روشهاى تربیت در نهجالبلاغه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ارکان و شرائط توبه
از مشکلاتى که همواره دامن گیر بشرى مخصوصاً جوامع اسلامى بوده است منحرف شدن برخى واژههاى مقدس از معنى و مفهوم حقیقى خود بوده است. در موارد بسیارى با وارونه شدن واژهها و ارائه معنى و تفسیر نادرست از آن، انسانها و جوامع نیز به انحراف کشیده شدهاند، به عنوان نمونه «آزادى» از آن الفاظى است که با فطرت بشر عجین شده است ولى این واژه در دست هر کسى به گونهاى تفسیر مىشود قدرت طلبان آن را به گونهاى، روشنفکران غرب زده آزادى را مساوى با بىبند و بارى و آزادى مطلق و حیوانى مىگیرند، و اصلاح طلبان به گونهاى دیگر، همین طور واژه «سهل بودن دین» به معناى یله ورها انگارى تفسیر شده و به نام «تسامح و تساهل» در دین هر کارى که مىخواهند انجام مىدهند، و همین طور کلمه «فرهنگ»، «عرفان» و... «توبه» نیز از الفاظى است که در اذهان مسلمانان بر آن ستم شده است، عدّهاى مىپندارند توبه یک لفظى بیش نیست که با گفتن آن انسان از هر گناهى پاک و منزه مىشود، گویا این انحراف در زمان حضرت امیر مؤمنان نیز وجود داشته، که حضرت مجبور شده معناى درست توبه، ارکان و شرائط آن را بیان دارد.
مردى که گویا از او گناهى سرزده بود، و مىپنداشت که با گفتن لفظى پاک مىشود، خدمت آن حضرت رسید، و خواست از گناه خود توبه کند، گفت: «استغفر اللّه» و حتّى لفظ «ربّى و اتوب الیه» را هم نگفت، قاعدتاً حضرت به او نگاهى انداخته و از چهره او متوجّه شد که نسبت به معناى «توبه» و «استغفار» جاهل است، با این که على(ع) جز در میدان جنگ کمتر عصبانى مىشد و حتّى معروف بود که انسان خنده رو هست و به همین بهانه او را از خلافتش محروم کردند، این جا سخت بر آشفت درست به آن اندازه که بر عقیل برادرش که درخواست سهم بیشترى از بیت المال نموده بود. پرخاش کرد و همان جمله را که به او گفته بود به این مرد فرمود، گویا به نظر على(ع) تاراج بیت المال، و تحریف الفاظ مقدّس از معناى خود در یک سطح قرار دارند، فریاد برآورد: «ثکلتک امّک اتدرى، ما الاستغفار؟» مادرت به عزایت گریه کند، آیا (تو اصلاً) مىدانى (معناى) استغفار چیست؟ تو فکر کردهاى توبه «استغفراللّه» گفتن است و بس، با گناه سر خود کلاه گذاشتى، نه نه، توبه یک لفظ نیست، توبه یک حرکت است، یک انقلاب است بلکه برترین مقامى است که در گام اوّل انسان به آن راه مىیابد. لذا حضرت فرمود: «الاستغفار درجة العلّیین ؛ همانا استغفار (و توبه) درجه والا مقامان است.»
فکر کردى به همین سادگى مىتوانى به مقام توبه راهیابى، توبه یک مکتب تربیت است نیاز به برنامه و شرائط دارد، محتاج تلاش و رنج و زحمت است، چرا که تربیت بدون برنامه و تلاش بدست نمىآید، آنگاه شروع فرمود به بیان ارکان، شرائط قبولى، و شرائط تکمیلى توبه و فرمود: «و هو اسمٌ واقعٌ على ستّة معانٍ اوّلها النّدم على ما مضى، و الثّانى العزم على ترک العود الیه ابداً؛ و آن استغفار (و توبه) اسمى (و لفظى) است که به شش معنى (و رکن و شرائط بستگى دارد که با بودن آنها) واقع مىشود: اوّل آنها پشیمانى برگذشته (و آنچه که از گناهها از انسان سرزده) است، دوّم، عزم (و تصمیم جدّى) بر برگشت ننمودن به آن گناه تا ابد است» آن گاه حضرت ادامه داد: «و الثّالثٌ ان تؤدّى الى المخلوقین حقوقهم حتى تلقى اللّه سبحانه املس لیس علیک تبعةٌ، الرّابع ان تعمد الى کلّ فریضةٍ علیک ضیّعتها فتؤدّى حقّها؛ سوّم این که حق مردم را اداء کنى تا خدا را پاکیزه ملاقات و (در حالى که هیچ گونه) حقى از مخلوقات بر عهده تو نباشد. چهارم اینکه به سوى هر فریضه و واجبى که ضایع کردهاى روى آورى و حق آن را ادا کنى» سپس ادامه داد: «و الخامس ان تعمد الى اللّحم الّذى نبت على السّحت فتذیبه بالاحزان حتّى تلصق الجلد بالعظم، و ینشأ بینهما لحمٌ جدیدٌ، و السّادس ان تذیق الجسم الم الطّاعة کما اذقته حلاوة المعصیة فعند ذلک تقول استغفر اللّه؛ پنجم این که به سوى گوشتى که به واسطه حرام روییده روى آورى و آن را به واسطه اندوهها آب کنى تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه بین آنها بروید (کنایه از این که گوشتهاى دوران گناه و یا لقمههاى حرام باید ذوب شود و از بین برود، ششم آنکه درد و رنج فرمان بردارى را به جسم بچشانى، چنان که شیرینى معصیت را به آن چشانده بودى، پس آنگاه (که این ارکان و شرائط تحقق یافتند) مىگویى: استغفر اللّه».(1)
در حدیث فوق حضرت امیر(ع) به شش امر اشاره فرموده است که با توجّه به روایات دیگر باب توبه مىتوان گفت دو امر اوّل یعنى پشیمانى از گذشته، و تصمیم بر عدم برگشت تا ابد، دو رکن اساسى توبه است که بدون آن دو، توبه تحقق نمىیابد، این امر را خود امیر مؤمنان در موارد دیگر تذکّر داده است، از جمله فرمود: «التّوبة ندمٌ بالقلب و استغفارٌ باللسان و ترک بالجوارح و اضمار ان لاتعود؛ توبه پشیمانى قلبى، و استغفار (و طلب غفران) زبانى، و ترک با (اعضاء) و جوارح و عزم بر بازگشت نکردن (برگناه) است.»(2)
دو امر سوّم و چهارم بیانگر شرط قبولى توبه است، یعنى بخواهد توبه او پذیرفته شود، اولاً حقوق مالى، عرضى، بدنى مردم را باید ادا کند یا رضایت آنها را به دست آورد و گرنه توبه او پذیرفته نمىشود، پیرمردى از قبیله نخع مىگوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: من از زمان حجّاج بن یوسف تا امروز همیشه حاکم (بر مردم) بودهام آیا براى من توبهاى هست؟ امام (ع) ساکت شدند و جوابى نفرمودند، من دوباره از ایشان سؤال کردم، در جواب فرمودند: «لا، حتّى تؤدّى الى کلّ ذى حقّ حقّه ؛ خیر، مگر این که حق هر صاحب حقى را به او برگردانى.»(3)
و ثانیاً حقوق الهى که نیاز به قضا دارد، ترک شده باید قضاى آن را انجام دهد، مانند ترک نماز، روزه، حج و... این امور باید قضا شوند، امّا در مسائلى که ارتکاب گناه در آنها نیاز به قضا ندارد مثل این که شخصى خداى نکرده مرتکب شرب خمر شده است و یا نگاهى به نامحرم کرده و.... توبه این امور آن است که از گذشته پشیمان باشد و تصمیم بگیرد که دوباره برنگردد.
امّا امر پنجم و ششم جزء شرائط کامل توبه به حساب مىآیند، یعنى اگر انسان بخواهد، توبه جامع الشرائطى داشته باشد که علاوه بر اصل اسکلت و ارکان توبه و شرائط قبولى آن، داراى تزیین هم باشد که زیبا جلوه کند باید امر پنجم و ششم و امثال آن را نیز انجام دهد.
از این گذشته در ذائقه روح صورت لذات طبیعه و مادى موجود است و تا آن صورتها وجود دارد و از بین نرفته است با ریاضت و طاعت، نفس امّاره متمایل به آنها و قلب عاشق آن هاست، و اگر از بین نرود ترس آن مىرود که خداى نخواسته باز نفس امّاره سرکشى کند و عنان از دست تائب بگیرد و به حال اوّل برگردد. گستره توبه
در بین امورى که تاکنون به عنوان روش تربیت مطرح شده، بعد از روش محبّت که فراگیر و عمومى است، هیچ یک از روشهاى دیگر به عمومیّت و فراگیرى توبه نمىرسد، توبه تمام عرصههاى زندگى، و اعمال و کردار انسان را زیر پوشش مىگیرد، بخاطر همین فراگیرى و گستردگى است که گفتیم توبه تنها یک روش تربیت نیست بلکه مکتب تربیت، چون هم همه اقشار را زیر بال دارد حتى انبیاء و اولیاء را، چنان که در شماره پیشین اشاره شد، و امام صادق(ع) نیز فرمود: و کلّ فرقةٍ من العباد لهم توبةٌ...و توبة الخاص من الاشتغال بغیر اللّه و توبة العام من الذّنوب؛ تمامى گروههاى (مردم و) بندگان (از اقشار مختلف) برایشان توبه وجود دارد توبه خواص (همچون انبیاء و اولیاءو..) از توجّه و سرگرمى (با مردم و) غیر خداست و توبه عوام (مردم) از گناهان به همین جهت پیامبر اکرم(ص) روزى هفتاد، و در برخى نقلها دارد، صدبار استغفار مىکرد، و مىفرمود: احساس مىکنم بر قلبم غبارى نشسته و هم نسبت به هر فردى توبه کار، تمامى عرصههاى فردى، اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى و...او را در بر مىگیرد، و از توبه کار مىخواهد که در تمامى آن عرصه باید اصلاح شود، و در مسیر صحیح تربیت قرار گیرد، به همین گستره اشاره دارد رسول خدا(ص) که فرمود: «اتدرون من التّائب قالوا اللّهمّ لا، قال: اذا تاب العبد و لم یرض الخصماء فلیس بتائب، من تاب و لم یزد فى العبادة فلیس بتائب، من تاب و لم یغیّر لباسه فلیس بتائبٍ، من تاب و لم یغیّر رفقائه فلیس بتائب، من تاب و لم یغیّر مجلسه فلیس بتائب، من تاب ولم یغیّر فراشه و وسادته فلیس بتائب،من تاب و لم یغیّر خلقه و نیّته فلیس بتائبٍ، من تاب و لم یفتح قلبه و لم یوسع کفّه فلیس بتائبٍ، من تاب و لم یقصّر امله و لم یحفظ لسانه فلیس بتائب، من تاب و لم یقدّم فضل قوته من بدنه فلیس بتائبٍ اذ استقام على هذه الخصال فذلک التائب؛ آیا مىدانید چه کسى تائب و توبه کار (واقعى) است؟ عرض کردند، بار خدایا نه (نمىدانیم) فرمود: هرگاه بنده توبه کند و دشمنان (و طلب کاران) خویش را راضى نسازد (با پرداختن حق آنها) پس توبه کار نخواهد بود. کسى که توبه کند و در عبادت خود افزایش ندهد تائب نیست.
کسى که توبه کند ولى لباس(ظاهرى دوران گناه و یا لباسهایى که از راه حرام بدست آورده) خود را تغییر ندهد، پس توبه کار نیست. کسى که توبه کند و رفقاى (دوران گناه) خود را تغییر ندهد (و با آنها قطع رابطه نکند) تائب نیست. کسى که توبه کند و مجلس (و محل رفت و آمد) خویش را تغییر ندهد تائب نیست. کسى که توبه کند و بستر خواب و بالش خود را تغییر ندهد پس تائب نیست. کسى که توبه کند ولى اخلاقش را (از بدى به خوبى) و نیّتش را تغییر ندهد تائب نیست. کسى که توبه کند و قلبش باز نشود(سعه صدر پیدا نکند) و دستش گشاده (و انفاقش بیشتر) نشود تائب نیست. کسى که توبه کند و آرزوهاى (نابجاى) او کم نشود، و زبانش را (از غیبت و تهمت و..) حفظ نکند تائب نیست. کسى که توبه کند و اضافه غذاى بدنش را (در راه خدا به فقرا) تقدیم نکند، تائب نیست، هرگاه این خصال پا گرفت در فردى پس آن تائب (واقعى) است.»
اللّه اکبر از این گستردگى و وسعت تربیتى، راستى این توبه چه چیزى است که تمام زوایا و گوشههاى زندگى انسان را که قابل تغییر است در بر مىگیرد، و توبه آنگاه کامل کامل مىشود، که تمام زوایا درست تربیت شده باشند، که اگر بخواهیم به صورت خلاصه و فشرده دسته بندى کنیم باید گفت برنامههاى زیر باید تحول و تغییر یابندو در مسیر آموزشى درست قرار گیرند تا انسان تائب واقعى گردد.
1- برنامه عبادى انسان که سخت در روح و روان انسان نقش تربیتى و ضامن مستمر تربیت صحیح انسان است «انّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر» کمّاً و کیفاً تغییر یابد، هم بر حالش افزوده شود و هم بر مقدار و حجمش که على(ع) سفارش کرد لااقل یک سوّم شبانه روز را به عبادت اختصاص دهید.
2- لباس ظاهر و باطن اصلاح شده، لباس اهل گناه، لباس شهرت و کفّار، لباس تزویر و ریا هم باید از بدن کنار روند.
3- دوستان دوران گناه آنهایى که زمینه گناه را براى انسان فراهم مىکنند و انسان را بر دین خویش دعوت مىکنند «المرء علىدین خلیله» کنار گذاشته شوند، و جاى آنها را دوستان مناسب، اهل پاکى و تقوا باید بگیرند.
4- محل رفت و آمد انسان، آنجاهایى که پاتوق قرار مىگیرد باید از چهار راه کنار کوچه و پارکهاو... به سوى مسجد و کتابخانه و حرم و جاهاى مناسب تغییر مسیر دهد، و به منزل کسانى که اهل گناه و معصیت هستند رفت و آمد نشود.
5 - خوابگاه انسان نیز تغییر کند، راحت خواب گرم و نرمى که انسان را به خواب سنگین فرو مىبرد و توفیق سحر خیزى و تهجّد را از انسان مىگیرد، باید تغییر یابد، عالمى مىگفت خانم دکترى به من زنگ زد وگفت؟: آقا هر کارى مىکنم براى نماز شب بیدار شوم، توفیق پیدا نمىکنم، متوجّه شدم که محل خواب او بیش از حد باز دارنده تهجّد است، گفتم شب آینده به جاى دشک گرم و نرم روى یک لایه پتو بخوابید، و شب هم از غذاى سبک چون شیرو...استفاده کنید و به جاى کولر گازى پنکه روشن کنید، آنگاه امتحان کنید بیدار مىشوید یا نه؟ فردا شب قبل از سحر زنگ زد و از من تشکر کرد که با عمل به دستورات شما موفّق شدم براى نماز شب بیدار شوم.
6- اخلاق انسان نیز باید تغییر یابد، و الّا توبه کامل نیست، پیامبر اکرم(ص) فرمود: ابى اللّه عزّ و جلّ لصاحب الخلق السّىء بالتّوبة؛ خدا ابا دارد که توبه صاحب خلق بد را بپذیرد»(4) و همین طور نیّت که اساس رفتار و اعمال انسان را تشکیل مىدهد چرا که «انما الاعمال بالنّیات» اعمال انسان در گرو نیّتهاى خالصانه اوست، انسان تائب باید نیّتش نیز الهى تربیت شود، و بعد از زمان توبه هر کارى که انجام مىدهد در مسیر رضایت حق باشد و باید زمزمه تائب این باشد که:
یکى درد و یکى درمان پسندد
یکى وصل و یکى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد 7 - اصلاح دل و دست
انسان تائب باید از حالت بىظرفیتى و ندیدن دیگران و دل کوچکى خارج شده دریا دل شود، سعه صدر پیدا کند تا بتواند هم سخنان حق را و هم دیگران را ببیند و بپذیرد، سعه صدر است که نور ایمان را در دل انسان جاى مىدهد «الم نشرح لک صدرک» و همین طور حالت بخل و حرص را از خود دور سازد و دست انفاق و سخاوت خویش را باز نماید. 8 - اصلاح زبان و آرزوها
بیش از سى و پنج گناه داریم که از طریق زبان صادر مىشود، انسان اگر بخواهد توبه کند و زبان خویش را درست اصلاح و تربیت نماید، توبه او دوامى نخواهد یافت، و همین طور باید آرزوهاى طولانى نامطلوب که باعث فراموشى آخرت مىشود، کمتر شود.
9 - انفاق غذایى، همیشه در بین همسایه و دوستان و آشناها کسانى وجود دارند که محتاج نان شب خویش هستند، یک انسان تربیت شده هرگز نمىتواند تحمّل کند که او سیر بخوابد، و عدهاى گرسنه باشند، به این جهت انسانى که در دامن مکتب توبه تربیت یافته باید به یاد دیگران باشد لااقل از اضافه قوت و غذاى خویش به آنها انفاق نماید، تا دچار آن رنجى که حضرت یعقوب شد، نشود، که بر اثر یک شب کوتاهى در حق همسایه و یا فقیرى دچار آن همه غم و اندوه گشت، راستى این همه برنامه تربیتى را کجا مىتوان پیدا کرد جز در دامن مکتب توبه؟
نمونههایى از تربیت شدگان مکتب توبه
1- ابولبابه انصارى:
طبق روایتى، انصارى با دو یا چند نفر دیگر از یاران پیامبر(ص) از شرکت در جنگ «تبوک» خوددارى کردند، امّا هنگامى که آیاتى را در مذمّت متخلّفین وارد شده بود شنیدند بسیار ناراحت و پشیمان گشتند و سخت حالت توبه در درون آنها ایجاد شد، براى جبران گناه علاوه بر پشیمانى، تصمیم گرفتند مقدارى رنج نیز بچشند، لذا خود را به ستونهاى مسجد پیغمبر (ص) بستند وهنگامى که پیامبر(ص) باز گشت و از حال آنها جویا شد عرض کردند: آنها سوگند یاد کردهاند که خود را از ستون باز نکنند تا این که پیامبر(ص) آنها را باز کند. رسول خدا فرمود: من نیز سوگند یاد مىکنم که چنین کارى را نخواهم کرد مگر این که خداوند به من اجازه دهد، آن گاه این آیه نازل شد: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیّئاً عسى اللّه ان یتوب علیهم انّ اللّه غفورٌ رحیم؛(5) و گروهى دیگر به گناهان خود اعتراف کردند و اعمال صالح و ناصالحى را به هم آمیختند، امید مىرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد و خداوند غفور و رحیم است». و خداوند توبه آنها را پذیرفت و پیامبر(ص) آنها را از ستون مسجد باز کرد. آنها به شکرانه این موضوع همه اموال خود را به پیامبر(ص) تقدیم داشتند و عرض کردند: این همان اموالى است که بخاطر دلبستگى به آن ما از شرکت در جهاد خوددارى کردهایم، همه اینها را از ما بپذیر و در راه خدا انفاق کن،
حضرت قسمتى از آن اموال را قبول و ما بقى را برگرداند.(6)
در پارهاى از روایات مىخوانیم که آیه فوق در باره «ابولبابه» و راجع به داستان یهودیان «بنى قریظه» است که با او مشورت کردند آیا تسلیم حکم پیامبر(ص) شوند یا نه او گفت اگر تسلیم شوید همه شما را سر مىبرد، ابولبابه هنوز گامى برنداشته بود که از این جمله خیانتآمیز پشیمان گشت، و براى مجازات خویش خود را با طنابى به یکى از ستونهاى مسجد پیامبر(که هنوز اثرش باقى است) بست و گفت به خداوند سوگند نه غذا مىخورم و نه آب مىنوشم تا مرگ من فرا رسد، مگر این که خداوند توبه مرا بپذیرد.
هفت شبانه روز گذشت نه غذا خورد و نه آب نوشید آن چنان که بىهوش به روى زمین افتاد خداوند توبه او را پذیرفت، این خبر به وسیله مؤمنان به اطلاع او رسید ولى او سوگند یاد کرد که من خود را باز نمىکنم تا پیامبر بیاید و مرا بگشاید. پیامبر آمد و او را باز کرد. ابولبابه گفت براى تکمیل توبه خود خانهام را که در آن مرتکب گناه شدهام رها خواهم ساخت و از تمام اموالم صرف نظر مىکنم، پیامبر فرمود: یک سوّم آن را در راه خدا صدقه بدهى کافى است.(7)
راستى کدام زندان و شلّاق مىتواند بسان توبه انسان را بسازد و تربیت کند که حاضر شود با دست خویش، خود را مجازات کند، و بعد از قبولى توبه آنچنان دستش باز شود که از همه هستى خویش بگذرد. 2- متخلفان تائب
سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک» و «صرارة بن ربیع» و «هلال بن امیّه» از شرکت در جنگ تبوک و حرکت همراه پیامبر(ص) سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار ودسته منافقان باشند بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که نادم و پشیمان شدند هنگامى که پیامبر(ص) از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، آنها خدمت حضرت رسیدند و عذرخواهى کردند، امّا پیامبر(ص) حتى یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدى با آنها سخن نگویند، آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند، تا آنجا که حتى کودکان و زنان آنان نزد پیامبر(ص) آمدند و اجازه خواستند که از آنها جدا شوند، پیامبر(ص) اجازه جدایى نداد، ولى دستور داد که به آنها نزدیک نشوند. فضاى مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوائى بزرگ شهر را ترک گویند و به قلّه کوههاى اطراف مدینه پناه ببرند. اینها همه زمینه توبه را در آنها فراهم مىکرد. از جمله مسائلى که حالت توبه را در آنها ایجاد کرد و تنور آن را داغ نمود این بود که کعب بن مالک مىگوید: روزى در بازار مدینه با ناراحتى نشسته بودم دیدم یک نفر مسیحى شامى سراغ مرا مىگیرد هنگامى که مرا شناخت نامهاى از پادشاه غسّان به دست من داد که در آن نوشته بود اگر صاحبت ترا از خود رانده به سوى ما بیا، حال من منقلب شد( و اشک در چشمانم حلقه زد و) گفتم اى واى بر من کارم به جائى رسیده که دشمنان در من طمع کردهاند!!
بستگان آنها نیز غذا براى آنها مىآوردند، امّا حتى یک کلمه با آنها سخن نمىگفتند. مدّتى به این منوال گذشت و پیوسته شب و روز (گریه و زارى داشتند و) انتظار مىکشیدند که توبه آنها قبول شود و آیهاى که دلیل بر قبولى توبه آنها باشد نازل گردد امّا خبرى نمىشد.
در این هنگام فکرى به نظر یکى از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کردهاند، چه بهتر که ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم، و این کار بر حال توبه آنها مىافزود، آنها چنین کردند به طورى که حتى یک کلمه با یکدیگر سخن نمىگفتند، و تضرع و زارى آنها بیشتر شده بود، این وضعیّت پنجاه روز طول کشید و در طول این مدّت اظهار ندامت و پشیمانى و تضرّع و گریه و زارى در پیشگاه الهى داشتند، سرانجام توبه آنان پذیرفته شد و این آیه به عنوان پذیرفته شدن توبه آنان نازل گشت(8) که: «و على الثّلاثة الّذین خلّفوا حتّى اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنّوا ان لا ملجأ من اللّه الّا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا انّ اللّه هو التّواب الرّحیم؛ (همچنین) آن سه نفر را که (در مدینه) باز ماندند(و از شرکت در تبوک خوددارى کردند و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ آمد و (حتّى) جائى در وجود خویش براى خود نمىیافتند و دانستند که پناهگاهى از خدا جز به سوى او نیست در آن هنگام خدا آنانرا مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبه آنها را پذیرفت که خداوند توبهپذیر و مهربان است.»(9)
از آیه فوق و توضیح پیرامون بدست آمد که مردم و جامعه و رهبران جامعه تلاش کنند هم راه توبه را براى مجرمان بازگذارند و هم زمینه آن را فراهم نمایند، چرا که توبه بهترین روش براى تربیت مجرمان و متخلفان است چرا که کسانى که در این مکتب تربیت شوند آنچنان ساخته مىشوند، که به این سادگىها دوباره برنخواهند گشت. 3- توبه غلام وحشى قاتل حمزه:
یکى از مشکلترین و تلخترین حوادث براى رسول خدا(ص) شهادت فجیع عموى بزرگوارش حضرت حمزه سید الشهدا بود .قاتل او (وحشى) پس از کشتن، پهلوى حمزه را درید و جگرش را به عنوان هدیه براى هند، همسر ابوسفیان برد. پیامبر با دیدن منظره فجیع شهادت حمزه، سوگند یاد کرد که به تلافى این جنایت هفتاد نفر از مشرکان را بکشد. ولى بعداً نه تنها هفتاد نفر را به تلافى این عمل نکشت بلکه همان قاتل را نیز به طرف اسلام دعوت کرد و او را وادار به توبه نمود.
ابن عبّاس نقل مىکند که: پیامبر شخصى را نزد غلام وحشى قاتل عمویش فرستاد تا او را به اسلام دعوت کند. وحشى به فرستاده پیامبر گفت: به او بگو تو مىگویى آن که مرتکب قتل یا شرک یا زنا شود در روز قیامت با ذلّت گرفتار عذابى مضاعف خواهد شد و من تمام این کارها را مرتکب شدهام آیا باز هم برایم راه توبه و بازگشتى هست؟ خداوند این آیه را فرستاد: «الّا من تاب و آمن و عمل صالحاً فاولئک یبدّل اللّه سیّاتهم حسنات؛(10) مگر آن که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد پس خدا اعمال (زشت ایشان را به اعمال نیک تبدیل مىکند) وحشى با شنیدن این آیه دوباره به پیامبر(ص) پیغام داد، توبه و ایمان و عمل صالح شرطهاى بسیار مشکلى است و من توان آن را ندارم. پس از مدّتى این آیه نازل شد.
«انّ اللّه لایغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء؛(11) براستى که خداوند شرک ورزیدن را نخواهد بخشید ولى آن چه را کمتر از آن است براى کسى که خود بخواهد، خواهد بخشید.» غلام وحشى در پیام مجدد خویش گفت: خداوند در این آیه وعده مغفرت را به کسانى داده است که خود بخواهد و من نمىدانم خدا دلش مىخواهد مرا ببخشد یا نه؟ پس از گذشت زمانى این آیه نازل شد: «قل یا عبادى الّذین اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه یغفر الذّنوب جمیعاً انّه هوالغفور الرّحیم؛(12) بگو اى بندگان من، اى کسانى که بر خویش اسراف روا داشتهاید از رحمت خداوند نومید نشوید براستى که خداوند همه گناهان را مىبخشد همانا او آمرزنده و مهربان است. وحشى با شنیدن این آیه گفت: اکنون آرى، آنگاه به محضر رسول خدا(ص) مشرف شد اسلام آورد، و از گذشته خود توبه کرد، و در ادامه زندگى اش فداکارىهایى در راه مبارزه با دشمنان اسلام آفرید»(13) 4- توبه حر:
حر از روز دوّم محرّم سال 60 هجرى وقتى وارد کربلا شد زمینه انقلاب درونى و توبه در او فراهم شده بود منتهى گاه عقل و فطرت و وجدان اخلاقى او غلبه مىکرد و گاه هوسهاو... سرانجام در روز دهم، تصمیم گرفت توبه کند و راه خویش را عوض نماید، براى اطمینان از عمر سعد پرسید چه تصمیمى دارى؟ گفت: خونى در کربلا جارى سازم که در تاریخ بى سابقه باشد سخنان عمر سعد آتش درون حر را شعلهورتر نمود. به قرّة بن قیس غلام خویش دستور داد اسب او را آماده کند، اسب خویش را سوار شد و پرچم سفیدى دست گرفته با بدن لرزان از کنار میدان آرام آرام به سمت خیمه حسین(ع) حرکت کرد. مهاجر بن اوس دید حر مىلرزد، به او گفت اگر از من شجاعترین فرد سؤال شود من تو را معرّفى مىکنم چه شده که لرزه بر اندامت افتاده؟ گفت: خود را بین بهشت و جهنم مىبینم، امّا هرگز جهنم را نمىخواهم، این بگفت با این جملات به سوى خیمهگاه امام حسین حرکت کرد: «اللّهم انّى تبت فتب علىّ فقد ارعبت قلوب اولیائک و اولاد بنت نبیّک؛ خدایا من برگشتم و توبه نمودم، و تو هم توبه مرا بپذیر پس براستى من در دلهاى اولیاى تو و فرزندان دختر پیغمبرت رعب ایجاد کردم» این همان حالت توبه است اگر در کسى ایجاد شود، تمام زندگى او را دگرگون مىکند و نقش تربیتى همه جانبه ایفا مىکند.
الهى من پشیمانم پشیمان
پشیمانى زرویم شد نمایان
گنه کارم اسیرم دل غمینم
من اکنون در صف مستغفرینم
قبول توبه کن از من تو اى دوست
ترحم کن ترحم بر من اى دوست
خود را به امام حسین(ع) رساند، نزد امام به خاک افتاد و خود را معرّفى نمود، و عرض کرد: «فانّى تائبٌ الى اللّه هى صنعت؛ من از آنچه انجام دادم پشیمانم، آیا توبه من پذیرفته مىشود؟ فرمود: «نعم یتوب اللّه علیک؛ خدا توبه تو را مىپذیرد.»(14)
گفت بازآ که در توبه است باز
هین بگیر از عفو ما خط جواز
اندر آ که کس ز احرار و عبید
روى نومیدى در این درگه ندید
گر دو صد جرم عظیم آوردهاى
غم مخور رو بر کریم آوردهاى
اندر آ گر دیر و گر زود آمدى
خوش به منزلگاه مقصود آمدى
توبه حر آنچنان تحوّل عظیمى در او ایجاد کرد که دنیا و آخرت او را آباد نمود، چنان که امام حسین(ع) وقتى سر او را از زمین برداشت و خاکها را از صورت او پاک کرد فرمود: «انت الحرّ کما سمتک امّک حرا فى الدّنیا و الآخرة؛(15) تو در دنیا و آخرت حر و آزاد مردى آنچنان که مادرت حر نامید، توبه حر نه تنها روح او را متحول کرد و جاودانه بلکه به جسم و جسد او نیز اثر گذاشت و او را براى ابد تازه نگهداشت. شاه اسماعیل صفوى بعد از سالها قبر حر را نبش کرد و دستمالى که امام حسین(ع) بر پیشانى او بسته بود، باز کرد، خون تازه از پیشانى جارى شد و با هیچ پارچه و باندى بند نیامد جز با همان دستمال.»(16) در واقع با زبان بىزبانى به شاه اسماعیل گفت این دستمال مدال افتخار من و امضاى قبولى توبه من است، نباید آن را بردارى، و او مجبور شد دستمال را دوباره بر پیشانى حر ببندد، آرى توبه تمام عیار، مس وجود انسان را نیز طلاى ناب تمام عیار مىکند.
داستانهاى توبه و اثرات تربیتى آن بیش از آن است که بتوان در بخشى از مقاله بیان نمود. به عنوان حسن ختام داستانى را نقل مىکنیم که نشان مىدهد در زمانى که تهاجم فرهنگى دامن برخى جوانان را گرفته و یا به برخى گناهان آسوده نموده، تربیت والدین و مدرسه و جامعه او را از گناه باز نداشته، توبه مىتواند او را بخوبى تربیت کند و دوباره به مسیر اصلى و فطرت خویش برگرداند. 5 - اثر یک آیه یا توبه شعوانه:
در بصره زنى به نام «شعوانه» زندگى مىکرد که مجلسى از فسق و فجور منعقد نمىشد مگر این که او در آنجا حضور داشت. روزى با جمعى از کنیزان خود از کوچههاى بصره مىگذشت که صداى فغان و فریاد از درون خانهاى به گوش رسید، گفت: سبحاناللّه! چو غوغاى عجیبى در اینجاست. پس کنیزى را به درون خانه فرستاد تا از ماجرا مطلع شود. کنیز رفت و مدّتى گذشت و برنگشت. کنیز دیگرى را فرستاد، او نیز بر نگشت کنیز سوّمى را فرستاد و به او سفارش اکید کرد که برگردد، کنیز به درون خانه رفت و پس از برگشتن، گفت: اى خاتون! این غوغایى که مىشنوى، غوغا براى مردگان نیست، بلکه غوغاى زندگان ماتم زده است. وقتى این سخن را شنید، همگى به درون خانه رفتند. واعظى را دیدند که در جایى نشسته و جمعى گرد او نشستهاند و واعظ آنها را موعظه و از عذاب خدا مىترساند و مستمعین همگى به گریه و زارى مشغولند. در این هنگام بود که واعظ این آیه را تفسیر کرد: «چون (آتش دوزخ) آنان را از مکانى دور ببیند خروش و فریاد وحشتناک و خشم آلود او را که با نفس زدن شدید همراه است مىشنوند و هنگامى که در مکان تنگ و محدودى از آن افکنده مىشوند در حالى که غل و زنجیرند، فریاد واویلاى آنها بلند مىشود.»(17)
شعوانه چون این سخنان را شنید، بسیار متأثر شد و گفت: «اى شیخ! من یکى از رو سیاهان درگاه خداوندم، اگر توبه کنم آیا خداوند مرا مىآمرزد؟ جواب داد: اگر توبه کنى خداى متعال تو را مىآمرزد، اگر چه گناه تو مثل گناه شعوانه باشد. شعوانه گفت: شعوانه منم: آیا آمرزیده مىشوم؟ واعظ گفت: خداى متعال ارحم الراحمین است و اگر توبه کنى، توبه ات را مىپذیرد.
پس از آن شعوانه توبه کرد و کنیزان خود را فروخت و به عبادت پروردگار مشغول شد و دائم به ریاضت مشغول بود، به طورى که بدنش به نهایت ضعف رسید روزى به بدن خود نگریست و گفت: آه آه، در دنیا به این گونه گداخته و رنجور شدم، نمىدانم در آخرت حالم چگونه خواهد بود؟ ندایى به گوش او رسید (و مژده قبولى توبه او را داد) که ملازم درگاه ما باش تا روز قیامت (خوب و خوش) خود را ببینى.
نیامد بدین در کسى عذر خواه
که سیل ندامت نشستش گناه(18) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، انتشارات پارسایان، 1379، ص 728 - 730. حکمت 417، و در نهج البلاغه مىشود حکمت 409. 2. عبدالواحد آثرى، غررالحکم مکتب اعلام اسلامى، ص 194. 3. محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، دارالاضواء، ج 2، ص 231 و محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 329. 4. مصباح الشریعه، ص 97. 5. اخلاق بشر، ص 6. 6. سوره توبه، آیه 102. 7. ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، هفتم، 1370، ج 8، ص 114 و ر - ک مجمع البیان، ذیل آیه 102 توبه. 8. همان، ج 8، ص 115 و ج 7، ص 134 و 135 و ر ک نورالثقلین، ج 2، ص 143. 9. تفسیر نمونه، همان، ج 8، ص 169 - 170 و ر ک مجمع البیان ذیل آیه 118 سوره توبه. 10. سوره توبه، آیه 118. 11. سوره الفرقان، آیه 70. 12. سوره زمر، آیه 53. 13. کاهلوندى، حیاة الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1410 ه.ق، ج1، ص 41. 14. سید بن طاووس، شرح لهوف، یا زندگانى اباعبداللّه الحسین - ترجمه سید محمد صحفى، ص 68. 15. همان. 16. دست غیب شیرازى، داستانهاى شگفت. 17. سوره فرقان، آیه 12 و 13. 18. ملااحمد نراقى، معراج السعاده، انتشارات هجرت چاپ سوّم، 1375 ص 685 و 686 و ریاحین الشریعه، ج 4، ص 364.
از مشکلاتى که همواره دامن گیر بشرى مخصوصاً جوامع اسلامى بوده است منحرف شدن برخى واژههاى مقدس از معنى و مفهوم حقیقى خود بوده است. در موارد بسیارى با وارونه شدن واژهها و ارائه معنى و تفسیر نادرست از آن، انسانها و جوامع نیز به انحراف کشیده شدهاند، به عنوان نمونه «آزادى» از آن الفاظى است که با فطرت بشر عجین شده است ولى این واژه در دست هر کسى به گونهاى تفسیر مىشود قدرت طلبان آن را به گونهاى، روشنفکران غرب زده آزادى را مساوى با بىبند و بارى و آزادى مطلق و حیوانى مىگیرند، و اصلاح طلبان به گونهاى دیگر، همین طور واژه «سهل بودن دین» به معناى یله ورها انگارى تفسیر شده و به نام «تسامح و تساهل» در دین هر کارى که مىخواهند انجام مىدهند، و همین طور کلمه «فرهنگ»، «عرفان» و... «توبه» نیز از الفاظى است که در اذهان مسلمانان بر آن ستم شده است، عدّهاى مىپندارند توبه یک لفظى بیش نیست که با گفتن آن انسان از هر گناهى پاک و منزه مىشود، گویا این انحراف در زمان حضرت امیر مؤمنان نیز وجود داشته، که حضرت مجبور شده معناى درست توبه، ارکان و شرائط آن را بیان دارد.
مردى که گویا از او گناهى سرزده بود، و مىپنداشت که با گفتن لفظى پاک مىشود، خدمت آن حضرت رسید، و خواست از گناه خود توبه کند، گفت: «استغفر اللّه» و حتّى لفظ «ربّى و اتوب الیه» را هم نگفت، قاعدتاً حضرت به او نگاهى انداخته و از چهره او متوجّه شد که نسبت به معناى «توبه» و «استغفار» جاهل است، با این که على(ع) جز در میدان جنگ کمتر عصبانى مىشد و حتّى معروف بود که انسان خنده رو هست و به همین بهانه او را از خلافتش محروم کردند، این جا سخت بر آشفت درست به آن اندازه که بر عقیل برادرش که درخواست سهم بیشترى از بیت المال نموده بود. پرخاش کرد و همان جمله را که به او گفته بود به این مرد فرمود، گویا به نظر على(ع) تاراج بیت المال، و تحریف الفاظ مقدّس از معناى خود در یک سطح قرار دارند، فریاد برآورد: «ثکلتک امّک اتدرى، ما الاستغفار؟» مادرت به عزایت گریه کند، آیا (تو اصلاً) مىدانى (معناى) استغفار چیست؟ تو فکر کردهاى توبه «استغفراللّه» گفتن است و بس، با گناه سر خود کلاه گذاشتى، نه نه، توبه یک لفظ نیست، توبه یک حرکت است، یک انقلاب است بلکه برترین مقامى است که در گام اوّل انسان به آن راه مىیابد. لذا حضرت فرمود: «الاستغفار درجة العلّیین ؛ همانا استغفار (و توبه) درجه والا مقامان است.»
فکر کردى به همین سادگى مىتوانى به مقام توبه راهیابى، توبه یک مکتب تربیت است نیاز به برنامه و شرائط دارد، محتاج تلاش و رنج و زحمت است، چرا که تربیت بدون برنامه و تلاش بدست نمىآید، آنگاه شروع فرمود به بیان ارکان، شرائط قبولى، و شرائط تکمیلى توبه و فرمود: «و هو اسمٌ واقعٌ على ستّة معانٍ اوّلها النّدم على ما مضى، و الثّانى العزم على ترک العود الیه ابداً؛ و آن استغفار (و توبه) اسمى (و لفظى) است که به شش معنى (و رکن و شرائط بستگى دارد که با بودن آنها) واقع مىشود: اوّل آنها پشیمانى برگذشته (و آنچه که از گناهها از انسان سرزده) است، دوّم، عزم (و تصمیم جدّى) بر برگشت ننمودن به آن گناه تا ابد است» آن گاه حضرت ادامه داد: «و الثّالثٌ ان تؤدّى الى المخلوقین حقوقهم حتى تلقى اللّه سبحانه املس لیس علیک تبعةٌ، الرّابع ان تعمد الى کلّ فریضةٍ علیک ضیّعتها فتؤدّى حقّها؛ سوّم این که حق مردم را اداء کنى تا خدا را پاکیزه ملاقات و (در حالى که هیچ گونه) حقى از مخلوقات بر عهده تو نباشد. چهارم اینکه به سوى هر فریضه و واجبى که ضایع کردهاى روى آورى و حق آن را ادا کنى» سپس ادامه داد: «و الخامس ان تعمد الى اللّحم الّذى نبت على السّحت فتذیبه بالاحزان حتّى تلصق الجلد بالعظم، و ینشأ بینهما لحمٌ جدیدٌ، و السّادس ان تذیق الجسم الم الطّاعة کما اذقته حلاوة المعصیة فعند ذلک تقول استغفر اللّه؛ پنجم این که به سوى گوشتى که به واسطه حرام روییده روى آورى و آن را به واسطه اندوهها آب کنى تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه بین آنها بروید (کنایه از این که گوشتهاى دوران گناه و یا لقمههاى حرام باید ذوب شود و از بین برود، ششم آنکه درد و رنج فرمان بردارى را به جسم بچشانى، چنان که شیرینى معصیت را به آن چشانده بودى، پس آنگاه (که این ارکان و شرائط تحقق یافتند) مىگویى: استغفر اللّه».(1)
در حدیث فوق حضرت امیر(ع) به شش امر اشاره فرموده است که با توجّه به روایات دیگر باب توبه مىتوان گفت دو امر اوّل یعنى پشیمانى از گذشته، و تصمیم بر عدم برگشت تا ابد، دو رکن اساسى توبه است که بدون آن دو، توبه تحقق نمىیابد، این امر را خود امیر مؤمنان در موارد دیگر تذکّر داده است، از جمله فرمود: «التّوبة ندمٌ بالقلب و استغفارٌ باللسان و ترک بالجوارح و اضمار ان لاتعود؛ توبه پشیمانى قلبى، و استغفار (و طلب غفران) زبانى، و ترک با (اعضاء) و جوارح و عزم بر بازگشت نکردن (برگناه) است.»(2)
دو امر سوّم و چهارم بیانگر شرط قبولى توبه است، یعنى بخواهد توبه او پذیرفته شود، اولاً حقوق مالى، عرضى، بدنى مردم را باید ادا کند یا رضایت آنها را به دست آورد و گرنه توبه او پذیرفته نمىشود، پیرمردى از قبیله نخع مىگوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: من از زمان حجّاج بن یوسف تا امروز همیشه حاکم (بر مردم) بودهام آیا براى من توبهاى هست؟ امام (ع) ساکت شدند و جوابى نفرمودند، من دوباره از ایشان سؤال کردم، در جواب فرمودند: «لا، حتّى تؤدّى الى کلّ ذى حقّ حقّه ؛ خیر، مگر این که حق هر صاحب حقى را به او برگردانى.»(3)
و ثانیاً حقوق الهى که نیاز به قضا دارد، ترک شده باید قضاى آن را انجام دهد، مانند ترک نماز، روزه، حج و... این امور باید قضا شوند، امّا در مسائلى که ارتکاب گناه در آنها نیاز به قضا ندارد مثل این که شخصى خداى نکرده مرتکب شرب خمر شده است و یا نگاهى به نامحرم کرده و.... توبه این امور آن است که از گذشته پشیمان باشد و تصمیم بگیرد که دوباره برنگردد.
امّا امر پنجم و ششم جزء شرائط کامل توبه به حساب مىآیند، یعنى اگر انسان بخواهد، توبه جامع الشرائطى داشته باشد که علاوه بر اصل اسکلت و ارکان توبه و شرائط قبولى آن، داراى تزیین هم باشد که زیبا جلوه کند باید امر پنجم و ششم و امثال آن را نیز انجام دهد.
از این گذشته در ذائقه روح صورت لذات طبیعه و مادى موجود است و تا آن صورتها وجود دارد و از بین نرفته است با ریاضت و طاعت، نفس امّاره متمایل به آنها و قلب عاشق آن هاست، و اگر از بین نرود ترس آن مىرود که خداى نخواسته باز نفس امّاره سرکشى کند و عنان از دست تائب بگیرد و به حال اوّل برگردد. گستره توبه
در بین امورى که تاکنون به عنوان روش تربیت مطرح شده، بعد از روش محبّت که فراگیر و عمومى است، هیچ یک از روشهاى دیگر به عمومیّت و فراگیرى توبه نمىرسد، توبه تمام عرصههاى زندگى، و اعمال و کردار انسان را زیر پوشش مىگیرد، بخاطر همین فراگیرى و گستردگى است که گفتیم توبه تنها یک روش تربیت نیست بلکه مکتب تربیت، چون هم همه اقشار را زیر بال دارد حتى انبیاء و اولیاء را، چنان که در شماره پیشین اشاره شد، و امام صادق(ع) نیز فرمود: و کلّ فرقةٍ من العباد لهم توبةٌ...و توبة الخاص من الاشتغال بغیر اللّه و توبة العام من الذّنوب؛ تمامى گروههاى (مردم و) بندگان (از اقشار مختلف) برایشان توبه وجود دارد توبه خواص (همچون انبیاء و اولیاءو..) از توجّه و سرگرمى (با مردم و) غیر خداست و توبه عوام (مردم) از گناهان به همین جهت پیامبر اکرم(ص) روزى هفتاد، و در برخى نقلها دارد، صدبار استغفار مىکرد، و مىفرمود: احساس مىکنم بر قلبم غبارى نشسته و هم نسبت به هر فردى توبه کار، تمامى عرصههاى فردى، اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى و...او را در بر مىگیرد، و از توبه کار مىخواهد که در تمامى آن عرصه باید اصلاح شود، و در مسیر صحیح تربیت قرار گیرد، به همین گستره اشاره دارد رسول خدا(ص) که فرمود: «اتدرون من التّائب قالوا اللّهمّ لا، قال: اذا تاب العبد و لم یرض الخصماء فلیس بتائب، من تاب و لم یزد فى العبادة فلیس بتائب، من تاب و لم یغیّر لباسه فلیس بتائبٍ، من تاب و لم یغیّر رفقائه فلیس بتائب، من تاب و لم یغیّر مجلسه فلیس بتائب، من تاب ولم یغیّر فراشه و وسادته فلیس بتائب،من تاب و لم یغیّر خلقه و نیّته فلیس بتائبٍ، من تاب و لم یفتح قلبه و لم یوسع کفّه فلیس بتائبٍ، من تاب و لم یقصّر امله و لم یحفظ لسانه فلیس بتائب، من تاب و لم یقدّم فضل قوته من بدنه فلیس بتائبٍ اذ استقام على هذه الخصال فذلک التائب؛ آیا مىدانید چه کسى تائب و توبه کار (واقعى) است؟ عرض کردند، بار خدایا نه (نمىدانیم) فرمود: هرگاه بنده توبه کند و دشمنان (و طلب کاران) خویش را راضى نسازد (با پرداختن حق آنها) پس توبه کار نخواهد بود. کسى که توبه کند و در عبادت خود افزایش ندهد تائب نیست.
کسى که توبه کند ولى لباس(ظاهرى دوران گناه و یا لباسهایى که از راه حرام بدست آورده) خود را تغییر ندهد، پس توبه کار نیست. کسى که توبه کند و رفقاى (دوران گناه) خود را تغییر ندهد (و با آنها قطع رابطه نکند) تائب نیست. کسى که توبه کند و مجلس (و محل رفت و آمد) خویش را تغییر ندهد تائب نیست. کسى که توبه کند و بستر خواب و بالش خود را تغییر ندهد پس تائب نیست. کسى که توبه کند ولى اخلاقش را (از بدى به خوبى) و نیّتش را تغییر ندهد تائب نیست. کسى که توبه کند و قلبش باز نشود(سعه صدر پیدا نکند) و دستش گشاده (و انفاقش بیشتر) نشود تائب نیست. کسى که توبه کند و آرزوهاى (نابجاى) او کم نشود، و زبانش را (از غیبت و تهمت و..) حفظ نکند تائب نیست. کسى که توبه کند و اضافه غذاى بدنش را (در راه خدا به فقرا) تقدیم نکند، تائب نیست، هرگاه این خصال پا گرفت در فردى پس آن تائب (واقعى) است.»
اللّه اکبر از این گستردگى و وسعت تربیتى، راستى این توبه چه چیزى است که تمام زوایا و گوشههاى زندگى انسان را که قابل تغییر است در بر مىگیرد، و توبه آنگاه کامل کامل مىشود، که تمام زوایا درست تربیت شده باشند، که اگر بخواهیم به صورت خلاصه و فشرده دسته بندى کنیم باید گفت برنامههاى زیر باید تحول و تغییر یابندو در مسیر آموزشى درست قرار گیرند تا انسان تائب واقعى گردد.
1- برنامه عبادى انسان که سخت در روح و روان انسان نقش تربیتى و ضامن مستمر تربیت صحیح انسان است «انّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر» کمّاً و کیفاً تغییر یابد، هم بر حالش افزوده شود و هم بر مقدار و حجمش که على(ع) سفارش کرد لااقل یک سوّم شبانه روز را به عبادت اختصاص دهید.
2- لباس ظاهر و باطن اصلاح شده، لباس اهل گناه، لباس شهرت و کفّار، لباس تزویر و ریا هم باید از بدن کنار روند.
3- دوستان دوران گناه آنهایى که زمینه گناه را براى انسان فراهم مىکنند و انسان را بر دین خویش دعوت مىکنند «المرء علىدین خلیله» کنار گذاشته شوند، و جاى آنها را دوستان مناسب، اهل پاکى و تقوا باید بگیرند.
4- محل رفت و آمد انسان، آنجاهایى که پاتوق قرار مىگیرد باید از چهار راه کنار کوچه و پارکهاو... به سوى مسجد و کتابخانه و حرم و جاهاى مناسب تغییر مسیر دهد، و به منزل کسانى که اهل گناه و معصیت هستند رفت و آمد نشود.
5 - خوابگاه انسان نیز تغییر کند، راحت خواب گرم و نرمى که انسان را به خواب سنگین فرو مىبرد و توفیق سحر خیزى و تهجّد را از انسان مىگیرد، باید تغییر یابد، عالمى مىگفت خانم دکترى به من زنگ زد وگفت؟: آقا هر کارى مىکنم براى نماز شب بیدار شوم، توفیق پیدا نمىکنم، متوجّه شدم که محل خواب او بیش از حد باز دارنده تهجّد است، گفتم شب آینده به جاى دشک گرم و نرم روى یک لایه پتو بخوابید، و شب هم از غذاى سبک چون شیرو...استفاده کنید و به جاى کولر گازى پنکه روشن کنید، آنگاه امتحان کنید بیدار مىشوید یا نه؟ فردا شب قبل از سحر زنگ زد و از من تشکر کرد که با عمل به دستورات شما موفّق شدم براى نماز شب بیدار شوم.
6- اخلاق انسان نیز باید تغییر یابد، و الّا توبه کامل نیست، پیامبر اکرم(ص) فرمود: ابى اللّه عزّ و جلّ لصاحب الخلق السّىء بالتّوبة؛ خدا ابا دارد که توبه صاحب خلق بد را بپذیرد»(4) و همین طور نیّت که اساس رفتار و اعمال انسان را تشکیل مىدهد چرا که «انما الاعمال بالنّیات» اعمال انسان در گرو نیّتهاى خالصانه اوست، انسان تائب باید نیّتش نیز الهى تربیت شود، و بعد از زمان توبه هر کارى که انجام مىدهد در مسیر رضایت حق باشد و باید زمزمه تائب این باشد که:
یکى درد و یکى درمان پسندد
یکى وصل و یکى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد 7 - اصلاح دل و دست
انسان تائب باید از حالت بىظرفیتى و ندیدن دیگران و دل کوچکى خارج شده دریا دل شود، سعه صدر پیدا کند تا بتواند هم سخنان حق را و هم دیگران را ببیند و بپذیرد، سعه صدر است که نور ایمان را در دل انسان جاى مىدهد «الم نشرح لک صدرک» و همین طور حالت بخل و حرص را از خود دور سازد و دست انفاق و سخاوت خویش را باز نماید. 8 - اصلاح زبان و آرزوها
بیش از سى و پنج گناه داریم که از طریق زبان صادر مىشود، انسان اگر بخواهد توبه کند و زبان خویش را درست اصلاح و تربیت نماید، توبه او دوامى نخواهد یافت، و همین طور باید آرزوهاى طولانى نامطلوب که باعث فراموشى آخرت مىشود، کمتر شود.
9 - انفاق غذایى، همیشه در بین همسایه و دوستان و آشناها کسانى وجود دارند که محتاج نان شب خویش هستند، یک انسان تربیت شده هرگز نمىتواند تحمّل کند که او سیر بخوابد، و عدهاى گرسنه باشند، به این جهت انسانى که در دامن مکتب توبه تربیت یافته باید به یاد دیگران باشد لااقل از اضافه قوت و غذاى خویش به آنها انفاق نماید، تا دچار آن رنجى که حضرت یعقوب شد، نشود، که بر اثر یک شب کوتاهى در حق همسایه و یا فقیرى دچار آن همه غم و اندوه گشت، راستى این همه برنامه تربیتى را کجا مىتوان پیدا کرد جز در دامن مکتب توبه؟
نمونههایى از تربیت شدگان مکتب توبه
1- ابولبابه انصارى:
طبق روایتى، انصارى با دو یا چند نفر دیگر از یاران پیامبر(ص) از شرکت در جنگ «تبوک» خوددارى کردند، امّا هنگامى که آیاتى را در مذمّت متخلّفین وارد شده بود شنیدند بسیار ناراحت و پشیمان گشتند و سخت حالت توبه در درون آنها ایجاد شد، براى جبران گناه علاوه بر پشیمانى، تصمیم گرفتند مقدارى رنج نیز بچشند، لذا خود را به ستونهاى مسجد پیغمبر (ص) بستند وهنگامى که پیامبر(ص) باز گشت و از حال آنها جویا شد عرض کردند: آنها سوگند یاد کردهاند که خود را از ستون باز نکنند تا این که پیامبر(ص) آنها را باز کند. رسول خدا فرمود: من نیز سوگند یاد مىکنم که چنین کارى را نخواهم کرد مگر این که خداوند به من اجازه دهد، آن گاه این آیه نازل شد: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیّئاً عسى اللّه ان یتوب علیهم انّ اللّه غفورٌ رحیم؛(5) و گروهى دیگر به گناهان خود اعتراف کردند و اعمال صالح و ناصالحى را به هم آمیختند، امید مىرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد و خداوند غفور و رحیم است». و خداوند توبه آنها را پذیرفت و پیامبر(ص) آنها را از ستون مسجد باز کرد. آنها به شکرانه این موضوع همه اموال خود را به پیامبر(ص) تقدیم داشتند و عرض کردند: این همان اموالى است که بخاطر دلبستگى به آن ما از شرکت در جهاد خوددارى کردهایم، همه اینها را از ما بپذیر و در راه خدا انفاق کن،
حضرت قسمتى از آن اموال را قبول و ما بقى را برگرداند.(6)
در پارهاى از روایات مىخوانیم که آیه فوق در باره «ابولبابه» و راجع به داستان یهودیان «بنى قریظه» است که با او مشورت کردند آیا تسلیم حکم پیامبر(ص) شوند یا نه او گفت اگر تسلیم شوید همه شما را سر مىبرد، ابولبابه هنوز گامى برنداشته بود که از این جمله خیانتآمیز پشیمان گشت، و براى مجازات خویش خود را با طنابى به یکى از ستونهاى مسجد پیامبر(که هنوز اثرش باقى است) بست و گفت به خداوند سوگند نه غذا مىخورم و نه آب مىنوشم تا مرگ من فرا رسد، مگر این که خداوند توبه مرا بپذیرد.
هفت شبانه روز گذشت نه غذا خورد و نه آب نوشید آن چنان که بىهوش به روى زمین افتاد خداوند توبه او را پذیرفت، این خبر به وسیله مؤمنان به اطلاع او رسید ولى او سوگند یاد کرد که من خود را باز نمىکنم تا پیامبر بیاید و مرا بگشاید. پیامبر آمد و او را باز کرد. ابولبابه گفت براى تکمیل توبه خود خانهام را که در آن مرتکب گناه شدهام رها خواهم ساخت و از تمام اموالم صرف نظر مىکنم، پیامبر فرمود: یک سوّم آن را در راه خدا صدقه بدهى کافى است.(7)
راستى کدام زندان و شلّاق مىتواند بسان توبه انسان را بسازد و تربیت کند که حاضر شود با دست خویش، خود را مجازات کند، و بعد از قبولى توبه آنچنان دستش باز شود که از همه هستى خویش بگذرد. 2- متخلفان تائب
سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک» و «صرارة بن ربیع» و «هلال بن امیّه» از شرکت در جنگ تبوک و حرکت همراه پیامبر(ص) سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار ودسته منافقان باشند بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که نادم و پشیمان شدند هنگامى که پیامبر(ص) از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، آنها خدمت حضرت رسیدند و عذرخواهى کردند، امّا پیامبر(ص) حتى یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدى با آنها سخن نگویند، آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند، تا آنجا که حتى کودکان و زنان آنان نزد پیامبر(ص) آمدند و اجازه خواستند که از آنها جدا شوند، پیامبر(ص) اجازه جدایى نداد، ولى دستور داد که به آنها نزدیک نشوند. فضاى مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوائى بزرگ شهر را ترک گویند و به قلّه کوههاى اطراف مدینه پناه ببرند. اینها همه زمینه توبه را در آنها فراهم مىکرد. از جمله مسائلى که حالت توبه را در آنها ایجاد کرد و تنور آن را داغ نمود این بود که کعب بن مالک مىگوید: روزى در بازار مدینه با ناراحتى نشسته بودم دیدم یک نفر مسیحى شامى سراغ مرا مىگیرد هنگامى که مرا شناخت نامهاى از پادشاه غسّان به دست من داد که در آن نوشته بود اگر صاحبت ترا از خود رانده به سوى ما بیا، حال من منقلب شد( و اشک در چشمانم حلقه زد و) گفتم اى واى بر من کارم به جائى رسیده که دشمنان در من طمع کردهاند!!
بستگان آنها نیز غذا براى آنها مىآوردند، امّا حتى یک کلمه با آنها سخن نمىگفتند. مدّتى به این منوال گذشت و پیوسته شب و روز (گریه و زارى داشتند و) انتظار مىکشیدند که توبه آنها قبول شود و آیهاى که دلیل بر قبولى توبه آنها باشد نازل گردد امّا خبرى نمىشد.
در این هنگام فکرى به نظر یکى از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کردهاند، چه بهتر که ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم، و این کار بر حال توبه آنها مىافزود، آنها چنین کردند به طورى که حتى یک کلمه با یکدیگر سخن نمىگفتند، و تضرع و زارى آنها بیشتر شده بود، این وضعیّت پنجاه روز طول کشید و در طول این مدّت اظهار ندامت و پشیمانى و تضرّع و گریه و زارى در پیشگاه الهى داشتند، سرانجام توبه آنان پذیرفته شد و این آیه به عنوان پذیرفته شدن توبه آنان نازل گشت(8) که: «و على الثّلاثة الّذین خلّفوا حتّى اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنّوا ان لا ملجأ من اللّه الّا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا انّ اللّه هو التّواب الرّحیم؛ (همچنین) آن سه نفر را که (در مدینه) باز ماندند(و از شرکت در تبوک خوددارى کردند و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ آمد و (حتّى) جائى در وجود خویش براى خود نمىیافتند و دانستند که پناهگاهى از خدا جز به سوى او نیست در آن هنگام خدا آنانرا مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبه آنها را پذیرفت که خداوند توبهپذیر و مهربان است.»(9)
از آیه فوق و توضیح پیرامون بدست آمد که مردم و جامعه و رهبران جامعه تلاش کنند هم راه توبه را براى مجرمان بازگذارند و هم زمینه آن را فراهم نمایند، چرا که توبه بهترین روش براى تربیت مجرمان و متخلفان است چرا که کسانى که در این مکتب تربیت شوند آنچنان ساخته مىشوند، که به این سادگىها دوباره برنخواهند گشت. 3- توبه غلام وحشى قاتل حمزه:
یکى از مشکلترین و تلخترین حوادث براى رسول خدا(ص) شهادت فجیع عموى بزرگوارش حضرت حمزه سید الشهدا بود .قاتل او (وحشى) پس از کشتن، پهلوى حمزه را درید و جگرش را به عنوان هدیه براى هند، همسر ابوسفیان برد. پیامبر با دیدن منظره فجیع شهادت حمزه، سوگند یاد کرد که به تلافى این جنایت هفتاد نفر از مشرکان را بکشد. ولى بعداً نه تنها هفتاد نفر را به تلافى این عمل نکشت بلکه همان قاتل را نیز به طرف اسلام دعوت کرد و او را وادار به توبه نمود.
ابن عبّاس نقل مىکند که: پیامبر شخصى را نزد غلام وحشى قاتل عمویش فرستاد تا او را به اسلام دعوت کند. وحشى به فرستاده پیامبر گفت: به او بگو تو مىگویى آن که مرتکب قتل یا شرک یا زنا شود در روز قیامت با ذلّت گرفتار عذابى مضاعف خواهد شد و من تمام این کارها را مرتکب شدهام آیا باز هم برایم راه توبه و بازگشتى هست؟ خداوند این آیه را فرستاد: «الّا من تاب و آمن و عمل صالحاً فاولئک یبدّل اللّه سیّاتهم حسنات؛(10) مگر آن که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد پس خدا اعمال (زشت ایشان را به اعمال نیک تبدیل مىکند) وحشى با شنیدن این آیه دوباره به پیامبر(ص) پیغام داد، توبه و ایمان و عمل صالح شرطهاى بسیار مشکلى است و من توان آن را ندارم. پس از مدّتى این آیه نازل شد.
«انّ اللّه لایغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء؛(11) براستى که خداوند شرک ورزیدن را نخواهد بخشید ولى آن چه را کمتر از آن است براى کسى که خود بخواهد، خواهد بخشید.» غلام وحشى در پیام مجدد خویش گفت: خداوند در این آیه وعده مغفرت را به کسانى داده است که خود بخواهد و من نمىدانم خدا دلش مىخواهد مرا ببخشد یا نه؟ پس از گذشت زمانى این آیه نازل شد: «قل یا عبادى الّذین اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه یغفر الذّنوب جمیعاً انّه هوالغفور الرّحیم؛(12) بگو اى بندگان من، اى کسانى که بر خویش اسراف روا داشتهاید از رحمت خداوند نومید نشوید براستى که خداوند همه گناهان را مىبخشد همانا او آمرزنده و مهربان است. وحشى با شنیدن این آیه گفت: اکنون آرى، آنگاه به محضر رسول خدا(ص) مشرف شد اسلام آورد، و از گذشته خود توبه کرد، و در ادامه زندگى اش فداکارىهایى در راه مبارزه با دشمنان اسلام آفرید»(13) 4- توبه حر:
حر از روز دوّم محرّم سال 60 هجرى وقتى وارد کربلا شد زمینه انقلاب درونى و توبه در او فراهم شده بود منتهى گاه عقل و فطرت و وجدان اخلاقى او غلبه مىکرد و گاه هوسهاو... سرانجام در روز دهم، تصمیم گرفت توبه کند و راه خویش را عوض نماید، براى اطمینان از عمر سعد پرسید چه تصمیمى دارى؟ گفت: خونى در کربلا جارى سازم که در تاریخ بى سابقه باشد سخنان عمر سعد آتش درون حر را شعلهورتر نمود. به قرّة بن قیس غلام خویش دستور داد اسب او را آماده کند، اسب خویش را سوار شد و پرچم سفیدى دست گرفته با بدن لرزان از کنار میدان آرام آرام به سمت خیمه حسین(ع) حرکت کرد. مهاجر بن اوس دید حر مىلرزد، به او گفت اگر از من شجاعترین فرد سؤال شود من تو را معرّفى مىکنم چه شده که لرزه بر اندامت افتاده؟ گفت: خود را بین بهشت و جهنم مىبینم، امّا هرگز جهنم را نمىخواهم، این بگفت با این جملات به سوى خیمهگاه امام حسین حرکت کرد: «اللّهم انّى تبت فتب علىّ فقد ارعبت قلوب اولیائک و اولاد بنت نبیّک؛ خدایا من برگشتم و توبه نمودم، و تو هم توبه مرا بپذیر پس براستى من در دلهاى اولیاى تو و فرزندان دختر پیغمبرت رعب ایجاد کردم» این همان حالت توبه است اگر در کسى ایجاد شود، تمام زندگى او را دگرگون مىکند و نقش تربیتى همه جانبه ایفا مىکند.
الهى من پشیمانم پشیمان
پشیمانى زرویم شد نمایان
گنه کارم اسیرم دل غمینم
من اکنون در صف مستغفرینم
قبول توبه کن از من تو اى دوست
ترحم کن ترحم بر من اى دوست
خود را به امام حسین(ع) رساند، نزد امام به خاک افتاد و خود را معرّفى نمود، و عرض کرد: «فانّى تائبٌ الى اللّه هى صنعت؛ من از آنچه انجام دادم پشیمانم، آیا توبه من پذیرفته مىشود؟ فرمود: «نعم یتوب اللّه علیک؛ خدا توبه تو را مىپذیرد.»(14)
گفت بازآ که در توبه است باز
هین بگیر از عفو ما خط جواز
اندر آ که کس ز احرار و عبید
روى نومیدى در این درگه ندید
گر دو صد جرم عظیم آوردهاى
غم مخور رو بر کریم آوردهاى
اندر آ گر دیر و گر زود آمدى
خوش به منزلگاه مقصود آمدى
توبه حر آنچنان تحوّل عظیمى در او ایجاد کرد که دنیا و آخرت او را آباد نمود، چنان که امام حسین(ع) وقتى سر او را از زمین برداشت و خاکها را از صورت او پاک کرد فرمود: «انت الحرّ کما سمتک امّک حرا فى الدّنیا و الآخرة؛(15) تو در دنیا و آخرت حر و آزاد مردى آنچنان که مادرت حر نامید، توبه حر نه تنها روح او را متحول کرد و جاودانه بلکه به جسم و جسد او نیز اثر گذاشت و او را براى ابد تازه نگهداشت. شاه اسماعیل صفوى بعد از سالها قبر حر را نبش کرد و دستمالى که امام حسین(ع) بر پیشانى او بسته بود، باز کرد، خون تازه از پیشانى جارى شد و با هیچ پارچه و باندى بند نیامد جز با همان دستمال.»(16) در واقع با زبان بىزبانى به شاه اسماعیل گفت این دستمال مدال افتخار من و امضاى قبولى توبه من است، نباید آن را بردارى، و او مجبور شد دستمال را دوباره بر پیشانى حر ببندد، آرى توبه تمام عیار، مس وجود انسان را نیز طلاى ناب تمام عیار مىکند.
داستانهاى توبه و اثرات تربیتى آن بیش از آن است که بتوان در بخشى از مقاله بیان نمود. به عنوان حسن ختام داستانى را نقل مىکنیم که نشان مىدهد در زمانى که تهاجم فرهنگى دامن برخى جوانان را گرفته و یا به برخى گناهان آسوده نموده، تربیت والدین و مدرسه و جامعه او را از گناه باز نداشته، توبه مىتواند او را بخوبى تربیت کند و دوباره به مسیر اصلى و فطرت خویش برگرداند. 5 - اثر یک آیه یا توبه شعوانه:
در بصره زنى به نام «شعوانه» زندگى مىکرد که مجلسى از فسق و فجور منعقد نمىشد مگر این که او در آنجا حضور داشت. روزى با جمعى از کنیزان خود از کوچههاى بصره مىگذشت که صداى فغان و فریاد از درون خانهاى به گوش رسید، گفت: سبحاناللّه! چو غوغاى عجیبى در اینجاست. پس کنیزى را به درون خانه فرستاد تا از ماجرا مطلع شود. کنیز رفت و مدّتى گذشت و برنگشت. کنیز دیگرى را فرستاد، او نیز بر نگشت کنیز سوّمى را فرستاد و به او سفارش اکید کرد که برگردد، کنیز به درون خانه رفت و پس از برگشتن، گفت: اى خاتون! این غوغایى که مىشنوى، غوغا براى مردگان نیست، بلکه غوغاى زندگان ماتم زده است. وقتى این سخن را شنید، همگى به درون خانه رفتند. واعظى را دیدند که در جایى نشسته و جمعى گرد او نشستهاند و واعظ آنها را موعظه و از عذاب خدا مىترساند و مستمعین همگى به گریه و زارى مشغولند. در این هنگام بود که واعظ این آیه را تفسیر کرد: «چون (آتش دوزخ) آنان را از مکانى دور ببیند خروش و فریاد وحشتناک و خشم آلود او را که با نفس زدن شدید همراه است مىشنوند و هنگامى که در مکان تنگ و محدودى از آن افکنده مىشوند در حالى که غل و زنجیرند، فریاد واویلاى آنها بلند مىشود.»(17)
شعوانه چون این سخنان را شنید، بسیار متأثر شد و گفت: «اى شیخ! من یکى از رو سیاهان درگاه خداوندم، اگر توبه کنم آیا خداوند مرا مىآمرزد؟ جواب داد: اگر توبه کنى خداى متعال تو را مىآمرزد، اگر چه گناه تو مثل گناه شعوانه باشد. شعوانه گفت: شعوانه منم: آیا آمرزیده مىشوم؟ واعظ گفت: خداى متعال ارحم الراحمین است و اگر توبه کنى، توبه ات را مىپذیرد.
پس از آن شعوانه توبه کرد و کنیزان خود را فروخت و به عبادت پروردگار مشغول شد و دائم به ریاضت مشغول بود، به طورى که بدنش به نهایت ضعف رسید روزى به بدن خود نگریست و گفت: آه آه، در دنیا به این گونه گداخته و رنجور شدم، نمىدانم در آخرت حالم چگونه خواهد بود؟ ندایى به گوش او رسید (و مژده قبولى توبه او را داد) که ملازم درگاه ما باش تا روز قیامت (خوب و خوش) خود را ببینى.
نیامد بدین در کسى عذر خواه
که سیل ندامت نشستش گناه(18) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، انتشارات پارسایان، 1379، ص 728 - 730. حکمت 417، و در نهج البلاغه مىشود حکمت 409. 2. عبدالواحد آثرى، غررالحکم مکتب اعلام اسلامى، ص 194. 3. محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، دارالاضواء، ج 2، ص 231 و محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 72، ص 329. 4. مصباح الشریعه، ص 97. 5. اخلاق بشر، ص 6. 6. سوره توبه، آیه 102. 7. ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، هفتم، 1370، ج 8، ص 114 و ر - ک مجمع البیان، ذیل آیه 102 توبه. 8. همان، ج 8، ص 115 و ج 7، ص 134 و 135 و ر ک نورالثقلین، ج 2، ص 143. 9. تفسیر نمونه، همان، ج 8، ص 169 - 170 و ر ک مجمع البیان ذیل آیه 118 سوره توبه. 10. سوره توبه، آیه 118. 11. سوره الفرقان، آیه 70. 12. سوره زمر، آیه 53. 13. کاهلوندى، حیاة الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1410 ه.ق، ج1، ص 41. 14. سید بن طاووس، شرح لهوف، یا زندگانى اباعبداللّه الحسین - ترجمه سید محمد صحفى، ص 68. 15. همان. 16. دست غیب شیرازى، داستانهاى شگفت. 17. سوره فرقان، آیه 12 و 13. 18. ملااحمد نراقى، معراج السعاده، انتشارات هجرت چاپ سوّم، 1375 ص 685 و 686 و ریاحین الشریعه، ج 4، ص 364.