آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

ماه رجب در جاهلیت یکى از چهار ماه حرام بود که خردمندان عرب در آن ماهها پیکار را تحریم کردند.
با طلوع هلال رجب تیغها در نیام فرو مى‏رفت و تیرها از پیکان جدا و در ترکش پنهان مى‏گردید... و در آن فریاد جنگجویان و طنین اسلحه جنگ و شیهه اسبان میدان نبرد به گوش نمى‏رسید و اعراب وحشى در این ماه آسوده و آرام مى‏شدند و هر کس به دنبال کار خود مى‏رفت.
اما روزگار به حوادثى شگفت آبستن بود و زمین مقدس مکه در انتظار رستاخیزى شگرف به سر مى‏برد. در پشت پرده غیب نقشه‏اى در آستانه تکوین بود. خداى بزرگ که هرگز در او فراموشى راه ندارد. اراده فرمود که به جامعه انسان همچنان عنایت نماید و انقلابى عظیم در کلیه شؤون فردى و اجتماعى وجود آورد.
مردى ستوده و امین که چهره‏اى زیبا و گیرا و قامتى موزون و دلربا داشت هر روز پگاه از خانه خود که در حریم کعبه واقع بود، حرکت مى‏کرد و آرام به طرف مقام ابراهیم مى‏رفت. اگرچه در عنفوان جوانى بود، ولى آثار عظمت از قیافه موقّرش آشکار بود. همیشه در اندیشه‏هاى خطیر فرو رفته بود و خاطر با صفایش را طرح هدفى سنگین آزرده مى‏نمود. در مغز بزرگ این نابغه نامى بارقه‏اى سوزان مى‏دمید و صاعقه‏اى درخشان مى‏جهید...
او مى‏رفت تا در آن گوشه خاموش و تنها که جز عظمت ابدیت و فروغ معنوى الوهیت دیگر چیزى در آنجا نبود به فکر فرو رود و از ضمیر طبیعت رازهاى هدایت جامعه انسان را که در آن مکتوم و مکنون است بگشاید و از آن کانون نور که کتاب کبیر آفرینش در آن مندرج است رموز نبوت و راه و رسم دعوت و استقامت را بیاموزد. ولى این درّ یتیم خلقت، همزمان با آموزش نکات باریک از این مکتب الهى چشم دلش به خانه‏اى که در حریم کعبه و جوار خانه او قرار داشت دوخته و حالت انتظارى ملیح به خود گرفته بود...
سیزدهم رجب بود. فروغ آفتاب مى‏درخشید و پرتو روان بخش آن چون مایه حیات و انگیزه زندگانى بى‏دریغ بر زمین مى‏ریخت. زمین از ریزش نور خورشید به قراضه زر و سوده طلا مفروش گردید. همه جا آرام و همه چیز در جاى خود خاموش بود.
دستگاه آفرینش در موجودى مندمج گردید و دیده گشود و با قیافه‏اى ملتمس، انتظار مقدم مولودى را داشت. بانویى رنگ پریده و شرم زده در حالتى که از درد بسیار به خود مى‏پیچید و پیراهن فراخ و بلندش بر زمین مى‏کشید به پرده حرم کعبه نزدیک گردید تا توسل کند و مقصودش تأمین شود، ولى ناگاه آنها که در فناى کعبه نشسته بودند، دیدند که دیوار خانه خدا «کعبه معظم» شکافته شد و این بانو که هاله‏اى از پاکى و پرهیزگارى اندام او را در آغوش گرفته بود، در خانه خدا وارد شد و دیوار به هم پیوسته گردید.
در درون کعبه چه گذشت؟ خدا مى‏داند. ولى بعد از سه روز که مردم مکه در حیرتى شگفت غوطه ور بودند. باز دیدند که آن بانو از دیوار خانه خارج شد و غنچه‏اى متبسم و در قماطى از نور پیچیده در آغوش دارد. این نوزاد در بغل مادرش چون ستاره ناهید مى‏درخشید و مانند چشمه خورشید چشم بیننده را خیره مى‏کرد. غریو تعجب از مردم برخاست و در کوه‏هاى مکه طنین داد.
آن زاویه نشین پرهیزگار که کاسه شکیبش از انتظار لبریز بود برخاست و به شتاب فراوان تا آنجا که دامن جامه‏اش به پاى او مى‏پیچید به خانه ابوطالب رفت و پیش از هر کس آغوش بر گشود و مولود را در بر گرفت. مولود چشم باز کرد و چون غنچه بامدادین بر رخ دوست متبسم شد و زبان از کام در آورد.
خلاصه آفرینش، او را بر سینه خود فشرد و زبان خویش را در دهان او نهاد. از آن زبان که کلید وحى و نقطه انتشار قرآن بود چه جوشید و بر آن دهان که حد فصاحت و بلاغت را در زبان وسیع تعیین و تضمین کرد چه فرو ریخت؟ از حوصله فهم ما به دور است.
این مولود «على» نامیده و در حجر تربیت پیغمبر اسلام بزرگ شد، نخستین مردى بود که اسلام آورد و در تمام شؤون نبوت، سایه‏وار به دنبال مردى که سایه نداشت به راه افتاد، تا به مقام شامخ ولایت کلیّه فائز شد.
على انسان کامل است، دین اسلام در على و على در دین اسلام آن چنان تجلى کردند و هر یک آیینه دیگرى شدند که اگر براى اسلام بغیر از على اثرى نبود، على و آثار او حجتى بود که حق بودن اسلام را ثابت مى‏کرد.
على ترازویى حق سنج است. این شاهین میزان عدل از عواطف و احساسات سرشار بود، ولى هرگز بدون فرمان خرد به دنبال دل نمى‏رفت. بزرگى خردمند و پرهیزگارى مهربان، توانایى بخشاینده و دانایى بخشنده بود.
پاسدار اسلام افتخار دارد این عید سعید را به فرزند والایش مهدى منتظر عجل اللّه فرجه الشریف، مقام معظم رهبرى دام‏ظلّه، ملت سرفراز ایران و مسلمانان جهان و پیروان حضرتش تبریک و تهنیت گفته و توفیق همگان را در پیروى هرچه بهتر از سرور و امیرشان، از حضرت احدیت مسئلت نماید. (به نقل از میناى قلم استاد جواد محدثى.)

تبلیغات