فاطمه(س) به روایت معصوم(ع)
آرشیو
چکیده
متن
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دخت پاک و مطهر عالىترین عنصر خلقت، محمد مصطفى(ص) و یگانه کفو و همتاى امیرالمؤمنین(ع) مورد احترام خاک تا افلاک و ملک تا ملکوت اعلى است.
گاهى شکوه بانوى بزرگ جهان که خلقت جهان، در گرو آن حوریه منزه است، چنان دل و جان بشر خاکى را لبریز مىسازد که توان سخن گفتن را از آدمى مىگیرد. جایگاه رفیع فاطمه اطهر خیره کننده دیدگان هربیناست. شخصیتى که تنها پیشوایان معصوم(ع) او را شناختند و دیگران تنها زوایایى از شخصیت آن بانوى بزرگ اسلام را خواهند شناخت. از اینرو، در این نوشتار مختصر، برآنیم ابعاد شخصیتى آن حضرت را در کلمات گوهربار پیشوایان معصوم(ع) که همتاى آن حضرتند، مورد بررسى قرار دهیم. فاطمه(س) از نگاه پیامبر(ص)
پیامبر اکرم(ص) در موارد گوناگون و به مناسبتهاى مختلف و با تعابیر متفاوت مقام و عظمت فاطمه(س) را ستوده است. آن حضرت که خود مربى فاطمه(س) بوده و در پرورش جنبههاى وجودى او بزرگترین نقش را داشته است، بهتر از هر کس مىتواند درباره وى و ویژگىهاى والایش سخن بگوید. بنابراین، شایسته است برخى سخنان گوهربار پیامبر(ص) را که در شأن و عظمت آن بانوى بزرگ بیان شده، مرور نماییم.
فاطمه، برترین زنان عالم است؛ پیامبر اکرم(ص) در مناسبتهاى بسیار فرمود: فاطمه(س) بهترینِ زنان جهان است. روزى على و فاطمه و حسن و حسین(ع) در محضر پیامبر(ص) بودند، که آن حضرت فرمود: پروردگارا! تو خود مىدانى اینان اهلبیت و گرامىترین انسانها نزد من هستند؛ پس دوست بدار کسانى که اینها را دوست مىدارند و دشمن بدار کسانى که اینان را دشمن مىدارند .. . و کمک کن کسانى را که به اینها کمک مىکنند و آنان را از هر ناپاکى، پاک گردان و آنان را از هر گناهى در امان بدار؛ آنگاه، فرمود: یا على! تو امام امت و جانشین من هستى، که مومنان را به سوى بهشت هدایت مىکنى و گویا مىبینم دخترم «فاطمه» در حالى که بر اسبى از نور سوار است و فرشتگان زیادى اطراف اویند، وارد صحنه قیامت مىشود، و زنان مؤمن امتم را به بهشت سوق مىدهد. پس هر زنى که در شبانهروز نماز بخواند و روزه به جا آورد و حج کند و زکات مالش را بپردازد و از شوهرش اطاعت کند و بعد از من، ولایت «على» را بپذیرد، با شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت مىشود؛ او سرور زنان جهان است. سؤال شد، آیا فاطمه(س) سرور زنان این جهان است؟ فرمود: مریم دختر عمران، بانوى زنان زمان خود بود؛ ولى، فاطمه(س) سرور همه زنان جهان از اولین و آخرین است. او هنگامى که در محراب عبادت مىایستد، هفتادهزار فرشته از فرشتگان مقرّب الهى بر او سلام گفته و همان ندایى را که به مریم مىگفتند، او را نیز مورد خطاب قرار داده و مىگویند: «ان الله اصطفاکِ و طهرّکِ و اصطفاکِ على نساء العالمین؛ همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و در میان زنان جهان تو را برترى داد.»
عایشه مىگوید: روزى صدیقه طاهره نزد پیامبر(ص) آمد در حالى که حرکت او شباهت زیادى به راه رفتن پیامبر(ص) داشت. رسول خدا تا چشمش به جمال فاطمه افتاد، فرمود: آفرین بر تو دخترم. آنگاه او را کنارش، نشاند. بعد از مدتى، سخنى آرام در گوش او گفت: زهرا(س) از شنیدن این سخن گریان شد.
از فاطمه سؤال کردم: چرا گریه مىکنى؟ قبل از جواب فاطمه(س)، بار دیگر پیامبر سخنى آهسته با دختر خود گفت و زهرا(س) از این خبر خوشحال شد و خندید.
من گفتم: تا امروز چنین خوشحالى همراه با غم ندیدم. سبب این دو را از ایشان جویا شدم. فاطمه(س) در جواب فرمود: من راز پدر را افشاء نمىکنم.
این راز همچنان پوشیده ماند تا زمانى که پیامبر خدا(ص) رحلت فرمود؛ آنگاه بار دیگر سؤال را با ایشان مطرح کردم، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: در آن روز پیامبر به من فرمود: جبرئیل در هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه مىکرد، ولى امسال دو بار. من از این امر متوجه شدم که زمان رحلتم فرا رسیده است و تو از خاندان من، نخستین کسى هستى که به من ملحق مىشوى. از این سخن پیامبر(ص) ناراحت شدم. سپس فرمود: آیا خوشحال نمىشوى که به تو خبر دهم: «برترین زنان بهشت یا زنان با ایمان هستى؟! از شنیدن این خبر خوشحال شدم و خندیدم.»
«سیده» زنى است که برتر از دیگران باشد. ملاکهاى فضیلت معیارهاى مادى و زودگذر نیست که این مرام کمخردان است، بلکه معیار برترى در نظام ارزشى اسلام فضایل خاص معنوى است، از این رو فاطمه(س) سیدة نساء معرفى شده است.
فاطمه(س) برترین زنهاى جهان است و مطرح شدن او به عنوان یکى از بهترین چهار زن جهان (خدیجه همسر پیامبر(ص)، مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم) منافاتى با این احادیث که فاطمه(س) را بهترین زنان مىداند، ندارد؛ زیرا جمع این احادیث به این است که، زهرا(س) برترین آن چهار زن است. چنان که رسول خدا(ص) خطاب به حذیفه فرمود:
فرشتهاى که تاکنون به زمین نیامده بود، از خداوند اجازه گرفت و به زمین آمد تا به من سلام کند و مژده دهد: که فاطمه سرور زنان بهشت است و حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند.
آیه تطهیر درباره فاطمه است؛ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛ خداوند اراده کرد که هرگونه رجس و پلیدى را از شما اهلبیت پیامبر بزداید و شما را از هر عیبى پاک و منزه نماید.»
ابن عربى در شرح این آیه شریفه مىگوید: «رجس، عبارت است از هرچیزى که موجب پستى انسان بوده و بر اهلبیت(ع) ناروا باشد؛ زیرا در زبان عرب به هر آلودگى «رجس» اطلاق مىگردد...».
نکته بسیار حائز اهمیت در خصوص این آیه شریفه این است که پیامبر اکرم(ص) پس از نزول آن در طى شش ماه، همهروزه که از مقابل خانه فاطمه(س) عبور مىکرد و راهى مسجد مىشد، در مقابل خانه دخترش مىایستاد و مىفرمود: «الصلوة اهلالبیت؛ اى اهلبیت پیامبر! نماز» و آنگاه، این آیه (تطهیر) را قرائت مىکرد.
شأن نزول این آیه شریفه از زبان «امسلمه» که در منابع اهلسنت و شیعه نقل شده، چنین است، او مىگوید: این آیه در خانه من نازل شد، در حالى که على و فاطمه و حسن و حسین حاضر بودند؛ سپس پیامبر آنان را جمع کرد و عبایى بر سر آنان کشید و عرضه داشت: «اللهم ان لکل نبى اهلاً و ثقلاً و هؤلاء اهلبیتى و ثقلى؛ خدایا! هر پیامبرى را اهلى و ثقلى است؛ اینها اهلبیت و سرمایه و ثقل من هستند.»
عرض کردم: اى رسول خدا! آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمود: تو خوبى؛ ولى، اینان خاندان (و ثقل) منند.
اختصاص «اهلبیت» به این پنج تن بزرگوار در این آیه شریفه، به قدرى واضح است که امام على(ع) در احتجاج با خلفا، به آن استناد مىجوید و آنان نیز بدون درنگ استشهاد حضرت را تصدیق مىکنند.
فاطمه محور حق و باطل است؛ در روایات مختلف و به مناسبتهاى گوناگون از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود: «انّ الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها؛ خداوند به هنگام خشمگین شدن فاطمه خشمگین مىشود؛ و هنگام خشنودى او خشنود مىگردد.» و در برخى روایات چنین نقل شده است: «انها بضعة منى یؤذینى ما آذاها؛ او پاره تن من است، هر که او را آزرده نماید، مرا آزرده کرده است.» و در بعضى نقلها اضافه شده است: «... و یسرّنى ما سرّها؛ آنچه او را شاد نماید، مرا شاد مىگرداند.»
ابن قتیبه دینورى مىنویسد: «... فاطمه(س) به «ابوبکر و عمر» فرمود: شما را به خدا آیا نشنیدید که پیامبر(ص) فرمود: خشنودى فاطمه، خشنودى من و خشم او خشم من است. پس هر کس دخترم «فاطمه» را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسى که او را خشنود کند، مرا خشنود کرده است و هر آن شخص که او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است؟ آنان گفتند: بلى؛ ما این سخن را از آن حضرت شنیدیم؛ آنگاه، به آنان فرمود: من شهادت مىدهم که شما مرا به خشم آوردید...».
از روایات درمىیابیم که اگر کسى فاطمه(س) را خشمگین کند، رسول خدا(ص) را به خشم آورده است و از آنجا که رسول خدا(ص) جز براى خدا و مطابق رضاى او خشمگین نمىشود، پس خشم فاطمه(س) نیز فقط براى خداست. بنابراین روشن مىشود که در فاطمه(س) چیزى جز خدا، سهم و شریک نیست و این همان تطهیر و توحید خالص و عصمت است. براین اساس، غضب و رضاى آن بانوى بزرگ اسلام، مساوى غضب و رضاى حقتعالى است. یعنى، او محور حق و باطل است.
فاطمه(س) در نگاه على(ع)
فاطمه مددکار على(ع)
در اطاعت خداوند، مددکار نیکویى بود؛ امام على(ع) در پاسخ پیامبر(ص) که پرسید: همسرت را چگونه یافتى؟ عرضه داشت: بهترین یاور در اطاعت از خداوند. آنگاه، پیامبر(ص) از فاطمه(س) درباره على(ع) پرسید: آن حضرت در پاسخ عرضه داشت: او را بهترین شوهر یافتم؛ سپس پیامبر(ص) در حق آن دو گوهر پاک، دعا کرد و در ضمن دعا عرض کرد: پروردگارا! به فرزندان این دو برکت ده و آنان را از پیشوایان جامعه قرار ده، تا به فرمان تو، امت را به اطاعت از تو رهنمون شوند. فاطمه(س) اولین مدافع ولایت على(ع)
حضرت فاطمه(س) با تمام توان در مقابل دسیسههاى منافقان ایستادگى نمود و با شیوههاى مختلف از حریم دین و ولایت على(ع) دفاع کرد؛ تا جایى که با بذل جان و پیگیرى سیاست بىنظیر، دلهاى مستعد را متوجه حقانیت مولى على(ع) ساخت. پس از رحلت رسول اکرم(ص) که خلافت غصب شد و «فدک» را از او گرفتند، همراه زنان بنىهاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر، در خطبهاى غرّا که پشت پرده خواند، از بدعتها، ستمها، حقکشىها، فراموش کردن وصیّت پیامبر و احیاى سنتهاى جاهلى انتقاد کرد. او در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبرى امت اسلامى، از هیچ کوششى فروگذار نکرد و این امر را تکلیف خود مىدانست. گاهى شبها همراه على(ع) به در خانه مهاجرین و انصار مىرفت و حمایت از ولایت و وصیّت رسول خدا را در یادها زنده مىکرد و آنان را به دفاع از حقّ شوهرش در مسئله خلافت و حقّ خودش فرامىخواند، اگرچه جز کلامى سرد و بىمهر نمىشنید! آن بانوى بزرگوار، عنایت ویژهاى به مسئله دفاع از امامت و ولایت امام على (ع) داشت و به عنوان یک وظیفه اجتماعى در قالبهاى مختلف، بدان اهتمام و جدّیت مىورزید. در مسئله «فدک» آن چیزى که جوهر اصلى کارها و پیگیرىهاى حضرت فاطمه(س) بود، همان دفاع از «حقّ ولایت حضرت امیرمؤمنان(ع)» بود. در آن هنگامه غمآلود مدینه که على(ع) را به زور براى بیعت با ستمگران به مسجد مىبردند، فاطمه(س) به میان جمعیت آمد و بین امام و آنان قرار گرفت و فرمود: سوگند به خدا، نمىگذارم پسر عموى مرا ظالمانه به سوى مسجد ببرید. واى بر شما چه زود به خدا و رسولش خیانت کردید، با اینکه رسول خدا(ص) پیروى از ما و دوستى با ما را به شما سفارش کرده است...؛ آنگاه که امام را مظلومانه و با ستم به مسجد بردند، حضرت زهرا(س) وارد مسجد شد و فرمود: رها کنید پسر عموى مرا. قسم به آن خدایى که محمد را به حق برانگیخت، اگر از على دست برندارید، گیسوان خویش را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا را بر سر افکنده در برابر خدا فریاد خواهم زد.
در مسجد وقتى که «عمر» با شمشیر برهنه، على(ع) را تهدید کرد که اگر بیعت نکنى، گردنت را مىزنم، در این هنگام حضرت زهرا(س) خطاب به ابوبکر فرمود: اى ابوبکر! آیا مىخواهى شوهرم را از دستم بگیرى؟ سوگند به خدا اگر دست از او برندارى، موى سرم را پریشان مىکنم و گریبان چاک زده کنار قبر پدرم، رسول خدا(ص)، مىروم. سپس دست امام حسن و حسین(ع) را گرفت و به سوى قبر پیامبر به راه افتاد. حضرت على(ع) به سلمان فرمود: سلمان! فاطمه(س) را دریاب، گویى دو طرف مدینه را مىنگرم که به لرزه درآمده، سوگند به خدا، اگر او گریبان چاک نماید و کنار قبر پیامبر نفرین و ناله سر دهد، دیگر مهلتى براى مردم مدینه باقى نمىماند و زمین همه آنها را در کام مرگبار خود فرو مىبرد. سلمان شتابان خدمت حضرت زهرا(س) رسید و گفت: اى دختر محمّد(ص)! خداوند پدرت را مایه رحمت جهانیان قرار داده است، خواهش مىکنم به خانه برگرد و نفرین در حق مردم نادان مکن. حضرت پاسخ داد: اى سلمان! آنها قصد جان على (ع) را دارند، من در شهادت على(ع) نمىتوانم صبر کنم، صبرم تمام شده. .. سلمان گفت: امام على(ع) مرا فرستاد و فرمود که به شما بگویم: به خانه بازگردید و نفرین نکنید. وقتى که حضرت زهرا(س) پیام امام را شنید، فرمود: حال که شوهر و امام من فرمان داده که به خانه بازگردم، مىروم و صبر مىکنم و از او اطاعت مىکنم. بعد از این که دست از امام برداشتند، امام على(ع) تنها و مظلوم از مسجد مدینه بیرون آمده و راه خانه را در پیش گرفت. حضرت زهرا(س) به شوهر معصوم خود نگریسته و فرمود: على جان! جانم فداى جان تو، جان و روح من سپر بلاهاى جان تو. یا ابالحسن (ع)! همواره با تو خواهم بود. اگر تو در خیر و نیکى به سر برى، با تو خواهم زیست و با تو خواهم بود.
آرى، تا زهرا(س) زنده بود، على(ع) حامى نیرومندى داشت. به تعبیر بعضى از بزرگان: «به خاطر فاطمه(س)، حُرمت حضرت امیرمؤمنان(ع) را تا حدّى پاس مىداشتند؛ اما پس از شهادت آن مظلومه، على(ع) تنها و بىپناه و مظلومتر شد.» در یک جمله، فاطمه، فدایى امامت و رهبریت شد. مباهات على(ع) به همسرى فاطمه(س)
على(ع) پیوسته به همسرى با حضرت فاطمه(س) افتخار مىنمود؛ چنان که در دیوان منسوب به آن حضرت، در ضمن اشعارى به وجود همسرى با فاطمه(س) و قرابت با رسول خدا(ص) مباهات نموده است که ترجمه چند بیت از آن اشعار چنین است: «من به نعمتى که فرازنده هفتآسمان براى من فرستاد و مرا به آن اختصاص داد، افتخار مىکنم.
در اطراف میدان جنگ کسى را همانند من نمىیابى. من در اسلام آوردن از دیگران سبقت گرفتم؛ آنگاه که طفلى زیبا بودم، به اسلام گرویدم. من به محمد(ص) نزدیکتر از دیگران هستم. اگر کسى هست بیاید و بررسى کند. مرا از علم آن قدر سرشار ساخت تا فقیه گردیدم.
افتخار من نسبت به تمام مردم به واسطه خویشاوندى با رسول خدا(ص) بیشتر است؛ زیرا آن حضرت پدر زن من و پدر فرزندانش مىباشد. پس افتخار مىکنم که رسول خدا(ص) مرا داماد کرد و فاطمه(س) را به ازدواج من درآورد.»
و نیز فرمود: «زهرا(س) محبوبى است که حبیب دیگرى نمىتواند جاى او را بگیرد و براى غیر او در قلب من جایى نیست.»
حضرت على(ع) در موارد گوناگونى براى اثبات حقانیت خود به داشتن همسرى چون فاطمه(س) استناد مىکرد؛ از جمله:
1. در جریان سقیفه على(ع) ضمن برشمردن فضایل و کمالات خویش و این که او باید بعد از پیامبر(ص) رهبرى و هدایت جامعه اسلامى را عهدهدار شود، به ابوبکر فرمود: تو را به خدا سوگند مىدهم! آیا آن کسى که رسول خدا او را براى همسرى دخترش «فاطمه» برگزید و فرمود: «خداوند او را به همسرى تو (على) درآورد، من هستم یا تو؟! ابوبکر پاسخ داد: تو هستى.»
2. در جریان شوراى ششنفره که به توصیه خلیفه دوم براى انتخاب جانشین وى تشکیل شده بود و حضرت على(ع) یکى از آنان محسوب مىشد، حضرت خطاب به سایر اعضا فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم! آیا در بین شما به جز من کسى هست که همسرش بانوى زنان جهان باشد؟ همگى پاسخ دادند: نه.
3. معاویه در دوران حکومت غاصبانهاش به على(ع) نامهاى مىنویسد و براى خود افتخارها و امتیازهاى على(ع) را مدعى مىشود. على(ع) در پاسخ، ضمن رد امتیازهاى بى اساس معاویه، به فضیلتها و امتیازهاى خود اشاره کرده، مىفرماید: نمىبینى مردمى از مهاجران را در راه خدا شهید نمودند که همگان از فضیلتى برخوردار بودند، تا آن که شهید ما حمزه شربت شهادت نوشید و به «سیدالشهداء» ملقب گردید، و چون رسول خدا(ص) بر او نماز خواند، به گفتن هفتاد تکبیر او را مخصوص گرداند؟! نمىبینى مردمانى در راه خدا دست خود را دادند و ذخیرهاى از فضیلت براى خود نهادند، و چون یکى از ما را ضربتى رسید و دست وى جدا گردید (جعفر بن ابى طالب)، «طیارش» خواندند که در بهشت به سر برد و «ذوالجناحین» که با دو بال پرد؟! و اگر نبود که خدا خود ستودن را نهى کرد، گوینده (على) فضیلتهاى فراوانى برمىشمرد که دلهاى مؤمنان با آن آشناست و در گوش شنوندگان خوش آواست...آنگاه فرمود: پیامبر(ص) از میان برخاست و دروغگو ابوجهل از شماست. اسدالله از ماست و «اسدالاحلاف» از شماست. دو سید جوانان اهل بهشت از ماست و «صبیة النار» از شماست، کودکانى که نصیب آنان آتش گردید.
«...منا خیر نساء العالمین، و منکم حمالة الحطب، و فى کثیر مما لنا و علیکم؛ بهترین زنان جهان افتخار ما و آن هیزمکش ننگ شماست. و بسیارى از این قبیل افتخارها و ننگها که مرز میان هاشمیان و امویان است. این فضیلتها از ماست و آن فضیلتها از شماست...».
در این فراز از سخنان علوى دو شخص از دو حزب رودر روى هم معرفى شده است، که هردو از نظر جنسیت در شمار بانوان هستند. از حزبالله، حضرت «فاطمه(س)» و از حزب شیطان، «ام جمیل» عمه معاویه و همسر ابولهب.
اگر از نظر خصوصیتهاى فردى به موضوع بنگریم، کفر ام جمیل و ایمان حضرت فاطمه(س) بر ما بسى روشن مىشود. اگر در جنبههاى اجتماعى آن تعمق کنیم، آنها در در دو جبهه مخالف، یکى براى نابودى اسلام و رسول اکرم(ص) مىکوشد و دیگرى براى سرافرازى اسلام آیین احمدى تلاش مىکند. از اینرو، درباره یکى سوره «تبت» فرود مىآید و در شأن و عظمت دیگرى سوره «کوثر» نازل مىشود. فاطمه(س) در نگاه امام حسن(ع)
امام حسن(ع) در موارد متعددى درباره مادر گرامیش، سخن گفته است، از جمله نقل شده است: مادرم را در شب جمعهاى دیدم که پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا این که صبح دمید و شنیدم که مردان و زنان با ایمان را نام مىبرد و بسیار براى آنان دعا مىکرد؛ اما ندیدم حتّى یک بار براى خود دعا کند. از روى تعجّب گفتم: مادر! چرا براى خودت دعا نمىکنى و از خدا چیزى نمىخواهى؛ همانگونه که براى دیگران دعا مىکنى؟ مادرم در پاسخ فرمود: «یا بُنىَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسایه، سپس اهل خانه.» فاطمه(س) از نگاه امام حسین(ع)
امام حسین(ع) در موارد متعددى از مادرش فاطمه(س) به عظمت یاد کرده و از این که مادرى، چون فاطمه دارد، مباهات مىکند و آن را از امتیازات و برترى خود بر دیگران مىشمارد. چنان که در جریان عاشورا این موضوع به روشنى مشاهده مىشود. فاطمه(س) از نگاه امام سجاد(ع)
چهارمین پیشواى شیعیان، امام سجاد (ع)، نیز در مواردى در شأن و عظمت و مرتبت فاطمه(س) سخن گفته است؛ از جمله: فراگیرى دعاى فاطمه(س)
امام سجاد(ع) مىفرماید: در روز عاشورا، پدرم مرا در حالى که خون از بدنش مىجوشید، به سینه چسبانید و فرمود: پسرم! دعایى را که مادرم فاطمه زهرا(س) به من آموخته است و او خود از رسول خدا فرا گرفته و پیامبر آن را از جبرییل فرا گرفته که به هنگام گرفتارى و نیاز شدید و مشکلى که براى وى پیش مىآمد بخواند، از من فرا گیر و بخوان:
«بحق یس و القرآن الحکیم و بحق طه و القرآن العظیم یا من یقدر على حوائج السائلین، یا من یعلم ما فى الضمیر، یا منفس عن المکروبین یا مفرج عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الى التفسیر صلى على محمد و آل محمد.» فاطمه(س) از نگاه امام باقر(ع)
از امام باقر(ع) درباره مقام و عظمت حضرت فاطمه(س) روایات بسیارى نقل شده است. چنان که نقل شده «جابر» به امام باقر(ع) عرض کرد: اى فرزند رسول خدا! من به فدایت گردم! درباره فضیلت جدهات، «فاطمه(س)» حدیثى برایم نقل کن که هر گاه آن را براى شیعیان نقل کنم، خوشحال شوند. حضرت فرمود: پدرم از جدم و او از رسول خدا نقل مىکند: چون روز قیامت فرا مىرسد... ، براى پیامبران و انبیاى الهى، منبرهایى از نور نصب مىکنند که منبر من از همه بالاتر است. آنگاه، خداوند فرمان مىدهد: اى محمد! سخنرانى کن. من هم چنان سخنانى مىگویم که هیچ کدام از پیامبران همانند آن را نشنیده باشند.
آنگاه براى اوصیاء منبرهایى از نور نصب مىکنند و براى وصى من على در وسط آن منبرها، منبرى نصب مىشود که از همه آنها بالاتر است. سپس خداوند فرمان مىدهد: اى على! خطبه بخوان و على سخنانى بیان مىکند که هیچ کس از اوصیاء، همانند آن را نشنیده باشند. آنگاه، براى فرزندان پیامبران منبرهایى نصب مىشود و براى دو فرزندم، (حسن و حسین) منبرى از نور نصب مىشود و به آنها گفته مىشود: سخن بگویید. آنان چنان سخنانى بر زبان جارى کنند که هیچ کدام از فرزندان پیامبران، همانند آن را نشنیده باشند. آنگاه جبرئیل ندا مىدهد: فاطمه دختر محمد کجاست؟ خدیجه دختر خویلد کجاست؟ مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، امکلثوم مادر یحیى کجایند؟ آنان از جاى برمىخیزند...
سپس خداوند از اهل محشر مىپرسد: امروز عظمت از آن کیست؟
محمد و على و حسن و حسین مىگویند: از خداى یکتاى قهار. آن گاه خداوند مىفرماید: اى اهل محشر! امروز من کرامت را براى محمد و على و حسن و حسین و فاطمه قرار دادم. سرها را پایین بیندازید و چشمها را فرو بندید، چون فاطمه مىخواهد به بهشت برود. سپس جبرئیل ناقهاى از ناقههاى بهشتى مىآورد و حضرت فاطمه بر آن سوار مىشود و در حالى که فرشتگان زیادى او را احاطه کردهاند، وى را به بهشت مىآورند. فاطمه هنگامى که به نزدیک بهشت مىرسد، درنگ مىنماید. خداوند مىفرماید: درنگ شما براى چیست؟ فاطمه عرضه مىدارد: پروردگارا! دوست دارم در چنین روزى مقامم شناخته شود. خداوند مىفرماید: اى دختر حبیبم! برگرد و نظر افکن و هر کس را که دوستى تو یا دوستى یکى از فرزندان تو در دلش باشد، او را گرفته و وارد بهشت کن.
سپس امام باقر(ع) فرمود: به خدا سوگند! اى جابر! در آن روز فاطمه شیعیان و دوستانش را همانند پرندهاى که دانه خوب را از دانه بد جدا مىکند، از بین جمعیت جدا مىکند، هنگامى که شیعیان آن حضرت همراهش به نزدیک بهشت رسیدند، آنان نیز درنگ مىکنند. خداوند مىفرماید: اى دوستان من! درنگ شما براى چیست، در حالى که فاطمه درباره شما شفاعت کرده است؟
آنان پاسخ مىدهند: دوست داریم در چنین روزى منزلت ما روشن شود. خداوند مىفرماید: دوستان من! نظر افکنید و هر کس که به جهت محبت فاطمه، شما را دوست مىدارد یا شما را مهمانى کرده یا به شما لباس داده یا شربت آبى به شما داده یا در غیاب شما از شما دفاع کرده، برگیرید و همراه خود به بهشت ببرید.
سپس امام باقر(ع) فرمود: اى جابر! در آن روز باقى نمىمانند، مگر افراد شک کننده یا کافر یا منافق (و بقیه از برکت وجود فاطمه به بهشت مى روند!)
همچنین آن حضرت در روایتى دیگر مىفرماید: در روز قیامت بر پیشانى هر فردى، مؤمن یا کافر نوشته شده است. پس به یکى از محبان اهلبیت(ع) که گناهانش زیاد است، دستور داده مىشود به جهنم برده شود. در آن هنگام، فاطمه(س) میان دو چشمش را مىخواند که نوشته شده است: دوستدار اهلبیت. پس به خدا عرضه مىدارد:
الهى و سیدى! تو مرا فاطمه نامیدى و دوستان و فرزندانم را به وسیله من از آتش دور ساختى و وعده تو حق است و هرگز خلف وعده نمىکنى. ندا مىرسد: فاطمه! راست گفتى؛ من تو را فاطمه نامیدم و به وسیله تو، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتش دور گردانیدم. وعده من حق است و هرگز تخلف نمىکنم.
اینکه مىبینى دستور دادم بندهام را به دوزخ برند، بدین جهت بود که دربارهاش شفاعت کنى و شفاعتت را بپذیرم تا فرشتگان، پیامبران، رسولان و همه مردم از منزلت و مقامت آگاهى یابند. حال بنگر، دست هرکه بر پیشانىاش «مؤمن» نوشته شده، بگیر و به بهشت ببر. فاطمه(س) از نگاه امام صادق(ع)
علامه مجلسى (ره) در ضمن روایتى از امام صادق(ع) نقل مىکند: «فاطمه، صدیقه کبرا است. محور حرکت انسانهاى گذشته، معرفت و شناخت حضرت فاطمه(س) بوده است.»
امام صادق(ع) در ذیل آیه شریفه «انا انزلناه فى لیلة القدر» مىفرماید: منظور از «لیله» فاطمه و منظور از «قدر»؟ خداوند است. هر کس فاطمه را آنگونه که سزاوار است بشناسد، «لیلة القدر» را درک کرده است. فاطمه(س) از نگاه امام کاظم(ع)
از امام(ع) نقل شده است: همانا فاطمه، صدیقه و شهیده است.
سلیمان بن جعفر مىگوید: از حضرت موسى بن جعفر(ع) شنیدم: در خانهاى که اسم محمد، على، حسن، حسین، جعفر، عبدالله و از زنان، اسم «فاطمه» باشد، فقر و تنگدستى وارد نخواهد شد. فاطمه(س) از نگاه امام رضا(ع)
از امام رضا(ع) روایات متعددى درباره مقام و جایگاه رفیع حضرت فاطمه(س) نقل شده است.
آن حضرت از پدران بزرگوار خود از على(ع) نقل مىکند که پیامبر خدا به من فرمود: اى على! عدهاى از بزرگان قریش، مرا درباره ازدواج فاطمه، سرزنش کرده و گفتند: فاطمه را از تو خواستگارى کردیم، او را از ما دریغ داشتى به همسرى على درآوردى. به آنها گفتم: به خدا سوگند! من از پیش خود در اینباره مخالفت نکردم و به نظر شخصى او را به ازدواج على در نیاوردم، بلکه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على موافقت فرمود. جبرئیل بر من نازل شده و گفت: اى محمد! خداوند عزوجل مىفرماید: اگر على(ع) را نمىآفریدم، روى زمین کفو و همشأنى براى دخترت فاطمه یافت نمىشد. نه فقط امروز، که از زمان آدم تا انقراض عالم، فاطمه کفوى نداشته است و نخواهد داشت.
برترى فاطمه(س) بر همگان؛ همسرى با فاطمه زهرا(س) آنچنان سبب کمال و برترى و مباهات است، که امام رضا(ع) از پدر و اجداد گرامیش نقل مىکند که پیامبر به على(ع) فرمود: سه فضیلت به تو داده شد که به من داده نشده است. على(ع) عرض کرد: چه چیزهایى به من داده شده است؟
فرمود: تو پدرزنى همچون من دارى، که من چنین پدرزنى ندارم، همسرى چون فاطمه به تو داده شده، که به من داده نشده است، حسن و حسین به تو داده شده، که به من داده نشده است. فاطمه(س) از منظر امام جواد(ع)
از آن حضرت درباره حضرت زهرا(س) روایاتى نقل شده که به دو مورد بسنده مىکنیم.
موسى بن قاسم گوید به حضرت جواد عرض کردم: «در ایام حج از طرف مادرت نیز زیارت کردم و گاهى هم نکردم؛ فرمود: آن را زیاد کن؛ زیرا این برترین چیزى است که بدان عمل مىکنى.»
زکریا بن آدم نقل مىکند: «در محضر امام رضا(ع) بودم که امام جواد(ع) در حالى که چهار سال از عمر مبارکش نگذشته بود، وارد شد. وقتى نشست، دستش را روى زمین قرار داد و سر به آسمان بلند نمود و مدتى طولانى به فکر فرو رفت. امام رضا(ع) فرمود: جانم فدایت! چرا اینچنین در فکر و اندیشهاى؟ پاسخ داد: به جهت ستمهایى که نسبت به مادرم «فاطمه» انجام دادند.» فاطمه(س) به روایت امام هادى(ع)
آن حضرت درباره علت نامگذارى حضرت صدیقه طاهره به «فاطمه» از رسول خدا نقل مىکند: دخترم فاطمه را بدان جهت «فاطمه» نامیدند که خداوند عزوجل او و دوستانش را از آتش جهنم دور نگه مىدارد. فاطمه(س) در نگاه امام عسکرى(ع)
از امام حسن عسکرى(ع) نیز روایاتى درباره حضرت فاطمه(س) رسیده است.
بهشت درخشان از نور زهرا است؛ امام حسن عسکرى(ع) از پدران بزرگوارش از على(ع) نقل مىکند که پیامبر(ص) فرمود: آن هنگام که خداوند آدم و حوا را آفرید، آنان در بهشت به خود مباهات مىکردند. آدم به حوا گفت: خداوند هیچ مخلوقى بهتر از ما نیافریده است. خداوند به جبرئیل فرمود: این دو بندهام را به فردوس برین ببر! زمانى که وارد فردوس شدند، چشمانشان به بانویى افتاد که جامهاى زیبا از جامههاى بهشتى در برداشت و تاجى نورانى بر سر گذاشته و دو گوشواره درخشان به گوشش آویخته بود و بهشت از پرتو نور چهرهاش درخشان بود. حضرت آدم به جبرئیل گفت: حبیبم جبرئیل! این بانو که از زیبایى چهرهاش بهشت نورانى گشته، کیست؟ گفت: او فاطمه دختر محمد، پیامبرى است که از نسل تو مىباشد که در آخر الزمان خواهد آمد. گفت: این تاجى که بر سر دارد، چیست؟ پاسخ داد: شوهرش على بن ابىطالب است. گفت: این دو گوشواره که بر دو گوش او است، چیست؟ پاسخ داد: دو فرزندش حسن و حسین مىباشند. آدم گفت: حبیبم! آیا اینان پیش از من آفریده شدهاند؟
گفت: بلى؛ اینان در علم مکنون خداوند چهار هزار سال پیش از آنکه تو آفریده شوى، وجود داشتند.
پاداش عالمان:
از آن حضرت نقل شده است: زنى خدمت حضرت زهرا(س) شرفیاب شده، عرض مىکند: مادر ناتوانى دارم که نسبت به مسائل نماز شبهاتى دارد. مرا فرستاده است که از شما بپرسم.
حضرت پاسخ او را داد: مجدداً سوال دیگرى مطرح کرد که پاسخ شنید. باز هم سؤالى دیگر تا به ده سؤال رسید و پاسخ گرفت. زن از سؤالهاى بسیار، شرمنده شده، گفت: بیش از این شما را به زحمت نمىاندازم! حضرت فرمود: هرچه مىخواهى، سؤال کن.
سپس براى تقویت روحیه وى فرمود: اگر به کسى کارى واگذار کنند، مثلاً بار سنگینى را به او بدهند که به ارتفاع بلندى حمل کند و در برابر، صد هزار دینار مزد بدهند، آیا احساس خستگى مىکند؟
زن پاسخ داد: خیر؛ حضرت فرمود: من در مقابل هر پرسشى که جواب مىگویم، پاداشى به مراتب بیشتر از این از خداوند دریافت مىکنم. پس سزاوارتر است از جواب پرسشها خسته نشوم. آنگاه فرمود: از پدرم (ص) شنیدم که فرمود: در روز قیامت عالمان شیعه، در پیشگاه خداوند حاضر مىشوند و به اندازه دانششان و کوششى که در راه ارشاد بندگان خدا نمودهاند، به آنان مقام و مرتبه داده مىشود؛ بهطورى که به برخى از آنان «یک میلیون نور» مىدهند. فاطمه(س) در نگاه حضرت مهدى(عج)
عدهای از شیعیان درباره جانشینى حضرت امام حسن عسکرى(ع) با یکدیگر اختلاف داشتند. در اینباره خدمت حضرت مهدى(عج) نامهاى نوشتند و جریان اختلاف را ذکر کردند.
حضرت ضمن پاسخ به نامه آنها فرمود: «و فى ابنة رسول الله(ص) لى اسوة حسنه؛ دختر رسول خدا (فاطمه) براى من سرمشق و الگوى نیکویى است.»
حضرت مهدى (عج) که جهان را با ظهور و احکام نورانى خود متحول مىکند و آنچنان حکومتى در روى زمین تشکیل مىدهد که تا به حال ایجاد نشده است و عدالت را در تمام کره زمین حاکم مىگرداند، فاطمه(س) را الگو و اسوه خود در رفتار و برنامه حکومتى خود مىداند.
آنچه گذشت، قطره و جلوهاى از سخنان گوهربار حضرات معصومان(ع) درباره شأن و جلالت و جایگاه رفیع فاطمه زهرا(س) سرور زنان اولین و آخرین بود. به امید آنکه مورد عنایت آن بانوى با عظمت واقع شود و در جهان واپسین، ما را مشمول شفاعت خویش قرار دهد.
گاهى شکوه بانوى بزرگ جهان که خلقت جهان، در گرو آن حوریه منزه است، چنان دل و جان بشر خاکى را لبریز مىسازد که توان سخن گفتن را از آدمى مىگیرد. جایگاه رفیع فاطمه اطهر خیره کننده دیدگان هربیناست. شخصیتى که تنها پیشوایان معصوم(ع) او را شناختند و دیگران تنها زوایایى از شخصیت آن بانوى بزرگ اسلام را خواهند شناخت. از اینرو، در این نوشتار مختصر، برآنیم ابعاد شخصیتى آن حضرت را در کلمات گوهربار پیشوایان معصوم(ع) که همتاى آن حضرتند، مورد بررسى قرار دهیم. فاطمه(س) از نگاه پیامبر(ص)
پیامبر اکرم(ص) در موارد گوناگون و به مناسبتهاى مختلف و با تعابیر متفاوت مقام و عظمت فاطمه(س) را ستوده است. آن حضرت که خود مربى فاطمه(س) بوده و در پرورش جنبههاى وجودى او بزرگترین نقش را داشته است، بهتر از هر کس مىتواند درباره وى و ویژگىهاى والایش سخن بگوید. بنابراین، شایسته است برخى سخنان گوهربار پیامبر(ص) را که در شأن و عظمت آن بانوى بزرگ بیان شده، مرور نماییم.
فاطمه، برترین زنان عالم است؛ پیامبر اکرم(ص) در مناسبتهاى بسیار فرمود: فاطمه(س) بهترینِ زنان جهان است. روزى على و فاطمه و حسن و حسین(ع) در محضر پیامبر(ص) بودند، که آن حضرت فرمود: پروردگارا! تو خود مىدانى اینان اهلبیت و گرامىترین انسانها نزد من هستند؛ پس دوست بدار کسانى که اینها را دوست مىدارند و دشمن بدار کسانى که اینان را دشمن مىدارند .. . و کمک کن کسانى را که به اینها کمک مىکنند و آنان را از هر ناپاکى، پاک گردان و آنان را از هر گناهى در امان بدار؛ آنگاه، فرمود: یا على! تو امام امت و جانشین من هستى، که مومنان را به سوى بهشت هدایت مىکنى و گویا مىبینم دخترم «فاطمه» در حالى که بر اسبى از نور سوار است و فرشتگان زیادى اطراف اویند، وارد صحنه قیامت مىشود، و زنان مؤمن امتم را به بهشت سوق مىدهد. پس هر زنى که در شبانهروز نماز بخواند و روزه به جا آورد و حج کند و زکات مالش را بپردازد و از شوهرش اطاعت کند و بعد از من، ولایت «على» را بپذیرد، با شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت مىشود؛ او سرور زنان جهان است. سؤال شد، آیا فاطمه(س) سرور زنان این جهان است؟ فرمود: مریم دختر عمران، بانوى زنان زمان خود بود؛ ولى، فاطمه(س) سرور همه زنان جهان از اولین و آخرین است. او هنگامى که در محراب عبادت مىایستد، هفتادهزار فرشته از فرشتگان مقرّب الهى بر او سلام گفته و همان ندایى را که به مریم مىگفتند، او را نیز مورد خطاب قرار داده و مىگویند: «ان الله اصطفاکِ و طهرّکِ و اصطفاکِ على نساء العالمین؛ همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و در میان زنان جهان تو را برترى داد.»
عایشه مىگوید: روزى صدیقه طاهره نزد پیامبر(ص) آمد در حالى که حرکت او شباهت زیادى به راه رفتن پیامبر(ص) داشت. رسول خدا تا چشمش به جمال فاطمه افتاد، فرمود: آفرین بر تو دخترم. آنگاه او را کنارش، نشاند. بعد از مدتى، سخنى آرام در گوش او گفت: زهرا(س) از شنیدن این سخن گریان شد.
از فاطمه سؤال کردم: چرا گریه مىکنى؟ قبل از جواب فاطمه(س)، بار دیگر پیامبر سخنى آهسته با دختر خود گفت و زهرا(س) از این خبر خوشحال شد و خندید.
من گفتم: تا امروز چنین خوشحالى همراه با غم ندیدم. سبب این دو را از ایشان جویا شدم. فاطمه(س) در جواب فرمود: من راز پدر را افشاء نمىکنم.
این راز همچنان پوشیده ماند تا زمانى که پیامبر خدا(ص) رحلت فرمود؛ آنگاه بار دیگر سؤال را با ایشان مطرح کردم، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: در آن روز پیامبر به من فرمود: جبرئیل در هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه مىکرد، ولى امسال دو بار. من از این امر متوجه شدم که زمان رحلتم فرا رسیده است و تو از خاندان من، نخستین کسى هستى که به من ملحق مىشوى. از این سخن پیامبر(ص) ناراحت شدم. سپس فرمود: آیا خوشحال نمىشوى که به تو خبر دهم: «برترین زنان بهشت یا زنان با ایمان هستى؟! از شنیدن این خبر خوشحال شدم و خندیدم.»
«سیده» زنى است که برتر از دیگران باشد. ملاکهاى فضیلت معیارهاى مادى و زودگذر نیست که این مرام کمخردان است، بلکه معیار برترى در نظام ارزشى اسلام فضایل خاص معنوى است، از این رو فاطمه(س) سیدة نساء معرفى شده است.
فاطمه(س) برترین زنهاى جهان است و مطرح شدن او به عنوان یکى از بهترین چهار زن جهان (خدیجه همسر پیامبر(ص)، مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم) منافاتى با این احادیث که فاطمه(س) را بهترین زنان مىداند، ندارد؛ زیرا جمع این احادیث به این است که، زهرا(س) برترین آن چهار زن است. چنان که رسول خدا(ص) خطاب به حذیفه فرمود:
فرشتهاى که تاکنون به زمین نیامده بود، از خداوند اجازه گرفت و به زمین آمد تا به من سلام کند و مژده دهد: که فاطمه سرور زنان بهشت است و حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند.
آیه تطهیر درباره فاطمه است؛ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛ خداوند اراده کرد که هرگونه رجس و پلیدى را از شما اهلبیت پیامبر بزداید و شما را از هر عیبى پاک و منزه نماید.»
ابن عربى در شرح این آیه شریفه مىگوید: «رجس، عبارت است از هرچیزى که موجب پستى انسان بوده و بر اهلبیت(ع) ناروا باشد؛ زیرا در زبان عرب به هر آلودگى «رجس» اطلاق مىگردد...».
نکته بسیار حائز اهمیت در خصوص این آیه شریفه این است که پیامبر اکرم(ص) پس از نزول آن در طى شش ماه، همهروزه که از مقابل خانه فاطمه(س) عبور مىکرد و راهى مسجد مىشد، در مقابل خانه دخترش مىایستاد و مىفرمود: «الصلوة اهلالبیت؛ اى اهلبیت پیامبر! نماز» و آنگاه، این آیه (تطهیر) را قرائت مىکرد.
شأن نزول این آیه شریفه از زبان «امسلمه» که در منابع اهلسنت و شیعه نقل شده، چنین است، او مىگوید: این آیه در خانه من نازل شد، در حالى که على و فاطمه و حسن و حسین حاضر بودند؛ سپس پیامبر آنان را جمع کرد و عبایى بر سر آنان کشید و عرضه داشت: «اللهم ان لکل نبى اهلاً و ثقلاً و هؤلاء اهلبیتى و ثقلى؛ خدایا! هر پیامبرى را اهلى و ثقلى است؛ اینها اهلبیت و سرمایه و ثقل من هستند.»
عرض کردم: اى رسول خدا! آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمود: تو خوبى؛ ولى، اینان خاندان (و ثقل) منند.
اختصاص «اهلبیت» به این پنج تن بزرگوار در این آیه شریفه، به قدرى واضح است که امام على(ع) در احتجاج با خلفا، به آن استناد مىجوید و آنان نیز بدون درنگ استشهاد حضرت را تصدیق مىکنند.
فاطمه محور حق و باطل است؛ در روایات مختلف و به مناسبتهاى گوناگون از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود: «انّ الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها؛ خداوند به هنگام خشمگین شدن فاطمه خشمگین مىشود؛ و هنگام خشنودى او خشنود مىگردد.» و در برخى روایات چنین نقل شده است: «انها بضعة منى یؤذینى ما آذاها؛ او پاره تن من است، هر که او را آزرده نماید، مرا آزرده کرده است.» و در بعضى نقلها اضافه شده است: «... و یسرّنى ما سرّها؛ آنچه او را شاد نماید، مرا شاد مىگرداند.»
ابن قتیبه دینورى مىنویسد: «... فاطمه(س) به «ابوبکر و عمر» فرمود: شما را به خدا آیا نشنیدید که پیامبر(ص) فرمود: خشنودى فاطمه، خشنودى من و خشم او خشم من است. پس هر کس دخترم «فاطمه» را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسى که او را خشنود کند، مرا خشنود کرده است و هر آن شخص که او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است؟ آنان گفتند: بلى؛ ما این سخن را از آن حضرت شنیدیم؛ آنگاه، به آنان فرمود: من شهادت مىدهم که شما مرا به خشم آوردید...».
از روایات درمىیابیم که اگر کسى فاطمه(س) را خشمگین کند، رسول خدا(ص) را به خشم آورده است و از آنجا که رسول خدا(ص) جز براى خدا و مطابق رضاى او خشمگین نمىشود، پس خشم فاطمه(س) نیز فقط براى خداست. بنابراین روشن مىشود که در فاطمه(س) چیزى جز خدا، سهم و شریک نیست و این همان تطهیر و توحید خالص و عصمت است. براین اساس، غضب و رضاى آن بانوى بزرگ اسلام، مساوى غضب و رضاى حقتعالى است. یعنى، او محور حق و باطل است.
فاطمه(س) در نگاه على(ع)
فاطمه مددکار على(ع)
در اطاعت خداوند، مددکار نیکویى بود؛ امام على(ع) در پاسخ پیامبر(ص) که پرسید: همسرت را چگونه یافتى؟ عرضه داشت: بهترین یاور در اطاعت از خداوند. آنگاه، پیامبر(ص) از فاطمه(س) درباره على(ع) پرسید: آن حضرت در پاسخ عرضه داشت: او را بهترین شوهر یافتم؛ سپس پیامبر(ص) در حق آن دو گوهر پاک، دعا کرد و در ضمن دعا عرض کرد: پروردگارا! به فرزندان این دو برکت ده و آنان را از پیشوایان جامعه قرار ده، تا به فرمان تو، امت را به اطاعت از تو رهنمون شوند. فاطمه(س) اولین مدافع ولایت على(ع)
حضرت فاطمه(س) با تمام توان در مقابل دسیسههاى منافقان ایستادگى نمود و با شیوههاى مختلف از حریم دین و ولایت على(ع) دفاع کرد؛ تا جایى که با بذل جان و پیگیرى سیاست بىنظیر، دلهاى مستعد را متوجه حقانیت مولى على(ع) ساخت. پس از رحلت رسول اکرم(ص) که خلافت غصب شد و «فدک» را از او گرفتند، همراه زنان بنىهاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر، در خطبهاى غرّا که پشت پرده خواند، از بدعتها، ستمها، حقکشىها، فراموش کردن وصیّت پیامبر و احیاى سنتهاى جاهلى انتقاد کرد. او در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبرى امت اسلامى، از هیچ کوششى فروگذار نکرد و این امر را تکلیف خود مىدانست. گاهى شبها همراه على(ع) به در خانه مهاجرین و انصار مىرفت و حمایت از ولایت و وصیّت رسول خدا را در یادها زنده مىکرد و آنان را به دفاع از حقّ شوهرش در مسئله خلافت و حقّ خودش فرامىخواند، اگرچه جز کلامى سرد و بىمهر نمىشنید! آن بانوى بزرگوار، عنایت ویژهاى به مسئله دفاع از امامت و ولایت امام على (ع) داشت و به عنوان یک وظیفه اجتماعى در قالبهاى مختلف، بدان اهتمام و جدّیت مىورزید. در مسئله «فدک» آن چیزى که جوهر اصلى کارها و پیگیرىهاى حضرت فاطمه(س) بود، همان دفاع از «حقّ ولایت حضرت امیرمؤمنان(ع)» بود. در آن هنگامه غمآلود مدینه که على(ع) را به زور براى بیعت با ستمگران به مسجد مىبردند، فاطمه(س) به میان جمعیت آمد و بین امام و آنان قرار گرفت و فرمود: سوگند به خدا، نمىگذارم پسر عموى مرا ظالمانه به سوى مسجد ببرید. واى بر شما چه زود به خدا و رسولش خیانت کردید، با اینکه رسول خدا(ص) پیروى از ما و دوستى با ما را به شما سفارش کرده است...؛ آنگاه که امام را مظلومانه و با ستم به مسجد بردند، حضرت زهرا(س) وارد مسجد شد و فرمود: رها کنید پسر عموى مرا. قسم به آن خدایى که محمد را به حق برانگیخت، اگر از على دست برندارید، گیسوان خویش را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا را بر سر افکنده در برابر خدا فریاد خواهم زد.
در مسجد وقتى که «عمر» با شمشیر برهنه، على(ع) را تهدید کرد که اگر بیعت نکنى، گردنت را مىزنم، در این هنگام حضرت زهرا(س) خطاب به ابوبکر فرمود: اى ابوبکر! آیا مىخواهى شوهرم را از دستم بگیرى؟ سوگند به خدا اگر دست از او برندارى، موى سرم را پریشان مىکنم و گریبان چاک زده کنار قبر پدرم، رسول خدا(ص)، مىروم. سپس دست امام حسن و حسین(ع) را گرفت و به سوى قبر پیامبر به راه افتاد. حضرت على(ع) به سلمان فرمود: سلمان! فاطمه(س) را دریاب، گویى دو طرف مدینه را مىنگرم که به لرزه درآمده، سوگند به خدا، اگر او گریبان چاک نماید و کنار قبر پیامبر نفرین و ناله سر دهد، دیگر مهلتى براى مردم مدینه باقى نمىماند و زمین همه آنها را در کام مرگبار خود فرو مىبرد. سلمان شتابان خدمت حضرت زهرا(س) رسید و گفت: اى دختر محمّد(ص)! خداوند پدرت را مایه رحمت جهانیان قرار داده است، خواهش مىکنم به خانه برگرد و نفرین در حق مردم نادان مکن. حضرت پاسخ داد: اى سلمان! آنها قصد جان على (ع) را دارند، من در شهادت على(ع) نمىتوانم صبر کنم، صبرم تمام شده. .. سلمان گفت: امام على(ع) مرا فرستاد و فرمود که به شما بگویم: به خانه بازگردید و نفرین نکنید. وقتى که حضرت زهرا(س) پیام امام را شنید، فرمود: حال که شوهر و امام من فرمان داده که به خانه بازگردم، مىروم و صبر مىکنم و از او اطاعت مىکنم. بعد از این که دست از امام برداشتند، امام على(ع) تنها و مظلوم از مسجد مدینه بیرون آمده و راه خانه را در پیش گرفت. حضرت زهرا(س) به شوهر معصوم خود نگریسته و فرمود: على جان! جانم فداى جان تو، جان و روح من سپر بلاهاى جان تو. یا ابالحسن (ع)! همواره با تو خواهم بود. اگر تو در خیر و نیکى به سر برى، با تو خواهم زیست و با تو خواهم بود.
آرى، تا زهرا(س) زنده بود، على(ع) حامى نیرومندى داشت. به تعبیر بعضى از بزرگان: «به خاطر فاطمه(س)، حُرمت حضرت امیرمؤمنان(ع) را تا حدّى پاس مىداشتند؛ اما پس از شهادت آن مظلومه، على(ع) تنها و بىپناه و مظلومتر شد.» در یک جمله، فاطمه، فدایى امامت و رهبریت شد. مباهات على(ع) به همسرى فاطمه(س)
على(ع) پیوسته به همسرى با حضرت فاطمه(س) افتخار مىنمود؛ چنان که در دیوان منسوب به آن حضرت، در ضمن اشعارى به وجود همسرى با فاطمه(س) و قرابت با رسول خدا(ص) مباهات نموده است که ترجمه چند بیت از آن اشعار چنین است: «من به نعمتى که فرازنده هفتآسمان براى من فرستاد و مرا به آن اختصاص داد، افتخار مىکنم.
در اطراف میدان جنگ کسى را همانند من نمىیابى. من در اسلام آوردن از دیگران سبقت گرفتم؛ آنگاه که طفلى زیبا بودم، به اسلام گرویدم. من به محمد(ص) نزدیکتر از دیگران هستم. اگر کسى هست بیاید و بررسى کند. مرا از علم آن قدر سرشار ساخت تا فقیه گردیدم.
افتخار من نسبت به تمام مردم به واسطه خویشاوندى با رسول خدا(ص) بیشتر است؛ زیرا آن حضرت پدر زن من و پدر فرزندانش مىباشد. پس افتخار مىکنم که رسول خدا(ص) مرا داماد کرد و فاطمه(س) را به ازدواج من درآورد.»
و نیز فرمود: «زهرا(س) محبوبى است که حبیب دیگرى نمىتواند جاى او را بگیرد و براى غیر او در قلب من جایى نیست.»
حضرت على(ع) در موارد گوناگونى براى اثبات حقانیت خود به داشتن همسرى چون فاطمه(س) استناد مىکرد؛ از جمله:
1. در جریان سقیفه على(ع) ضمن برشمردن فضایل و کمالات خویش و این که او باید بعد از پیامبر(ص) رهبرى و هدایت جامعه اسلامى را عهدهدار شود، به ابوبکر فرمود: تو را به خدا سوگند مىدهم! آیا آن کسى که رسول خدا او را براى همسرى دخترش «فاطمه» برگزید و فرمود: «خداوند او را به همسرى تو (على) درآورد، من هستم یا تو؟! ابوبکر پاسخ داد: تو هستى.»
2. در جریان شوراى ششنفره که به توصیه خلیفه دوم براى انتخاب جانشین وى تشکیل شده بود و حضرت على(ع) یکى از آنان محسوب مىشد، حضرت خطاب به سایر اعضا فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم! آیا در بین شما به جز من کسى هست که همسرش بانوى زنان جهان باشد؟ همگى پاسخ دادند: نه.
3. معاویه در دوران حکومت غاصبانهاش به على(ع) نامهاى مىنویسد و براى خود افتخارها و امتیازهاى على(ع) را مدعى مىشود. على(ع) در پاسخ، ضمن رد امتیازهاى بى اساس معاویه، به فضیلتها و امتیازهاى خود اشاره کرده، مىفرماید: نمىبینى مردمى از مهاجران را در راه خدا شهید نمودند که همگان از فضیلتى برخوردار بودند، تا آن که شهید ما حمزه شربت شهادت نوشید و به «سیدالشهداء» ملقب گردید، و چون رسول خدا(ص) بر او نماز خواند، به گفتن هفتاد تکبیر او را مخصوص گرداند؟! نمىبینى مردمانى در راه خدا دست خود را دادند و ذخیرهاى از فضیلت براى خود نهادند، و چون یکى از ما را ضربتى رسید و دست وى جدا گردید (جعفر بن ابى طالب)، «طیارش» خواندند که در بهشت به سر برد و «ذوالجناحین» که با دو بال پرد؟! و اگر نبود که خدا خود ستودن را نهى کرد، گوینده (على) فضیلتهاى فراوانى برمىشمرد که دلهاى مؤمنان با آن آشناست و در گوش شنوندگان خوش آواست...آنگاه فرمود: پیامبر(ص) از میان برخاست و دروغگو ابوجهل از شماست. اسدالله از ماست و «اسدالاحلاف» از شماست. دو سید جوانان اهل بهشت از ماست و «صبیة النار» از شماست، کودکانى که نصیب آنان آتش گردید.
«...منا خیر نساء العالمین، و منکم حمالة الحطب، و فى کثیر مما لنا و علیکم؛ بهترین زنان جهان افتخار ما و آن هیزمکش ننگ شماست. و بسیارى از این قبیل افتخارها و ننگها که مرز میان هاشمیان و امویان است. این فضیلتها از ماست و آن فضیلتها از شماست...».
در این فراز از سخنان علوى دو شخص از دو حزب رودر روى هم معرفى شده است، که هردو از نظر جنسیت در شمار بانوان هستند. از حزبالله، حضرت «فاطمه(س)» و از حزب شیطان، «ام جمیل» عمه معاویه و همسر ابولهب.
اگر از نظر خصوصیتهاى فردى به موضوع بنگریم، کفر ام جمیل و ایمان حضرت فاطمه(س) بر ما بسى روشن مىشود. اگر در جنبههاى اجتماعى آن تعمق کنیم، آنها در در دو جبهه مخالف، یکى براى نابودى اسلام و رسول اکرم(ص) مىکوشد و دیگرى براى سرافرازى اسلام آیین احمدى تلاش مىکند. از اینرو، درباره یکى سوره «تبت» فرود مىآید و در شأن و عظمت دیگرى سوره «کوثر» نازل مىشود. فاطمه(س) در نگاه امام حسن(ع)
امام حسن(ع) در موارد متعددى درباره مادر گرامیش، سخن گفته است، از جمله نقل شده است: مادرم را در شب جمعهاى دیدم که پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا این که صبح دمید و شنیدم که مردان و زنان با ایمان را نام مىبرد و بسیار براى آنان دعا مىکرد؛ اما ندیدم حتّى یک بار براى خود دعا کند. از روى تعجّب گفتم: مادر! چرا براى خودت دعا نمىکنى و از خدا چیزى نمىخواهى؛ همانگونه که براى دیگران دعا مىکنى؟ مادرم در پاسخ فرمود: «یا بُنىَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسایه، سپس اهل خانه.» فاطمه(س) از نگاه امام حسین(ع)
امام حسین(ع) در موارد متعددى از مادرش فاطمه(س) به عظمت یاد کرده و از این که مادرى، چون فاطمه دارد، مباهات مىکند و آن را از امتیازات و برترى خود بر دیگران مىشمارد. چنان که در جریان عاشورا این موضوع به روشنى مشاهده مىشود. فاطمه(س) از نگاه امام سجاد(ع)
چهارمین پیشواى شیعیان، امام سجاد (ع)، نیز در مواردى در شأن و عظمت و مرتبت فاطمه(س) سخن گفته است؛ از جمله: فراگیرى دعاى فاطمه(س)
امام سجاد(ع) مىفرماید: در روز عاشورا، پدرم مرا در حالى که خون از بدنش مىجوشید، به سینه چسبانید و فرمود: پسرم! دعایى را که مادرم فاطمه زهرا(س) به من آموخته است و او خود از رسول خدا فرا گرفته و پیامبر آن را از جبرییل فرا گرفته که به هنگام گرفتارى و نیاز شدید و مشکلى که براى وى پیش مىآمد بخواند، از من فرا گیر و بخوان:
«بحق یس و القرآن الحکیم و بحق طه و القرآن العظیم یا من یقدر على حوائج السائلین، یا من یعلم ما فى الضمیر، یا منفس عن المکروبین یا مفرج عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الى التفسیر صلى على محمد و آل محمد.» فاطمه(س) از نگاه امام باقر(ع)
از امام باقر(ع) درباره مقام و عظمت حضرت فاطمه(س) روایات بسیارى نقل شده است. چنان که نقل شده «جابر» به امام باقر(ع) عرض کرد: اى فرزند رسول خدا! من به فدایت گردم! درباره فضیلت جدهات، «فاطمه(س)» حدیثى برایم نقل کن که هر گاه آن را براى شیعیان نقل کنم، خوشحال شوند. حضرت فرمود: پدرم از جدم و او از رسول خدا نقل مىکند: چون روز قیامت فرا مىرسد... ، براى پیامبران و انبیاى الهى، منبرهایى از نور نصب مىکنند که منبر من از همه بالاتر است. آنگاه، خداوند فرمان مىدهد: اى محمد! سخنرانى کن. من هم چنان سخنانى مىگویم که هیچ کدام از پیامبران همانند آن را نشنیده باشند.
آنگاه براى اوصیاء منبرهایى از نور نصب مىکنند و براى وصى من على در وسط آن منبرها، منبرى نصب مىشود که از همه آنها بالاتر است. سپس خداوند فرمان مىدهد: اى على! خطبه بخوان و على سخنانى بیان مىکند که هیچ کس از اوصیاء، همانند آن را نشنیده باشند. آنگاه، براى فرزندان پیامبران منبرهایى نصب مىشود و براى دو فرزندم، (حسن و حسین) منبرى از نور نصب مىشود و به آنها گفته مىشود: سخن بگویید. آنان چنان سخنانى بر زبان جارى کنند که هیچ کدام از فرزندان پیامبران، همانند آن را نشنیده باشند. آنگاه جبرئیل ندا مىدهد: فاطمه دختر محمد کجاست؟ خدیجه دختر خویلد کجاست؟ مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، امکلثوم مادر یحیى کجایند؟ آنان از جاى برمىخیزند...
سپس خداوند از اهل محشر مىپرسد: امروز عظمت از آن کیست؟
محمد و على و حسن و حسین مىگویند: از خداى یکتاى قهار. آن گاه خداوند مىفرماید: اى اهل محشر! امروز من کرامت را براى محمد و على و حسن و حسین و فاطمه قرار دادم. سرها را پایین بیندازید و چشمها را فرو بندید، چون فاطمه مىخواهد به بهشت برود. سپس جبرئیل ناقهاى از ناقههاى بهشتى مىآورد و حضرت فاطمه بر آن سوار مىشود و در حالى که فرشتگان زیادى او را احاطه کردهاند، وى را به بهشت مىآورند. فاطمه هنگامى که به نزدیک بهشت مىرسد، درنگ مىنماید. خداوند مىفرماید: درنگ شما براى چیست؟ فاطمه عرضه مىدارد: پروردگارا! دوست دارم در چنین روزى مقامم شناخته شود. خداوند مىفرماید: اى دختر حبیبم! برگرد و نظر افکن و هر کس را که دوستى تو یا دوستى یکى از فرزندان تو در دلش باشد، او را گرفته و وارد بهشت کن.
سپس امام باقر(ع) فرمود: به خدا سوگند! اى جابر! در آن روز فاطمه شیعیان و دوستانش را همانند پرندهاى که دانه خوب را از دانه بد جدا مىکند، از بین جمعیت جدا مىکند، هنگامى که شیعیان آن حضرت همراهش به نزدیک بهشت رسیدند، آنان نیز درنگ مىکنند. خداوند مىفرماید: اى دوستان من! درنگ شما براى چیست، در حالى که فاطمه درباره شما شفاعت کرده است؟
آنان پاسخ مىدهند: دوست داریم در چنین روزى منزلت ما روشن شود. خداوند مىفرماید: دوستان من! نظر افکنید و هر کس که به جهت محبت فاطمه، شما را دوست مىدارد یا شما را مهمانى کرده یا به شما لباس داده یا شربت آبى به شما داده یا در غیاب شما از شما دفاع کرده، برگیرید و همراه خود به بهشت ببرید.
سپس امام باقر(ع) فرمود: اى جابر! در آن روز باقى نمىمانند، مگر افراد شک کننده یا کافر یا منافق (و بقیه از برکت وجود فاطمه به بهشت مى روند!)
همچنین آن حضرت در روایتى دیگر مىفرماید: در روز قیامت بر پیشانى هر فردى، مؤمن یا کافر نوشته شده است. پس به یکى از محبان اهلبیت(ع) که گناهانش زیاد است، دستور داده مىشود به جهنم برده شود. در آن هنگام، فاطمه(س) میان دو چشمش را مىخواند که نوشته شده است: دوستدار اهلبیت. پس به خدا عرضه مىدارد:
الهى و سیدى! تو مرا فاطمه نامیدى و دوستان و فرزندانم را به وسیله من از آتش دور ساختى و وعده تو حق است و هرگز خلف وعده نمىکنى. ندا مىرسد: فاطمه! راست گفتى؛ من تو را فاطمه نامیدم و به وسیله تو، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتش دور گردانیدم. وعده من حق است و هرگز تخلف نمىکنم.
اینکه مىبینى دستور دادم بندهام را به دوزخ برند، بدین جهت بود که دربارهاش شفاعت کنى و شفاعتت را بپذیرم تا فرشتگان، پیامبران، رسولان و همه مردم از منزلت و مقامت آگاهى یابند. حال بنگر، دست هرکه بر پیشانىاش «مؤمن» نوشته شده، بگیر و به بهشت ببر. فاطمه(س) از نگاه امام صادق(ع)
علامه مجلسى (ره) در ضمن روایتى از امام صادق(ع) نقل مىکند: «فاطمه، صدیقه کبرا است. محور حرکت انسانهاى گذشته، معرفت و شناخت حضرت فاطمه(س) بوده است.»
امام صادق(ع) در ذیل آیه شریفه «انا انزلناه فى لیلة القدر» مىفرماید: منظور از «لیله» فاطمه و منظور از «قدر»؟ خداوند است. هر کس فاطمه را آنگونه که سزاوار است بشناسد، «لیلة القدر» را درک کرده است. فاطمه(س) از نگاه امام کاظم(ع)
از امام(ع) نقل شده است: همانا فاطمه، صدیقه و شهیده است.
سلیمان بن جعفر مىگوید: از حضرت موسى بن جعفر(ع) شنیدم: در خانهاى که اسم محمد، على، حسن، حسین، جعفر، عبدالله و از زنان، اسم «فاطمه» باشد، فقر و تنگدستى وارد نخواهد شد. فاطمه(س) از نگاه امام رضا(ع)
از امام رضا(ع) روایات متعددى درباره مقام و جایگاه رفیع حضرت فاطمه(س) نقل شده است.
آن حضرت از پدران بزرگوار خود از على(ع) نقل مىکند که پیامبر خدا به من فرمود: اى على! عدهاى از بزرگان قریش، مرا درباره ازدواج فاطمه، سرزنش کرده و گفتند: فاطمه را از تو خواستگارى کردیم، او را از ما دریغ داشتى به همسرى على درآوردى. به آنها گفتم: به خدا سوگند! من از پیش خود در اینباره مخالفت نکردم و به نظر شخصى او را به ازدواج على در نیاوردم، بلکه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على موافقت فرمود. جبرئیل بر من نازل شده و گفت: اى محمد! خداوند عزوجل مىفرماید: اگر على(ع) را نمىآفریدم، روى زمین کفو و همشأنى براى دخترت فاطمه یافت نمىشد. نه فقط امروز، که از زمان آدم تا انقراض عالم، فاطمه کفوى نداشته است و نخواهد داشت.
برترى فاطمه(س) بر همگان؛ همسرى با فاطمه زهرا(س) آنچنان سبب کمال و برترى و مباهات است، که امام رضا(ع) از پدر و اجداد گرامیش نقل مىکند که پیامبر به على(ع) فرمود: سه فضیلت به تو داده شد که به من داده نشده است. على(ع) عرض کرد: چه چیزهایى به من داده شده است؟
فرمود: تو پدرزنى همچون من دارى، که من چنین پدرزنى ندارم، همسرى چون فاطمه به تو داده شده، که به من داده نشده است، حسن و حسین به تو داده شده، که به من داده نشده است. فاطمه(س) از منظر امام جواد(ع)
از آن حضرت درباره حضرت زهرا(س) روایاتى نقل شده که به دو مورد بسنده مىکنیم.
موسى بن قاسم گوید به حضرت جواد عرض کردم: «در ایام حج از طرف مادرت نیز زیارت کردم و گاهى هم نکردم؛ فرمود: آن را زیاد کن؛ زیرا این برترین چیزى است که بدان عمل مىکنى.»
زکریا بن آدم نقل مىکند: «در محضر امام رضا(ع) بودم که امام جواد(ع) در حالى که چهار سال از عمر مبارکش نگذشته بود، وارد شد. وقتى نشست، دستش را روى زمین قرار داد و سر به آسمان بلند نمود و مدتى طولانى به فکر فرو رفت. امام رضا(ع) فرمود: جانم فدایت! چرا اینچنین در فکر و اندیشهاى؟ پاسخ داد: به جهت ستمهایى که نسبت به مادرم «فاطمه» انجام دادند.» فاطمه(س) به روایت امام هادى(ع)
آن حضرت درباره علت نامگذارى حضرت صدیقه طاهره به «فاطمه» از رسول خدا نقل مىکند: دخترم فاطمه را بدان جهت «فاطمه» نامیدند که خداوند عزوجل او و دوستانش را از آتش جهنم دور نگه مىدارد. فاطمه(س) در نگاه امام عسکرى(ع)
از امام حسن عسکرى(ع) نیز روایاتى درباره حضرت فاطمه(س) رسیده است.
بهشت درخشان از نور زهرا است؛ امام حسن عسکرى(ع) از پدران بزرگوارش از على(ع) نقل مىکند که پیامبر(ص) فرمود: آن هنگام که خداوند آدم و حوا را آفرید، آنان در بهشت به خود مباهات مىکردند. آدم به حوا گفت: خداوند هیچ مخلوقى بهتر از ما نیافریده است. خداوند به جبرئیل فرمود: این دو بندهام را به فردوس برین ببر! زمانى که وارد فردوس شدند، چشمانشان به بانویى افتاد که جامهاى زیبا از جامههاى بهشتى در برداشت و تاجى نورانى بر سر گذاشته و دو گوشواره درخشان به گوشش آویخته بود و بهشت از پرتو نور چهرهاش درخشان بود. حضرت آدم به جبرئیل گفت: حبیبم جبرئیل! این بانو که از زیبایى چهرهاش بهشت نورانى گشته، کیست؟ گفت: او فاطمه دختر محمد، پیامبرى است که از نسل تو مىباشد که در آخر الزمان خواهد آمد. گفت: این تاجى که بر سر دارد، چیست؟ پاسخ داد: شوهرش على بن ابىطالب است. گفت: این دو گوشواره که بر دو گوش او است، چیست؟ پاسخ داد: دو فرزندش حسن و حسین مىباشند. آدم گفت: حبیبم! آیا اینان پیش از من آفریده شدهاند؟
گفت: بلى؛ اینان در علم مکنون خداوند چهار هزار سال پیش از آنکه تو آفریده شوى، وجود داشتند.
پاداش عالمان:
از آن حضرت نقل شده است: زنى خدمت حضرت زهرا(س) شرفیاب شده، عرض مىکند: مادر ناتوانى دارم که نسبت به مسائل نماز شبهاتى دارد. مرا فرستاده است که از شما بپرسم.
حضرت پاسخ او را داد: مجدداً سوال دیگرى مطرح کرد که پاسخ شنید. باز هم سؤالى دیگر تا به ده سؤال رسید و پاسخ گرفت. زن از سؤالهاى بسیار، شرمنده شده، گفت: بیش از این شما را به زحمت نمىاندازم! حضرت فرمود: هرچه مىخواهى، سؤال کن.
سپس براى تقویت روحیه وى فرمود: اگر به کسى کارى واگذار کنند، مثلاً بار سنگینى را به او بدهند که به ارتفاع بلندى حمل کند و در برابر، صد هزار دینار مزد بدهند، آیا احساس خستگى مىکند؟
زن پاسخ داد: خیر؛ حضرت فرمود: من در مقابل هر پرسشى که جواب مىگویم، پاداشى به مراتب بیشتر از این از خداوند دریافت مىکنم. پس سزاوارتر است از جواب پرسشها خسته نشوم. آنگاه فرمود: از پدرم (ص) شنیدم که فرمود: در روز قیامت عالمان شیعه، در پیشگاه خداوند حاضر مىشوند و به اندازه دانششان و کوششى که در راه ارشاد بندگان خدا نمودهاند، به آنان مقام و مرتبه داده مىشود؛ بهطورى که به برخى از آنان «یک میلیون نور» مىدهند. فاطمه(س) در نگاه حضرت مهدى(عج)
عدهای از شیعیان درباره جانشینى حضرت امام حسن عسکرى(ع) با یکدیگر اختلاف داشتند. در اینباره خدمت حضرت مهدى(عج) نامهاى نوشتند و جریان اختلاف را ذکر کردند.
حضرت ضمن پاسخ به نامه آنها فرمود: «و فى ابنة رسول الله(ص) لى اسوة حسنه؛ دختر رسول خدا (فاطمه) براى من سرمشق و الگوى نیکویى است.»
حضرت مهدى (عج) که جهان را با ظهور و احکام نورانى خود متحول مىکند و آنچنان حکومتى در روى زمین تشکیل مىدهد که تا به حال ایجاد نشده است و عدالت را در تمام کره زمین حاکم مىگرداند، فاطمه(س) را الگو و اسوه خود در رفتار و برنامه حکومتى خود مىداند.
آنچه گذشت، قطره و جلوهاى از سخنان گوهربار حضرات معصومان(ع) درباره شأن و جلالت و جایگاه رفیع فاطمه زهرا(س) سرور زنان اولین و آخرین بود. به امید آنکه مورد عنایت آن بانوى با عظمت واقع شود و در جهان واپسین، ما را مشمول شفاعت خویش قرار دهد.