امامان هدایت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
محور بحث در این سلسله مقالات امامشناسى با الهام از زیارت جامعه کبیره بود. فرازهاى آغازین زیارت مورد بحث قرار گرفت. اینک در این مقاله جمله «السلام على ائمة الهدى» را به تفسیر مىنشینیم.
سلام بر امامان هدایت. واژه «امام» و واژه «هدایت» نیازمند به بحث گسترده نیست. امام به معناى رهبر است. هر کسى که جلودار و زمامدار امتى است او را امام مىنامند. راغب اصفهانى مىگوید امام آن است که از وى پیروى و به وى اقتدا شود چه انسان باشد یا کتاب یا غیر آن، چه حق باشد و چه باطل و جمع آن ائمه است.(1)
واژه «هدایت» بمعنى راهنمائى است لکن راهنمائى به خیر و صلاح، فیروز آبادى گفته است «الهدى الرشاد و الدلالة» هدایت، رشد و راهنمائى است.(2) راغب اصفهانى در معناى هدایت راهنمائى از سر لطف را گنجانده است.(3) بنابراین «السلام على ائمة الهدى» را باید چنین معنا کرد یعنى سلام بر امامان هدایت.
امام نور و امام نار
از این جمله استفاده مىشود که دو نوع امام داریم. یکى امامان هدایت که رهبران آسمانى انبیاء و امامان معصوماند. و دوم امامان ضلالت، این معنا برگرفته از قرآن کریم است.
قرآن سخن از دو نوع امام دارد یکى امامى که هدایت به خداوند مىکند «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون»(4) و از آنان «بنى اسرائیل» امامان و پیشوایانى برگزیدیم که به فرمان ما هدایت مىکردند بخاطر آنکه شکیبائى کرده و به آیات ما یقین داشتند. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه فرمود: «لا بامر الناس یقدمون امر اللّه قبل امرهم و حکم اللّه قبل حکمهم»(5) هدایت به امر الهى مىکنند نه به امر مردم امر خدا را بر امر مردم مقدم مىدارند.و حکم خدا را پیش از حکم مردم مىدانند. بى تردید پیامبران و امامان در زمره اینگونه رادمردان الهىاند. آنچنانکه قرآن در مورد گروهى از انبیاء چنین مىفرماید: «و جعلنا هم ائمة یهدون بامرنا و اوصینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین»(6) و آنها را پیشوایانى قرار دادیم که مردم را به فرمان ما هدایت مىکردند و انجام کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و اداى زکوة را به آنها وحى کردیم و آنها تنها مرا پرستش مىکردند.
و در مورد دیگر آنجا که سخن از فرعون و جنود فرعون است مىفرماید: «و جعلنا هم ائمة یدعون الى النار و یوم القیامة لا ینصرون»(7) و ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش دعوت مىکنند و روز قیامت یارى نخواهند داشت. امام صادق (علیه السلام) مىفرماید: ویژگى این نوع رهبران آن است که «یقدمون امرهم قبل امر اللّه و حکمهم قبل حکم اللّه و یأخذون باموالهم خلاف ما فى کتاب اللّه عزّ و جلّ»(8) یعنى اینان «امامان نار» امر مردم را بر امر خداوند مقدم مىدارند و حکم مردم را پیش از حکم خدا مىدانند و بر خلاف آنچه در کتاب خداى عزّ و جلّ است طبق هوس خویش رفتار مىکنند.
این تفسیر از امامان نار چه تطبیق دقیقى دارد با «دموکراسى» در عصر حاضر و داعیه داران آن و جلوداران این اندیشه. «اصل حاکمیت مردم از اصول مادر دموکراسى است که در واقع تمام اصول و مؤلفههاى دیگر جلوهاى جزئىتر از آن هستند.»(9) در یک جامعه دموکرات همه چیز به رأى واگذار مىشود و دموکراسى جامه لیبرالیسم به تن مىکند در چنین جامعهاى جائى براى قانون الهى نیست و رأى مردم تنها منبع قانونگذارى مىشود این همان «یقدمون امرهم قبل امر اللّه...» است. در این جامعه حلال آن است که مردم مىخواهند نه آنچه خدا حلال کرده است و حرام آن است که مردم نمىخواهند نه آنچه خدا حرام کرده است.
در این فراز از زیارت جامعه، ما امامان را امامان هدایت مىخوانیم آنان مردم را هدایت به خداوند کرده و به آنها مىگویند که راه سعادت شما از مسیر امامان نور مىگذرد. تعریف امامت
از اساسىترین و کلیدىترین مباحث در باب امامت تعریف آن است. «تعریف امامت» گویاى بینش هرکس در باب امامت است. پیروان مکتب اهل بیت «علیهم السلام» امامت را امتداد رسالت دانسته جز آنکه پیامبر پایهگذار شریعت و طرف پیک آسمانى است و امام مبیّن شریعت و حافظ و نگهبان اوست. در این نگاه امامت یک نوع ولایت الهى است که از جانب خداوند به امام واگذار مىشود. علامه حلّى فقیه و متکلّم بزرگ شیعه امامت را چنین تعریف مىکند: «الامامة ریاسة عامة فى امور الدین و الدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى(ص)»(10) یعنى امامت ریاست عمومى در امور دین و دنیاست که به نیابت پیامبر به شخصى از اشخاص واگذار مىشود. در این تفسیر از امامت به استثناى نبوت همه شئون رسالت و نبوت را امام دارد، تفسیر قرآن، تبیین احکام موضوعات، پاسخگوئى به شبهات، حفظ دین از تحریف و... که وظیفه پیامبر است بعد از رحلت پیامبر (صلىاللّه علیه و آله و سلّم) به امام معصوم واگذار شده است.
در حالى که امامت در نگاه اهل سنت چیزى جز ریاست بر امت نیست همانند رئیس دولت که گاه مردم او را برمىگزینند، گاه نمایندگان و گاه با کودتا سرکار مىآید.
پر واضح است که این دو بینش در باب امامت است که در موارد بسیارى تعیین کننده است. از جمله: امامت منصب الهى
الف - در نگاه شیعه امامت امر الهى است، امرش بدست خداست او هرکه را صلاح دید به رهبرى امّت برمىگزیند. آوردهاند رئیس قبیلهاى بنام اخنس حمایت خود را از پیامبراکرم (صلى اللّه علیه و آله وسلّم) مشروط به این کرد که پس از درگذشت وى زمامدارى امّت به او واگذار شود پیامبر در پاسخ او چنین فرمود:
«الامر الى اللّه یضعه حیث یشاء»(11)کار زعامت مربوط به خداست او هرکس را که صلاح دید براى این موضوع انتخاب مىکند و رئیس قبیله از شنیدن این جمله مأیوس شد و پیام فرستاد که معنا ندارد رنج و زحمت از آن من باشد ولى زعامت و رهبرى از آن کس دیگر!
نظیر این درخواست را زمامدار یمامه داشت آنگاه که پیامبر او را به آئین اسلام دعوت کرد و جوابش همان بود که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به رئیس قبیله اخنس داد.(12) در این منظر امام باید مشروعیت الهى داشته باشد و بدون آن امام نیست.
در نگاه پیروان مکتب اهل بیت امامت معصوم «عهد اللّه» است که ظالمان شایستگى آنرا ندارند:
«و اذا تبلى ابراهیم ربّه بکلمات فاتمّهن قال انّى جاعلک للناس اماماً قال و من ذرّیتى قال لاینال عهدى الظالمین».(13)
به خاطر بیاور هنگامى که خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگونى آزمود و او بخوبى از عهده آزمایش برآمد خداوند به او فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانى قرار ده)، خداوند فرمود: پیمان من به ستمگران نمىرسد.
این آیه صراحت دارد که امامت امام معصوم عهدى الهى است که عهدهدار نصب او خداوند است.
اما در نگاه دیگر که امامت را تنها ریاستى دنیائى از قبیل مناصب شاهان مىداند از هر منشاى براى مشروعیت سخن هست جز مشروعیت الهى!!
در این منظر منشأ مشروعیت امام گاه بیعت اهل حل و عقد است.
با چه تعدادى؟ گاه مىگویند با 5 نفر از اهل حل عقد(14) و گاه مىگویند حتى با یک نفر از اهل حل و عقد هم منعقد مىشود و استدلال مىکنند که عمر، ابوبکر را به امامت انتخاب کرد و از مردم براى او بیعت گرفت و کسى هم اعتراض نکرد.(15)
گاه منشأ مشروعیت را ولایتعهدى مىدانند(16) و جالب توجه است کودتا را هم از مناشى مشروعیت امامت مىدانند.(17) اینها همه برخاسته از بینشى است که در تعریف امامت هست.
ب - امامت از اصول دین است
تعریف فوق از امامت مىگوید، امامت در تداوم نبوت، بلکه برتر از آن است لذا پیامبران بزرگ مثل حضرت ابراهیم، حضرت محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) علاوه بر نبوّت منصب امامت را هم داشتند. بهمان دلیلى که جامعه نیاز به پیامبر دارد بهمان دلیل جامعه نیاز به «امام» نیز دارد. بر این اساس شیعه امامت را از اصول دین مىداند.
اما آنان که امامت را منصبى دنیائى مىدانند و بر این باورند که امامت از فروع دین است.
«تفتازانى» مىگوید: «لا نزاع فى ان مباحث الامة بعلم الفروع الیق»(18) تردیدى نیست که مبحث امامت به علم فروع سزاوارتر است.
دیگر دانشمندان اهل سنت نیز بر این نکته تأکید دارند که مبحث امامت ارتباطى به اصول دین ندارد.(19)
آرى با آن جایگاه محدود و اندکى که آنان براى امام ترسیم مىکنند امامت بحثى معمولى و عادى است و در ضمن فروع مىگنجد اما بر اساس تبیین شیعه و جایگاه بلند امامت آنرا از اصول برمىشمرند. شرائط امام
ج - بینشى که امامت را منصبى الهى دانسته که ریاست امور دنیا و دین، جزئى از آن است نه تمام آن، بینشى که مقام امامت را فوق نبوّت و رسالت مىداند براى امام شرائطى ویژه قائل است بر این باور است که باید امام در عصر خود «افضل» باشد. یعنى در تمام فضائل و خلقیات انسانى، کسى برتر از او نباشد.
حضرت امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) مىفرماید: «للامام علامات یکون اعلم الناس و احکم الناس و اتقى الناس و احلم الناس و اشجع الناس و اسخى الناس و اعبد الناس...(20).
امام را نشانههائى است باید عالمترین مردم، آشناترین به احکام، با تقواترین، بردبارترین، شجاعترین، سخىترین و عابدترین مردم و... باشد.
آرى وقتى امامت را در جایگاه بلند و رفیع دیدیم باید این شرائط در امام باشد تا شایسته آن مقام رفیع و منیع گردد.
وقتى امامت عبارت شد از مقام رهبرى همه جانبه مادّى و معنوى و جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى. این امام رئیس حکومت و پیشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است.
در این راستاست که از منظر شیعه امام باید معصوم باشد. هم از گناهان صغیره و هم کبیره. چه عمداً و چه خطاً و نسیاناً چه قبل از امامت و چه بعد از آن بلکه از هنگام ولادت تا شهادت باید این عصمت در او باشد.(21)
عقل مىگوید آن کس که در این جایگاه بلند معنوى است باید از خصیصه عصمت برخوردار باشد. قرآن و روایات هم بر معصوم بودن پیامبران و امامان تأکید دارند.
اما نگاه دیگر که امامت را منصبى دنیائى حداکثر همانند منصب شاهان مىداند شرائط بسیار معمولى را براى امام شرط مىداند. حداکثر شروطى که آنان براى امام قائلند آن است که: 1- مرد باشد 2 - بالغ باشد، 3- عاقل باشد، 4- عالم باشد در حدى که بتواند قضاوت کند و علمش در حد یکى از مجتهدین باشد. 5 - مدیر و مدبّر باشد. 6- عادل باشد در حدى که شهادتش در محکمه مورد قبول قرار گیرد. علنى گناه نکند. 7- قرشى باشد...و...(22).
وقتى تعریف امامت در نگاه آنان در حد جایگاه حداکثر یک شاه بود بیش از این شرائط نمىخواهد!! جالب است که بدانید قاضى باقلندى از متکلّمان برجسته اهل سنت مىگوید:
«لا یخلع الامام بفسقه و ظلمه بغصب الاموال و تناول النفوس المحترمة و تضییع الحقوق و تعطیل الحدود و لا یجب الخروج علیه بل یجب وعظه و تخویفه و ترک طاعته فى شىء مما یدعوا الیه من معاصى اللّه»(23) هرگز امام بوسیله نافرمانى خدا، غصب اموال مردم و کشتن نفوس و ضایع کردن حقوق و تعطیل حدود الهى از مقام خود برکنار نمىشود و شورش علیه او واجب نیست بلکه بر مردم واجب است او را موعظه کرده و از نافرمانى خدا بترسانند و در مورد معصیت از او اطاعت نکنند.
«تفتازانى» از متکلمان اهل سنّت مىگوید: «و لا ینعزل الامام بالفسق او بالخروج عن طاعة اللّه تعالى و الجور (اى الظلم على عباد اللّه) لانه قد ظهر الفسق و انتشر الجور بعد الخلفاء الراشدین و السلف کانوا ینقادون لهم و یقیمون الجمع و الاعیاد باذنهم و لایرون الخروج علیهم»(24)؛ یعنى امام با گناه و خروج از اطاعت خداوند و ستم به مردم از امامت برکنار نمىشود. چون بعد از خلفاء رهبرانى سرکار مىآمدند با اینکه فاسق و ظالم بودند مردم مطیعشان بودند نماز جمعه و اعیاد را با اجازه آنها مىخواندند و شورش و عصیان علیه آنها را جایز نمىدیدند.»
سلام بر امامان هدایت که تحقق بخش برنامههاى دینى اعم از حکومت به معناى وسیع کلمه و اجراى حدود و احکام خداوند و اجراى عدالت اجتماعى، تربیت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن و در یک کلام تداوم بخش فیض نبوتاند. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. مفردات راغب، واژه امام، ص 24. 2. القاموس المحیط، فیروز آبادى، ص 1733. 3. مفردات راغب، واژه هدى، ص 541. 4. سوره سجده، آیه 24. 5. اصول کافى، ج 1، ص 215. 6. سوره انبیاء، آیه 73. 7. سوره قصص، آیه 41. 8. اصول کافى، ج 1، ص 215. 9. فرهنگ واژهها، ص 274. 10. باب حادیعشر، ص 69. 11. تاریخ طبرى، ج 2، ص 172. 12. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 63. 13. سوره بقره، آیه 124. 14. الاهیات، ج 2، ص 522. 15. تفسیر قرطبى، ج 1، ص 260. 16. شرح المقاصد، ج 2، ص 272. 17. همان. 18. همان، ص 271. 19. مانند غزالى در الاقتصاد فى الاعتقاد، ص 234، آمدى در غایة المرام فى علم الکلام، ص 363، ایجى،در المواقف، ص 395، ر.ک الاهیات، ج 2، ص 512 و 511. 20. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 418 ؛ معانى الاخبار، ص 102؛ ح، 4 ؛الخصال، ص 527، ح 1 ؛ بحارالانوار، ج 25، ص 116، ح 1.؛ التبیه بالمعلوم، ص 82 - 81. 21. مرحوم علامه مجلسى در رابطه با این اعتقاد مىگوید: «اصحابنا الامامیه اجمعوا...»؛ بحار الانوار، ج 25، ص 250. 22. ر.ک التمهید، ص 181؛ اصول الدین ابى منصور بغدادى، ص 277؛الاحکام السلطانیه، ص 6، مطالع الانوار، ص 470؛ شرح المقاصد، ج 2، ص 271 ؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 271 ؛ الاهیات، ج 2، ص 518 تا 521. 23. التمهید، باقلانى، ص 181. 24. شرح العقائد النسفیّه، ص 186 - 185.
سلام بر امامان هدایت. واژه «امام» و واژه «هدایت» نیازمند به بحث گسترده نیست. امام به معناى رهبر است. هر کسى که جلودار و زمامدار امتى است او را امام مىنامند. راغب اصفهانى مىگوید امام آن است که از وى پیروى و به وى اقتدا شود چه انسان باشد یا کتاب یا غیر آن، چه حق باشد و چه باطل و جمع آن ائمه است.(1)
واژه «هدایت» بمعنى راهنمائى است لکن راهنمائى به خیر و صلاح، فیروز آبادى گفته است «الهدى الرشاد و الدلالة» هدایت، رشد و راهنمائى است.(2) راغب اصفهانى در معناى هدایت راهنمائى از سر لطف را گنجانده است.(3) بنابراین «السلام على ائمة الهدى» را باید چنین معنا کرد یعنى سلام بر امامان هدایت.
امام نور و امام نار
از این جمله استفاده مىشود که دو نوع امام داریم. یکى امامان هدایت که رهبران آسمانى انبیاء و امامان معصوماند. و دوم امامان ضلالت، این معنا برگرفته از قرآن کریم است.
قرآن سخن از دو نوع امام دارد یکى امامى که هدایت به خداوند مىکند «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون»(4) و از آنان «بنى اسرائیل» امامان و پیشوایانى برگزیدیم که به فرمان ما هدایت مىکردند بخاطر آنکه شکیبائى کرده و به آیات ما یقین داشتند. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه فرمود: «لا بامر الناس یقدمون امر اللّه قبل امرهم و حکم اللّه قبل حکمهم»(5) هدایت به امر الهى مىکنند نه به امر مردم امر خدا را بر امر مردم مقدم مىدارند.و حکم خدا را پیش از حکم مردم مىدانند. بى تردید پیامبران و امامان در زمره اینگونه رادمردان الهىاند. آنچنانکه قرآن در مورد گروهى از انبیاء چنین مىفرماید: «و جعلنا هم ائمة یهدون بامرنا و اوصینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین»(6) و آنها را پیشوایانى قرار دادیم که مردم را به فرمان ما هدایت مىکردند و انجام کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و اداى زکوة را به آنها وحى کردیم و آنها تنها مرا پرستش مىکردند.
و در مورد دیگر آنجا که سخن از فرعون و جنود فرعون است مىفرماید: «و جعلنا هم ائمة یدعون الى النار و یوم القیامة لا ینصرون»(7) و ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش دعوت مىکنند و روز قیامت یارى نخواهند داشت. امام صادق (علیه السلام) مىفرماید: ویژگى این نوع رهبران آن است که «یقدمون امرهم قبل امر اللّه و حکمهم قبل حکم اللّه و یأخذون باموالهم خلاف ما فى کتاب اللّه عزّ و جلّ»(8) یعنى اینان «امامان نار» امر مردم را بر امر خداوند مقدم مىدارند و حکم مردم را پیش از حکم خدا مىدانند و بر خلاف آنچه در کتاب خداى عزّ و جلّ است طبق هوس خویش رفتار مىکنند.
این تفسیر از امامان نار چه تطبیق دقیقى دارد با «دموکراسى» در عصر حاضر و داعیه داران آن و جلوداران این اندیشه. «اصل حاکمیت مردم از اصول مادر دموکراسى است که در واقع تمام اصول و مؤلفههاى دیگر جلوهاى جزئىتر از آن هستند.»(9) در یک جامعه دموکرات همه چیز به رأى واگذار مىشود و دموکراسى جامه لیبرالیسم به تن مىکند در چنین جامعهاى جائى براى قانون الهى نیست و رأى مردم تنها منبع قانونگذارى مىشود این همان «یقدمون امرهم قبل امر اللّه...» است. در این جامعه حلال آن است که مردم مىخواهند نه آنچه خدا حلال کرده است و حرام آن است که مردم نمىخواهند نه آنچه خدا حرام کرده است.
در این فراز از زیارت جامعه، ما امامان را امامان هدایت مىخوانیم آنان مردم را هدایت به خداوند کرده و به آنها مىگویند که راه سعادت شما از مسیر امامان نور مىگذرد. تعریف امامت
از اساسىترین و کلیدىترین مباحث در باب امامت تعریف آن است. «تعریف امامت» گویاى بینش هرکس در باب امامت است. پیروان مکتب اهل بیت «علیهم السلام» امامت را امتداد رسالت دانسته جز آنکه پیامبر پایهگذار شریعت و طرف پیک آسمانى است و امام مبیّن شریعت و حافظ و نگهبان اوست. در این نگاه امامت یک نوع ولایت الهى است که از جانب خداوند به امام واگذار مىشود. علامه حلّى فقیه و متکلّم بزرگ شیعه امامت را چنین تعریف مىکند: «الامامة ریاسة عامة فى امور الدین و الدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى(ص)»(10) یعنى امامت ریاست عمومى در امور دین و دنیاست که به نیابت پیامبر به شخصى از اشخاص واگذار مىشود. در این تفسیر از امامت به استثناى نبوت همه شئون رسالت و نبوت را امام دارد، تفسیر قرآن، تبیین احکام موضوعات، پاسخگوئى به شبهات، حفظ دین از تحریف و... که وظیفه پیامبر است بعد از رحلت پیامبر (صلىاللّه علیه و آله و سلّم) به امام معصوم واگذار شده است.
در حالى که امامت در نگاه اهل سنت چیزى جز ریاست بر امت نیست همانند رئیس دولت که گاه مردم او را برمىگزینند، گاه نمایندگان و گاه با کودتا سرکار مىآید.
پر واضح است که این دو بینش در باب امامت است که در موارد بسیارى تعیین کننده است. از جمله: امامت منصب الهى
الف - در نگاه شیعه امامت امر الهى است، امرش بدست خداست او هرکه را صلاح دید به رهبرى امّت برمىگزیند. آوردهاند رئیس قبیلهاى بنام اخنس حمایت خود را از پیامبراکرم (صلى اللّه علیه و آله وسلّم) مشروط به این کرد که پس از درگذشت وى زمامدارى امّت به او واگذار شود پیامبر در پاسخ او چنین فرمود:
«الامر الى اللّه یضعه حیث یشاء»(11)کار زعامت مربوط به خداست او هرکس را که صلاح دید براى این موضوع انتخاب مىکند و رئیس قبیله از شنیدن این جمله مأیوس شد و پیام فرستاد که معنا ندارد رنج و زحمت از آن من باشد ولى زعامت و رهبرى از آن کس دیگر!
نظیر این درخواست را زمامدار یمامه داشت آنگاه که پیامبر او را به آئین اسلام دعوت کرد و جوابش همان بود که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به رئیس قبیله اخنس داد.(12) در این منظر امام باید مشروعیت الهى داشته باشد و بدون آن امام نیست.
در نگاه پیروان مکتب اهل بیت امامت معصوم «عهد اللّه» است که ظالمان شایستگى آنرا ندارند:
«و اذا تبلى ابراهیم ربّه بکلمات فاتمّهن قال انّى جاعلک للناس اماماً قال و من ذرّیتى قال لاینال عهدى الظالمین».(13)
به خاطر بیاور هنگامى که خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگونى آزمود و او بخوبى از عهده آزمایش برآمد خداوند به او فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانى قرار ده)، خداوند فرمود: پیمان من به ستمگران نمىرسد.
این آیه صراحت دارد که امامت امام معصوم عهدى الهى است که عهدهدار نصب او خداوند است.
اما در نگاه دیگر که امامت را تنها ریاستى دنیائى از قبیل مناصب شاهان مىداند از هر منشاى براى مشروعیت سخن هست جز مشروعیت الهى!!
در این منظر منشأ مشروعیت امام گاه بیعت اهل حل و عقد است.
با چه تعدادى؟ گاه مىگویند با 5 نفر از اهل حل عقد(14) و گاه مىگویند حتى با یک نفر از اهل حل و عقد هم منعقد مىشود و استدلال مىکنند که عمر، ابوبکر را به امامت انتخاب کرد و از مردم براى او بیعت گرفت و کسى هم اعتراض نکرد.(15)
گاه منشأ مشروعیت را ولایتعهدى مىدانند(16) و جالب توجه است کودتا را هم از مناشى مشروعیت امامت مىدانند.(17) اینها همه برخاسته از بینشى است که در تعریف امامت هست.
ب - امامت از اصول دین است
تعریف فوق از امامت مىگوید، امامت در تداوم نبوت، بلکه برتر از آن است لذا پیامبران بزرگ مثل حضرت ابراهیم، حضرت محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) علاوه بر نبوّت منصب امامت را هم داشتند. بهمان دلیلى که جامعه نیاز به پیامبر دارد بهمان دلیل جامعه نیاز به «امام» نیز دارد. بر این اساس شیعه امامت را از اصول دین مىداند.
اما آنان که امامت را منصبى دنیائى مىدانند و بر این باورند که امامت از فروع دین است.
«تفتازانى» مىگوید: «لا نزاع فى ان مباحث الامة بعلم الفروع الیق»(18) تردیدى نیست که مبحث امامت به علم فروع سزاوارتر است.
دیگر دانشمندان اهل سنت نیز بر این نکته تأکید دارند که مبحث امامت ارتباطى به اصول دین ندارد.(19)
آرى با آن جایگاه محدود و اندکى که آنان براى امام ترسیم مىکنند امامت بحثى معمولى و عادى است و در ضمن فروع مىگنجد اما بر اساس تبیین شیعه و جایگاه بلند امامت آنرا از اصول برمىشمرند. شرائط امام
ج - بینشى که امامت را منصبى الهى دانسته که ریاست امور دنیا و دین، جزئى از آن است نه تمام آن، بینشى که مقام امامت را فوق نبوّت و رسالت مىداند براى امام شرائطى ویژه قائل است بر این باور است که باید امام در عصر خود «افضل» باشد. یعنى در تمام فضائل و خلقیات انسانى، کسى برتر از او نباشد.
حضرت امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) مىفرماید: «للامام علامات یکون اعلم الناس و احکم الناس و اتقى الناس و احلم الناس و اشجع الناس و اسخى الناس و اعبد الناس...(20).
امام را نشانههائى است باید عالمترین مردم، آشناترین به احکام، با تقواترین، بردبارترین، شجاعترین، سخىترین و عابدترین مردم و... باشد.
آرى وقتى امامت را در جایگاه بلند و رفیع دیدیم باید این شرائط در امام باشد تا شایسته آن مقام رفیع و منیع گردد.
وقتى امامت عبارت شد از مقام رهبرى همه جانبه مادّى و معنوى و جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى. این امام رئیس حکومت و پیشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است.
در این راستاست که از منظر شیعه امام باید معصوم باشد. هم از گناهان صغیره و هم کبیره. چه عمداً و چه خطاً و نسیاناً چه قبل از امامت و چه بعد از آن بلکه از هنگام ولادت تا شهادت باید این عصمت در او باشد.(21)
عقل مىگوید آن کس که در این جایگاه بلند معنوى است باید از خصیصه عصمت برخوردار باشد. قرآن و روایات هم بر معصوم بودن پیامبران و امامان تأکید دارند.
اما نگاه دیگر که امامت را منصبى دنیائى حداکثر همانند منصب شاهان مىداند شرائط بسیار معمولى را براى امام شرط مىداند. حداکثر شروطى که آنان براى امام قائلند آن است که: 1- مرد باشد 2 - بالغ باشد، 3- عاقل باشد، 4- عالم باشد در حدى که بتواند قضاوت کند و علمش در حد یکى از مجتهدین باشد. 5 - مدیر و مدبّر باشد. 6- عادل باشد در حدى که شهادتش در محکمه مورد قبول قرار گیرد. علنى گناه نکند. 7- قرشى باشد...و...(22).
وقتى تعریف امامت در نگاه آنان در حد جایگاه حداکثر یک شاه بود بیش از این شرائط نمىخواهد!! جالب است که بدانید قاضى باقلندى از متکلّمان برجسته اهل سنت مىگوید:
«لا یخلع الامام بفسقه و ظلمه بغصب الاموال و تناول النفوس المحترمة و تضییع الحقوق و تعطیل الحدود و لا یجب الخروج علیه بل یجب وعظه و تخویفه و ترک طاعته فى شىء مما یدعوا الیه من معاصى اللّه»(23) هرگز امام بوسیله نافرمانى خدا، غصب اموال مردم و کشتن نفوس و ضایع کردن حقوق و تعطیل حدود الهى از مقام خود برکنار نمىشود و شورش علیه او واجب نیست بلکه بر مردم واجب است او را موعظه کرده و از نافرمانى خدا بترسانند و در مورد معصیت از او اطاعت نکنند.
«تفتازانى» از متکلمان اهل سنّت مىگوید: «و لا ینعزل الامام بالفسق او بالخروج عن طاعة اللّه تعالى و الجور (اى الظلم على عباد اللّه) لانه قد ظهر الفسق و انتشر الجور بعد الخلفاء الراشدین و السلف کانوا ینقادون لهم و یقیمون الجمع و الاعیاد باذنهم و لایرون الخروج علیهم»(24)؛ یعنى امام با گناه و خروج از اطاعت خداوند و ستم به مردم از امامت برکنار نمىشود. چون بعد از خلفاء رهبرانى سرکار مىآمدند با اینکه فاسق و ظالم بودند مردم مطیعشان بودند نماز جمعه و اعیاد را با اجازه آنها مىخواندند و شورش و عصیان علیه آنها را جایز نمىدیدند.»
سلام بر امامان هدایت که تحقق بخش برنامههاى دینى اعم از حکومت به معناى وسیع کلمه و اجراى حدود و احکام خداوند و اجراى عدالت اجتماعى، تربیت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن و در یک کلام تداوم بخش فیض نبوتاند. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. مفردات راغب، واژه امام، ص 24. 2. القاموس المحیط، فیروز آبادى، ص 1733. 3. مفردات راغب، واژه هدى، ص 541. 4. سوره سجده، آیه 24. 5. اصول کافى، ج 1، ص 215. 6. سوره انبیاء، آیه 73. 7. سوره قصص، آیه 41. 8. اصول کافى، ج 1، ص 215. 9. فرهنگ واژهها، ص 274. 10. باب حادیعشر، ص 69. 11. تاریخ طبرى، ج 2، ص 172. 12. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 63. 13. سوره بقره، آیه 124. 14. الاهیات، ج 2، ص 522. 15. تفسیر قرطبى، ج 1، ص 260. 16. شرح المقاصد، ج 2، ص 272. 17. همان. 18. همان، ص 271. 19. مانند غزالى در الاقتصاد فى الاعتقاد، ص 234، آمدى در غایة المرام فى علم الکلام، ص 363، ایجى،در المواقف، ص 395، ر.ک الاهیات، ج 2، ص 512 و 511. 20. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 418 ؛ معانى الاخبار، ص 102؛ ح، 4 ؛الخصال، ص 527، ح 1 ؛ بحارالانوار، ج 25، ص 116، ح 1.؛ التبیه بالمعلوم، ص 82 - 81. 21. مرحوم علامه مجلسى در رابطه با این اعتقاد مىگوید: «اصحابنا الامامیه اجمعوا...»؛ بحار الانوار، ج 25، ص 250. 22. ر.ک التمهید، ص 181؛ اصول الدین ابى منصور بغدادى، ص 277؛الاحکام السلطانیه، ص 6، مطالع الانوار، ص 470؛ شرح المقاصد، ج 2، ص 271 ؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 271 ؛ الاهیات، ج 2، ص 518 تا 521. 23. التمهید، باقلانى، ص 181. 24. شرح العقائد النسفیّه، ص 186 - 185.