آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

محور بحث سلسله مقالات «در آستان امامان» زیارت جامعه کبیره بود. زیارتى که عمیق‏ترین و اصیل‏ترین متن امام‏شناسى است. در این مقاله به شرح و توضیح «والمثل الاعلى» مى‏پردازیم.
سلام بر شما که «مثل اعلى» هستید.
در قرآن کریم دو بار «مثل اعلى» آمده است و هر دو بار مربوط به ذات مقدس ربوبى است یکى در سوره نحل آیه 60: «ولله المثل الاعلى» و دیگر در سوره روم آیه 27: «وله المثل الاعلى فى السموات و الارض». هر دو آیه مى‏گوید: مثل اعلى از آن خداوند است. معناى مثل‏
«مِثل» و «مَثَل» و «مثیل» هر سه بمعناى همانندى است دقیقاً مثل «شِبه» و «شَبَه» و «شبیه» هم از جهت لفظ و هم از جهت معنا.
خداوند «مِثل» ندارد «لیس کمثله شى‏ء» اما مَثَل دارد و مراد از آن اسماء و صفات ذات مقدس اوست.بنابراین مَثَل در دو آیه فوق به معناى وصف است یعنى برترین اوصاف از آن ذات مقدس ربوبى است، به کار رفتن «مَثَل» در معناى وصف چیزى است که خبرگان لغت مانند «یونس بن حبیب» (متوفاى 182) و محمد بن سلام جماحى (متوفاى سال 232) و ابو منصور ثعالبى (متوفاى 429) بر آن تأکید دارند.(1)
در دو آیه ذیل «مثل» به معناى وصف است:
1- در سوره فتح آیه 29: «ذلک مثلهم فى التوراة و مثلهم فى الانجیل... این توصیف آنان در تورات است و توصیف آنان در انجیل چنین است که...»
2- در سوره محمد(ص) آیه 15: «مثل الجنة الّتى وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه... وصف بهشتى که به متقین وعده داده شده چنین است که در آن نهرهائى از آب صاف و خالص است که بدبو نمى‏شود و نهرهائى از شیر که طعم آن هرگز دگرگون نمى‏گردد و نهرهائى از...»
به این ترتیب روشن شد که مثل اعلى از آن خداوند است. مراد چیست؟ امامان مثل اعلایند
اینک بحث اینست که در این فراز زیارت جامعه مراد از آنکه امامان مثل اعلایند چیست؟ به نظر مى‏رسد مراد آن باشد که این گلهاى بى خار جهان هستى برترین اوصاف را دارند آن‏چه خوبان همه دارند آنان یکجا حائز این اوصاف‏اند!
زیرا امامان (ع) برترین کسانى‏اند که این افتخار را دارند که متخلق به اخلاق الهى بوده و تجلّى برخى از صفات علیا و اسماء حسناى خداوند باشند. این‏که تعبیر به برخى داریم از آن رو است که برخى از صفات مخصوص ذات مقدس اوست «وحدانیت»، «حى لایموت» «قدرت نامتناهى»، «علم نامتناهى»،... و...اختصاص به خداوند متعال دارد. و امامان هم کمالاتى که دارند به اذن ذات مقدسش دارند که آنها مخلوق اویند از اصل وجود و هستى و معجزات همه‏اش (2) باذن اللّه است.
امامان معصوم در همه عرصه‏ها «مثل اعلاى» صفات عالى انسانى که از آنها به «مکارم اخلاق» تعبیر مى‏شود بودند.
در قرآن مجید صد و سى و دو نام براى ذات مقدس ربوبى آمده است و در روایات شیعه حدود صد اسم (3) و در دعاى جوشن کبیر سخن از هزار اسم ذات مقدس ربوبى است، بى تردید برخى از اسماء اختصاصى اوست اما از برخى از اسامى باید بنده او سهم داشته باشد. در روایتى از حضرت امام رضا(ع) مى‏خوانیم: «لا یکون المؤمن مؤمناً حتى تکون فیه ثلاث خصال سنّة من ربّه و سنّة من نبیّه و سنّة من ولیّه فاما السنّة من ربّه فکتمان السرّ و اما السنّة من نبیّه فمداراة الناس و اما السنّة من ولیّه فالصبر فى البأساء و الضرّاء» (4) یعنى مؤمن مؤمن نیست مگر آنکه در او سه خصلت باشد سنتى از پروردگارش و سنتى از پیامبرش صلى اللّه علیه و آله و سنتى از امامش علیه السلام، سنت از پروردگارش راز پوشى است و اما سنت از پیامبرش سازگارى با مردم و اما سنت از امامش شکیبائى در سختى و تنگدستى است.
امامان معصوم «سنت از ربّ» در سیره آنها موج مى‏زند. آنها مثل اعلاى تجسم سنت از رب اند.
از آنجا که از صفات معروف ذات مقدس ربوبى فراوان شنیده‏ایم همانند مهر، عفو، کرم و... و تجسم آن‏ها را در امامان (ع) دیده‏ایم در این جا تنها به یک نکته که کمتر بر آن تأکید مى‏شود اشاره مى‏کنیم. مهر خداوند
در صفات ذات مقدّس ربوبى از یک سو صفاتى داریم که گویاى دریاى مهر اوست:
الف - در قرآن کریم بغیر از 114 بار که «بسم اللّه الرحمن الرحیم» آمده 57 بار نام «رحمان» آمده و 95 بار نام رحیم.
فرق معروفى که بین این دو واژه ذکر شده و مستند به روایات عترت نیز هست آن است که رحمان اسم خاص است فقط در قرآن بر خداوند اطلاق شده اما معناى آن عام است یعنى به معناى رحمت گسترده خداوند است. که شامل مؤمن و کافر است، اما رحیم اسم عام است یعنى بر غیر خداوند هم اطلاق شده در سوره توبه آیه «و کان بالمؤمنین رحیماً؛ پیامبر نسبت به مؤمنان رحیم است» آمده، اما به معناى رحمت خاص و ویژه خداوند نسبت به مؤمنان است.(5)
4 بار در قرآن خداوند با نام «ارحم الراحمین» ذکر شده است.
2 بار در قرآن خداوند با نام «خیر الراحمین» خوانده شده است.
ب - در قرآن کریم 91 بار خداوند را با نام «غفور» مى‏خوانیم، 5 بار با نام غفار یکبار با نام «غافر» از آن‏جا که بندگان هم برسه گروه‏اند برخى ظالم اند «فمنهم ظالم لنفسه»(6) خداوند هم صفت غافر را براى آن‏ها تدارک دیده است، برخى ظلوم اند:انه کان ظلوماً جهولاً(7) خداوند صفت غفور را براى این گروه قرار داده است و برخى ظلّام‏اند «یاعبادى الّذین اسرفوا على انفسهم»(8) خداوند صفت غفار را براى اینان تدارک دیده است. یکبار در قرآن کریم خداوند با نام «خیر الغافرین»(9) معرفى شده و یکبار با عنوان «اهل التقوى و اهل المغفرة»(10) خوانده شده و دوبار ذات مقدسش را با عنوان ذومغفرة یاد کرده است.(11) رعد/6 و فصلت / 43.
ج - در قرآن ذات مقدس ربوبى 11 بار با نام رؤف خوانده شده که بمعناى مهربان است.
د - 2 بار در قرآن «ودود» به عنوان وصف ذات مقدس ربوبى یاد شده است.(12) که بمعناى آن است که بندگان صالحش را دوست دارد.
ه - 5 بار در قرآن خداوند با وصف «عفو» (که به معناى گذشت کننده و محو کننده گناهان است) یاد شده است. این از یکسو. قهر خداوند
از سوى دیگر برخى صفات براى خداوند ذکر شده که نشان «قهر»، «قدرت»، «غضب» و خشم ذات مقدس ربوبى دارد به عنوان نمونه.
الف - دوبار در قرآن خداوند با وصف قاهر و 6 بار با وصف قهار یاد شده است و قهر غلبه همراه با خوار کردن است.
ب - 4 بار در قرآن خداوند باعنوان «ذوانتقام» یاد شده است،(13) انتقام در اصل لغت بمعناى کیفر دادن گنهکار است و مراد از ذوانتقام بودن خداوند همین است و پر واضح است که مجازات گناهکاران گردن کش و ستمگر نه تنها کار پسندیده‏اى است بلکه صرف نظر کردن از آن، مخالف عدالت و حکمت است.
ج - 14 بار در قرآن خداوند متعال با وصف «شدید العقاب» یاد شده است، یکبار خداوند با وصف «ذوعقاب» یاد شده است.(14)
د - یکبار خداوند با وصف «شدید العتاب»(15) یاد شده است.
ه - دوبار در قرآن «سریع العقاب» اسم ذات مقدس ربوبى قرار گرفته است. (16)
جمع بین این دو نوع صفت همان مى‏شود که در دعاى افتتاح آمده است: «وایقنت انک انت ارحم الراحمین فى موضع العفو و الرحمة و اشدّ المعاقبین فى موضع النکال و النقمة».
و یقین دارم که حضرتت در جاى عفو و رحمت مهربانترین مهربانان هستى و آنجا که جاى عقاب و مجازات باشد شدیدترین عقاب کنندگانى. این وصف بى‏تردید خداوند است.
امامان ما نیز بیشترین سهم را از این وصف ذات مقدس ربوبى تحصیل کرده جاى مهر، دنیاى مهر و محبت اند و جاى خشم و غضب، کانون آن هستند و در هر دو قرب خداى را مى‏بینند. مهر امامان علیهم‏السلام‏
امامان علیهم السلام متخلق به اخلاق الهى‏اند، آن‏جا که جاى مهر است «رحماء بینهم» هستند. «اذلة على المؤمنین» هستند. شاهد این سخن دنیاى مهر ورزیهاى امامان علیهم‏السلام حتى نسبت به دشمنان ناآگاه است که نمونه‏هاى فراوان آنرا شیفتگان خاندان عصمت و طهارت بارها و بارها شنیده‏اند، از گذشت امام حسن(ع) از شامى فریب خورده که به حضرت دشنام داد، از گذشت امام کاظم (ع) از دشنام دهنده‏اش و...و... در زندگى هر امامى که وارد مى‏شویم فصلى از مهر ورزیهاى آنها داریم در تمامى عرصه‏ها با مردم، با خانواده، با دوستان، با دشمنان و... و... بیان تمامى مصادیق در این عرصه نیازمند به تألیف کتابى مبسوط است، در اینجا اکتفاء مى‏کنیم به بیان نمونه‏اى از ابوالائمه(ع) حضرت امیرمؤمنان على(ع):
از سوئى امیرمؤمنان را در قلّه رأفت و مهر به بندگان خدا مى‏دانیم تا آنجا که پیامبر اکرم(ص) مهر مولى على(ع) را به رعیت از ویژگیهاى منحصر به فرد مولى مى‏داند.
قال رسول اللّه (ص) لعلى و ضرب بین کتفیه یا على لک سبع خصال لایحاجّک فیهن احد یوم القیامة انت اول المؤمنین باللّه ایماناً و او فاهم بعهد اللّه و اقومهم بامراللّه و ارأفهم بالرّعیته و اقسمهم بالسویة و اعلمهم بالقضیه و اعظمهم مزیة یوم القیامة».(17)
پیامبر اکرم(ص) در حالى دست مبارکش بر شانه على(ع) بود فرمود: براى حضرتت هفت ویژگى است که در روز قیامت هیچکس در آنها با تو مخاصمه نخواهد کرد: 1- تو اولین مؤمن (در ایمان آوردن) به خدائى. 2- با وفاترین آنان به پیمان خدائى. 3- بر پادارترین آنان نسبت به دستورهاى خدائى. 4- مهربان‏ترین آنان به شهروندانى. 5 - به تساوى تقسیم کننده‏ترین آنانى. 6- و داناترین آنان در عرصه قضاوت در این عرصه‏اى. 7- و در نهایت پر مزیت‏ترین آنانى.
در کتاب کافى آمده است که: روزى که امیرمؤمنان على(ع) به شهادت رسید مدینه از صداى گریه به لرزه آمده و مردم مثل روز وفات پیامبر(ص) مدهوش شدند، مردى گریان و شتابان و «انا لله و انا الیه راجعون» گویان آمد در حالى که مى‏گفت:... کنت للمؤمنین ابا رحیما اذ صاروا اعلیک عیالاً فحملت اثقال ما عنه ضعفوا و حفظت ما اضاعوا و رعیت ما اهملوا و شمّرت اذا اجتمعوا و علوت اذهلعوا و صبرت اذ اسرعوا...(18) براى مؤمنان پدرى مهربان بودى و آنان در کفالت تو بودند بارى که دیگران از برداشتن آن ناتوان بودند تو بر دوش کشیدى و آنچه راتباه کردند تو نگه داشتى و آنچه را واگذاشتند تو به آن پرداختى وقتى فراهم گشتند تو آستین بالا زدى و آنگاه که بى‏تاب شدند تو والا شدى و تو صبورى پیشه کردى آنگاه که آنان شتاب کردند...
این ویژگى برجسته حضرت، ورد زبان خاص و عام بود.
از زمانى که در بستر شهادت قرار گرفت و ابن ملجم دستگیر شد سفارشهاى فراوانى حضرت به خوشرفتارى با ابن ملجم داشت پیوسته مى‏فرمود: «اطیبوا طعامه و الینوا فراشه»(19) غذاى پاکیزه به او داده و بسترش را نرم قرار دهید. در نقلى دیگر آمده فرمود: «اطعموه من طعامى و اسقوه من شرابى»(20) هر خوردنى و نوشیدنى که به من مى‏دهید همان را به ابن ملجم دهید. فرمود ابن ملجم را «مثله» (مثله یعنى قطع اعضاء، بریدن گوش و...) نکنید و...(21)
اگر بخواهیم جلوه‏هاى مهر مولى را قلمى کنیم مطمئناً در حد یک کتاب قطور است نه در حد یک مقاله!! قهر امامان‏
همان طور که مهر بجا فضیلت است، قهر بجا نیز فضیلت است مؤمن این دو را با هم دارد زیرا خدایش این چنین است نباید تفسیر یک جانبه و یکسونگرانه از اسلام داشت هم باید مهر اسلام را دید و هم قهر آنرا.
امامان ، سلام اللّه علیهم اجمعین آن‏جا که جاى قهر بود تجلّى قهر خداوند بودند به عنوان نمونه: همان امیرمؤمنانى که جلوه‏اى از مهر حضرت را دیدیم، آنجا که جاى قهر قاطعیت در اجراى حکم الهى بود قاطع‏ترین بود. تا جائى که از فصول تردیدناپذیر در سیره حضرت همین ویژگى است و مؤلفان سیره مولى در بابى تحت عنوان «باب تنمره فى ذات اللّه »(22) به بیان جلوه هائى از قاطعیت مولى پرداخته‏اند. در نگاه مولا على(ع) بالاترین ملاحظات احراز رضایت خداوند بود و بس و هیچ چیز را بالاتر از این نمى‏دید. نجاشى شاعر امیر مؤمنان على(ع) بوده در مدح حضرت شعر مى‏سرود.
به هنگامى که گزارش داده شد که نجاشى در کوفه شراب نوشیده و گزارش هم واقعیت داشت امیر مؤمنان حد شر خمر را (80 تازیانه) بر او جارى کرد او هم ناراحت و خشمگین گشت و به معاویه پیوست و علیه مولى شعر سرود، در این جریان همراهان مولى از قبیله یمانى(قبیله نجاشى) گله‏مند شده گله خود را از طریق طارق بن عبداللّه نهدى به حضرت منتقل کردند حضرت در پاسخ فرمود: او هم فردى از مسلمانان بود که مرتکب حرام شده بود و ما حد خدا را بر او جارى کردیم...(23)
این یعنى قاطعیت و کنار گذاشتن ملاحظات بیجا در اجراى حکم خداوند!
«قنبر» این یار باوفاى مولى على(ع) از سوى مولى(ع) مأمور اجراى حد بر مجرمى شد، قنبر اشتباهاً سه تازیانه بیشتر زد، مولا از قنبر براى مرد تازیانه خورده سه تازیانه قصاص گرفت.(24)
و به هنگامى که برخى همراهان مولا این قاطعیت‏ها را تحمل نکرده و از حضرت نزد پیامبر(ص) شکایت کردند، حضرت فرمود:
«ارفعوا السنتکم عن على بن ابى طالب فانه خشن فى ذات اللّه عزوجل غیر مداهن فى دینه»(25) زبانتان را از ایراد به على(ع) بردارید که او در مورد اجراى مقررات خداوند سخت گیر است و در دینش سازشکار نیست.
او از آغاز بااین شرط حکومت را پذیرفت که در عرصه حکومت فقط به تکلیف و وظیفه‏اش عمل کرده و کارى به سرزنشها و ملامتهاى نابجا نخواهد داشت:
«واعلموا انى ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لم اصنع الى قول القائل و عتب العاتب».(26)
بدانید اگر خواسته شما را اجابت کنم شما را آنگونه که مى‏دانم راه برم و به سخن سخن سرایان و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا ندهم.
و به حق حضرت چنین عمل کرد و هزینه‏هاى سخت آنرا هم به جان خرید و سرانجام در همین مسیر به فیض شهادت نائل آمد.
از مصادیق بارز آیه شریفه: «یجاهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم»(27) درراه خدا جهاد مى‏کنند و از سرزنش ملامت کنندگان نمى‏هراسند.
نیز مصداق این آیه شریفه است:
«الّذین یبلغون رسالات اللّه و یخشونه و لایخشون احداً الا اللّه...»(28) آنها که وظایف الهى خود را انجام داده فقط از او خشیت دارند و جز او از کسى دیگر حساب نبرده و هراس به خود راه نمى‏دهند همان امام مهربانى که حتى در بستر بیمارى هم به فکر رفاه دشمن است وقتى وظیفه احساس کند که باید براى دفاع از دین خدا قاطعانه در میدان جنگ به دفع دشمن بپردازد چنین رفتار مى‏کند که راوى مى‏گوید:
در لیلة الهریر(شبى که امیر مؤمنان على(ع) در صفین تا صبح جنگید) در پى حضرت بودم دیدم حضرت قهرمانانه مى‏رزمد دشمن را مثل برگ پائیزى بر زمین مى ریزد و با کشتن هر فرد با صداى بلند تکبیر مى‏گوید حضرت آن شب 523 تکبیر گفت در برابر هر دشمن از پاى افتاده یک تکبیر!!(29)
در برخورد با خوارج در تاریخ آمده ابتدا آنها 20000 نفر بودند پس از نصایح فراوان مولى على(ع) بسیارى از آنها متنبه شده دست از تقابل و تعارض با مولا برداشتند.
ولى طبق نقل طبرى 2800 نفر،(30) و طبق نقل ابن اثیر 1800 نفر،(31) بر لجاجت خود اصرار ورزیدند حضرت براى آخرین بار اتمام حجت کرد و آماده نبرد شد و به یارانش دستور فرمود که تا آنان نبرد را آغاز نکرده‏اند شما آغاز کننده نباشید سرانجام آنان جنگ را شروع کردند، یاران امام با یورشى برق آسا لشگر خوارج را درهم کوبیدند و همه خوارج را به خاک افکندند، در این نبرد همه خوارج از پا درآمدند و تنها نه تن از آنان جان سالم از معرکه بیرون بردند.(32)
آرى امیرمؤمنان(ع) را در این آئینه باید دید، در آئینه تجلّى صفات الهى!!
آنجا که جاى رحم است او دنیاى رحم و مهربانى است و آنجا که جاى اعمال قاطعیت است قاطع‏ترین است و نمونه هائى که آوردیم قطره‏اى از دریاى مواردى است که در سیره حضرت امیرمؤمنان على(ع) در تاریخ ذکر شده است.
آرى بحق مولى «جامع الاضداد» است، جامع الاضدادى که محورش توحید است.
جمعت فى صفاتک الاضداد
و لهذا عزّت لک الانداد(33)
یعنى در صفاتت اضداد جمع شده‏اند از این جهت است که همانند و مشابهت بسیار اندک است.
این تنها یک نمونه از مثل اعلاى الهى بود، همه امامان سلام اللّه علیهم اجمعین از این خصیصه برخوردارند که متخلق به اخلاق الهى بوده و مثل اعلاى فضائل و کمالات بوده و هستند. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1. لسان العرب ج 11، ص 611 و 612 «کلمه مثل». 2. سوره آل عمران ، آیه 49. 3. توحید صدوق، ص 194، ح 8. 4. تحف العقول، ص 442. 5. توحید صدوق، ص 202 ؛ لوامع البینات، ص 152 تا 172. 6. سوره فاطر، آیه 32. 7. سوره احزاب، آیه 72. 8. سوره زمر، آیه 53. 9. سوره اعراف، آیه 55. 10. سوره مدثر، آیه 56. 11. سوره رعد، آیه 6 ؛ سوره فصلت، آیه 43. 12. سوره هود، آیه 90. سوره بروج، آیه 13 و 14. 13. سوره آل عمران ،آیه 4 - سوره مائده، آیه 95 - سوره ابراهیم، آیه 47 - سوره زمر، آیه 37. 14. سوره فصلت، آیه 43. 15. سوره بقره، آیه 165. 16. سوره انعام، آیه 165 - سوره اعراف، آیه 167. 17. حلیة الاولیاء، ج 1، ص 66، مناقب خوارزمى، ص 50، خصال صدوق، ص 337 - موسوعة الامام على بن ابى‏طالب، ج‏8، 172. 18. کافى، ج 1، ص 454. 19. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 181. 20. مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 292. 21. نهج البلاغه، نامه 47. 22. بحار الانوار، ج 41، ص 8 تا 11. 23. الغارات ج 2، ص 533؛ مناقب ج 2، ص 147 ؛ موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج 4، ص 131. 24. الکافى، ج 7، ص 26. 25. ارشاد مفید، ج 1، ص 173 ؛ بحار، ج 21، ص 385، موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج 4، ص 131. 26. نهج البلاغه، خطبه 92. 27. سوره مائده، آیه 54. 28. سوره احزاب ، آیه 39. 29. شرح نهج البلاغه ملاحبیب اللّه خویى، ج 4، ص 93. 30. تاریخ طبرى، ج 4، ص 64. 31. کامل ابن اثیر، ج 3، ص 341. 32. در این باره ر.ک در سایه سار حکمت علوى، ص 63، 73 به قلم اینجانب. 33. شعر از صفى الدّین حلّى.

تبلیغات