در سایه سار عترت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
(دعا و نیایش در سیره عملى اهل بیت(ع)) حقیقت و تعریف نیایش
دعا، به معناى خواندن و صدا زدن دیگرى، و از برنامههاى عبادى مهمى است که در تمامى ادیان، به ویژه ادیان آسمانى مورد توجه خاص قرار گرفته است؛ چرا که جوهر هر دین، پرستش است و دعا، اظهار نیاز و ناتوانى در برابر نیروى برتر و بدون رقیب آن دین مىباشد، آن سان که رسول گرامى اسلام فرمودند: «الدُّعا مُخُّ العِبَادَةَ؛ درون مایه اصلى عبادت، دعاست».(1) تعابیر روایى نیایش
در زبان روایات و کلام معصومان(ع)، از دعا، با تعبیرهاى مختلفى چون برترین عبادت(2)، کلید رستگارى(3)، سلاح مؤمن(4)، سلاح انبیاء(5)، برندهترین سلاح(6) و... یاد شده است. مىگویند روزى در مسجد، اصحاب گرم گفتوگو بودند که آواى دلنشین پیامبر اکرم(ص) همگان را به سکوت واداشت. آن حضرت پرسید: آیا مىخواهید شما را به اسلحهاى که موجب نجات شما از دشمن و سبب افزایش روزى مىشود رهنمون شوم؟ حاضران پاسخ گفتند: آرى اى فرستاده خدا. پیامبر(ص) فرمود: «شب و روز در حال دعا و نیایش با پروردگارتان باشید؛ چرا که دعا، سلاح مؤمن است».(7)
شرایط پذیرش دعا
1. حمد و صلوات
نیایش، بیان خواستههاى موجودى ناتوان است؛ آنگاه که در برابر قدرتى بیکران قرار مىگیرد و با کولهبارى از نیاز، لب به خواهش مىگشاید. باید پیش از آن که خواستهاى بخواهد، ابتدا شکر آن چه را دارد به جاى آرد و بر آن کسانى که نزد معبود والاترین جایگاه را دارند، درود فرستد، تا خواستهاش پذیرفته شود. روزى مردى عرب وارد مسجد پیامبر(ص) شد و به نماز ایستاد و دستانش را به درگاه الاهى بلند کرد و مشغول نیایش شد. پیامبر(ص) به راز و نیاز او نگریست و به یاران خود رو کرد و فرمود: این بنده خدا در نیایش خود با پروردگارش شتاب کرد. آن گاه نگاه پیامبر(ص) به گوشه دیگرى از مسجد گره خورد. عرب دیگرى مشغول نماز و نیاز بود. او پس از نمازش دست به دعا برداشت و پس از سپاسگذارى نعمتهاى پروردگار و صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و خاندان او، خواستههایش را بر زبان جارى ساخت. پیامبر(ص) از جاى خود برخاست و نزد او رفت و به او فرمود: «هر چه از خداى خود مىخواهى بخواه؛ زیرا شیوهاى برگزیدهاى که به استجابت مىانجامد و با اینگونه نیایش، هر خواستهاى که دارى، برآورده خواهد شد».(8) 2. ولایتپذیرى
محمد بن مسلم، از دوستان امام صادق(ع) از آن حضرت پرسید: آیا دعاى کسى که بسیار عبادت مىکند و در عبادت خود نیز فروتن است، ولى ولایت شما را نمىپذیرد، پذیرفته مىشود و به حال وى سودى دارد؟ امام با چهرهاى گشاده به او فرمود: اى محمد، مَثَل ما خاندان پیامبر(ص) ، مَثَل آن خانوادهاى است که در قوم بنىاسراییل به سر مىبردند و هر گاه چهل شبانه روز به راز و نیاز مىپرداختند، دعایشان مستجاب مىشد. اما روزى یکى از آنان پس از آن چهل روز، دعایش مستجاب نشد. نزد حضرت عیسى(ع) رفت و گله نمود و از او خواست تا برایش دعا کند. عیسى(ع) نمازى به جاى آورد و سپس براى فرد دعا کرد. خدا به عیسى(ع) وحى نمود: «این بنده من، از درى که باید از آن به سوى من بیاید، نیامده؛ مرا خوانده، ولى در دلش به پیامبرى تو شک دارد. به همین دلیل، دعایش را هرگز مستجاب نخواهم کرد». عیسى(ع) جریان را با آن مرد در میان گذاشت. او اعتراف کرد و از او خواست تا براى رفع مشکلش دعا کند. حضرت عیسى(ع) دعا کرد و مرد نیز توبه نمود. پروردگار نیز توبه او را پذیرفت و او نیز مانند دیگر افراد خانوادهاش مستجاب الدعوة گردید».
محمد بن مسلم نیز با این سخن امام صادق(ع) دریافت که پذیرش ولایت اهلبیت علیهم السلام ، شرط پذیرش و استجابت دعا مىباشد.(9) 3. آه مظلوم: دعایى مستجاب
یونس بن عمار، شیعهاى از دوستداران امام صادق(ع) بود که مظلوم واقع شده بود. او براى گلهمندى نزد امام رفت و گفت: اى پسر رسول خدا، همسایهاى از قبیله قریش دارم که با من دشمنى مىکند و براى این که مرا در معرض خطر طاغوتیان قرار بدهد، نام مرا به عنوان یکى از شیعیان فاش نموده، تا مرا از میان بردارد. من هر گاه که از کنارش مىگذرم یا هر گاه مرا در جایى مىبیند، فریاد مىزند: این رافضى (شیعه)، دارایىهاى مردم را جمع مىکند و نزد مولایش جعفر بن محمد(ع) مىبرد. این مسأله در حالى بود که خفقان و ترس از رژیم حاکم، همه جا را فرا گرفته بود. امام به او فرمود: «اى یونس بن عمار، نگران نباش. از او آسیبى به تو نخواهد رسید. آن گاه که شب پرده بر رخ شهر مىکشد و چشمها در خواب فرو مىروند و تو براى برپا داشتن نماز شبت برمىخیزى، دست به دعا بردار و او را نفرین کن که دعاى کسى که حق به جانب اوست مستجاب مىشود».
یونس همانگونه که از امام آموخته بود، دست به دعا برداشت و آن چه را امام فرموده بود، از خدا خواست. فرداى آن روز خبر رسید که آن دشمن خدا به سختى بیمار است و چندى نگذشت که صداى شیون و زارى از خانهاش بلند شد.(10) 4. دعا براى دوستان
حسن بن جهم نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: اى فرزند رسول خدا، مرا در دعاهایتان فراموش نکنید و براى برطرف شدن مشکلاتم دعا بفرمایید. امام فرمود: از کجا مىدانى که تو را در دعاهاى خود فراموش مىکنم؟ حسن پیش خود اندیشید: آن بزرگوار امام شیعیان است و دوستان و شیعیان خود را فراموش نمىکند. من هم که از شیعیان او هستم، پس دلیلى ندارد که او مرا فراموش نماید. عرض کرد: نه، شما مرا فراموش نمىکنید. امام فرمود: چگونه فهمیدى که فراموشت نمىکنم؟ گفت: چون من از شیعیان و دوستداران شما هستم و مىدانم که شما براى دوستان خود دعا مىکنید. امام پرسید: آیا غیر از این مطلب چیز دیگرى را هم مىدانى که به خاطر آن فراموشت نسازم؟ حسن گفت: خیر، چیز دیگرى نمىدانم. امام فرمود: «هرگاه خواستى بدانى که در نزد من چگونهاى، نگاه کن ببین من در نظر تو چگونه هستم و چقدر با هم دوستى داریم؛ تا به وسیله آن، بیشتر به یاد هم باشیم».(11) 5. امیدوارى در دعا
احمد بن محمد، نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: چند سال است که حاجتى دارم و بسیار هم دعا کردهام، ولى دعایم مستجاب نمىشود. کم کم در دلم شک راه یافته است، چه کنم؟ امام نگاه تندى به او کرد، بعد برآشفت و فرمود: «اى احمد، مراقب باش که شیطان بر تو پیروز نشود و تو را از رحمت پروردگارت ناامید نسازد. مگر نمىدانى که پروردگار، گاه برآوردن نیاز مؤمن را به تأخیر مىاندازد، تا او بیشتر به راز و نیاز بپردازد؛ چرا که خداوند بزرگ، گفتگوى بندگان را با خود دوست مىدارد. به خدا سوگند، دیر برآورده شدن نیازهاى بندگان، براى آنان بهتر از زود برآورده شدن آنهاست». سپس امام، احمد بن محمد را به بردبارى، تلاش براى کسب حلال و پیوند با خویشاوندان سفارش فرمود و گفت: «خدا به وعده خود پاىبند است و وفا مىکند. مگر خود او نفرموده است: هنگامى که بندگان من از تو در مورد من بپرسند، به آنان بگو من نزدیکم و نیایش نیایش کننده را آنگاه که مرا مىخواند، پاسخ مىگویم.(12) مگر خود او نفرموده: از رحمت پروردگار ناامید نشوید(13) و نیز این که: خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مىدهد.(14) بنابراین، دلبندىات را به پروردگار استوارساز و شک و تردید در دل خود راه مده و دروازه دلت را براى وارد شدن چیزى به جز خیر و نیکى مگشا، که این تنها راه آمرزیده شدن و برآورده شدن دعاهاست.»(15)
آداب نیایش
1. تضرع و زارى
طاووس یمانى مىگوید: امام سجاد(ع) را دیدم که با چشمانى اشکبار، به آسمان نگاه مىکرد و با خداى خویش گرم گفتگو بود.
زلال اشک از چشمانش به دامان جارى بود و این چنین دعا مىکرد: «اى سرآمد آرزوهاى دیرینهام، اى خدا، آیا با همه امیدى که به مهربانى تو دارم، باز مرا در آتش عذاب خود خواهى سوزاند؟ اى خدا، تو از هرگونه عیب و کاستى به دورى، مردم چنان تو را معصیت مىکنند که گویا مىپندارند تو آنان را نمىبینى و تو آنچنان بردبارى که گویا آنان نافرمانى تو را نکردهاند. به قدرى به آنان مهربانى نشان مىدهى، گویا تو به آنان نیازمندى، با این که تو آفرینندهاى و از هر آفریده بىنیاز. اکنون چه کسى غیر از تو از گناهان من مىگذرد؟ به غیر از تو به که پناه آورم؟ واى بر من! آیا هنگام آن نرسیده که شرم کنم و به سوى تو روى آرم؟» و آن قدر گریست که از هوش رفت و بر زمین افتاد. دویدم و کنارش نشستم و سرش را بر روى زانویم گذاشتم. چشمانش را گشود و برخاست و نشست و پرسید: کیست که به خلوت من و پروردگارم آمده است؟ گفتم: اى فرزند رسول خدا، طاووس یمانى هستم. اگر شما این چنین با خداى خود نیایش مىکنید، ما روسیاهان چه کنیم. شما که پدرت حضرت حسین(ع) و مادرت فاطمه(س) و جدت رسول خداست.
امام سجاد(ع) با بغضى سنگین در گلو فرمود: «چه دور رفتى اى طاووس! از پدر و مادر و جدم رسول خدا(ص) سخن مگو، که پروردگار، بهشت را براى بندگان نیکوکار و فرمانبردارش آفریده است؛ چه بردهاى سیاه باشد و چه بزرگى از خاندان قریش. مگر نشنیدهاى که خداوند مىفرماید: پس آن گاه که در صور دمیده شود، خویشاوندىاى بر جاى نمىماند و از پدران و حسب و نسب پرسش نمىشود(16)».(17) 2. پافشارى بر خواستهها در نیایش
در مدینه خشکسالى آمد و مردم در سختى و دشوارى بسیار قرار گرفتند.عدهاى نزد پیامبر رحمت(ص) رفتند و از ایشان درخواست نمودند تا پروردگار، باران مهربانىاش را بر آنان فرو فرستد. دستان مهربان پیامبر(ص) به سوى آسمان بلند شد و لبهاى خشکیدهاش به حرکت درآمد: «بار خدایا، باران رحمتت را بر ما فرو فرست». نگاههاى مردم تشنه به آسمان دوخته شد و عدهاى نیز آسوده خاطر از این که باران خواهد آمد، راه منزل خویش را در پیش گرفتند. مدتى گذشت، ولى قطره آبى هم از آسمان نچکید. دوباره مردم نزد رسول خدا رفتند و درخواست کردند بار دیگر دعا بفرمایند. این بار پیامبر اکرم(ص) دست به دعا برداشت و با لحنى دگرگونه، با خدا خود راز و نیاز کرد و از او درخواست فرو فرستادن باران نمود. ابرهاى رحمت در حیرتِ نگاههاى منتظر، به هم پیوست و باران تندى باریدن گرفت، به گونهاى که آب در کوچهها به راه افتاد.
جمعى از اصحاب خدمت پیامبر اکرم(ص) بودند و از این موضوع شگفتزده شدند. پرسیدند: چرا بار اول که دعا فرمودید، باران نیامد، ولى بار دوم بارید؟ پیامبر(ص) فرمود: «من بار اول دعا کردم، ولى در نیایش خود اصرار نورزیدم و پافشارى ننمودم؛ ولى بار دوم، برخواسته خود پا فشردم و آنگونه شد که دیدید».(18) 3. صلوات؛ برترین نیایش
هرگاه کسى به خاندان وحى دعا کند، حقى مسلم بر گردن آنان مىیابد و آنان که دلسوزترین افراد به امت خود هستند، در حق او دعا خواهند کرد. روزى پیامبر اکرم(ص)به امام على(ع)فرمود: على جان، دوست دارى به تو مژدهاى بدهم؟ على(ع) با اشتیاق پاسخ داد: بله، پدر و مادرم فدایت شوند! شما همواره خوش خبر هستید و مژده بخش. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل امین بر من نازل شد و خبر شگفتانگیزى برایم آورد. على(ع) شگفتزده پرسید: آن خبر عجیب چه بود؟ فرمود: برایم خبر آورد که هر کس از دوستان و دوستداران من، بر من و تو و خاندانم صلوات و درود فرستد، دروازههاى آسمان به رویش گشوده مىشود و فرشتگان الاهى در عوض هر صلوات او بر من و خاندانم، هفتاد صلوات بر او مىفرستند و اگر گنهکار باشد، گناهانش مانند برگ درختان پاییزى مىریزد و خداوند نیز در پاسخ این دعایش لبیک مىگوید و به فرشتگان درگاه خود مىفرماید: «اى ملائکه من، شما بر او هفتاد صلوات فرستادید، ولى من هفتصد صلوات بر او مىفرستم».(19) زیباترین نامها
درود فرستادن بر پیامبر(ص) و خاندان او، شیوه خدا و فرشتگان اوست؛ آنچنان که در قرآن نیز بدان اشاره شده است. جابر بن عبدالله انصارى از پیامبر خدا(ص) پرسید: اى رسول خدا، در شأن على بن ابىطالب(ع) چه مىفرمایید؟ فرمود: او جان من است. عرض کرد: اى رسول خدا، در مورد حسن و حسین چه؟ پاسخ فرمود: آن دو، دو روح و ریحان من هستند که مادرشان فاطمه(س) است، دختر من که هر که او را غمگین سازد، مرا غمگین نموده و هر که او را خرسند سازد، مرا خرسند ساخته است. اى جابر، خدا را گواه مىگیرم که من با هر که دشمنى آنان کند، دشمنم و با هر که دوستى با آنان نماید، دوست هستم. اى جابر، هر گاه خواستى دعا کنى و دعایت مستجاب گردد، اسمهاى آنان را بخوان و بر آنان درود فرست که نام آنها نزد پروردگار زیباترین و محبوبترین نامهاست.(20) آتش اشتیاق
درود فرستادن بر پیامبر(ص) و خاندان او، دل را صفا مىبخشد و نمادى از اظهار دوستى با آنان است که ثمره این دوستى، هم در دنیا و هم در آخرت ظاهر مىشود. روزى یکى از اصحاب پیامبر اکرم(ص) براى عرض ارادت و دوستى، سراسیمه نزد پیامبر اکرم(ص) رسید و پس از عرض سلام گفت: من آمدهام تا یک سوم درودهایم را نثار شما کنم؛ نه، بلکه مىخواهم نصف آن، یا اصلاً همه آن را ارزانى شما نمایم. پیامبر اکرم(ص) با چهرهاى گشاده، دست بر شانهاش زد و فرمود: اگر اینگونه کنى که مىگویى، مشکل دنیا و آخرتت برطرف خواهد شد. این داستان براى ابوبصیر پرسش برانگیز جلوه کرد. خدمت امام صادق(ع) رفت و پرسید: این جمله آن مرد که به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد من همه صلواتم را براى شما قرار دادم، یعنى چه؟ امام فرمود: «یعنى هر گاه که خواستم دعایى کنم، صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و خاندان گرامىاش را مقدم دارم و پیش از این که بر آنان درود و تحیت فرستم، از پروردگار خویش چیزى نخواهم و آن گاه که صلوات فرستادم، خواستههاى دیگرم را به درگاه پروردگارم، برشمارم»(21). پسندیدگى صلوات در هر حال
صلوات، برترین دعاست و دعا، ذکر است و ذکر در همه حال نیکو و «نشانه ارباب معرفت است»(22). امام باقر(ع) در جمعى بود و همگان منتظر بودند تا از دریاى بیکران علم و معرفتش، تشنگان را زلالى برسد. مردى در میان جمع عطسهاى زد و سپس گفت: «اَلحمدُللَّه». با این که به طور معمول در پاسخ عطسه، مىگویند: «یَرْحَمُکَ اللَّه؛ خداى تو را رحمت کند»، ولى امام باقر(ع) پاسخى این چنین نداد و سکوت فرمود. نکتهسنجى پرسید: چرا پاسخش را نفرمودید؟ امام فرمودند: از حق ما کاست؛ زیرا پس از عطسه باید بگویید: «الحَمدُللَّه رَبِّ الْعالَمیِنَ و صَلِّى اللَّهُ عَلىَ مُحَمَّدٍ و اَهْلِ بَیْتِهِ؛ ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است و خدا بر محمد و خاندانش درود فرستد». مردى که عطسه کرده بود، حمد خدا گفت و بر پیامبر اکرم(ص) و خاندانش درود فرستاد و امام باقر(ع) نیز در پاسخش فرمود: «خداى تو را رحمت کناد».(23) پرهیز از فرستادن صلوات ناقص
در سخنان معصومان(ع) فرستادن صلوات ناقص نهى شده است؛ یعنى کسى بر پیامبر خدا(ص) درود فرستد، ولى خاندان او را شامل آن نسازد. نوشتهاند امام باقر(ع) در حجر اسماعیل نشسته و مشغول مناجات با خداى خویش بود. صداى مردى که به پرده خانه خدا چنگ زده بود و زارى مىکرد، توجه امام را به خود جلب نمود. او به پرده کعبه آویخته بودو براى برآورده شدن دعایش مدام صلوات مىفرستاد، ولى مىگفت: اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و دنباله آن را نمىگفت. امام باقر(ع) به او فرمود: «بنده خدا، تو با این صلواتت به ما ظلم مىکنى. چرا دنباله دعاى صلوات را نمىگویى و آن را کامل نمىکنى». «بگو اللهم صل على محمد و آل محمد».(24) نیایشهاى ناکارآمد
گاهى دعا، نیاز به مقدمات و زمینههایى دارد تا در پرتو آن کارآیى داشته باشد. آوردهاند در سفرى، کاروان امام صادق(ع) به سوى مدینه در حرکت بود که سه نفر با فاصله زمانى نزد امام آمدند و از او کمک خواستند. امام به دو نفر اول کمک مالى کرد و براى سومى فقط دعا کردند و آن گاه رو به کاروانیان فرمودند: دوستان، بدانید که اگر مىخواستم به این نفر آخر هم کمکى بکنم، توانایى آن را داشتم، ولى بیم آن را دارم تا جزو سه گروهى شوم که دعایشان مستجاب نمىشود. اول کسى که خدا به او مال و دارایى مىدهد، ولى وى آن را درست خرج نمىکند و در نتیجه، نیازمند مىشود و آن گاه که نیازمند شد، دست به دعا برمىدارد و از خدا درخواست مال و دارایى مىکند. دوم کسى که با زنى ناشایسته و بىایمان ازدواج مىکند و بدون این که از او جدا شود، دعا مىکند که پروردگار راهى براى رهایى از مشکلش براى او قرار دهد. سوم کسى است که پیوسته همسایه خود را به جهت آزار و اذیتهایش نفرین مىکند که خدایا همسایهام را نابود کن، ولى با این که مىتواند خانه خود را تغییر دهد، این کار را نمىکند و فقط مىخواهد با دعا مشکل خود را حل نماید».(25) گلبرکى از آفتاب
1. برترین عبادت: پیامبر(ص) فرمود: «برترین پرستش، دعاست».(26)
2. خشنودى پروردگار: امام على(ع) مىفرماید: «بهترین عمل نزد خدا در روى زمین نیایش است».(27)
3. ناتوانترین مردم: رسول خدا(ص) فرمود: «ناتوانترین مردم کسى است که درمورد دعا ناتوان باشد».(28)
4. نشانه دانایان: حضرت على(ع) مىفرماید: «داناترین مردم به خدا، نیایشگرترین آنهاست».(29)
5. دور کننده بلا: على بن الحسین(ع) فرمود: «دعا، دور کننده بلاهایى است که در حال آمدن بوده یا هنوز نازل نشده است».(30)
6. درمان هر درد: امام صادق(ع) مىفرماید: «بر تو باد به نیایش، که درمان هر دردى در آن است».(31)
7. دعا در سلامت: پیامبر(ص) فرمود: «هر گاه بنده پروردگارش را در عافیت بخواند، خداوند او را از بلا و سختى نجات مىدهد».(32)
8. امید به استجابت: امام صادق(ع) مىفرماید: «هیچ درى کوبیده نمىشود، مگر آنکه امید به گشایشش براى کوبنده در باشد».(33)
9. اجازه نیایش: رسول خدا(ص) فرمود: «هر گاه خدا بخواهد بندهاش را اجابت کند، به او اجازه نیایش مىدهد».(34) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت، 1403ق، چ 2، ج 93، ص 300. 2) همان، ص 393. 3) همان، ص 300. 4) محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ج 2، ص 468. 5) همان. 6) همان. 7) اصول کافى، ج 2، ص 468. 8) همان، ص 485. 9) همان، ص 400. 10) همان، ج 2، ص 512، ح 3. 11) همان، ص 652، ح 4. 12) بقره: 186. 13) زمر: 53. 14) بقره: 268. 15) اصول کافى، ج 2، ص 243، ح 1. 16) مؤمنون: 101. 17) بحارالانوار، ج 46، ص 81 . 18) اصول کافى، ج 2، ص 474. 19) بحارالانوار، ج 94، ص 56. 20) همان، ص 21. 21) اصول کافى، ج 2، ص 491، ح 3 و 4. 22) برگرفته از مضمون آل عمران: 191. 23) اصول کافى، ج 2، ص 654، ح 9. 24) همان، ص 495، ح 21. 25) اصول کافى، ج 2، ص 510. 26) بحارالانوار، ج 69، ص 393. 27) اصول کافى، ج 2، ص 467. 28) علاءالدین المتقى بن حسام الدین الهندى، کنز العمّال، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409ق، ج 2، ص 64، ح 3133. 29) آمدى، غررالحکم، دانشگاه تهران، تهران، 1373، ج 2، ص 850 . 30) اصول کافى، ج 2، ص 469. 31) رضى الدین الطبرسى، مکارم الاخلاق، انتشارات الشریف الرضى، قم، 1412ق، ص 271. 32) کنز العمال، ج 3، ص 145، ح 5899. 33) اصول کافى، ج 2، ص 467. 34) کنز العمال، ج 2، ص 68، ح 3156.
دعا، به معناى خواندن و صدا زدن دیگرى، و از برنامههاى عبادى مهمى است که در تمامى ادیان، به ویژه ادیان آسمانى مورد توجه خاص قرار گرفته است؛ چرا که جوهر هر دین، پرستش است و دعا، اظهار نیاز و ناتوانى در برابر نیروى برتر و بدون رقیب آن دین مىباشد، آن سان که رسول گرامى اسلام فرمودند: «الدُّعا مُخُّ العِبَادَةَ؛ درون مایه اصلى عبادت، دعاست».(1) تعابیر روایى نیایش
در زبان روایات و کلام معصومان(ع)، از دعا، با تعبیرهاى مختلفى چون برترین عبادت(2)، کلید رستگارى(3)، سلاح مؤمن(4)، سلاح انبیاء(5)، برندهترین سلاح(6) و... یاد شده است. مىگویند روزى در مسجد، اصحاب گرم گفتوگو بودند که آواى دلنشین پیامبر اکرم(ص) همگان را به سکوت واداشت. آن حضرت پرسید: آیا مىخواهید شما را به اسلحهاى که موجب نجات شما از دشمن و سبب افزایش روزى مىشود رهنمون شوم؟ حاضران پاسخ گفتند: آرى اى فرستاده خدا. پیامبر(ص) فرمود: «شب و روز در حال دعا و نیایش با پروردگارتان باشید؛ چرا که دعا، سلاح مؤمن است».(7)
شرایط پذیرش دعا
1. حمد و صلوات
نیایش، بیان خواستههاى موجودى ناتوان است؛ آنگاه که در برابر قدرتى بیکران قرار مىگیرد و با کولهبارى از نیاز، لب به خواهش مىگشاید. باید پیش از آن که خواستهاى بخواهد، ابتدا شکر آن چه را دارد به جاى آرد و بر آن کسانى که نزد معبود والاترین جایگاه را دارند، درود فرستد، تا خواستهاش پذیرفته شود. روزى مردى عرب وارد مسجد پیامبر(ص) شد و به نماز ایستاد و دستانش را به درگاه الاهى بلند کرد و مشغول نیایش شد. پیامبر(ص) به راز و نیاز او نگریست و به یاران خود رو کرد و فرمود: این بنده خدا در نیایش خود با پروردگارش شتاب کرد. آن گاه نگاه پیامبر(ص) به گوشه دیگرى از مسجد گره خورد. عرب دیگرى مشغول نماز و نیاز بود. او پس از نمازش دست به دعا برداشت و پس از سپاسگذارى نعمتهاى پروردگار و صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و خاندان او، خواستههایش را بر زبان جارى ساخت. پیامبر(ص) از جاى خود برخاست و نزد او رفت و به او فرمود: «هر چه از خداى خود مىخواهى بخواه؛ زیرا شیوهاى برگزیدهاى که به استجابت مىانجامد و با اینگونه نیایش، هر خواستهاى که دارى، برآورده خواهد شد».(8) 2. ولایتپذیرى
محمد بن مسلم، از دوستان امام صادق(ع) از آن حضرت پرسید: آیا دعاى کسى که بسیار عبادت مىکند و در عبادت خود نیز فروتن است، ولى ولایت شما را نمىپذیرد، پذیرفته مىشود و به حال وى سودى دارد؟ امام با چهرهاى گشاده به او فرمود: اى محمد، مَثَل ما خاندان پیامبر(ص) ، مَثَل آن خانوادهاى است که در قوم بنىاسراییل به سر مىبردند و هر گاه چهل شبانه روز به راز و نیاز مىپرداختند، دعایشان مستجاب مىشد. اما روزى یکى از آنان پس از آن چهل روز، دعایش مستجاب نشد. نزد حضرت عیسى(ع) رفت و گله نمود و از او خواست تا برایش دعا کند. عیسى(ع) نمازى به جاى آورد و سپس براى فرد دعا کرد. خدا به عیسى(ع) وحى نمود: «این بنده من، از درى که باید از آن به سوى من بیاید، نیامده؛ مرا خوانده، ولى در دلش به پیامبرى تو شک دارد. به همین دلیل، دعایش را هرگز مستجاب نخواهم کرد». عیسى(ع) جریان را با آن مرد در میان گذاشت. او اعتراف کرد و از او خواست تا براى رفع مشکلش دعا کند. حضرت عیسى(ع) دعا کرد و مرد نیز توبه نمود. پروردگار نیز توبه او را پذیرفت و او نیز مانند دیگر افراد خانوادهاش مستجاب الدعوة گردید».
محمد بن مسلم نیز با این سخن امام صادق(ع) دریافت که پذیرش ولایت اهلبیت علیهم السلام ، شرط پذیرش و استجابت دعا مىباشد.(9) 3. آه مظلوم: دعایى مستجاب
یونس بن عمار، شیعهاى از دوستداران امام صادق(ع) بود که مظلوم واقع شده بود. او براى گلهمندى نزد امام رفت و گفت: اى پسر رسول خدا، همسایهاى از قبیله قریش دارم که با من دشمنى مىکند و براى این که مرا در معرض خطر طاغوتیان قرار بدهد، نام مرا به عنوان یکى از شیعیان فاش نموده، تا مرا از میان بردارد. من هر گاه که از کنارش مىگذرم یا هر گاه مرا در جایى مىبیند، فریاد مىزند: این رافضى (شیعه)، دارایىهاى مردم را جمع مىکند و نزد مولایش جعفر بن محمد(ع) مىبرد. این مسأله در حالى بود که خفقان و ترس از رژیم حاکم، همه جا را فرا گرفته بود. امام به او فرمود: «اى یونس بن عمار، نگران نباش. از او آسیبى به تو نخواهد رسید. آن گاه که شب پرده بر رخ شهر مىکشد و چشمها در خواب فرو مىروند و تو براى برپا داشتن نماز شبت برمىخیزى، دست به دعا بردار و او را نفرین کن که دعاى کسى که حق به جانب اوست مستجاب مىشود».
یونس همانگونه که از امام آموخته بود، دست به دعا برداشت و آن چه را امام فرموده بود، از خدا خواست. فرداى آن روز خبر رسید که آن دشمن خدا به سختى بیمار است و چندى نگذشت که صداى شیون و زارى از خانهاش بلند شد.(10) 4. دعا براى دوستان
حسن بن جهم نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: اى فرزند رسول خدا، مرا در دعاهایتان فراموش نکنید و براى برطرف شدن مشکلاتم دعا بفرمایید. امام فرمود: از کجا مىدانى که تو را در دعاهاى خود فراموش مىکنم؟ حسن پیش خود اندیشید: آن بزرگوار امام شیعیان است و دوستان و شیعیان خود را فراموش نمىکند. من هم که از شیعیان او هستم، پس دلیلى ندارد که او مرا فراموش نماید. عرض کرد: نه، شما مرا فراموش نمىکنید. امام فرمود: چگونه فهمیدى که فراموشت نمىکنم؟ گفت: چون من از شیعیان و دوستداران شما هستم و مىدانم که شما براى دوستان خود دعا مىکنید. امام پرسید: آیا غیر از این مطلب چیز دیگرى را هم مىدانى که به خاطر آن فراموشت نسازم؟ حسن گفت: خیر، چیز دیگرى نمىدانم. امام فرمود: «هرگاه خواستى بدانى که در نزد من چگونهاى، نگاه کن ببین من در نظر تو چگونه هستم و چقدر با هم دوستى داریم؛ تا به وسیله آن، بیشتر به یاد هم باشیم».(11) 5. امیدوارى در دعا
احمد بن محمد، نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: چند سال است که حاجتى دارم و بسیار هم دعا کردهام، ولى دعایم مستجاب نمىشود. کم کم در دلم شک راه یافته است، چه کنم؟ امام نگاه تندى به او کرد، بعد برآشفت و فرمود: «اى احمد، مراقب باش که شیطان بر تو پیروز نشود و تو را از رحمت پروردگارت ناامید نسازد. مگر نمىدانى که پروردگار، گاه برآوردن نیاز مؤمن را به تأخیر مىاندازد، تا او بیشتر به راز و نیاز بپردازد؛ چرا که خداوند بزرگ، گفتگوى بندگان را با خود دوست مىدارد. به خدا سوگند، دیر برآورده شدن نیازهاى بندگان، براى آنان بهتر از زود برآورده شدن آنهاست». سپس امام، احمد بن محمد را به بردبارى، تلاش براى کسب حلال و پیوند با خویشاوندان سفارش فرمود و گفت: «خدا به وعده خود پاىبند است و وفا مىکند. مگر خود او نفرموده است: هنگامى که بندگان من از تو در مورد من بپرسند، به آنان بگو من نزدیکم و نیایش نیایش کننده را آنگاه که مرا مىخواند، پاسخ مىگویم.(12) مگر خود او نفرموده: از رحمت پروردگار ناامید نشوید(13) و نیز این که: خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مىدهد.(14) بنابراین، دلبندىات را به پروردگار استوارساز و شک و تردید در دل خود راه مده و دروازه دلت را براى وارد شدن چیزى به جز خیر و نیکى مگشا، که این تنها راه آمرزیده شدن و برآورده شدن دعاهاست.»(15)
آداب نیایش
1. تضرع و زارى
طاووس یمانى مىگوید: امام سجاد(ع) را دیدم که با چشمانى اشکبار، به آسمان نگاه مىکرد و با خداى خویش گرم گفتگو بود.
زلال اشک از چشمانش به دامان جارى بود و این چنین دعا مىکرد: «اى سرآمد آرزوهاى دیرینهام، اى خدا، آیا با همه امیدى که به مهربانى تو دارم، باز مرا در آتش عذاب خود خواهى سوزاند؟ اى خدا، تو از هرگونه عیب و کاستى به دورى، مردم چنان تو را معصیت مىکنند که گویا مىپندارند تو آنان را نمىبینى و تو آنچنان بردبارى که گویا آنان نافرمانى تو را نکردهاند. به قدرى به آنان مهربانى نشان مىدهى، گویا تو به آنان نیازمندى، با این که تو آفرینندهاى و از هر آفریده بىنیاز. اکنون چه کسى غیر از تو از گناهان من مىگذرد؟ به غیر از تو به که پناه آورم؟ واى بر من! آیا هنگام آن نرسیده که شرم کنم و به سوى تو روى آرم؟» و آن قدر گریست که از هوش رفت و بر زمین افتاد. دویدم و کنارش نشستم و سرش را بر روى زانویم گذاشتم. چشمانش را گشود و برخاست و نشست و پرسید: کیست که به خلوت من و پروردگارم آمده است؟ گفتم: اى فرزند رسول خدا، طاووس یمانى هستم. اگر شما این چنین با خداى خود نیایش مىکنید، ما روسیاهان چه کنیم. شما که پدرت حضرت حسین(ع) و مادرت فاطمه(س) و جدت رسول خداست.
امام سجاد(ع) با بغضى سنگین در گلو فرمود: «چه دور رفتى اى طاووس! از پدر و مادر و جدم رسول خدا(ص) سخن مگو، که پروردگار، بهشت را براى بندگان نیکوکار و فرمانبردارش آفریده است؛ چه بردهاى سیاه باشد و چه بزرگى از خاندان قریش. مگر نشنیدهاى که خداوند مىفرماید: پس آن گاه که در صور دمیده شود، خویشاوندىاى بر جاى نمىماند و از پدران و حسب و نسب پرسش نمىشود(16)».(17) 2. پافشارى بر خواستهها در نیایش
در مدینه خشکسالى آمد و مردم در سختى و دشوارى بسیار قرار گرفتند.عدهاى نزد پیامبر رحمت(ص) رفتند و از ایشان درخواست نمودند تا پروردگار، باران مهربانىاش را بر آنان فرو فرستد. دستان مهربان پیامبر(ص) به سوى آسمان بلند شد و لبهاى خشکیدهاش به حرکت درآمد: «بار خدایا، باران رحمتت را بر ما فرو فرست». نگاههاى مردم تشنه به آسمان دوخته شد و عدهاى نیز آسوده خاطر از این که باران خواهد آمد، راه منزل خویش را در پیش گرفتند. مدتى گذشت، ولى قطره آبى هم از آسمان نچکید. دوباره مردم نزد رسول خدا رفتند و درخواست کردند بار دیگر دعا بفرمایند. این بار پیامبر اکرم(ص) دست به دعا برداشت و با لحنى دگرگونه، با خدا خود راز و نیاز کرد و از او درخواست فرو فرستادن باران نمود. ابرهاى رحمت در حیرتِ نگاههاى منتظر، به هم پیوست و باران تندى باریدن گرفت، به گونهاى که آب در کوچهها به راه افتاد.
جمعى از اصحاب خدمت پیامبر اکرم(ص) بودند و از این موضوع شگفتزده شدند. پرسیدند: چرا بار اول که دعا فرمودید، باران نیامد، ولى بار دوم بارید؟ پیامبر(ص) فرمود: «من بار اول دعا کردم، ولى در نیایش خود اصرار نورزیدم و پافشارى ننمودم؛ ولى بار دوم، برخواسته خود پا فشردم و آنگونه شد که دیدید».(18) 3. صلوات؛ برترین نیایش
هرگاه کسى به خاندان وحى دعا کند، حقى مسلم بر گردن آنان مىیابد و آنان که دلسوزترین افراد به امت خود هستند، در حق او دعا خواهند کرد. روزى پیامبر اکرم(ص)به امام على(ع)فرمود: على جان، دوست دارى به تو مژدهاى بدهم؟ على(ع) با اشتیاق پاسخ داد: بله، پدر و مادرم فدایت شوند! شما همواره خوش خبر هستید و مژده بخش. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل امین بر من نازل شد و خبر شگفتانگیزى برایم آورد. على(ع) شگفتزده پرسید: آن خبر عجیب چه بود؟ فرمود: برایم خبر آورد که هر کس از دوستان و دوستداران من، بر من و تو و خاندانم صلوات و درود فرستد، دروازههاى آسمان به رویش گشوده مىشود و فرشتگان الاهى در عوض هر صلوات او بر من و خاندانم، هفتاد صلوات بر او مىفرستند و اگر گنهکار باشد، گناهانش مانند برگ درختان پاییزى مىریزد و خداوند نیز در پاسخ این دعایش لبیک مىگوید و به فرشتگان درگاه خود مىفرماید: «اى ملائکه من، شما بر او هفتاد صلوات فرستادید، ولى من هفتصد صلوات بر او مىفرستم».(19) زیباترین نامها
درود فرستادن بر پیامبر(ص) و خاندان او، شیوه خدا و فرشتگان اوست؛ آنچنان که در قرآن نیز بدان اشاره شده است. جابر بن عبدالله انصارى از پیامبر خدا(ص) پرسید: اى رسول خدا، در شأن على بن ابىطالب(ع) چه مىفرمایید؟ فرمود: او جان من است. عرض کرد: اى رسول خدا، در مورد حسن و حسین چه؟ پاسخ فرمود: آن دو، دو روح و ریحان من هستند که مادرشان فاطمه(س) است، دختر من که هر که او را غمگین سازد، مرا غمگین نموده و هر که او را خرسند سازد، مرا خرسند ساخته است. اى جابر، خدا را گواه مىگیرم که من با هر که دشمنى آنان کند، دشمنم و با هر که دوستى با آنان نماید، دوست هستم. اى جابر، هر گاه خواستى دعا کنى و دعایت مستجاب گردد، اسمهاى آنان را بخوان و بر آنان درود فرست که نام آنها نزد پروردگار زیباترین و محبوبترین نامهاست.(20) آتش اشتیاق
درود فرستادن بر پیامبر(ص) و خاندان او، دل را صفا مىبخشد و نمادى از اظهار دوستى با آنان است که ثمره این دوستى، هم در دنیا و هم در آخرت ظاهر مىشود. روزى یکى از اصحاب پیامبر اکرم(ص) براى عرض ارادت و دوستى، سراسیمه نزد پیامبر اکرم(ص) رسید و پس از عرض سلام گفت: من آمدهام تا یک سوم درودهایم را نثار شما کنم؛ نه، بلکه مىخواهم نصف آن، یا اصلاً همه آن را ارزانى شما نمایم. پیامبر اکرم(ص) با چهرهاى گشاده، دست بر شانهاش زد و فرمود: اگر اینگونه کنى که مىگویى، مشکل دنیا و آخرتت برطرف خواهد شد. این داستان براى ابوبصیر پرسش برانگیز جلوه کرد. خدمت امام صادق(ع) رفت و پرسید: این جمله آن مرد که به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد من همه صلواتم را براى شما قرار دادم، یعنى چه؟ امام فرمود: «یعنى هر گاه که خواستم دعایى کنم، صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و خاندان گرامىاش را مقدم دارم و پیش از این که بر آنان درود و تحیت فرستم، از پروردگار خویش چیزى نخواهم و آن گاه که صلوات فرستادم، خواستههاى دیگرم را به درگاه پروردگارم، برشمارم»(21). پسندیدگى صلوات در هر حال
صلوات، برترین دعاست و دعا، ذکر است و ذکر در همه حال نیکو و «نشانه ارباب معرفت است»(22). امام باقر(ع) در جمعى بود و همگان منتظر بودند تا از دریاى بیکران علم و معرفتش، تشنگان را زلالى برسد. مردى در میان جمع عطسهاى زد و سپس گفت: «اَلحمدُللَّه». با این که به طور معمول در پاسخ عطسه، مىگویند: «یَرْحَمُکَ اللَّه؛ خداى تو را رحمت کند»، ولى امام باقر(ع) پاسخى این چنین نداد و سکوت فرمود. نکتهسنجى پرسید: چرا پاسخش را نفرمودید؟ امام فرمودند: از حق ما کاست؛ زیرا پس از عطسه باید بگویید: «الحَمدُللَّه رَبِّ الْعالَمیِنَ و صَلِّى اللَّهُ عَلىَ مُحَمَّدٍ و اَهْلِ بَیْتِهِ؛ ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است و خدا بر محمد و خاندانش درود فرستد». مردى که عطسه کرده بود، حمد خدا گفت و بر پیامبر اکرم(ص) و خاندانش درود فرستاد و امام باقر(ع) نیز در پاسخش فرمود: «خداى تو را رحمت کناد».(23) پرهیز از فرستادن صلوات ناقص
در سخنان معصومان(ع) فرستادن صلوات ناقص نهى شده است؛ یعنى کسى بر پیامبر خدا(ص) درود فرستد، ولى خاندان او را شامل آن نسازد. نوشتهاند امام باقر(ع) در حجر اسماعیل نشسته و مشغول مناجات با خداى خویش بود. صداى مردى که به پرده خانه خدا چنگ زده بود و زارى مىکرد، توجه امام را به خود جلب نمود. او به پرده کعبه آویخته بودو براى برآورده شدن دعایش مدام صلوات مىفرستاد، ولى مىگفت: اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و دنباله آن را نمىگفت. امام باقر(ع) به او فرمود: «بنده خدا، تو با این صلواتت به ما ظلم مىکنى. چرا دنباله دعاى صلوات را نمىگویى و آن را کامل نمىکنى». «بگو اللهم صل على محمد و آل محمد».(24) نیایشهاى ناکارآمد
گاهى دعا، نیاز به مقدمات و زمینههایى دارد تا در پرتو آن کارآیى داشته باشد. آوردهاند در سفرى، کاروان امام صادق(ع) به سوى مدینه در حرکت بود که سه نفر با فاصله زمانى نزد امام آمدند و از او کمک خواستند. امام به دو نفر اول کمک مالى کرد و براى سومى فقط دعا کردند و آن گاه رو به کاروانیان فرمودند: دوستان، بدانید که اگر مىخواستم به این نفر آخر هم کمکى بکنم، توانایى آن را داشتم، ولى بیم آن را دارم تا جزو سه گروهى شوم که دعایشان مستجاب نمىشود. اول کسى که خدا به او مال و دارایى مىدهد، ولى وى آن را درست خرج نمىکند و در نتیجه، نیازمند مىشود و آن گاه که نیازمند شد، دست به دعا برمىدارد و از خدا درخواست مال و دارایى مىکند. دوم کسى که با زنى ناشایسته و بىایمان ازدواج مىکند و بدون این که از او جدا شود، دعا مىکند که پروردگار راهى براى رهایى از مشکلش براى او قرار دهد. سوم کسى است که پیوسته همسایه خود را به جهت آزار و اذیتهایش نفرین مىکند که خدایا همسایهام را نابود کن، ولى با این که مىتواند خانه خود را تغییر دهد، این کار را نمىکند و فقط مىخواهد با دعا مشکل خود را حل نماید».(25) گلبرکى از آفتاب
1. برترین عبادت: پیامبر(ص) فرمود: «برترین پرستش، دعاست».(26)
2. خشنودى پروردگار: امام على(ع) مىفرماید: «بهترین عمل نزد خدا در روى زمین نیایش است».(27)
3. ناتوانترین مردم: رسول خدا(ص) فرمود: «ناتوانترین مردم کسى است که درمورد دعا ناتوان باشد».(28)
4. نشانه دانایان: حضرت على(ع) مىفرماید: «داناترین مردم به خدا، نیایشگرترین آنهاست».(29)
5. دور کننده بلا: على بن الحسین(ع) فرمود: «دعا، دور کننده بلاهایى است که در حال آمدن بوده یا هنوز نازل نشده است».(30)
6. درمان هر درد: امام صادق(ع) مىفرماید: «بر تو باد به نیایش، که درمان هر دردى در آن است».(31)
7. دعا در سلامت: پیامبر(ص) فرمود: «هر گاه بنده پروردگارش را در عافیت بخواند، خداوند او را از بلا و سختى نجات مىدهد».(32)
8. امید به استجابت: امام صادق(ع) مىفرماید: «هیچ درى کوبیده نمىشود، مگر آنکه امید به گشایشش براى کوبنده در باشد».(33)
9. اجازه نیایش: رسول خدا(ص) فرمود: «هر گاه خدا بخواهد بندهاش را اجابت کند، به او اجازه نیایش مىدهد».(34) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت، 1403ق، چ 2، ج 93، ص 300. 2) همان، ص 393. 3) همان، ص 300. 4) محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ج 2، ص 468. 5) همان. 6) همان. 7) اصول کافى، ج 2، ص 468. 8) همان، ص 485. 9) همان، ص 400. 10) همان، ج 2، ص 512، ح 3. 11) همان، ص 652، ح 4. 12) بقره: 186. 13) زمر: 53. 14) بقره: 268. 15) اصول کافى، ج 2، ص 243، ح 1. 16) مؤمنون: 101. 17) بحارالانوار، ج 46، ص 81 . 18) اصول کافى، ج 2، ص 474. 19) بحارالانوار، ج 94، ص 56. 20) همان، ص 21. 21) اصول کافى، ج 2، ص 491، ح 3 و 4. 22) برگرفته از مضمون آل عمران: 191. 23) اصول کافى، ج 2، ص 654، ح 9. 24) همان، ص 495، ح 21. 25) اصول کافى، ج 2، ص 510. 26) بحارالانوار، ج 69، ص 393. 27) اصول کافى، ج 2، ص 467. 28) علاءالدین المتقى بن حسام الدین الهندى، کنز العمّال، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409ق، ج 2، ص 64، ح 3133. 29) آمدى، غررالحکم، دانشگاه تهران، تهران، 1373، ج 2، ص 850 . 30) اصول کافى، ج 2، ص 469. 31) رضى الدین الطبرسى، مکارم الاخلاق، انتشارات الشریف الرضى، قم، 1412ق، ص 271. 32) کنز العمال، ج 3، ص 145، ح 5899. 33) اصول کافى، ج 2، ص 467. 34) کنز العمال، ج 2، ص 68، ح 3156.