شیعه حقیقى در سیره پیشوایان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام فرق و مذاهب تشیع
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ کربلا
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی تاریخ و سیره پیامبران و امامان در روایات
آرشیو
چکیده
متن
معنى لغوى و اصطلاحى شیعه
واژه شیعه در اصل از شَیَعَ به معنى مشایعت و دنباله روى، و پیروى و بدرقه کردن آمده است، و بر همین اساس در اصطلاح به معنى گروهى است که پیرو شخصى، و یا پیرو آیین خاصى هستند. این کلمه معنى عام دارد و شامل شیعه فکرى، اعتقادى، عملى و حزبى نیز خواهد شد، و غالباً در مورد پیروان راستین حق استعمال مىشود، گرچه گاهى در مورد پیروان، باطل نیز به کار مىرود، چنان که امام حسین(ع) در روز عاشورا دشمنان و پیروان یزید را شیعیان دودمان ابوسفیان خواند.(1)
و در قرآن مجید، پیرو حضرت موسى(ع) و نوح(ع) باعنوان شیعه آنها یاد شده است.(2) و اکنون در میان مسلمین شیعه و شیعیان به کسانى اطلاق مىشود که امام على(ع) را خلیفه بلافصل پیامبر اسلام(ص) مىدانند، و پیرو اهل بیت پیامبر(ص) مىباشند. با توجه به اینکه شیعیان نیز داراى فرقههاى گوناگون هستند، مانند: شیعه امامیه، شیعه زیدیّه، شیعه اسماعیلیه و شیعه فتحیه و هفت امامى و...که معروفترین و پرجمعیتترین آنها شیعه امامیه هستند که معتقد به امامت دوازده امام بر حق بعد از رسول خدا(ص) بوده که نخستین آنها حضرت على بن ابیطالب(ع) و آخرین آنها حضرت قائم آل محمد (عج) مىباشد. آغاز پیدایش تشیّع
گرچه بعضى از مغرضین یا ناآگاهان، تشیّع را مولود حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص) دانسته و با نسبتهاى ناروا مانند اینکه عبداللّه بن سبا(3) آن را تأسیس کرد، و یا ایرانیان به تأسیس آن پرداختند ولى حقیقت این است که مؤسّس شیعه شخص رسول خدا(ص) بود، و آغاز پیدایش آن به وسیله آن حضرت تکوین و تأسیس شد، چنانکه روایات بى شمار از کتب اهل تسنن و شیعه بر این مطلب دلالت دارند از جمله این که وقتى که آیه 7 و 8 سوره بیّنه نازل شد: «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریّة...؛کسانى که به خداى یگانه ایمان آورده و اعمال نیکو انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا) هستند».
حاکم حسکانى با اسناد مختلف از ابن عباس نقل مىکند که پس از نزول این آیه، پیامبر(ص) به على(ع) فرمود: «هو انت وشیعتک؛ منظور از بهترین خلق خدا تو و شیعیان تو هستند».
نیز از ابوبریره روایت شده گفت: پیامبر(ص) این آیه را قرائت کرد، و آنگاه خطاب به على (ع) فرمود: «هو انت و شیعتک...؛(4) منظور از برترین خلق، تو و شیعیان تو هستند». نیز فرمود: «و ربّ هذه البنیّه انّ هذا و شیعته هم الفائزون؛سوگند به خداى این کعبه این مرد(اشاره به على علیه السلام)و شیعیانش در قیامت رستگارانند».(5)
روایات بى شمار در موارد متعدد دیگر از ائمه اهل البیت(ع) و آنها از پیامبر(ص) همین مطلب و نظیر آن را نقل کردهاند، از جمله امام سجّاد(ع) فرمود: پیامبر(ص) روزى به على(ع) فرمود: «بشّر لشیعتک انّى لشفیعٌ لهم؛ به شیعیانت مژده بده که من حتماً در قیامت از آنها شفاعت مىکنم».(6) جالب این که طبق پارهاى از روایات، پیامبر(ص) شیعیان على(ع) را شیعیان خود و شیعیان اهل بیت(ع) خوانده است.(7)
شیخ ابو محمد حسین بن موسى نوبختى که از علماى تسنن در قرن چهارم است در کتاب الفرق و المقالات مىنویسد: «ارکان فرقههاى اسلامى چهار فرقه مىباشند: 1- شیعه 2- معتزله 3- مرجئه 4- خوارج. شیعه همان فرقه پیرو على بن ابیطالب(ع) مىباشند که در عصر زندگانى پیامبر(ص) و پس از رحلت او به نام شیعه على خوانده مىشدند و على(ع) را پس از پیامبر(ص) امام برحق مىدانستند، مانند سلمان، مقداد،ابوذر و عمّار یاسر...اینها نخستین افرادى در اسلام هستند که به عنوان شیعه خوانده مىشدند، و قبل از اسلام به پیروان حضرت ابراهیم(ع) و موسى(ع) و عیسى(ع) و انبیاء دیگر، شیعه مىگفتند».(8)
نتیجه اینکه: مطابق اسناد و مدارک قطعى، عنوان شیعه براى پیروان حضرت على(ع) در همان عصر پیامبر(ص) و مقارن رحلت پیامبر(ص) و بعدها از امور قطعى و انکارناپذیر بوده و در همان عصر پدیدار شده است. شیعه حقیقى کیست؟
اکنون به اصل مسأله باز مىگردیم، و آن این که شیعه حقیقى کیست؟ پاسخ آن که شیعه در یک تجزیه و تحلیل فشرده داراى اقسام و مراتب و درجات است، مانند: شیعه اعتقادى،شیعه زیدى، شیعه امامى، شیعه اسماعیلى و... و در میان اینها و و معروف ترینشان شیعه امامیه یعنى همان شیعه اثنى عشرى (دوازده امامى) است، و این شیعیان نیز از نظر ایمان و علم و عمل داراى درجات مختلف هستند، و در مجموع به دو قسم تقسیم مىشوند: شیعه کامل و شیعه ناقص، شیعه کامل کسى است که حقیقتاً با کمال صداقت در همه ابعاد پیرو امام على(ع) و امامان معصوم بعد از او باشد، که نمونه اعلاى این گونه شیعه را باید از سیماى افرادى مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، و عمار، مالک اشتر، محمد بن ابىبکر و...جستجو کرد. که هم از نظر عقیده و ایمان، محکم و استوار بودند، و هم در عمل در عرصههاى گوناگون زندگى پیرو راستین بودند، و باید دانست که فرق است بین دوست على(ع) و شیعه آن حضرت، شیعه مقامى است که در درجه علّیین قرار دارد و هر کس نمىتواند این ادعا را بکند، چرا که ادعاى بسیار بزرگى است و شرایط سنگین دارد و هر کس را یاراى وصول به این مقام نیست.
در این راستا نظرى به قرآن مىافکنیم مىبینیم که خداوند ابراهیم خلیل (ع) را شیعه حضرت نوح(ع) دانسته و چنین مىفرماید: «و انّ من شیعته لابراهیم اذ جاء ربّه بقلبٍ سلیمٍ؛و از پیروان او (نوح علیه السلام) ابراهیم است، آنجا که او با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد.»(9)
از این دو آیه چنین فهمیده مىشود که اوّلاً واژه شیعه قبل از اسلام، حتى در عصر ابراهیم(ع) وجود داشت، ثانیاً این واژه داراى ارزش و محتواى بزرگ است، چرا که پیامبر بزرگى همچون ابراهیم(ع) به عنوان شیعه(و پیرو حضرت نوح در توحید و اصول) نام گزارى شده، و ثالثاً از شرایط شیعه حقیقى آن است که در پیشگاه الهى داراى قلب سلیم و روح پاک و کامل و خالى از هرگونه آلودگى و شوائب باشد، قلبى که خالى از شرک، و خالص از معاصى و نفاق، و آکنده از عشق به خدا و سالم از هرگونه انحراف معنوى، و تهى از هرگونه شک و تردید، و موجب نیت راستین و پاک گردد، چنانکه امام صادق(ع)فرمود: «النّیّة الصّادقة صاحب القلب السّلیم، لانّ سلامة القلب من هواجس المذکورات تخلّص النّیّة فى الامور کلّها؛(10) کسى که نیت راست و پاک دارد، صاحب قلب سلیم است، چرا که سلامت قلب از هرگونه شرک و شک، نیت را در همه چیز خالص مىکند». کوتاه سخن آن که تنها کسى که در روز قیامت نجات مىیابد و رو سفید مىشود شخصى است که با داشتن قلب سلیم وارد محشر شود، چنان که در قرآن از زبان حضرت ابراهیم (ع) آمده: «یوم لاینفع مالٌ و لابنون - الّا من اتى اللّه بقلبٍ سلیمٍ؛(11) در روز قیامت مال و فرزندان سودى نمىبخشد، مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید».
بر همین اساس روایت شده: شخصى به امام سجّاد(ع) عرض کرد: اى پسر رسول خدا(ص)! من از شیعیان خالص شما هستم. امام سجّاد(ع) به او فرمود: اى بنده خدا هرگاه قلب تو مانند قلب ابراهیم خلیل(ع) بود که خداوند او را شیعه خوانده و فرموده: «و انّ شیعته لابراهیم - اذ جاء ربّه بقلبٍ سلیمٍ». تو از شیعیان ما هستى، ولى اگر قلب تو مانند قلب او از هرگونه نیرنگ و خیانت پاک نبود، تو از محبّان ما هستى نه از شیعیان ما. وگرنه اگر با دانستن این موضوع به دروغ ادعاى شیعى بودن کنى به مکافات جذام یا فلج شدن تا آخر عمر مبتلا شوى، تا این دردها کفّاره دروغگویى تو باشند».
نیز در عصر امام باقر(ع) که حکومت در دست خلفاى جور بود و شیعیان مورد آزار و سرزنش قرار مىگرفتند: روزى امام باقر(ع) به جمعى از شیعیان فرمود: «لیهنیکم الاسم؛باید براى شما نام شیعه گوارا و باعث سرافرازى باشد». ابو بصیر که در آنجا حاضر بود عرض کرد: براى چه این نام براى ما مبارک باشد، چرا به ما تبریک مىگویى؟ امام باقر(ع) در پاسخ او فرمود: خداوند در قرآن ابراهیم را شیعه خوانده(و انّ من شیعته لابراهیم) و نیز پیرو موسى(ع) را شیعه نامیده است (فاستغاثه الّذى من شیعته) بنابراین با داشتن این نام، سرافراز و شادمان باشید و افتخار کنید.(12) شیعه حقیقى در گفتار پیامبر(ص) و امامان(ع)
باید توجه داشت چنان که اشاره شد، شیعه بودن با لفظ و ادّعا تحقق نمىیابد، بلکه باید نخست ارزش والاى شیعه بودن را شناخت، آنگاه با پیمودن راههاى صحیح و عمل به دستورها به این مقام ارجمند نایل شد، بر همین اساس نظر شما را به چند نمونه از گفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) در این راستا جلب مىکنم:
امیر مؤمنان على(ع) فرمود: «شیعیان ما کسانى هستند که در راه ولایت ما به یکدیگر بخشش کنند، و در راه دوستى ما با همدیگر دوستى نمایند، و براى زنده کردن فرهنگ ما به دیدار یکدیگر روند، در حال خشم ستم نکنند، و در حال رضایت و رفاه، اسراف ننمایند، مایه برکت همسایگان مىباشند، و با مردم معاشرت آمیخته با سازگارى و صفا و صمیمیت دارند.»(13)
امام صادق(ع) فرمود: «لیس من شیعتنا من قال بلسانه، و خالفنا فى اعمالنا و آثارنا؛(14) کسى که به زبان بگوید شیعه هستم، ولى با اعمال و روشهاى ما مخالفت نماید، از شیعیان ما نیست.»
امام کاظم(ع) فرمود: «لیس من شیعتنا من خلأثمّ لم یرع قلبه؛(15) از شیعیان ما نیست کسى که در خلوت مراقب منحرف شدن قلبش نباشد».
و از سخنان امام صادق(ع) است: «از شیعیان ما نیست کسى که در شهرى پرجمعیت زندگى کند و در آنجا شخص (از غیر شیعه) از او با تقواتر باشد».(16)
نیز فرمود: «شیعیان ما داراى چهار چشم هستند، دو چشم در صورت دارند و دو چشم در قلبشان است، همه مردم چنین هستند، ولى دو چشم قلبشان کور است جز شیعیان ما».(17) معرّفى شیعه حقیقى در آیینه رفتار پیشوایان
1- مردى به محضر رسول خدا(ص) آمد و گفت: «فلان کس به ناموس همسایهاش نگاه مىکند، و اگر آمیزش حرام براى او ممکن باشد، ابائى ندارد». پیامبر(ص) از این خبر ناراحت و خشمگین شد و فرمود: او را نزد من بیاورید. مرد دیگرى عرض کرد: اى رسول خدا! او از شیعیان شما است و به دوستى شما و دوستى على(ع) اعتقاد دارد، و از دشمنان شما بیزارى مىجوید. پیامبر (ص) فرمود: «انّ شیعتنا من شیّعنا و تبعنا فى اعمالنا؛(18) شیعیان ما کسانى هستند که در اعمال و رفتار از ما پیروى و اطاعت مىکنند».
2- مردى به همسرش گفت: به محضر حضرت زهرا(س) برو و از او بپرس که آیا من از شیعیان آنها هستم یانه. او نزد حضرت زهرا(س) آمد و پیام همسرش را ابلاغ کرد، حضرت زهرا(س) به او فرمود: به شوهرت بگو «اگر به آنچه ما دستور مىدهیم عمل کنى، و از آنچه نهى مىکنیم ترک مىکنى، از شیعیان ما هستى و گرنه از شیعیان ما نیستى». او نزد شوهر باز گشت و پاسخ فاطمه(س) را به او رسانید، شوهر ناراحت شد، گفت: اى واى بر من، کیست که گناه و خطا نکند؟ بنابراین من اهل دوزخ هستم، زیرا کسى که از شیعیان اهل بیت(ع) نباشد، اهل جهنم است و در آن جاودانه خواهد ماند.
همسر او هراسان نزد فاطمه (س) آمد و پریشانى شوهرش را به او خبر داد. فاطمه زهرا(س) فرمود: به شوهرت بگو چنین نیست که تو جاودانه در دوزخ بمانى، بلکه شیعیان از برترینهاى بهشت هستند، و آنان که از محبّان ما رفتار خلاف مىکنند گرچه جزء شیعیان (حقیقى) ما نیستند، ولى گناهانشان بر اثر گرفتارىها و بلاها یا انواع سختىها در عرصههاى قیامت یا در طبقه اعلاى دوزخ پاک مىگردد، و سرانجام حب ما آنها را نجات داده و از دوزخ به بهشت نزد ما مىآورد».(19)
3- شخصى به امام حسن مجتبى عرض کرد: من از شیعیان شما هستم. آن حضرت فرمود: «اگر در امر و نهى ما مطیع ما هستى، راست مىگویى و گرنه با ادعاى این مقام بزرگ (شیعه بودن) بر گناهانت نیفزا، نگو من از شیعیان شما هستم، بلکه بگو من از دوستان شما، و دشمن دشمنان شما هستم، در این صورت از مرحلهاى نیک وارد مرحله نیک دیگر شدهاى». نظیر این مطلب در گفتار امام حسین(ع) نیز آمده است.(20)
4- عصر امام باقر(ع) بود، مردى در حضور آن حضرت بر دیگران افتخار مىکرد که من از شیعیان آل محمد(ص) هستم، امام باقر (ع) به او فرمود: «ادعاى دروغ چیزى نیست که به آن افتخار کنى، من از تو مىپرسم آیا آنچه دارى و آن را براى هزینه زندگى خودت مصرف کنى براى تو بهتر است یا در زندگى برادران دینیت مصرف نمائى؟». او عرض کرد: براى زندگى خودم مصرف کنم برایم بهتر است. امام باقر(ع) فرمود: «پس تو از شیعیان ما نیستى، زیرا ما انفاق براى دیگران را بهتر از انفاق براى خودمان مىدانیم، بلکه بگو من از محبین شما هستم، و امید آن دارم که این محبت مرا نجات دهد».(21)
5 - عمّار دهنى یکى از شیعیان در عصر امام صادق(ع) بود، روزى در حضور ابى لیلى قاضى کوفه براى احقاق حقى گواهى داد، قاضى (که از مخالفان بود) گواهى او را نپذیرفت و به او گفت برخیز و برو، گواهى تو پذیرفته نیست زیرا تو رافضى هستى(با توجه به اینکه مخالفان به ادعاى خود، شیعیان را رافضى مىخواندند یعنى آنان روش خلفاى صدر اول را ترک نمودهاند) عمار دهنى در حالى که گریان و بسیار پریشان شده بود برخاست. قاضى به او گفت: تو مردى از دانشوران و حدیث دانان هستى، اگر از این کلمه رافضى ناراحت شدى، از این مرام بیزارى بجوى آنگاه از برادران ما خواهى شد. عمار به قاضى چنین پاسخ داد: «سوگند به خدا از این جهت که تو مرا رافضى خواندى گریان و پریشان نشدم، بلکه علت گریهام هم براى تو بود و هم براى خودم، اما گریهام براى خودم از این رو بود که مقام بسیار ارجمندى (شیعه بودن) را به من نسبت دادى که من لایق آن نیستم، تو پنداشتى که من رافضى هستم، واى بر تو، امام صادق (ع) فرمود: نخستین کسانى که رافضى خوانده شدند ساحران مصر بودند که پس از دیدن معجزات موسى(ع) و ایمان آوردن به موسى(ع) فرعون و روش فرعون را ترک کردند، و تسلیم موسى(ع) شدند، از این رو فرعون آنها را رافضى خواند، بنابراین رافضى کسى است که همه آنچه را که خداوند ناپسند مىداند ترک نماید، و فرمان خدا را انجام دهد، در این زمان کیست که این گونه باشد؟ آرى گریهام از این رو است اگر خداوند که بر قلبم آگاهى دارد بنگرد، و آن را با چنین نام ارجمند(شیعه بودن) هماهنگ نداند، آنگاه مرا نکوهش فرمایدو بگوید: اى عمّار! آیا به راستى تو رافضى یعنى ترک کننده باطلها و بجا آورنده اطاعات هستى؟ در نتیجه با این ادعا اگر خدا مرا ببخشد، از درجاتم مىکاهد، و اگر نبخشد مشمول عذابش خواهم شد، مگر این که شفاعت امامانم دستم را گرفته و نجاتم دهند. و اما گریهام براى تو (اى قاضى) از این رو است که دروغ بزرگ به من نسبت دادى، اگر مرا به غیر نامم که اشرف نامها است خواندى دلم برایت نگران است که به این خاطر گرفتار عذاب شدید الهى شوى، و بر تو هراسانم که اگر مرا در جایگاه پایین درجات این نام بگذارى، چگونه بدنت از عذاب چنین سخنى طاقت مىآورد».
وقتى امام صادق(ع) از پاسخ عمّار با خبر شد فرمود: اگر عمار داراى گناهانى بزرگتر از آسمانها و زمینها مىداشت، بر اثر این پاسخش محو مىشد، و در پیشگاه خداوند آن چنان بر حسناتش مىافزاید که هر ذرهاى از حسناتش هزار برابر از دنیا بزرگتر است».(22)
6- به امام کاظم(ع) گزارش دادند که شخصى در بازار فریاد مىزند: «من از شیعیان خالص آل محمد(ص) هستم، چه کسى است که این پارچهها را از من افزونتر (گرانتر) بخرد؟» امام کاظم(ع) فرمود: کسى که قدر خود را بداند خود را تباه نمىکند آیا مىدانید مثل این شخص چگونه است؟ این شخص مدعى است که من مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار هستم و در عین حال در خرید و فروش، کم و زیاد کرده و با دغل بازى جنس معیوبش را سالم و زیبا نشان مىدهد، و با حرفهاى چربش مشتریان را گول مىزند، آیا این مثل سلمان و ابوذر و... است؟ نه هرگز ولى چرا به جاى این ادعا(شیعه بودن) نمىگوید من از دوستان آل محمد(ص) هستم، دوستانشان را دوست دارم و دشمنانشان را دشمن... نظیر این مطلب در برخورد امام رضا(ع) با گروهى از شیعیان در خراسان رخ داد، و نیز امام جواد(ع) به مردى که مدّعى تشیّع بود شبیه این مطلب را فرمود.(23) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. لهوف سید بن طاوس، ص 145. (یا شیعة آل ابى سفیان...). 2. سوره قصص، آیه 15 ؛ سوره صافات، آیه 83. 3. با اینکه عبداللّه بن سبا از غلات بود به دستور حضرت على (ع) او را سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند.(بحار، ج 41، ص 214 و215). 4. شواهد التنزیل، ج2، ص 357 ؛ تفسیر جامع البیان طبرى، ج 29، ذیل آیه 7 سوره بیّنه. 5. همان، ج 2، ص 362، تفسیر روح المعانى، ج 30، ص 307. 6. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 210. 7. عیون اخبار الرضا، ج3، ص 58. 8. اعیان الشیعه، چاپ ارشاد، ج 1، ص 18 و 19. 9. سوره صافات، آیه 83 و 84. 10. تفسیر صافى، ذیل آیه 83 سوره صافات. 11. سوره شعرا، آیه 88 و 89. 12. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 405 ؛ بحار، ج 68، ص 12 و 13 و 18. 13. اصول کافى، ج 2، ص 236 و 237. 14. بحارالانوار، ج 68، ص 164. 15. همان، ص 153. 16. همان، ص 164. 17. همان، ص 82. 18. تنبیه الخواطر(مجموعه ورّام)، ص 347. 19. بحار، ج 68، ص 155. 20. و 21. همان، ص 156. 22. بحارالانوار، ج 68، ص 156 و 157. 23. همان، ص 158، 159.
واژه شیعه در اصل از شَیَعَ به معنى مشایعت و دنباله روى، و پیروى و بدرقه کردن آمده است، و بر همین اساس در اصطلاح به معنى گروهى است که پیرو شخصى، و یا پیرو آیین خاصى هستند. این کلمه معنى عام دارد و شامل شیعه فکرى، اعتقادى، عملى و حزبى نیز خواهد شد، و غالباً در مورد پیروان راستین حق استعمال مىشود، گرچه گاهى در مورد پیروان، باطل نیز به کار مىرود، چنان که امام حسین(ع) در روز عاشورا دشمنان و پیروان یزید را شیعیان دودمان ابوسفیان خواند.(1)
و در قرآن مجید، پیرو حضرت موسى(ع) و نوح(ع) باعنوان شیعه آنها یاد شده است.(2) و اکنون در میان مسلمین شیعه و شیعیان به کسانى اطلاق مىشود که امام على(ع) را خلیفه بلافصل پیامبر اسلام(ص) مىدانند، و پیرو اهل بیت پیامبر(ص) مىباشند. با توجه به اینکه شیعیان نیز داراى فرقههاى گوناگون هستند، مانند: شیعه امامیه، شیعه زیدیّه، شیعه اسماعیلیه و شیعه فتحیه و هفت امامى و...که معروفترین و پرجمعیتترین آنها شیعه امامیه هستند که معتقد به امامت دوازده امام بر حق بعد از رسول خدا(ص) بوده که نخستین آنها حضرت على بن ابیطالب(ع) و آخرین آنها حضرت قائم آل محمد (عج) مىباشد. آغاز پیدایش تشیّع
گرچه بعضى از مغرضین یا ناآگاهان، تشیّع را مولود حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص) دانسته و با نسبتهاى ناروا مانند اینکه عبداللّه بن سبا(3) آن را تأسیس کرد، و یا ایرانیان به تأسیس آن پرداختند ولى حقیقت این است که مؤسّس شیعه شخص رسول خدا(ص) بود، و آغاز پیدایش آن به وسیله آن حضرت تکوین و تأسیس شد، چنانکه روایات بى شمار از کتب اهل تسنن و شیعه بر این مطلب دلالت دارند از جمله این که وقتى که آیه 7 و 8 سوره بیّنه نازل شد: «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریّة...؛کسانى که به خداى یگانه ایمان آورده و اعمال نیکو انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا) هستند».
حاکم حسکانى با اسناد مختلف از ابن عباس نقل مىکند که پس از نزول این آیه، پیامبر(ص) به على(ع) فرمود: «هو انت وشیعتک؛ منظور از بهترین خلق خدا تو و شیعیان تو هستند».
نیز از ابوبریره روایت شده گفت: پیامبر(ص) این آیه را قرائت کرد، و آنگاه خطاب به على (ع) فرمود: «هو انت و شیعتک...؛(4) منظور از برترین خلق، تو و شیعیان تو هستند». نیز فرمود: «و ربّ هذه البنیّه انّ هذا و شیعته هم الفائزون؛سوگند به خداى این کعبه این مرد(اشاره به على علیه السلام)و شیعیانش در قیامت رستگارانند».(5)
روایات بى شمار در موارد متعدد دیگر از ائمه اهل البیت(ع) و آنها از پیامبر(ص) همین مطلب و نظیر آن را نقل کردهاند، از جمله امام سجّاد(ع) فرمود: پیامبر(ص) روزى به على(ع) فرمود: «بشّر لشیعتک انّى لشفیعٌ لهم؛ به شیعیانت مژده بده که من حتماً در قیامت از آنها شفاعت مىکنم».(6) جالب این که طبق پارهاى از روایات، پیامبر(ص) شیعیان على(ع) را شیعیان خود و شیعیان اهل بیت(ع) خوانده است.(7)
شیخ ابو محمد حسین بن موسى نوبختى که از علماى تسنن در قرن چهارم است در کتاب الفرق و المقالات مىنویسد: «ارکان فرقههاى اسلامى چهار فرقه مىباشند: 1- شیعه 2- معتزله 3- مرجئه 4- خوارج. شیعه همان فرقه پیرو على بن ابیطالب(ع) مىباشند که در عصر زندگانى پیامبر(ص) و پس از رحلت او به نام شیعه على خوانده مىشدند و على(ع) را پس از پیامبر(ص) امام برحق مىدانستند، مانند سلمان، مقداد،ابوذر و عمّار یاسر...اینها نخستین افرادى در اسلام هستند که به عنوان شیعه خوانده مىشدند، و قبل از اسلام به پیروان حضرت ابراهیم(ع) و موسى(ع) و عیسى(ع) و انبیاء دیگر، شیعه مىگفتند».(8)
نتیجه اینکه: مطابق اسناد و مدارک قطعى، عنوان شیعه براى پیروان حضرت على(ع) در همان عصر پیامبر(ص) و مقارن رحلت پیامبر(ص) و بعدها از امور قطعى و انکارناپذیر بوده و در همان عصر پدیدار شده است. شیعه حقیقى کیست؟
اکنون به اصل مسأله باز مىگردیم، و آن این که شیعه حقیقى کیست؟ پاسخ آن که شیعه در یک تجزیه و تحلیل فشرده داراى اقسام و مراتب و درجات است، مانند: شیعه اعتقادى،شیعه زیدى، شیعه امامى، شیعه اسماعیلى و... و در میان اینها و و معروف ترینشان شیعه امامیه یعنى همان شیعه اثنى عشرى (دوازده امامى) است، و این شیعیان نیز از نظر ایمان و علم و عمل داراى درجات مختلف هستند، و در مجموع به دو قسم تقسیم مىشوند: شیعه کامل و شیعه ناقص، شیعه کامل کسى است که حقیقتاً با کمال صداقت در همه ابعاد پیرو امام على(ع) و امامان معصوم بعد از او باشد، که نمونه اعلاى این گونه شیعه را باید از سیماى افرادى مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، و عمار، مالک اشتر، محمد بن ابىبکر و...جستجو کرد. که هم از نظر عقیده و ایمان، محکم و استوار بودند، و هم در عمل در عرصههاى گوناگون زندگى پیرو راستین بودند، و باید دانست که فرق است بین دوست على(ع) و شیعه آن حضرت، شیعه مقامى است که در درجه علّیین قرار دارد و هر کس نمىتواند این ادعا را بکند، چرا که ادعاى بسیار بزرگى است و شرایط سنگین دارد و هر کس را یاراى وصول به این مقام نیست.
در این راستا نظرى به قرآن مىافکنیم مىبینیم که خداوند ابراهیم خلیل (ع) را شیعه حضرت نوح(ع) دانسته و چنین مىفرماید: «و انّ من شیعته لابراهیم اذ جاء ربّه بقلبٍ سلیمٍ؛و از پیروان او (نوح علیه السلام) ابراهیم است، آنجا که او با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد.»(9)
از این دو آیه چنین فهمیده مىشود که اوّلاً واژه شیعه قبل از اسلام، حتى در عصر ابراهیم(ع) وجود داشت، ثانیاً این واژه داراى ارزش و محتواى بزرگ است، چرا که پیامبر بزرگى همچون ابراهیم(ع) به عنوان شیعه(و پیرو حضرت نوح در توحید و اصول) نام گزارى شده، و ثالثاً از شرایط شیعه حقیقى آن است که در پیشگاه الهى داراى قلب سلیم و روح پاک و کامل و خالى از هرگونه آلودگى و شوائب باشد، قلبى که خالى از شرک، و خالص از معاصى و نفاق، و آکنده از عشق به خدا و سالم از هرگونه انحراف معنوى، و تهى از هرگونه شک و تردید، و موجب نیت راستین و پاک گردد، چنانکه امام صادق(ع)فرمود: «النّیّة الصّادقة صاحب القلب السّلیم، لانّ سلامة القلب من هواجس المذکورات تخلّص النّیّة فى الامور کلّها؛(10) کسى که نیت راست و پاک دارد، صاحب قلب سلیم است، چرا که سلامت قلب از هرگونه شرک و شک، نیت را در همه چیز خالص مىکند». کوتاه سخن آن که تنها کسى که در روز قیامت نجات مىیابد و رو سفید مىشود شخصى است که با داشتن قلب سلیم وارد محشر شود، چنان که در قرآن از زبان حضرت ابراهیم (ع) آمده: «یوم لاینفع مالٌ و لابنون - الّا من اتى اللّه بقلبٍ سلیمٍ؛(11) در روز قیامت مال و فرزندان سودى نمىبخشد، مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید».
بر همین اساس روایت شده: شخصى به امام سجّاد(ع) عرض کرد: اى پسر رسول خدا(ص)! من از شیعیان خالص شما هستم. امام سجّاد(ع) به او فرمود: اى بنده خدا هرگاه قلب تو مانند قلب ابراهیم خلیل(ع) بود که خداوند او را شیعه خوانده و فرموده: «و انّ شیعته لابراهیم - اذ جاء ربّه بقلبٍ سلیمٍ». تو از شیعیان ما هستى، ولى اگر قلب تو مانند قلب او از هرگونه نیرنگ و خیانت پاک نبود، تو از محبّان ما هستى نه از شیعیان ما. وگرنه اگر با دانستن این موضوع به دروغ ادعاى شیعى بودن کنى به مکافات جذام یا فلج شدن تا آخر عمر مبتلا شوى، تا این دردها کفّاره دروغگویى تو باشند».
نیز در عصر امام باقر(ع) که حکومت در دست خلفاى جور بود و شیعیان مورد آزار و سرزنش قرار مىگرفتند: روزى امام باقر(ع) به جمعى از شیعیان فرمود: «لیهنیکم الاسم؛باید براى شما نام شیعه گوارا و باعث سرافرازى باشد». ابو بصیر که در آنجا حاضر بود عرض کرد: براى چه این نام براى ما مبارک باشد، چرا به ما تبریک مىگویى؟ امام باقر(ع) در پاسخ او فرمود: خداوند در قرآن ابراهیم را شیعه خوانده(و انّ من شیعته لابراهیم) و نیز پیرو موسى(ع) را شیعه نامیده است (فاستغاثه الّذى من شیعته) بنابراین با داشتن این نام، سرافراز و شادمان باشید و افتخار کنید.(12) شیعه حقیقى در گفتار پیامبر(ص) و امامان(ع)
باید توجه داشت چنان که اشاره شد، شیعه بودن با لفظ و ادّعا تحقق نمىیابد، بلکه باید نخست ارزش والاى شیعه بودن را شناخت، آنگاه با پیمودن راههاى صحیح و عمل به دستورها به این مقام ارجمند نایل شد، بر همین اساس نظر شما را به چند نمونه از گفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) در این راستا جلب مىکنم:
امیر مؤمنان على(ع) فرمود: «شیعیان ما کسانى هستند که در راه ولایت ما به یکدیگر بخشش کنند، و در راه دوستى ما با همدیگر دوستى نمایند، و براى زنده کردن فرهنگ ما به دیدار یکدیگر روند، در حال خشم ستم نکنند، و در حال رضایت و رفاه، اسراف ننمایند، مایه برکت همسایگان مىباشند، و با مردم معاشرت آمیخته با سازگارى و صفا و صمیمیت دارند.»(13)
امام صادق(ع) فرمود: «لیس من شیعتنا من قال بلسانه، و خالفنا فى اعمالنا و آثارنا؛(14) کسى که به زبان بگوید شیعه هستم، ولى با اعمال و روشهاى ما مخالفت نماید، از شیعیان ما نیست.»
امام کاظم(ع) فرمود: «لیس من شیعتنا من خلأثمّ لم یرع قلبه؛(15) از شیعیان ما نیست کسى که در خلوت مراقب منحرف شدن قلبش نباشد».
و از سخنان امام صادق(ع) است: «از شیعیان ما نیست کسى که در شهرى پرجمعیت زندگى کند و در آنجا شخص (از غیر شیعه) از او با تقواتر باشد».(16)
نیز فرمود: «شیعیان ما داراى چهار چشم هستند، دو چشم در صورت دارند و دو چشم در قلبشان است، همه مردم چنین هستند، ولى دو چشم قلبشان کور است جز شیعیان ما».(17) معرّفى شیعه حقیقى در آیینه رفتار پیشوایان
1- مردى به محضر رسول خدا(ص) آمد و گفت: «فلان کس به ناموس همسایهاش نگاه مىکند، و اگر آمیزش حرام براى او ممکن باشد، ابائى ندارد». پیامبر(ص) از این خبر ناراحت و خشمگین شد و فرمود: او را نزد من بیاورید. مرد دیگرى عرض کرد: اى رسول خدا! او از شیعیان شما است و به دوستى شما و دوستى على(ع) اعتقاد دارد، و از دشمنان شما بیزارى مىجوید. پیامبر (ص) فرمود: «انّ شیعتنا من شیّعنا و تبعنا فى اعمالنا؛(18) شیعیان ما کسانى هستند که در اعمال و رفتار از ما پیروى و اطاعت مىکنند».
2- مردى به همسرش گفت: به محضر حضرت زهرا(س) برو و از او بپرس که آیا من از شیعیان آنها هستم یانه. او نزد حضرت زهرا(س) آمد و پیام همسرش را ابلاغ کرد، حضرت زهرا(س) به او فرمود: به شوهرت بگو «اگر به آنچه ما دستور مىدهیم عمل کنى، و از آنچه نهى مىکنیم ترک مىکنى، از شیعیان ما هستى و گرنه از شیعیان ما نیستى». او نزد شوهر باز گشت و پاسخ فاطمه(س) را به او رسانید، شوهر ناراحت شد، گفت: اى واى بر من، کیست که گناه و خطا نکند؟ بنابراین من اهل دوزخ هستم، زیرا کسى که از شیعیان اهل بیت(ع) نباشد، اهل جهنم است و در آن جاودانه خواهد ماند.
همسر او هراسان نزد فاطمه (س) آمد و پریشانى شوهرش را به او خبر داد. فاطمه زهرا(س) فرمود: به شوهرت بگو چنین نیست که تو جاودانه در دوزخ بمانى، بلکه شیعیان از برترینهاى بهشت هستند، و آنان که از محبّان ما رفتار خلاف مىکنند گرچه جزء شیعیان (حقیقى) ما نیستند، ولى گناهانشان بر اثر گرفتارىها و بلاها یا انواع سختىها در عرصههاى قیامت یا در طبقه اعلاى دوزخ پاک مىگردد، و سرانجام حب ما آنها را نجات داده و از دوزخ به بهشت نزد ما مىآورد».(19)
3- شخصى به امام حسن مجتبى عرض کرد: من از شیعیان شما هستم. آن حضرت فرمود: «اگر در امر و نهى ما مطیع ما هستى، راست مىگویى و گرنه با ادعاى این مقام بزرگ (شیعه بودن) بر گناهانت نیفزا، نگو من از شیعیان شما هستم، بلکه بگو من از دوستان شما، و دشمن دشمنان شما هستم، در این صورت از مرحلهاى نیک وارد مرحله نیک دیگر شدهاى». نظیر این مطلب در گفتار امام حسین(ع) نیز آمده است.(20)
4- عصر امام باقر(ع) بود، مردى در حضور آن حضرت بر دیگران افتخار مىکرد که من از شیعیان آل محمد(ص) هستم، امام باقر (ع) به او فرمود: «ادعاى دروغ چیزى نیست که به آن افتخار کنى، من از تو مىپرسم آیا آنچه دارى و آن را براى هزینه زندگى خودت مصرف کنى براى تو بهتر است یا در زندگى برادران دینیت مصرف نمائى؟». او عرض کرد: براى زندگى خودم مصرف کنم برایم بهتر است. امام باقر(ع) فرمود: «پس تو از شیعیان ما نیستى، زیرا ما انفاق براى دیگران را بهتر از انفاق براى خودمان مىدانیم، بلکه بگو من از محبین شما هستم، و امید آن دارم که این محبت مرا نجات دهد».(21)
5 - عمّار دهنى یکى از شیعیان در عصر امام صادق(ع) بود، روزى در حضور ابى لیلى قاضى کوفه براى احقاق حقى گواهى داد، قاضى (که از مخالفان بود) گواهى او را نپذیرفت و به او گفت برخیز و برو، گواهى تو پذیرفته نیست زیرا تو رافضى هستى(با توجه به اینکه مخالفان به ادعاى خود، شیعیان را رافضى مىخواندند یعنى آنان روش خلفاى صدر اول را ترک نمودهاند) عمار دهنى در حالى که گریان و بسیار پریشان شده بود برخاست. قاضى به او گفت: تو مردى از دانشوران و حدیث دانان هستى، اگر از این کلمه رافضى ناراحت شدى، از این مرام بیزارى بجوى آنگاه از برادران ما خواهى شد. عمار به قاضى چنین پاسخ داد: «سوگند به خدا از این جهت که تو مرا رافضى خواندى گریان و پریشان نشدم، بلکه علت گریهام هم براى تو بود و هم براى خودم، اما گریهام براى خودم از این رو بود که مقام بسیار ارجمندى (شیعه بودن) را به من نسبت دادى که من لایق آن نیستم، تو پنداشتى که من رافضى هستم، واى بر تو، امام صادق (ع) فرمود: نخستین کسانى که رافضى خوانده شدند ساحران مصر بودند که پس از دیدن معجزات موسى(ع) و ایمان آوردن به موسى(ع) فرعون و روش فرعون را ترک کردند، و تسلیم موسى(ع) شدند، از این رو فرعون آنها را رافضى خواند، بنابراین رافضى کسى است که همه آنچه را که خداوند ناپسند مىداند ترک نماید، و فرمان خدا را انجام دهد، در این زمان کیست که این گونه باشد؟ آرى گریهام از این رو است اگر خداوند که بر قلبم آگاهى دارد بنگرد، و آن را با چنین نام ارجمند(شیعه بودن) هماهنگ نداند، آنگاه مرا نکوهش فرمایدو بگوید: اى عمّار! آیا به راستى تو رافضى یعنى ترک کننده باطلها و بجا آورنده اطاعات هستى؟ در نتیجه با این ادعا اگر خدا مرا ببخشد، از درجاتم مىکاهد، و اگر نبخشد مشمول عذابش خواهم شد، مگر این که شفاعت امامانم دستم را گرفته و نجاتم دهند. و اما گریهام براى تو (اى قاضى) از این رو است که دروغ بزرگ به من نسبت دادى، اگر مرا به غیر نامم که اشرف نامها است خواندى دلم برایت نگران است که به این خاطر گرفتار عذاب شدید الهى شوى، و بر تو هراسانم که اگر مرا در جایگاه پایین درجات این نام بگذارى، چگونه بدنت از عذاب چنین سخنى طاقت مىآورد».
وقتى امام صادق(ع) از پاسخ عمّار با خبر شد فرمود: اگر عمار داراى گناهانى بزرگتر از آسمانها و زمینها مىداشت، بر اثر این پاسخش محو مىشد، و در پیشگاه خداوند آن چنان بر حسناتش مىافزاید که هر ذرهاى از حسناتش هزار برابر از دنیا بزرگتر است».(22)
6- به امام کاظم(ع) گزارش دادند که شخصى در بازار فریاد مىزند: «من از شیعیان خالص آل محمد(ص) هستم، چه کسى است که این پارچهها را از من افزونتر (گرانتر) بخرد؟» امام کاظم(ع) فرمود: کسى که قدر خود را بداند خود را تباه نمىکند آیا مىدانید مثل این شخص چگونه است؟ این شخص مدعى است که من مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار هستم و در عین حال در خرید و فروش، کم و زیاد کرده و با دغل بازى جنس معیوبش را سالم و زیبا نشان مىدهد، و با حرفهاى چربش مشتریان را گول مىزند، آیا این مثل سلمان و ابوذر و... است؟ نه هرگز ولى چرا به جاى این ادعا(شیعه بودن) نمىگوید من از دوستان آل محمد(ص) هستم، دوستانشان را دوست دارم و دشمنانشان را دشمن... نظیر این مطلب در برخورد امام رضا(ع) با گروهى از شیعیان در خراسان رخ داد، و نیز امام جواد(ع) به مردى که مدّعى تشیّع بود شبیه این مطلب را فرمود.(23) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. لهوف سید بن طاوس، ص 145. (یا شیعة آل ابى سفیان...). 2. سوره قصص، آیه 15 ؛ سوره صافات، آیه 83. 3. با اینکه عبداللّه بن سبا از غلات بود به دستور حضرت على (ع) او را سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند.(بحار، ج 41، ص 214 و215). 4. شواهد التنزیل، ج2، ص 357 ؛ تفسیر جامع البیان طبرى، ج 29، ذیل آیه 7 سوره بیّنه. 5. همان، ج 2، ص 362، تفسیر روح المعانى، ج 30، ص 307. 6. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 210. 7. عیون اخبار الرضا، ج3، ص 58. 8. اعیان الشیعه، چاپ ارشاد، ج 1، ص 18 و 19. 9. سوره صافات، آیه 83 و 84. 10. تفسیر صافى، ذیل آیه 83 سوره صافات. 11. سوره شعرا، آیه 88 و 89. 12. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 405 ؛ بحار، ج 68، ص 12 و 13 و 18. 13. اصول کافى، ج 2، ص 236 و 237. 14. بحارالانوار، ج 68، ص 164. 15. همان، ص 153. 16. همان، ص 164. 17. همان، ص 82. 18. تنبیه الخواطر(مجموعه ورّام)، ص 347. 19. بحار، ج 68، ص 155. 20. و 21. همان، ص 156. 22. بحارالانوار، ج 68، ص 156 و 157. 23. همان، ص 158، 159.