آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

«در آستان امامان» عنوان مجموعه مقالاتى است که شرح زیارت جامعه کبیره است. زیارتى بلند که حاوى یکدوره امام‏شناسى دقیق و عمیق است. در فرازى از این زیارت امامان را «ذریة رسول اللّه(ص)» نامیده و به آنها سلام مى‏کنیم.
در این مقاله به شرح و توضیح این جمله مى‏پردازیم. واژه ذریه‏
این واژه در اصل به معناى «فرزندان کوچک و کم سن و سال» است(1) ولى غالباً به همه فرزندان بلاواسطه و بواسطه گفته میشود(2) و در مفرد و جمع به کار مى‏رود.(3)
درباره ریشه اصلى این لغت احتمالات متعددى داده شده است بعضى آنرا از «ذرء» به معناى آفرینش مى‏دانند بنابراین مفهوم اصلى ذریه با مفهوم مخلوق و آفریده شده برابر است.
جویر مى‏گوید: ذرء اللّه الخلق یذرؤهم ذرءاً خلقهم و منه الذریة و هى نسل الثقلین.(4)
بعضى آنرا از «ذرّ» مى‏دانند که در اصل به معناى لطافت و پراکندگى است و بر مورچه‏هاى کوچک و برنور پراکنده هنگام طلوع خورشید اطلاق مى‏گردد. «ذریره» یا «ذروه» به نوعى از عطر گفته مى‏شود چون پخش مى‏گردد.(5) گفته‏اند نسل آدمى را از آن جهت ذرّیه مى‏گویند که در آغاز پیدایش ذرات ریزى است که در رحم پراکنده مى‏شود.(6)
سومین احتمال این است که ذریه از ماده «ذرو» به معناى پراکنده ساختن گرفته شده و این که فرزندان انسان را ذریه گفته‏اند به خاطر آن است که آنها پس از تکثیر مثل به هر سو در روى زمین پراکنده مى‏شوند.(7)
به این ترتیب بر اساس هر کدام از معانى لغوى که ذریه را معنا کنیم «ذریه رسول اللّه(ص)» به معناى نسل و فرزندان پیغمبر خداست.
امامان فرزندان رسول خدا
این فراز مى‏گوید که امامان سلام اللّه علیهم اجمعین حقیقتاً فرزندان رسول خدا هستند. برخى از دشمنان اهلبیت(ع) از امویان و عباسیان به استناد یک شعر جاهلى در پى آن بودند که انکار کنند که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و دیگر امامان فرزندان پیامبرند آن شعر این است:
بنونا بنو ابناءنا و بناتنا
بنوهن ابناء الرجال الاباعد

یعنى فرزندان ما تنها پسرزاده‏هاى ما هستند اما دخترزاده‏هاى ما فرزندان مردم بیگانه محسوب مى‏شوند نه فرزندان ما
این طرز فکر مولود همان سنت غلطى بود که در جاهلیت دختران و زنان را عضو اصلى جامعه انسانى نمى‏دانستند و آنها را در حکم ظروفى براى نگهدارى پسران مى‏پنداشتند چنانکه شاعر آنها مى‏گوید:
و انما امهات الناس اوعیة
مستودعات وللانساب آباء

مادران مردم حکم ظروفى براى پرورش آنها دارند و براى نسب تنها پدران شناخته مى‏شوند.(8)
قرآن کریم به صراحت احکام فرزند را بر فرزند دختر هم جارى مى‏داند:
در سوره انعام آیه 84 و 85 درباره فرزندان ابراهیم مى‏خوانیم:
«و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کلٌ من الصالحین؛از فرزندان ابراهیم داود، و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون بودند و این چنین نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم و نیز زکریا و یحیى و عیسى و الیاس که همه از صالحان بودند.»
در این آیه حضرت مسیح از فرزندان ابراهیم شمرده شده در حالى که فرزند دخترى بود و حضرت عیسى پدر نداشت.
در آیه مباهله هم «امام حسن(ع)» و «امام حسین(ع)» ابناءنا خوانده شده‏اند:
«فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه على الکاذبین؛(9) هرگاه بعد از علم و دانش که درباره «مسیح» به تو رسیده باز کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند به آنها بگوئید بیائید ما فرزندان خود را دعوت کنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت کنیم شما هم زنان خود را، ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم نفوس خود آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
در ماجراى مباهله پیامبر اکرم(ص) در حالى به محل مباهله آمد که دست على بن ابى‏طالب(ع) را گرفته بود و حسن و حسین(ع) در پیش روى او راه مى‏رفتند و فاطمه سلام اللّه علیها پشت سر مى‏رفت.
نیز در آیات مربوط به زنانى که ازدواج با آنها حرام است مى‏خوانیم و «حلائل ابناءکم...؛(10) همسران پسران شما» در میان فقهاى اسلام این مسئله مسلّم است که همسران پسرها و نوه‏ها چه دخترى باشند و چه پسرى بر شخص حرام است و مشمول آیه فوق مى‏باشد.
در روایات نیز امامان(ع) بر این نکته تأکید داشتند که فرزندان پیامبرند و در موارد فراوانى با دشمنان به احتجاج نشستند از جمله در روایتى آمده است:
در زمانى که امام رضا(ع) در خراسان بود روزى مأمون در حال قدم زدن با آن حضرت بود که گفت اى ابوالحسن درباره مطلبى فکر مى‏کردم و به حقیقت مطلب پى‏بردم در نسبت خودمان و نسبت شما فکر مى‏کردم دیدم فضیلت ما و شما یکى است( زیرا نسبت هر دو به رسول اللّه مى‏رسد) و دیدم اختلاف پیروان ما و شما از روى تعصّب و هواى نفس است، امام رضا(ع) فرمود: این کلام جوابى دارد که اگر مایل باشى بیان مى‏کنم و گرنه نمى‏گویم. مأمون گفت: هدف من این است که بدانم نظر شما در این باره چیست؟ امام رضا(ع) فرمود:
«انشدک اللّه یا امیرالمؤمنین! لوان اللّه تعالى بعث نبیّه محمداً صلى اللّه علیه و آله و سلّم فخرج علینا من وراء اکمة من هذه الآکام فخطب الیک ابنتک اکنت زوجّه ایاها؛ اى امیرالمؤمنین (به احتمال قوى این تعبیر راوى است اطرافیان شاهان معمولاً در تعابیر اصطلاح خود را مى‏گویند مثلاً اگر یک مورخ طاغوتى بخواهد دیدار شخصى را با شاه روایت کند مى‏گوید او گفت اعلى حضرت!! در حالى که او تعبیر معمولى داشته است. احتمال هم هست که امام(ع) این جمله را تقیه فرموده باشند زیرا «امیرالمؤمنین فقط لقب مولى على(ع) است» تو را به خدا قسم مى‏دهم اگر پیامبر خدا از پشت این تپه‏ها بیرون آید و از دختر تو خواستگارى کند آیا جواب مثبت مى‏دهى؟
مأمون گفت: «سبحان اللّه! آیا کسى به خود اجازه مى‏دهد که به رسول خدا(ص) جواب ردّ بدهد (و خود را از این افتخار محروم کند) آنگاه امام رضا(ع) فرمود: «افتراه کان یحل له ان یخطب ابنتى الىّ» آیا فکر مى‏کنى بر آن حضرت جایز است که از دختر من خواستگارى کند؟ مأمون ساکت شد سرش را به زیر انداخت و سپس گفت: به خدا سوگند شما بیش از دیگران به پیامبر خدا(ص) انتساب دارید.(11) سیادت‏
اینک که سخن از ذریه پیامبر(ص) به میان آمد مناسب است بحثى هم پیرامون «سیادت» و جایگاه آن تقدیم کنیم.
سیادت یک نوع شرافت معنوى است که در دودمان پیغمبر اسلام وجود دارد و اساساً این یک موضوع عمومى است که دودمان و فرزندان شریف و برجسته به تناسب مقام بزرگ خاندان آنها در میان تمام اقوام داراى احترام و شخصیت خاصى هستند بنابراین احترام و شخصیت سادات در نظر ما همان نسبتى است که با بزرگترین شخصیت عالم انسانیت یعنى پیغمبر اسلام(ص) دارند و کلمه «سیّد» که د رلغت عرب به معناى آقا است روى همین نظر به آنها اطلاق مى‏شود.
در رابطه با سیادت دو نکته حائز اهمیت است:
1- سادات و حریم سیادت‏
یکى آنکه «سیادت» چون انتساب به نبى اکرم(ص) است، باید پاس داشته شود و بیش از همه سادات باید آنرا پاس دارند که گفته‏اند: حرمت امام زاده را باید متولّى آن نگهدارد.
پاس داشتن این مقام به آن است که بیش از دیگران باید حریم خدا و دین را نگهدارند. قرآن کریم به همسران پیامبر(ص) مى‏گوید که شما به علّت انتسابى که به پیامبر(ص) دارید هم پاداش کار خوبتان دو برابر است و هم مجازات گناهتان:
«یا نساء النبى من یأت منکن بفاحشة مبیّنة یضاعف لها العذاب ضعفین و کان ذلک على اللّه یسیراً و من یقنت منکن للّه و رسوله و تعمل صالحاً نؤتها اجرها مرّتین و اعتدنالها رزقاً کریماً؛(12) اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود عذاب او دو چندان خواهد بود و این براى خدا آسان است و هر کس از شما براى خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد پاداش او را دوچندان خواهیم ساخت و روزى پر ارزش براى او فراهم ساخته‏ایم.»
آرى انتساب به پیامبر اکرم(ص) همانگونه که افتخار است مسئولیت مضاعف را هم درپى دارد.
در روایتى آمده است که شخصى به امام سجاد(ع) عرض کرد: «انکم اهلبیت مغفور لکم؛ شما خانواده‏اى هستید که خداوند شما را مشمول آمرزش خود قرار داده است» امام در غضب شد و فرمود: «لانحن احرى ان یجرى فینا ما اجرى اللّه فى ازواج النبى(ص) من ان تکون کما تقول انا نرى لمحسننا ضعفین من الاجر و لمسیئنا ضعفین من العذاب ثم قرء الآیتین؛(13) ما سزاوار تریم که آنچه را که خدا درباره همسران پیامبر جارى کرده در مورد ما جارى شود نه چنان است که تو مى‏گوئى ما براى نیکوکارمان دوپاداش و براى بدکارمان دو کیفر و عذاب قائل هستیم سپس دو آیه فوق را به عنوان شاهد تلاوت فرمود.»
بر این اساس است که «انتساب پیامبر(ص) به تنهائى» منهاى عمل صالح نمى‏تواند مایه افتخار باشد. شاهد آن نفرین قرآن بر عموى پیامبر اکرم(ص) است: «تبّت یدا ابى لهب وتبّ ما اغنى عنه ماله و ما کسب سیصلى ناراً ذات لهب و امرأته حمالة الحطب فى جیدها حبل من مسد؛(14) بریده باد دو دست ابولهب (مرگ بر او باد). هرگز مال و ثروت او و آنچه بدست آورد به حالش سودى نبخشید و به زودى وارد آتشى مى‏شود که داراى شعله فروزان است و همچنین همسرش در حالى که هیزم به دوش مى‏کشد و در گردنش طنابى از لیف خرماست.»
«ابولهب» فرزند عبدالمطلب است و کینه توزانه‏ترین عداوتها را نسبت به پیامبر اکرم(ص) داشت، همانند سایه پیامبر(ص) را تعقیب مى‏کرد و پیوسته درصدد خنثى کردن تلاشهاى روشنگرانه، هدایت گرانه و دلسوزانه پیامبر(ص) بود. چون منحرف بود این چنین مورد نفرت ابدى قرار گرفت.
نیز داستان فرزند نوح هم شاهد و عبرتى در این زمینه است او با این که فرزند بى‏واسطه پیامبرى بزرگ، اولواالعزم حضرت نوح است اما چون خطش از خط آن پیامبر بزرگ جدا بود قرآن به صراحت مى‏گوید که او اهل تو نیست: «قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح...؛(15) خداوند فرمود: اى نوح او از اهل تو نیست او عمل غیر صالحى است...»
این پیامبرزاده آنقدر با بدان بنشست و در اعمال زشت و افکار نادرستشان غوطه ورگشت که گوئى وجودش تبدیل به یک عمل غیرصالح شد.
از حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) نقل شده که روزى از دوستان خود پرسید مردم این آیه را چگونه تفسیر مى‏کنند «انه عمل غیر صالح» یکى از حاضران عرض کرد بعضى معتقدند که معنى آن این است که فرزند نوح «کنعان» فرزند حقیقى او نبود امام(ع) فرمود: «کلّا لقد کان ابنه ولکن لماعصى اللّه نفاه عن ابیه کذا من کان منّا لم یطع اللّه فلیس منّا؛(16) نه چنین است او براستى فرزند نوح بود اما هنگامى که گناه کرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بیرون گذاشت خداوند فرزندى او را نفى کرد، همچنین کسانى که از ما باشند ولى اطاعت خدا نکنند از ما نیستند.»
امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «...ان ولىّ محمد(صلى اللّه علیه و آله) من اطاع اللّه و ان بعدت لحمته و انّ عدوّ محمد صلى اللّه علیه و آله من عصى اللّه و ان قربت قرابته؛(17) همانا دوست پیامبر(ص) کسى است که مطیع خداوند باشد هرچند پیوند نسبى او دور باشد و دشمن محمد(ص) کسى است که معصیت خداکند هرچند قرابت او نزدیک باشد.»
بنابراین آنچه ارزش حقیقى دارد و مایه نجات است اهلبیت و انتساب ولوى است نه اهلبیت شناسنامه‏اى و ولدى، حضرت امام صادق(ع) فرمود: «ولایتى لعلىّ بن ابى طالب احبّ الىّ من ولادتى منه لانّ ولایتى لعلى بن ابى‏طالب فرض و ولادتى منه فضل؛(18) پذیرش ولایت على بن ابى‏طالب نزد من محبوب‏تر از ولادت من از حضرت است زیرا پذیرش ولایت او واجب است (و مایه نجات مى‏گردد) در حالى که ولادت از آن حضرت فضیلت است (و به تنهائى نجات بخش نیست).»

امامان سلام اللّه علیهم اجمعین سخت بر این نکته تأکید داشتند که نژاد و سیادت به تنهائى افتخار نیست، آنگاه مایه افتخار است که همراه با تقوى باشد.
شخصى به امام رضا(ع) عرض کرد بخدا قسم بر روى زمین کسى پدرانى به شرافت پدران شما ندارد حضرت فرمود: «التقوى شرّفهم و طاعة اللّه احظتهم» تقوا (حریم نگهدارى براى خدا) مایه شرف آنهاست و اطاعت از خداوند بهره آنها.
دیگرى به حضرت گفت: به خدا قسم شما بهترین مردم هستید حضرت به او فرمود: «لاتحلف یاهذا خیر منى من کان اتقى لله عزّو جلّ واطوع له و اللّه ما نسخت هذه الآیة آیة و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم(19)(20) فلانى این چنین قسم نخور بهتر از من آنکس است که حریم بیشترى براى خدا نگهدارد (با تقوى‏تر باشد) و اطاعت بیشترى از خداوند داشته باشد و به خدا قسم این آیه نسخ نشده که شما را شعبه شعبه، قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید همانا گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»

بى تردید امام رضا(ع) با تقواترین است. لیکن در این سخن در پى معیار دادن است، و به هنگامى که زید بن موسى بن جعفر برادر امام رضا(ع) در مدینه بیرحمانه به کسانى حمله کرد و خانه آنها را به آتش کشید و تعدادى از آنها را کشت و دستگیر شد و او را نزد امام رضا(ع) آوردند، حضرت او را شدیداً مورد توبیخ قرار داد و به او فرمود: تو مغرور به این سخن شده‏اى که چون فاطمه پاکدامن بود خداوند ذرّیه‏اش را بر آتش حرام کرده؟ این فقط مربوط به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است تو مى‏خواهى با معصیت وارد بهشت شوى در حالى که موسى بن جعفر با اطاعت خدا وارد بهشت شد!! در این صورت تو باید نزد خداوند گرامى‏تر از موسى بن جعفر باشى!!
«و اللّه ما ینال احد ما عند اللّه عزّو جلّ الّا بطاعته و زعمت انک تناله بمعصیته فبئس مازعمت؛ به خدا قسم هیچکس به مقامات الهى نمى‏رسد مگر با اطاعت خدا و تو فکر کردى که با معصیت به آنها مى‏رسى!! بد فکر کردى!»
زید به امام گفت من برادر شما و فرزند پدر شما هستم، امام رضا(ع) به او فرمود: «انت اخى مااطعت اللّه عزّو جلّ ؛ تو برادر من هستى مادام که مطیع خدا باشى» آنگاه حضرت استناد به سخن خداوند کرد که پسر نوح را اهل نوح به حساب نیاورده این نبود مگر به خاطر معصیت فرزند نوح.(21)
در روایتى حضرت به حسن بن جهم فرمود:
«یابن الجهم من خالف دین اللّه فابرء منه کائناً من کان من اىّ قبیلة کان و من عادى اللّه فلا تواله کائنا من کان من اى قبیلة کان فقلت یابن رسول اللّه و من الّذى یعادى اللّه قال من یعصیه؛(22)فرزند جهم! هر کس که مخالف‏دین خداست از او بیزارى بجوى هرکس که باشد و از هر قبیله‏اى که باشد (چون ذیل روایت زید النار است یعنى هرچند سید باشد) هر کس دشمن خداست او را دوست مدار هر کس که باشد و از هر قبیله‏اى باشد پس گفتم یابن رسول اللّه چه کسى است که دشمن خدا است؟ حضرت فرمود: آنکس که خدا را معصیت مى‏کند.»(23) احترام سادات‏
نکته دوم احترام به سادات و ذریه پیامبر است. این احترام احترامى مکتبى و ریشه در احترام به نبى اکرم(ص) دارد.
در روایتى از حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) رسیده است: «النظر الى ذریتنا عبادة فقیل له یابن رسول اللّه النظر الى الائمة منکم عبادة او النظر الى جمیع ذریة النبى(ص) قال (ع) بل النظر الى جمیع ذرّیة النبى(ص) عبادة مالم یفارقوا منهاجه و لم یتلونوا بالمعاصى؛(24) نگاه به ذرّیه ما عبادت است، عرض شد یابن رسول اللّه نگاه کردن به امامان از دودمان شما عبادت است یا نظر کردن به همه ذرّیه پیامبر(ص) فرمود: بلکه نگاه کردن به همه ذریه پیامبر عبادت است تا وقتى که از راه و روش پیغمبر جدا نشوند و به گناهان آلوده نگردند.»
نکته قابل توجه در روایات توجه به هر دو منظر در باب سادات است هم احترام به سادات در آن است و هم توجه به این که ارزش سادات هم به رهروى راه نبى اکرم(ص) که همان راه دینى است مى‏باشد.
در روایتى از نبى اکرم(ص) رسیده است:
«ایّما رجل صنع الى رجل من ولدى صنیعة فلم یکافئه علیها فانا المکافئ له علیها؛(25) هر کس به یکى از فرزندانم عطا و احسانى کند که او تلافى نکرده باشد من پاداش او را خواهم داد.»
نیز در روایتى دیگر از آن حضرت رسیده است:
«اربعة انالهم شفیع یوم القیامة: الکرم لذریتى من بعدى و القاضى لهم حوائجهم والساعى لهم فى امورهم عند اضطرارهم و المحب لهم بقلبه و لسانه؛(26)
چهار گروه‏اند که روز قیامت من شفیع آنها خواهم بود: 1- آنکس که بعد از من ذریه‏ام را گرامى بدارد. 2- آن کس که در برآورده کردن حاجات آنها تلاش کند. 3- آن کس که به هنگام اضطرار تلاش در جهت حل مشکل آنها بنماید. 4- آن کس که با قلب و زبانش آنها را دوست داشته باشد. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1. شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیرنمونه، ج 2، ص 84. 2. لغت نامه دهخدا، ج 24، ص 47 ؛ فرهنگ بزرگ سخن، ج 4، ص‏2511. 3. المصباح المنیر، ص 207. 4. صحاح اللّغة، ج 1، ص 51 «ذرأ». 5. مقائیس اللّغة، ج 2، ص 343. 6. التحقیق قى کلمات القرآن الکریم، ج 3، ص 286؛ ادب فناء مقربان، ج 2، ص 244. 7. شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، ج 2، ص 84. 8. تفسیر نمونه، ج 2، ص 588 «ذیل آیه مباهله 61 آل عمران». 9. سوره آل عمران، آیه 61. 10. سوره نساء، آیه 23. 11. بحارالانوار، ج 25، ص 242 ؛ ادب فناء مقربان، ج 2، ص 250 و 251. 12. سوره احزاب، آیه 30 و 31. 13. تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 354 ذیل آیه 30 و 31 سوره احزاب. 14. سوره تبت. 15. سوره هود، آیه 46. 16. تفسیر صافى، ج 4، ص 42. 17. نهج البلاغه، کلمه قصار 96. 18. بحارالانوار، ج 39، ص 299. 19. سوره حجرات، آیه 13. 20. بحارالانوار، ج 93، ص 224. 21. همان، ص 223 و 224. 22. همان، ص 224. 23. همان، ص 218 و عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 51. 24. بحارالانوار، ج 93، ص 225. 25. همان، ص 224.

تبلیغات