آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

سخن پیرامون جامع‏ترین متن امام‏شناسى «زیارت جامعه کبیره» بود. فرازهائى از این زیارت بلند مورد بحث قرار گرفت اینک فراز «و کهف الورى» را مورد تفسیر قرار مى‏دهیم.
در این زیارت امامان (ع) را به عنوان «کهف الورى» مى‏خوانیم یعنى پناهگاه خلق. واژه «کهف» و «ورى»
غار بزرگى که پناهگاه باشد کهف نامیده مى‏شود. اما غار کوچک را کهف نمى‏نامند. برخى هم غارى را که پناهگاه باشد کهف نامیده‏اند چه وسیع باشد چه نباشد. بهرحال در مفهوم «کهف» پناهندگى، اطمینان، محفوظ ماندن از خطر قرار داده شده است. در قرآن هم این واژه به عنوان «اصحاب کهف» آمده است. اصحاب کهف جوانمردانى بودند که از پادشاه جبار و گردنکش زمان خود که مردم را به پرستش بتها دعوت مى‏کردند گریختند و به غارى در بیرون شهر پناه آوردند و تصمیم گرفتند مقدارى در آن استراحت کنند، خداوند خواب را بر آنها چیره کرد و همانگونه که در قرآن کریم آمده است سالهاى طولانى در خواب فرو رفتند تا آن شاه جبار مرد و مردم شهر نیز یکى پس از دیگرى از دنیا رفتند و زمان دیگر و جمعیت دیگرى جاى آنها را گرفتند و آنها پس از این خواب طولانى بیدار شدند که تفصیل این داستان در سوره کهف آمده است.
«ورى» به معناى «خلق» بندگان خدا مى‏باشد. امامان پناهگاه خلق‏
در روایتى از حضرت امام صادق(ع) مى‏خوانیم که حضرت فرمود: «نحن کهف لمن التجأ الینا؛(1) ما پناهگاهیم براى هرکس که به ما پناه آورد».
در روایتى حضرت امام على(ع) فرمود: «انا علم الهدى و کهف التقى؛(2) من پرچم هدایت و پناه پرواپیشگى هستم».
روزى پیامبر اکرم(ص) نشسته بودند، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) فاطمه زهرا(س) على(ع) به ترتیب وارد شدند. با دیدن هر یک از آنان اشک از دیدگان پیامبر اکرم(ص) جارى شد و آنان را اطراف خود نشاند برخى از اصحاب علّت گریه را پرسیدند حضرت با بیان فضائلى از هر یک از آن حضرات اشاره‏اى به ماجراى شهادت آنان کردند. در ضمن فضایل امام حسین(ع) فرمود حسین از من است و پناهگاه پناه‏جویان است «امّا الحسین فانه منّى...و کهف المستجیرین».(3)
حضرت امام سجاد(ع) در دعاى 47 صحیفه مى‏فرماید:
«اللّهم انّک ایّدت دینک فى کلّ اوان بامام اقمته علماً لعبادک...فهو کهف المؤمنین؛ خدایا همانا دینت را در هر زمانى با امامى تأیید کرده او را پرچم هدایت بندگانت قرار دادى... پس او پناهگاه مؤمنان است».
همه امامان سلام اللّه علیهم اجمعین پناهگاه خلق‏اند. اینها فقط به عنوان ذکر نمونه بود. اینک باید دید «پناهگاه» بودن امامان به چه معنى است؟ معناى پناهگاه بودن امامان‏
در پناهگاه دو عنصر نهفته است:
1- خطر: تا خطر نباشد انسان به پناهگاه نمى‏رود. به هنگامى که در کشورمان دشمن بعثى جنگ برافروخته بود زمان بمباران شهرها آژیر خطر به صدا در مى‏آمد و مى‏گفت «علامتى که هم اکنون مى‏شنوید نشانه آن است که خطر حتمى است به پناهگاهها بروید.»
2- عنصر دوّم: مصون ماندن و آسیب ناپذیرى است. اگر این عنصر در پناهگاه نباشد نمى‏توان نامش را پناهگاه گذاشت و به اصطلاح نام پناهگاه در مورد آن صحت سلب دارد.
سخن این است که «خطر» چیست؟ و اهل بیت(ع) چه نقشى در رفع یا دفع این خطر دارند؟
این خطر را دو بخش مى‏توان بیان کرد:
1- خطر تکوینى: از روایات فراوان استفاده مى‏شود که اگر حجت خدا بر زمین نباشد حداقل انسانها ماندگار نیستند، آنان واسطه در رزق، باران، آرامش زمین و... مى‏باشند، «بکم فتح اللّه و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع على الارض الّا باذنه؛ به برکت وجود شما خداوند خلقت را آغاز کرده و آنرا پایان مى‏دهد، به برکت وجود شماست که باران فرود مى‏فرستد و به برکت وجود شماست که آسمان بر زمین فرو نمى‏آید جز به اذن او».
قرآن کریم مى‏گوید: به برکت وجود پیامبر امت عذاب نمى‏شوند «...و ما کان اللّه لیعذبهم و انت فیهم...؛(4) هیچگاه خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالى که حضرتت در جمع آنها هستى». یعنى در حقیقت وجود پر برکت تو که «رحمة للعالمین» هستى مانع از ان است که بر این گناهکاران بلا نازل گردد و همانند اقوام پیشین که به طور دسته جمعى یا انفرادى با وسائل مختلف از میان رفتند نابود گردند. امروز تجلّى وجودى نبى‏اکرم(ص) و آن کس که شخصیت حقیقى و حقوقى نبى‏اکرم(ص) به حضرتش منتقل شده جان جانان حضرت بقیة اللّه الاعظم عجل اللّه تعالى فرجه و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء است یعنى همانگونه که به برکت وجود پیامبر(ص) بلا از امت دور مى‏شد امروز هم بهمان ملاک، صدقه سر آقا امام زمان(عج) بلا از امت دور شده و عذاب «استیصال» بر امت وارد نمى‏گردد.
و همانگونه که نبى اکرم(ص) رهبر امّت بود «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم» رهبرى امت بدست او ست و در زمان غیبت حضرت تدبیر امت به دست نائب عام حضرت، ولى فقیه است.
(این توضیح را به این جهت آوردم که شائبه «غلوّ» به ذهن نیاید که ما حضرت امام زمان(عج) را امام معصوم مى‏دانیم نه خدا و نه پیامبر).
خطر دوم، خطر انحراف است که اگر از خطر تکوینى زیانبارتر نباشد قطعاً کمتر نیست. به هنگام موج گسترده انحراف در حوزه «دین» تنها پناهگاه مطمئن تفسیر اهل بیت(ع) از آن است که فرمودند: «شرقاً، غرباً لن تجدا علماً نافعاً الّا ما خرج من عندنا؛ دنیا را زیر پا بگذارید و بگردید علم نافع را جز در خانه ما در جاى دیگر نمى‏یابید.» تفسیر درست دین را در عرصه «اعتقادات»، «تفسیر قرآن»، «فقه»، «اصول»، مباحث فلسفى و کلامى، و...و... را فقط باید از این مکتب آموخت.
بى تردید از مصادیق اهل ذکر که در قرآن امر به پرسش از آنان داریم: «...فاسئلوا اهل الذکران کنتم لاتعلمون»(5)، اهل بیت (ع) مى‏باشند.
از حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) روایت شده که: «نحن اهل الذکر و نحن المسئولون؛(6)ما اهل ذکریم و باید از ما سؤال شود.»
در روایتى از حضرت امام باقر(ع) مى‏خوانیم: «الذکر القرآن و آل الرسول اهل الذکر و هم المسئولون؛(7) ذکر، قرآن است و اهل بیت... اهل ذکرند باید از آن‏ها سؤال کرد.»
در بسیارى از تفاسیر و کتب اهل سنت نیز روایاتى به همین مضمون مى‏خوانیم از جمله در تفسیرهاى دوازده‏گانه معروف اهل سنت(8) از ابن عباس در ذیل آیه فوق چنین نقل شده که، گفت: «محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسین(ع) اهل الذکر و العقل و البیان ؛اینان محمد و على و فاطمه و حسن و حسین هستند آنها اهل ذکرند و اهل عقل و بیان.»(9)
و این واقعیت بى تردید است که اگر تلاش گسترده اهل بیت(ع) نبود امروز چیزى از اسلام ناب محمّدى(ص) با تفسیرى که آورنده آن یعنى نبى اکرم(ص) داشت، به دست ما نمى‏آمد. در برخى از فرازهاى زیارت جامعه کبیره که مورد بحث قرار دادیم به صورت مشروح این بحث مطرح شد. پشتوانه این پناهنگاه‏
اهل بیت (ع) هرچه دارند از حضرت حق جلّ اسمه دارند. اصولاً اولیاء خدا هرچه دارند از اوست. حضرت عیسى(ع) که معجزات چشم‏گیر آنچنانى دارد همه‏اش قید «اذن اللّه» را دارد یعنى آن اقتدار از ذات مقدّس ربوبى است.
«... و اذ تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنى فتنفخ فیها فتکون طیراً باذنى و تبرى‏ء الاکمه و الابرص باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى؛(10) ... و هنگامى که مى‏آفریدى از گل مانند پیکر پرنده به اذن من پس مى‏دمیدى در آن پس مى شد پرنده‏اى به اذن من و بهبودى مى‏دادى کور و پیس را به اذن من و هنگامى که برون آوردى مردگان را به اذن من...».
اهل بیت «کهف الورى» هستند چون خود در پناه ذات مقدّس ربوبى بوده و سنگرنشین «کهف ذات مقدّس ربوبى‏اند که مطمئن‏ترین پناهگاه» است. امیرمؤمنان(ع) به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «...و الجى‏ء نفسک فى امورک کلّها الى الهک فانک تلجئها الى کهف حریز و مانع عزیز...؛(11)...در تمام کارها خودت را به خدایت بسپار که خود را به پناهگاهى مطمئن و نیرومند سپرده‏اى...».
خداوند در مناجات حضرت موسى با حضرتش به او فرمود: «یا موسى!... انا ذوالفضل العظیم و کهف الخاطئین؛(12) اى موسى... من صاحب فضل عظیم و پناهگاه خطا کارانم». در دعائى که از حضرت امام رضا(ع) نقل شده و در سجده شکر نماز شب خوانده مى‏شود: «یا کهف من لاکهف له؛(13) اى پناهگاه کسى که پناهگاه ندارد.»
امام حسین (ع) نیز دعائى از امیرمؤمنان (ع) نقل کرده که این جمله در آن آمده است.(14) در دعائى که از نبى اکرم(ص) رسیده است آمده:
«یا من هو کهف لاهل السموات والارض...؛(15) اى کسى که پناهگاه اهل آسمانها و زمین هستى».
در دعائى که از امام رضا(ع) یا امام کاظم(ع) رسیده آمده است: «آویت الى رکن شدید و التجأت الى کهف رفیع منیع...؛(16) به رکن محکمى مأوا گرفتم و به پناهگاه مستحکمى پناه آورده‏ام».
بنابراین پناهگاه اصیل و ذاتى خداوند جلّ اسمه است. امامان نور هم از آن رو که بندگان برگزیده ذات مقدّس ربوبى هستند تجلّى کهف ربوبى هستند. بنابراین پناهندگى به آنان در حقیقت پناهندگى به ذات مقدّس ربوبى است چون آنها هم به اذن او پناه مى‏دهند. اینجاست که آمیختگى توحید و ولایت معنا مى‏یابد از یک سو در حدیث معروف سلسلة الذهب مى‏خوانیم: «کلمة لا اله الّا اللّه حصنى؛کلمه توحید دژ من خداوند است»(17) و از سوى دیگر مى‏خوانیم: «ولایة على بن ابى طالب حصنى؛(18) ولایت حضرت مولى على(ع) دژ من است».
به تعبیر فقیه متأله آیة اللّه جوادى آملى.
«...چون انسانهاى معصوم و کامل خلیفه تام خدایند ولایت آنان دژ الهى است و خود آن ذوات مقدّس دژبانان حصن خدایند و ورود به آن، سبب مصونیت از هر آسیبى است زیرا هر که در درون آن حصن رصین است از حقد،کینه، ظلم و تعدى مصون است و هیچکس از بیرون توان نفوذ ندارد. بنابراین به مثابه بهشت عدن، مأمن خواهد بود.»(19) پناهندگى عملى‏
آنچه در پایان این مقاله گفتنى است این است پناهگاه ابزار حفظ است باید به سراغ آن رفت، باید براستى رفت و پناهنده شد، پناهندگى به خداوند با شعار نیست با عمل است و استعاذه به خداوند هم تنها زبان قال نیست بلکه زبان عمل است.
«فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم؛(20) هنگامى که قرآن مى‏خوانى از شرّ شیطان مطرود شده به خدا پناه بر». روشن است که این پناهندگى تنها نباید محدود به لفظ باشد بلکه باید در اعماق روح و جان نفوذ کند به گونه‏اى که انسان هنگام تلاوت قرآن از خوهاى شیطانى جدا گردد و به صفات الهى نزدیک شود تا موانع فهم کلام حق از محیط فکر او بر خیزد و جمال دل آراى حقیقت را بدرستى ببیند.
پناهندگى به اهل بیت(ع) که بندگان صالح خدایند تنها با شعار نیست بلکه با تمسّک به روش و منش این گلهاى بى خار جهان هستى است.
در حدیث معروف ثقلین آمده است: «...ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابداً...؛ تا زمانى که شما تمسک به قرآن و عترت داشته باشید، هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد.» تمسک به معناى گرفتن و چسبیدن به چیزى براى حفظ و نگهدارى آن مى‏باشد.
«والّذین یمسکون بالکتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضیع اجر المصلحین؛(21) کسانى که تمسّک به کتاب پروردگار جویند و نماز را برپا دارند(پاداش بزرگى خواهند داشت زیرا ما) پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم ساخت.»
این تمسک به کتاب و عترت به معناى پایبندى جدّى به خطى است که قرآن و عترت ترسیم نموده‏اند. پناهندگى به عترت تنها دم زدن از آن‏ها نیست بلکه علاوه بر این آراسته شدن به فضائلى است که از شیعیان خود مى‏طلبند.
آنچنانکه تمسّک به کتاب این نیست که انسان صفحات قرآن را محکم گرفته و در حراست، جلد و کاغذ آن بکوشد(گرچه اینهم یک تکلیف فقهى است که حتى براى کاغذ و جلد قرآن هم باید حریم قائل بود).
بلکه تمسّک واقعى عمل به قوانین نورانى قرآن کریم و تلاش در تحقق مفاهیم نورانى آن در همه عرصه‏هاى فردى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و... و... مى‏باشد.
امید که توفیق سنگر گرفتن در این پناهگاه را یافته و با تمسّک به قرآن و عترت سعادت این جهان و جهان واپسین خود را رقم بزنیم. انشاء اللّه. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: 1. بحارالانوار،ج 50، ص 299. 2. همان، ج 25، ص 32. 3. همان، ج 28، ص 39. 4. سوره انفال، آیه 33. 5. سوره نحل، آیه 43. 6. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 55. 7. همان، ص 56. 8. منظور از تفسیرهاى دوازده گانه تفسیر: 1- ابو یوسف 2- ابن حجر 3- مقاتل بن سلیمان 4- ولیع بن جراح 5 - یوسف بن موسى 6- قتاده 7- حرب طائى 8 - سدّى 9- مجاهد 10 - مقاتل بن حیان 11 - ابوصالح 12- محمد بن موسى الشیرازى است، تفسیر نمونه، ج 11، ص 244 پاورقى. 9. احقاق الحق، ج‏3، ص 482. 10. سوره مائده، آیه 110. 11. نهج البلاغه، نامه 31. 12. بحارالانوار، ج 13، ص 337. 13. همان، ج 84، ص 257. 14. همان، ج 92، ص 400. 15. همان، ج 90 ، ص 265. 16. همان، ج 91، ص 351. 17. همان، ج 49، ص 121. 18. همان، ج 39، ص 246. 19. ادب فناء مقربان، ج 2، ص 82 ؛ «در تدوین این مقاله از این کتاب بهره فراوانى بردم جزى اللّه مؤلفه خیراً». 20. سوره نحل، آیه 98. 21. سوره اعراف، آیه 170.

تبلیغات