آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

«قل هل یستوى الأعمى و البصیر أفلا تتفکرون» (سوره انعام، آیه 50) بگو اى پیامبر آیا کور و بینا یکسانند؟ آیا نمى‏اندیشید؟!
البته مقصود از نابینا در آیه شریفه، کور ظاهرى (روشندل) نیست زیرا نابینائى که در قرآن از او یاد شده، نابیناى معنوى است. در جاى دیگر مى‏فرماید: «و من کان فى هذه أعمى فهو فى الآخرة أعمى و أضل سبیلا»، و هر کس در این دنیا نابینا بود، در آخرت نیز قطعا نابینا است و بسیار گمراه. پس مقصود نابیناى معنوى است که بصیرت ندارد و به جهان خلقت و به آفرینش هستى به دیده بى‏اعتنایى مى‏نگرد.
در قرآن مى‏فرماید: «أ فلم یتفکروا فى أنفسهم ما خلق السموات و الأرض و ما بینهما الا بالحق» (روم / آیه 8) آیا در درون خود نمى‏اندیشند خداوند آسمان‏ها و زمین و آنچه میان آنها است را بر روى موازین حق آفریده است. ملاحظه مى‏کنید قرآن کریم پیوسته از انسان‏ها مى‏خواهد که در آفرینش خویشتن و در خلقت آسمان‏ها و زمین (یعنى تمام موجودات جهان هستى) بیاندیشند، چرا که تفکر انسان را به خدا نزدیک مى‏سازد و علت آفرینش را به او یاد مى‏دهد لذا در احادیث و روایات معصومین علیهم السلام بر مسأله تفکر و اندیشیدن تأکید فراوان شده است تا جائى که همه شنیده‏اید، در روایات رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آمده است: «تفکر ساعة خیر من عبادة سنة» یک ساعت اندیشیدن برتر است از یک سال عبادت کردن. و در روایت دیگرى مى‏خوانیم: «خیر من عبادة سبعین سنة» یک ساعت تفکر بالاتر است از هفتاد سال پرستش.
و هرچند فکر کردن با احساس‏هاى ظاهرى که در مقدمه آنها بینائى است بیشتر درک مى‏شود ولى بى گمان به حواس ظاهرى بسنده نمى‏شود که یک انسان نابینا نیز کاملا مى‏تواند مظاهر زندگى و عجایب آفرینش را درک و لمس کند که گاهى ادراک او بیشتر وافزونتر از ادراک بینایان است زیرا او با قلب بیدار خود و با احساس‏هاى درون، مسائل برون را مى‏بیند و درک مى‏کند.
بگذریم از اینکه تفکر در حقیقت مربوط به قلب و روان انسان است نه برون و ظاهر. با این حال قطعا دیدن اشیاء در اندیشیدن تأثیر بسزائى دارد یا به عبارت دیگر دیدن راهى است براى اندیشیدن.
از این روى مى‏توانیم رسیدن به حالت تفکر را در سه مرحله تصور کنیم:
مر حله أول ادراک حسى: مقصود از ادراک حسى، درک اشیاء با حواس پنجگانه ظاهرى است. پس اگر چیزى را با دیده ببینیم و یا صدائى را با گوش بشنویم و یا غذاى خوشمزه اى را با زبان بچشیم، در آن حال به ادراک حسى اشیاء رسیده ایم.
و چه بسا در مواردى حواس پنجگانه با هم دخالت داشته باشد و انسان را به اوج ادراک حسى برساند. فرض کنید در کنار دریاى خزر در فصل بهار قدم مى‏زنید و میوه‏هاى رسیده شمال را با آرامش خاطر نوش جان مى‏کنید. صداى امواج دریا و نسیم علیل بهارى و نواى دلنشین بلبلان و پرندگان از یک سوى و آن منظره بهشت گونه درختان و دورنماى أفق در انتهاى دریا و آسمان از سوى دیگر همراه با لذت چشیدن میوه‏هاى خوش طعم، حالتى وصف ناشدنى به انسان مى‏دهد که تا نبینى نپندارى. اینجا تمام حواس ظاهر و باطن در حال فعالیت مى‏باشد.
مرحله دوم: لذت بردن از اشیاء و استفاده از نعمت‏هاى گوناگون الهى دومین مرحله رسیدن به فضاى ملکوتى تفکر است که انسان را به اندیشیدن وا مى‏دارد.
پس اگر اشیاء را فقط تصور کنیم، مرحله آغازین تفکر را پیش گرفته ایم و اگر این تصور مبدل به تصدیق شد و در خارج عینیت یافت، به مرحله دوم تفکر مى‏رسیم .
مرحله سوم: اکنون که حواس ظاهرى مشغول به کار شده است و ما را به لذت و استفاده بهینه از این همه نعمت و اداشته است، جا دارد که در برابر عظمت صائع و آفریننده آنها و همه اشیاء سر تسلیم و تعظیم فرود آوریم و در برابر جلال و جمال ذات مقدسش کرنش کنیم و به خاک افتیم و خاضع گردیم. این مرحله نتیجه گیرى است که اندیشیدن خاضعانه را تشکیل مى‏دهد.
خداوند که تمام هستى را مسخر انسان کرده است و او را برتر از همه مخلوقات ارضى و سماوى قرار داده است (و خلقنا الإنسان فى أحسن تقویم) از انسان چه مى‏خواهد؟
اینجا است که تفکر تبدیل به اعتبار (عبرت گرفتن) مى‏شود و از مرحله خیال و اندیشه به مرحله اجرا و عمل مى‏رسد و انسان متفکر را به عبادت و پرستش ذى الجلال فرا مى‏خواند. نقل شده است که لقمان حکیم با تنهائى بسیار خو داشت و ساعت‏ها در تنهائى بسر مى‏برد. روزى اربابش به او رسید و او را در آن حال دید. به او گفت: لقمان! مى‏بینم بسیار تنهائى و خلوت را بر جلوت و زیستن در جمع ترجیح مى‏دهى. چه مى‏شود که میان مردم آیى و با آنان انس گیرى؟ لقمان حکیم پاسخ داد: هر چه بیشتر در تنهائى بسربرم، بیشتر مى‏اندیشم و اندیشه طولانى راه رسیدن به بهشت است.
آرى! دوستان! بیائید با تنهائى خو بگیریم و در خلوت، به آفرینش خود و آنچه پیرامون خود است بیاندیشیم. چرا خدا ما را آفریده است؟ مسیر واقعى ما کجا است؟ چگونه سرنوشت خود را رقم بزنیم و فراتر از حوادث روزگار حرکت کنیم؟ و براى حرکت خود که سیر تکاملى به سوى سرنوشت است چه زاد و توشه اى لازم داریم؟ بیائید در خلقت خود که جهان و علم و دانش را به حیرت واداشته است بیشتر بیندیشیم «و فى أنفسکم أفلا تبصرون» چرا نمى‏بینید که هر روز گوشه اى از عجایب خلقت و راز آفرینش انسان کشف مى‏شود و ما هنوز در خم یک کوچه ایم و مجهولاتمان نسبت به معلوماتمان حتى در آفرینش خویشتن قابل شمارش نیست.
در حرکت دقیق و حساب شده آسمان‏ها و افلاک و سیارات تفکر کنید (و کل فى فلک یسبحون) و ببینید که تمام اشیاء و موجودات عالم در یک حرکت راهنمائى شده و بسیار دقیق و مرتب و منظم (بدون کم و کاست) به سوى مسیر تعیین شده مى‏روند و حرکت تکوینى خود را انجام مى‏دهند و این تو هستى اى انسان که خداوند بر تو تفضل نموده و منت گذاشته و هر دو راه را به تو نمایانده (و هدیناه النجدین) تا یا در مسیر اصلى و تعیین شده الهى حرکت کنى و به سوى او رهنمون گردى (الیه راجعون) و یا اینکه در جا بزنى و بى حرکت در لجنزار زندگى مادى همچون حیوانات و بهایم بمانى.
آرى! تفکر تنها موعظه خداوند است که ما را به آن دعوت مى‏کند: «قل إنما أعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنى و فرادى و تتفکروا» بلکه تفکر نتیجه قیام براى خدا است: قیام کنید تا آماده تفکر شوید و تفکر کنید تا خدا را در موجوداتش درک کنید و هر چه بیشتر بیاندیشید شناخت و معرفتتان به خدا افزونتر مى‏شود و هرچه شناخت بیشتر شود راه رسیدن به بهشت نزدیکتر مى‏گردد. والسلام. پاورقی ها:

تبلیغات