزندان امام صادق(ع) منصب امامت تنها به امام کاظم رسید از بین فرزندان ایشان، او وارث این مقام معنوى و ملکوتى است. عرض کردم آیا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روى زمین است، فرمود: آرى هر کس از او پیروى کند رستگار گردیده و هر کس از فرمانش سرپیچى نماید کافر مى‏گردد.(28) آرى حضرت رضا در پرتو تعالیم پدر بزرگوارش نشو و نما نمود و بالید و علوم و فضایلى را که آن حضرت از پدران خویش به ارث برده بود، دریافت نمود. آن امام همام حدود سى و پنج سال در پرتو درخشندگى پدر پارسایش زیست و از خرمن فیضش خوشه‏ها برچید و با این وصف دوران کودکى، نوجوانى و جوانى ایشان در زمان حیات امام کاظم(ع) بوده و با شهادت پدر رهبرى معنوى و سیاسى جامعه را عهده‏دار شدند. ابرهاى تیره‏
در ایامى که امام رضا(ع) همراه پدر بود شاهد محنت‏ها و رنج‏هاى فراوانى گشت که بر امام کاظم(ع) وارد گردید. در این دوران آن حضرت با تألماتى جانکاه مصائب گوناگونى را لمس مى‏نمود و در سنین صباوت و نوجوانى کاملاً احساس مى‏کرد همان جاهلیت امویان و حتى تیره‏گى‏هاى قبل از ظهور اسلام توسط عباسیان رشد سرطانى پیدا کرده است و همین ناملایمات، آزارهایى را متوجه خاندان نبى‏اکرم(ص) ساخت. وضع آشفته و نابهنجار حاکمان چنین روزگارى بر تمامى مردم آشکار بود. بلاى خانمان سوز ستم، فساد و تباهى زمامداران خودسر فراگیر شده و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در چنین نابسامانى هایى پناهگاه امت مسلمان و شیعیان به شمار مى‏رفتند، فریاد رس دادخواهان بودند و محور تشکل، انسجام و مقاومت جبهه‏هاى حق و حامیان ارزش‏هاى ناب به حساب مى‏آمدند. هنگام ولادت امام رضا(ع) منصور دوانیقى، خلیفه عباسى، در اوج سلطه بود و براى تثبیت پایه‏هاى حکومت خویش انسان‏هاى فراوانى را کشت و علما و مشاهیر و اصحاب اهل بیت و علویان را مورد آزار، شکنجه و فشار سیاسى قرار داد. وقتى که امام در ایام نوجوانى مشاهده مى‏کرد انسان‏هایى با اخلاص، وارسته و مبارز توسط عباسیان به شهادت مى‏رسند قلبش بر اثر این ستم‏ها محزون مى‏گردید. آن حضرت در چنین اوضاع و احوالى حامى پدر بود و دمى نمى‏آسود و مى‏کوشید حلقه‏هاى متعدد مؤمنان و فرزانگان شیعه را به وجود مبارک امام کاظم(ع) متصل نماید و آنان را از حقایق مسلّم آگاه نماید.(29) نیرنگ کم رنگ‏
دوران سیاه خلافت غاصبانه منصور عباسى با هلاکت وى به پایان رسید و پس از وى فرزندش محمد معروف به مهدى عباسى روى کار آمد وى نخست با اعلام عفو عمومى تمام زندانیان سیاسى را آزاد کرد و به آزار و کشتار مردم خاتمه داد و مقدارى از موجودى بیت المال را بین مردم تقسیم نمود(30) ولى متأسفانه پس از مدتى چهره اصلى خود را نشان داد و به فساد و عیاشى روى آورد و فریاد اعتراض بزرگان و غیور مردان را بلند ساخت.(31) موقعى نگرانى امام هفتم و فرزندش حضرت امام رضا(ع) از این اوضاع شدت یافت که مهدى هرگونه حرکت حق خواهانه‏اى را براى حفظ حکومت خود، در گلوى مؤمنان و مبارزان خاموش مى‏ساخت. از آن سوى مهدى مى‏دید که پیروان ائمه از دور و نزدیک به سوى امام کاظم(ع) روى مى‏آورند و وجوه و اموال شرعى خویش را متوجه کانون امامت کرده‏اند. مهدى چنین وضعى را نیز براى حفظ نشر تشکیلات فرمانروایى بسیار خطرناک یافت و از بیم زوال تاج و تخت، تصمیم به بازداشت امام گرفت تا به تصوّر باطل خویش، حضرت را از این راه با تنگناهایى مواجه سازد و از محبوبیت معنوى، علمى و اجتماعى فروغ هفتم بکاهد. از این روى به فرماندار خود در مدینه نوشت هرچه زودتر امام را به بغداد مرکز حکومت، انتقال دهد و او هم ناگزیر گردید چنین کند و حضرت موسى بن جعفر(ع) تحت فشار حکومت وقت، خانواده و آشنایان خویش را که در شهر پیامبر اقامت داشتند، ترک فرمود و به بغداد عزیمت نمود. چون امام به شهر مذکور رسید مهدى دستور بازداشت ایشان را داد و حضرت را روانه زندان نمود. حضرت امام رضا(ع) از فراق پدر و نیز شرایط سختى که براى آن فروغ فروزان فراهم کرده بودند متأثر گشت اماگویا در اعماق قلب آن نوجوان آرامش خاصى دیده مى‏شد، زیرا پدر به ایشان اطمینان داده بود که در این سفر هیچ گونه خطرى او را تهدید نمى‏نماید. به زودى به آغوش خانواده بازخواهد گشت و مدتى طول نکشید که مهدى عباسى بر حسب پاره‏اى ملاحظات سیاسى، امام را آزاد ساخت و با مراجعت ایشان به مدینه موافقت کرد. در همین زمان مهدى عباسى با کوله بارى از فساد وزر و وبال به هلاکت رسید.(32) نسیم و طوفان‏
با مرگ وى، از روزنه امید، نورى تابیدن گرفت و پرندگان بر پنجره خانه آرامش سرود امنیت و آزادى سر مى‏دادند و چنین نغمه سرایى مى‏کردند: باشد که دیگر شرایط براى پرتو افشانى آفتاب امامت مهیا گردد، بار سنگین ستم از دوش انسان‏هاى مؤمن و شیعیان مخلص فرود آید، پرچم عدالت برافراشته گردد و زمینه براى رشد و تعالى ارزش‏هاى معنوى فراهم شود، درخت دیانت، دل‏ها را قوت بخشد، امّا مردم در ساحل امیدوارى در حال دریافت چنین پیام‏هاى نوید بخشى بودند که ناگهان توفانى وحشتناک وزیدن گرفت و امواجى سهمگین بوجود آورد زیرا هادى عباسى که جوانى 25 ساله بود، نگذاشت مؤمنین و پیروان خاندان عترت از برکات دریاى امامت بطور کامل مستفیض گردند و چنان کرد که اسلافش نمودند.
حضرت امام رضا(ع) در این دوران نیز با دشوارى‏هاى زیادى مواجه گشت و از این که جوانى باده گسار، مخمور، مغرور و دلباخته مقام و مال و منال و تهى از تربیت، معرفت و دانش و مشحون از امیال شهوانى و هوس‏هاى بیهوده، بر جامعه اسلامى حکمرانى مى‏نماید و خود را خلیفه مسلمانان مى‏داند و از سوى دیگر پدرش(امام کاظم (ع)) در خانه به اعتکاف روزگار سپرى مى‏کند، متأسف بود. در همین هنگام انسانى معتقد و اصلاح طلب و برخاسته از خاندان عترت یعنى حسین بن على از نوادگان امام حسن مجتبى(ع) یا صاحب قیام فخ سکوت شب‏پرستان کور دل را درهم شکست‏و در این زمینه و نیز قیام پربار وى نباید نقش الهام بخش امام کاظم(ع) را فراموش کرد.(33) پس از این قیام، هادى عباسى نسبت به اولاد على(ع) سخت‏گیرى را افزایش داد، حق آنان را که از بیت المال پرداخت مى‏شد قطع نمود و به تعقیب و دستگیرى آنان روى آورد. حضرت امام رضا(ع) در چنین اوضاع مرارت بارى بیست بهار را سپرى مى‏نمود.(34)
با مرگ هادى عباسى برادرش هارون الرشید مقام خلافت را تصاحب کرد و چون بر اوضاع مسلط گردید دستور اخراج علویان را از سرزمین حجاز صادر کرد. در دوران جوانى امام رضا که مقارن با روزگار خلافت هارون بود نیز هیچ وقت سختى‏ها و مرارت‏ها از آن حضرت جدا نگردید و چون هارون امام کاظم(ع) را بنابر برخى روایات مدت چهارده سال در زندان‏هاى هولناک بغداد محبوس ساخت فشارهاى سیاسى بر امام هشتم فزونى گرفت تا آن که سرانجام در 25 رجب سال 183 هجرى پدرش در سن 55 سالگى به شهادت رسید. وقتى امام هفتم را از مدینه به عراق انتقال مى‏دادند، آن امام همام خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود: تا وقتى من زنده‏ام باید در دهلیزخانه بخوابى، خادم مى‏گوید هر شب رختخواب آن حضرت را در ورودى منزل مى‏گسترانیدم و ایشان بعد از عشاء تشریف مى‏آورد و تا صبح در دهلیز بود و چون فجر طلوع مى‏کرد به خانه خویش مى‏رفت و چهار سال بر این منوال بود. در یکى از شب‏ها دیدم حضرت نیامدند تا آنکه روز بعد فرا رسید و مشاهده کردم امام رضا(ع) نزد بانوى حرم، امّ احمد، رفته و خطاب به وى فرمود: امانتى را که پدرم بتو سپرده است بیاور و تحویلم بده. ام احمد متوجه شد که امام هفتم به شهادت رسیده است پس از آن وى آنها را که ودایع امامت بود و هفتمین امام تحویلش داده بود، به امام على بن موسى الرضا(ع) سپرد و از این زمان امامت هشتمین فروغ درخشان سپهر ولایت و رهبرى آغاز گردید.(35) پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1. معجم البلدان، یاقوت حموى، ذیل مرسى.2. معصوم نهم، جواد فاضل، ص 62.3. الائمة الاثنى عشر، هاشم معروف حسنى، ج 2، ص 359.4. اعلام الورى، طبرسى، ص‏182.5. اثباة الوصیة، مسعودى، ص 168.6. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 14 - 13.7. الامام الرضا(ع)، علامه سید عبدالرزاق مقرّم، ص 24.8. کشف الغمه فى معرفة الائمه، على بن عیسى اربلى، با ترجمه فخرالدین على بن حسن زوارى با عنوان ترجمة المناقب، ج 3، ص 131.9. منتهى الآمال محدث قمى، ج 2، ص 456 - 455.10. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 14، مأخذ قبل، ص 459.11. اصول کافى، کلینى، کتاب الحجة باب الاشارة و النص على الامام الرضا(ع)، ج 2، ص 489.12. الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 243.13. همان، ص 244.14. اثباة الهداة، شیخ حر عاملى، ج 6، ص 28؛ اعلام الورى، ص 190.15. بحارالانوار، ج 49، ص 5 ؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16 ؛ اعلام الورى، ص 313.16. ترجمة المناقب، ج 3، ص 13.17. منتهى‏الآمال، ج 2، ص 460.18. همان و نیز کتاب حضرت رضا، فضل اللّه کمپانى، ص 13.19. کافى ج 1، ص 316 ؛ اعلام الورى، ص 305.20. کفایة الاثر، ابن خراز قمى، ص 306 ؛ الامام الرضا، علامه مقرّم، ص 26.21. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 366.22. تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 13، ص 5659.23. علل الشرایع، شیخ صدوق، باب 172، ص 90.24. الامام الرضا، ص 26.25. منتهى الآمال، ج 2، ص 456، معصوم نهم و...، ص 120.26. جلاء العیون، مجلسى، ص 542.27. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 187.28. اثباة الهداة، ج 6، ص 21.29. کشف الغمه فى معرفة الائمه، ج 3،ص 94.30. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 405 - 402.31. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص 276 ؛ حیاة امام موسى بن جعفر، ج 1، ص 434.32. بحارالانوار، ج 48، ص 148، وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 393 ؛ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 5، ص 72 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 394 ؛ احقاق الحق، قاضى نور اللّه شوشترى، ج 4، ص 323.33. نک: ماهیّت قیام فخ، سید ابوفاضل رضوى اردکانى.34. پیشواى آزاده، مهدى پیشوایى، ص 68 - 67 ؛ مروج الذهب، مسعودى، ج 2، ص 314 - 313.35. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 108 ؛ اثباة الوصیة، ص 151 ؛ تتمة المنتهى، محدث قمى، ص 176.

تبلیغات