ضرورت و خاستگاه دین از دیدگاه قرآن
آرشیو
چکیده
متن
بررسىهاى دانشمندان نشان مىدهد که تاریخ بشر با دین آمیخته بوده است.(1) این حقیقت متفکران بسیارى را به تأمل در راز نیاز به دین و خاستگاه آن فرا خوانده و دیدگاههاى گوناگون پدید آورده است. گروهى با رویکرد الحادى عواملى چون غلبه بر ترس از محیط طبیعى را در پیدایش مذهب مؤثر دانسته و جمعى بر کارکردهاى اجتماعى دین انگشت نهادهاند.(2) اما ژرفنگرى بیشتر انسان را به این واقعیت رهنمون مىسازد که آگاهى از آغاز و انجام هستى از بنیادىترین نیازهاى بشر است(3) و بیش از همه چیز همین نیاز فطرى است که انسان را به سوى دینطلبى مىکشاند. ما در این نوشتار برآنیم که با جستجویى گذرا به برخى آیات قرآن کریم دیدگاه قرآن را در مورد ضرورت و فواید دین براى انسانها مورد مطالعه قرار دهیم.
1- از دیدگاه قرآن خلقت انسان داراى هدف خاصى است: خداوند متعال مىفرماید: «یا ایّها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه؛(4) اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مىروى و او را ملاقات خواهى کرد». آیا غرض از خلقت انسان بهرهگیرى از دنیا بوده تا چند روزى در این دنیا زندگى کند و مراحلى را بگذراند، به دنیا بیاید، چند روزى کودک باشد، به جوانى برسد و بعد پیر شود و باز به خاک برگردد؟ اگر غرض از آفرینش انسان این باشد این فرض با خلقت حیوانات تمام مىشود و دیگر لازم نبود انسان آفریده شود و بر فرض که انسان براى این غرض باشد احتیاجى به فکر و شعور براى او نبود. لذا اینکه غرض از خلقت انسان تنها بهرهگیرى از مادیات دنیا باشد و انسان به یک زندگى دورانى تن دهد و حرکت دورانى داشته باشد، قرآن کریم آن را لغو و بیهوده مىشمارد و از تن دادن به چنین زندگى نهى مىفرماید و آن را زندگى ذلّت بار مىشمارد.(5) «و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور؛(6) و زندگى دنیا چیزى جز سرمایه فریب نیست». «اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فىالاموال والاولاد؛(7) بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجملپرستى و فخر فروشى درمیان شما افزونطلبى در اموال و فرزندان است».
این نداى قرآن است که مىفرماید: «ارضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة فما متاع الحیوة الدنیا فىالآخرة الّا قلیل؛(8) آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شدهاید؟ با اینکه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست». و باز مىفرماید: «و فرحوا بالحیاة الدنیا و ماالحیاة الدنیا فىالآخرة الا متاع؛(9) آنها به زندگى دنیا شاد شدند در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت متاع ناچیزى است». با توجه به این آیات معلوم مىشود زندگى انسان اگر به خاطر دنیا باشد ارزش ندارد بنابراین غرض از خلقت باید غیر از این باشد و زندگى در دنیا باید وسیلهاى براى آن غرض باشد. در اینجا باز به قرآن برمىگردیم تا ببینیم غرض از خلقت را چگونه بیان مىفرماید آنجا که فرمود: «و ما خلقت الجن والانس الاّ لیعبدون؛(10) جن و انس را نیافریدیم مگر براى این که مرا پرستش کنند». پرستش چیست؟ راه و رسم آن چگونه است؟ دستوراتى که باید مورد اطاعت قرار گیرند و امورى که از آنها نهى شدهاند کدامند؟ از کجا باید آنها را شناخت؟ آیا جز وحى و دین چیز دیگرى مىتواند پاسخگو باشد؟ حال که به این حقیقت دست یافتیم که زندگى انسان بازیچه نیست و خداى حکیم آدمى را چون چارپایان به خود واگذار نکرده است، ناچار باید از غفلت و بىخبرى درآییم و به دنبال کشف برنامهاى براى تأمین سعادت خویش برآییم. در گام اول حس و عقل را در پىریزى همه جانبهاى براى زندگى این جهانى نیز کارآمد نمىیابیم چه رسد به اینکه دورنماى زندگى پس از مرگ را ترسیم کند و راه درست زیستن را بنمایاند از این رو توجه به حکمت الهى ما را به منبعى دیگر از معرفت رهنمون مىگردد که در منابع دینى وحى خوانده شده است.(11) امام رضا(ع) مىفرماید: از آنجا که در آفرینش مردمان و استعدادهاى آنان آنچه به طور کامل به مصالح شان برساند وجود نداشت و آفریدگار برتر از آن بود که دیده شود و ارتباط مستقیم با وى برقرار گردد چارهاى جز این نبود که فرستادهاى معصوم میان او و آدمیان میانجى شود و امر و نهى الهى را به ایشان برساند.(12) یعنى دین را براى رسیدن انسانها به سعادت برایشان ارمغان آورد. نتیجه این مىشود که دین وسیله رسیدن به هدف خلقت و سعادت انسان است. به قول علامه طباطبایى:«فانّ الدین هو الطریقة المسلوکة... التى یقصد بها الوصول الى السعادة الحقیقة؛(13) دین همان روش پیموده شدهاى است که هدف آن رسیدن به سعادت ح
قیقى است».
2- قرآن کریم دین را یکى از فطریات انسان مىداند و انسانها را به پاسخگویى به این نیاز درونى مىخواند: «فاقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت اللّه التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون؛(14) پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است که آیین استوار، ولى اکثر مردم نمىدانند». فطرت و نوع آفرینش انسان او را به دین یعنى اصول علمى و عملى در زندگى که مبتنى بر دفع حوایج حقیقى انسان هستند هدایت مىکند. به عبارت دیگر قوانین تشریعى که با عمل به آنها سعادت واقعى انسان تأمین مىشود بر اقتضاى تکوین و خلقت انسان انطباق دارند و مراد از فطرى بودن دین همین است.(15) البته این نیاز فطرى بر خلاف غرایز طبیعى و حیوانى به خودى خود شکوفا نمىگردد و بسیار مورد غفلت قرار مىگیرد از این رو پیامبران همواره پیمان فطرت را یاد آور مىشوند و از انسان مىخواهند به نداى درونى خویش گوش سپارد.(16) علامه طباطبایى نیز این توجه به فطرت و غافل نبودن از آن را به لطافت خاصى مستدل مىسازد و مىگوید: حرف فاء که در اول آیه است مىرساند که کلام در آیه فرع و نتیجه مطالبى است که در خصوص مبداء و معاد در آیات قبل استفاده مىشد و معنایش این است که وقتى که ثابت شد که خلقت و تدبیر تنها از آن خداست و او را شریکى نیست و او به زودى خلق را مبعوث نموده به حساب مىکشد و نیز معلوم شد که در آنروز کسى که از او اعراض کرده باشد و رو به غیر آورده باشد راه نجاتى ندارد پس روى دل به سوى دین کرده و ملازم آن باش که آن همان دینى است که خلقت الهیه بدان دعوت مىکند.(17)
3- دین فرو نشاننده عطش جاودانگى انسان: میل به فنا ناپذیرى و جاودانگى یکى از نیازهایى است که در اعماق جان انسان ریشه دارد و ترس از به پایان رسیدن زندگى به شدت وى را مىآزارد کسانى که مرگ را پایان حیات انسان مىشمارند به پوچ انگارى مىرسند و زیستن در این جهان را بىمعنا مىیابند. تنها دین الهى است که با تأکید بر حیات جاویدان انسان و زندگى پس از مرگ به این نیاز اصیل آدمى پاسخ مىگوید و عطش جاودانه زیستن را فرو مىنشاند: «و بشّر الذین آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الانهار کلما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الذى رزقنا من قبل و اُتُوا به متشابها و لهم فیها ازواج مطهرة و هم فیها خالدون؛(18) به کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند، بشارت ده که باغهایى از بهشت براى آنهاست که نهرها از زیر درختانش جارى است. هر زمان که میوهاى از آن به آنان داده شود. مىگویند: «این همان است که قبلاً به ما روزى داده شده بود» و میوههایى که براى آنها آورده مىشود، همه براى آنها یکسانند. و براى آنان همسرانى پاک و پاکیزه است و جاودانه در آن خواهند بود.» دانشمندان خدا ناگرا براى زدودن ترس از فنا ناپذیرى از دل آدمى بسیار کوشیدهاند اما توفیق چندانى نیافتهاند و در سرکوب این گرایش ذاتى انسان ناتوان ماندهاند اما در نگاه ادیان آسمانى مرگ آغاز زندگى حقیقى است این تفسیر از مرگ به زندگى معنا مىبخشد و خدا باوران را به استقبال عاشقانه از شهادت مىکشاند.(19) «اِن اللّه اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان الهم الجنة؛(20) خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریدارى کرده که در برابرش بهشت براى آنان باشد».
4- دین عامل وحدت و یکپارچگى: ادیان توحیدى مظهر وفاق و همبستگىاند و بیش از هر عامل دیگر وحدت جامعه را تضمین مىکنند قرآن کریم از یک سو مؤمنان ادیان دیگر را که صادقانه به آموزههاى تحریف نشده پیامبرانشان پاى بندند اهل نجات و رستگارى مىداند و بدین وسیله مسلمانان را به هم زیستى مسالمتآمیز با آنان فرا مىخواند و از سوى دیگر وحدت جامعه در سایه آموزههاى اسلام را از بزرگترین نعمتهاى خداوند مىشمارد.(21) زیرا انسانها همیشه از اختلاف رنج مىبرند و جوامع بشرى در شعله مخالفتها و دشمنىها مىسوزند و نیروهاى عظیم و امکانات فراوان آنها در این راه بر باد مىرود. اگر اختلافات در بین انسانها از بین برود و نیرو و امکانات شان بجا به کار گرفته شود در نتیجه جهان به سوى ترقى و تکامل گام بر مىدارد. «واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لاتفرقوا و اذکروا نعمت اللّه علیکم اذ کنتم اعداءً فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمةٍ اخواناً و کنتم على شفا حفرة من النار فانقذکم منها؛(22) و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید و شما بر لبه حفرهاى از آتش بودید خدا شما را از آن نجات داد».
5- دین تامین کننده عدالت: یکى دیگر از نیازهاى انسانى که جز در پرتو دین باورى برآورده نمىگردد نیاز به عدالت و دادگرى است چه بسیارند ستم پیشه گانى که در این دنیا تاوان جنایات خود را نمىپردازند و روزگار را به رفاه و خوشى مىگذرانند و در نتیجه بر اندوه و رنج ستمدیدگان مىافزایند. افزون بر این چه بسا مجازاتهایى دنیوى با میزان جرم و جنایت تناسب ندارد و عدالت واقعى را برقرار نمىسازد. کسى که دستان خود را به خون هزاران نفر آلوده کرده و انبوه بىشمارى را معلول و ناتوان ساخته است چگونه مىتواند مجازاتى در خور جنایات خویش دریافت دارد؟ ادیان الهى با تأکید بر زندگى پس از مرگ به این پرسش پاسخ روشنى مىدهد و در برابر هر ستمى عقوبتى در خور مىنهد.(23) «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره؛(24) پس هر کس هموزن ذرهاى کار خیر انجام دهد آن را مىبیند و هر کس هموزن ذرهاى کار بد کرده آن را مىبیند». حاصل کلام اینکه انسان از دیدگاه قرآن تنها از راه دین مىتواند به سعادت حقیقى نایل شود و پاسخى قانع کننده به نیازهاى درونى خویش بدست آورد و به عدالت و وحدت اجتماعى دست یابد. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1) طباطبایى، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 3. 2) شریعتى، محمد تقى، فایده و لزوم دین، ص 23. 3) مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج 1، ص 36. 4) انشقاق/ 6. 5) امین زاده، محمد رضا، انسان در اسلام، ص 66. 6) آلعمران/ 185. 7) حدید/ 20. 8) توبه/ 38. 9) رعد/ 26. 10) ذاریات/ 56. 11) یوسفیان، حسن، نیاز به دین، ص 17. 12) بحار الانوار، ج 7، ص 40. 13) تفسیر المیزان، ج 7، ص 192. 14) روم، 30. 15) خدا گرایى و خداشناسى فطرى، سیدمحمد اسماعیل سیدهاشمى، ص 57. 16) نیاز به دین، ص 21. 17) المیزان (ترجمه مصباح یزدى) ج 16، ص 281. 18) بقره، 25. 19) نیاز به دین، ص 33. 20) توبه، 111. 21) نیاز به دین، ص 37. 22) آل عمران، 103. 23) نیاز به دین، ص 31. 24) زلزله، 708.
1- از دیدگاه قرآن خلقت انسان داراى هدف خاصى است: خداوند متعال مىفرماید: «یا ایّها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه؛(4) اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مىروى و او را ملاقات خواهى کرد». آیا غرض از خلقت انسان بهرهگیرى از دنیا بوده تا چند روزى در این دنیا زندگى کند و مراحلى را بگذراند، به دنیا بیاید، چند روزى کودک باشد، به جوانى برسد و بعد پیر شود و باز به خاک برگردد؟ اگر غرض از آفرینش انسان این باشد این فرض با خلقت حیوانات تمام مىشود و دیگر لازم نبود انسان آفریده شود و بر فرض که انسان براى این غرض باشد احتیاجى به فکر و شعور براى او نبود. لذا اینکه غرض از خلقت انسان تنها بهرهگیرى از مادیات دنیا باشد و انسان به یک زندگى دورانى تن دهد و حرکت دورانى داشته باشد، قرآن کریم آن را لغو و بیهوده مىشمارد و از تن دادن به چنین زندگى نهى مىفرماید و آن را زندگى ذلّت بار مىشمارد.(5) «و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور؛(6) و زندگى دنیا چیزى جز سرمایه فریب نیست». «اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فىالاموال والاولاد؛(7) بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجملپرستى و فخر فروشى درمیان شما افزونطلبى در اموال و فرزندان است».
این نداى قرآن است که مىفرماید: «ارضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة فما متاع الحیوة الدنیا فىالآخرة الّا قلیل؛(8) آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شدهاید؟ با اینکه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست». و باز مىفرماید: «و فرحوا بالحیاة الدنیا و ماالحیاة الدنیا فىالآخرة الا متاع؛(9) آنها به زندگى دنیا شاد شدند در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت متاع ناچیزى است». با توجه به این آیات معلوم مىشود زندگى انسان اگر به خاطر دنیا باشد ارزش ندارد بنابراین غرض از خلقت باید غیر از این باشد و زندگى در دنیا باید وسیلهاى براى آن غرض باشد. در اینجا باز به قرآن برمىگردیم تا ببینیم غرض از خلقت را چگونه بیان مىفرماید آنجا که فرمود: «و ما خلقت الجن والانس الاّ لیعبدون؛(10) جن و انس را نیافریدیم مگر براى این که مرا پرستش کنند». پرستش چیست؟ راه و رسم آن چگونه است؟ دستوراتى که باید مورد اطاعت قرار گیرند و امورى که از آنها نهى شدهاند کدامند؟ از کجا باید آنها را شناخت؟ آیا جز وحى و دین چیز دیگرى مىتواند پاسخگو باشد؟ حال که به این حقیقت دست یافتیم که زندگى انسان بازیچه نیست و خداى حکیم آدمى را چون چارپایان به خود واگذار نکرده است، ناچار باید از غفلت و بىخبرى درآییم و به دنبال کشف برنامهاى براى تأمین سعادت خویش برآییم. در گام اول حس و عقل را در پىریزى همه جانبهاى براى زندگى این جهانى نیز کارآمد نمىیابیم چه رسد به اینکه دورنماى زندگى پس از مرگ را ترسیم کند و راه درست زیستن را بنمایاند از این رو توجه به حکمت الهى ما را به منبعى دیگر از معرفت رهنمون مىگردد که در منابع دینى وحى خوانده شده است.(11) امام رضا(ع) مىفرماید: از آنجا که در آفرینش مردمان و استعدادهاى آنان آنچه به طور کامل به مصالح شان برساند وجود نداشت و آفریدگار برتر از آن بود که دیده شود و ارتباط مستقیم با وى برقرار گردد چارهاى جز این نبود که فرستادهاى معصوم میان او و آدمیان میانجى شود و امر و نهى الهى را به ایشان برساند.(12) یعنى دین را براى رسیدن انسانها به سعادت برایشان ارمغان آورد. نتیجه این مىشود که دین وسیله رسیدن به هدف خلقت و سعادت انسان است. به قول علامه طباطبایى:«فانّ الدین هو الطریقة المسلوکة... التى یقصد بها الوصول الى السعادة الحقیقة؛(13) دین همان روش پیموده شدهاى است که هدف آن رسیدن به سعادت ح
قیقى است».
2- قرآن کریم دین را یکى از فطریات انسان مىداند و انسانها را به پاسخگویى به این نیاز درونى مىخواند: «فاقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت اللّه التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون؛(14) پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است که آیین استوار، ولى اکثر مردم نمىدانند». فطرت و نوع آفرینش انسان او را به دین یعنى اصول علمى و عملى در زندگى که مبتنى بر دفع حوایج حقیقى انسان هستند هدایت مىکند. به عبارت دیگر قوانین تشریعى که با عمل به آنها سعادت واقعى انسان تأمین مىشود بر اقتضاى تکوین و خلقت انسان انطباق دارند و مراد از فطرى بودن دین همین است.(15) البته این نیاز فطرى بر خلاف غرایز طبیعى و حیوانى به خودى خود شکوفا نمىگردد و بسیار مورد غفلت قرار مىگیرد از این رو پیامبران همواره پیمان فطرت را یاد آور مىشوند و از انسان مىخواهند به نداى درونى خویش گوش سپارد.(16) علامه طباطبایى نیز این توجه به فطرت و غافل نبودن از آن را به لطافت خاصى مستدل مىسازد و مىگوید: حرف فاء که در اول آیه است مىرساند که کلام در آیه فرع و نتیجه مطالبى است که در خصوص مبداء و معاد در آیات قبل استفاده مىشد و معنایش این است که وقتى که ثابت شد که خلقت و تدبیر تنها از آن خداست و او را شریکى نیست و او به زودى خلق را مبعوث نموده به حساب مىکشد و نیز معلوم شد که در آنروز کسى که از او اعراض کرده باشد و رو به غیر آورده باشد راه نجاتى ندارد پس روى دل به سوى دین کرده و ملازم آن باش که آن همان دینى است که خلقت الهیه بدان دعوت مىکند.(17)
3- دین فرو نشاننده عطش جاودانگى انسان: میل به فنا ناپذیرى و جاودانگى یکى از نیازهایى است که در اعماق جان انسان ریشه دارد و ترس از به پایان رسیدن زندگى به شدت وى را مىآزارد کسانى که مرگ را پایان حیات انسان مىشمارند به پوچ انگارى مىرسند و زیستن در این جهان را بىمعنا مىیابند. تنها دین الهى است که با تأکید بر حیات جاویدان انسان و زندگى پس از مرگ به این نیاز اصیل آدمى پاسخ مىگوید و عطش جاودانه زیستن را فرو مىنشاند: «و بشّر الذین آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الانهار کلما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الذى رزقنا من قبل و اُتُوا به متشابها و لهم فیها ازواج مطهرة و هم فیها خالدون؛(18) به کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند، بشارت ده که باغهایى از بهشت براى آنهاست که نهرها از زیر درختانش جارى است. هر زمان که میوهاى از آن به آنان داده شود. مىگویند: «این همان است که قبلاً به ما روزى داده شده بود» و میوههایى که براى آنها آورده مىشود، همه براى آنها یکسانند. و براى آنان همسرانى پاک و پاکیزه است و جاودانه در آن خواهند بود.» دانشمندان خدا ناگرا براى زدودن ترس از فنا ناپذیرى از دل آدمى بسیار کوشیدهاند اما توفیق چندانى نیافتهاند و در سرکوب این گرایش ذاتى انسان ناتوان ماندهاند اما در نگاه ادیان آسمانى مرگ آغاز زندگى حقیقى است این تفسیر از مرگ به زندگى معنا مىبخشد و خدا باوران را به استقبال عاشقانه از شهادت مىکشاند.(19) «اِن اللّه اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان الهم الجنة؛(20) خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریدارى کرده که در برابرش بهشت براى آنان باشد».
4- دین عامل وحدت و یکپارچگى: ادیان توحیدى مظهر وفاق و همبستگىاند و بیش از هر عامل دیگر وحدت جامعه را تضمین مىکنند قرآن کریم از یک سو مؤمنان ادیان دیگر را که صادقانه به آموزههاى تحریف نشده پیامبرانشان پاى بندند اهل نجات و رستگارى مىداند و بدین وسیله مسلمانان را به هم زیستى مسالمتآمیز با آنان فرا مىخواند و از سوى دیگر وحدت جامعه در سایه آموزههاى اسلام را از بزرگترین نعمتهاى خداوند مىشمارد.(21) زیرا انسانها همیشه از اختلاف رنج مىبرند و جوامع بشرى در شعله مخالفتها و دشمنىها مىسوزند و نیروهاى عظیم و امکانات فراوان آنها در این راه بر باد مىرود. اگر اختلافات در بین انسانها از بین برود و نیرو و امکانات شان بجا به کار گرفته شود در نتیجه جهان به سوى ترقى و تکامل گام بر مىدارد. «واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لاتفرقوا و اذکروا نعمت اللّه علیکم اذ کنتم اعداءً فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمةٍ اخواناً و کنتم على شفا حفرة من النار فانقذکم منها؛(22) و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید و شما بر لبه حفرهاى از آتش بودید خدا شما را از آن نجات داد».
5- دین تامین کننده عدالت: یکى دیگر از نیازهاى انسانى که جز در پرتو دین باورى برآورده نمىگردد نیاز به عدالت و دادگرى است چه بسیارند ستم پیشه گانى که در این دنیا تاوان جنایات خود را نمىپردازند و روزگار را به رفاه و خوشى مىگذرانند و در نتیجه بر اندوه و رنج ستمدیدگان مىافزایند. افزون بر این چه بسا مجازاتهایى دنیوى با میزان جرم و جنایت تناسب ندارد و عدالت واقعى را برقرار نمىسازد. کسى که دستان خود را به خون هزاران نفر آلوده کرده و انبوه بىشمارى را معلول و ناتوان ساخته است چگونه مىتواند مجازاتى در خور جنایات خویش دریافت دارد؟ ادیان الهى با تأکید بر زندگى پس از مرگ به این پرسش پاسخ روشنى مىدهد و در برابر هر ستمى عقوبتى در خور مىنهد.(23) «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره؛(24) پس هر کس هموزن ذرهاى کار خیر انجام دهد آن را مىبیند و هر کس هموزن ذرهاى کار بد کرده آن را مىبیند». حاصل کلام اینکه انسان از دیدگاه قرآن تنها از راه دین مىتواند به سعادت حقیقى نایل شود و پاسخى قانع کننده به نیازهاى درونى خویش بدست آورد و به عدالت و وحدت اجتماعى دست یابد. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1) طباطبایى، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 3. 2) شریعتى، محمد تقى، فایده و لزوم دین، ص 23. 3) مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج 1، ص 36. 4) انشقاق/ 6. 5) امین زاده، محمد رضا، انسان در اسلام، ص 66. 6) آلعمران/ 185. 7) حدید/ 20. 8) توبه/ 38. 9) رعد/ 26. 10) ذاریات/ 56. 11) یوسفیان، حسن، نیاز به دین، ص 17. 12) بحار الانوار، ج 7، ص 40. 13) تفسیر المیزان، ج 7، ص 192. 14) روم، 30. 15) خدا گرایى و خداشناسى فطرى، سیدمحمد اسماعیل سیدهاشمى، ص 57. 16) نیاز به دین، ص 21. 17) المیزان (ترجمه مصباح یزدى) ج 16، ص 281. 18) بقره، 25. 19) نیاز به دین، ص 33. 20) توبه، 111. 21) نیاز به دین، ص 37. 22) آل عمران، 103. 23) نیاز به دین، ص 31. 24) زلزله، 708.