آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

«زیارت جامعه کبیره» جامع‏ترین متن امام‏شناسى محور بحث بود. در این مقاله به تفسیر فراز «والدعوة الحسنى» مى‏پردازیم.
سلام بر شما امامان که بهترین شیوه دعوت به خداوند را برگزیدید «والدعوة الحسنى» و آنرا آموختید. سخن اینست که شیوه تبلیغ و دعوت امامان چه بود؟
امامان(ع) در دعوت مردم به خداوند از چه ابزارى استفاده و چه روشى را به کار مى‏گرفتند؟
این واقعیتى است که در موفقیت تبلیغ چند عنصر است که نقش اساسى دارد: 1- عنصر پیام و جاذبیت آن 2- عنصر پیام آور و ویژگیهاى جذّاب او 3- ابزار پیام رسانى 4- شیوه ابلاغ پیام. بحث جامع در زمینه تبلیغ و عوامل موفقیت در آن در گرو بحث از چهار موضوع فوق است لکن در این مقاله با الهام از سیره امامان تنها به بحث پیرامون موضوع چهارم مى‏پردازیم و به اختصار به سه مطلب پیرامون بهترین شیوه ابلاغ پیام با الهام از سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) مى‏پردازیم: 1- تبلیغ عملى‏
مؤثرترین روش امامان در عرصه تبلیغ، تبلیغ عملى بود. یعنى خود تجسم عالى ارزشهاى انسانى که همان ارزشهاى قرآنى است بودند. قرآن کریم آنان را که از خوبیها مى‏گویند اما خود عامل به آن نیستند مورد نکوهش قرار مى‏دهد:
«اتأمرون الناس بالبرو تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون؛(1) آیا مردم را به نیکى دعوت مى‏کنید( و آنها را دعوت به ایمان به پیامبرى مى‏کنید که صفات او آشکارا در تورات آمده) اما خودتان را فراموش مى‏نمائید با اینکه شما خودتان کتاب آسمانى را مى‏خوانید، آیا هیچ فکر نمى‏کنید».
«یا ایها الّذین آمنوا لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتا عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون؛(2) اى کسانى که ایمان آورده‏اید چرا چیزى را که انجام نمى‏دهید به مردم مى‏گوئید در نزد خداوند مبغوض و گناه بزرگ است که کارى را که خود انجام نمى‏دهید به دیگران بگوئید».
از نگاه اهل بیت(ع) عالِم واقعى آن کس است که علمش همراه با عمل باشد، امام صادق(ع) فرمود: «العالم من صدّق فعله قوله و من لم یصدّق فعله قوله فلیس بعالم؛(3) "عالم" کسى است که رفتار او گفتارش را تصدیق کند و هر کس که کردار او سخن وى را تصدیق نکند و عمل او بر خلاف گفته‏اش باشد عالم نخواهد بود.
بیشترین سفارش امامان "در عرصه تبلیغ دین" دعوت به تبلیغ عملى بوده است حضرت امام على(ع) فرمود: «من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم بنفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم ؛(4) هر کس خویش را پیشواى دیگران قرار دهد اصلاح خویش را بر اصلاح دیگران مقدم بدارد و پیش از آنکه مردم را با زبان خود تبلیغ کند با سیرت و رفتار خود دعوت کند و کسى که معلم و ادب کننده خویشتن است به احترام سزاوارتر است از کسى که معلم و مربى مردم است».
در روایتى از حضرت امام صادق (ع) رسیده است:
«کونوا دعاة الناس باعمالکم و لاتکونوا دعاة الناس بالسنتکم؛(5) مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود». تأثیر عمیق "دعوت عملى" از اینجا سرچشمه مى‏گیرد که هرگاه شنونده بداند گوینده از صمیم جان سخن مى‏گوید و به گفته خودش صددرصد ایمان دارد گوش جان خود را بروى سخنانش مى‏گشاید و سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
حضرت امیرمؤمنان امام على(ع) فرمود: «انّ الوعظ الّذى لایمجّه سمع ولایعد له نفع ماسکت عنه لسان القول و نطق به لسان الفعل؛(6) براستى آن پندى که بر هیچ گوشى سنگینى نمى‏کند و هیچ نفعى با آن برابرى نمى‏نماید آن است که زبان از گفتار خاموش و به آن زبان کردار گویا باشد» و در سخنى دیگر فرمود: «لاتکن ممن...یبالغ فى الموعظة ولایتّعظ فهو بالقول مدلّ و من العمل مقل ینافس فیما یفنى و یسامح فیما یبقى...؛(7) از آنان مباش که...موعظه بسیار مى‏کند اما خود موعظه نمى‏پذیرد سخن بسیار مى‏گوید اما عمل کم مى‏کند براى دنیاى فانى کوشش فراوان دارد ولى براى آخرت ماندگار مسامحه مى‏کند».
نیز فرمود: «احمق الناس من انکر على غیره رذیلة و هو مقیم علیها؛(8) کم عقل‏ترین مردم کسى است که بر غیر خود صفت رذل و پستى را زشت شمارد و خود بر آن ایستادگى داشته و داراى آن صفت باشد»، نیز حضرت این را شدیدترین نفاق مى‏داند که انسان مردم را امر به طاعت کند اما خود اهل آن نباشد و آنها را نهى از معصیت نماید و خود آنرا ترک نکند.(9)
بدون تردید از عوامل عمده موفقیّت پیامبر(ص) و امامان(ع) در نشر مکتب رفتار عملى آنها بوده است. رفتار عملى پیامبر اکرم(ص)
«خلق عظیم نبوى» تأثیرى اساسى در جذب دلهاى آماده به سوى مکتب داشت: «و انک لعلى خلق عظیم» (سوره قلم، آیه‏4) و تو بر اخلاق عظیم و برجسته‏اى هستى. این رفتار بود که دشمنان کینه توز را تبدیل به دوستان صمیمى و دوستان را عاشق بى‏قرار حضرت مى‏ساخت، رفتار مردمى حضرت، تواضع آن جناب، احترام و محبت حضرت به همگان بویژه کودکان، امتیاز ویژه براى خود قائل نبودن، رفتار انسانى با خانواده، زهد و پارسائى، استقامت و... جلوه هائى از رفتار عالى این معجزه بزرگ اخلاق است. در حدیثى از حضرت امام حسین بن على(ع) آمده است که: از پدرم امیرمؤمنان على(ع) درباره ویژگیهاى زندگى پیامبر(ص) و اخلاق او سؤال کردم، حضرت پاسخى مبسوط داد در بخشى از آن آمده است: «رفتار پیامبر(ص) با همنشینانش چنین بود که دائماً خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملایم بود، هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بد زبان و عیب جو و اهل تملّق نبود. هیچکس از او مأیوس نمى‏شد و هرکس به در خانه او مى‏آمد نومید باز نمى‏گشت سه چیز را از خود رها کرده بود: مجادله در سخن، پرگوئى، دخالت در کارى که به او مربوط نبود و سه چیز را در مورد مردم رها کرده بود: کسى را مذمت نمى‏کرد، سرزنش نمى‏فرمود و از لغزشها و عیوب پنهانى مردم جستجو نمى‏کرد. هرگز سخنى نمى‏گفت مگر در امورى که ثواب الهى را امید داشت و در موقع سخن گفتن به قدرى نافذ الکلمه بود که همه سکوت اختیار مى‏کردند و تکان نمى‏خوردند و به هنگامى که ساکت مى‏شد آنها به سخن در مى‏آمدند، اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمى‏کردند... هرگاه فرد غریب و ناآگاهى با خشونت سخن مى‏گفت و درخواستى مى‏کرد تحمّل مى‏نمود و به یارانش مى‏فرمود: هرگاه کسى را دیدید که حاجتى دارد به او عطا کنید و هرگز کلام کسى را قطع نمى‏کرد تا سخنش پایان گیرد».(10)
آرى آن کس بعثتش براى آن است که فضائل اخلاقى را تکمیل کند «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق».
خود باید در قلّه اخلاق نشسته باشد و این چنین بود که دلها را کانون محبت خود ساخت و میلیونها دل را از این رهگذر با خدا آشتى داد. رفتار عملى امیرمؤمنان على(ع)
همان را که در پیامبر دیدیم در جانشین بحق حضرت، امیرمؤمنان على(ع) و فرزندان گرامش بود. آنان نیز تجلّى خلق عظیم بودند. آنان نیز با رفتار عملى خود بهترین دعوتگر به اسلام بودند. حضرت امیرالمؤمنین على(ع) فرمود:
«ایها الناس انى والله ما احثکم على طاعة الّا و اسبقکم الیها و انهاکم عن معصیة الّا واتناهى قبلکم عنها؛(11) اى مردم به خدا سوگند شما را به هیچ طاعتى تشویق نمى‏کنم مگر آنکه قبلاً خودم آنرا انجام مى‏دهم و از هیچ کار خلافى شما را باز نمى‏دارم مگر آنکه پیش از شما از آن دورى مى‏نمایم».
و خود با این روش عملى بستر هدایت بسیارى را فراهم کرد. در روایتى آمده که حضرت امام صادق(ع) از پدران بزرگوارش روایت کرده که: حضرت امیرمؤمنان على (ع) با کافرى ذمى (کافرى که با قرار داد ذمه در پناه اسلام زندگى مى‏کرد) همراه شد او به حضرت گفت: بنده خدا! مقصدت کجاست؟ حضرت فرمود: کوفه، وقتى سر دوراهى رسیدند و مرد ذمى جدا شد امیرمؤمنان او را بدرقه کرده قدرى از راه با او همراهى کرد مرد ذمى گفت مگر نمى‏خواستى به کوفه بروى؟ حضرت فرمود: آرى. پرسید پس چرا به راه خودت نمى‏روى؟ حضرت فرمود: پیامبر ما دستور داده که به هنگام خداحافظى همراهى با دیگرى قدرى او را بدرقه کند، ذمى گفت: براستى پیامبرتان چنین گفته است؟ امیرمؤمنان فرمود: آرى ذمى گفت: همین راز جاذبه دعوت اوست، اینک من ترا شاهد مى‏گیرم که دینت را برگزیدم و به هنگامى که شناخت او امیرمؤمنین است (و در این جایگاه رفیع این رفتار را دارد) رسماً مسلمان شد.(12)
نیز در روایتى آمده است که روزى امیرمؤمنان على (ع) فرمود: مردم! از من بپرسید که در همه زمینه‏ها غیر عرش (که اختصاص به خدا دارد) پاسخگویم بعد از من هرکس این سخن را بگوید یا جاهل است یا دروغگو، ناگاه مردى که به نظر مى‏رسد از یهودى‏هاى عرب بود برخاست و اهانت‏آمیز به مولى گفت: اى کسى که ادعاى چیزى مى‏کنى که نمى‏دانى!! و چیزى را به عهده مى‏گیرى که عمقش را نمى‏فهمى! من سؤال دارم، پاسخگوى! اصحاب مولى على(ع) بسیار ناراحت شدند و تصمیم گرفتند این بى ادب را تأدیب کنند، مولى نهیبشان کرد فرمود: رهایش کنید عجله نکنید که با تندى حجج الهى برپا نشده و براهین خداوند غالب نمى‏گردد، آنگاه رو به پیرمرد کرد و فرمود: هرچه مى‏خواهى بپرس و هرچه را در دل دارى ابراز کن!! او سؤالاتش را پرسید وقتى مولى به همه سؤالاتش پاسخ داد سرى تکان داد و مسلمان شد و از ارادتمندان ویژه حضرت شد.(13) این یعنى دعوت عملى به دین!! پاسخگوئى به شبهات و جلوگیرى از تندرویها.
در سیره امام حسن و امام حسین(ع) و نیز سایر امامان از این نمونه برخوردهاى عملى هدایت گر فراوان داریم که به جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر مى‏کنیم. 2- برخورد مؤدبانه‏
رعایت ادب و احترام با همه مردم از عوامل جاذبه ساز دعوت است در روایات «ادب» را با بهترین تعابیر ستوده‏اند:
امیر مؤمنان على (ع) فرمود: «الادب کمال الرجل؛(14) کمال انسان به ادب اوست» و نیز فرمود: «الادب احسن سجّیة؛(15) ادب بهترین خلق و خوى است»، نیز فرمود: «ان الناس الى صالح الادب احوج منهم الى الفضة و الذهب»(16) مردم بیش از آن که نیاز به به طلا و نقره (اقتصاد آباد) داشته باشند به ادب صحیح نیازمندند.
نیز فرمود: «لازینة کالآداب(17)؛ زینتى براى انسان همانند آداب نیست».
امام صادق (ع) فرمود: «خمس من لم تکن فیه لم یکن فیه کثیر مستمتع قیل و ماهن یابن رسول اللّه قال الدین و العقل و الحیاء و حسن الخلق؛(18) پنج چیز است که اگر در کسى نباشد فایده زیادى نخواهد داشت پرسیده شد اینها چیست؟ حضرت فرمود: دین، عقل، حیاء، خوش خوئى و ادب نیکو.
گرچه ادب در این روایات معناى عامى دارد ولى بدون تردید یکى از زیر مجموعه‏هاى این واژه همان است که ما نامش را رعایت ادب و احترام مى‏گذاریم.
پیش ارباب خرد مایه ایمان ادب است‏
لاجرم پیشه مردان سخن دان ادب است‏
بى ادب را به سماوات بقا منزل نیست‏
در سماوات بقا منزل مردان ادب است‏
دامن عقل و ادب گیر که در راه یقین‏
بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب است‏
آدمى زاده اگر بى ادب است آدم نیست‏
فرق در جنس بنى آدم و حیوان ادب است‏
عاقبت هرچه کند خواجه پشیمان گردد
آنکه از وى نشوى هیچ پشیمان ادب است‏
کردم از عقل سؤالى که بگو ایمان چیست‏
عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است‏
چشم بگشا و ببین جمله کلام اللّه را
آیه آیه همگى معنى قرآن ادب است‏

نبى گرامى اسلام(ص) فرمود: «من کان آمراً بمعروف فلیکن امر ذلک بمعروف؛(19) آنکس که آمر به معروف است باید این کار را با شیوه‏اى معروف (مؤدبانه) صورت دهد»، نیز حضرت فرمود: «ایاک ان...تتکلم فى غیر ادب؛(20) مبادا که...بى ادبانه سخن بگوئى».
حضرت مولى على (ع) فرمود: «ایاک و مایستهجن من الکلام، فانه یحبس علیک اللئام و ینفرعنک الکرام؛(21) از سخن غیرمؤدبانه و زشت بپرهیز که این سبب مى‏شود آدمهاى پست اطرافت بمانند و آدمهاى با شخصیت از اطرافت پراکنده گردند». برخورد مؤدبانه را باید از امامان آموخت، بدترین فحشها را با ادب پاسخ مى‏گفتند و این خود زمینه ایجاد تحوّل روحى در مخالفان غیر معاند و تحریک شده بود، در حالات حضرت امام حسن(ع) مى‏خوانیم: مردى از اهل شام مى‏گوید من هنگامى که به مدینه رفتم و مردى را دیدم که بر استرى سوار است که زیباتر و خوش لباس‏تر از او ندیده بودم و مرکبى هم بهتر از مرکب او مشاهده نکرده بودم من از آن مرد خوشم آمد. از شخصى پرسیدم این مرد کیست؟ گفت حسن بن على بن ابى طالب است در این وقت سینه‏ام پر از کینه شد و نسبت به على بن ابى طالب رشک و حسد بردم که فرزندى اینگونه داشته باشد از این رو نزد او رفته و بدو گفتم تو پسر ابوطالب هستى؟ فرمود: من پسر فرزند اویم! در این وقت من شروع کردم به دشنام او و پدرش تا جائى که توانستم!! چون سخن من تمام شد آن حضرت رو به من کرد و فرمود: به گمانم تو غریب این شهر هستى و شاید اشتباه کرده‏اى پس اگر در صدد جلب رضایت ما هستى از تو راضى شدیم و اگر چیزى از ما بخواهى به تو مى‏دهیم و اگر راهنمائى و ارشاد بخواهى ارشادت مى‏کنیم و اگر براى برداشتن بارت از ما کمک بخواهى بارت را برمى‏داریم، اگر گرسنه‏اى سیرت کنیم، اگر برهنه‏اى بپوشانیمت و اگر نیازمندى بى‏نیازت گردانیم اگر آواره‏اى در پناه خویشت گیریم و اگر خواسته‏اى دارى انجامش دهیم و اگر مرکب و بار و بنه‏اى را به خانه ما انتقال دهى و تا وقتى که قصد رفتن دارى مهمان ما باشى براى ما آسان‏تر و محبوب‏تر است که ما را جایگاهى وسیع و مقامى منیع و مالى بسیار است. این برخورد آنچنان زلزله در وجود این شخص بازى خورده بوجود آورد که گریست و گفت: «اشهد انک خلیفة اللّه فى ارضه اللّه اعلم حیث یجعل رسالته و کنت انت و ابوک ابغض خلق اللّه الىّ و الآن انت احبّ خلق اللّه الىّ؛ گواهى مى‏دهم که براستى توئى خلیفه خدا بر روى زمین و خدا خود داناتر است که رسالتهاى خود را در چه جائى قرار دهد و تو و پدرت مبغوض‏ترین خلق خدا نزد من بودید و تو اکنون محبوب‏ترین خلق خدا پیش منى». سپس آن مرد به خانه امام حسن(ع) رفت و تا وقتى که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود و از دوستداران آن خاندان گردید.(22)
نیز در روایتى آمده است: حضرت امام حسن و امام حسین(ع) بر پیرمردى گذر کردند که مشغول وضو گرفتن بود اما خوب وضوء نمى‏گرفت، بجاى آنکه او را مورد انتقاد قرار دهند با هم به کشمکش (ظاهرى) پرداختند و درباره وضوى خویش گفتگو کردند آمدند سراغ پیرمرد گفتند ما دونفر وضو مى‏گیریم تو حکم باش و بگو که وضوى کدامیک از ما درست است سپس هر دو وضوء گرفتند پیرمرد مطلب را فهمید، گفت:
«کلا کما تحسنان الوضوء ولکن هذا الشیخ الجاهل هو الّذى لم یکن یحسن و قد تعلّم الآن منکما وتاب على یدیکما ببرکتکما و شفقتکما على امة جدّکما؛(23) شما هر دو خوب وضوء گرفتید ولکن این پیرمرد نادان وضویش درست نبود و هم اکنون از شما دو نفر آموخت و بدست شما توبه کرد و از برکت و شفقتى که بر امت جد خود دارید برخوردار گردید.
این یعنى برخورد مؤدبانه و محترمانه و اینهم نتیجه مثبت و فورى آن! 3- استفاده از ابزار گوناگون‏
امامان (ع) براى دعوت مردم به خدا از همه ابزارهاى مفید و جذّاب بهره مى‏گرفتند گاه موعظه داشتند، گاه خطابه مى‏خواندند. و گاه شعر مى‏سرودند.(24) و شاعران متعهد را مورد تشویق قرار مى‏دادند. تشویق شاعران متعهد در سیره امامان به معناى استفاده از هنر در تبلیغ دین است پیامبر اکرم(ص) به شاعران متعهد بهاء مى‏داد و آنان را تشویق مى‏کرد که شعر مذهبى بسرایند و در مورد اشعارى این چنین فرمود: «والّذى نفس محمد بیده فکانها تنهضونهم بالنبل»(25) به آن کسى که جان محمد(ص) در دست قدرت اوست، با این اشعار گوئى تیر به سوى آنان پرتاب مى‏کنید.
در مورد یکى از شعرا این چنین فرمود: «اهجم فان جبرئیل معک ؛(26) آنها را هجو کن که جبرئیل باتوست.»
پیامبر اکرم(ص) شعر شاعران متعهد را جهاد با زبان نامیده است به هنگامى که آیات آخر سوره شعراء که حاوى نکوهش شاعران غیر متعهد است نازل شد.
کعب بن مالک (شاعر با ایمانى که در تقویت اسلام شعر مى‏سرود) از پیامبر(ص) پرسید: یا رسول اللّه (ص) درباره شعر این آیات مذمت‏آمیز نازل شده چه کنم؟ حضرت فرمود: «انّ المؤمن یجاهد بنفسه و سیفه و لسانه؛(27) همانا مؤمن با جان و شمشیر و زبانش در راه خدا جهاد مى‏کند».
یعنى شعر تو مشمول آن نکوهشها نیست کار تو جهاد با زبان است.
به گفته علامه امینى: «به برکت قرآن و سنت، گروهى شاعر در میان صحابه پیامبر(ص) به هم رسیدند که در جلو چشم پیغمبر اکرم(ص) به دفاع از اسلام مى‏پرداختند اینان مانند شیران ژیان در جان و عرض مشرک و ضلال مى‏افتادند و مانند بازهاى شکارى دلها و گوشها را صید مى‏کردند این شاعران همواره با پیامبر(ص) بودند در سفر و در حضر، شاعران نامبرده هم مردان میدان کارزار بودند و هم پهلوانان پهنه شعر و سخن اینان با شمشیر شعر و تیر سخن از مبادى اسلام دفاع مى‏کردند و با زبان در راه خدا جهاد مى‏نمودند. یعنى عباس بن عبدالمطلب، کعب بن مالک، عبداللّه بن رواحه، نابغه جعدى، ضرار اسدى، ضرار قرشى، زهیر، قیس بن صرمة، امیة بن صلت، نعمان بن عجلان، عباس بن مرداس، طفیل غنوى، کعب بن نمط، مالک بن عوف، صرمة بن ابى انس، سراقة بن مالک، قیس بن بحر، عبداللّه بن حرب، بحیر بن ابى سلمى، این روح اسلامى که از شعر متعهد اینان مى‏تراوید دل و جان افراد جامعه را تسخیر مى‏کرد، در اندیشه‏ها راه مى‏یافت و آنها را مى‏ساخت و با افکار در مى‏آمیخت این تأثیر تا آنجا بود که زنان شاعره مسلمان را تحت نفوذ قرار داد و آنان را بسیج کرد تا با شعرهاى استوار و زیباى خویش از حوزه آرمان و فکر حماسه اسلام حمایت کنند، سعدى‏ دختر کریز(خاله عثمان) شیما دختر حارث بن عبدالغرى(خواهر رضاعى پیامبر(ص)) هند دختر ابان بن عباد، خنسا شاعره معروف، رقیقه دختر ابى صیفى بن هاشم، اروى دختر عبدالمطلب (عمه پیامبر(ص)) عاتکه دختر عبدالمطلب، صفیه دختر عبدالمطلب، هند دختر حارث، ام سلمه عاتکه، دختر زید بن عمرو، امّ ایمن.»(28)
امامان نیز به شاعران متعهد عنایتى ویژه داشتند، بر این اساس شاعران از دور و نزدیک به سوى آنان مى‏شتافتند و مورد اکرام ویژه امامان قرار گرفته و از این بزرگواران صله مناسبى دریافت مى‏کردند به شعرشان گوش فرا مى‏دادند و صرف وقت مى‏کردند تا جائى که خواندن و شنیدن اینگونه اشعار از بهترین عبادات به شمار مى‏آمد و در اوقات و امکنه متبرک بدان مى‏پرداختند.
«کمیت بن زید اسدى(از شعراى متعهد و مکتبى پیرو اهل بیت(ع)) در ایام تشریق در منى نزد امام صادق(ع) آمد و عرض کرد فدایت شوم شعرى بخوانم امام (ع) فرمود: روز بزرگى است این روزها (کنایه از این که براى خواندن و شنیدن شعر مناسب نیست) کمیت عرض کرد آنچه مى‏خواهم بخوانم درباره شماست (انها فیکم) یعنى شعر متعهد است چون امام این سخن کمیت را شنید کسى فرستاد تا همه نزدیکان و آشنایانى که در منى بودند گرد آمدند و چون گردآمدند به کمیت اسدى فرمود: بخوان کمیت قصیده لامیه خویش را خواند امام او را دعا کرد و فرمود: «اللهم اغفر للکمیت ما قدّم و اخّر و ما اسر و اعلن واعطه حتى یرضى؛ خدایا تمام گناهان گذشته و آینده، گناهان پنهان و آشکار کمیت را ببخش و آنقدر به او عنایت کن تا راضى گردد، سپس حضرت 1000 دینار و جامه‏اى به او صله داد او گفت به خدا قسم شما را به خاطر دنیا نیست که دوست مى‏دارم، اگر دنبال پول بودم سراغ دیگرانى مى‏رفتم که پولدارند ولیکن من شما را بخاطر آخرت دوست دارم فقط جامه را که به بدن شما تماس حاصل کرده مى‏پذیرم چون متبرک است اما پول را نمى‏پذیرم»(29)
هاشمیات از قصاید مشهور کمیت است که سرآمد همه منظومه‏هاى اوست و برخى تعداد ابیات آنرا تا 578 بیت نقل کرده‏اند این قصیده انعکاس وسیعى در جوّ غالب و مسموم دوران سانسور و اختناق امویان پدید آورد.
تجلیل و تکریم امامان از شاعران متعهد فراوان است که نقل همه آنها در این مقاله سخن را به درازا مى‏کشاند خوشبختانه کتابها و مقالات ارزشمندى در این عرصه تدوین شده است که پژوهشگران مى‏توانند به آنها مراجعه کنند.(30)
آنچه در این عرصه گفتنى است آن است که امامان(ع) در نشر پیام مکتب تنها از یک ابزار استفاده نمى‏کردند، از شیوه‏اى متنوع بهره مى‏بردند و بویژه هنر متعهد را در خدمت مکتب به کار مى‏گرفتند. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1. سوره بقره، آیه 44. 2. سوره صف، آیه 2 و 3. 3. اصول کافى، ج 1، ص 18. 4. نهج البلاغه، حکمت 73. 5. بحارالانوار، ج 5، ص 198. 6. غررالحکم، حکمت 3538. 7. نهج البلاغه، حکمت 150. 8. غررالحکم، حکمت 3343. 9. غررالحکم، حکمت، 3309. 10. معانى الاخبار، ص 83 (با کمى تلخیص) 11. نهج البلاغه، خطبه 175. 12. اصول کافى، ج دوم، ص 670. 13. بحارالانوار، ج 57، ص 231. 14. و15.و16.و17. فهرست موضوعى غرر کلمه ادب. 18. بحارالانوار، ج 72، ص 73. 19. التبلیغ فى الکتاب و السنّة، ص 132. 20. اعلام الدین، ص 273. 21. غررالحکم، حکمت 2722. 22. ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 119 - 117؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 19 ؛ زندگانى امام حسن مجتبى، ص 351 تا 353. 23. بحارالانوار، ج 43، ص 319. 24. بنگرید به کتاب معجم اشعار المعصومین گردآورى مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه (مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى دفتر تبلیغات اسلامى قم). 25. مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 460. 26. همان، ج 4، ص 299. 27. تفسیر قرطبى، ج 7، ص 4869. 28. الغدیر ؛ ادبیات و تعهد در اسلام، ص 22 و 23. 29. همان، ج 2، ص 283 - 282. 30. همان، ج 2، از ص 13 تا 49 (چاپ مرکز الغدیر قم) با عناوین: الشعر و الشعراء: الشعرو الشعراء فى الکتاب و السنّة الهواتف بالشعر موکب الشعراء الشعر و الشعراء عند الائمة الشعر و الشعراء عند اعلام الدین‏ و ترجمه برگزیده آن رجوع کنید به کتاب شیخ آقا بزرگ تهرانى از ص 40 تا 52 (چاپ اول) نیز بنگرید به کتاب دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام مقاله: مع جوائز الائمه للشعراء از ص 47 تا 57 و کتابهاى ذیل: 1- سیماى آزاد مردان مدیحه سراى اهل بیت(ع). 2- شاعران قبیله تور، کمیت اسدى حدیث حریت. 3- شاعران قبیله نور دعبل خزاعى شاعر داربردوش. 4- شاعران قبیله نور سید حمیرى سالار شاعران.

تبلیغات