آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

سخن از زیارت جامعه بود، فرازهاى زیارت جامعه هر کدام فصلى است گسترده، در باب معرفت امامان فرازهائى مورد بحث قرار گرفت و اینک فراز ورثة الانبیاء محور بحث است.
«ورثة الانبیاء» سلام بر شما امامان که وارث امامان هستید. ابتدا باید ببینیم معناى ارث چیست؟ آنگاه بحث کنیم که امامان از چه ناحیه‏اى وارث انبیاء هستند. معناى ارث‏
ارث و تراث و وراثت هر سه مصدر «ورث یرث» است و به معناى آن است که چیزى از آن کسانى باشد و بعد از مرگ طبق احکامى خاص بستگان نسبى و سببى مالک آن گردند.(1) بنابراین درباره ارث چند مطلب نهفته است:
1- آنکه «مورّث» از دنیا رفته باشد.
2- آنکه وارث انتساب نسبى یا سببى با مورّث داشته باشد.
3- آنکه انتقال با مرگ باشد نه داد و ستد و معامله.
بنابراین در مواردى که این واژه بدون ملاحظه سه مطلب به کار رفته آنجا یا مجاز است یا استعاره. و تذکر این نکته مفید است که مجاز و استعاره موجب زیبائى و صفاى معناست نه ایراد و اشکال یا تحریف!! از زیبائى‏هاى قرآن و نهج البلاغه به کارگیرى همین مجازات است تا جائیکه بزرگانى همچون سید رضى مجازات القرآن، المجازات النبویه نوشته‏اند.
واژه «میراث» در اصل موراث بوده واو ماقبل مکسور تبدیل به یاء شده است و به معناى مصدرى است که گفتیم و اگر از ریشه ورث باشد بمعناى مالى است که انسان با ارث به آن دست مى‏یابد.(2) واژه «تراث» در اصل وارث بود واوش تبدیل به تاء شده است بمعناى مالى است که از مرده براى ورثه مى‏ماند. وارثان انبیاء
اینجا باید به این پرسش پاسخ داد که امامان(ع) از چه ناحیه وارثان انبیاء هستند؟ بى‏تردید انبیاء مثل همه انسانها دو شخصیت دارند یکى شخصیت حقیقى و دیگرى شخصیت حقوقى ارث از امکانات مادى‏
در بعد شخصیت حقیقى آنچه از امکانات مادّى انبیاء پس از آن‏ها باقى بماند به ارث به وارثان نسبى و سببى آنها مى‏رسد آنها هم همانند دیگر انسانها از خود ارث مادّى بجاى مى‏گذارند. «و زکریا اذ نادى ربّه ربّ لاتذرنى فرداً و انت خیر الوارثین»(3) و زکریا را به یادآور در آن هنگام که پروردگارش را خواند و عرض کرد پروردگارا مرا تنها مگذار(و فرزند برومندى به من عطا کن) و تو بهترین وارثانى.
در سوره مریم آیه 5 مى‏خوانیم: «و انى خفت الموالى من ورائى و کانت امرأتى عاقراً فهب لى من لدنک ولیایرثنى و یرث من آل یعقوب و اجعله ربّ رضیّاً»(4) و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم و همسرم نازاست تو به قدرتت ولىّ (جانشین بعد از من) به من ببخش. جانشینى که از من ارث ببرد و همچنین وارث آل یعقوب باشد و او را مورد رضایت خود قرار ده.
«ارث» در این آیات را اگر با توجه به شواهد و قرائن ارث مادى نگیریم حداقل آن است بگونه‏اى معنا کنیم که ارث مادى را هم شامل باشد چون آنچنانکه مورد مخصص نیست، نمى‏توان آیات را بگونه‏اى معنا کرد که مورد را شامل نباشد. استناد حضرت صدیقه طاهره سلام اللّه علیها به آیه شریفه در مورد ارث فدک زنده‏ترین سند تفسیر آیه است که مراد از ارث در آیه «ارث مادّى» است. و هیچ مانعى ندارد پیامبرى مثل حضرت زکریا نگران آن باشد که بعد از او امکانات مادّى‏اش در دست نااهلان قرار گیرد خصوصاً با توجه به دو نکته:
1- در آن زمان بنى اسرائیل هدایا و نذورات فراوانى براى احبار(علماى یهود) مى‏آوردند و زکریا رئیس احبار بود (نور 323/3) و قهراً اموال فراوانى نزد او بود.
2- همسر زکریا از دودمان حضرت سلیمان بن داود بود و با توجه به وضع مالى خوب حضرت سلیمان و داود اموالى را به ارث برده بود و اینها نزد زکریا بود.
بر اساس این آیه است که باید حکم به جعلى بودن حدیثى که مى‏گوید: «نحن معاشر الانبیاء لانورث»(5) ما انبیاء چیزى به ارث نمى‏گذاریم، بنمائیم. زیرا که این حدیث با قرآن سازگار نیست.
«ابوبکر» گفت: انى سمعت رسول اللّه (ص) یقول: نحن معاشر الانبیاء لانورّث ذهبا و لا فضّة ولاداراً و لا عقاراً و انما نورّث الکتاب و الحکمة و العلم و النبوة و ماکان لنا من طعمة فلاولى الامر بعدنا ان یحکم فیه بحکمه.(6)
از پیامبر شنیدم که ما طائفه پیامبران طلا و نقره، خانه و زمینى را براى کسى به ارث نمى‏گذاریم بلکه تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را ارث مى‏گذاریم و هر آن‏چه از ما به جا ماند از آن ولى امر بعد از ماست و او به هر شکل که صلاح دید عمل مى‏کند. عقل و نقل هر دو حکم به جعلى بودن حدیث مى‏کند زیرا:
اولاً: اگر این حدیث درست بود هرگز حضرت صدیقه طاهره ارث خود را نمى‏طلبید. حضرت زهرا معصومه(س) است و فعلش همانند قولش حجت است. در همان مجلس حضرت زهرا پاسخ داد که:
فقالت سبحان اللّه ما کان ابى رسول اللّه عن کتاب اللّه صادفاً ولالاحکامه مخالفا بل کان یتبع اثره و یقفوا سوره افتجمعون الى الغدر اعتلالاً علیه بالزور و البهتان و هذا بعد وفاته شبیه بما بغى له من الغوائل فى حیاته هذا کتاب اللّه حکما عدلاً و ناطقا فصلایقول یرثنى و یرث من آل یعقوب و یقول ورث سلیمان داود.(7)
حضرت زهرا فرمود: پاک و منزه است خداوند (این کلمه در مقام تعجب گفته مى‏شود) هیچگاه پدرم رسول خدا(ص) از کتاب خدا اعراض نمى‏کرد و با احکام آن مخالفتى نداشت بلکه پدرم از احکام قرآن تبعیت مى‏کرد و دنباله‏رو سوره‏هاى آن بود آیا همه جمع شده‏اید و مى‏خواهید خیانت کنید و به حرف باطل و تهمت به پیامبر علت مى‏آورید. این خیانتى که بعد از رحلت پیامبر مى‏کنید شبیه همان ظلمها و غائله هائى است که در زمان حیاتش داشتید این کتاب خداست که داورى است عادل و سخنگوئى است که حق را از باطل جدا مى‏کند این قرآن است (که از زبان حضرت زکریا مى‏گوید) خدایا فرزندى به من بده که وارث من و آل یعقوب باشد و مى‏فرماید سلیمان از داود ارث برد...
ثانیاً: این چگونه حدیثى است که مولى على(ع) که باب مدینة علم النبى(ص) است از پیامبر نشنیده!!حضرت زهرا نشنیده!! اینهمه مسلمان نشنیدند! فقط ابوبکر شنیده است!
ثالثاً: اگر این حدیث درست بود غیر از عائشه از همسران پیامبر(ص) از حضرت مى‏شنیدند در حالى که آنرا از حضرت نشنیده بودند و در پى آن بودند که ارث خود را مطالبه کنند.(8)
رابعاً: عائشه خود معترف است که این حدیث را فقط ابوبکر از پیامبر نقل کرده است.(9)
خامساً: بر فرض که حدیث از حیث سند بى مشکل باشد مضمون خبر است نه انشاء (آنچنانکه ابوبکر به آن استناد مى‏کرد) یعنى انبیاء به مناسبت مقام زهد و ورعى که دارند آنچه از مال دنیا در اختیار دارند و در راه خدا به مصرف مى‏رسانند و چیزى از امکانات مادّى خود به جاى نمى‏گذارند نه آنکه مراد آن باشد که آنان از قانون کلى ارث مستثنا هستند. اگر مقام انشاء بود مناسبت مقام اقتضاء مى‏کرد که حقیرترین مال را ذکر کند و بفرماید: نحن معاشر الانبیاء لانورّث حتى التافة القلیل؛ ما طایفه انبیاء ارث نمى‏گذاریم حتى اشیاء بى ارزش و قلیل را نه آنکه طلا و نقره و خانه و ملک را اسم ببرد.(10)
ممکن است این سؤال مطرح شود که نظیر این حدیث در کتابهاى معتبر شیعى مثل اصول کافى آمده است در روایتى از حضرت امام صادق (ع) رسیده که حضرت فرمود: «انّ العلماء ورثة الانبیاء و ذاک انّ الانبیاء لم یورثوا درهما و لادیناراً و انما اورثوا احادیث من احادیثهم...(11) عالمان دینى وارثان انبیاء هستند بدینجهت که پیمبران پول، طلا و نقره به ارث نمى‏گذارند و تنها حدیثهائى از احادیثشان را به جاى مى‏گذارند.»
پاسخ آن است که اولاً حدیث از جهت سند ضعیف است چون در سند ابى البخترى هست که کنیه وهب بن وهب است در مواردى حضرت امام رضا(ع) او را تکذیب کرده تا جائیکه درباره او گفته شده «من اکذب البریه» دروغگوترین مردم است.(12) مرحوم مجلسى در مرآةالعقول فرموده الحدیث ضعیف(13) و اینگونه نیست که تمام احادیث کتاب کافى را بتوان اصطلاحاً صحیح نامید.
ثانیا: با صرف نظر از سند معناى روایت این نیست که اگر پیامبرى مالى داشت به ارث برده نمى‏شود بلکه معناى روایت اینست که پیامبران مال قابل توجهى نداشتند آنان علمشان را براى امت باقى گذاشتند و چیزى هم که مردم باید از پیامبران انتظار داشته باشند دانش و حکمت و آثار نبوت است نه مال و ثروت و بخشیدن فدک به حضرت زهرا(س) و تملیک به حضرت نمودن و آنرا ملک شخصى حضرت زهرا(س) قرار دادن بدینجهت بود که این اموال در بیت امامت و ولایت باشد و علاوه بر تأمین زندگى شخصى در جهت پیشرفت امر ولایت به کار گرفته شود.
این ارث انبیاء در بعد حقیقى لکن در مقام بحث نظر به ارث از این نگاه نیست. بلکه مراد ارث از نگاهى دیگر است. وراثت معنوى‏
مراد از ارث در اینجا در ابعاد شخصیت حقوقى پیامبران است برخى از این ابعاد عبارتند از:
الف - انبیاء به اذن خداوند ولایت تکوینى داشتند. یعنى مى‏توانستند با اذن خداوند در جهان آفرینش و تکوین تصرف کنند و برخلاف عادت و جریان طبیعى عالم اسباب حوادثى را به وجود آورند مانند زنده کردن مردگان و بازگرداندن بینائى به کور مادرزاد توسط حضرت عیسى(14) باد در اختیار حضرت سلیمان قرار گرفتن(15) با یک چشم بهم زدن احضار تخت بلقیس. (16)
این اختیارات را خداوند به امامان نیز داده است نمونه‏ها در این عرصه آنقدر زیاد است که محتواى کتابهاى بزرگ را تشکیل مى‏دهد ما تنها به ذکر یک روایت بسنده مى‏کنیم: ابوبصیر مى‏گوید بر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم آیا شما ورثه پیامبر اکرم هستید امام فرمود آرى پرسیدم آیا رسول خدا وارث انبیاء بود و آنچه آنها مى‏دانستند رسول اکرم(ص) مى‏دانست فرمود آرى ، گفتم: آیا شما مى‏توانید مردگان را زنده کنید و کورهاى مادرزاد و مبتلایان به برص را شفا دهید حضرت فرمود آرى به اذن الهى مى‏توانیم آنگاه فرمود نزدیک بیا وقتى جلو رفتم دستى بر چشم و صورتم کشید دیدگانم باز شد و خورشید و آسمان، زمین، خانه‏ها و آنچه در خانه بود را دیدم سپس فرمود آیا دوست دارى به همین صورت بینا باشى و در قیامت مانند دیگران حساب پس دهى یا اینکه مثل سابق نابینا باشى و بهشت از آن تو باشد. گفتم دوست دارم به حال سابقم باشم آنگاه دستى به چشمم کشید و به حالت اولیه‏ام برگشتم.(17)
ب - انبیاء داراى علم گسترده بودند. علم به حقایق جهان هستى که خداوند به آنها اعطاء کرده بود. این علم را براى امامان (ع) به ارث گذاشتند در گذشته در این باره بحث کردیم و به یارى خداوند در آینده نیز به مناسبت فرازهائى که سخن از علم امامان دارد سخن خواهیم گفت اینجا فقط یک روایت را ذکر مى‏کنیم و آن اینکه امام صادق(ع) فرمود: سلیمان از داود ارث برد، محمد از سلیمان ارث برد و ما از محمد ارث بردیم از این جهت علم به تورات و انجیل و زبور و بیان آنچه در الواح موسى بود نزد ماست.(18)
ج - انبیاء مصطفا و مجتباى خدا بودند یعنى خداوند آنها را جهت نبوت برگزیده بود: «و انّهم عندنا لمن المصطفین الاخیار»(19) آنها (ابراهیم، اسحق و یعقوب) نزد ما از برگزیدگان و نیکانند. «فاجتباه ربّه فجعله من الصالحین»(20) ولى پروردگارش (یعنى پروردگار یونس) او را برگزید و از صالحان قرار داد. امامان سلام اللّه علیهم اجمعین نیز مصطفا و مجتباى خدایند. همانگونه که در اصطفاى نبوت سن بالا شرط نبود و کودک در گهواره هم به پیامبرى برگزیده شد. «قال انى عبداللّه آتانى الکتاب و جعلنى نبیاً...(21) حضرت عیسى گفت من بنده خدایم به من کتاب آسمانى داده و مرا پیامبر قرار داده است... و در مورد حضرت یحیى مى‏خوانیم:... و آتیناه الحکم صبیاً...(22) و ما فرمان نبوت را در کودکى به او دادیم.
همینگونه اعطاى منصب رفیع امامت در کودکى به حضرت امام جواد(ع) و حضرت امام هادى(ع) و حضرت امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشریف جاى استبعاد ندارد.
در روایتى از یکى از یاران امام جواد(ع) بنام على بن اسباط مى‏خوانیم: که او مى‏گوید خدمت حضرت رسیدم در حالى که سن امام کم بود، درست به قامت او خیره شدم تا به ذهن خویش بسپارم و به هنگامى که به مصر باز مى‏گردم کم و کیف مطلب را براى دوستان امام نقل کنم. درست در همین هنگام که در چنین فکرى بودم آنحضرت نشست (گوئى تمام فکر مرا خوانده بود) روبه سوى من کرد و گفت: اى على بن اسباط! خداوند کارى را که در مسئله امامت کرده همانند کارى است که در نبوت کرده است گاه مى‏فرماید و آتیناه الحکم صبیا ما در کودکى فرمان نبوت به او دادیم و گاه مى‏فرماید...، بنابراین همانگونه که ممکن است خداوند حکمت را به انسانى در کودکى بدهد، قدرت اوست که آن را در چهل سالگى بدهد.(23)
د - انبیاء در مسیر ابلاغ رسالت خویش رنجها را به جان خریدند، اهانتها، تحقیرها، شکنجه‏هاى جسمى و... فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل...(24) بنابراین صبر کن آنگونه که پیامبران اولواالعزم شکیبائى کردند...از همه پیامبران اولواالعزم تنها به عنوان نمونه، گوشه‏اى از رنجهاى پیامبر اکرم(ص) را در مسیر ابلاغ رسالت یاد مى‏کنیم: الف - به پیامبر اکرم تهمت و اهانت روا داشتند.
1- او را کاهن(کسى که با اجنه مرتبط است و غیب‏گوئى مى‏کند) خواندند.(25)
2- او را ساحر(جادوگر) خواندند.(26)
3- او را مسحور(کسى که جادوگرى دیگران در او اثر کرده و عقلش را ربوده) خواندند.(27)
4- او را مجنون خواندند.(28)
5 - او را معَلَّم به فتح لام (یعنى کسى که دیگرى به او تعلیم مى‏دهد) خواندند.(29)
6- او را کذّاب (دروغگو) نامیدند.(30)
7- او را مفترى(یعنى کسى که قرآن را خود ساخته و به خدا نسبت مى‏دهد) خواندند.(31)
8 - یا مفترى یا مجنون.(32)
9- او را شاعر(کسى که خیال پردازانه سخن مى‏گوید) خواندند.(33)
10- او را کسى خواندند که افکار آشفته و پریشان دارد «اضغاث احلام».(34) ب - بهانه جوئیها کردند:
1- چرا قرآن بر ثروتمندى از ثروتمندان قریش نازل نشد.(35)
2- چرا پیامبر بشر است باید فرشته باشد!!(36)
3- چرا دعوتش بر خلاف راه نیاکان است.(37)
4- چرا دم از خداى واحد مى‏زند(38) و سخن از زندگى پس از مرگ دارد!(39)
5 - چرا معجزاتى همانند پیامبران پیشین ندارد؟(40)
6- چرا فرشته‏اى همراه او نیست؟(41) ج - آزارهاى جسمى و فشارهاى روحى و اقتصادى و...:
1- سنگسارش کردند آنچنان که از بدن مبارکش خون مى‏ریخت. هنگامى که براى دعوت مردم به اسلام به سوى طائف آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلکه آنقدر سنگ بر او زدند که خون از پاى مبارکش جارى شد.
ب - افراد نادان را تحریک مى‏کردند که فریاد زنند و پیامبر را دشنام دهند.
ج - همسر ابولهب که خواهر ابوسفیان بود و عمه معاویه محسوب مى‏شد بوته‏اى خار را بر دوش مى‏کشید و بر سر راه پیغمبر اکرم مى‏ریخت تا پاى مبارکش آزرده شود.
د - او و یارانش را تحت فشار شدید اقتصادى قرار دادند سه سال تمام در شعب ابى‏طالب محصور بودند با گرسنگى شدید، با اینکه ناله جگر خراش گرسنگان به گوش سنگدلان مکّه مى‏رسید ولى در دل آنها اثر نمى‏گذاشت. جوانان و مردان با خوردن یک دانه خرما در شبانه روز زندگى مى‏کردند و گاهى یک دانه خرما را دو نیم مى‏کردند و با آن روز را به شب مى‏آوردند «ابولهب» عموى ملعون پیامبر در میان بازار فریاد مى‏کشید و مى‏گفت مردم قیمت اجناس را بالا ببرید تا از پیروان محمد قوه خرید را سلب کنید و براى تثبیت قیمت اجناس را گرانتر خریدارى مى‏کرد.(42)
ه. و سرانجام توطئه کینه توزانه قتل پیامبر(ص) که با عنایت حضرت حق خنثى شد.
این تنها گوشه‏اى از رنجهاى پیامبر(ص) در مسیر ابلاغ رسالت بود. امامان (ع) ورثة الانبیاء هستند آنها هم به سهم خود انواع و اقسام رنجها را به جان خریدند تا جائى که هیچکدام از آن‏ها با مرگ طبیعى نمردند بلکه یا با شهادت سرخ(سالار شهیدان ابى‏عبداللّه الحسین(ع)) و یا با شهادت سبز(مسموم شدن) به دیدار خدا رفتند.
در روایتى از حضرت امیرمؤمنان على (ع) مى‏خوانیم:
«ان الصبر على ولاة الامر مفروض لقول اللّه عزوجل لنبیّه فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل و ایجابه مثل ذلک على اولیائه و اهل طاعته بقوله: لقد کان لکم فى رسول اللّه اسوة حسنة».(43)
صبر و استقامت بر رهبران و زمامداران جامعه اسلامى فریضه است زیرا خداوند آنرا بر پیامبرش واجب کرده است. و همین را از پیروانش مى‏خواهد زیرا که مى‏گوید براى شما در زندگى پیامبر سرمشقى نیکوست و همگى باید به او اقتداء کنید.
آرى امامان ورثة الانبیاء هستند چون آنها هم هر آنچه ابلاغ وظیفه هزینه مى‏طلبید پرداختند. آنجا که جاى صبر و سکوت و خون دل خوردن بود صبر کردند، صبرى که همانند استخوان در گلو، خاشاک در چشم، قرار گرفتن نوک تیز شمشیر بر قلب و تلخ‏تر از تلخ‏ترین میوه‏ها «علقم» بود.(44) آنجا که وظیفه تشخیص دادند مسئولیت حکومت را بپذیرند آنرا با رنجهاى فراوانش پذیرفتند. آنجا که وظیفه تشخیص دادند نرمش قهرمانانه داشته باشند آنرا با تمام نیشهائى که از سوى خودى و غیرخودى زده مى‏شد، انجام دادند. آنجا که جاى جانبازى و ایثار جان خویش و عزیزانشان بود به استقبال آن شتافتند آنجا که وظیفه تحمل حبسهاى طولانى بود آنرا بجان خریدند و...و... و اگر بخواهیم رنجهاى امامان را در مسیر انجام رسالت امامت فهرست کنیم فهرستى طولانى خواهد شد که از عهده این مقاله بیرون است. و در یک کلام امامان آئینه تمام نماى فضائل و مناقب پیامبران هستند و اگر کسى بخواهد همه آنها را در قالب یک انسان ببیند او امام معصوم است.
در روایتى از پیامبر اکرم(ص) مى‏خوانیم:
«یا عباد اللّه من اراد ان ینظر الى آدم فى جلالته و الى شیث فى حکمته و الى ادریس فى نباهته و مهابته والى نوح فى شکره لربّه و عبادته و الى ابراهیم فى وفائه و خلّته و الى موسى فى بغض کل عدوّلله و منابذته و الى عیسى فى حبّ کل مؤمن و معاشرته فلینظر الى على بن ابى طالب؛(45) اى بندگان خدا کسى که مى‏خواهد به آدم در جلالتش، به شیث در حکمتش، به ادریس در نام‏آورى و مهابتش، به نوح در شکرگزارى و عبادتش، به ابراهیم در وفادارى و دوستى اش با خدا، به موسى در بغض دشمنان خدا و بریدن از آنان، به عیسى در دوستى مؤمنان و معاشرت با آنان نگاه کند پس بنگرد به على بن ابى طالب!. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1. مقائیس اللغة ، ج 6، ص 105 «ابى فارس تصریح به مسئله مرگ در ارث ندارد ولى از محتواى آن استفاده مى‏شود اما دیگر لغویین تصریح دارند رجوع کنید به التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏13 و 14 ص 77 تا 83، نیز به مفردات راغب کلمه ورث. 2. مجمع البحرین، ج 3، ص 1924 «ورث». 3. سوره انبیاء، آیه 89. 4. سوره مریم، آیه 5 و 6. 5. اللئالى المصنوعه، ج 2، ص 422. 6. و 7. خطبه فدکیّه مصادر این خطبه را بنگرید به نهج الحیاة چاپ چهاردهم، ص 123 تا 129. 8. صحیح مسلم، ج 6، ص 152. 9. قتح البارى، ج 6، ص 242. 10. شرح خطبه حضرت زهرا(س)، ج 2، ص 295. 11. اصول کافى، ج 1، ص 32. 12. قاموس الرجال، ج 10، ص 457. 13. مرآة العقول، ج 1، ص 103. 14. سوره آل عمران، آیه 49. 15. سوره ص، آیه 36. 16. سوره نمل، آیه 40. 17. بصائر الدرجات، ص 289. 18. اصول کافى، ج‏1، ص 224. 19. سوره ص، آیه 45. 20. سوره قلم، آیه 50. 21. سوره مریم، آیه 30. 22. همان، آیه 12. 23. اصول کافى، ج 1، ص 384 به سایر مصادر حدیث بنگرید، موسوعة الامام الجواد(ع)، ج 1، ص 208 - 209. 24. سوره احقاف، آیه 35. 25. سوره حاقه، آیه 42. 26. سوره ص، آیه 4. 27. سوره فرقان، آیه 8 - سوره شعراء، آیه 152. 28. سوره حجر، آیه 6 - سوره تکویر آیه 22، سوره طور، آیه 29. 29. سوره دخان، آیه 13 - 14، سوره نحل، آیه 103. 30. سوره ص، آیه 4. 31. سوره نحل، آیه 101 - سوره هود، آیه 13 - سوره فرقان، آیه 4. 32.سوره سباء، آیه 8. 33. سوره یس، آیه 69. 34. سوره انبیاء، آیه 5. 35. سوره زخرف، آیه 31. 36. سوره اسراء، آیه 94 - 95. 37. سوره مائده، آیه 106. 38. سوره ص، آیه 4 و 5. 39. سوره سجده، آیه 10. 40. سوره انعام، آیه 124 - سوره قصص، آیه 48. 41. سوره انعام، آیه 8. در این دو بخش (بند الف و ب) بحث مبسوطى در منشور جاوید قرآن ج 6 آمده است. 42. فروغ ابدیت، ج 1، ص 354. 43. تفسیر نورالثقلین، ج‏5، ص 23. 44. تعبیرات مولى على(ع) از صبرخود در نهج البلاغه، خطبه 3 - خطبه 26 و خطبه 217. 45. بحارالانوار، ج 17، ص 419.

تبلیغات