امامان نشانههاى تقوى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
امامان معصوم(ع) پرچمهاى در اهتزاز تقوى
«امامشناسى» با الهام از زیارت جامعه کبیره محور بحث این سلسله مقالات بود. در این مقاله جمله «اعلام التقى» را به تفسیر مىنشینیم. پرچمهاى تقوى
از ویژگیهائى که در زیارت جامعه کبیره براى امامان علیهم السلام ذکر شده آن است که آنان «اعلام التقى» یعنى نشانههاى تقوى هستند. ابتدا واژهها را معنا کرده، سپس به تفسیر جمله مىپردازیم. واژهها
اَعلام جمع عَلَم بمعناى نشانه و علامت است. راغب گوید: علم اثر و نشانهاى است که از چیزى خبر مىدهد. مثل پرچم لشگر و نشانه راه، کوه را به جهت آنکه از دورنمایان است «عَلَم» گفته مىشود.(1)
در قرآن کریم مىخوانیم: «و من آیاته الجوار فى البحر کالاعلام»(2) از نشانههاى خداوند کشتىهائى است همچون کوهها که در دریا در حرکت است نیز مىخوانیم: «وله الجوار المنشآت فى البحر کالا علام»(3) و براى اوست کشتیهاى ساخته شدهاى که در دریا به حرکت در مىآیند و همچون کوهى هستند. گفتنى است جمع علامت علامات است و جمع عَلَم اعلام.
واژه «تُقى» اصل آن وقاء بوده است. بر اساس قاعدهاى که در باب افتعال هست واو تبدیل به تاء شده است. تقى بمعناى تقوى است که ریشه آن حفظ شىء از آنچه که مایه اذیت و ضرر آن است. این معناى لغوى آن. معناى اصطلاحى تقوى را در همین مقاله بیان مىکنیم. نشانههاى تقوى
امامان نشانههاى برجسته تقوى هستند. یعنى تقوى راباید با آن شناخت. هر آنچه را که این گلهاى بىخار جهان هستى انجام دادهاند مصداق تقوى است. آنها عَلَم تقوى هستند همانگونه که پرچم هر کشورى نشانه آن کشور است. شما در هر کشورى غیر ایران باشید اگر درجائى پرچم ایران را دیدید مىیابید که اینجا مرکزى است که مربوط به کشور اسلامى ایران است. همانگونه که تابلوهاى راه نشانههاى مسیرند و ابعاد مختلف آنرا نشان مىدهند. اینک در این فراز مىگوئیم که امامان علیهم السلام پرچمها و نشانههاى کشور تقوى هستند. یعنى هر رفتارى که از آنها دیدید، آن رفتار خود پرچم تقوى است.
اگر مىخواهید خود را به صفات متقین بیارائید. بکوشید صفات امامان را بیابید و به آن آراسته گردید. ببینید آنها در عرصه فردى با خدا چگونه ارتباط داشتند؟ با مردم چگونه؟ در محیط خانواده چگونه؟ با دشمنان چگونه؟ و...و... بهمان رفتار کنید آن تقوى است. لذا در روایات آمده است که هر کس که اهل تقوى باشد «آل محمّد» محسوب مىگردد. نبى گرامى اسلام (ص) فرمود: «آل محمد کل تقى»(4) هر انسان با تقوائى آل پیغمبر است.
امام صادق (ع) فرمود: «من اتقى منکم واصلح فهو منّا اهل البیت قیل له منکم یابن رسول اللّه(ص) قال نعم منّا اما سمعت قول الله عزّ و جلّ «و من یتولّهم منکم فانه منهم(5) و قول ابراهیم فمن تبعنى فانه منّى»(6).
یعنى هر کس از شما که اهل تقوا و صلاح باشد از ما اهل بیت محسوب است گفته شد. از شما فرزند رسول خدا؟ حضرت فرمود: آرى آیا گفته خداوند را نشنیدهاى که «هر کس با آنها (اهل کتاب) دوست باشد از آنهاست و گفته حضرت ابراهیم را که هرکس از من تبعیت کند او از من است». تقوى از نگاه اهل بیت(ع)
آنچه در اینجا مهم است تفسیر تقوى از نگاه اهلبیت (ع) است یعنى آنها تقوى را در چه مىدیدند؟ آیا تقوا را تنها محدود در آوردن وظائف فردى مىدانستند و همین که مثلاً کسى نماز و روزه و...و... دیگر وظائف فردىاش را بجا مىآورد او را متقى مىدیدند؟ آیا آنها «تقوى» را فقط در عرصه پرهیز مىدیدند. و تقوى را پرهیزکارى مىدانستند؟
واقعیت اینست که در پیکره اخلاق اسلامى واژهاى به جامعیت «تقوى» نداریم. در این واژهها تمام مضامین بلند اخلاقى جمع است، حضرت امام على(ع) فرمود: «التقى رئیس الاخلاق(7) یعنى تقوى رئیس اخلاق است. پیامبر گرامى اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلّم در وصیت به ابوذر فرمود:«علیک بتقوى اللّه فانه رأس الامر کلّه»(8) بر تو باد به تقوا الهى که رأس همه امور است بر این اساس است که خطباى جمعه موظفند در هر دو خطبه مردم را دعوت به تقوا کنند در خطبه اول «على الاقوى»(9) در خطبه دوم على الاحوط»(10) و (11).
این دعوت به تقوا صرف تشریفات نیست یعنى گرچه باگفتن این جمله که «اوصیکم بتقوا اللّه» شرط انجام گرفته و خطابه و نماز جمعه مجزى مىشود. لیکن روح این سفارش اینست که خطباى جمعه هر جمعه به برکت این واژه بُعدى از ابعاد تقوا را براى مردم تشریح نمایند.
تقوا در نگاه اهل بیت علیهم السلام بندگى خدا و حریم نگهدارى براى حضرت حق است. از امام صادق(ع) سؤال شد تقوا چیست حضرت فرمود: «ان لایفقدک اللّه حیث امرک ولایراک حیث نهاک»(12) تقوا آن است که خداوند ترا آنجا که دستور داده غائب ندیده و آنجا که نهى نموده حاضرنبیند این یعنى آوردن واجبات و ترک محرمات.
در سخنى امام على(ع) فرمود: «التقوى اجتناب»(13) یعنى تقوا اجتناب از گناه است.
در سخنى دیگر فرمود: «المتقى من اتقى الذنوب»(14) انسان متقى کسى است که از گناهان اجتناب کند.
نیز فرمود : «من ملک شهوته کان تقیا»(15)
آن کس که شهوت خود را مالک شود متقى است. یعنى آن کس که عنان نفس را به دست عقل سپرده و اسیر شهوات نفسانى گناه آلود نشود او باتقوا است.
نیز فرمود: «عند حضور الشهوات و اللّذات یتبین ورع الاتقیاء»(16) به هنگام شهوتها و لذتهاست که ورع اتقیاء آشکار مىگردد. یعنى تقوا شعار نیست، عمل است و محک تقوا متقین عرصه لذتها و شهوتهاست.
این روایات گواه عرصه وسیع تقوا است چون واجبات محدود به واجبات فردى نیست، واجبات اجتماعى، خانوادگى، سیاسى اقتصادى، و... نیز داریم. گناه نیز محدود به گناهان فردى نیست گناهان سیاسى،اجتماعى،خانوادگى، اقتصادى،و... نیز گناه است و اهل تقوا در همه عرصهها «حریم نگهدار» ذات مقدس ربوبىاند «حریم نگهدارى براى خداوند» بهترین تفسیر تقوا است. این حریم نگهدارى براى ذات مقدس ربوبى است که حافظ دین است.
تعابیر «حصن»، «حرز»، «جنّة» که در روایات براى تقوا ذکر شده گویاى این نکته است که دین در سایه تقوا محفوظ مىماند و بدون آن از زندگى رخت برمىبندد.
«حصن» به معناى جائى محکم براى دور ماندن از خطر است، به پناهگاه، جانپناه، قلعه، دژ، حصن گفته مىشود.(17)
امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «اعلموا عباد اللّه ان التقوى دارحصن عزیز و الفجور دارحصن ذلیل لایمنع اهله و لایحرز من لجأ الیه الا و بالتقوى تقطع حمّة الخطایا»(18) اى بندگان خدا بدانید تقوا قلعهاى محکم و نیرومند است اما بدکارى حصارى است سست و بىدفاع که اهلش را از بدى باز نمىدارد و کسى که به آن پناهنده شود نگهداریش نمىکند آگاه باشید با تقوا مىتوان زهر گناهان را از بین برد.
«حرز» به معناى محل امن براى پناه بردن است.(19)
امیرمؤمنان على (ع) فرمود: «التقوى حرز لمن عمل بها»(20) تقوا محل حفظ و نگهدارى (دین) است براى آن کس که به آن پایبند باشد.
«جنّة» بمعناى سپر است. امیرمؤمنان على(ع) فرمود:
«...فان التقوى فى الیوم الحرز و الجنّة و فى عند الطریق الى الجَنة...»(21) همانا تقوا امروز وسیله حفظ و سپر است و فردا راه رسیدن به بهشت است.
با این نگاه به «تقوى» باید تقوا را همانند خونى دید که در پیکره اخلاق اسلامى جریان دارد و در تمامى عرصهها جلوهگرى دارد. گفتنى است که روح تقوا ترک گناه است و این یعنى حریم نگهدارى براى خداوند. یعنى آوردن واجبات که ترک آن گناه است و ترک محرمات که آوردن آنها معصیت است. شخصى از یکى از اهل سلوک پرسید تقوا چیست؟ او گفت: وقتى وارد سرزمینى شوى که خار دارد چگونه راه مىروى؟ او گفت: احتیاط مىکنم، مراقبم که خار پایم فرو نرود. آن سالک گفت: در دنیا این چنین زندگى کن (مراقب باش خار گناه به پاى دینت فرو نرود) این همان تقوا است.(22)
بنابراین آنچه ما درپى اثبات آنیم آن است که تقوا را در عرصهاى وسیع ببینیم به گستردگى همه ابعاد دین و آنرا در چارچوب مسائل فردى محدود نکنیم. اهل بیت پرچمهاى تقوى
اهل البیت(ع) در همه ابعاد تجسم تقوا بودند باید با کاوش در رفتار آنها حوزه تقوا را شناخت که بحق آنها «کلمة التقوى» بودند. در ذیل آیه شریفه 26 سوره فتح «و الزمهم کلمة التقوى» خداوند آنها را به کلمه تقوى ملزم، ساخت روایات فراوانى رسیده است که کلمه تقوا مائیم حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) فرمود: «نحن کلمة التقوى و العروة الوثقى» مائیم کلمه تقوى و دستگیره محکم الهى(23) در بعد فردى عاشق بىقرار حق بودند، نمازشان خاضعانه، خاشعانه، عاشقانه، اول وقت بود. اهل ذکر مدام بودند، اهل مستحبات بویژه نماز شب بودند. به استقبال روزه واجب رفته روزههاى مستحبى فراوان مىگرفتند. حجشان حج واقعى بود و با تمام وجود لبیک گفته و سراسر جانشان دور خانه خدا مىگشت.(24)
اهل کار و تلاش بودند و آنرا عار و دون شأن نمىدانستند(25) اهل انفاق و صدقه بودند، فقیر را از خود نمىراندند گاه تمام زندگى خود را در راه خدا مىدادند.(26)
با زیر دستان و زیر مجموعه خود انسانى رفتار مىکردند.(27)
حق مدار بودند امام حسن(ع) فرمود:«انا اهل بیت اذا علمنا الحق تمسّکنا به »(28)، ما اهل بیتى هستیم که وقتى حق را شناختیم به آن تمسک مىکنیم وقتى کسى را به خوبى و صلاح مىشناختند با شایعات علیه او تحت تأثیر قرار نمىگرفتند.
امام صادق(ع) فرمود: «انا اهل بیت اذا علمنا من احد خیراً لم تزل ذلک عنه منّا اقاویل الرجال»(29) اهل بیتى هستیم که وقتى از کسى خیرى دیدیم با گفتههاى این و آن نظرمان برنگشته و همچنان او را اهل خیر مىشناسیم. اهل گذشت و شکر بودند.
امام رضا(ع) فرمود: «انا اهل بیت ورثنا العفو من آل یعقوب و ورثنا الشکر من آل داود، ما اهل بیتى هستیم که عفو را از آلیعقوب (یوسف) و شکر را از آل داود به ارث بردهایم.(30)
به وعده و قرار خود پایبند بوده خلف قول نمىکردند:
امام رضا(ع) فرمود: «انا اهل بیت نرى وعدنا علینا دیناً کما صنع رسول اللّه(ص)»(31) ما اهل بیتى هستیم که وعدهمان را دینى بر خود مىدانیم آنچنان که رسول گرامى اسلام چنین رفتار مىکرد.
اینها تنها قطرهاى از دریاى فضائل اهل بیت علیهم السلام بود .پرچمهاى هدایت را از این اندک مىتوان یافت. متقى کیست؟
به این ترتیب روشن شد که «متقى» کیست؟ متقى آن است که در حد توانش تلاش کند که خود را آراسته به صفات معصومین(ع) نماید. گرچه ما هرگز نخواهیم توانست به اوج شاخسار فضائل آنان برسیم، امّا نباید مأیوس شده و از آنچه در توان داریم مایه بگذاریم تا هرچه بیشتر به قلّه نزدیک شویم راز سفارش فراوان پیامبر(ص) و اهل بیت علیهم السلام به اقتدا به اهل بیت (ع) و الگو گرفتن از آنها همین است.
نبى گرامى اسلام (ص) فرمود: «من سرّه ان یحیى حیاتى و یسکن جنّة عدن غرسها ربّى فلیوال علیاً من بعدى ولیوال ولیّه و التقیّد بالائمة من بعدى...»(32)...آنکس که دوست داشته باشد زندگى و مرگ مرا داشته باشد و در بهشت جاویدان ساکن گردد که خدایم آنرا قرار داده پس ولایت على(ع) را پذیرفته و دوست او را دوست داشته باشد و به امامان بعد از من اقتداء کند...»
نیز فرمود: «اهل بیتى یفرقون بین الحق و الباطل و هم الائمة الّذین یقتدى بهم»(33) اهل بیت من حق را از باطل جدا مىسازند و آنهایند امامانى که باید به آنها اقتدا کرد.
این الگو گرفتن مستلزم معرفت اهل بیت(ع) است نه معرفت شناسنامهاى که مثلاً تاریخ تولد و وفات و عدد همسر و فرزندان و...چگونه بوده است. این نوع شناخت نقشى در سازندگى ندارد بلکه این معرفت اسوهاى است که مىتواند تحول در زندگى ایجاد کرده و انسان را با تمسک به آنان به حوزه متقین وارد سازد. و این معرفت است که شدیداً مورد سفارش اهل بیت(ع) است.
نبى گرامى اسلام (ص) فرمود: «مِن مَنّ اللّه علیه بمعرفة اهل بیتى و ولایتهم فقد جمع اللّه له الخیر کلّه»(34) آن کسى که خداوند نعمت معرفت اهل بیتم و پذیرش ولایت آنها را به او عنایت کرده باشد خداوند تمام خیر را براى او جمع کرده است.
نیز فرمود: «معرفة آل محمد(ص) براءة من النار...»(35) معرفت آل پیامبر سبب خلاصى از آتش است.
روشن است این معرفتى است که در پى آن اقتدا باشد، تا آنجا معرفت اهل بیت (ع) اهمیت دارد که در روایات آمده است بدون معرفت آنها نمىتوان خدا را شناخت چون تنها معرّف حقیقى حضرت حق اهل بیت علیهم السلاماند.
امام باقر (ع) فرمود: «انما یعرف اللّه عزّ و جلّ و یعبده من عرف اللّه و عرف امامه منا اهل البیت»(36) تنها کسى خداى عزّ و جلّ را شناخته و او را عبادت مىکند که حضرتش را شناخته باشد و امامى که از ما اهل بیت(ع) است بشناسد.(37)
به فضل خداوند در فرازهاى آتى این زیارت بخصوص در ذیل جمله «السلام على محال معرفة اللّه» در این زمینه با تفضیل بیشرى سخن خواهیم گفت. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. مفردات راغب، «واژه عَلَم». 2. سوره شورى، آیه 32. 3. سوره رحمن، آیه 24 4. الفردوس، ج 1، ص 418. 5. سوره مائده، آیه 51. 6. سوره هود، آیه 46. 7. دعائم الاسلام، ج1، ص 62. 8. نهج البلاغه، حکمت 410. 9. بحارالانوار، ج 70، ص 289. 10. فتوى است. 11. احوط وجوبى است و مقلّد مىتواند در این مسئله به مرجع دیگرى که پس از او اعلم است مراجعه کند. 12. تحریر الوسیله، ج 1، ص 220. 13. بحارالانوار، ج 70، ص 285. 14. غررالحکم، کلمه تقوى. 15. همان. 16. همان. 17. همان. 18. فرهنگ سخن ،ج 3، ص 2538. 19. نهج البلاغه، خطبه 157. 20. فرهنگ سخن، ج 3، ص 2291. 21. غررالحکم، کلمه تقوى. 22. نهج البلاغه، خطبه 191. 23. سفینة البحار، ج 4، ص 732(چاپ آستان قدس رضوى(ع)) 24. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 73. 25. ر.ک اهل البیت فى الکتاب و السنة ، ص 267 تا 284. 26. همان، ص 293 تا 296. 27. همان، ص 297 تا 302. 28. همان، ص 303 تا 306. 29. مقاتل الطالبین، ص 76. 30. بصائر الدرجات، ص 362. 31. کافى، ج 8، ص 308. 32. تحف العقول، ص 446. 33. حلیة الاولیاء، ج 1، ص 86 ؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 292 ؛ بصائر الدرجات، ص 48 تا 53. 34. کافى، ج 1، 208. 35. امالى صدوق، ص 383. 36. ینابیع المودّة، ج 1، ص 78. 37. کافى، ج 1، ص 181. 38. در تدوین این مقاله از کتاب «اهل البیت فى الکتاب و السنة» بهره بردیم خداوند به مؤلف آن جزاى خیر عنایت فرماید.
«امامشناسى» با الهام از زیارت جامعه کبیره محور بحث این سلسله مقالات بود. در این مقاله جمله «اعلام التقى» را به تفسیر مىنشینیم. پرچمهاى تقوى
از ویژگیهائى که در زیارت جامعه کبیره براى امامان علیهم السلام ذکر شده آن است که آنان «اعلام التقى» یعنى نشانههاى تقوى هستند. ابتدا واژهها را معنا کرده، سپس به تفسیر جمله مىپردازیم. واژهها
اَعلام جمع عَلَم بمعناى نشانه و علامت است. راغب گوید: علم اثر و نشانهاى است که از چیزى خبر مىدهد. مثل پرچم لشگر و نشانه راه، کوه را به جهت آنکه از دورنمایان است «عَلَم» گفته مىشود.(1)
در قرآن کریم مىخوانیم: «و من آیاته الجوار فى البحر کالاعلام»(2) از نشانههاى خداوند کشتىهائى است همچون کوهها که در دریا در حرکت است نیز مىخوانیم: «وله الجوار المنشآت فى البحر کالا علام»(3) و براى اوست کشتیهاى ساخته شدهاى که در دریا به حرکت در مىآیند و همچون کوهى هستند. گفتنى است جمع علامت علامات است و جمع عَلَم اعلام.
واژه «تُقى» اصل آن وقاء بوده است. بر اساس قاعدهاى که در باب افتعال هست واو تبدیل به تاء شده است. تقى بمعناى تقوى است که ریشه آن حفظ شىء از آنچه که مایه اذیت و ضرر آن است. این معناى لغوى آن. معناى اصطلاحى تقوى را در همین مقاله بیان مىکنیم. نشانههاى تقوى
امامان نشانههاى برجسته تقوى هستند. یعنى تقوى راباید با آن شناخت. هر آنچه را که این گلهاى بىخار جهان هستى انجام دادهاند مصداق تقوى است. آنها عَلَم تقوى هستند همانگونه که پرچم هر کشورى نشانه آن کشور است. شما در هر کشورى غیر ایران باشید اگر درجائى پرچم ایران را دیدید مىیابید که اینجا مرکزى است که مربوط به کشور اسلامى ایران است. همانگونه که تابلوهاى راه نشانههاى مسیرند و ابعاد مختلف آنرا نشان مىدهند. اینک در این فراز مىگوئیم که امامان علیهم السلام پرچمها و نشانههاى کشور تقوى هستند. یعنى هر رفتارى که از آنها دیدید، آن رفتار خود پرچم تقوى است.
اگر مىخواهید خود را به صفات متقین بیارائید. بکوشید صفات امامان را بیابید و به آن آراسته گردید. ببینید آنها در عرصه فردى با خدا چگونه ارتباط داشتند؟ با مردم چگونه؟ در محیط خانواده چگونه؟ با دشمنان چگونه؟ و...و... بهمان رفتار کنید آن تقوى است. لذا در روایات آمده است که هر کس که اهل تقوى باشد «آل محمّد» محسوب مىگردد. نبى گرامى اسلام (ص) فرمود: «آل محمد کل تقى»(4) هر انسان با تقوائى آل پیغمبر است.
امام صادق (ع) فرمود: «من اتقى منکم واصلح فهو منّا اهل البیت قیل له منکم یابن رسول اللّه(ص) قال نعم منّا اما سمعت قول الله عزّ و جلّ «و من یتولّهم منکم فانه منهم(5) و قول ابراهیم فمن تبعنى فانه منّى»(6).
یعنى هر کس از شما که اهل تقوا و صلاح باشد از ما اهل بیت محسوب است گفته شد. از شما فرزند رسول خدا؟ حضرت فرمود: آرى آیا گفته خداوند را نشنیدهاى که «هر کس با آنها (اهل کتاب) دوست باشد از آنهاست و گفته حضرت ابراهیم را که هرکس از من تبعیت کند او از من است». تقوى از نگاه اهل بیت(ع)
آنچه در اینجا مهم است تفسیر تقوى از نگاه اهلبیت (ع) است یعنى آنها تقوى را در چه مىدیدند؟ آیا تقوا را تنها محدود در آوردن وظائف فردى مىدانستند و همین که مثلاً کسى نماز و روزه و...و... دیگر وظائف فردىاش را بجا مىآورد او را متقى مىدیدند؟ آیا آنها «تقوى» را فقط در عرصه پرهیز مىدیدند. و تقوى را پرهیزکارى مىدانستند؟
واقعیت اینست که در پیکره اخلاق اسلامى واژهاى به جامعیت «تقوى» نداریم. در این واژهها تمام مضامین بلند اخلاقى جمع است، حضرت امام على(ع) فرمود: «التقى رئیس الاخلاق(7) یعنى تقوى رئیس اخلاق است. پیامبر گرامى اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلّم در وصیت به ابوذر فرمود:«علیک بتقوى اللّه فانه رأس الامر کلّه»(8) بر تو باد به تقوا الهى که رأس همه امور است بر این اساس است که خطباى جمعه موظفند در هر دو خطبه مردم را دعوت به تقوا کنند در خطبه اول «على الاقوى»(9) در خطبه دوم على الاحوط»(10) و (11).
این دعوت به تقوا صرف تشریفات نیست یعنى گرچه باگفتن این جمله که «اوصیکم بتقوا اللّه» شرط انجام گرفته و خطابه و نماز جمعه مجزى مىشود. لیکن روح این سفارش اینست که خطباى جمعه هر جمعه به برکت این واژه بُعدى از ابعاد تقوا را براى مردم تشریح نمایند.
تقوا در نگاه اهل بیت علیهم السلام بندگى خدا و حریم نگهدارى براى حضرت حق است. از امام صادق(ع) سؤال شد تقوا چیست حضرت فرمود: «ان لایفقدک اللّه حیث امرک ولایراک حیث نهاک»(12) تقوا آن است که خداوند ترا آنجا که دستور داده غائب ندیده و آنجا که نهى نموده حاضرنبیند این یعنى آوردن واجبات و ترک محرمات.
در سخنى امام على(ع) فرمود: «التقوى اجتناب»(13) یعنى تقوا اجتناب از گناه است.
در سخنى دیگر فرمود: «المتقى من اتقى الذنوب»(14) انسان متقى کسى است که از گناهان اجتناب کند.
نیز فرمود : «من ملک شهوته کان تقیا»(15)
آن کس که شهوت خود را مالک شود متقى است. یعنى آن کس که عنان نفس را به دست عقل سپرده و اسیر شهوات نفسانى گناه آلود نشود او باتقوا است.
نیز فرمود: «عند حضور الشهوات و اللّذات یتبین ورع الاتقیاء»(16) به هنگام شهوتها و لذتهاست که ورع اتقیاء آشکار مىگردد. یعنى تقوا شعار نیست، عمل است و محک تقوا متقین عرصه لذتها و شهوتهاست.
این روایات گواه عرصه وسیع تقوا است چون واجبات محدود به واجبات فردى نیست، واجبات اجتماعى، خانوادگى، سیاسى اقتصادى، و... نیز داریم. گناه نیز محدود به گناهان فردى نیست گناهان سیاسى،اجتماعى،خانوادگى، اقتصادى،و... نیز گناه است و اهل تقوا در همه عرصهها «حریم نگهدار» ذات مقدس ربوبىاند «حریم نگهدارى براى خداوند» بهترین تفسیر تقوا است. این حریم نگهدارى براى ذات مقدس ربوبى است که حافظ دین است.
تعابیر «حصن»، «حرز»، «جنّة» که در روایات براى تقوا ذکر شده گویاى این نکته است که دین در سایه تقوا محفوظ مىماند و بدون آن از زندگى رخت برمىبندد.
«حصن» به معناى جائى محکم براى دور ماندن از خطر است، به پناهگاه، جانپناه، قلعه، دژ، حصن گفته مىشود.(17)
امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «اعلموا عباد اللّه ان التقوى دارحصن عزیز و الفجور دارحصن ذلیل لایمنع اهله و لایحرز من لجأ الیه الا و بالتقوى تقطع حمّة الخطایا»(18) اى بندگان خدا بدانید تقوا قلعهاى محکم و نیرومند است اما بدکارى حصارى است سست و بىدفاع که اهلش را از بدى باز نمىدارد و کسى که به آن پناهنده شود نگهداریش نمىکند آگاه باشید با تقوا مىتوان زهر گناهان را از بین برد.
«حرز» به معناى محل امن براى پناه بردن است.(19)
امیرمؤمنان على (ع) فرمود: «التقوى حرز لمن عمل بها»(20) تقوا محل حفظ و نگهدارى (دین) است براى آن کس که به آن پایبند باشد.
«جنّة» بمعناى سپر است. امیرمؤمنان على(ع) فرمود:
«...فان التقوى فى الیوم الحرز و الجنّة و فى عند الطریق الى الجَنة...»(21) همانا تقوا امروز وسیله حفظ و سپر است و فردا راه رسیدن به بهشت است.
با این نگاه به «تقوى» باید تقوا را همانند خونى دید که در پیکره اخلاق اسلامى جریان دارد و در تمامى عرصهها جلوهگرى دارد. گفتنى است که روح تقوا ترک گناه است و این یعنى حریم نگهدارى براى خداوند. یعنى آوردن واجبات که ترک آن گناه است و ترک محرمات که آوردن آنها معصیت است. شخصى از یکى از اهل سلوک پرسید تقوا چیست؟ او گفت: وقتى وارد سرزمینى شوى که خار دارد چگونه راه مىروى؟ او گفت: احتیاط مىکنم، مراقبم که خار پایم فرو نرود. آن سالک گفت: در دنیا این چنین زندگى کن (مراقب باش خار گناه به پاى دینت فرو نرود) این همان تقوا است.(22)
بنابراین آنچه ما درپى اثبات آنیم آن است که تقوا را در عرصهاى وسیع ببینیم به گستردگى همه ابعاد دین و آنرا در چارچوب مسائل فردى محدود نکنیم. اهل بیت پرچمهاى تقوى
اهل البیت(ع) در همه ابعاد تجسم تقوا بودند باید با کاوش در رفتار آنها حوزه تقوا را شناخت که بحق آنها «کلمة التقوى» بودند. در ذیل آیه شریفه 26 سوره فتح «و الزمهم کلمة التقوى» خداوند آنها را به کلمه تقوى ملزم، ساخت روایات فراوانى رسیده است که کلمه تقوا مائیم حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) فرمود: «نحن کلمة التقوى و العروة الوثقى» مائیم کلمه تقوى و دستگیره محکم الهى(23) در بعد فردى عاشق بىقرار حق بودند، نمازشان خاضعانه، خاشعانه، عاشقانه، اول وقت بود. اهل ذکر مدام بودند، اهل مستحبات بویژه نماز شب بودند. به استقبال روزه واجب رفته روزههاى مستحبى فراوان مىگرفتند. حجشان حج واقعى بود و با تمام وجود لبیک گفته و سراسر جانشان دور خانه خدا مىگشت.(24)
اهل کار و تلاش بودند و آنرا عار و دون شأن نمىدانستند(25) اهل انفاق و صدقه بودند، فقیر را از خود نمىراندند گاه تمام زندگى خود را در راه خدا مىدادند.(26)
با زیر دستان و زیر مجموعه خود انسانى رفتار مىکردند.(27)
حق مدار بودند امام حسن(ع) فرمود:«انا اهل بیت اذا علمنا الحق تمسّکنا به »(28)، ما اهل بیتى هستیم که وقتى حق را شناختیم به آن تمسک مىکنیم وقتى کسى را به خوبى و صلاح مىشناختند با شایعات علیه او تحت تأثیر قرار نمىگرفتند.
امام صادق(ع) فرمود: «انا اهل بیت اذا علمنا من احد خیراً لم تزل ذلک عنه منّا اقاویل الرجال»(29) اهل بیتى هستیم که وقتى از کسى خیرى دیدیم با گفتههاى این و آن نظرمان برنگشته و همچنان او را اهل خیر مىشناسیم. اهل گذشت و شکر بودند.
امام رضا(ع) فرمود: «انا اهل بیت ورثنا العفو من آل یعقوب و ورثنا الشکر من آل داود، ما اهل بیتى هستیم که عفو را از آلیعقوب (یوسف) و شکر را از آل داود به ارث بردهایم.(30)
به وعده و قرار خود پایبند بوده خلف قول نمىکردند:
امام رضا(ع) فرمود: «انا اهل بیت نرى وعدنا علینا دیناً کما صنع رسول اللّه(ص)»(31) ما اهل بیتى هستیم که وعدهمان را دینى بر خود مىدانیم آنچنان که رسول گرامى اسلام چنین رفتار مىکرد.
اینها تنها قطرهاى از دریاى فضائل اهل بیت علیهم السلام بود .پرچمهاى هدایت را از این اندک مىتوان یافت. متقى کیست؟
به این ترتیب روشن شد که «متقى» کیست؟ متقى آن است که در حد توانش تلاش کند که خود را آراسته به صفات معصومین(ع) نماید. گرچه ما هرگز نخواهیم توانست به اوج شاخسار فضائل آنان برسیم، امّا نباید مأیوس شده و از آنچه در توان داریم مایه بگذاریم تا هرچه بیشتر به قلّه نزدیک شویم راز سفارش فراوان پیامبر(ص) و اهل بیت علیهم السلام به اقتدا به اهل بیت (ع) و الگو گرفتن از آنها همین است.
نبى گرامى اسلام (ص) فرمود: «من سرّه ان یحیى حیاتى و یسکن جنّة عدن غرسها ربّى فلیوال علیاً من بعدى ولیوال ولیّه و التقیّد بالائمة من بعدى...»(32)...آنکس که دوست داشته باشد زندگى و مرگ مرا داشته باشد و در بهشت جاویدان ساکن گردد که خدایم آنرا قرار داده پس ولایت على(ع) را پذیرفته و دوست او را دوست داشته باشد و به امامان بعد از من اقتداء کند...»
نیز فرمود: «اهل بیتى یفرقون بین الحق و الباطل و هم الائمة الّذین یقتدى بهم»(33) اهل بیت من حق را از باطل جدا مىسازند و آنهایند امامانى که باید به آنها اقتدا کرد.
این الگو گرفتن مستلزم معرفت اهل بیت(ع) است نه معرفت شناسنامهاى که مثلاً تاریخ تولد و وفات و عدد همسر و فرزندان و...چگونه بوده است. این نوع شناخت نقشى در سازندگى ندارد بلکه این معرفت اسوهاى است که مىتواند تحول در زندگى ایجاد کرده و انسان را با تمسک به آنان به حوزه متقین وارد سازد. و این معرفت است که شدیداً مورد سفارش اهل بیت(ع) است.
نبى گرامى اسلام (ص) فرمود: «مِن مَنّ اللّه علیه بمعرفة اهل بیتى و ولایتهم فقد جمع اللّه له الخیر کلّه»(34) آن کسى که خداوند نعمت معرفت اهل بیتم و پذیرش ولایت آنها را به او عنایت کرده باشد خداوند تمام خیر را براى او جمع کرده است.
نیز فرمود: «معرفة آل محمد(ص) براءة من النار...»(35) معرفت آل پیامبر سبب خلاصى از آتش است.
روشن است این معرفتى است که در پى آن اقتدا باشد، تا آنجا معرفت اهل بیت (ع) اهمیت دارد که در روایات آمده است بدون معرفت آنها نمىتوان خدا را شناخت چون تنها معرّف حقیقى حضرت حق اهل بیت علیهم السلاماند.
امام باقر (ع) فرمود: «انما یعرف اللّه عزّ و جلّ و یعبده من عرف اللّه و عرف امامه منا اهل البیت»(36) تنها کسى خداى عزّ و جلّ را شناخته و او را عبادت مىکند که حضرتش را شناخته باشد و امامى که از ما اهل بیت(ع) است بشناسد.(37)
به فضل خداوند در فرازهاى آتى این زیارت بخصوص در ذیل جمله «السلام على محال معرفة اللّه» در این زمینه با تفضیل بیشرى سخن خواهیم گفت. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. مفردات راغب، «واژه عَلَم». 2. سوره شورى، آیه 32. 3. سوره رحمن، آیه 24 4. الفردوس، ج 1، ص 418. 5. سوره مائده، آیه 51. 6. سوره هود، آیه 46. 7. دعائم الاسلام، ج1، ص 62. 8. نهج البلاغه، حکمت 410. 9. بحارالانوار، ج 70، ص 289. 10. فتوى است. 11. احوط وجوبى است و مقلّد مىتواند در این مسئله به مرجع دیگرى که پس از او اعلم است مراجعه کند. 12. تحریر الوسیله، ج 1، ص 220. 13. بحارالانوار، ج 70، ص 285. 14. غررالحکم، کلمه تقوى. 15. همان. 16. همان. 17. همان. 18. فرهنگ سخن ،ج 3، ص 2538. 19. نهج البلاغه، خطبه 157. 20. فرهنگ سخن، ج 3، ص 2291. 21. غررالحکم، کلمه تقوى. 22. نهج البلاغه، خطبه 191. 23. سفینة البحار، ج 4، ص 732(چاپ آستان قدس رضوى(ع)) 24. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 73. 25. ر.ک اهل البیت فى الکتاب و السنة ، ص 267 تا 284. 26. همان، ص 293 تا 296. 27. همان، ص 297 تا 302. 28. همان، ص 303 تا 306. 29. مقاتل الطالبین، ص 76. 30. بصائر الدرجات، ص 362. 31. کافى، ج 8، ص 308. 32. تحف العقول، ص 446. 33. حلیة الاولیاء، ج 1، ص 86 ؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 292 ؛ بصائر الدرجات، ص 48 تا 53. 34. کافى، ج 1، 208. 35. امالى صدوق، ص 383. 36. ینابیع المودّة، ج 1، ص 78. 37. کافى، ج 1، ص 181. 38. در تدوین این مقاله از کتاب «اهل البیت فى الکتاب و السنة» بهره بردیم خداوند به مؤلف آن جزاى خیر عنایت فرماید.