نقش اهل بیت پیامبر در تبیین و پاسدارى از حریم عقاید اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
اهل بیت با تفسیر و تبیین صحیح از آموزههاى دینى و جلوگیرى از کج اندیشیهاى منحرفان، نقش مؤثرى را در حفظ و بقاء تعالیم دین اسلام ایفا نمودهاند. هر چند تعالیم ائمه معصومین(ع) بسیارى از زمینههاى فکرى، عملى،فردى و اجتماعى اسلام را در بر مىگیرد، اما تأثیر آنان در شرح و بیان مسائل زیر بنایى و اصول اعتقادى اسلام از اهمیت ویژهاى برخوردار است. بر اساس منابع روایى و تاریخى علم ائمه از ناحیه ذات اقدس ربوبى بر آنان افاضه شده و با برخوردار بودن از ملکه عصمت، آموزههاى آنان عارى از هرگونه خطا و اشتباه مىباشد. با توجه به مسؤولیتى که بعنوان جانشینان بحق رسول گرامى اسلام(ص) در خویش احساس مىکردند، از همان ابتدا با هرگونه انحراف و کج اندیشى در اصول و فروع دین برخورد نموده و سعى نمودند معارف حقیقى اسلام را به پیروان آن تعلیم نمایند. آنان با این اعتقاد که اصول کلى معارف دین در کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) موجود است، به بیان مصادیق و جزئیات آن پرداختند و با معرفى عقل و اندیشه آدمیان بعنوان حجّت باطنى براى احیاء و آمادگى آن در درک معارف دین کوشش نمودند.و با تدوین اصل اعتدال در امور اعتقادى، هرگونه انحراف از صراط مستقیم الهى را مساوى با گمراهى معرفى کردند. هرچند عقل را در شناخت خداوند از طریق آثار و نشانههاى او توانا یافتند. اما این را گوشزد نمودند که درک کنه ذات حق تعالى امرى غیرممکن و محال است. با تبیین حقیقت توحید ربوبى و بیان مراتب آن بر عینیّت صفات باذات تأکید ورزیدند. و از توصیف خداى سبحان بگونهاى که شایسته ذات ربوبى نیست منع نموده، از توصیف او با عناوین ذهنى که منجر به احاطه حضرت حق مىگردد نهى نموده و به اقرار صفات حق تأکید ورزیدند. با یادآورى این که ایمان امرى قلبى و درونى است، اما اقرار با زبان و عمل به ارکان دین را مؤثر در ایمان دانسته، آن را داراى مراتب و قابل شدت و ضعف و امرى اختیارى معرفى نمودند. با بیان اینکه خداوند عالم به تمام جزئیات عالم هستى است و قدرت او تمام امور ممکن را در برمىگیرد، پاسخ برخى از شبهات را ارائه نموده و از محدود دانستن علم و قدرت حق منع کردند. اراده حق تعالى را در امور تکوینى، آفرینش او دانسته و در تشریعیات دستور به انجام فعل معرفى کردند. متکلم بودن خداى سبحان را صفت فعلى، و الفاظ و کلمات ایجاد شده توسط او را امرى حادث دانستند. با عنایت به توانا بودن عقل انسان در درک خوبى و بدى، حق تعالى را از هرگونه عمل ناروایى منزّه دانستند و با تأکید بر مختار بودن انسان در افعال خویش به تدوین اصل «لاجبر و لا تفویض بل امرٌ بین الامرین» پرداختند. با تعیین جایگاه مسأله قضا و قدر تغییر در بعضى مراتب آن را روا دانستند و با تشریح نسخ در امور تشریعى اصل بداء را تدوین نموده و آن را یکى از اصول مهم اعتقادى معرفى نمودند، تا نشان دهند که دست خدا همواره در تغییر تقدیرات باز است و خداوند فعّال مایشاء است. نقش اهل بیت پیامبر(ع) در تبیین و پاسدارى از حریم عقاید اسلامى
تعالیم اسلامى را بطور کلى مىتوان در زیر سه عنوان جاى داد. آموزه هایى که درباره اعتقادات انسانهاست یعنى امورى که اذعان و تصدیق باطنى را مىطلبد، به بیان دیگر امورى که باید به آنها ایمان داشت. دستهاى از معارف اسلام در ارتباط با امور اخلاقى و تربیت انسانها و متخلق کردن آنها به اخلاق نیکو و پاک نمودن آنها از اخلاق ناپسند مىباشد. بخشى دیگر از حقایق اسلام مربوط به بعد عملى و احکام فردى و اجتماعى انسانها مىباشد.
هدف همه این آموزهها هدایت انسانها و استکمال آنها، و رساندن آنها به مقام انسانیّت و مقام خلیفه الهى و کمال مطلوب که هدف از خلقت آنها بوده، مىباشد. اگر نگاهى گذرا به تعالیم انبیاء الهى در طول تاریخ و سیره عملى آنها بنمائیم به آسانى درمىیابیم که این اهداف را تعقیب مىنمودند. البته هدایت انسانها از شؤون ربوبیّت خداى سبحان است، چون او ربّ موجودات جهان است، هدایت همه بدست اوست. «سبّح اسم ربّک الاعلى، الّذى خلق فسوّى. والذى قدّر فهدى»(1)منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبهات را، همان خدایى که آفرید و منظم کرد و همان که اندازهگیرى کرد و هدایت نمود. «ربّنا الذى اعطى کلّ شىءٍ خلقه ثمّ هدى»(2)پروردگار ما آن کسى است که همه چیز را خلق و سپس هدایت کرد. ولى پروردگار عالمیان راه و رسم زندگى موجودات و راه به کمال رسیدن آنها را براى هر کدام متناسب با مرتبه وجودى آنها تعیین نموده است. گروهى از موجودات، یعنى جمادات را در زنجیر نیرومند قانون آفرینش مجبور و مسخّر کرده و آنها ذرّهاى از مسیر تعیین شده تخطى نمىکنند، چون انحراف از مسیر مساوى با نابودى است. «و سخّر الشمس و القمر کلٌّ یجرى لاجلٍ مسمّى»(3)و مسخر گردانید خورشید و ماه را هر یک از اینها تا وقت معینى به حرکت خویش ادامه مىدهند. براى دستهاى دیگر از موجودات هدایت الهى از نوع الهام است و از این طریق راه کمال خویش را مىپیمایند. «و اوحى ربّک الى النحل»(4) پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد. اما در مورد انسانها هدایت از طریق وحى به وسیله فرشتگان مقرّب به پیامبران الهى نازل مىشود و از این راه، رسم زندگى را به آنان مىآموزد. و آنچه را آدمیان براى رسیدن به کمال معنوى بدان نیاز دارند، در اختیار آنان قرار مىدهد. نظامى که خداوند براى انسان مقدّر نموده در فرهنگ قرآن «اسلام» نامیده شده. «انّ الدین عند اللّه الاسلام»(5)همانا دین نزد خدا اسلام است. حضرت حق در طول تاریخ بشریت «دین اسلام به معناى عام یعنى تسلیم بودن در برابر خداى سبحان» را در قالبهاى متناسب با هر عصر و زمانى بواسطه انبیاء به مردم ابلاغ کرده است. و حجّت را بر آنها تمام نموده است. تا این که در شکل نهایى و کامل آن را در قالب دین اسلام بمعناى خاص به حضرت محمّد بن عبداللّه (ص) آخرین فرستاده خدا اعطا نموده است. و در کنار آموزههاى مستقیم وحیانى سیره علمى و عملى پیامبران همواره تکمیل کننده این طریق هدایت بوده است.
اما از آنجایى که انسان ناسپاس است، قدر این نعمت بزرگ هدایت الهى و سفیران او را ندانسته، نه تنها به پیامهاى الهى آنان گوش نمىدادند. بلکه به مبارزه با آنها اقدام مىنمودند. و همواره در طول تاریخ نزاع و جنگ بین حق و باطل جریان داشته است. البته عوامل و انگیزههاى مختلفى منشأ مقاومت مردم در مقابل پذیرش دعوت انبیاء بوده است که بحث از آنها ما را از هدف این نوشتار دور مىکند. تازه بعد از اینکه گروهى از مردم با دیدن معجزات و نشانههاى صدق پیامبران دعوت آنها را مىپذیرفتند، شروع به بهانه جوئیها و شانه خالى کردن از زیر بار مسئولیت دین خویش برمىآمدند. و گاهى نیز از روى جهل و نادانى دچار کج فهمى در معارف الهى مىگردیدند. تازمانى که فرستادگان الهى در میان مردم حضور داشتند، این بد فهمىها و انحرافات فکرى با راهنمایى آنان اصلاح مىگردید. اما وقتى بین پیامبران فاصلهاى ایجاد مىشد پیروان انبیاء گذشته گاه از روى عناد و دشمنى و زمانى از روى جهل و نادانى و یا براى رسیدن به خواستههاى نفسانى، دست به تحریف و تغییر آموزههاى انبیاء مىنمودند. تا اینکه مصلحت اقتضا مىنمود براى اصلاح آن انحرافات و بیان معارف عالیتر پیامبران بعدى ظهور نمایند و این سنّت الهى در طول تاریخ بشر بوده است تا اینکه نوبت به رسول خاتم مىرسد. کلیات دستورات و قوانین و تعالیم مورد نیاز سعادت انسانها تا روز قیامت در قالب آیات نورانى قرآن مجید در مدت بیست و سه سال بر روح پاک رسول گرامى اسلام نازل گردید و او نیز بدون هیچ گونه تغییرى به مردم ابلاغ نمود و سنّت گفتارى و رفتارى او تبیین کننده و تکمیل کننده آموزههاى این دین جاوید گردید. با وجود همه مخالفتها، دشمنىها و کارشکنىهاى انسانهاى جاهل، مکتب اسلام مسیر توسعه و کمال خود را در زمان حضور پیامبر اسلام طى نمود. و پیروان وارسته و با اخلاص نیز پیدا کرد، هرچند گروهى نیز براى رسیدن به آسایش و استفاده از امتیازات اسلام در ظاهر اسلام را پذیرفتند ولى در باطن کینه اسلام را در دل داشته و منتظر فرصت مناسب براى آشکار نمودن این عداوت بودند و این خطرى بود که دین نوپاى اسلام را تهدید مىنمود. حال پرسش این است که دین اسلام به عنوان آخرین دین الهى چه تدبیرى براى جلوگیرى از انحرافات اندیشیده است؟ باید دانست که حفظ و پاسدارى از دین و شریعت گاهى از اصل ابلاغ آن مهمتر است.
پیامبر اسلام تا زمانى که در قید حیات بودند در کنار ابلاغ تعالیم اسلام با تحمل سختىها و مشکلات فراوان به پاسدارى از آموزههاى آن پرداختند و از انحرافات فکرى و عملى مسلمین جلوگیرى نمودند. اما تنها به این اکتفا نکرده و براى صیانت از معارف دین براى بعد از خویش راهنمائیهاى لازم را ارائه نمودند و گاه با عناوین عام مثل «اهل بیت» و «عترت» و گاه با اسم و مشخصات، جانشینان بعد از خویش را تعیین نمودند و جامعه اسلامى را به حال خویش وانگذاشتند. تا این رهبران الهى با تبیین و تفسیر صحیح آیات قرآن و سیره نبوى پاسداران این شریعت الهى باشند. و از کج اندیشیها جلوگیرى نمایند. هرچند قلمرو حفاظت دینى آنان گسترده است و همه تعالیم اسلام را در بر مىگیرد اما در این نوشتار تنها به نقش آنها در تبیین و حراست از اعتقادات صحیح اسلامى مىپردازیم و اهمیت راهنمائیهاى آنان در زمینههاى احکام فردى و اجتماعى، فقهى و اخلاقى را به جایگاه مناسب آن ارجاع مىدهیم. بیان دو نکته:
1- در این نوشتار مباحث مفهوم و مصداقشناسى اهل بیت صورت نمىگیرد. بلکه به عنوان یک اصل پذیرفته شده، که با استفاده از آیات قرآن و روایات پیامبر اسلام(ص) که در جاى خود ثابت شده است، منظور ما از اهل بیت در این مقال حضرت على بن ابى طالب(ع) و فاطمه زهرا(س) دو فرزندشان امام حسن و امام حسین(ع) که مورد اتفاق شیعه و سنى است. و نه نفر از فرزندان امام حسین(ع) بعد از خمسه طیّبه به عنوان عترت رسول خدا و کشتى نجات و یکى از ثقلین با آنان رفتار مىنمائیم بدلیل این که پیامبر اکرم(ص) در تفسیر آیه تطهیر «انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(6) همانا خداوند خواسته است تا پلیدى و گناه را از شما اهل بیت ببرد و شما را کاملاً پاک سازد.
فرمودند: «انا و اهل بیتى مطهرون من الذنوب»(7)من و خانوادهام از گناهان پاک هستیم و نیز مىفرماید: «انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولدالحسین مطهرون معصومون»(8) من و على و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم. بنابراین اهل بیت، پس از پیامبر اکرم(ص) دخت گرامى او حضرت فاطمه زهرا(س) و دوازده امام معصوم که اول آنها على بن ابیطالب و آخرین آنها حضرت مهدى(عج) است، مىباشند.
2- چون در این نوشته مىخواهیم به بیانات و سیره عملى ائمه معصومین(ع) به عنوان مفسران و پاسداران عقاید اسلامى استناد کنیم، لازم است بدانیم که منابع علم آنان چیست؟ چنان که از روایاتى که در تفسیر بعضى از آیات بیان شده است و روایاتى که از پیامبر گرامى اسلام نقل شده، و از اظهارات خود ائمه معصومین استفاده مىشود علم اهل بیت، علم اکتسابى نیست، بلکه علمى خدادادى است و خداى سبحان به خاطر لیاقت و ظرفیّت وجودیشان و طهارت آنها به آنان افاضه نموده است، چون: «العلم نورٌ یقذفه اللّه فى قلب من یشاء» اینک نمونه هایى از این روایات را ذکر مىکنیم.
شمارى از روایات وجود دارند که بر این نکته تأکید مىورزند که تنها اهل بیت پیامبر حقایق قرآن، وجوه معانى و اهداف آن را آن گونه که باید مىفهمند. از جمله پیامبر اکرم(ص) فرمودند «من عنده علم الکتاب؛ على بن ابیطالب است»(9)و نیز على (ع) فرمود: «انا هو الذى عنده علم الکتاب»(10) من همان کسى هستم که علم قرآن نزد اوست. و نیز امام حسین(ع) مىفرماید: «نحن الذین عندنا علم الکتاب و بیان مافیه»(11) ما کسانى هستیم که علم قرآن و بیان آنچه در آن است نزد ما است. در حدیثى امام صادق(ع) مىفرماید: «انّ اللّه علّم رسوله الحلال و الحرام و التأویل و علّم رسول اللّه علمه کلّه علیاً»(12) همانا خداوند به پیامبرش حلال و حرام و تأویل آیات قرآن را آموخت و رسول خدا همه علمش را به على یاد داد. امام باقر(ع) تأکید مىکند «اگر به رأى و هوس خود فتوى مىدادیم هر آینه از هلاک شدگان بودیم. ما به آثار پیامبر براى مردم فتوى مىدهیم و بر پایه علومى که نزد ماست و هر یک از دیگرى به ارث مىبریم ما این علوم را ذخیره مىکنیم همانطور که مردم طلا و نقره خود را ذخیره مىکنند.»(13)
امام علمش را از امام پیشین خود مىگیرد و این علم میراثى است منحصر و مخصوص به خود آنها که در نهایت به علم الهى منتهى مىشود. و روایات فراوانى شاهد بر این مدعا است که در منابع حدیثى ثبت و ضبط شدهاند.(14)
بنابراین آنچه از آموزههاى اسلام ثابت بشود که از یکى از اهل بیت صادر شده است، قطع آور و یقینى است و با اطمینان مىتوان بدان استناد نمود. دانشمندان شیعه در طول تاریخ زحمات زیادى را متحمل شدهاند و سعى کردهاند احادیث صحیح اهل بیت را شناسایى نموده و آنها را از روایات جعلى و ساختگى جدا نمایند و لذا در زمان ما دسترسى به احادیث صحیح خیلى مشکل نیست.
با توجه به مباحث گذشته اینک به موضوع اصلى یعنى نقش اهل بیت در پاسدارى از حریم و عقاید اسلامى مىپردازیم. مىتوان گفت اهل بیت داراى یک مکتب اعتقادى خاصى بودهاند که بخشى از آن را به دیگران تعلیم دادهاند. ابتدا اصول کلى این مکتب را بیان مىکنیم و سپس به جزئیات مىپردازیم.
الف: جایگاه کتاب و سنّت پیامبر در مکتب اهل بیت:
قرآن نخستین منبع معارف و احکام الهى است و همه اصول و مبادى هدایت و سعادت بشر در آن بیان شده است. ولى در فهم و تفسیر آن باید از سنّت پیامبر و بیان اهل بیت کمک گرفت. امام صادق(ع) مىفرماید: «خداوند تبارک و تعالى، همه آنچه را که بشر در مسیر هدایت به آن نیاز دارد، در قرآن بیان کرده است. یعنى اصل و اساس آن در کتاب الهى موجود است، گرچه عقل افراد از فهم آن ناتوان است.»(15) در حدیث دیگرى سماعه از امام کاظم(ع) پرسید: آیا همه احکام در قرآن و سنّت پیامبر(ص) مطرح شده است، یا این که شما نیز از پیش خود درباره آن سخنى دارید؟ امام فرمود: «بل کلّ شىءٍ فى کتاب اللّه و سنّة نبیه» بلکه همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیامبر اوست.»(16)
پیامبر اکرم(ص) هم نیازهاى علمى حوادث و وقایع زمان خویش را تأمین نموده است و هم دانشهاى لازم براى آینده را به على(ع) آموخته و او نیز در اختیار امام بعدى قرار داده و آنچه از خود اهل بیت به مقتضاى زمان و مکان بیان شده است با فرض عصمت گفتار و کردار آنان از خطا و لغزش، بیانگر حکم الهى است و به عنوان سنّت معصوم قابل پذیرش است. ب: جایگاه عقل در مکتب اهل بیت:
عقل در مکتب اهل بیت جایگاه بلندى دارد. تا آنجا که از آن به عنوان حجّت باطنى خداوند در کنار حجّت ظاهرى او یعنى پیامبران الهى و اوصیاء آنان معرفى شده است. امام کاظم(ع) در این باره مىفرماید: «انّ للّه على الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجّة باطنةٌ، فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول»(17) خداوند دو حجت براى مردم قرار داده است یکى حجت ظاهر و آشکار که همان پیامبران و ائمه معصومین هستند و دیگرى حجت باطنى که عقل انسانها است. در حدیثى امام صادق(ع) فرمودند: «فبالعقل عرف العباد خالقهم و انّهم مخلوقون و انّه المدبّر لهم و انّهم المدبرون...»(18) با عقل بندگان آفریننده خودشان را مىشناسند و مىفهمند که آنها مخلوق او هستند و او تدبیر کننده آنها و انسانها در قلمرو اداره او قرار دارند.
در مکتب اهل بیت عقل ملاک برترى افراد میزان و مقیاس محاسبه آنان در قیامت است. یعنى آن کسى که از عقل و خرد بیشترى برخوردار است، مقامى برتر و مسؤولیتى سنگینتر از دیگران دارد. از امام باقر(ع) چنین روایت شده که فرمودند: «انّما یداق اللّه العباد فى الحساب یوم القیامة على قدر ما آتاهم من العقول فى الدنیا»(19) دقّت و مناقشه در حساب بندگان در قیامت به میزان عقل و خرد آنها در دنیا است. و نیز امام صادق(ع) فرمود: «العقل دلیل المؤمن»(20).
در احادیث ائمه اهل بیت نه عقل به عنوان تنها راه شناخت معرفت دینى پذیرفته شده است و نه به طور کلى فاقد اعتبار و بى ارزش به شمار آمده است. بلکه برخى از معارف دینى مانند: اثبات وجود خدا، برخى از صفات جمال و جلال الهى، اثبات ضرورت بعثت انبیاء، دلالت معجزه بر راستگویى پیامبر و غیره جز از طریق عقل قابل اثبات نیست. ولى در فهم ملاکات احکام شرعى مخصوصاً در باب عبادات - نقش معرفت عقلى بسیار محدود است. به همین دلیل معارف وحیانى براى بشر ضرورت دارد و بسیارى از ملاکات احکام شرعى از طریق وحى بیان شده است. ج: مکتب اهل بیت و اصل اعتدال
بارزترین ویژگى مکتب اهل بیت این است که بر اساس اصل اعتدال استوار است، چنان که امام على(ع) وقتى خلافت ظاهرى را در دست گرفت فرمود: «گرایش به راست و چپ (خروج از اعتدال) مایه گمراهى است و راه وسط، تنها جادّه حقیقت و رستگارى است، بقاى قرآن و دستارودهاى نبوت به آن است و دریچه ورود به سنّت نیز از آن و فرجام کار (سعادت و رستگارى اخروى) نیز به آن خواهد بود»(21) خروج از صراط مستقیم و طریق اعتدال، جز گمراهى نخواهد بود و ائمه اهل بیت نمونههاى عینى صراط مستقیم بودهاند و به همین دلیل مخالفت با آنان عامل گمراهى و پیروى از آنان عامل رستگارى شمرده شده است.
پس از بیان مقدمات بحث و اشاره به اصول کلى مکتب اهل بیت اینک به بیان دیدگاههاى آنان در زمینه اصول اعتقادى و پاسدارى از حریم معتقدات اسلام و نقش آنان در بیان معارف حقیقى و جلوگیرى از انحرافات فکرى مىپردازیم و از آنجایى که اصل توحید در اسلام مهمترین رکن اساسى دین است ابتدا به بیان نقاط برجسته دیدگاه خاندان وحى در مورد این اصل اعتقادى مىپردازیم و سپس مسائل اعتقادى دیگرى را مىنگاریم. عقل و شناخت خداوند
گروهى از مسلمین (معتزله) معتقدند که اصول اعتقادى را از طریق عقل و نقل باید شناخت البته عقل را در مرتبه نخست قرار مىدهند و اصل حسن و قبح عقلى را یکى از اصول اساسى فکرى دانسته و راه نقل را تکمیل کننده راه عقل مىدانند و چنان که بین معرفت عقلى و نقلى تعارض بشود، عقل را مقدم داشته و دست به تأویل ادلّه نقلى مىزنند و بطور کلى معتقدند آنچه با عقل قابل توجیه و تأویل نباشد نباید به آن معتقد شد. بدین جهت اصل «تأویل» یکى از اصول تفکّر معتزلى است و با یارى جستن از این اصل هرگونه تعارضى را بین عقل و نقل حل مىکنند.
اما در مکتب اهل بیت در بهرهگیرى از عقل افراط نمىشود بلکه راه شناخت خداوند را بر عقل گشوده مىداند و عقل مىتواند انسان را در شناخت خداوند رهنمون گردد. ولى شناخت او را از حق تعالى محدود مىدانند و معتقدند درک کنه ذات و صفات الهى در ظرفیّت عقل نمىگنجد. امام على(ع) مىفرماید: «لم یطلع العقول على تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته»(22) عقل را بر احاطه بر صفت الوهى آگاه نساخت و از معرفت واجب خود نیز محروم نکرد. بلکه مىتوان با استفاده از مفاهیم و قواعد عقلى به نوعى معرفت حصولى نسبت به ذات و صفات الهى نایل گردید. ولى هرگز درک کنه ذات و صفات خداوند و احاطه بر کمالات وجودى او توانایى ندارد. در مورد اصل تأویل مکتب اهل بیت بر اصل ارجاع متشابهات به محکمات استوار است و هرگونه احتمال بدون آن که شاهدى از وحى داشته باشد پذیرفته نیست. بنابراین براى «تأویل» چارچوب و حدّ و مرز تعیین مىکنند و هرگونه تأویلى را نمىپذیرند.(23)
نظریه اهل بیت در استفاده از عقل با دیدگاه اشاعره نیز متفاوت است چون آنها نیز در استفاده از عقل تفریط کردهاند و تقریباً عقل را براى استفاده در تبیین اصول اعتقادى از کار انداختند. بدلیل اینکه آنها در تعارض عقل با ظواهر دینى، ظواهر را مقدم داشتند و در نتیجه در بحث صفات ذات و صفات خبریه با عقاید معتزله مخالفت نمودند و اصل تحسین و تقبیح عقلى و متفرعات آن را نیز مردود دانستند و هیچ واجب عقلى را نپذیرفتند. این نمونهاى از اصل اعتدال در مکتب اهل بیت در استفاده از عقل براى شناخت خدا بود. مراتب توحید
دانشمندان مسلمان توحید را در چهار مرتبه ذاتى، صفاتى،ربوبى و عبادى بیان کردهاند، که بعضى از این مراتب داراى فروعات دیگرى نیز مىباشند. و مذاهب اسلامى در تمامى مراتب آن به جز توحید صفاتى دیدگاه مشترک دارند بنابراین تنها از توحید صفاتى بحث مىشود و دیدگاه مکتب اهل بیت بیان مىگردد. توحید صفاتى
توحید صفاتى بدین معناست که خداوند در حالى که به اوصاف کمالیه جمال و جلال مانند علم، قدرت، حیات و سمیع و بصیر متّصف است، از هرگونه کثرت و ترکیب به دور است. به عبارت دیگر، مقصود این است که صفات خدا عین ذات اوست وقتى گفته مىشود خداوند عالم است به گونهاى نیست که ذات او جدا از علم او باشد بلکه ذات حق عین علم است. در مسأله توحید صفاتى بین علماى اهل سنّت اختلاف وجود دارد، معتزله توحید صفاتى را مىپذیرند ولى ذات را نایب صفات مىدانند. اشاعره توحید صفاتى را توجیه نموده و نفى مىکنند. معتزله و توحید صفاتى
معتزلیها مىگویند: اگر صفات خدا را جداى از ذات او بدانیم از توحید دور شده و به تعدد چند قدیم قائل شدهایم و اعتقاد به صفات قدیم موجب شرک است. و اگر صفات خدا را حادث بدانیم خدا را محل حوادث دانستهایم، در حالى که خداوند از پذیرش حوادث پاک و منزه است. بنابراین ذات خداوند در عین بساطت و وحدت نایب از صفات است، یعنى خداوند داراى وصفى به نام علم و قدرت نیست،
اما ذات او داراى ویژگیهایى مانند حکمت و اتقان است.(24) اشاعره و توحید صفاتى
اشاعره نیز براى اثبات عقیده خویش چنین استدلال مىکنند که آنچه محال مىباشد تعدد چند ذات و چند صفت قدیم است در صورتى که اگر یک ذات و چند صفت قدیم وجود داشته باشد هیچ گونه محالى لازم نمىآید. زیرا صفات بوسیله ذات واجب و بى نیاز مىگردند و خودشان به طور مستقل واجب الوجود نیستند.(25) توحید صفاتى در مکتب اهل بیت
از برجستهترین و بارزترین مباحث مطرح شده در سخنان امام على(ع) مسأله «نفى صفات» است حضرت در خطبه اول نهج البلاغه مىفرماید: «اوّل الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفى الصفات عنه»(26)
در این سخن کمال توحید به اخلاص، و کمال اخلاص، به نفى صفات از حق تعالى دانسته شده است. و معلوم است که منظور حضرت نفى صفات زائد بر ذات است. بدلیل اینکه در ادامه کلام مىفرماید: «لشهادة کلّ صفةٍ انّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوفٍ انّه غیر الصفة»(27) زیرا هر صفتى دلالت مىکند که با موصوف غیریت دارد و هر موصوفى دلالت مىکند که با صفت غیریت دارد. و بعد مىفرماید: «فمن وصف اللّه فقد قرنه و من قرنه فقدثنّاه و من ثنّاه فقد جزّأه...»(28) یعنى وصف آوردن براى حق، مستلزم تقارن میان صفت و موصوف است و تقارن مستلزم دو بودن، تجزیه و تحدید در حق تعالى است. ابن ابى الحدید گفته است این دلیل خود شاهدى است بر اینکه مقصود امام از نفى صفات، صفات زائد بر ذات حق بوده است و گرنه صفات ذات که عین حق تعالى باشند لوازمى چون افتراق و دو بودن و تحدید را در پى ندارند.(29)
در خطبهاى که امام رضا(ع) در مجلس مأمون ایراد فرمودند، همین فقره (نفى الصفات عنه) را با این بیان مستدل کردند که صفتیّت و موصوفیّت هر دو از نشانههاى مخلوقیت هستند، بنابراین نه تنها «صفت» مخلوق است بلکه «موصوف» نیز مخلوق است و موصوف واقع شدن به معناى نیازمندى به خالق است.(30) در جاى دیگر، امام رضا(ع) در پاسخ به پرسش فتح بن یزید جرجانى که از توحید سؤال نموده بود همان بیان امام على(ع) را در پاسخ نگاشت و در استدلال بر ضرورت نفى صفات افزوده است.(31)
در مقابل باین روایات که حمل بر نفى صفات زائد بر ذات گردید در روایات فراوان دیگرى از هل بیت تصریح شده است که هر صفتى که به عقل و وهم انسان در آید صفت مخلوق است.
و شایسته شأن الهى نیست. مثل این عبارت که از على(ع) نقل شده است: «کلّ ما فى الخلق لایوجد فى خالقه و کلّ ما یمکن فیه یمتنع من صانعه»(32) بدین معنا که همه کمالات متصور بشر به صورت صفات الهى، از حقایق خلقى و امکانى گرفته شده و اثبات این صفات براى خدا ممتنع است. بر اساس این سخنان مطلق صفات از حق تعالى نفى شده است نه صفات زائد بر ذات. برخى معتقدند قرائنى وجود دارد که احتمال دوم را تأیید مىکند.
اولاً: در هیچ یک از احادیث امام على(ع) به عینیت ذات با صفات تصریح نشده است.
ثانیاً: امام على(ع) با نفى صفات به حقیقت و معرفتى فراتر اشاره دارد، معرفتى که به سادگى به چنگ نمىافتد.(33) پاورقی ها:پىنوشتها: 1. قرآن کریم، سوره اعلى 3 - 1. 2. سوره طه، آیه 20. 3. سوره لقمان، آیه 29. 4. سوره النحل، آیه 68. 5. سوره آل عمران، آیه 19. 6. سوره احزاب، آیه 33. 7. بیهقى، ابى بکر احمدبن الحسین، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج 1، ص 170، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1405 ق. 8. قندوزى حنفى، حافظ سلیمان، ینابیع المودّة، 3/261/ج9،انتشارات شریف رضى، قم 1413 ق. 9. الحسکانى، الحافظ، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص 40، و 422، مؤسسه طبع و نشر، تهران 1411 ق. 10. صفار قمى، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فى فضائل آلمحمد(ص)، ص 216 ح 21، مکتبة آیة اللّه مرعشى نجفى قم، 1404 ق. 11. ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 52، انتشارات علامّه، قم. 12. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 40/208/ح1، بیروت، 1403 ق. 13. بصائر الدرجات، ص 30، ح4. 14. روایات زیادى در موسوعههاى حدیثى شیعه مثل «الکافى»،«تهذیب»،«استبصار»،«بحارالانوار» و غیر اینها وجود دارد و این موضوع یکى از پایههاى مهم مذهب اهل بیت است. 15. کلینى، محمد بن یعقوب، اصول کافى کتاب فضل العلم، باب الرد الى الکتاب و السنه، ح 1 و 6. 16. همان حدیث 10. 17. همان، ج 1،کتاب العقل و الجهل، ح12. 18. همان حدیث، 35. 19. همان حدیث، 7. 20. همان حدیث، 24. 21. شیخ صدوق، التوحید، باب 7 ح 8 و باب 6 ح 10. 22. نهج البلاغه، خطبه 49. 23. علامه محمد حسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج14، ص 132، موسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1392 ق. 24. دکتر عبدالملک عبدالرحمن السعیدى، شرح النسفیه فى العقیدة الاسلامیه، ص 80، مکتبة دارالانبار، بغداد 1408 ق. 25. همان. 26. نهج البلاغه، خطبه 1. 27. همان. 28. همان. 29. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 74، دارالاحیاء التراث العربى، 1385 ق. 30. شیخ صدوق، التوحید، ص 35، موسسه نشر اسلامى، قم. 31. همان، ص 57. 32. همان، ص 40. 33. دانشنامه امام على(ع) زیر نظر على اکبر رشاد، ج 2، ص 85، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول 1380 ش.
تعالیم اسلامى را بطور کلى مىتوان در زیر سه عنوان جاى داد. آموزه هایى که درباره اعتقادات انسانهاست یعنى امورى که اذعان و تصدیق باطنى را مىطلبد، به بیان دیگر امورى که باید به آنها ایمان داشت. دستهاى از معارف اسلام در ارتباط با امور اخلاقى و تربیت انسانها و متخلق کردن آنها به اخلاق نیکو و پاک نمودن آنها از اخلاق ناپسند مىباشد. بخشى دیگر از حقایق اسلام مربوط به بعد عملى و احکام فردى و اجتماعى انسانها مىباشد.
هدف همه این آموزهها هدایت انسانها و استکمال آنها، و رساندن آنها به مقام انسانیّت و مقام خلیفه الهى و کمال مطلوب که هدف از خلقت آنها بوده، مىباشد. اگر نگاهى گذرا به تعالیم انبیاء الهى در طول تاریخ و سیره عملى آنها بنمائیم به آسانى درمىیابیم که این اهداف را تعقیب مىنمودند. البته هدایت انسانها از شؤون ربوبیّت خداى سبحان است، چون او ربّ موجودات جهان است، هدایت همه بدست اوست. «سبّح اسم ربّک الاعلى، الّذى خلق فسوّى. والذى قدّر فهدى»(1)منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبهات را، همان خدایى که آفرید و منظم کرد و همان که اندازهگیرى کرد و هدایت نمود. «ربّنا الذى اعطى کلّ شىءٍ خلقه ثمّ هدى»(2)پروردگار ما آن کسى است که همه چیز را خلق و سپس هدایت کرد. ولى پروردگار عالمیان راه و رسم زندگى موجودات و راه به کمال رسیدن آنها را براى هر کدام متناسب با مرتبه وجودى آنها تعیین نموده است. گروهى از موجودات، یعنى جمادات را در زنجیر نیرومند قانون آفرینش مجبور و مسخّر کرده و آنها ذرّهاى از مسیر تعیین شده تخطى نمىکنند، چون انحراف از مسیر مساوى با نابودى است. «و سخّر الشمس و القمر کلٌّ یجرى لاجلٍ مسمّى»(3)و مسخر گردانید خورشید و ماه را هر یک از اینها تا وقت معینى به حرکت خویش ادامه مىدهند. براى دستهاى دیگر از موجودات هدایت الهى از نوع الهام است و از این طریق راه کمال خویش را مىپیمایند. «و اوحى ربّک الى النحل»(4) پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد. اما در مورد انسانها هدایت از طریق وحى به وسیله فرشتگان مقرّب به پیامبران الهى نازل مىشود و از این راه، رسم زندگى را به آنان مىآموزد. و آنچه را آدمیان براى رسیدن به کمال معنوى بدان نیاز دارند، در اختیار آنان قرار مىدهد. نظامى که خداوند براى انسان مقدّر نموده در فرهنگ قرآن «اسلام» نامیده شده. «انّ الدین عند اللّه الاسلام»(5)همانا دین نزد خدا اسلام است. حضرت حق در طول تاریخ بشریت «دین اسلام به معناى عام یعنى تسلیم بودن در برابر خداى سبحان» را در قالبهاى متناسب با هر عصر و زمانى بواسطه انبیاء به مردم ابلاغ کرده است. و حجّت را بر آنها تمام نموده است. تا این که در شکل نهایى و کامل آن را در قالب دین اسلام بمعناى خاص به حضرت محمّد بن عبداللّه (ص) آخرین فرستاده خدا اعطا نموده است. و در کنار آموزههاى مستقیم وحیانى سیره علمى و عملى پیامبران همواره تکمیل کننده این طریق هدایت بوده است.
اما از آنجایى که انسان ناسپاس است، قدر این نعمت بزرگ هدایت الهى و سفیران او را ندانسته، نه تنها به پیامهاى الهى آنان گوش نمىدادند. بلکه به مبارزه با آنها اقدام مىنمودند. و همواره در طول تاریخ نزاع و جنگ بین حق و باطل جریان داشته است. البته عوامل و انگیزههاى مختلفى منشأ مقاومت مردم در مقابل پذیرش دعوت انبیاء بوده است که بحث از آنها ما را از هدف این نوشتار دور مىکند. تازه بعد از اینکه گروهى از مردم با دیدن معجزات و نشانههاى صدق پیامبران دعوت آنها را مىپذیرفتند، شروع به بهانه جوئیها و شانه خالى کردن از زیر بار مسئولیت دین خویش برمىآمدند. و گاهى نیز از روى جهل و نادانى دچار کج فهمى در معارف الهى مىگردیدند. تازمانى که فرستادگان الهى در میان مردم حضور داشتند، این بد فهمىها و انحرافات فکرى با راهنمایى آنان اصلاح مىگردید. اما وقتى بین پیامبران فاصلهاى ایجاد مىشد پیروان انبیاء گذشته گاه از روى عناد و دشمنى و زمانى از روى جهل و نادانى و یا براى رسیدن به خواستههاى نفسانى، دست به تحریف و تغییر آموزههاى انبیاء مىنمودند. تا اینکه مصلحت اقتضا مىنمود براى اصلاح آن انحرافات و بیان معارف عالیتر پیامبران بعدى ظهور نمایند و این سنّت الهى در طول تاریخ بشر بوده است تا اینکه نوبت به رسول خاتم مىرسد. کلیات دستورات و قوانین و تعالیم مورد نیاز سعادت انسانها تا روز قیامت در قالب آیات نورانى قرآن مجید در مدت بیست و سه سال بر روح پاک رسول گرامى اسلام نازل گردید و او نیز بدون هیچ گونه تغییرى به مردم ابلاغ نمود و سنّت گفتارى و رفتارى او تبیین کننده و تکمیل کننده آموزههاى این دین جاوید گردید. با وجود همه مخالفتها، دشمنىها و کارشکنىهاى انسانهاى جاهل، مکتب اسلام مسیر توسعه و کمال خود را در زمان حضور پیامبر اسلام طى نمود. و پیروان وارسته و با اخلاص نیز پیدا کرد، هرچند گروهى نیز براى رسیدن به آسایش و استفاده از امتیازات اسلام در ظاهر اسلام را پذیرفتند ولى در باطن کینه اسلام را در دل داشته و منتظر فرصت مناسب براى آشکار نمودن این عداوت بودند و این خطرى بود که دین نوپاى اسلام را تهدید مىنمود. حال پرسش این است که دین اسلام به عنوان آخرین دین الهى چه تدبیرى براى جلوگیرى از انحرافات اندیشیده است؟ باید دانست که حفظ و پاسدارى از دین و شریعت گاهى از اصل ابلاغ آن مهمتر است.
پیامبر اسلام تا زمانى که در قید حیات بودند در کنار ابلاغ تعالیم اسلام با تحمل سختىها و مشکلات فراوان به پاسدارى از آموزههاى آن پرداختند و از انحرافات فکرى و عملى مسلمین جلوگیرى نمودند. اما تنها به این اکتفا نکرده و براى صیانت از معارف دین براى بعد از خویش راهنمائیهاى لازم را ارائه نمودند و گاه با عناوین عام مثل «اهل بیت» و «عترت» و گاه با اسم و مشخصات، جانشینان بعد از خویش را تعیین نمودند و جامعه اسلامى را به حال خویش وانگذاشتند. تا این رهبران الهى با تبیین و تفسیر صحیح آیات قرآن و سیره نبوى پاسداران این شریعت الهى باشند. و از کج اندیشیها جلوگیرى نمایند. هرچند قلمرو حفاظت دینى آنان گسترده است و همه تعالیم اسلام را در بر مىگیرد اما در این نوشتار تنها به نقش آنها در تبیین و حراست از اعتقادات صحیح اسلامى مىپردازیم و اهمیت راهنمائیهاى آنان در زمینههاى احکام فردى و اجتماعى، فقهى و اخلاقى را به جایگاه مناسب آن ارجاع مىدهیم. بیان دو نکته:
1- در این نوشتار مباحث مفهوم و مصداقشناسى اهل بیت صورت نمىگیرد. بلکه به عنوان یک اصل پذیرفته شده، که با استفاده از آیات قرآن و روایات پیامبر اسلام(ص) که در جاى خود ثابت شده است، منظور ما از اهل بیت در این مقال حضرت على بن ابى طالب(ع) و فاطمه زهرا(س) دو فرزندشان امام حسن و امام حسین(ع) که مورد اتفاق شیعه و سنى است. و نه نفر از فرزندان امام حسین(ع) بعد از خمسه طیّبه به عنوان عترت رسول خدا و کشتى نجات و یکى از ثقلین با آنان رفتار مىنمائیم بدلیل این که پیامبر اکرم(ص) در تفسیر آیه تطهیر «انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(6) همانا خداوند خواسته است تا پلیدى و گناه را از شما اهل بیت ببرد و شما را کاملاً پاک سازد.
فرمودند: «انا و اهل بیتى مطهرون من الذنوب»(7)من و خانوادهام از گناهان پاک هستیم و نیز مىفرماید: «انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولدالحسین مطهرون معصومون»(8) من و على و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم. بنابراین اهل بیت، پس از پیامبر اکرم(ص) دخت گرامى او حضرت فاطمه زهرا(س) و دوازده امام معصوم که اول آنها على بن ابیطالب و آخرین آنها حضرت مهدى(عج) است، مىباشند.
2- چون در این نوشته مىخواهیم به بیانات و سیره عملى ائمه معصومین(ع) به عنوان مفسران و پاسداران عقاید اسلامى استناد کنیم، لازم است بدانیم که منابع علم آنان چیست؟ چنان که از روایاتى که در تفسیر بعضى از آیات بیان شده است و روایاتى که از پیامبر گرامى اسلام نقل شده، و از اظهارات خود ائمه معصومین استفاده مىشود علم اهل بیت، علم اکتسابى نیست، بلکه علمى خدادادى است و خداى سبحان به خاطر لیاقت و ظرفیّت وجودیشان و طهارت آنها به آنان افاضه نموده است، چون: «العلم نورٌ یقذفه اللّه فى قلب من یشاء» اینک نمونه هایى از این روایات را ذکر مىکنیم.
شمارى از روایات وجود دارند که بر این نکته تأکید مىورزند که تنها اهل بیت پیامبر حقایق قرآن، وجوه معانى و اهداف آن را آن گونه که باید مىفهمند. از جمله پیامبر اکرم(ص) فرمودند «من عنده علم الکتاب؛ على بن ابیطالب است»(9)و نیز على (ع) فرمود: «انا هو الذى عنده علم الکتاب»(10) من همان کسى هستم که علم قرآن نزد اوست. و نیز امام حسین(ع) مىفرماید: «نحن الذین عندنا علم الکتاب و بیان مافیه»(11) ما کسانى هستیم که علم قرآن و بیان آنچه در آن است نزد ما است. در حدیثى امام صادق(ع) مىفرماید: «انّ اللّه علّم رسوله الحلال و الحرام و التأویل و علّم رسول اللّه علمه کلّه علیاً»(12) همانا خداوند به پیامبرش حلال و حرام و تأویل آیات قرآن را آموخت و رسول خدا همه علمش را به على یاد داد. امام باقر(ع) تأکید مىکند «اگر به رأى و هوس خود فتوى مىدادیم هر آینه از هلاک شدگان بودیم. ما به آثار پیامبر براى مردم فتوى مىدهیم و بر پایه علومى که نزد ماست و هر یک از دیگرى به ارث مىبریم ما این علوم را ذخیره مىکنیم همانطور که مردم طلا و نقره خود را ذخیره مىکنند.»(13)
امام علمش را از امام پیشین خود مىگیرد و این علم میراثى است منحصر و مخصوص به خود آنها که در نهایت به علم الهى منتهى مىشود. و روایات فراوانى شاهد بر این مدعا است که در منابع حدیثى ثبت و ضبط شدهاند.(14)
بنابراین آنچه از آموزههاى اسلام ثابت بشود که از یکى از اهل بیت صادر شده است، قطع آور و یقینى است و با اطمینان مىتوان بدان استناد نمود. دانشمندان شیعه در طول تاریخ زحمات زیادى را متحمل شدهاند و سعى کردهاند احادیث صحیح اهل بیت را شناسایى نموده و آنها را از روایات جعلى و ساختگى جدا نمایند و لذا در زمان ما دسترسى به احادیث صحیح خیلى مشکل نیست.
با توجه به مباحث گذشته اینک به موضوع اصلى یعنى نقش اهل بیت در پاسدارى از حریم و عقاید اسلامى مىپردازیم. مىتوان گفت اهل بیت داراى یک مکتب اعتقادى خاصى بودهاند که بخشى از آن را به دیگران تعلیم دادهاند. ابتدا اصول کلى این مکتب را بیان مىکنیم و سپس به جزئیات مىپردازیم.
الف: جایگاه کتاب و سنّت پیامبر در مکتب اهل بیت:
قرآن نخستین منبع معارف و احکام الهى است و همه اصول و مبادى هدایت و سعادت بشر در آن بیان شده است. ولى در فهم و تفسیر آن باید از سنّت پیامبر و بیان اهل بیت کمک گرفت. امام صادق(ع) مىفرماید: «خداوند تبارک و تعالى، همه آنچه را که بشر در مسیر هدایت به آن نیاز دارد، در قرآن بیان کرده است. یعنى اصل و اساس آن در کتاب الهى موجود است، گرچه عقل افراد از فهم آن ناتوان است.»(15) در حدیث دیگرى سماعه از امام کاظم(ع) پرسید: آیا همه احکام در قرآن و سنّت پیامبر(ص) مطرح شده است، یا این که شما نیز از پیش خود درباره آن سخنى دارید؟ امام فرمود: «بل کلّ شىءٍ فى کتاب اللّه و سنّة نبیه» بلکه همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیامبر اوست.»(16)
پیامبر اکرم(ص) هم نیازهاى علمى حوادث و وقایع زمان خویش را تأمین نموده است و هم دانشهاى لازم براى آینده را به على(ع) آموخته و او نیز در اختیار امام بعدى قرار داده و آنچه از خود اهل بیت به مقتضاى زمان و مکان بیان شده است با فرض عصمت گفتار و کردار آنان از خطا و لغزش، بیانگر حکم الهى است و به عنوان سنّت معصوم قابل پذیرش است. ب: جایگاه عقل در مکتب اهل بیت:
عقل در مکتب اهل بیت جایگاه بلندى دارد. تا آنجا که از آن به عنوان حجّت باطنى خداوند در کنار حجّت ظاهرى او یعنى پیامبران الهى و اوصیاء آنان معرفى شده است. امام کاظم(ع) در این باره مىفرماید: «انّ للّه على الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجّة باطنةٌ، فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول»(17) خداوند دو حجت براى مردم قرار داده است یکى حجت ظاهر و آشکار که همان پیامبران و ائمه معصومین هستند و دیگرى حجت باطنى که عقل انسانها است. در حدیثى امام صادق(ع) فرمودند: «فبالعقل عرف العباد خالقهم و انّهم مخلوقون و انّه المدبّر لهم و انّهم المدبرون...»(18) با عقل بندگان آفریننده خودشان را مىشناسند و مىفهمند که آنها مخلوق او هستند و او تدبیر کننده آنها و انسانها در قلمرو اداره او قرار دارند.
در مکتب اهل بیت عقل ملاک برترى افراد میزان و مقیاس محاسبه آنان در قیامت است. یعنى آن کسى که از عقل و خرد بیشترى برخوردار است، مقامى برتر و مسؤولیتى سنگینتر از دیگران دارد. از امام باقر(ع) چنین روایت شده که فرمودند: «انّما یداق اللّه العباد فى الحساب یوم القیامة على قدر ما آتاهم من العقول فى الدنیا»(19) دقّت و مناقشه در حساب بندگان در قیامت به میزان عقل و خرد آنها در دنیا است. و نیز امام صادق(ع) فرمود: «العقل دلیل المؤمن»(20).
در احادیث ائمه اهل بیت نه عقل به عنوان تنها راه شناخت معرفت دینى پذیرفته شده است و نه به طور کلى فاقد اعتبار و بى ارزش به شمار آمده است. بلکه برخى از معارف دینى مانند: اثبات وجود خدا، برخى از صفات جمال و جلال الهى، اثبات ضرورت بعثت انبیاء، دلالت معجزه بر راستگویى پیامبر و غیره جز از طریق عقل قابل اثبات نیست. ولى در فهم ملاکات احکام شرعى مخصوصاً در باب عبادات - نقش معرفت عقلى بسیار محدود است. به همین دلیل معارف وحیانى براى بشر ضرورت دارد و بسیارى از ملاکات احکام شرعى از طریق وحى بیان شده است. ج: مکتب اهل بیت و اصل اعتدال
بارزترین ویژگى مکتب اهل بیت این است که بر اساس اصل اعتدال استوار است، چنان که امام على(ع) وقتى خلافت ظاهرى را در دست گرفت فرمود: «گرایش به راست و چپ (خروج از اعتدال) مایه گمراهى است و راه وسط، تنها جادّه حقیقت و رستگارى است، بقاى قرآن و دستارودهاى نبوت به آن است و دریچه ورود به سنّت نیز از آن و فرجام کار (سعادت و رستگارى اخروى) نیز به آن خواهد بود»(21) خروج از صراط مستقیم و طریق اعتدال، جز گمراهى نخواهد بود و ائمه اهل بیت نمونههاى عینى صراط مستقیم بودهاند و به همین دلیل مخالفت با آنان عامل گمراهى و پیروى از آنان عامل رستگارى شمرده شده است.
پس از بیان مقدمات بحث و اشاره به اصول کلى مکتب اهل بیت اینک به بیان دیدگاههاى آنان در زمینه اصول اعتقادى و پاسدارى از حریم معتقدات اسلام و نقش آنان در بیان معارف حقیقى و جلوگیرى از انحرافات فکرى مىپردازیم و از آنجایى که اصل توحید در اسلام مهمترین رکن اساسى دین است ابتدا به بیان نقاط برجسته دیدگاه خاندان وحى در مورد این اصل اعتقادى مىپردازیم و سپس مسائل اعتقادى دیگرى را مىنگاریم. عقل و شناخت خداوند
گروهى از مسلمین (معتزله) معتقدند که اصول اعتقادى را از طریق عقل و نقل باید شناخت البته عقل را در مرتبه نخست قرار مىدهند و اصل حسن و قبح عقلى را یکى از اصول اساسى فکرى دانسته و راه نقل را تکمیل کننده راه عقل مىدانند و چنان که بین معرفت عقلى و نقلى تعارض بشود، عقل را مقدم داشته و دست به تأویل ادلّه نقلى مىزنند و بطور کلى معتقدند آنچه با عقل قابل توجیه و تأویل نباشد نباید به آن معتقد شد. بدین جهت اصل «تأویل» یکى از اصول تفکّر معتزلى است و با یارى جستن از این اصل هرگونه تعارضى را بین عقل و نقل حل مىکنند.
اما در مکتب اهل بیت در بهرهگیرى از عقل افراط نمىشود بلکه راه شناخت خداوند را بر عقل گشوده مىداند و عقل مىتواند انسان را در شناخت خداوند رهنمون گردد. ولى شناخت او را از حق تعالى محدود مىدانند و معتقدند درک کنه ذات و صفات الهى در ظرفیّت عقل نمىگنجد. امام على(ع) مىفرماید: «لم یطلع العقول على تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته»(22) عقل را بر احاطه بر صفت الوهى آگاه نساخت و از معرفت واجب خود نیز محروم نکرد. بلکه مىتوان با استفاده از مفاهیم و قواعد عقلى به نوعى معرفت حصولى نسبت به ذات و صفات الهى نایل گردید. ولى هرگز درک کنه ذات و صفات خداوند و احاطه بر کمالات وجودى او توانایى ندارد. در مورد اصل تأویل مکتب اهل بیت بر اصل ارجاع متشابهات به محکمات استوار است و هرگونه احتمال بدون آن که شاهدى از وحى داشته باشد پذیرفته نیست. بنابراین براى «تأویل» چارچوب و حدّ و مرز تعیین مىکنند و هرگونه تأویلى را نمىپذیرند.(23)
نظریه اهل بیت در استفاده از عقل با دیدگاه اشاعره نیز متفاوت است چون آنها نیز در استفاده از عقل تفریط کردهاند و تقریباً عقل را براى استفاده در تبیین اصول اعتقادى از کار انداختند. بدلیل اینکه آنها در تعارض عقل با ظواهر دینى، ظواهر را مقدم داشتند و در نتیجه در بحث صفات ذات و صفات خبریه با عقاید معتزله مخالفت نمودند و اصل تحسین و تقبیح عقلى و متفرعات آن را نیز مردود دانستند و هیچ واجب عقلى را نپذیرفتند. این نمونهاى از اصل اعتدال در مکتب اهل بیت در استفاده از عقل براى شناخت خدا بود. مراتب توحید
دانشمندان مسلمان توحید را در چهار مرتبه ذاتى، صفاتى،ربوبى و عبادى بیان کردهاند، که بعضى از این مراتب داراى فروعات دیگرى نیز مىباشند. و مذاهب اسلامى در تمامى مراتب آن به جز توحید صفاتى دیدگاه مشترک دارند بنابراین تنها از توحید صفاتى بحث مىشود و دیدگاه مکتب اهل بیت بیان مىگردد. توحید صفاتى
توحید صفاتى بدین معناست که خداوند در حالى که به اوصاف کمالیه جمال و جلال مانند علم، قدرت، حیات و سمیع و بصیر متّصف است، از هرگونه کثرت و ترکیب به دور است. به عبارت دیگر، مقصود این است که صفات خدا عین ذات اوست وقتى گفته مىشود خداوند عالم است به گونهاى نیست که ذات او جدا از علم او باشد بلکه ذات حق عین علم است. در مسأله توحید صفاتى بین علماى اهل سنّت اختلاف وجود دارد، معتزله توحید صفاتى را مىپذیرند ولى ذات را نایب صفات مىدانند. اشاعره توحید صفاتى را توجیه نموده و نفى مىکنند. معتزله و توحید صفاتى
معتزلیها مىگویند: اگر صفات خدا را جداى از ذات او بدانیم از توحید دور شده و به تعدد چند قدیم قائل شدهایم و اعتقاد به صفات قدیم موجب شرک است. و اگر صفات خدا را حادث بدانیم خدا را محل حوادث دانستهایم، در حالى که خداوند از پذیرش حوادث پاک و منزه است. بنابراین ذات خداوند در عین بساطت و وحدت نایب از صفات است، یعنى خداوند داراى وصفى به نام علم و قدرت نیست،
اما ذات او داراى ویژگیهایى مانند حکمت و اتقان است.(24) اشاعره و توحید صفاتى
اشاعره نیز براى اثبات عقیده خویش چنین استدلال مىکنند که آنچه محال مىباشد تعدد چند ذات و چند صفت قدیم است در صورتى که اگر یک ذات و چند صفت قدیم وجود داشته باشد هیچ گونه محالى لازم نمىآید. زیرا صفات بوسیله ذات واجب و بى نیاز مىگردند و خودشان به طور مستقل واجب الوجود نیستند.(25) توحید صفاتى در مکتب اهل بیت
از برجستهترین و بارزترین مباحث مطرح شده در سخنان امام على(ع) مسأله «نفى صفات» است حضرت در خطبه اول نهج البلاغه مىفرماید: «اوّل الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفى الصفات عنه»(26)
در این سخن کمال توحید به اخلاص، و کمال اخلاص، به نفى صفات از حق تعالى دانسته شده است. و معلوم است که منظور حضرت نفى صفات زائد بر ذات است. بدلیل اینکه در ادامه کلام مىفرماید: «لشهادة کلّ صفةٍ انّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوفٍ انّه غیر الصفة»(27) زیرا هر صفتى دلالت مىکند که با موصوف غیریت دارد و هر موصوفى دلالت مىکند که با صفت غیریت دارد. و بعد مىفرماید: «فمن وصف اللّه فقد قرنه و من قرنه فقدثنّاه و من ثنّاه فقد جزّأه...»(28) یعنى وصف آوردن براى حق، مستلزم تقارن میان صفت و موصوف است و تقارن مستلزم دو بودن، تجزیه و تحدید در حق تعالى است. ابن ابى الحدید گفته است این دلیل خود شاهدى است بر اینکه مقصود امام از نفى صفات، صفات زائد بر ذات حق بوده است و گرنه صفات ذات که عین حق تعالى باشند لوازمى چون افتراق و دو بودن و تحدید را در پى ندارند.(29)
در خطبهاى که امام رضا(ع) در مجلس مأمون ایراد فرمودند، همین فقره (نفى الصفات عنه) را با این بیان مستدل کردند که صفتیّت و موصوفیّت هر دو از نشانههاى مخلوقیت هستند، بنابراین نه تنها «صفت» مخلوق است بلکه «موصوف» نیز مخلوق است و موصوف واقع شدن به معناى نیازمندى به خالق است.(30) در جاى دیگر، امام رضا(ع) در پاسخ به پرسش فتح بن یزید جرجانى که از توحید سؤال نموده بود همان بیان امام على(ع) را در پاسخ نگاشت و در استدلال بر ضرورت نفى صفات افزوده است.(31)
در مقابل باین روایات که حمل بر نفى صفات زائد بر ذات گردید در روایات فراوان دیگرى از هل بیت تصریح شده است که هر صفتى که به عقل و وهم انسان در آید صفت مخلوق است.
و شایسته شأن الهى نیست. مثل این عبارت که از على(ع) نقل شده است: «کلّ ما فى الخلق لایوجد فى خالقه و کلّ ما یمکن فیه یمتنع من صانعه»(32) بدین معنا که همه کمالات متصور بشر به صورت صفات الهى، از حقایق خلقى و امکانى گرفته شده و اثبات این صفات براى خدا ممتنع است. بر اساس این سخنان مطلق صفات از حق تعالى نفى شده است نه صفات زائد بر ذات. برخى معتقدند قرائنى وجود دارد که احتمال دوم را تأیید مىکند.
اولاً: در هیچ یک از احادیث امام على(ع) به عینیت ذات با صفات تصریح نشده است.
ثانیاً: امام على(ع) با نفى صفات به حقیقت و معرفتى فراتر اشاره دارد، معرفتى که به سادگى به چنگ نمىافتد.(33) پاورقی ها:پىنوشتها: 1. قرآن کریم، سوره اعلى 3 - 1. 2. سوره طه، آیه 20. 3. سوره لقمان، آیه 29. 4. سوره النحل، آیه 68. 5. سوره آل عمران، آیه 19. 6. سوره احزاب، آیه 33. 7. بیهقى، ابى بکر احمدبن الحسین، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج 1، ص 170، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1405 ق. 8. قندوزى حنفى، حافظ سلیمان، ینابیع المودّة، 3/261/ج9،انتشارات شریف رضى، قم 1413 ق. 9. الحسکانى، الحافظ، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص 40، و 422، مؤسسه طبع و نشر، تهران 1411 ق. 10. صفار قمى، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فى فضائل آلمحمد(ص)، ص 216 ح 21، مکتبة آیة اللّه مرعشى نجفى قم، 1404 ق. 11. ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 52، انتشارات علامّه، قم. 12. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 40/208/ح1، بیروت، 1403 ق. 13. بصائر الدرجات، ص 30، ح4. 14. روایات زیادى در موسوعههاى حدیثى شیعه مثل «الکافى»،«تهذیب»،«استبصار»،«بحارالانوار» و غیر اینها وجود دارد و این موضوع یکى از پایههاى مهم مذهب اهل بیت است. 15. کلینى، محمد بن یعقوب، اصول کافى کتاب فضل العلم، باب الرد الى الکتاب و السنه، ح 1 و 6. 16. همان حدیث 10. 17. همان، ج 1،کتاب العقل و الجهل، ح12. 18. همان حدیث، 35. 19. همان حدیث، 7. 20. همان حدیث، 24. 21. شیخ صدوق، التوحید، باب 7 ح 8 و باب 6 ح 10. 22. نهج البلاغه، خطبه 49. 23. علامه محمد حسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج14، ص 132، موسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1392 ق. 24. دکتر عبدالملک عبدالرحمن السعیدى، شرح النسفیه فى العقیدة الاسلامیه، ص 80، مکتبة دارالانبار، بغداد 1408 ق. 25. همان. 26. نهج البلاغه، خطبه 1. 27. همان. 28. همان. 29. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 74، دارالاحیاء التراث العربى، 1385 ق. 30. شیخ صدوق، التوحید، ص 35، موسسه نشر اسلامى، قم. 31. همان، ص 57. 32. همان، ص 40. 33. دانشنامه امام على(ع) زیر نظر على اکبر رشاد، ج 2، ص 85، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول 1380 ش.