رویکردى به توبه
آرشیو
چکیده
متن
توبه به معناى بازگشت از گناه است.(1) و برخى گفتهاند که توبه، پشیمانى و تصمیم بر عدم انجام فعل است، زیرا گناه عملى زشت و شرعاً ممنوع مىباشد و با توبه امتثال امر الهى صورت مىگیرد و غیر از این مفهوم از توبه چیز دیگرى مورد نظر نمىباشد.(2) در کتاب اربعین آمده است که توبه در لغت، رجوع است و هم به عبد نسبت داده مىشود و هم به خداى سبحان. چنانچه به بنده نسبت داده شود، به معناى بازگشت از معصیت به سوى طاعت است و اگر به خداوند نسبت داده شود، به معناى بازگشت از کیفر نمودن به لطف و تفضل است. توبه در اصطلاح به معناى پشیمانى از گناه است از آن جهت که گناه است. بنابراین کسى که از خوردن شراب از آن راستا که به بدنش ضرر رسانده، پشیمان شده، توبه نکرده است.(3)
ملامحسن فیض گوید: توبه به مفهوم رجوع و پشیمانى است. وقتى به خداى متعال نسبت داده شود به حرف جرّ «على» متعدى مىشود و وقتى به بنده نسبت داده شود به «الى» متعدى مىگردد. شاید علت تعدى آن به على در هنگام نسبت به خداوند، تضمین معناى اشفاق و لطف است. معناى توبه بندهها رجوع به خداوند در پرتو طاعت و انقیاد از او بعد از عصیان و تجاوز از حدود الهى است. معناى توبه خداوند، رجوع او در راستاى لطف به بنده با الهام توبه و پذیرفتن پشیمانى و توبهاش است. بنابراین خداوند دو توبه دارد و بنده، یکى که میان دو توبه الهى است. خداوند متعال مىفرماید: «ثم تاب الله علیهم لیتوبوا»(4) یعنى به معصیت کاران توبه را الهام کرد تا به سوى او بازگردند.
سپس وقتى گنهکاران به سوى او بازگشتند، توبهشان را مىپذیرد، چرا که او بسیار توبهپذیر و رحیم است.(5)
نتیجه اینکه توبه به مفهوم ندامت و پشیمانى بر انجام گناه است و در این صورت فقط به بنده نسبت داده مىشود و اگر این واژه را به خداوند متعال نسبت دهیم به معناى عنایت خاص به بنده مىباشد و موفق داشتن معصیتکار براى انجام توبه و سپس پذیرش آن. و توبه بنده در حقیقت با الهام و لطف حق صورت مىگیرد و الّا بنده موفق به این عمل نمىشود و پیش از رجوع و توبه بنده، رجوع و توبه الهى وجود دارد و بعد از توبه و رجوع بنده هم توبه الهى شامل بنده مىشود یعنى اینکه خداوند بازگشت بنده را به درگاهش مىپذیرد. چگونگى توبه
آیا با صرف پشیمانى و استغفار، توبه واقعى حاصل مىشود یا اینکه بایستى علاوه بر استغفار و ندامت و تصمیم برعدم بازگشت به گناه، جبران و تدارک گذشتهها هم صورت گیرد؟ پاسخ این است که توبه واقعى همیشه فقط با ندامت و تصمیم بر عدم بازگشت به بزه و معصیت تحقق نمىپذیرد و بایستى در مواقعى که ظلم و ستمى نسبت به کسى شده یا عبادت فوت شده و قابل تدارک است، تدارک گردد و جبران شود. در تفسیر نیشابورى در این باره مىخوانیم: از ذوالنون مصرى پرسیدند توبه چیست؟ پاسخ داد: توبه اسمى است که در بردارنده شش معناست: نخست پشیمانى بر گذشته دوم عزم بر ترک معصیت در آینده سوم به جا آوردن هر فریضهاى که ضایع نموده و ما بین تو و خداوند است. چهارم اداى مظالم به مظلومین نسبت به اموال و اعراض آنها. پنجم آب کردن هر گوشت و خونى که از حرام در پى معاصى روییده است. ششم چشاندن سختى عبادات به نفس همچنانکه شیرینى معاصى به آن چشانده شده است.
نظیر چنین پاسخى به قاضى سعید قمى، هم نسبت داده شده است.(6)
شبیه مطلب فوق بدین صورت از امام على(ع) حکایت شده است: گویند شخصى در حضور امام(ع) بدون توجه لازم گفت: استغفراللّه امام فرمود: مادرت بر تو بگرید. مىدانى معناى استغفار چیست؟ استغفار درجه والا مقامان است و داراى شش معناست: اول پشیمانى از آنچه گذشته، دوم تصمیم بر عدم بازگشت، سوم پرداختن حقوق مردم آنگونه که خدا را پاک دیدار کنى و چیزى بر عهدهات نباشد، چهارم تمام و اجبهاى ضایع ساخته را به جاى آورى، پنجم گوشتى که از حرام بر اندامت روییده، با اندوه فراوان آب کنى چنانکه پوست به استخوان چسبیده، گوشت تازه بروید، ششم: رنج طاعت به تن بچشانى چنانکه شیرینى گناه را به او چشانده بودى، آنگاه بگویى استغفراللّه.(7) محبوبیت توبه
بدون تردید توبه از همه بزهکاریها و گناهان، مزیت و رجحان دارد. قرآن مجید و روایات و اجماع بر این مطلب دلالت مىکند. شاید عقل هم چنین باشد:(8)
در آیه 222 سوره بقره آمده است: «انّ اللّه یحبّ التّوابین و یحبّ المتطهرین» همانا خداوند بسیار توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد.
در آیه 134 و 135 سوره آل عمران مىخوانیم: «والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الّا اللّه و لم یصرّوا على ما فعلوا و هم یعلمون اولئک جزاءهم مغفرة من ربّهم و جنّات تجرى من تحتهاالانهار خالدین فیها و نعم اجرالعاملین»؛ و کسانى که چون گناه زشتى به جاى مىآورند یا به خود ستم مىکنند، خداى را یاد مىکنند، پس طلب آمرزش مىنمایند. و چه کسى جز خدا گناهان را مىبخشد؟ و اصرار بر آنچه کردهاند، ندارند چون به زشتى معصیت آگاه شده آنان پاداششان آمرزش از جانب پروردگار است و بهشتهایى که از زیر آنها نهرها جارى است. جاودانه در آنها هستند و چه نیکوست پاداش عاملین. و جز آن روایاتى هم که گویاى این مطلب باشد، فراوان است که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1- در روایت معاویةبن وهب آمده است: شنیدم امام صادق(ع) مى فرمود: وقتى بنده توبه نصوح کند، خداوند او را دوست خواهد داشت.(9)
2- در روایت ابوبصیر از حضرت امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت فرمود: خداوند از میان بندگانش آنان را که فریب خورده و توبه مىکنند، دوست مىدارد.(10)
3- و در خبر ابو عبیده آمده که گوید: شنیدم امام باقر(ع) مىفرماید: خداوند تبارک و تعالى به توبه بندهاش بیشتر از کسى که راحلهاش را پیدا کرده، خوشحال مىشود.(11)
4- و در خبر ابن قداح از امام صادق(ع) نقل شده که خداى عزّ و جل از توبه بنده مؤمنش شادمان مىشود همچنانکه یکى از شما وقتى گمشدهاش را مىیابد، خرسند مىشود.(12)
مراجعه به سخنان علما هم گویاى اتفاق آنان بر رجحان توبه است. عقل هم استنباط مىکند که در صورت کفران نعمت مُنعم، جلب رضایت و خشنودى او رجحان و مزیت دارد. وجوب توبه
علاوه بر مزیّت داشتن توبه، مىتوان گفت که توبه واجب است و ترک آن موجب گناه مىباشد. برخى چون آیت اللّه العظمى سید محمد مجاهد گویند: «آیا توبه از معاصى کبیره و صغیره، واجب است به گونهاى که تارک آن مستحق عقوبت و کیفر باشد یا اینکه مستحب است؟» وى سپس در پاسخ گوید: آنچه قابل اعتماد است، نظر نخست مىباشد(13) و علامه حلى در نهج المسترشدین و مقدادبن عبداللّه سیورى در ارشاد الطالبین(14) این قول را اختیار کردهاند. جز آنان کسان دیگرى هم، چنین نظریهاى ارائه دادهاند. از میان اهل سنّت هم چنین عقیدهاى ابراز شده است. مثلاً قوشچى گوید: توبه واجب است عقلاً زیرا دفع ضررى که کیفر است، مىنماید و دفع ضرر واجب است و آنچه بواسطه آن دفع ضرر مىشود، هم واجب است.(15)
ابوحامد غزالى در اینباره ادعاى اجماع کرده گوید: اجماع بر وجوب توبه منعقد شده است...(16) آیا توبه واجب فورى است؟
آیا وجوب توبه فورى است و تأخیر آن جایز نیست یا اینکه در توبه، توسعه وجود دارد و تأخیر آن رواست؟ شیخ بهایى در کتاب اربعین نظر اول را اختیار کرده گفته است: شکى در وجوب فورى توبه وجود ندارد. زیرا گناهان مانند سم، مضر براى بدن هستند و همچنانکه شارب سم بایستى فوراً استفراغ کند تا مشرف بر مرگ نشود، بزهکار هم باید گناه را ترک کرده و توبه کند زیرا گناه او را مشرف بر اضمحلال و هلاکت نموده است. و کسى که مبادرت به توبه را مهمل بگذارد و آن را به تأخیر افکند، میان دو خطر عظیم واقع مىشود که اگر از یکى رهایى پیدا کند شاید از دیگرى جان سالم در نبرد: یکى آنکه شاید مرگ به سراغش آید و از خواب غفلت بیدار نشود و وقت تدارک به سر رسد و درهاى تلافى کردن بسته گردد و دوم آنکه ظلمت معاصى قلب رافرا مىگیردبه حدى که بر او غلبه نموده و به صورت طبع او در مىآید و دیگر از او محو و نابود نمىشود. زیرا هرگناهى که انسان آن را انجام مىدهد، باعث ایجاد تاریکى در قلب مىشود و وقتى ظلمت گناهان متراکم شود، بر طبع آدمى غلبه مىیابد و در این حال قلب آدمى مهر خورده و دیگر درخشنده و نورانى نخواهد شد. به چنین قلبى، قلب منکوس و قلب تاریک گویند.(17) شیخ بزرگوار محمدبن یعقوب کلینى در کافى از امام صادق(ع) حکایت کرده است که آن حضرت فرموده است: پدرم مىفرمود: هیچ چیزى براى دل آدمى فاسد کنندهتر از گناه نیست زیرا هنگامیکه قلب با گناه مواجه مىشود پیوسته با اوست تا آن جا که بر وى چیره شده و آن را زیر و رو کند.(18)
در روایت دیگرى از امام باقر(ع) آمده است که هیچ بندهاى نیست جز آنکه در قلبش نقطهاى نورانى است. وقتى گناهى مرتکب شد، نقطهاى تاریک در آن قسمت نورانى ایجاد مىشود. اگر توبه کرد، آن سیاهى مىرود و اگر به گناه ادامه داد، آن سیاهى زیاد مىشود تا سفیدى را بپوشاند وقتى آن سفیدى پوشانده شد، دیگر صاحبش به سوى خیر و نیکى بازگشت نمىکند...(19)
اینکه امام فرمود: «دیگر صاحبش به خیر و نیکى باز نمىگردد». دلالت مىکند که دارنده چنین قلبى از انجام معاصى دست بر نمىدارد و از آنها هیچگاه توبه نمىکند گرچه با زبان بگوید به سوى خدا توبه کردم و لذا چنین جملهاى از او فقط زبانى است و قلب با آن همراه نیست و براى همین اصلاً اثرى ندارد.(20)
آیت اللّه سید محمد مجاهد بعد از نقل اقوال پیرامون وجوب توبه گوید: تحقیق آن است که دلیلى بر وجوب فورى توبه در قرآن و روایات نداریم. زیرا در آنها فقط امر به توبه شده است. و مادر کتابهاى اصولى خود گفتهایم که امر به هیچ وجه - گرچه در شریعت - افاده فوریت نمىکند و اجماع بر فوریت هم براى من تاکنون محقق نشده است و براى من چنین اجماعى به طور قابل اعتبار هم حکایت نشده است. پس مستند وجوب توبه به نحو فورى فقط عقل است. انصاف آن است که گرچه عقل به فوریتش دلالت مىکند اما بر تمامى اقسام توبه و تدارک آنها دلالت نمىکند و چنین چیزى محل اشکال است. بنابراین مىگوییم که واجب است ترک معاصى به نحو فورى و نیز پشیمانى از انجام گناهها و عزم بر گناه نکردن هم واجب فورى است. و تدارک مافات مثل نمازى که عمداً ترک شده و زکاتى که عمداً ترک شده، واجب است فوراً تدارک شود و مانند آنها و دلیلى بر فوریت زاید بر آنها نداریم. بلکه عدم وجوب فوریت توبه نسبت به جمیع اقسام تدارک به نحو اجماع ادعا شده است. به هر حال شایسته نیست احتیاط در مواردى که امکان فوریت وجود دارد، ترک گردد، بلکه احتمال وجوب فورى نفس توبه و آنچه این لفظ و واژه در عرف عام بر آن صدق مىکند، در نهایت قوه است. و چنانچه وجوب فورى توبه ترک گردد، بایستى درزمان بعد به طور فورى به جا آورده شود. و آیا ترک توبه از جمله گناهان کبیره است یا نه؟ در آن اشکال وجود دارد و من تاکنون ندیدهام که کسى به یکى از دو شق آن تصریح کند.(21) اختلاف معصیتها و تفاوت میان توبه آنها
معاصى گوناگوناند و براى همین، کیفیت توبه آنها با یکدیگر متفاوت است. در ذیل به این موضوع مىپردازیم: 1- توبه از گناهانى چون دروغ و نمیمه
برخى از گناهان نه حق اللّه است و نه حق الناس و نه آنکه حدى از حدود الهى را پایمال مىکند و تنها عملى قبیح به شمار مىآید مانند دروغ و غنا و حسد و نمیمه و مانند آن. در برخى از کتابها تصریح شده که براى توبه از چنین گناهانى بایستى فقط مجرد ندامت و عزم بر عدم عود وجود داشته باشد. در کتاب تحریر مىخوانیم: اگر توبه از معصیتى است که موجب حقى نشده مثل نوشیدن شراب و دروغ، توبه از آن با پشیمانى از گناه مزبور و عزم بر عدم بازگشت تحقق مىگیرد.(22) در نهج المسترشدین آمده است: اگر توبه از عملى است که ویژه گنهکار است و ارتباطى به دیگرى ندارد، مثل شرب خمر و پشیمانى و عزم بر عدم رجوع - که قبلاً درباره آن سخن گفتیم - کفایت مىکند.(23) در اربعین آمده که اگر گناه مستلزم و مستتبع امر دیگرى نباشد که شرعاً به جا آوردنش لازم است، مثل پوشیدن لباس حریر مثلاً، براى توبه از آن، ندامت و عزم بر عدم عود کافى است و چیز دیگرى واجب نمىباشد.(24)
اما مطلبى که از سرائر - که از مبسوط حکایت کرده - ظاهر مىشود، آن است که در چنین مواردى علاوه بر ندامت و عزم بر عدم عود، استغفار هم لازم است.
سید محمد مجاهد بعد از این نقل قول گوید: سخن شیخ به احتیاط نزدیک است گرچه آنچه دیگران پیرامون چنین گناهانى گفتهاند - که صرف ندامت و عزم بر عدم عود در توبه کافى است - در نهایت قوت و متانت است.(25) 2- توبه از گناهانى مثل عدم پرداخت زکات
و اگر گناه مورد نظر موجب تضییع حق مالى نشده و در عین حال ترک واجب است مانند منع زکات، توبه از این نوع گناه انجام نمىپذیرد مگر با رساندن مال به مستحق، در کتاب نهج المسترشدین در اینباره آمده است: و اگر توبه از ترک واجبى چون زکات است، انجام نمىگیرد مگر با دادن آن.(26) و در شرح این کتاب آمده است. اگر توبه از ترک واجبى باشد، یا وقت اداء آن واجب باقى است یا باقى نیست. اگر باقى است، توبه آن بدین صورت است که آن عمل انجام شود مانند پرداخت زکات و انجام حج. و اگر وقتش گذشته یا قضایش واجب است که باید قضا شود مثل نمازهاى روزانه و یا واجب نیست مثل نماز عیدین که در صورت اخیر فقط باید حالت پشیمانى ایجاد گردد.(27)
مشمول این حکم امثال خمس و کفارات و آنچه انسان برخود به نذر و مانند آن لازم مىکند، مىشود.(28) 3- توبه از گناهانى چون ترک نماز و روزه
برخى از معصیتها موجب ترک واجب مىشود و قضا و تدارک در پى دارند مانند ترک نماز و ترک روزه واجب و واجبات فورى که تکلیف به آنها جز بعد از انجام دادنشان ساقط نمىشود. در مورد چنین معاصىاى جماعتى تصریح کردهاند که توبه از آنها جز با قضا و تدارک صورت نمىگیرد. 4- توبه از گناهانى چون اضلال دیگران
برخى از معاصى کار حرام و موجب گمراهى غیر و فاسد کردن دین شخص در اصول یا فروع است. در پارهاى از کتابها تصریح شده که توبه از چنین گناهى با ارشاد شخصى که گنهکار او را گمراه کرده، تحقق مىگیرد.(29) مثلاً در نهج المسترشدین آمده که اگر توبه از اضلال (گمراه ساختن دیگرى) است، متحقق نمىشود، مگر بعد از راهنمایى فرد گمراه.(30) در شرح باب هادى عشر آمده که اگر گناه صورت گرفته در مورد انسان باشد، اگر با اضلال در دین او از راستاى فتواى اشتباه باشد، توبه از آن با ارشاد او و اعلام خطا تحقق مىگیرد.(31) و در حق الیقین آمده است: اگر معصیت انجام گرفته گمراه نمودن غیر باشد، در توبه از آن ارشاد و راهنمایى فرد گمراه به سوى حق و بازگرداندنش از اعتقاد باطل به اعتقاد صحیح لازم است اگر امکان داشته باشد. و اگر امکان نداشته باشد، از برخى از روایات به دست مىآید که تا وقتى افرادى را که به بدعت و گمراهى او گمراه شدهاند هدایت نکند، توبهاش پذیرفته نمىشود. و بیشتر علما این روایت را به توبه کامل حمل کردهاند.(32)
سید محمد مجاهد بعد از نقل اقوال علماء در اینباره گوید: این سخن - که بایستى افراد گمراه را به حق باز گرداند تا توبهاش پذیرفته شود - نیکوست. زیرا تمامى علماء بر این مطلب اتفاق نظر دارند. به اضافه حدیثى است که در وسائل به آن اشاره شده است: امام صادق(ع) فرموده است: در زمان نخست فردى در پى دنیا از راه حلال بر آمد اما موفق نشد سپس از راه حرام به اینکار اقدام کرد که باز موفق نشد. شیطان به نزد او آمده گفت: آیا مىخواهى تو را به کارى راهنمایى کنم که دنیا به تو رو آورد و پیروانت زیاد گردند؟ او گفت: آرى. شیطان گفت: دینى اختراع کن و مردم را به آن فراخوان. آن مرد آن کار را کرده و مردم دعوتش را پذیرفته و از او فرمانبردارى نمودند و دنیا به او رو آورد. آنگاه آن مرد تأملى کرد و با خود گفت: این چه کارى است کردهام، دینى اختراع کرده و مردم را به آن دعوت کردهام! فکر نمىکنم راهى براى توبه داشته باشم جز آنکه نزد کسانى که آنها را به آن دین دعوت کردهام رفته و از آن بازشان گردانم. در پى آن پیش یارانش که به پاسخش نداى مثبت داده بودند مىرفت و مىگفت: دینى که شما را به آن فرا خواندهام باطل است؛ من آن را از پیش خود وضع کرده بودم. اما آنان مىگفتند: دروغ مىگویى آن دین به حق است و تو در دین خود دچار شک و تردید شده و از آن بازگشتهاى. وقتى او اوضاع را چنین دید، به سوى زنجیرى رفته، یک سر آن را با میخ به زمین کوفته و یکسر دیگر آن را به گردنش بست و گفت: آن را باز نمىکنم تا آنکه خداوند عزّ و جلّ نظر لطفى به من نماید. در آن هنگام خداوند به پیامبرى از انبیاء وحى کرد به فلان شخص بگو: به عزتم سوگند اگر آنقدر مرا بخوانى که اعضاى بدنت از هم گسسته شود، پاسخت را نخواهم داد تا کسانى را که با دین اختراعیت گمراه کرده و از دنیا رفتهاند، به دنیا باز گردانى و آنان از آن دین دست بردارند.(33) پاسخ به چند پرسش
1- آیا اگر کسى نتوانست کسانى را که گمراه کرده به راه راست هدایت کند یا آنکه چنین کارى براى او عسر و حرج داشت، باز در مورد وى توبه صادق است یا نه؟ برخى گفتهاند که چنین کسى بایستى امکان مزبور را داشته باشد و به عسر و حرج دچار نشود.(34)
2- اگر فرد مورد نظر نتوانست تمامى افراد گمراه شده را به راه حق بازگرداند آیا باز توبه نسبت به او واجب است؟ پاسخ مثبت است.(35)
3- آیا براى ارشاد گمراهان صرف تصریح به خطا کافى است یا باید شبهه و تردید ایجاد شده از خاطر گمراه شدگان با آوردن دلیل و استدلال محو گردد؟ آیت اللّه مجاهد گوید: سخن اخیر صحیح و قابل اعتماد است.(36) 5 - توبه از ظلم به دیگران و نظیر آن
برخى از معاصى، عمل حرام و با اخذ مال دیگرى و تصرف در آن موجب ظلم بر غیر است. در چنین مواردى براى توبه بایستى افزون بر ندامت و عزم بر عدم بازگشت به گناه در آیند، براءت ذمه مالک را در صورت وجود او (و بالغ بودن و عاقل بودنش) کسب کرد. و این از چند طریق امکانپذیر است:
الف - مالک، مال مزبور را به گنهکار ببخشد و ذمه او را برى کند حال چه با گرفتن عوضى یا بدون آن.
ب - با فرد گنهکار مصالحه کند.
ج - معصیتکار عین مال و منفعتهاى آن را که بهرهبردارى کرده باز گرداند و اجرت تصرف در آن مال را هم پرداخت نماید.
د - فرد گنهکار عوض آن مال را که مثلى یا قیمى است، پرداخت کند. واین در صورتى است که عین آن مال تلف و نابود شده باشد و به طور خلاصه بایستى براءت ذمه به نحوى که در شرع گفته شده تحقق گردد.
البته باید دانست که در صحت و صدق مطالب مزبور تفاوتى میان آنکه مالک مؤمن باشد، وجود ندارد. اگر مالک غیر شیعى هم باشد، باز بایستى طبق دستورهاى فوق عمل کرد. همچنین فرقى نمىکند که مالک بچه باشد یا بالغ، عاقل باشد یا مجنون.(37) اگر شرایط توبه فراهم نباشد
اگر گنهکار نتواند به هیچ وجه براءت ذمه کسب کند، بایستى عزم بر عدم گناه داشته باشد تا توبهاش محقق شود.در نهج المسترشدین آمده است: اگر توبه از ظلم و ستم مالى باشد، جز با پرداخت دین به مظلوم یا ورثه او - در صورت وفات مظلوم - یا بخشوده شدن از ناحیه او یا آنان تحقق نمىگیرد. اگر ظالم از انجام این امور عاجز شد و نتوانست، توبهاش به عزم و تصمیم به پرداخت در صورت توانایى در آینده است.(38) در کتاب نافع آمده است: گناه اگر نسبت به یکى از حقوق مالى انسانها باشد، توبه از آن با رساندن حق مزبور به صاحب حق یا وارثان او یا بخشوده شدن از ناحیه صاحب حق یا وارث (در صورت قدرت بر این کار) صورت مىگیرد و در صورت عجز، بایستى افزون بر توبه، تصمیم به اداء دین در صورت توانایى داشته باشد.(39)
آیا عسرو حرج هم به عجز و عدم توانایى الحاق مىگردد؟ برخى چون آیت اللّه مجاهد بر این عقیده هستند.
و چنانچه مالک حق زنده نباشد، باید براءت ذمه را از ورثه کسب کرد و اگر آنان هم در قید حیات نباشند از وارثانشان. و اگر وارث، صغیر باشد یا مجنون، باید به ولىّ آنان مراجعه کرد.(40) آخرین وقت براى توبه
تا پیش از آنکه انسان از مرگ خود اطلاع پیدا نماید، باب رحمت الهى توبه باز است و به اتفاق نظر علما بعد از آن پذیرفته نیست.(41) در روایتى که رسول خدا(ص) آن را در آخرین خطبهاش ایراد فرمود، آمده است: هر کس پیش از مرگش به فاصله یکسال، توبه کند، خداوند توبهاش را مىپذیرد. سپس فرمود: یک سال بسیار زیاد است، هر کس پیش از مرگش به فاصله یک ماه توبه کند خدا توبهاش را مىپذیرد، سپس فرمود: یکماه بسیار زیاد است، هر کس قبل از مرگش به فاصله یک روز توبه کند، خداوند توبهاش را قبول مىکند. آنگاه فرمود: مسلماً یکروز هم زیاد است، هر کس قبل از مرگش به فاصله ساعتى(42) توبه کند، خداوند توبهاش را مىپذیرد. سپس با اشاره به حلق خویش فرمود: هر کس توبه کند و نفسش به اینجا برسد، خداوند توبهاش را قبول مىکند.(43) چند گزارش واقعى از توبهکنندگان واقعى
1- در روایتى شخصى از اصحاب امام صادق(ع) گوید: به همراه قافلهاى به سفر حج مى رفتیم و همراه ما پیرمردى خداشناس و اهل طاعت و عبادت بود اما اهل ولایت نبود و امیرالمؤمنین(ع) را قبول نداشت امّا برادر زادهاش شیعه بود و اهل ولایت. پیرمرد مریض شد و مرضش شدت گرفت. به برادرزادهاش گفتم اگر ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به او عرضه کنى، شاید خدا او را نجات دهد. او به عمویش گفت: عموجان، مردم بعد از پیامبر اکرم(ص) مرتد شدند مگر تعداد کمى و براى على بن ابىطالب همان طاعتى بود که براى پیغمبر وجود داشت و بعد از پیامبر(ص) حق خلافت از آن او بود.
راوى خبر گوید: ناگاه پیرمرد نفسى کشید و فریاد زد: من بر همین امر مىباشم. سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد.
بعد از مدتى خدمت امام صادق(ع) رسیدیم و ماجرا را براى ایشان بازگو نمودیم. حضرت فرمود: او مردى است از اهل بهشت. على بن سمرى(یاسرى) عرض کرد: آقا، این شخص از ولایت چیزى نمىدانست غیر از همین لحظه آخر عمرش! امام فرمود: از او دیگر چه مىخواهید؟! به خدا سوگند او به بهشت وارد شده است.(44)
2- در کتاب منتخب التواریخ حکایت شده که در قوم بنىاسرائیل جوان بزهکارى بود که اهل شهر از گناهانش عاجز شده و شکایت او را نزد پروردگار کردند. به حضرت موسى(ع) خطاب شد که او را از شهر بیرون کن چرا که به واسطه او آتش غضب بر اهالى آن سامان نازل گردد. حضرت موسى(ع) او را از آن شهر بیرون کرد و او به شهر دیگرى رفت. دوباره خطاب رسید که از آن شهر هم او را بیرون کن. آن جوان بعد از اخراج به غارى پناه برد و ناخوش گشت و نزد او کسى نبود که کمکش کند. صورتش را روى خاک گذارده و عرض کرد: پروردگارا، اگر مادرم به بالینم حاضر بود، حتماً به من ترحم مىکرد و بر غربت و ذلت من مىگریست. و اگر پدرم به بالینم حاضر بود، مرا غسل مىداد و کفن مىکرد و به خاک مىسپرد. و اگر خانوادهام به بالینم حاضر بودند، بر من گریه و زارى مىکردند و مىگفتند: خدایا، ببخش این پدر غریب و ناتوان و معصیتکار و طرد شده و آواره از این شهر به آن شهر و از آن شهر به این غار افتاده را.
سپس عرض کرد: خدایا، حالا که بین من و پدر و مادر و اهل و عالم جدایى انداختهاى مرا از رحمت خود ناامید مکن. و همچنانکه قلبم را از فراق نزدیکانم سوزاندى، مرا با آتش خشم خود به واسطه معصیتهایم مسوزان.
در پى آن خداوند، فرشتهاى را به صورت پدر و حوریهاى را به صورت مادر و حوریه دیگرى را به صورت همسر و غلامانى را به صورت فرزندانش فرستاد که نزد او بنشیند و بر او گریه کنند. آن جوان با دیدن آنها گمان کرد که پدر و مادر و خانوادهاش هستند که گرداگردش جمع شدهاند. براى همین با خاطرى آسوده از دنیا رفت.
سپس خطاب رسید: اى موسى، ولى اى از اولیاء ما در فلان نقطه از دنیا رفته، برو و او را غسل بده و کفن کن و بر او نماز بخوان و دفنش کن.
حضرت موسى(ع) به آن مکان آمد. دید همان جوانى است که او را از شهر اخراج کرده بودند، خطاب رسید: اى موسى، من به خاطر نالهها و دورى او از پدر و مادر و عیال و اولادش بر او ترحم کردم و به خاطر ذلتش حورالعین را به صورت مادر و همسرش نزد او فرستادم و فرشتهاى را هم به صورت پدرش و غلامانى را به صورت فرزندانش.
سپس خداوند فرمود: بدان اى موسى، وقتى غریبى از دنیا مىرود، ملائکه آسمانها بر غربت او گریه مىکنند. چگونه من بر غربت او ترحم نکنم در حالى که ارحم الراحمین هستم.(45)
3- یکى از اصحاب حضرت صادق(ع) به نام على بن ابى حمزه گوید: دوستى در کوفه داشتم که جزو دربار بنى امیه و کاتب آنان بود. او به من گفت: وقتى به مدینه رفتیم، از امام صادق(ع) اجازه بگیر تا به محضرشان شرفیاب شویم. اجازه گرفتم و خدمتشان رسیدیم. او بعد از سلام، نشست و عرض کرد: آقا من در دیوان دفتر بنى امیه بودم و مال زیادى از این طریق به دست آوردهام.
امام(ع) فرمود: اگر گروهى کاتب بنى امیه نمىشدند و گروهى براى آنها دارایى نمىآوردند و جمعى به نفع آنان نمىجنگیدند و در نماز جماعتشان شرکت نمىکردند، آنها حق ما را غصب نمىکردند. اگر مردم، بنى امیه را تنها مىگذاشتند آنها با اموالشان کارى از پیش نمىبردند، آن جوان عرض کرد: فدایتان شوم، آیا راه نجاتى براى من وجود دارد؟
امام (ع) فرمود: اگر بگویم، عمل مىکنى؟
عرض کرد: آرى.
فرمود: خود را از تمام داراییهایى که از طریق دیوان بنىامیه به دست آوردهاى، رها کن. اموالى را که صاحبانشان را مىشناسى، به آنها باز گردان و اموالى را که صاحبانشان را نمىشناسى، از طرفشان صدقه بده و من در مقابل براى تو بهشت را ضمانت مىکنم.
آن جوان سرش را پایین انداخت و در فکر فرو رفت و آنگاه گفت: انجام مىدهم. على بن ابى حمزه گوید: این جوان با ما به کوفه بازگشت و هرچه داشت، در راه خدا صدقه داد حتى لباسهاى تنش را، و ما براى او لباس خریدیم و براى او فرستادیم. چندماه بعد مریض شد. یک روز به ملاقاتش رفتم. دیدم در حال احتضار است. او گفت: اى على بن ابى حمزه، به خدا قسم، امام به وعدهاش وفا کرد.
على بن ابى حمزه گوید: او از دنیا رفت و ما او را به خاک سپردیم. سال بعد که مدینه رفتم، تا نگاه امام صادق(ع) به من افتاد فرمود: اى على بن ابى حمزه، به خدا قسم ما نسبت به رفیق تو به وعدهمان وفا کردیم.
عرض کردیم: درست مىفرمایید، فدایتان شوم. او خود موقع احتضار به من گفت: به خدا قسم امام صادق(ع) به وعدهاش وفا کرد.(46) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. قواعد المرام، میثم بن على عبرانى، ص 157، تحقیق حسینى، منشورات کتابخانه آیت اللّه نجفى. 2. مجمع الفائدة و البرهان، مقدس اردبیلى، ج 12، ص 321، مؤسسه نشر اسلامى. 3. الاربعین، ص 235 - 234 تبریز، مکتبة الصابرى. 4. سوره توبه، آیه 118. 5. تفسیر صافى،ملامحسن فیض کاشانى، ج 1، ص 105، منشورات مؤسسه اعلمى، بیروت. 6. ر.ک تفسیر نیشابورى مصمى به غرائب القرآن، ج 1، ص 96 - 95، چاپ سنگى. 7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حکمت 417. 8. فى رحاب التوبة، آیت اللّه سید محمد مجاهد، تحقیق آقاى باقرى، ص 39، انتشارات زائر، چاپ اول: 1377. 9. وسائل الشیعه، ج 11، ص 357. 10. همانجا. 11. ر.ک: فى رحاب التوبة، ص 39. 12. همان، ص 40. 13. فى رحاب التوبه، ص 41. 14. ر.ک: نهج المسترشدین، ص 83 و ارشاد الطالبین، ص 432: تحقیق رجایى ، قم، کتابخانه آیت اللّه نجفى. 15. شرح تجرید، قوشچى، ص 422، چاپ تبریز. 16. المحجة البیضاء، فیض کاشانى، ج 7، ص 9 تا 10. 17. اربعین، ص 237 - 235 (باتصرف). 18. کافى، ج 2، ص 268 (با تصرف) اصل روایت چنین است: ما من شىء افسد للقلب من خطیئة ان القلب لیواقع الخطیئة فلاتزال به حتى تغلب علیه فیصیر اعلاه اسفله. 19. کافى، ج 2، ص 273. 20. فى رحاب التوبة، ص 50 و 51. 21. همان، ص 56. 22. تحریر الاحکام، ص 208، طبع سنگى. 23. نهج المسترشدین، ص 83 - 82. 24. الاربعین، ص 242. 25. فى رحاب التوبة، ص 65. 26. نهج المسترشدین، ص 83. 27. ارشاد الطالبین، ص 433. البته این در صورتى است که نماز عیدین واجب باشد مانند زمان حضور ائمه علیهم السلام. 28. فى رحاب التوبه، ص 67. 29. همان، ص 67، 68. 30. نهج المسترشدین، ص 83. 31. شرح باب حادى عشر، ص 63. 32. حق الیقین، محمد باقر مجلسى، ص 453 ، تهران، رشیدى. 33. وسائل، ج 6، ص 344 (با تصرف و توضیح). 34. ر.ک: فى رحاب التوبه، ص 71. 35. همان. 36. همان، ص 72. 37. فى رحاب التوبه، ص 71 و 72. 38. نهج المسترشدین، ص 83(با تصرف) 39. فى رحاب التوبة، ص 72 و 73. 40. ر.ک فى رحاب التوبة، ص 73 و 74. 41. گناهان کبیره آیت اللّه دستغیب، ج 2، ص 444، ناشر: ضرابى، تهران، چاپ هفتم، 1360. 42. ظاهراً یعنى لحظهاى. 43. تفسیر صافى، ج 1، ص 399 ؛ تصحیح اعلمى دار المرتضى، مشهد چاپ اول. 44. گناهان کبیره، ج 2، ص 456؛ راه بازگشت، على موسوى دهسرخى، ص 167، نشر حافظ نوین. 45. راه بازگشت، ص 222 و 223. 46. همان، ص 233 و 234(با تصرف).
ملامحسن فیض گوید: توبه به مفهوم رجوع و پشیمانى است. وقتى به خداى متعال نسبت داده شود به حرف جرّ «على» متعدى مىشود و وقتى به بنده نسبت داده شود به «الى» متعدى مىگردد. شاید علت تعدى آن به على در هنگام نسبت به خداوند، تضمین معناى اشفاق و لطف است. معناى توبه بندهها رجوع به خداوند در پرتو طاعت و انقیاد از او بعد از عصیان و تجاوز از حدود الهى است. معناى توبه خداوند، رجوع او در راستاى لطف به بنده با الهام توبه و پذیرفتن پشیمانى و توبهاش است. بنابراین خداوند دو توبه دارد و بنده، یکى که میان دو توبه الهى است. خداوند متعال مىفرماید: «ثم تاب الله علیهم لیتوبوا»(4) یعنى به معصیت کاران توبه را الهام کرد تا به سوى او بازگردند.
سپس وقتى گنهکاران به سوى او بازگشتند، توبهشان را مىپذیرد، چرا که او بسیار توبهپذیر و رحیم است.(5)
نتیجه اینکه توبه به مفهوم ندامت و پشیمانى بر انجام گناه است و در این صورت فقط به بنده نسبت داده مىشود و اگر این واژه را به خداوند متعال نسبت دهیم به معناى عنایت خاص به بنده مىباشد و موفق داشتن معصیتکار براى انجام توبه و سپس پذیرش آن. و توبه بنده در حقیقت با الهام و لطف حق صورت مىگیرد و الّا بنده موفق به این عمل نمىشود و پیش از رجوع و توبه بنده، رجوع و توبه الهى وجود دارد و بعد از توبه و رجوع بنده هم توبه الهى شامل بنده مىشود یعنى اینکه خداوند بازگشت بنده را به درگاهش مىپذیرد. چگونگى توبه
آیا با صرف پشیمانى و استغفار، توبه واقعى حاصل مىشود یا اینکه بایستى علاوه بر استغفار و ندامت و تصمیم برعدم بازگشت به گناه، جبران و تدارک گذشتهها هم صورت گیرد؟ پاسخ این است که توبه واقعى همیشه فقط با ندامت و تصمیم بر عدم بازگشت به بزه و معصیت تحقق نمىپذیرد و بایستى در مواقعى که ظلم و ستمى نسبت به کسى شده یا عبادت فوت شده و قابل تدارک است، تدارک گردد و جبران شود. در تفسیر نیشابورى در این باره مىخوانیم: از ذوالنون مصرى پرسیدند توبه چیست؟ پاسخ داد: توبه اسمى است که در بردارنده شش معناست: نخست پشیمانى بر گذشته دوم عزم بر ترک معصیت در آینده سوم به جا آوردن هر فریضهاى که ضایع نموده و ما بین تو و خداوند است. چهارم اداى مظالم به مظلومین نسبت به اموال و اعراض آنها. پنجم آب کردن هر گوشت و خونى که از حرام در پى معاصى روییده است. ششم چشاندن سختى عبادات به نفس همچنانکه شیرینى معاصى به آن چشانده شده است.
نظیر چنین پاسخى به قاضى سعید قمى، هم نسبت داده شده است.(6)
شبیه مطلب فوق بدین صورت از امام على(ع) حکایت شده است: گویند شخصى در حضور امام(ع) بدون توجه لازم گفت: استغفراللّه امام فرمود: مادرت بر تو بگرید. مىدانى معناى استغفار چیست؟ استغفار درجه والا مقامان است و داراى شش معناست: اول پشیمانى از آنچه گذشته، دوم تصمیم بر عدم بازگشت، سوم پرداختن حقوق مردم آنگونه که خدا را پاک دیدار کنى و چیزى بر عهدهات نباشد، چهارم تمام و اجبهاى ضایع ساخته را به جاى آورى، پنجم گوشتى که از حرام بر اندامت روییده، با اندوه فراوان آب کنى چنانکه پوست به استخوان چسبیده، گوشت تازه بروید، ششم: رنج طاعت به تن بچشانى چنانکه شیرینى گناه را به او چشانده بودى، آنگاه بگویى استغفراللّه.(7) محبوبیت توبه
بدون تردید توبه از همه بزهکاریها و گناهان، مزیت و رجحان دارد. قرآن مجید و روایات و اجماع بر این مطلب دلالت مىکند. شاید عقل هم چنین باشد:(8)
در آیه 222 سوره بقره آمده است: «انّ اللّه یحبّ التّوابین و یحبّ المتطهرین» همانا خداوند بسیار توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد.
در آیه 134 و 135 سوره آل عمران مىخوانیم: «والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الّا اللّه و لم یصرّوا على ما فعلوا و هم یعلمون اولئک جزاءهم مغفرة من ربّهم و جنّات تجرى من تحتهاالانهار خالدین فیها و نعم اجرالعاملین»؛ و کسانى که چون گناه زشتى به جاى مىآورند یا به خود ستم مىکنند، خداى را یاد مىکنند، پس طلب آمرزش مىنمایند. و چه کسى جز خدا گناهان را مىبخشد؟ و اصرار بر آنچه کردهاند، ندارند چون به زشتى معصیت آگاه شده آنان پاداششان آمرزش از جانب پروردگار است و بهشتهایى که از زیر آنها نهرها جارى است. جاودانه در آنها هستند و چه نیکوست پاداش عاملین. و جز آن روایاتى هم که گویاى این مطلب باشد، فراوان است که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1- در روایت معاویةبن وهب آمده است: شنیدم امام صادق(ع) مى فرمود: وقتى بنده توبه نصوح کند، خداوند او را دوست خواهد داشت.(9)
2- در روایت ابوبصیر از حضرت امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت فرمود: خداوند از میان بندگانش آنان را که فریب خورده و توبه مىکنند، دوست مىدارد.(10)
3- و در خبر ابو عبیده آمده که گوید: شنیدم امام باقر(ع) مىفرماید: خداوند تبارک و تعالى به توبه بندهاش بیشتر از کسى که راحلهاش را پیدا کرده، خوشحال مىشود.(11)
4- و در خبر ابن قداح از امام صادق(ع) نقل شده که خداى عزّ و جل از توبه بنده مؤمنش شادمان مىشود همچنانکه یکى از شما وقتى گمشدهاش را مىیابد، خرسند مىشود.(12)
مراجعه به سخنان علما هم گویاى اتفاق آنان بر رجحان توبه است. عقل هم استنباط مىکند که در صورت کفران نعمت مُنعم، جلب رضایت و خشنودى او رجحان و مزیت دارد. وجوب توبه
علاوه بر مزیّت داشتن توبه، مىتوان گفت که توبه واجب است و ترک آن موجب گناه مىباشد. برخى چون آیت اللّه العظمى سید محمد مجاهد گویند: «آیا توبه از معاصى کبیره و صغیره، واجب است به گونهاى که تارک آن مستحق عقوبت و کیفر باشد یا اینکه مستحب است؟» وى سپس در پاسخ گوید: آنچه قابل اعتماد است، نظر نخست مىباشد(13) و علامه حلى در نهج المسترشدین و مقدادبن عبداللّه سیورى در ارشاد الطالبین(14) این قول را اختیار کردهاند. جز آنان کسان دیگرى هم، چنین نظریهاى ارائه دادهاند. از میان اهل سنّت هم چنین عقیدهاى ابراز شده است. مثلاً قوشچى گوید: توبه واجب است عقلاً زیرا دفع ضررى که کیفر است، مىنماید و دفع ضرر واجب است و آنچه بواسطه آن دفع ضرر مىشود، هم واجب است.(15)
ابوحامد غزالى در اینباره ادعاى اجماع کرده گوید: اجماع بر وجوب توبه منعقد شده است...(16) آیا توبه واجب فورى است؟
آیا وجوب توبه فورى است و تأخیر آن جایز نیست یا اینکه در توبه، توسعه وجود دارد و تأخیر آن رواست؟ شیخ بهایى در کتاب اربعین نظر اول را اختیار کرده گفته است: شکى در وجوب فورى توبه وجود ندارد. زیرا گناهان مانند سم، مضر براى بدن هستند و همچنانکه شارب سم بایستى فوراً استفراغ کند تا مشرف بر مرگ نشود، بزهکار هم باید گناه را ترک کرده و توبه کند زیرا گناه او را مشرف بر اضمحلال و هلاکت نموده است. و کسى که مبادرت به توبه را مهمل بگذارد و آن را به تأخیر افکند، میان دو خطر عظیم واقع مىشود که اگر از یکى رهایى پیدا کند شاید از دیگرى جان سالم در نبرد: یکى آنکه شاید مرگ به سراغش آید و از خواب غفلت بیدار نشود و وقت تدارک به سر رسد و درهاى تلافى کردن بسته گردد و دوم آنکه ظلمت معاصى قلب رافرا مىگیردبه حدى که بر او غلبه نموده و به صورت طبع او در مىآید و دیگر از او محو و نابود نمىشود. زیرا هرگناهى که انسان آن را انجام مىدهد، باعث ایجاد تاریکى در قلب مىشود و وقتى ظلمت گناهان متراکم شود، بر طبع آدمى غلبه مىیابد و در این حال قلب آدمى مهر خورده و دیگر درخشنده و نورانى نخواهد شد. به چنین قلبى، قلب منکوس و قلب تاریک گویند.(17) شیخ بزرگوار محمدبن یعقوب کلینى در کافى از امام صادق(ع) حکایت کرده است که آن حضرت فرموده است: پدرم مىفرمود: هیچ چیزى براى دل آدمى فاسد کنندهتر از گناه نیست زیرا هنگامیکه قلب با گناه مواجه مىشود پیوسته با اوست تا آن جا که بر وى چیره شده و آن را زیر و رو کند.(18)
در روایت دیگرى از امام باقر(ع) آمده است که هیچ بندهاى نیست جز آنکه در قلبش نقطهاى نورانى است. وقتى گناهى مرتکب شد، نقطهاى تاریک در آن قسمت نورانى ایجاد مىشود. اگر توبه کرد، آن سیاهى مىرود و اگر به گناه ادامه داد، آن سیاهى زیاد مىشود تا سفیدى را بپوشاند وقتى آن سفیدى پوشانده شد، دیگر صاحبش به سوى خیر و نیکى بازگشت نمىکند...(19)
اینکه امام فرمود: «دیگر صاحبش به خیر و نیکى باز نمىگردد». دلالت مىکند که دارنده چنین قلبى از انجام معاصى دست بر نمىدارد و از آنها هیچگاه توبه نمىکند گرچه با زبان بگوید به سوى خدا توبه کردم و لذا چنین جملهاى از او فقط زبانى است و قلب با آن همراه نیست و براى همین اصلاً اثرى ندارد.(20)
آیت اللّه سید محمد مجاهد بعد از نقل اقوال پیرامون وجوب توبه گوید: تحقیق آن است که دلیلى بر وجوب فورى توبه در قرآن و روایات نداریم. زیرا در آنها فقط امر به توبه شده است. و مادر کتابهاى اصولى خود گفتهایم که امر به هیچ وجه - گرچه در شریعت - افاده فوریت نمىکند و اجماع بر فوریت هم براى من تاکنون محقق نشده است و براى من چنین اجماعى به طور قابل اعتبار هم حکایت نشده است. پس مستند وجوب توبه به نحو فورى فقط عقل است. انصاف آن است که گرچه عقل به فوریتش دلالت مىکند اما بر تمامى اقسام توبه و تدارک آنها دلالت نمىکند و چنین چیزى محل اشکال است. بنابراین مىگوییم که واجب است ترک معاصى به نحو فورى و نیز پشیمانى از انجام گناهها و عزم بر گناه نکردن هم واجب فورى است. و تدارک مافات مثل نمازى که عمداً ترک شده و زکاتى که عمداً ترک شده، واجب است فوراً تدارک شود و مانند آنها و دلیلى بر فوریت زاید بر آنها نداریم. بلکه عدم وجوب فوریت توبه نسبت به جمیع اقسام تدارک به نحو اجماع ادعا شده است. به هر حال شایسته نیست احتیاط در مواردى که امکان فوریت وجود دارد، ترک گردد، بلکه احتمال وجوب فورى نفس توبه و آنچه این لفظ و واژه در عرف عام بر آن صدق مىکند، در نهایت قوه است. و چنانچه وجوب فورى توبه ترک گردد، بایستى درزمان بعد به طور فورى به جا آورده شود. و آیا ترک توبه از جمله گناهان کبیره است یا نه؟ در آن اشکال وجود دارد و من تاکنون ندیدهام که کسى به یکى از دو شق آن تصریح کند.(21) اختلاف معصیتها و تفاوت میان توبه آنها
معاصى گوناگوناند و براى همین، کیفیت توبه آنها با یکدیگر متفاوت است. در ذیل به این موضوع مىپردازیم: 1- توبه از گناهانى چون دروغ و نمیمه
برخى از گناهان نه حق اللّه است و نه حق الناس و نه آنکه حدى از حدود الهى را پایمال مىکند و تنها عملى قبیح به شمار مىآید مانند دروغ و غنا و حسد و نمیمه و مانند آن. در برخى از کتابها تصریح شده که براى توبه از چنین گناهانى بایستى فقط مجرد ندامت و عزم بر عدم عود وجود داشته باشد. در کتاب تحریر مىخوانیم: اگر توبه از معصیتى است که موجب حقى نشده مثل نوشیدن شراب و دروغ، توبه از آن با پشیمانى از گناه مزبور و عزم بر عدم بازگشت تحقق مىگیرد.(22) در نهج المسترشدین آمده است: اگر توبه از عملى است که ویژه گنهکار است و ارتباطى به دیگرى ندارد، مثل شرب خمر و پشیمانى و عزم بر عدم رجوع - که قبلاً درباره آن سخن گفتیم - کفایت مىکند.(23) در اربعین آمده که اگر گناه مستلزم و مستتبع امر دیگرى نباشد که شرعاً به جا آوردنش لازم است، مثل پوشیدن لباس حریر مثلاً، براى توبه از آن، ندامت و عزم بر عدم عود کافى است و چیز دیگرى واجب نمىباشد.(24)
اما مطلبى که از سرائر - که از مبسوط حکایت کرده - ظاهر مىشود، آن است که در چنین مواردى علاوه بر ندامت و عزم بر عدم عود، استغفار هم لازم است.
سید محمد مجاهد بعد از این نقل قول گوید: سخن شیخ به احتیاط نزدیک است گرچه آنچه دیگران پیرامون چنین گناهانى گفتهاند - که صرف ندامت و عزم بر عدم عود در توبه کافى است - در نهایت قوت و متانت است.(25) 2- توبه از گناهانى مثل عدم پرداخت زکات
و اگر گناه مورد نظر موجب تضییع حق مالى نشده و در عین حال ترک واجب است مانند منع زکات، توبه از این نوع گناه انجام نمىپذیرد مگر با رساندن مال به مستحق، در کتاب نهج المسترشدین در اینباره آمده است: و اگر توبه از ترک واجبى چون زکات است، انجام نمىگیرد مگر با دادن آن.(26) و در شرح این کتاب آمده است. اگر توبه از ترک واجبى باشد، یا وقت اداء آن واجب باقى است یا باقى نیست. اگر باقى است، توبه آن بدین صورت است که آن عمل انجام شود مانند پرداخت زکات و انجام حج. و اگر وقتش گذشته یا قضایش واجب است که باید قضا شود مثل نمازهاى روزانه و یا واجب نیست مثل نماز عیدین که در صورت اخیر فقط باید حالت پشیمانى ایجاد گردد.(27)
مشمول این حکم امثال خمس و کفارات و آنچه انسان برخود به نذر و مانند آن لازم مىکند، مىشود.(28) 3- توبه از گناهانى چون ترک نماز و روزه
برخى از معصیتها موجب ترک واجب مىشود و قضا و تدارک در پى دارند مانند ترک نماز و ترک روزه واجب و واجبات فورى که تکلیف به آنها جز بعد از انجام دادنشان ساقط نمىشود. در مورد چنین معاصىاى جماعتى تصریح کردهاند که توبه از آنها جز با قضا و تدارک صورت نمىگیرد. 4- توبه از گناهانى چون اضلال دیگران
برخى از معاصى کار حرام و موجب گمراهى غیر و فاسد کردن دین شخص در اصول یا فروع است. در پارهاى از کتابها تصریح شده که توبه از چنین گناهى با ارشاد شخصى که گنهکار او را گمراه کرده، تحقق مىگیرد.(29) مثلاً در نهج المسترشدین آمده که اگر توبه از اضلال (گمراه ساختن دیگرى) است، متحقق نمىشود، مگر بعد از راهنمایى فرد گمراه.(30) در شرح باب هادى عشر آمده که اگر گناه صورت گرفته در مورد انسان باشد، اگر با اضلال در دین او از راستاى فتواى اشتباه باشد، توبه از آن با ارشاد او و اعلام خطا تحقق مىگیرد.(31) و در حق الیقین آمده است: اگر معصیت انجام گرفته گمراه نمودن غیر باشد، در توبه از آن ارشاد و راهنمایى فرد گمراه به سوى حق و بازگرداندنش از اعتقاد باطل به اعتقاد صحیح لازم است اگر امکان داشته باشد. و اگر امکان نداشته باشد، از برخى از روایات به دست مىآید که تا وقتى افرادى را که به بدعت و گمراهى او گمراه شدهاند هدایت نکند، توبهاش پذیرفته نمىشود. و بیشتر علما این روایت را به توبه کامل حمل کردهاند.(32)
سید محمد مجاهد بعد از نقل اقوال علماء در اینباره گوید: این سخن - که بایستى افراد گمراه را به حق باز گرداند تا توبهاش پذیرفته شود - نیکوست. زیرا تمامى علماء بر این مطلب اتفاق نظر دارند. به اضافه حدیثى است که در وسائل به آن اشاره شده است: امام صادق(ع) فرموده است: در زمان نخست فردى در پى دنیا از راه حلال بر آمد اما موفق نشد سپس از راه حرام به اینکار اقدام کرد که باز موفق نشد. شیطان به نزد او آمده گفت: آیا مىخواهى تو را به کارى راهنمایى کنم که دنیا به تو رو آورد و پیروانت زیاد گردند؟ او گفت: آرى. شیطان گفت: دینى اختراع کن و مردم را به آن فراخوان. آن مرد آن کار را کرده و مردم دعوتش را پذیرفته و از او فرمانبردارى نمودند و دنیا به او رو آورد. آنگاه آن مرد تأملى کرد و با خود گفت: این چه کارى است کردهام، دینى اختراع کرده و مردم را به آن دعوت کردهام! فکر نمىکنم راهى براى توبه داشته باشم جز آنکه نزد کسانى که آنها را به آن دین دعوت کردهام رفته و از آن بازشان گردانم. در پى آن پیش یارانش که به پاسخش نداى مثبت داده بودند مىرفت و مىگفت: دینى که شما را به آن فرا خواندهام باطل است؛ من آن را از پیش خود وضع کرده بودم. اما آنان مىگفتند: دروغ مىگویى آن دین به حق است و تو در دین خود دچار شک و تردید شده و از آن بازگشتهاى. وقتى او اوضاع را چنین دید، به سوى زنجیرى رفته، یک سر آن را با میخ به زمین کوفته و یکسر دیگر آن را به گردنش بست و گفت: آن را باز نمىکنم تا آنکه خداوند عزّ و جلّ نظر لطفى به من نماید. در آن هنگام خداوند به پیامبرى از انبیاء وحى کرد به فلان شخص بگو: به عزتم سوگند اگر آنقدر مرا بخوانى که اعضاى بدنت از هم گسسته شود، پاسخت را نخواهم داد تا کسانى را که با دین اختراعیت گمراه کرده و از دنیا رفتهاند، به دنیا باز گردانى و آنان از آن دین دست بردارند.(33) پاسخ به چند پرسش
1- آیا اگر کسى نتوانست کسانى را که گمراه کرده به راه راست هدایت کند یا آنکه چنین کارى براى او عسر و حرج داشت، باز در مورد وى توبه صادق است یا نه؟ برخى گفتهاند که چنین کسى بایستى امکان مزبور را داشته باشد و به عسر و حرج دچار نشود.(34)
2- اگر فرد مورد نظر نتوانست تمامى افراد گمراه شده را به راه حق بازگرداند آیا باز توبه نسبت به او واجب است؟ پاسخ مثبت است.(35)
3- آیا براى ارشاد گمراهان صرف تصریح به خطا کافى است یا باید شبهه و تردید ایجاد شده از خاطر گمراه شدگان با آوردن دلیل و استدلال محو گردد؟ آیت اللّه مجاهد گوید: سخن اخیر صحیح و قابل اعتماد است.(36) 5 - توبه از ظلم به دیگران و نظیر آن
برخى از معاصى، عمل حرام و با اخذ مال دیگرى و تصرف در آن موجب ظلم بر غیر است. در چنین مواردى براى توبه بایستى افزون بر ندامت و عزم بر عدم بازگشت به گناه در آیند، براءت ذمه مالک را در صورت وجود او (و بالغ بودن و عاقل بودنش) کسب کرد. و این از چند طریق امکانپذیر است:
الف - مالک، مال مزبور را به گنهکار ببخشد و ذمه او را برى کند حال چه با گرفتن عوضى یا بدون آن.
ب - با فرد گنهکار مصالحه کند.
ج - معصیتکار عین مال و منفعتهاى آن را که بهرهبردارى کرده باز گرداند و اجرت تصرف در آن مال را هم پرداخت نماید.
د - فرد گنهکار عوض آن مال را که مثلى یا قیمى است، پرداخت کند. واین در صورتى است که عین آن مال تلف و نابود شده باشد و به طور خلاصه بایستى براءت ذمه به نحوى که در شرع گفته شده تحقق گردد.
البته باید دانست که در صحت و صدق مطالب مزبور تفاوتى میان آنکه مالک مؤمن باشد، وجود ندارد. اگر مالک غیر شیعى هم باشد، باز بایستى طبق دستورهاى فوق عمل کرد. همچنین فرقى نمىکند که مالک بچه باشد یا بالغ، عاقل باشد یا مجنون.(37) اگر شرایط توبه فراهم نباشد
اگر گنهکار نتواند به هیچ وجه براءت ذمه کسب کند، بایستى عزم بر عدم گناه داشته باشد تا توبهاش محقق شود.در نهج المسترشدین آمده است: اگر توبه از ظلم و ستم مالى باشد، جز با پرداخت دین به مظلوم یا ورثه او - در صورت وفات مظلوم - یا بخشوده شدن از ناحیه او یا آنان تحقق نمىگیرد. اگر ظالم از انجام این امور عاجز شد و نتوانست، توبهاش به عزم و تصمیم به پرداخت در صورت توانایى در آینده است.(38) در کتاب نافع آمده است: گناه اگر نسبت به یکى از حقوق مالى انسانها باشد، توبه از آن با رساندن حق مزبور به صاحب حق یا وارثان او یا بخشوده شدن از ناحیه صاحب حق یا وارث (در صورت قدرت بر این کار) صورت مىگیرد و در صورت عجز، بایستى افزون بر توبه، تصمیم به اداء دین در صورت توانایى داشته باشد.(39)
آیا عسرو حرج هم به عجز و عدم توانایى الحاق مىگردد؟ برخى چون آیت اللّه مجاهد بر این عقیده هستند.
و چنانچه مالک حق زنده نباشد، باید براءت ذمه را از ورثه کسب کرد و اگر آنان هم در قید حیات نباشند از وارثانشان. و اگر وارث، صغیر باشد یا مجنون، باید به ولىّ آنان مراجعه کرد.(40) آخرین وقت براى توبه
تا پیش از آنکه انسان از مرگ خود اطلاع پیدا نماید، باب رحمت الهى توبه باز است و به اتفاق نظر علما بعد از آن پذیرفته نیست.(41) در روایتى که رسول خدا(ص) آن را در آخرین خطبهاش ایراد فرمود، آمده است: هر کس پیش از مرگش به فاصله یکسال، توبه کند، خداوند توبهاش را مىپذیرد. سپس فرمود: یک سال بسیار زیاد است، هر کس پیش از مرگش به فاصله یک ماه توبه کند خدا توبهاش را مىپذیرد، سپس فرمود: یکماه بسیار زیاد است، هر کس قبل از مرگش به فاصله یک روز توبه کند، خداوند توبهاش را قبول مىکند. آنگاه فرمود: مسلماً یکروز هم زیاد است، هر کس قبل از مرگش به فاصله ساعتى(42) توبه کند، خداوند توبهاش را مىپذیرد. سپس با اشاره به حلق خویش فرمود: هر کس توبه کند و نفسش به اینجا برسد، خداوند توبهاش را قبول مىکند.(43) چند گزارش واقعى از توبهکنندگان واقعى
1- در روایتى شخصى از اصحاب امام صادق(ع) گوید: به همراه قافلهاى به سفر حج مى رفتیم و همراه ما پیرمردى خداشناس و اهل طاعت و عبادت بود اما اهل ولایت نبود و امیرالمؤمنین(ع) را قبول نداشت امّا برادر زادهاش شیعه بود و اهل ولایت. پیرمرد مریض شد و مرضش شدت گرفت. به برادرزادهاش گفتم اگر ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به او عرضه کنى، شاید خدا او را نجات دهد. او به عمویش گفت: عموجان، مردم بعد از پیامبر اکرم(ص) مرتد شدند مگر تعداد کمى و براى على بن ابىطالب همان طاعتى بود که براى پیغمبر وجود داشت و بعد از پیامبر(ص) حق خلافت از آن او بود.
راوى خبر گوید: ناگاه پیرمرد نفسى کشید و فریاد زد: من بر همین امر مىباشم. سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد.
بعد از مدتى خدمت امام صادق(ع) رسیدیم و ماجرا را براى ایشان بازگو نمودیم. حضرت فرمود: او مردى است از اهل بهشت. على بن سمرى(یاسرى) عرض کرد: آقا، این شخص از ولایت چیزى نمىدانست غیر از همین لحظه آخر عمرش! امام فرمود: از او دیگر چه مىخواهید؟! به خدا سوگند او به بهشت وارد شده است.(44)
2- در کتاب منتخب التواریخ حکایت شده که در قوم بنىاسرائیل جوان بزهکارى بود که اهل شهر از گناهانش عاجز شده و شکایت او را نزد پروردگار کردند. به حضرت موسى(ع) خطاب شد که او را از شهر بیرون کن چرا که به واسطه او آتش غضب بر اهالى آن سامان نازل گردد. حضرت موسى(ع) او را از آن شهر بیرون کرد و او به شهر دیگرى رفت. دوباره خطاب رسید که از آن شهر هم او را بیرون کن. آن جوان بعد از اخراج به غارى پناه برد و ناخوش گشت و نزد او کسى نبود که کمکش کند. صورتش را روى خاک گذارده و عرض کرد: پروردگارا، اگر مادرم به بالینم حاضر بود، حتماً به من ترحم مىکرد و بر غربت و ذلت من مىگریست. و اگر پدرم به بالینم حاضر بود، مرا غسل مىداد و کفن مىکرد و به خاک مىسپرد. و اگر خانوادهام به بالینم حاضر بودند، بر من گریه و زارى مىکردند و مىگفتند: خدایا، ببخش این پدر غریب و ناتوان و معصیتکار و طرد شده و آواره از این شهر به آن شهر و از آن شهر به این غار افتاده را.
سپس عرض کرد: خدایا، حالا که بین من و پدر و مادر و اهل و عالم جدایى انداختهاى مرا از رحمت خود ناامید مکن. و همچنانکه قلبم را از فراق نزدیکانم سوزاندى، مرا با آتش خشم خود به واسطه معصیتهایم مسوزان.
در پى آن خداوند، فرشتهاى را به صورت پدر و حوریهاى را به صورت مادر و حوریه دیگرى را به صورت همسر و غلامانى را به صورت فرزندانش فرستاد که نزد او بنشیند و بر او گریه کنند. آن جوان با دیدن آنها گمان کرد که پدر و مادر و خانوادهاش هستند که گرداگردش جمع شدهاند. براى همین با خاطرى آسوده از دنیا رفت.
سپس خطاب رسید: اى موسى، ولى اى از اولیاء ما در فلان نقطه از دنیا رفته، برو و او را غسل بده و کفن کن و بر او نماز بخوان و دفنش کن.
حضرت موسى(ع) به آن مکان آمد. دید همان جوانى است که او را از شهر اخراج کرده بودند، خطاب رسید: اى موسى، من به خاطر نالهها و دورى او از پدر و مادر و عیال و اولادش بر او ترحم کردم و به خاطر ذلتش حورالعین را به صورت مادر و همسرش نزد او فرستادم و فرشتهاى را هم به صورت پدرش و غلامانى را به صورت فرزندانش.
سپس خداوند فرمود: بدان اى موسى، وقتى غریبى از دنیا مىرود، ملائکه آسمانها بر غربت او گریه مىکنند. چگونه من بر غربت او ترحم نکنم در حالى که ارحم الراحمین هستم.(45)
3- یکى از اصحاب حضرت صادق(ع) به نام على بن ابى حمزه گوید: دوستى در کوفه داشتم که جزو دربار بنى امیه و کاتب آنان بود. او به من گفت: وقتى به مدینه رفتیم، از امام صادق(ع) اجازه بگیر تا به محضرشان شرفیاب شویم. اجازه گرفتم و خدمتشان رسیدیم. او بعد از سلام، نشست و عرض کرد: آقا من در دیوان دفتر بنى امیه بودم و مال زیادى از این طریق به دست آوردهام.
امام(ع) فرمود: اگر گروهى کاتب بنى امیه نمىشدند و گروهى براى آنها دارایى نمىآوردند و جمعى به نفع آنان نمىجنگیدند و در نماز جماعتشان شرکت نمىکردند، آنها حق ما را غصب نمىکردند. اگر مردم، بنى امیه را تنها مىگذاشتند آنها با اموالشان کارى از پیش نمىبردند، آن جوان عرض کرد: فدایتان شوم، آیا راه نجاتى براى من وجود دارد؟
امام (ع) فرمود: اگر بگویم، عمل مىکنى؟
عرض کرد: آرى.
فرمود: خود را از تمام داراییهایى که از طریق دیوان بنىامیه به دست آوردهاى، رها کن. اموالى را که صاحبانشان را مىشناسى، به آنها باز گردان و اموالى را که صاحبانشان را نمىشناسى، از طرفشان صدقه بده و من در مقابل براى تو بهشت را ضمانت مىکنم.
آن جوان سرش را پایین انداخت و در فکر فرو رفت و آنگاه گفت: انجام مىدهم. على بن ابى حمزه گوید: این جوان با ما به کوفه بازگشت و هرچه داشت، در راه خدا صدقه داد حتى لباسهاى تنش را، و ما براى او لباس خریدیم و براى او فرستادیم. چندماه بعد مریض شد. یک روز به ملاقاتش رفتم. دیدم در حال احتضار است. او گفت: اى على بن ابى حمزه، به خدا قسم، امام به وعدهاش وفا کرد.
على بن ابى حمزه گوید: او از دنیا رفت و ما او را به خاک سپردیم. سال بعد که مدینه رفتم، تا نگاه امام صادق(ع) به من افتاد فرمود: اى على بن ابى حمزه، به خدا قسم ما نسبت به رفیق تو به وعدهمان وفا کردیم.
عرض کردیم: درست مىفرمایید، فدایتان شوم. او خود موقع احتضار به من گفت: به خدا قسم امام صادق(ع) به وعدهاش وفا کرد.(46) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. قواعد المرام، میثم بن على عبرانى، ص 157، تحقیق حسینى، منشورات کتابخانه آیت اللّه نجفى. 2. مجمع الفائدة و البرهان، مقدس اردبیلى، ج 12، ص 321، مؤسسه نشر اسلامى. 3. الاربعین، ص 235 - 234 تبریز، مکتبة الصابرى. 4. سوره توبه، آیه 118. 5. تفسیر صافى،ملامحسن فیض کاشانى، ج 1، ص 105، منشورات مؤسسه اعلمى، بیروت. 6. ر.ک تفسیر نیشابورى مصمى به غرائب القرآن، ج 1، ص 96 - 95، چاپ سنگى. 7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حکمت 417. 8. فى رحاب التوبة، آیت اللّه سید محمد مجاهد، تحقیق آقاى باقرى، ص 39، انتشارات زائر، چاپ اول: 1377. 9. وسائل الشیعه، ج 11، ص 357. 10. همانجا. 11. ر.ک: فى رحاب التوبة، ص 39. 12. همان، ص 40. 13. فى رحاب التوبه، ص 41. 14. ر.ک: نهج المسترشدین، ص 83 و ارشاد الطالبین، ص 432: تحقیق رجایى ، قم، کتابخانه آیت اللّه نجفى. 15. شرح تجرید، قوشچى، ص 422، چاپ تبریز. 16. المحجة البیضاء، فیض کاشانى، ج 7، ص 9 تا 10. 17. اربعین، ص 237 - 235 (باتصرف). 18. کافى، ج 2، ص 268 (با تصرف) اصل روایت چنین است: ما من شىء افسد للقلب من خطیئة ان القلب لیواقع الخطیئة فلاتزال به حتى تغلب علیه فیصیر اعلاه اسفله. 19. کافى، ج 2، ص 273. 20. فى رحاب التوبة، ص 50 و 51. 21. همان، ص 56. 22. تحریر الاحکام، ص 208، طبع سنگى. 23. نهج المسترشدین، ص 83 - 82. 24. الاربعین، ص 242. 25. فى رحاب التوبة، ص 65. 26. نهج المسترشدین، ص 83. 27. ارشاد الطالبین، ص 433. البته این در صورتى است که نماز عیدین واجب باشد مانند زمان حضور ائمه علیهم السلام. 28. فى رحاب التوبه، ص 67. 29. همان، ص 67، 68. 30. نهج المسترشدین، ص 83. 31. شرح باب حادى عشر، ص 63. 32. حق الیقین، محمد باقر مجلسى، ص 453 ، تهران، رشیدى. 33. وسائل، ج 6، ص 344 (با تصرف و توضیح). 34. ر.ک: فى رحاب التوبه، ص 71. 35. همان. 36. همان، ص 72. 37. فى رحاب التوبه، ص 71 و 72. 38. نهج المسترشدین، ص 83(با تصرف) 39. فى رحاب التوبة، ص 72 و 73. 40. ر.ک فى رحاب التوبة، ص 73 و 74. 41. گناهان کبیره آیت اللّه دستغیب، ج 2، ص 444، ناشر: ضرابى، تهران، چاپ هفتم، 1360. 42. ظاهراً یعنى لحظهاى. 43. تفسیر صافى، ج 1، ص 399 ؛ تصحیح اعلمى دار المرتضى، مشهد چاپ اول. 44. گناهان کبیره، ج 2، ص 456؛ راه بازگشت، على موسوى دهسرخى، ص 167، نشر حافظ نوین. 45. راه بازگشت، ص 222 و 223. 46. همان، ص 233 و 234(با تصرف).