آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

نقش وحى در شکوفایى جوامع انسانى‏
تکامل تدریجى جامعه در سایه عنایت مکتب‏هاى الهى و به ویژه اسلام به جامعه پیدا شده است البته نموّ آمارى در اثر توالد در افراد بشر امرى طبیعى است، چنان چه در حیوانات نیز چنین هست ولى حرکت‏هاى کیفى آنان یکسان نیست. زیرا افراد جامعه گاهى در مسیر کیفى خود به مرحله‏اى مى‏رسند که فخرشان به غارتگرى است. از باب مثال قبایل عرب جاهلى در بازار عکاظ با طرح میزان غارت خود یا نیاکان خویش فخر و مباهات مى‏کردند و آن چه در قیصرهاى روم، کسراهاى ایران، خاقان‏هاى چین و فرعون‏هاى مصر وجود داشت از همین قبیل بود. یعنى رشد کیفى آنان بر اساس «قد افلح الیوم من استعلى»(1) آن که امروز برترى و غلبه یابد او پیروز است، با شکل‏هاى گوناگون تحقق پیدا کرده بود. عرب جاهلى زمانى براى پسر خود زن مى‏گرفت و او را لایق تشکیل خانواده مى‏دانست و اقدام به انتخاب همسر براى او مى‏کرد که او بتواند قافله‏اى را غارت کند تا از این راه ارتزاق نماید و یا در تهاجم‏هاى ابتدایى خون بیگناهى را بریزد و از این جهت یک نامور جنگى گردد.
اما پیامبر اسلام وقتى در بین آنان به رسالت مبعوث شد و با عطر وحى آن جامعه را متحول کرد اخوت و برادرى، عدالت و آزادى و ارزش‏هاى معنوى و انسانى، ایثار و گذشت بر آن حاکم شد.
با توجه به این نکته است که مى‏توان گفت: جامعه بشرى همانگونه که در مسائل فردى به غذا و پوشاک و مسکن نیاز دارد و این نیاز طبیعى اوست، در مسائل جمعى نیز به تغذیه و پوشش و اسکان نیازمند است اما در عین حال در مسائل جمعى نیازمند راهنمایى است که او را هدایت کند تا چه کارى را انجام دهد و چه کارى را انجام ندهد، چه امورى براى او خوب است و چه چیزهایى براى او بد است گرچه نیاز انسان به زندگى اجتماعى او است اما چگونه زیستن او منوط به وحى الهى است.
خواجه نصیر طوسى (ره) مى‏فرماید: منکران خدا و پیامبر زندگى جمعى دارند لیکن در تأمین اجتماع برین و زندگى مقبول محتاج به هدایت آسمانى‏اند و به عبارت دیگر: انسان‏ها مى‏توانند زندگى مادى خود را شکل دهند و با قرارداد زندگى کنند اما زندگى سعادتمندانه واقعى که در پرتو آن سعادت ابدى و جاودانه نیز تأمین باشد نیازمند به هدایت انبیاء الهى است.(2) و به عبارت دیگر چنانکه انسان در زندگى فردى نیازمند به غذاست اما علم تغذیه و پزشکى و شعب وابسته به آن‏ها وى را به کیفیت تغذیه راهنمایى مى‏کنند تا براى زنده ماندن چه غذاهایى را و به چه مقدار بخورند درمسائل اجتماعى نیز چگونه زیستن انسان نیازمند به راهنما است.
شیخ بهایى در کشکول نکته ظریفى را نقل مى‏کند وى مى‏گوید: «از حکیمى پرسیدند: چرا کم غذا مى‏خورید؟ او در پاسخ گفت: گروهى زنده‏اند تا غذا بخورند ولى من مى‏خورم تا زنده بمانم و براى زنده ماندن همین مقدار کافى است و زائد بر آن را باید حمل کنم ولى اگر به مقدار لازم بخورم او مرا حمل مى‏کند.» معناى این سخن آن است که آدمیان در مقدار غذا، کیفیت آن، چگونه خوردن آن به تعلیم و راهنمایى نیازمند است. راه رشد جامعه از دیدگاه قرآن‏
قرآن کریم در زمینه رشد تدریجى جامعه از نظر کمى و کیفى مشتمل بر آیاتى است که مضامین آن آیات هم عهده‏دار و متمم تأمین نموّ تدریجى جامعه و هم مقدمه و سرپلى براى عنایت اسلام به مسائل اجتماعى است.
قرآن مى‏گوید: بشر اولى با هم زندگى مى‏کردند. پس از آن که در میان آنان اختلاف ظهور کرد خداى سبحان براى حل اختلاف آنان پیامبران را مبعوث کرد و قانون در اختیار آن‏ها قرار داد تا زندگى جمعى انسان‏ها را نظم و سامان بخشیده و در پرتو حاکم شدن نظم آن را ارجمند کرد.
براى این که جامعه از جهت کمى و کیفى رشد نماید نیازمند به هدف واحد و اصول و مبانى و خط مشى‏هاى واحد است تا انسان‏ها در پرتو آن در مسیر واحد و در جهت هدف واحد حرکت کنند و کسى در جهت خلاف آن حرکت نکند و اگر کسى در مسیر خلاف حرکت کند او را برگردانند تا هماهنگ با دیگران حرکت کند.
«کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشّرین و منذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه(3) مردم یک گروه بودند پس خدا رسولان فرستاد که نیکان را بشارت دهند و بدان را بترسانند و با آنان کتاب به راستى فرستاد تا تنها دین خدا به عدالت در موارد نزاع مردم حکم فرما باشد.
بنابراین پیام انبیاء الهى آن است که جامعه بشرى براى شکوفایى به هدف واحد و مشترک نیازمند است و لازمه داشتن هدف واحد اصول و مبانى واحد است و اصول و مبانى واحد ملازم با خط مشى است و با وحدت خط مشى فروع جزئى آن نیز واحد خواهد بود. وقتى همه در مسیر واحد و به سمت واحدى حرکت کنند هرکس راه خود را مى‏رود و سرعت مستعدان و سبقت تیزهوشان موجب برخورد نخواهد بود. بر همین اساس است که قرآن کریم دستور داد به سرعت حرکت کنید «و سارعوا الى مغفرة من ربّکم»(4) به سوى مغفرت پروردگار خود با سرعت حرکت کنید و در میدان خیرات از یکدیگر سبقت بگیرید، «فاستبقوا الخیرات.»(5)
اگر وحى و رسالت نبود جامعه نه گسترش کمّى داشت و نه رشد کیفى، اما رشد کمّى نداشت به این دلیل که جوامع پیوسته گرفتار جنگ‏هاى خانمان سوز بود و این جنگ و کشتار مجال رشد به جامعه نمى‏داد راه رشد کیفى نداشت به این دلیل است که در صورت نبود وحى و رسالت، جوامع انسانى هدفى جز هدف حیوانى و تأمین لذایذ و بهره مادى نمى‏داشت و اگر هدف حیوانى باشد نتیجه آن محرومیت از زندگى اصیل انسانى است. رفع اختلافات در جوامع توسط انبیاء
قرآن کریم در آیات فراوانى به این نکته مى‏پردازد که با اختلاف جامعه از شکوفایى باز مى‏ماند و براى جلوگیرى از توقف و رکود و هدر دادن نیرو و توان باید اختلاف و نزاع را به کنارى نهاد و با اعتصام به ریسمان الهى به رشد و شکوفایى نائل آمد. از جمله در سوره یونس فرمود:
«و ما کان الناس الّا امة واحدة فاختلفوا و لولا کلمة سبقت من ربّک لقضى بینهم فیما فیه یختلفون»(6) یعنى بشرهاى اولى زندگى ساده‏اى داشتند. زیرا آن‏ها نه وسائل صنعتى و کشتار جمعى داشتند و نه سرمایه‏هاى سنگین و علل و عوامل آشوب برانگیز دیگر، بلکه آن‏ها سالیان متمادى در یک زندگى ساده بسر مى‏بردند تا کم‏کم رشد کردند و از صنعت و سرمایه برخوردار گردیدند. پس از آن بود که اختلاف در میان آنان پدید آمد و وقتى اختلاف پیدا شد کتاب‏هاى آسمانى که حاوى مجموعه قوانین و مقررات بود نازل گردید، تا به این اختلاف پایان دهد و به زندگى آنان نظم و سامان بخشد.
شایان توجه است که نازل نشدن کتاب‏هاى آسمانى بر بشر اولیه به این معنا نیست که آن‏ها بدون حجت الهى زندگى مى‏کردند و پیامبرى در بین آنان نبود بلکه در بین آنان پیامبرى بود که آن‏ها را هدایت مى‏کرد، از این رو همیشه حجت الهى و پیامبر در بین مردم بود تا آن‏ها را هدایت کند گرچه کتاب مدوّنى در اختیار آنان نبود. این نکته نیز قابل توجه است که کتاب در اصطلاح قرآن کریم: مجموعه قوانینى است که عقاید، احکام، حقوق، اخلاق و مسایل کیفرى و مانند آن را تبیین مى‏کند. خداوند در میان انبیاء الهى به پنج پیامبر اولوالعزم کتاب داده است و پیامبران دیگر یا با مواعظ و نصایح و بیان امور اخلاقى مردم را اداره مى‏کردند و یا حافظ شریعت یکى از انبیاء اولوالعزم گذشته بودند گرچه برخى از بزرگان مانند ابونصر فارابى در کتاب (الملة) براى حضرت آدم نیز کتاب قائل بوده است.
بنابراین انسان‏ها هیچگاه بدون حجت الهى نبوده‏اند و اولین انسانى که در روى زمین خلق شده و زندگى مى‏کرد و نسل فعلى به او ختم مى‏شود - یعنى حضرت آدم(ع) - حجت خداوند بوده است. زیرا حجت الهى پیش از خلق است «لان الحجة قبل الخلق»(7) حجت خدا قبل از خلق افراد عادى است چنانچه حجت با خلق و بعد از خلق نیز خواهد بود از برخى روایات استفاده مى‏شود که قبل از آدم انسان‏هاى دیگرى بودند اما ظاهراً منقرض شدند و نسل کنونى بشر به حضرت آدم و حوا(ع) ختم مى‏شود و اولین سخنى که از زمینه ثواب و گناه مطرح شد به وسیله حضرت آدم بود که هابیل به برادر خود گفت: انى ارید ان تبوأ باثمى و اثمک فتکون من اصحاب النار و ذلک جزاء الظالمین.(8) مى‏خواهم گناه کشتن من و گناه مخالفت تو، هر دو به تو باز گردد تا تو اهل آتش جهنم شوى که آن آتش جزاى ستمکاران است. از این آیه استفاده مى‏شود که هابیل سخن ثواب و گناه و آتش را از زبان پدرش حضرت آدم(ع) آموخت و با برادر خود مطرح نمود پس حجت خدا قبل از خلق افراد عادى است در سوره مبارک هود فرمود: ولوشاء ربّک لجعل الناس امة واحدة ولایزالون مختلفین(9) اگر ذات اقدس الهى مى‏خواست مردم را با اجبار و اضطرار یکسان قرار مى‏داد. ولى تکامل در آن نبود زیرا هر کس با اراده و سلیقه و نظر خاص خود در این صراط تکامل حرکت نمى‏کرد بلکه با جبر در این مسیر قرار مى‏گرفت اما چون انسان‏ها با اختیار در مسیر تکامل حرکت مى‏کنند بین آنان اختلاف پیدا مى‏شود و چون اختلاف در بین آنان به وجود مى‏آید ضرورت نزول کتاب مطرح مى‏شود.
بنابراین اصل اختلاف نظر، طرز تفکر و تفاوت استعدادها سهم مؤثرى در تکامل بشرى دارند اما کتاب الهى که جامع قوانین مدنى، حقوقى و کیفرى است از طرف خدا نازل مى‏شود تا مردم به اختلاف‏ها و نزاع‏ها پایان دهند، اختلاف پسندیده و اختلاف ناپسند.
دو نوع اختلاف در بین انسان‏ها قابل مشاهده است:
1- اختلاف ممدوح و پسندیده: اختلافى که طبیعى است و مایه تکامل انسان‏ها است، اختلافى که از اختلاف سلیقه‏ها ناشى مى‏شود و این اختلاف قبل از علم است اما همین که قانون آمد و واقع روشن شد آن اختلاف حل مى‏شود از این رو انسان‏هایى که بر اساس فطرت اولیه به قانون علاقمندند بعد از روشن شدن حق و پذیرش آن متحد شده و به اختلاف پایان مى‏دهند.
2- اختلاف ناپسند: برخى انسان‏ها بعد از روشن شدن حق با دیگران اختلاف پیدا مى‏کنند این اختلاف مذموم و ناپسند است منشأ این اختلاف نیز عالمان بى‏تقوا یا سیاست بازان هوس هستند. که این اختلاف بعد از علم و آگاهى و روشن شدن حق است: «کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیاً بینهم»(10) مردم یک دسته بودند و تضادى در بین آنها وجود نداشت بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد در این حال خداى سبحان پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى که به سوى حق دعوت مى‏کرد با آن‏ها نازل شد تا در میان مردم در آن چه اختلاف داشتند، داورى کند افراد با ایمان در آن اختلاف نکردند تنها گروهى از کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه‏هاى روشن به آن‏ها رسیده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند.
استاد علامه طباطبایى رضوان اللّه علیه در تفسیر المیزان(11) فرمودند: اختلاف قبل از علم، اختلاف، فطرى و ضرورى و طبیعى است و سرچشمه آن اختلاف سواد انسان‏ها است که منجر به اختلاف احساسات و ادراکات و احوال است و این اختلاف منتهى به اختلاف اغراض و مقاصد و آمال است و این اختلاف خود سبب اختلاف در افعال و اعمال مى‏شود و همین اختلاف است که سرانجام آن، اختلال نظام اجتماع است و براى رفع این اختلاف بشریت نیازمند به وحى و ره آورد انبیاء است اما اختلاف دیگرى بعد از آمدن دین و کتاب پیدا مى‏شود که این اختلاف بعد از علم است که آن را حاملان دین به وجود آوردند که در واقع سرچشمه این اختلاف بغى و ستم است نه فطرت.
گویا اختلاف ممدوح نظیر اختلاف دو کفه ترازو است که اختلاف وزن و موزون را نشان مى‏کند و تلاش این است تا با توازن دوکفه ترازو قسط و عدالت را نشان دهد و ممکن است اختلافى بعد ازتوازن بین دو کفه با دستکارى کم فروش و مطفف پدید آید که ستم و تجاوز به حقوق صاحب حق است و شخص مطفف مشمول (ویل للمطففین) مى‏شود و چاه ویل را به جان مى‏خرد. و چون اختلاف در دین ریشه در بغى و ستمگرى و هوا و هوس عالمان و سیاست بازان دارد، کتاب‏هایى که در زمینه ملل و نحل نوشته شده داراى دو بخش است. یک بخش آن عهده تبیین ملل است که انبیاء از آدم(ع) تا خاتم آن را آوردند و بخش دیگر مشتمل بر نحل و متحولات است که آگاهان جامعه و علماء سوء در برابر انبیاء برساختند و علماء سوء براى این که در تحکیم متحولات خود موفق گردند با طاغیان عصر خود ساختند تا از آن‏ها به عنوان بازوان اجرایى خود بهره ببرند. از این رو ملاحظه مى‏شود که در طول تاریخ آمار متنبیان یعنى کسانى که بدروغ ادعاى نبوت کرده‏اند کمتر از سلسله انبیاء نبودند. حل اختلاف غایت و فایده بعثت انبیاء
حل اختلاف مردم و ایجاد وحدت گاه به صورت فایده بر انگیختن انبیاء و نزول کتاب‏هاى آسمانى مطرح مى‏شود و گاه به صورت فایده و غایت بعثت آنان و نزول کتاب‏هاى آسمانى ذکر مى‏شود.
برخى آیات قرآن به این مسئله مى‏پردازد که کتاب الهى براى داورى در اختلاف هاست «و ماانزلنا علیک الکتاب الّا لتبیّن لهم الذى اختلفوا فیه و هدىً و رحمة لقوم یؤمنون»(12) ما قرآن را فقط براى این منظور نازل کردیم که تو موارد اختلاف آن‏ها را تبیین کنى تا حق براى آن از باطل تمایز پیدا کند و به مقتضاى آیه «قد تبیّن الرشد من الغىّ»(13) هدایت از ضلالت تبیّن یابد و افراد جامعه بتوانند در بین آراء گوناگون اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى و اقتصادى و سیاسى موجود در جامعه، حق را بیابند و بگروند که در این صورت پیامبر بمانند قاضى عادل و معصوم و کتاب آسمانى کتاب قانون و عدالت خواهد بود و آراء مختلف بمنزله طرفین دعوا است که گاهى هر دو حق مى‏گویند. داورى وحى به این است که شما مخیّر هستید که هر کدام را انتخاب کنید چه هر دو مساوى باشند یا یکى افضل از دیگرى باشد و گاهى یکى حق مى‏گوید و دیگرى باطل که در این صورت وحى احقاق حق و ابطال باطل مى‏کند.
رسالت پیامبر اسلام(ص) نیز پایان دادن به اختلاف‏هاى قبل از علم به قرآن است اما اختلافى که بعد از علم به قرآن پدید مى‏آید این اختلاف را خداى سبحان در قیامت حل مى‏کند، چنان که فرمود: «الى اللّه مرجعکم جمیعاً فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون»(14) بازگشت همه شما به سوى خداست. سپس از آن چه در آن اختلاف مى‏کردید به شما خبر خواهد داد.
سرّ این که حل اختلاف بعد از علم در قیامت خواهد بود براى آن است که در قیامت معنى واقعى ظهور مى‏کند و هیچ مجالى براى انکار آن نیست زیرا در دنیا هر کس تلاش و کوشش مى کند تا برداشت خود را از کتاب آسمانى توجیه کند ولى در قیامت چنین نیست و اما اگر خودخواهى در بین نباشد اختلافاتى که در دایره اسلام وجود دارد در هر عصرى با معیارهاى قرآنى قابل برطرف شدن هست از این رو خداى سبحان تنها مرجع حلّ اختلاف را وحى الهى و پیامبر گرامى مى‏داند و مى‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم فان تنازعتم فى شى‏ء فردّوه الى اللّه و الرسول...»(15) اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولیاى امر را و هرگاه در چیزى نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید و از آن‏ها داورى بطلبید. زیرا رسول اکرم(ص) قاضى عادل و معصوم است و قانون یعنى وحى الهى نیز معصوم است.
پس اختلاف‏هاى عالمانه و عامدانه درباره قرآن فقط در قیامت حل مى‏شود، زیرا در آنجا دسیسه‏هاى دشمن و وسوسه‏هاى شیطان تأثیرى نخواهد داشت و اما اختلاف مؤمنان که از روى غرض نیست با مراجعه به وحى برطرف خواهد شد. شکوفایى جامعه در پرتو دعوت به وحدت‏
انبیاء براى این که جامعه را در پرتو وحدت شکوفا کنند هم زمینه‏هاى پیدایش وحدت را بیان کردند و هم دعوت به وحدت نموده و از تفرقه نهى کردند. زمینه‏هاى پیدایش وحدت که تاکنون بیان گردید عبارت بود از:
1- ارائه هدف مشترک.
2- ارائه اصول و مبانى مشترک.
3- راهنمایى به خط مشى مشترک.
4- تعلیم فروع جزئى زیر پوشش خط مشى کلّى.
5 - پیروى از راهنماى واحد و رهبر مشترک.
و اما آیاتى که دعوت به وحدت و نهى از تفرقه مى‏کند عبارتند از:
الف: دعوت به وحدت با پیروى صراط مستقیم: «و انّ هذا صراطى مستقیماً فاتّبعوه و لا تتبعوا السبیل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصّیکم به لعلّکم تتّقون»(16) این راه مستقیم من است از آن پیروى کنید و از راه‏هاى پراکنده و انحرافى پیروى نکنید که شما را از طریق حق دور مى‏سازد. این چیزى است که خداى سبحان شما را به آن سفارش مى‏کند شاید تقوا و پرهیزکارى پیشه کنید.
وجود مبارک حضرت رسول (ص) در جمع اصحاب خود براى بیان مضمون این آیه کریمه یک خط مستقیم بر روى زمین ترسیم کرد سپس خطوطى جزئى و فرعى از طرف راست و چپ آن رسم فرمودند، آنگاه از اصحاب پرسیدند این نقشه چیست آن‏ها عرض کردند ما نمى‏دانیم. رسول خدا(ص) فرمود: راهى که من آورده‏ام مانند همین راه وسط است و آن راه‏هاى چپ و راست، راه‏هاى گمراهى است.
بنابراین اگر مسلمانان خواهان فلاح ورستگارى هستند باید از صراط مستقیم پیروى کنند و از راه‏هاى دیگر که راه گمراهى است پیروى ننمایند.
ب: نهى از تفرقه و اختلاف: «انّ الذین فرّقوا دینهم و کانوا شیعاً لست منهم فى شى‏ء انما امرهم الى اللّه ثم ینبّئهم بما کانوا یفعلون»(17) کسانى که آیین خود را پراکنده ساختند و به دسته‏هاى گوناگون و مذاهب مختلف تقسیم شدند، تو هبچ گونه رابطه‏اى با آن‏ها ندارى، سرو کار آنها تنها با خداست،سپس خدا آن‏ها را از آن چه انجام مى‏دهند با خبر مى‏کند.
ج: دعوت به اتحاد و بیان خط مشى و اصول آن: در سوره آل عمران خداوند طى آیاتى هم مردم را به اتحاد نموده و خط مشى و اصول آن را بیان مى‏کند و هم از تفرقه و اختلاف نهى مى‏کند «واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لاتفرّقوا»(18) و همگى به ریسمان خدا(قرآن و اسلام و هرگونه وسیله وحدت) چنگ بزنید و پراکنده نشوید در این آیه هم امر به اتحاد و هم نهى از اختلاف مى‏کند تا ضرورت وحدت روشن شود.مفاد آیه آن نیست که هر فردى از افراد جامعه لازم است مسلمان و مؤمن باشد بلکه منظور آن است که همگان با هم مسلمان و مؤمن باشند،توضیح آن که اگر هزار نفر در منطقه‏اى بسر مى‏برند و هر کدام مؤمن و مسلمان باشند ولى هماهنگ، مساعد، معاضد و معاون یکدیگر نباشند هیچ کدام از آنان به آیه عمل نکردند و اگر همه آنان هماهنگ و معاون یکدیگر باشند به آیه عمل کرده‏اند.
دستور قرآن به ایمان و شهادت به صدق ره‏آورد وحى و رسالت یک مسئله فردى است اما وقتى مى‏فرماید: «واعتصموابحبل اللّه جمیعاً و لاتفرقوا»(19) و قید جمیعاً را مى‏آورد یعنى همگان باید چنین باشند.
قرآن کریم گاهى مى‏فرماید: «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا، بالعقود،(20) اى مؤمنان به پیمان‏ها و قراردادها وفا کنید»، معناى آن این است که هر کس به عقد خود وفا کند و اگر هزار نفر از بازار کالا خرید مى‏کنند در این مورد هزار عقد است و هزار وفاى به عقد را به دنبال دارد. هیچ کس ملزم به وفاى به عقد دیگرى نیست. و به طور کلى خاصیت قانون آن است که اغلب به صورت حقیقیه بیان مى‏شود ولى در مقام عمل و امتثال به قضایاى متعدد به تعداد مکلفین انحلال مى‏یابد و گاهى مى‏فرماید: «واعتصموابحبل اللّه جمیعاً ولاتفرقوا» که قید «جمیعاً» را بعد از دستور به اعتصام به حبل اللّه مى‏آورد یعنى تکلیف و وظیفه‏اى به همه مسلمانان است که همگان باید در خدمت قرآن وعترت باشند، همگان از اسلام دفاع نمایند اگر قرآن چنین دستورى نمى‏داد یک انسان منزوى نیز مى‏توانست معتقد باشد که مسلمان کاملى است در حالى که حفظ وحدت در دین آمده و از وظائف همگان است.
قران پس از دستور به اتحاد، فضائل آن را بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «و اذکروا نعمة اللّه علیکم اذ کنتم اعداءً فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم على شفا حفرة من النار فانقذکم منها کذلک یبیّن اللّه لکم آیاته لعلّکم تهتدون»(21) نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او، برادر شدید. و شما بر لب حفره‏اى از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد، این چنین، خداوند آیات خود را براى شما آشکار مى‏سازد. شاید پذیراى هدایت شوید. قضاوت عمومى و ولایت مشترک‏
قرآن در کنار دعوت به اتحاد و پرهیز از تفرقه با امر به نظارت عمومى به عنوان عامل ولایت و پیوند مشترک امر به معروف و نهى از منکر را لازم شمرده است تا با اجراى آن هم از وقوع آن از فساد و تبهکارى پیش‏گیرى گردد و هم در مقام مبارزه با فساد و تبهکارى، همه کارها براى قضا و داورى به محاکم رسمى کشانده نشده و به اجراى حدود و تعزیرات منتهى نشود از این رو فرمود: «ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون، و لاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجائهم البیّنات و اولئک لهم عذاب عظیم، یوم تبیضّ وجوه وتسودّ وجوه»(22) باید از میان شما جمعى دعوت به نیکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند و آنان همان رستگارانند. و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند. آن هم پس از آن که نشانه‏هاى روشن پروردگار به آنان رسید و آن‏ها عذاب عظیمى دارند و آن عذاب عظیم روزى خواهد بود که چهره‏هایى سفید و چهره‏هایى سیاه مى‏گردند. در این آیات پس از فراخوانى به دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر و نظارت عمومى، با سبک گفتارى خاصى با شدیدترین لحن به خطر تفرقه و اختلاف اشاره مى‏کند. زیرا چنین مى‏گوید: بعد از روشن شدن حق و آشکار شدن مطلب اگرکسى داعیه اختلاف در سر بپروراند گرفتار عذاب عظیم خواهد شد و زمان این عذاب روزى است که صورت گروهى سیاه مى‏شود. این یک هشدار و زنگ خطر است که بخشى از عذاب عظیم همان روسیاهى قیامت است واین روسیاهى در قیامت رسوایى است انسانى که در قیامت سیه روى باشد. نشانه سیاهى درونى اوست در قیامت اگر انسانى سفیدروى باشد نشانه روسفیدى دنیا و سعادت آن‏هاست‏و اگر سیه روى باشد روسیاهى درونى و رسوایى آن‏هاست.
پس از هشدار به خطر اختلاف و تفرقه وعذاب عظیم آن‏هااز قیامت براى تشکل جامعه و انسجام مطلوب آن یکى از امتیازات جامعه ایمانى را بیان مى‏کند که این جامعه امر به معروف و نهى ازمنکر مى‏کنند وبه خدا ایمان مى‏آورند: «کنتم خیر امّة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون باللّه ولو آمن اهل الکتاب لکان خیراً لهم منهم المؤمنون واکثرهم الفاسقون» (23)شما بهترین امتى بودید که به سود انسان‏ها آفریده شده‏اند چه این که امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنید و به خدا ایمان دارید و اکثر اهل کتاب به چنین برنامه و آیین درخشانى ایمان آورند براى آن‏ها بهتر است ولى عده کمى از آن‏ها با ایمانند و بیشتر آن‏ها فاسقند و خارج از اطاعت پروردگار.
پیامبر اسلام(ص) هنگام ورود به مدینه و قبل از ساختن مسجد و اقدام به کارهاى عمرانى به منظور تأسیس جامعه ایمانى و ایجاد همدلى در آحاد یک امت، اولین شعارش این بود که فرمود: «تأخوا فى اللّه اخوین اخوین»(24) یعنى همه شما دو به دو در راه خدا برادر شوید، حضرت رسول (ص) با برقرارى عقد اخوت بین مؤمنان و بین خود و وجود مبارک حضرت امیر(ع) و برادرى بین اوس و خزرج. شعار اتحاد و هماهنگى را تحقق بخشید.
این شعار حضرت در آغاز تأسیس حکومت بود و در حجةالوداع نیز خطبه معروف به وحدت را ایراد کرد و در آن فرمود: «المسلمون اخوة تتکافا دمائهم یسعى بذمتهم ادناهم و هم ید على من سواهم»(25) یعنى مسلمانان با هم برادرند خون هایشان شبیه هم هست، خون هیچکس ارزش مندتر از خون دیگر نیست.
در سوره مبارکه حجرات فرمود: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم و اتقوا اللّه لعلکم ترحمون»(26) مؤمنان برادران یکدیگرند پس دو برادر خودرا صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید.
بر اساس روایتى که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انا و على ابوا هذه الامه»(27) من و على پدران این امت هستیم. پس همه مسلمانان فرزندان پیامبر و على (ع) و برادران یکدیگر هستند چه این که قرآن همه مؤمنان را فرزندان حضرت ابراهیم خلیل مى‏داند و مى‏فرماید: «ملّة ابیکم ابراهیم هو سمّاکم المسلمین من قبل و فى هذا»(28) از آیین پدرتان ابراهیم پیروى کنید خداوند شما را در کتاب‏هاى پیشین و این کتاب آسمانى مسلمان نامید.
با توجه به آیات و روایات، اولاً مسلمانان بر اساس دیانت اسلام فرزندان یک پدرند و على علیه السلام نیز نقش پیامبر است و این سلسله نیز به ابراهیم (ع) ختم مى‏شود و آن حضرت، هم پدر انبیاى ابراهیمى و هم پدر امت هاست. اهمیت جامعه در اسلام‏
اسلام به جامعه برین با دید تکریم مى‏نگرد و در ساختار آن سعى بلیغ دارد اهتمام اسلام به جامعه در حدّى است که نوع احکامش را به روال جمعى تنظیم کرده است و در هنگام تزاحم مصلحت فرد و جامعه، صلاح جامعه را بر صلاح و سود فرد مقدم داشته است، علاوه بر این، آیاتى که در گذشته در رابطه با جامعه و لزوم وحدت و پرهیز از تفرقه و لزوم نظارت عمومى مورد بررسى قرار گرفت نیز نشانه اهتمام اسلام به جامعه است.
با یک نگاه اجمالى به مجموعه احکام اسلام معلوم مى‏شود که روح جمعى در همه احکام و حکم اسلامى پخش است چنان که گلاب در گل مفروش است و با گرفتن گلاب از گل، آن برگ گل فاقد منظر زیبا و بوى خوش مى‏شود اگر روح جمعى را از مسلمانان و احکام اسلامى بردارند. این دین نیز بى‏خاصیت مى‏شود.
در مورد نماز که کار روزانه مسلمانان است از طرفى دستور داده است که آن را با جماعت اقامه کنند و اقل جماعت هم دو نفر است. گرچه از برخى روایات استفاده مى‏شود که اگر کسى نباشد که مؤمن با او نماز جماعت برگزار کند، نماز فراداى او نیز جماعت است «المؤمن وحده جماعة»(29) سرّ جماعت بودن آن است که فرشتگان با او هستند. و از طرفى دستور مى‏دهد که‏این فریضه را در مسجد برگزار کنند «لاصلوة لجارالمسجد الّا فى المسجد» همسایه مسجد باید نماز را در مسجد اقامه کند.
بر اساس این که اجتماع‏هاى کوچک در طول هفته به صورت یک اجتماع عمومى در شهر ظهور کند دستور برگزارى نماز جمعه را صادر کرده است و براى عظمت و اهمیت نماز جمعه دو حکم فقهى بیان کرد که اولاً تا شعاع یک فرسخ نباید نماز جمعه دیگرى برگزار شود و ثانیاً تا شعاع دو فرسخى همه کسانى که عذرى ندارند موظف‏اند در نماز جمعه شرکت نمایند.

علاوه در محدوده شهر در سال اجتماع بزرگترى شکل مى‏گیرد تا نماز عید قربان و عید فطر در آن برگزار گردد و براى تأمین چنین هدفى دستور داد که به صحرا بروند تا در فضاى وسیع زیر آسمان گرد آمده و یک معبود را با یک نوا و ندا پرستش نمایند و براى ظهور و حضور روح جمعى مسلمانان در سطح جهان دستور داد تا همه مردم از شهر و روستا از کشورهاى مختلف سالى یک بار در کنگره عظیم و بین المللى حج شرکت کنند. مردمى که از حضیض هر دره و فجّ عمیق سر برآورده و از اوج قلّه هر کوهى سر فرود آورند و همگان در کنار کعبه، خداى یگانه و یکتا را با یک صدا و نجوا بخوانند و بخواهند.
بنابراین احکام اسلامى نظیر نمازهاى جماعت، جمعه، عید، کنگره عظیم حج، جهاد، انفاق و زکات با توجه به مصارف هشتگانه آن از احکام اجتماعى اسلام است و این احکام و احکام اجتماعى دیگر به گونه‏اى تنظیم شده است که جنبه زیست اجتماعى بشر تقویت شود. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1. سوره طه، آیه 64. 2. الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 237. 3. سوره بقره، آیه 213. 4. سوره آل عمران، آیه 133. 5. سوره بقره، آیه 148 و مائده، آیه 48. 6. سوره یونس، آیه 19. 7. اصول کافى، ج 1، ص 177. 8. سوره مائده، آیه 29. 9. سوره هود، آیه 118. 10. سوره بقره، آیه 213. 11. المیزان، ج‏2، ص 121 - 126. 12. سوره نحل، آیه 64. 13. سوره بقره، آیه 256. 14. سوره مائده، آیه 48 و انعام، آیه 164. 15. سوره نساء، آیه 59. 16. سوره انعام، آیه 153. 17. همان، آیه 159. 18. سوره آل عمران، آیه 103. 19. همان. 20. سوره مائده، آیه 1. 21. آل عمران، آیه 103. 22. سوره آل عمران، آیه 104 - 106. 23. سوره آل عمران، آیه 110. 24. السیرة النبویه ابن هشام، ج 2، ص 150. 25. بحارالانوار، ج‏67، ص 242. 26. سوره حجرات، آیه 10. 27. بحارالانوار، ج 26، ص 342. 28. سوره حج، آیه 78. 29. وسائل الشیعه، ج 5، ص 379.

تبلیغات