آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

سخن پیرامون شرح زیارت جامعه کبیره به عنوان جامع‏ترین متن امام‏شناسى بود. در این مقاله به شرح و تفسیر فراز «السلام على محال معرفة الله» مى‏پردازیم.
سلام بر شما امامان که محلهاى معرفت خداوند هستید. واژه محال‏
واژه «محال» جمع محل است و آن هم از ریشه «حلول» است به محل فرود آمدن به همین مناسبت محل گفته مى‏شود. راغب در مفردات مى‏گوید: «حلّ حلولاً و احلّه غیره» وارد شد و دیگرى او را وارد کرد همچنین جمله «حللت» یعنى فرود آمدم که در اصل به معناى باز کردن بارها به هنگام فرود آمدن و منزل گزیدن است و به همین مناسبت جاى زندگى و فرود آمدن را «محلّة» گفته‏اند.(1) در قرآن کریم است که: «ولاتحلقوا رؤسکم حتى یبلغ الهدى محلّه...»(2) و سرهاى خود را نتراشید تا قربانى به محلّش برسد (و در قربانگاه ذبح شود). واژه معرفت‏
«معرفت» به معناى شناخت است. این واژه از واژه‏هاى شناخت در قرآن است مانند واژه حکمت، علم، فقه، تدبّر، تبیّن، تذکّر، رؤیت، خبیر و... سؤالى که اینجا مطرح است اینست که فرق بین معرفت و علم چیست؟ راغب در مفردات گفته است که: علم اعم از معرفت است یعنى آنکه علم تنها آگاهى است اما معرفت آگاهى به شى‏ء با خصوصیات و آثار آن است.(3) پس هر معرفتى علم است اما هر علمى معرفت نیست. واژه مقابل معرفت «انکار» است و واژه مقابل علم "جهل" است. بنابراین معرفت قدمى بالاتر از علم است. با این ترتیب این سخن که گفته شده علم بالاتر از معرفت است سخنى است بى‏برهان. گفته‏اند که «علم عبارت است از احاطه» مُدرِک بر مُدرَک و احاطه مخلوق بر ذات و صفات حق محال است لذا هیچ‏کس عالم به خدا نیست همه معرفت دارند حتى انبیاء هم در مقام معرفت بودند نه در مقام علم، رسول خدا(ص) مى‏فرمایند: «ما عرفناک حق معرفتک»؛ در هر صورت در این مقام کلمه "علم" به کار نمى‏رود چون خداشناسى مطرح است نه خدادانى و چگونه مى‏تواند مخلوق متناهى علم پیدا کند به خالق غیرمتناهى و لذا علم به او ذاتاً و صفة براى احدى ممکن نیست.»(4)
نقد این سخن این است که: آرى مخلوق را راهى به احاطه ذات مقدّس ربوبى نیست، اما سخن این است که مَدرک این تعریف چیست که «علم احاطه مُدرِک به مدرک» است؟ علم حصولى از مقوله کیفیات نفسانیه است، این نظر اکثر حکماء است گرچه بعضى علم را از مقوله «انفعال» گرفته و گفته‏اند علم تأثیر و پذیرش نفس از امور خارجى است و برخى مانند فخر رازى آنرا مقوله اضافه گرفته و آنرا اضافه خاصى بین نفس ناطقه و معلوم خارجى دانسته است. و این کیفیت را به این تفسیر کرده‏اند که علم عبارت است از حضور صور اشیاء در نفس انسان داننده است و آن چیز دانسته و معلوم(5) به این ترتیب فرق درست بین علم و معرفت همان است که گفته شد.
اینک سؤال این است که معناى این جمله که شما محل معرفت خدا هستید چیست؟ دو معنا براى این جمله گفته شده است: خداشناسان واقعى‏
یک معنا آن است که معرفت واقعى به حضرت حق اختصاصى اهلبیت (ع) است آنها هستند که ذات مقدّس ربوبى را شناختند.
نبى گرامى اسلام صلى اللّه علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «یا على ما عرف اللّه حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر اللّه و غیرى؛(6)
اى على خداوند را براستى جز من و تو کسى نشناخت و ترا به راستى جز خدا و من کسى نمى‏شناسد.»
معرفت اهل بیت(ع) آنچنان است که اگر پرده‏ها کنار رود چیزى بر یقینشان افزوده نخواهد شد. امیرمؤمنان(ع) فرمود: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر پرده‏ها کنار رود بر یقینم افزوده نخواهد شد»(7).
«ذعلب یمانى» از امیرالمؤمنین على(ع) پرسید: آیا پروردگارت را دیده‏اى، حضرت فرمود: «افاعبد ما لااراه» آیا کسى را عبادت مى‏کنم که نمى‏بینم؟ "ذعلب" در فکر فرو رفت که منظور امام در این جا کدام مشاهده است. آیا مشاهده حسى است که قائلان به جسمیت خداوند عقیده دارند؟ یا مشاهده روحانى و معنوى مى‏باشد که چیزى برتر از مشاهده عقلى است لذا بلافاصله سؤال کرد: «وکیف تراه» چگونه خدا را مى‏بینى! حضرت فرمود: «لاتدرکه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان...؛ چشم‏ها هرگز او را آشکار نمى‏بیند ولى قلبها با حقائق ایمان او را درک مى‏کنند»(8).
این مشاهده‏شهودى قلبى بسى فراتر از مشاهده حسّى و یا عقلى است این مشاهده معلول صفاى جان است که معصومین(ع) متنعم به این نعمتند و در قلّه این نوع معرفت قرار دارند و پیروان آنها نیز بهر میزانى که در صفاى جان بکوشند به همان اندازه این نوع معرفت نصیبشان مى‏گردد.
در حدیثى از پیامبر اکرم (ص) رسیده است: «لولا ان الشیاطین یحومون الى قلوب بنى آدم لنظروا الى الملکوت؛ اگر شیاطین دلهاى فرزندان آدم را احاطه نکنند مى‏توانند به جهان ملکوت نظر افکنند(9).
در حدیث دیگرى آمده است: «لولا تکثیر فى کلامکم و تمریج فى قلوبکم لرأیتم ما ارى و لسمعتم ما اسمع؛ اگر زیاده روى در سخنان شما و آزادى دلهایتان در برابر فساد نبود آنچه را من مى‏بینم مشاهده مى‏کردید و آنچه را من مى‏شنوم شما هم مى‏شنیدید.(10)
نمونه عینى این شهود براى غیر معصومین داستان «حارثة بن زید» است حضرت به او فرمود: حالت چطور است اى حارثه عرض کرد: «یا رسول اللّه مؤمن حقاً» اى رسول خدا به راستى مؤمنم! حضرت فرمود:"لکل شى‏ء حقیقة و ما حقیقة قولک" هر چیزى واقعیت و نشانه‏اى دارد واقعیت و نشانه این سخن تو چیست؟
عرض کرد: نشانه‏اش این است که من نسبت به دنیا بى اعتناء هستم، شب بیدار مى‏مانم (و عبادت مى‏کنم) و در گرماى سخت تشنه‏ام (روزه مى‏گیرم) گوئى مى‏بینم عرش پروردگارم براى حساب آماده است و گوئى اهل بهشت را مى‏بینم که در بهشت با یکدیگر ملاقات مى‏کنند و گوئى صداى ناله و فریاد اهل دوزخ را در دوزخ مى‏شنوم، رسول خدا(ص) فرمود: «عبد نوّر اللّه قلبه ابصرت فاثبت» این بنده‏اى است که خداوند قلبش را نورانى ساخته حقیقت را دیده‏اى ثابت قدم باش عرض کرد: «یا رسول اللّه ادع اللّه ان یرزقنى الشهادة معک» اى رسول خدا از خدا براى من بخواه که در طریق یارى تو شهید شوم. پیامبر (ص) فرمود: «اللهم ارزق حارثة الشهادة» خداوندا شهادت را روزى حارثه کن.
چند روزى نگذشت که پیامبر(ص) گروهى را به یکى از جنگها فرستاد که «حارثة» در میان آنها بود و پیکار کرد و 9 یا 8 نفر از دشمنان را کشت و به شهادت رسید.(11) راه صحیح شناخت خداوند
معناى دوم این جمله اینست که: خداى را جز از طریق امامان سلام اللّه علیهم اجمعین نمى‏توان شناخت.
در روایتى از حضرت امام صادق(ع) مى‏خوانیم: «بنا عرف اللّه و بنا عبد اللّه و نحن الادلاء على اللّه و لولا نا ما عبد اللّه؛از طریق ما خدا شناخته شود و از طریق ماست که او عبادت مى‏شود ما راهنمایان بسوى خدائیم و اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمى‏شد»(12).
آرى امامان " باب اللّه"اند. باید از "در" وارد خانه شد. امیر مؤمنان على(ع) فرمود: «...نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب ولاتؤتى البیوت الّا من ابوابها فمن اتاها من غیر ابوابها سمّى سارقا؛ ما محرم اسرار (پیامبر خدا) و یاران راستین او و گنجینه داران و درهاى علوم وى هستیم(و البته) هیچ خانه‏اى را جز از درش وارد نمى‏شوند و هر کس از غیر در وارد شود سارقش مى‏نامند»(13).
در روایتى از حضرت امام صادق(ع) رسیده است: «الاوصیاء هم ابواب اللّه عزّ و جلّ الّتى یؤتى منها ولولاهم ما عرف اللّه عزّ و جلّ و بهم احتج اللّه تبارک و تعالى على خلقه؛ جانشینان پیامبر(ص) درهاى خدایند که باید از طریق آنها وارد خانه (معرفت الهى) شد و اگر آنان نبودند خداوند شناخته نمى‏شد و با آنان خداوند بر بندگانش احتجاج مى‏کند»(14).
این واقعیت بى تردید است که معرفت صحیح حق یعنى صفات حضرتش جز از کانال اهلبیت(ع) میسر نیست. باید معرفى حضرت حق را از مکتب آنان جست و سخن صحیح و عمیق را از آنان آموخت این واقعیت وقتى خود را نشان مى‏دهد که نگاهى بیاندازیم به خدائى که در صحاح ست(شش کتاب معتبر اهل سنت) معرفى شده است:
- خدائى که مانند ماه شب چهارده دیده مى‏شود:
«روزى پیامبر اکرم(ص) به ماه شب 14 نگریست و فرمود همانطور که شما این ماه را مى‏بینید به زودى پروردگارتان را خواهید دید».(15)
تشبیه دیدن خدا به دیدن ماه و خورشید راه هرگونه توجیه را مى‏بندد که مراد از دیدن رؤیت قلبى باشد اگر این توجیه بود صاحبان صحاح آنرا ذکر مى‏کردند.
نیز روایت کرده‏اند: «دست راست خدا پر است و بخشش و عطاى مداوم شب و روز چیزى از آن نمى‏کاهد و در دست دیگرش ترازو است.»(16)
یا آورده‏اند: «خداوند آسمانها را با دست راست و زمین را با دست چپ مى‏گیرد.»(17) و آنها توجیه "ید" را به قدرت ندارند و مى‏گویند این روایات را به همین صورت باقى گذاشته و درباره آنها سکوت مى‏کنیم.
باز آورده‏اند: «مردى از دانشمندان یهود نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: یا محمّد خداوند آسمانها را بر انگشتى و زمین‏ها را بر انگشتى و درخت را بر انگشتى و آب و خاک را بر انگشتى و سایر خلایق را بر انگشتى نگه مى‏دارد... پیامبر هم جهت تصدیق قول او خندید.»(18) و (19)
این درحالى است که قرآن تصریح دارد که: «لاتدرکه الابصار؛ چشمها او را نمى‏بیند»(20) «و لایحیطون به علماً؛ (یعنى نه تنها چشم نمى‏تواند او را ببیند) علم کسى هم نمى‏تواند او را بشناسد»(21). «لیس کمثله شى‏ء؛یعنى هیچ چیزى مثل او نیست».(22)
صفوان بن یحیى (از خواص حضرت امام رضا(ع) گوید: ابوقره محدث از من خواست که از امام رضا اجازه بگیرم تا شرفیاب حضور حضرت شود. او از حضرت سؤالاتى از حلال و حرام و احکام پرسید تا آنکه سخن به توحید رسید، او گفت: برایمان چنین روایت شده که خداوند دیدن خود را به محمد(ص) عطا کرد و سخن گفتن با خود را به حضرت موسى(ع)!! امام رضا(ع) فرمود: پس چه کسى از جانب خداوند براى جن و انس پیام آورد که: «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و لایحیطون به علما و لیس کمثله شى‏ء». آیا او محمد(ص) نبود، گفت: آرى. فرمود: چگونه مى‏شود که مردى به مردم بگوید که من از جانب خدا آمدم و آنها را به سوى او بخواند و منطقش آیات سه‏گانه فوق باشد، سپس بگوید: من او را دیدم و احاطه علمى به او پیدا کردم و او به صورت بشر است؟ آیا حیا نمى‏کنید... ابوقره گفت در قرآن آمده: «ولقد رآه نزلة اخرى...؛یعنى یکبار دیگر او را دید»(23) امام رضا(ع) فرمود دنباله این آیه معلوم مى‏کند که چه دید، مى‏فرماید: «ما کذب الفؤاد ما راى؛(24) قلب آنچه را که دید دروغ نگفت»، سپس بیان مى‏فرماید که آن حضرت چه دید: «لقد راى من آیات ربّه الکبرى؛ او بخشى از آیات بزرگ خدا را مشاهده کرد»(25).
آیات خدا غیر خداست و خداوند مى‏فرماید: ولایحیطون به علماً، وقتى چشم بتواند او را ببیند احاطه علمى و معرفت پیدا کرده است.
«ابوقرة» گفت: پس تو روایات را تکذیب مى‏کنى؟ حضرت فرمود: وقتى روایات مخالف قرآن باشد آنرا تکذیب مى‏کنم.(26) خدا در منظر معصومین(ع)
آنچه را از توصیف خداوند در صحاح دیدید، بگذارید در کنار کلمات بلند و عرشى حضرت امیرمؤمنان على(ع) خواهید دید که:
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان‏

نهج البلاغه مولى على(ع) کانون این معارف توحیدى است فقط یک نمونه از این دریاى ناپیدا کرانه را تقدیم مى‏کنم: در خطبه اول نهج البلاغه حضرت مى‏فرماید:
«اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفى الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة فمن وصف اللّه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقدثنّاه و من ثنّاه فقد جزّأه و من جزّأه فقد جهله و من جهله فقد اشارالیه و من اشار الیه فقد حدّه و من حدّه فقد عدّه...؛
سرآغاز دین معرفت و شناخت اوست و کمال معرفتش تصدیق به ذات پاک اوست و کمال تصدیق به او همان توحید اوست و کمال توحیدش اخلاص براى اوست و کمال اخلاص براى او نفى صفات کهن از اوست چرا که هر صفتى (از این صفات) گواهى مى‏دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفى از ممکنات شهادت مى‏دهد که غیر از صفت است. پس هر کس خداوند سبحان را(با صفاتى همچون صفات مخلوقات) توصیف کند او را با امور دیگرى قرین ساخته و آن کس که او را با چیز دیگرى قرین کند دوگانگى در ذات او قائل شده و کسى که دوگانگى براى او قائل شود اجزائى براى او پنداشته و هر کس براى او اجزائى قائل شود به راستى او را نشناخته است و کسى که او را نشناسد به او اشاره مى‏کند و هر کس به او اشاره کند او را محدود شمرده و هرکس او را محدود بداند او را به شمارش درآورده است (و در وادى شرک سرگردان شده است)». در این فراز بلند پنج مرحله براى ذات مقدّس ربوبى بیان شده است:
1- شناخت اجمالى (اول الدین معرفته)
2- شناخت تفصیلى (و کمال معرفته التصدیق به)
3- مقام توحید ذات و صفات (و کمال التصدیق به توحیده)
4- مقام اخلاص (و کمال توحیده الاخلاص له)
5 - مقام نفى تشبیه (و کمال الاخلاص له نفى الصفات عنه)

تفسیر و تبیین این پنج مرحله مقالات مفصلى و مبسوطى را مى‏طلبد که جویندگان تحقیق را به کتابهاى مربوط ارجاع مى‏دهیم.(27) آنچه در اینجا در پى تبیین آنیم این است که خداى قرآن را فقط باید از کانال پیامبر (ص) و آلش شناخت، مرحوم کلینى در کتاب شریف کافى باب جوامع التوحید بعد از آنکه حدیث معروفى از امام على(ع) نقل مى‏کند که از دیگر امامان علیهم السلام و دیگر کتب نیز با تعبیرات مختلف آمده است مى‏گوید:
«و هذه الخطبة من مشهورات خطبه حتّى لقد ابتذها العامة و هى کافیة لمن طلب علم التوحید اذا تدبرها و فهم ما فیها فلواجتمع السنة الجن و الانس لیس فیها لسان نبى على ان یبینوا التوحید بمثل مااتى به بابى و امّى ماقدروا علیه ولولا ابانته ما علم الناس کیف یسلکون سبیل التوحید.»(28)
این خطبه از خطبه‏هاى مشهور آن حضرت است که همه آنرا مى‏شناسند و هرکس که طالب علم توحید است هنگامى که در آن تدبر کند و حقیقت آنرا بفهمد این خطبه او را کفایت مى‏کند و اگر زبانهاى جن و انس که در آن‏ها زبان پیامبرى نباشد جمع شوند تا آنکه درباره حقیقت توحید به آنگونه که على(ع) پدر و مادرم فدایش باد در این خطبه سخن گفته، سخن بگوید قدرت نخواهد داشت و اگر او در این راه کشف حقایق نکرده بود مردم نمى‏دانستند که در طریق توحید چگونه حرکت کرده و در این راه چگونه سخن بگویند.
"ملاصدرا" در شرح این کلام مرحوم کلینى مى‏گوید:شاهد این مطلب بطور سر بسته این است که پیامبر(ص) فرمود: «انا مدینة العلم و علىٌ بابها» من شهر علمم و على در آن است و شکى نیست که مقصود از این جمله این است که پیامبر اکرم(ص) سرچشمه‏اى است که از او علوم قرآنى و اسرار آفرینش که قرآن حکیم و سنت کریمه آنها را در بر دارد مى‏جوشد و او منبع این علوم و محیط بر آنهاست، زیرا که شأن مدینه احاطه بر همه چیزى است که در آن وجود دارد و على(ع) شارح و مبیّن این اسرار و هادى و مرشد مجملات آن علوم و بسط دهنده معجزات و حل کننده مشکلات آنهاست و بر حسب آنچه که خداوند به او از نور الهام و قوه حدس و شدّت ذکاء و حدّت فهم و تقدّس نفس عنایت فرموده است از این رو معارف الهى و اسرار فلسفى به وسیله او سهل التناول و قابل اخذ براى دیگران که شایستگى و استحقاق آنرا داشته‏اند شده است، چرا که (درب شهر) همان جهتى است که از آن مردم شهر بهره مى‏برند و به آنها امکان مى‏دهد که آنچه را که از آن انتظار دارند از آن اخذ نمایند...»(29)
و این حقیقتى است که حتى آنان که امامت اهل بیت(ع) را قبول ندارند به آن معترفند، به عنوان نمونه: ابن ابى الحدید معتزلى شارح نهج البلاغه در ذیل خطبه 84 مى‏گوید: «و اعلم ان التوحید و العدل و المباحث الشریفة الالهیة ما عرفت الّا من کلام هذا الرجل و ان کلام غیره من اکابر الصحابة لم یتضمن شیئا من ذلک اصلاً و لا کانوا یتصوّرونه و لو تصوّروه لذکروه و هذه الفضیلة عندى اعظم فضائله؛ بدانکه توحید و عدل و مباحث شریف مربوط به الهیات شناخته نشد مگر از سخنان این مرد(على(ع)) و سخنان غیر او از اصحاب به هیچ وجه متضمن چیزى از این مباحث نیست و اصلاً تصوّر این مطالب را نکرده‏اند و اگر تصوّر کرده بودند ذکر مى‏کردند و پیش من این فضیلت از همه فضائل آن حضرت بزرگتر و با اهمّیت‏تر است»(30).
ابن ابى الحدید در موارد دیگرى از شرح خود این اعتراف را به بیانات گوناگون دارد.(31)
سلام بر امامان (ع) که کانون جوشان معرفت الهى‏اند و باید با افتخار در این مکتب زانوى ادب زد و خداوند را از بیان و بنان این برگزیدگان جهان هستى شناخت. متن ارزشمند این ماده ارزشمند درسى (توحید خداوند) کلمات بلند مولى على(ع) در نهج البلاغه است.
- دعاى عمیق و سرشار از محبت و عشق به خداوند «دعاى عرفه» است که فرزند امام على(ع) سالار شهیدان امام حسین(ع) در صحراى عرفات خوانده است.
- دعاى بلند حضرت امام سجاد(ع) در عرفات است که در زبور آل محمد(ص) صحیفه سجادیه است.
و به حق مى‏بالیم بر این امامان که «کوثر»اند و چشمه مواج معرفت. سخن در این مقاله را با فرازى از وصیت نامه سیاسى، الهى امام راحل عظیم الشأن به پایان مى‏برم:
«ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترین کتاب رهایى بخش بشر است و دستورات معنوى و حکومتى آن بالاترین راه نجات است از امام معصوم ماست.
ما مفتخریم که ائمه معصومین(ع) از على بن ابى طالب گرفته تا منجى بشر حضرت مهدى صاحب زمان علیه آلاف التحیات و السلام که به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر امور است ائمه ما هستند.
ما مفتخریم که ادعیه حیات بخش که او را قرآن ساعد مى‏خوانند از ائمه معصومین ماست ما به مناجات شعبانیه امامان و دعاى عرفات حسین بن على (علیهما السلام) و صحیفه سجادیه این زبور آل محمد و صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضیه است از ماست...»(32) پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: 1. مفردات راغب واژه «حلّ»، ص 128 (نشر کتابفروشى مرتضوى تهران). 2. سوره بقره، آیه 196. 3. مفردات راغب «واژه عرف»، ص 331. 4. شرح زیارت جامعه کبیره، تألیف سید محمد تقى نقوى، ص‏129. 5. ر.ک کتابهاى فلسفى از جمله، نهایة الحکمه، ص 236 و حکمت الهى، ص 115 و 116. 6. بحارالانوار، ج 39، ص‏84. 7. همان، ج 40، ص 153. 8. نهج البلاغه، خطبه 179. 9. بحارالانوار، ج 70، ص(67 بیروت) ص 59، باب القلب و صلاحه حدیث 39. 10. تفسیر المیزان، ج 5، ص 292. 11. اصول کافى، ج 2، ص 53 باب حقیقة الایمان و الیقین، ح‏3. 12. توحید صدوق، ص 152، باب 12، ح 9. 13. نهج البلاغه، خطبه 154. 14. اصول کافى، ج‏1، ص 193. 15. صحیح بخارى ج 1، ص 145، باب مواقیت الصلوة و فضلها باب فضل صلاة العصر و...؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 439 و 440؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 63 و 64. 16. صحیح بخارى، ج 9، ص 150 و 152 کتاب التوحید باب ما یذکر فى الذات؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 71. 17. صحیح مسلم، ج 4، ص 2148. 18. صحیح بخارى، ج 6، ص 157، تفسیر سوره زمر؛ صحیح مسلم ج 4، ص 2147 و 2148؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 345 و 346 تفسیر سوره زمر. 19. و از این دست مطالب در صحاح فراوان است، رجوع کنید به کتاب سیرى در صحیحین و خدا در صحاح. 20. سوره انعام، آیه 103. 21. سوره طه، آیه 110. 22. سوره شورى، آیه 11. 23. سوره نجم، آیه 13. 24. همان، آیه 11. 25. همان، آیه 18. 26. تفسیر نورالثقلین، ج 5،ص 157، به نقل از اصول کافى. 27. کتاب‏هاى شرح نهج البلاغه که مفسران شیعه مؤلف آنند در ذیل خطبه اول مفصل بحث کرده‏اند، از جمله شرح نفیس و ارزشمند پیام امام، ج 1، از ص 81 تا 93 (این شرح که تاکنون 6 جلد آن منتشر شده تألیف آیةاللّه العظمى مکارم شیرازى باهمکارى جمعى از فضلا است، شرحى است وزین و متین با قلمى روان و استفاده کردنى)؛ نیز کتاب جهان بینى امام على(ع) در خطبه اول نهج البلاغه تألیف آیة اللّه زین العابدین قربانى. 28. اصول کافى، ج 1، ص 136. 29. شرح اصول کافى، ملاصدرا، ص 342. 30. شرح نهج البلاغه، ج 6،ص 346. 31. از جمله ذیل خطبه 164 نهج البلاغه، ج 9، ص 257؛ نیز ذیل خطبه 90، خطبه اشباح جلد 6، ص 426 ؛ نیز ذیل خطبه 86 که مربوط به اوصاف عباد و زهاد و عارفان است، ج 9، ص 257. 32. صحیفه نور، ج 21، ص 171.

تبلیغات