بیشترین مردم گمراهند
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن موارد دیگر فرهنگ اصلاحات و واژه ها در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت نظری تعلیم و تربیت و جامعه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی
آرشیو
چکیده
متن
«و إن تطع أکثر من فى الأرض یضلّوک عن سبیل الله إن یتبعون إلا الظن و إن هم إلا یخرصون». (سوره انعام، آیه 116)
اگر از بیشتر کسانى که در زمین هستند پیروى کنى، تو را از راه خدا برمى گردانند زیرا آنها تنها از گمان پیروى مىکنند و بیهودهبافند.
خرص: در لغت به معناى دروغ و یا تخمین و حدس آمده است. و چنین مىرساند که بیشتر مردم دنیا گمراهند زیرا مسائل و أحکام دین را بیشتر با گمان و حدس مىتراشند در حالى که امور دینى و تشریعات الهى باید با تکیه به علم و یقین به دست آورد. از این رو است که بیشتر جاهلان که در امور دینى نظر مىدهند، مایه گمراهى و ضلالت دیگران مىشوند.
خداوند در این آیه کریمه پیامبر اکرم را مورد خطاب قرار مىدهد و به او مىفهماند که اگر گوش به حرف بیشتر مردم بدهى تو را از راه حق منحرف مىسازند.
علتش هم این است که آنها با توسل به گمانهاى از پیش خود ساخته و حدس و تخمین، مىخواهند پى به حقائق ببرند و این گمانهاى آلوده به هوا و هوس بى گمان انسان را به ضلالت و کژروى مىکشاند و از راه راست و صراط حق منحرف مىسازد.
تُطع: اطاعت به معناى پیروى کردن و امتثال امر نمودن است. البته روشن است که خطاب متوجه به رسول اکرم است ولى در حقیقت خداوند امت او را مورد خطاب قراردهد زیرا رسول اکرم هرگز و تحت هیچ شرایطى پیروى از منحرفان نمىکند و او جز راه راست نمى رود و جز وحى بر زبانش جارى نمىشود. پس هرچند خطاب به پیامبر شده است ولى در اصل خطاب به پیروان آن حضرت است در تمام زمانها و مکانها.
حال باید دید چگونه ممکن است چنین افراد آلوده و گمراهى مردم را به سوى خود سوق مى دهند و آنان را به گمراهى مىکشانند ؟ اطاعت در حقیقت نیاز به دو عامل مؤثر دارد: یکى اینکه مطیع، طرف مقابل (مطاع) را لایق و شایسته اطاعت بداند و دیگر اینکه مطیع از نظر علمى در مقام پائین تر قرار بگیرد. خوب دقت کنید چه بسا یک فرد جاهل و نادانى که همگان به جهالت و نادانى او اطمینان دارند، مردم را به امرى دعوت کند یا از امرى نهى کند، قطعا هیچ کس او را جابت نمىکند و براى سخنش ارزشى قائل نمىشود اما اگر همین آدم در میان افرادى جاهل تر از خود برود و یا اینکه خود را به صورت عالم و دانا درآورد، امکان اطاعت دیگران بسیار زیاد خواهد بود ولذا براى عامه مردم بسیار دشوار است که بتوانند خوب را از بد و منحرف را از مستقیم تشخیص دهند خصوصا که افراد منحرف به آسانى خود را ملبس به لباس اهل علم مىکنند و ملت بیچاره را مورد گمراهى قرار مىدهند و از راه خدا دور مىسازند.
مطلب دیگرى که از آیه استفاده مىشود این است که بیشتر دعوت کنندگان، مردم را به سوى انحراف و کژرهى دعوت مىکنند و این نیز قابل توجه است که افراد اندکى در روى زمین وجود دارند که واقعا براى خدا و به سوى خدا، مردم را دعوت مىکنند.
البته در شأن نزول آیه گفته شده است که کفار، مسلمانان را فریب مىدادند و مىگفتند: چگونه شما حیوانى را که خود سر مىبرید وکشید، مىخورید ولى حیوانى را که خدا کشته است (که همان میته و مردار مىباشد) خورید و از این راه برخى ساده لوحان را از راه منحرف مىکردند یا لا اقل آنها را به شک و تردید مىانداختند و لذا در ادامه آیه آمده است: «فکلوا مما ذکر اسم الله علیه ان کنتم بآیاته مؤمنین» اگر به آیات خدا ایمان دارید پس بخورید از آنچه نام خدا بر آن برده مىشود یعنى حیوانى را که مىخواهید ذبح کنید، با نام خدا آن را ذبح کنید تا حلال شود. به هر حال چه این آیه شأن نزول داشته باشد و چه نداشته باشد، مطلب کلى و عمومى است و یک موضوع بسیار مهم را گوشزد مىکند و آن اینکه بیشتر مردم، حتى آنان که به صورت ظاهر، دعوت کنندگان به خیر و خدا هستند، به خاطر توسل به وسائل غلطى از قبیل گمان و نتیجه گیریهاى ناشى از قیاس و خودبافیها، مردم را فریب داده و از راه حق خارج مىسازند.
پس اگر کسى بخواهد واقعا مردم را به سوى خدا و حقیقت سوق دهد، نمىتواند با گمان حق بودن امرى، آن را واجب الإطاعه بشمارد، بلکه باید از راه علم و یقین، به حق برسد آنگاه مردم را به سوى آن دعوت کند زیرا گمان هرگز راه رسیدن به حق نیست. در قرآن مىخوانیم :«إنّ الظنّ لا یغنى من الحق شیئا» و در جاى دیگر مى فرماید: «و لا تقفُ ما لیس لک به علم» پیروى نکن از آنچه به آن علم ندارى.(1)
از این آیه نیز مطلب دیگرى استفادهشود که هیچ اعتبارى به زیادى یا کمبود پیروان نیست بلکه به عکس مىخواهد به ما بفهماند که اهل حق غالبا کم هستند و پیروان باطل، بسیار.
در روایت أمیر المؤمنین علیه السلام آمده است: «لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقلة أهله» در راه هدایت از کمى پیروان نهراسید.
و شاید این آیه اشاره باشد به اینکه راه رسیدن به حق، دموکراسى یا رأى اکثریت نیست. زیرا اکثریت غالبا راه را از چاه تشخیص نمى دهد. البته در مسائل معمولى و ادارى، دموکراسى مفید و کارساز است.
مطلب مهم دیگر این است که گمراه شدن یا گمراه کردن، فعل بندگان است نه فعل خدا. به عبارت دیگر: على رغم اینکه هیچ امرى در جهان بدون اراده و مشیت حقتعالى تحققپذیرد، با این حال خداوند مردم را به گمراهى وانمى دارد چنانکه اهل جبر گویند بلکه خداوند گمراه شدن و گمراه کردن را به خود بندگان واگذار کرده است و لذا در مواردى که انسان مواجه مىشود با افرادى که معلوم نیست پیروان حق اند یا باطل، لازم است خود مقدارى با حق آشنا باشد تا فریب آنان را نخورد.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام به حارث همدانى مىفرماید: «یا حار ! الحق لا یعرف بالرجال. إعرف الحق تعرف أهله» اى حارث ! حق با شناخت افراد شناخته نمىشود. حق را بشناس تا پیروان حق را بشناسى.
پس لازم است انسان خود با مقدارى از علوم اسلامى آشنا باشد تا حق را از نا حق تشخیص دهد و فریب دجالان و گمراهان نخورد. والسلام پاورقی ها:پىنوشت: - 1- جالب اینجا است که در اوائل انقلاب یکى از سیه روزانى که با امام مخالفت آشکار مى کرد و مردم را به سوى خود سوق مىداد در یک سخنرانى پر شور قبل از فرار از کشور این آیه را چنین خواند: " و لا تقِفْ " این بیچاره که حتى آیه قرآن را نمىتوانست درست بخواند و آن را به غلط تلفظ و معنى مىکرد ادعاى اسلام شناسى هم داشت و از راههاى کژ مردم را فریب مىداد.
اگر از بیشتر کسانى که در زمین هستند پیروى کنى، تو را از راه خدا برمى گردانند زیرا آنها تنها از گمان پیروى مىکنند و بیهودهبافند.
خرص: در لغت به معناى دروغ و یا تخمین و حدس آمده است. و چنین مىرساند که بیشتر مردم دنیا گمراهند زیرا مسائل و أحکام دین را بیشتر با گمان و حدس مىتراشند در حالى که امور دینى و تشریعات الهى باید با تکیه به علم و یقین به دست آورد. از این رو است که بیشتر جاهلان که در امور دینى نظر مىدهند، مایه گمراهى و ضلالت دیگران مىشوند.
خداوند در این آیه کریمه پیامبر اکرم را مورد خطاب قرار مىدهد و به او مىفهماند که اگر گوش به حرف بیشتر مردم بدهى تو را از راه حق منحرف مىسازند.
علتش هم این است که آنها با توسل به گمانهاى از پیش خود ساخته و حدس و تخمین، مىخواهند پى به حقائق ببرند و این گمانهاى آلوده به هوا و هوس بى گمان انسان را به ضلالت و کژروى مىکشاند و از راه راست و صراط حق منحرف مىسازد.
تُطع: اطاعت به معناى پیروى کردن و امتثال امر نمودن است. البته روشن است که خطاب متوجه به رسول اکرم است ولى در حقیقت خداوند امت او را مورد خطاب قراردهد زیرا رسول اکرم هرگز و تحت هیچ شرایطى پیروى از منحرفان نمىکند و او جز راه راست نمى رود و جز وحى بر زبانش جارى نمىشود. پس هرچند خطاب به پیامبر شده است ولى در اصل خطاب به پیروان آن حضرت است در تمام زمانها و مکانها.
حال باید دید چگونه ممکن است چنین افراد آلوده و گمراهى مردم را به سوى خود سوق مى دهند و آنان را به گمراهى مىکشانند ؟ اطاعت در حقیقت نیاز به دو عامل مؤثر دارد: یکى اینکه مطیع، طرف مقابل (مطاع) را لایق و شایسته اطاعت بداند و دیگر اینکه مطیع از نظر علمى در مقام پائین تر قرار بگیرد. خوب دقت کنید چه بسا یک فرد جاهل و نادانى که همگان به جهالت و نادانى او اطمینان دارند، مردم را به امرى دعوت کند یا از امرى نهى کند، قطعا هیچ کس او را جابت نمىکند و براى سخنش ارزشى قائل نمىشود اما اگر همین آدم در میان افرادى جاهل تر از خود برود و یا اینکه خود را به صورت عالم و دانا درآورد، امکان اطاعت دیگران بسیار زیاد خواهد بود ولذا براى عامه مردم بسیار دشوار است که بتوانند خوب را از بد و منحرف را از مستقیم تشخیص دهند خصوصا که افراد منحرف به آسانى خود را ملبس به لباس اهل علم مىکنند و ملت بیچاره را مورد گمراهى قرار مىدهند و از راه خدا دور مىسازند.
مطلب دیگرى که از آیه استفاده مىشود این است که بیشتر دعوت کنندگان، مردم را به سوى انحراف و کژرهى دعوت مىکنند و این نیز قابل توجه است که افراد اندکى در روى زمین وجود دارند که واقعا براى خدا و به سوى خدا، مردم را دعوت مىکنند.
البته در شأن نزول آیه گفته شده است که کفار، مسلمانان را فریب مىدادند و مىگفتند: چگونه شما حیوانى را که خود سر مىبرید وکشید، مىخورید ولى حیوانى را که خدا کشته است (که همان میته و مردار مىباشد) خورید و از این راه برخى ساده لوحان را از راه منحرف مىکردند یا لا اقل آنها را به شک و تردید مىانداختند و لذا در ادامه آیه آمده است: «فکلوا مما ذکر اسم الله علیه ان کنتم بآیاته مؤمنین» اگر به آیات خدا ایمان دارید پس بخورید از آنچه نام خدا بر آن برده مىشود یعنى حیوانى را که مىخواهید ذبح کنید، با نام خدا آن را ذبح کنید تا حلال شود. به هر حال چه این آیه شأن نزول داشته باشد و چه نداشته باشد، مطلب کلى و عمومى است و یک موضوع بسیار مهم را گوشزد مىکند و آن اینکه بیشتر مردم، حتى آنان که به صورت ظاهر، دعوت کنندگان به خیر و خدا هستند، به خاطر توسل به وسائل غلطى از قبیل گمان و نتیجه گیریهاى ناشى از قیاس و خودبافیها، مردم را فریب داده و از راه حق خارج مىسازند.
پس اگر کسى بخواهد واقعا مردم را به سوى خدا و حقیقت سوق دهد، نمىتواند با گمان حق بودن امرى، آن را واجب الإطاعه بشمارد، بلکه باید از راه علم و یقین، به حق برسد آنگاه مردم را به سوى آن دعوت کند زیرا گمان هرگز راه رسیدن به حق نیست. در قرآن مىخوانیم :«إنّ الظنّ لا یغنى من الحق شیئا» و در جاى دیگر مى فرماید: «و لا تقفُ ما لیس لک به علم» پیروى نکن از آنچه به آن علم ندارى.(1)
از این آیه نیز مطلب دیگرى استفادهشود که هیچ اعتبارى به زیادى یا کمبود پیروان نیست بلکه به عکس مىخواهد به ما بفهماند که اهل حق غالبا کم هستند و پیروان باطل، بسیار.
در روایت أمیر المؤمنین علیه السلام آمده است: «لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقلة أهله» در راه هدایت از کمى پیروان نهراسید.
و شاید این آیه اشاره باشد به اینکه راه رسیدن به حق، دموکراسى یا رأى اکثریت نیست. زیرا اکثریت غالبا راه را از چاه تشخیص نمى دهد. البته در مسائل معمولى و ادارى، دموکراسى مفید و کارساز است.
مطلب مهم دیگر این است که گمراه شدن یا گمراه کردن، فعل بندگان است نه فعل خدا. به عبارت دیگر: على رغم اینکه هیچ امرى در جهان بدون اراده و مشیت حقتعالى تحققپذیرد، با این حال خداوند مردم را به گمراهى وانمى دارد چنانکه اهل جبر گویند بلکه خداوند گمراه شدن و گمراه کردن را به خود بندگان واگذار کرده است و لذا در مواردى که انسان مواجه مىشود با افرادى که معلوم نیست پیروان حق اند یا باطل، لازم است خود مقدارى با حق آشنا باشد تا فریب آنان را نخورد.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام به حارث همدانى مىفرماید: «یا حار ! الحق لا یعرف بالرجال. إعرف الحق تعرف أهله» اى حارث ! حق با شناخت افراد شناخته نمىشود. حق را بشناس تا پیروان حق را بشناسى.
پس لازم است انسان خود با مقدارى از علوم اسلامى آشنا باشد تا حق را از نا حق تشخیص دهد و فریب دجالان و گمراهان نخورد. والسلام پاورقی ها:پىنوشت: - 1- جالب اینجا است که در اوائل انقلاب یکى از سیه روزانى که با امام مخالفت آشکار مى کرد و مردم را به سوى خود سوق مىداد در یک سخنرانى پر شور قبل از فرار از کشور این آیه را چنین خواند: " و لا تقِفْ " این بیچاره که حتى آیه قرآن را نمىتوانست درست بخواند و آن را به غلط تلفظ و معنى مىکرد ادعاى اسلام شناسى هم داشت و از راههاى کژ مردم را فریب مىداد.