منافقان در قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
خداوند در آیه 81 سوره نساء به رفتار جمعى از منافقین و افراد ضعیف الایمان اشاره کرده و مىگوید: آنها به هنگامى که در صف مسلمانان در کنار پیغمبر قرار مىگیرند. براى حفظ منافع و یا دفع ضرر از خود با دیگران همصدا شده و اظهار اطاعت از فرمان پیامبر مىکنند. «و مىگویند با جان و دل حاضریم از او پیروى کنیم» (و یقولون طاعة) «اما هنگامى که از خدمت پیامبر خارج شدند (گفتهها و پیمانهاى خویش را بدست فراموشى مىسپارند) و در جلسات شبانه خود بر ضد سخنان پیامبر تصمیماتى مىگیرند و خداوند آنچه را در این جلسات مىگویند مىنویسد: «فاذا برزوا من عندک بیّت طائفةٌ منهم غیر الّذى تقول، و اللّه یکتب ما یبیتون».
در آیه 50 سوره توبه خداوند با اشاره به یکى دیگر از صفات و نشانههاى منافقان مىفرماید: «اگر نیکى به تو (پیامبر اسلام) رسد آنها را ناراحت مىکند». (ان تصبک حسنةٌ تسؤهم) این ناراحتى دلیل عداوت باطنى و فقدان ایمان منافقان است و همچنین ولى در مقابل، اگر مصیبتى به تو رسد و گرفتار مشکلى بشوى با خوشحالى مىگویند: «ما از قبل تصمیم لازم را گرفتیم (پیش بینى چنین مسائلى را مىکردیم) (و ان تصبک مصیبةٌ یقولوا قد أخذنا أمرنا من قبل). این منافقان کوردل از هر فرصتى به نفع خود استفاده مىکنند و لاف عقل و تدبیر مىزنند که این هوشیارى و درایت ما بود که باعث شد مثلاً در فلان میدان جنگ شرکت نکنیم. آنان این سخن را چنان مىگویند که گویى از خوشحالى در پوست خود نمىگنجند. در برابر این منطق منافقانه خداوند به پیامبر مىفرماید که به اینها از دو راه پاسخ گوى پاسخى منطقى و دندان شکن. «بگو هیچ حادثهاى براى ما رخ نمىدهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرر داشته است، همان خدایى که مولاى ماست»(1). و همچنین «تو اى پیامبر این پاسخ را به آنان بگو که شما چه انتظارى درباره ما مىکشید. جز اینکه ما به یکى از دو نیکى و سعادت خواهیم رسید»(2) یا دشمنان را درهم مىکوبیم و پیروز میدان مىشویم و یا کشته شده و با افتخار شربت شهادت را مىنوشیم که هر دو خوش است و مایه افتخار.
منافقان جسارت و گستاخى را از این فراتر گذاشتهاند «آنها هرگاه به پیروزى برسند و نیکیها و حسناتى بدست آورند مىگویند از طرف خدا است»، (و ان تصبهم حسنةٌ یقولوا هذه من عند اللّه)(3)، و خود را شایسته مواهب الهى مىدانند ولى هنگامى که شکستى دامنگیر آنها شود و یا در میدان جنگ آسیبى ببینند مىگویند: «اینها بر اثر سوء تدبیر پیامبر و عدم کفایت نقشههاى او بوده است»، (و ان تصبهم سیّئةٌ یقولوا هذه من عندک). قرآن کریم در پاسخ به آنها مىگوید که از نظر یک موحد «همه این پیروزیها و شکستها از ناحیه خدا است»، (قل کلٌّ من عند
اللّه) که بر طبق لیاقتها و ارزشهاى وجودى مردم به آنها داده مىشود و در پایان آیه به عنوان اعتراض به عدم تفکّر و تعمّق آنها در موضوعات مختلف مىگوید: «پس چرا اینها حاضر نیستند حقایق را درک کنند» (فمال هؤلاء القوم یکادون یفقهون حدیثا).
گروهى از منافقان دورهم نشسته بودند و سخنان ناهنجار درباره پیامبر گفتند. یکى از آنان گفت: این کار را نکنید. زیرا مىترسیم به گوش او برسد. یکى از آنان گفت: مهم نیست، ما هرچه مىخواهیم مىگوئیم و اگر به گوش او رسید نزد وى مىرویم و انکار مىکنیم و او از ما مىپذیرد، زیرا او آدم خوشباورى است و هرکس هرچه بگوید او قبول مىکند. در این هنگام آیه 61 سوره توبه نازل شد «از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مىدهند و مىگویند او آدم خوش باورى است». (و منهم الّذین یؤذون النّبى و یقولون هو أذن). آنها در حقیقت یکى از نقاط قوّت پیامبر را که وجود آن در یک رهبر کاملاً لازم است را به عنوان نقطه ضعف نشان مىدادند. لذا قرآن بلافاصله اضافه مىکند که: «به آنها بگو: اگر پیامبر به سخنان شما گوش فرا دهد (و عذرتان را بپذیرد) این به نفع شما است. (قل اذن خیربکم). زیرا از این طریق آبروى شما را حفظ کرده و شخصیتتان را خرد نمىکند، در حالىکه اگر او فوراً پردهها را بالا مىزد و دروغگویان را رسوا مىکرد، دردسر فراوانى براى شما فراهم مىآمد.
پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مشغول تقسیم اموالى (از غنائم و مانند آن)
بود که یکى از منافقان فرا رسید و صدا زد، اى رسول خدا عدالت کن! پیامبر فرمود: «واى بر تو اگر من عدالت نکنم چه کسى عدالت خواهد کرد. در این هنگام آیه 58 سوره توبه نازل شده و به این گونه افراد اندرز داد: «بعضى از آنها در تقسیم صدقات بر تو عیب مىگیرند». (و منهم من یلمزک فى الصّدقات) و مىگویند که عدالت را رعایت نکردى. قرآن با اشاره به اینکه آنها هرگز راضى به حق خود نیستند و به منافع خویش مىنگرند مىفرماید: «اگر سهمى به آنان داده شود راضى و خوشحالند و اگر چیزى به آنها داده نشود خشمگین مىشوند» و تو را به بىعدالتى متهم مىکنند. در حقیقت منافقان همیشه خود محور هستند، هرچه به سودشان بوده خوب است و هرچه به ضررشان بوده از دیدگاه آنها بد است. آنان نه به خدا و احکام او اعتقاد واقعى دارند و نه به رسول خدا و دستوراتش.
یکى از یهودیان مدینه با یکى از مسلمانان منافق اختلافى داشت. قرار گذاشتند یک نفر را به عنوان داور در میان خود انتخاب کنند. مرد یهودى چون به عدالت پیامبر اسلام اطمینان داشت. پیامبر را بعنوان داور معرفى کرد ولى مرد منافق زیر بار نرفت و او را به داورى یک فرد یهودى دعوت کرد و به این ترتیب با داورى پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مخالفت کرد. قرآن کریم بعنوان مذمت این چنین منافقانى که دم از ایمان مىزنند ولى در دلشان نورى از ایمان وجود ندارد مىفرماید: «آنها مىگویند به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت مىکنیم، ولى بعد از این ادعا، گروهى از آنها رویگردان مىشوند، آنها در حقیقت مؤمن نیستند.(4) و در ادامه بعنوان یک دلیل روشن بر بىایمانى آنها مىفرماید:«و هنگامى که از آنها دعوت مىشود که بسوى خدا و پیامبرش بیایند تا در میان آنها داورى کند، گروهى از آن روى گردان مىشوند.»(5)
خداوند در سوره نساء نیز با نهى شدید از مراجعه به طاغوت و داوران جور درباره منافقان مىفرماید: «این گونه مسلمان نماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مىروند، بلکه هنگامى که به آنها گفته شود بسوى آنچه خداوند نازل کرده، و به سوى پیامبر بیائید، منافقان را مىبینى که از (قبول دعوت) تو اعراض مىکنند»(6) و با اصرار روى این کار مىایستند یعنى مقاومت و اصرار آنها در این کار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ایمان آنها است وگرنه با دعوت پیامبر بیدار مىشدند و به اشتباه خود معترف مىگشتند. در آیه بعد خداوند نقاب از چهره آنها کنار مىزند و مىفرماید: «پس چگونه موقعى که بر اثر اعمالشان گرفتار مصیبتى مىشوند، سپس به سراغ تو مىآیند و سوگند یاد مىکنند که منظور آنها (از بردن داورى نزد دیگران) جز نیکى کردن و ایجاد توافق در میان (طرفین نزاع) نبوده است»(7). گویا این منافقان براى مخفى نگهداشتن چهره واقعى خود تنها چاره را سوگند دروغ یافتهاند و در هر ماجرا و جریانى به آن دست مىآویزند.
خداوند در جاى دیگر با اشاره به یکى از گفتههاى بسیار زشت منافقان که روشنترین گواه نفاق آنها محسوب مىشود مىفرماید: «منافقان کسانى هستند که مىگویند به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید(و از اموال و امکانات خود در اختیار آنها نگذارید) تا از نزد پیامبر پراکنده شوند»(8). این بىنواها نمىدانند که هرکس هرچه دارد از خدا دارد و به خیال خام خود مىخواهند با پیامبر و یاران او مبارزه نمایند. جالب اینجاست که این منافقین که از زشتى و وقاحت فعالیتهاى خود شرم ندارند در واقع خلافى از پیامبر ندیده بودند و هیچ لطمهاى از ناحیه اسلام بر آنان وارد نشده بود. بلکه بر عکس در پرتو حکومت اسلام به انواع نعمتهاى مادى و معنوى رسیده بودند. بنابراین «آنها در حقیقت انتقام نعمتهایى را مىگرفتند که خداوند و پیامبر با فضل و کرم خود تا سرحد استغنا به آنها داده بودند.(9)»
یکى دیگر از نقشههاى شوم منافقان این بود که آنها مىخواستند با متهم ساختن یک فرد بىگناه و سپس کشیدن پیامبر به این ماجرا، هم ضربهاى به شخصیت اجتماعى و معنوى پیامبر بزنند و هم اغراض سوء خود را درباره یک مسلمان بىگناه عملى سازند، ولى خداوندى که حافظ پیامبر خویش است، نقشههاى آنها را نقش بر آب کرد. که خداوند در آیه 113 سوره نساء با اشاره به این جریان مىفرماید: «اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود جمعى از منافقان یا مانند آنها تصمیم داشتند تو را از مسیر حق و عدالت منحرف سازند. ولى لطف الهى شامل حال تو شد و تو را حفظ کرد» و در ادامه خداوند تأکید مىکند که: «اینها فقط خود را گمراه مىکنند و هیچگونه زیانى به تو نمىرسانند».
منافقان که هر روز خود را به رنگى در مىآورند و هر روز توطئهاى تازه راه مىانداختند در یک جلسه سرى براى قتل پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) توطئه کردند. آنها نقشه کشیدند که پس از مراجعت پیامبر از جنک تبوک در یکى از گردنههاى سر راه بصورت ناشناس کمین کرده، شتر پیامبر را رم دهند و حضرت را به قتل برسانند خداوند پیامبرش را از این نقشه آگاه ساخت و او دستور داد جمعى از مسلمانان مراقب باشند و این توطئه آنها نیز خنثى شد.
از آن جهت که خداوند براى رفع خطر منافقان از پیامبر، گهگاه پرده از روى نقشههاى آنان بر مىداشت و آنان را به مسلمانان معرفى مىکرد. غالباً منافقان در یک حالت وحشت و ترس به سر مىبردند. قرآن کریم ضمن اشاره به این وضع مىفرماید: «منافقان مىترسند که بر ضد آنها سورهاى نازل شود و آنان را به آنچه در دل دارند آگاه سازد» (یحذر المنافقون أن تنزّل علیهم سورةٌ تنبّئهم بما فى قلوبهم)(10)، ولى عجیب این که بر اثر شدّت لجاجت و دشمنى بازهم دست از استهزاء و تمسخر نسبت به کارهاى پیامبر برنمىداشتند. لذا خداوند در پایان آیه به پیامبرش مىگوید: «به آنها بگو هرچه مىخواهید استهزاء کنید. اما بدانید خدا آنچه را از آن بیم دارید آشکار مىسازد» و شما را رسوا مىکند.
یکى دیگر از برنامههاى منافقان که خداوند در آیه 65 سوره توبه به آن اشاره کرده اینست: «اگر از آنها (منافقان) بپرسى (که چرا چنین سخن نادرستى را گفتهاند و یا چنین کار خلافى را انجام دادهاند، مىگویند: ما مزاح و شوخى مىکردیم و در واقع قصد و غرضى نداشتیم»، (و لئن سئلتهم لیقولنّ انّما کنّا نخوض و نلعب)، منافقان امروز و منافقان هر زمان که برنامههاى یکنواختى دارند، از این روش بهرههاى فراوان مىبرند. حتى گاه مىشود جدىترین مطالب را در لباس مزاحها و شوخیهاى ساده مطرح مىکنند، اگر به هدفشان رسیدند چه بهتر و الّا با عنوان کردن شوخى و مزاح مىخواهند از چنگال مجازات فرار کنند. اما قرآن با تعبیرى قاطع به آنها پاسخ مىدهد و به پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مىفرماید که: «به آنها بگو آیا خدا و آیات او و رسولش را مسخره مىکنید و به شوخى مىگیرید».
در ادامه بحث به بررسى نقش منافقان در جنگها و جهادهاى با کفار مىپردازیم و عکس العمل آنها را در موارد حساس و زمانى که مسلمین بیشتر از قبل به همدلى و همکارى نیاز داشتند مىپردازیم: در آیه 72 سوره نساء خداوند به بیان حال جمعى از منافقان در زمانى که فرمان عمومى جهاد صادر مىشد مىپردازد: «این افراد دو چهره که در میان شما هستند با اصرار مىکوشند از شرکت در صفوف مجاهدان راه خدا خوددارى کنند، ولى هنگامى که مجاهدان از میدان جنگ باز گردند و یا اخبار میدان جنگ به آنها مىرسد، در صورتى که شکست یا شهادتى نصیب آنها شده باشد اینها با خوشحالى مىگویند چه نعمت بزرگى خداوند به ما داد که همراه آنها نبودیم تا شاهد چنان صحنههاى دلخراشى بشویم.«ولى اگر باخبر شوند که مسلمانان پیروز شدهاند و طبعاً غنائمى بدست آوردهاند اینها همانند بیگانهاى که گویا هیچ ارتباطى در میان آنها و مؤمنان برقرار نبود، از روى تأسف و حسرت مىگویند: اى کاش ما هم با مجاهدان بودیم و سهم بزرگى عاید ما مىشد.(11)»
در فرهنگ منافقان شهادت در راه خدا یک نوع بلا و پیروزى مادى و غنائم جنگى فوز عظیم است. با چنین دید و نگرشى است که «هنگامى که سوره واضح و روشنى نازل مىگردد که در آن سخن از جنگ است، منافقان بیمار دل را مىبینى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته است به تو (پیامبر) نگاه مىکنند»(12) میدان جنگ براى منافقان میدان مرگ و نابودى و بدبختى است، میدان شکست و جدایى از لذات دنیا است و میدانى است با آیندهاى وحشتناک و مبهم و خداوند در پایان آیه در یک جمله کوتاه مىفرماید: «واى بر آنها که مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است». در آیه 86 سوره توبه صحنه دیگرى از برخورد منافقان بافرمان جهاد ترسیم شده است. «هنگامى که سورهاى درباره جهاد نازل مىشود و از مردم دعوت مىکنند که به خدا ایمان آورید و همراه پیامبر خدا در راه او جهاد کنید در این هنگام منافقان قدرتمند که توانایى کافى از نظر جسمى و مالى براى شرکت در میدان جنگ دارند از تو (پیامبر) اجازه مىگیرند که در میدان جهاد شرکت نکنند و مىگویند بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد معذورند) باشیم» خداوند با ملامت و مذمت آنانکه راضى شدند با متخلفان باقى بمانند علت اصلى را چنین بیان مىکند: «اینها بر اثر گناه و نفاق به مرحلهاى رسیدهاند که بر قلبهایشان مهر زده شده، به همین دلیل چیزى نمىفهمند.» (و طبع على قلوبهم فهم لایفقهون)(13).
شیوه منافقان این است که آنها به هنگامى که کار خلافى را آشکارا انجام مىدهند براى تبرئه خود ظاهراً در مقام جبران برمىآیند و سعى در پنهان کردن چهره اصلى خود دارند. از اینرو خداوند به پیامبر هشدار مىدهد «هرگاه خداوند تو را بسوى گروهى از اینها باز گرداند و از تو اجازه بخواهند که در میدان جهاد دیگرى شرکت کنند، به آنها بگو، هیچگاه با من در هیچ جهادى شرکت نخواهید کرد و هرگز همراه من با دشمنى نخواهید جنگید»(14). یعنى پیامبر باید آنها را براى همیشه مأیوس کند و روشن سازد که دیگر کسى فریبشان را نخواهد خورد. سپس قرآن دلیل عدم قبول پیشنهاد آنها را چنین بیان مىکند: «شما براى نخستین بار راضى شدید که از میدان جهاد کنارهگیرى کنید و در خانهها بنشینید، هم اکنون نیز به متخلّفان بپیوندید و با آنها در خانهها بنشینید». مشاهده کردیم که عدّهاى از منافقان به بهانههاى مختلف از شرکت در میدان جنگ خوددارى مىکردند. اما بهرحال منافقینى هم بودند که در میدانهاى مختلف جنگ شرکت مىکردند که حضور و شرکت آنها نیز خالى از دردسر و گاه توطئه نبود. یکى از ویژگیهاى منافقان این بود که اخبار مربوط به جنگ را بدون تحقیق همه جا پخش مىکردند و با اینکار بازار شایعه پراکنى را رونق مىدادند. آیه 83 سوره نساء با اشاره به این عمل نادرست منافقان مىفرماید: «آنها کسانى هستند که هنگامى که اخبارى مربوط به پیروزى یا شکست مسلمانان به آنان برسد، بدون تحقیق آنرا همهجا پخش مىکنند» از آنجا که بسیارى از این اخبار بىاساس بوده و از طرف دشمن به منظورهاى خاصى جعل شده بود. منافقان با اشاعه آن به زیان مسلمانان کار مىکردند و در واقع به آسیاب دشمن آب مىریختند و بدون جهت مسلمانان را یا گرفتار غرور ناشى از پیروزیهاى خیالى مىکردند و یا روحیه آنها را بخاطر شایعات دروغین مربوط به شکست تضعیف نمودند.
قبلاً اشاره کردیم که در حوادث و جنگها، منافقان فعالیت بیشترى از خود نشان مىدادند و بطور طبیعى در این گونه جریانات از یک طرف، شناخت مسلمانان نسبت به آنها بیشتر مىشد و از طرف دیگر مسلمانان نیاز به دلگرمى داشتند و باید توطئه منافقان خنثى مىشد.
در ادامه به تشریح فعالیتهاى منافقان در غزوات و جهادهاى بزرگ مىپردازیم:
1- منافقان در جنگ احد: حادثه احد زمینه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت به همین دلیل آیات زیادى براى خنثى کردن این سمپاشیها نازل گردید. یکى از این آیات، آیه 155 سوره آل عمران است. خداوند در این آیه به منظور درهم کوبیدن فعالیتهاى تخریبى منافقان و هشدار به مسلمانان، نخست به مؤمنان خطاب کرده و مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! شما همانند کافران نباشید که هنگامى که برادرانشان (در راه خدا) به مسافرتى مىروند و یا در صف مجاهدان قرار مىگیرند و کشته مىشوند مىگویند: افسوس، اگر نزد ما بودند نمىمردند و کشته نمىشدند.»
در ادامه خداوند به تشریح سرنوشت منافقان و مؤمنان سست ایمانى که به پیروى از منافقان در میدان جنگ حضور نیافتند مىپردازد و مىگوید: «آیا کسانى که فرمان خدا را اطاعت کردند و از خشنودى او پیروى نمودند، همانند کسانى هستند که به سوى خشم خدا باز گشتند و جایگاه آنها جهنم، و بازگشت و پایان کار آنها، زشت و ناراحت کننده است.(15)»
آیه 166 سوره آل عمران این نکته را تذکر مىدهد که هر مصیبتى (مانند حادثه احد) که پیش مىآید علاوه بر اینکه بدون علت نیست، وسیله آزمایشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستین از منافقان و یا افراد سست ایمان. لذا در قسمت اول آیه خداوند مىفرماید: «آنچه در روز احد، آن روز که جمعیّت مسلمانان با بت پرستان درآویختند بر شما وارد شد، به فرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت.» و در پایان آیه مىفرماید: «یکى دیگر از آثار این جنگ، این بود که: «صفوف مؤمنان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ایمان از سست ایمان شناخته گردند.»
در آیه بعد خداوند به اثر دیگرى از حادثه احد اشاره دارد و مىفرماید: «تا کسانى که نفاق ورزیدند شناخته شوند» سپس قرآن گفتگویى که میان بعضى از مسلمانان و منافقان، قبل از جنگ رد و بدل شد به این صورت بیان مىکند. بعضى از مسلمانان هنگامى که دیدند «عبداللّه ابن ابى» (یکى از منافقان) و یارانش، خود را از لشکر اسلام کنار کشیده و تصمیم به بازگشت به مدینه دارند گفتند: «بیایید یا تا به خاطر خدا و در راه او پیکار کنید و یا لااقل در برابر خطرى که وطن و خویشان شما را تهدید مىکند دفاع نمائید». ولى آنها به یک بهانه واهى دست زدند و گفتند: «ما اگر مىدانستیم جنگ مىشود، بىگمان از شما پیروى مىکردیم». البته اینها بهانهاى بیش نبود هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پیروز شدند و اگر شکستى دامنگیرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافکاریهاى خودشان بود و خداوند در پاسخ به معرفى آنان پرداخته و مىگوید: آنها دروغ مىگفتند. «آنها در آن روز به کفر نزدیکتر از ایمان بودند.(16)»
منافقان، علاوه بر آنکه خودشان از جنگ احد کنارهگیرى کردند، به هنگام بازگشت مجاهدان، زبان به سرزنش آنها گشودند. قرآن در آیه 168 سوره آل عمران به گفتار بىاساس آنها پاسخ مىدهد و مىگوید: «آنها که از جنگ کنارهگیرى کردند و درباره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت کرده بودند هیچگاه کشته نمىشدند، به آنها بگو، اگر قادر به پیشبینى حوادث آینده هستید مرگ را از خودتان دور سازید، اگر راست مىگویید.»
قبل از حادثه احد موضوع «منافقان» زیاد مطرح نبود، اما بعد از شکست احد و آماده شدن زمینه براى فعالیت منافقان، مسلمانان فهمیدند دشمنانى خطرناکتر دارند و این یکى از نتایج حادثه احد بود. آیه 179 سوره آل عمران که آخرین آیهاى است که از حادثه احد بحث مىکند، این حقیقت را به صورت یک قانون کلى بیان نموده و مىگوید. چنان نبود که خداوند، مؤمنان را به همان صورت که شما هستید، واگذارد (و آنها را تصفیه نکند) مگر آنکه ناپاک را از پاک متمایز و جدا سازد». این یک حکم عمومى است که هر کس ادعاى ایمان کند، به حال خود رها نمىشود. بلکه با آزمایشهاى پى در پى خداوند، بالأخره اسرار درون او، فاش مىگردد.
2- منافقان در جنگ احزاب: آیه 13 سوره احزاب به شرح حال گروه خطرناکى از منافقان بیمار دل که نسبت به دیگران خباثت بیشترى داشتند، پرداخته و مىگوید: «به خاطر بیاوید هنگامى را که گروهى از آنها (منافقان) گفتند: اى مردم مدینه، اینجا جاى توقف شما نیست، به خانههاى خود باز گردید.» و به این ترتیب مىخواستند جمعیّت انصار را از لشکر اسلام جدا کنند. این از یکسو و از سوى دیگر، و گروهى از آنان از پیامبر، اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند: خانههاى ما بى حفاظ است در حالى که بىحفاظ نبود. آنها فقط مىخواستند (از جنگ) فرار کنند.» خداوند در آیه بعد به سستى ایمان این گروه اشاره کرده، مىفرماید: «آنها، چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد مىشدند و پیشنهاد بازگشت بسوى شرک به آنان مىکردند، مىپذیرفتند. و جز مدّت کمى (براى انتخاب این راه) درنگ نمىکردند»(17). سپس قرآن، این گوره منافق را به محاکمه مىکشد و مىگوید: «آنها قبلاً با خدا عهد و پیمان بسته بودند که به دشمن پشت نکنند»(18). قرآن در جاى دیگر به وضع گروهى دیگر از منافقان که از میدان جنگ احزاب کنارهگیرى کردند و دیگران را نیز به کنارهگیرى دعوت نمودند اشاره نموده و مىفرماید: «خداوند آن گروهى از شما را که کوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند مىداند (مىشناسد) و همچنین کسانى را که به برادرانشان مىگفتند به سوى ما بیائید.» و دست از این پیکار خطرناک بردارید. همان کسانى که اهل جنگ و پیکار نیستند «وجز مقدار کمى به سراغ جهاد نمىروند»(19). در آیه بعد خداوند مىافزاید: انگیزه تمام این کارشکنیها این است که «آنها در همه چیز نسبت به شما بخیل هستند». نه تنها در بذل جان در میدان نبرد که در کمکهاى مالى براى تهیه وسایل جنگ و در کمکهاى بدنى براى حفر خندق و حتى در کمکهاى فکرى نیز بخل مىورزند، بخلى توأم با حرص و حرصى روز افزون. در ادامه اوصاف دیگرى از منافقان که تقریباً جنبه عمومى در همه منافقان در اعصار و قرون مختلف دارد، پرداخته چنین مىگوید: «پس هنگامى که (لحظات) ترس پیش مىآید، مىبینى، آن چنان به تو نگاه مىکنند و چشمهاشان در حدقه مىچرخد که گویى مىخواهند قالب تهى کنند.» آنها چون از ایمان درستى برخوردار نیستند و تکیهگاه محکمى در زندگى ندارند، هنگامى که در برابر حادثه سختى قرار بگیرند، کنترل خود را بکلى از دست مىدهند، گو
یى مىخواهند قبض روحشان کنند. سپس مىافزاید «اما همینها هنگامى که حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانیت بر شما مىگشایند (و سهم خود را از غنائم مطالبه مىکنند) در حالى که در آن نیز حریص و بخیل هستند»(20).
آیه 20 سوره احزاب، ترسیم گویاترى از حالت جبن و ترس این گروه است. خداوند در این آیه مىفرماید: «آنها (به قدرى وحشت زده شدهاند که) گمان مىکنند هنوز لشکر احزاب نرفتهاند». کابوس وحشتناکى بر فکر آنها سایه افکنده، این ترس باعث شده است که و اگر برگردند (از ترس) منافقان دوست مىدارند در میان اعراب بادیهنشین پراکنده (و پنهان) شوند.» پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره توبه، آیه 51. 2. همان ، آیه 52. 3. سوره نساء، آیه 78. 4. سوره نور، آیه 47. 5. همان ، آیه 48. 6. سوره نساء، آیه 61. 7. همان ،آیه 62. 8. سوره منافقون، آیه 7. 9. سوره توبه، آیه 74. 10. همان ، آیه 64. 11. سوره نساء، آیه 73. 12. سوره محمد، آیه 20. 13. سوره توبه، آیه 87. 14. همان ، آیه 83. 15. سوره آل عمران، آیه 162. 16. همان ، آیه 167. 17. سوره احزاب، آیه 15. 18. همان، آیه 16. 19. همان، آیه 18. 20. همان، آیه 19.
در آیه 50 سوره توبه خداوند با اشاره به یکى دیگر از صفات و نشانههاى منافقان مىفرماید: «اگر نیکى به تو (پیامبر اسلام) رسد آنها را ناراحت مىکند». (ان تصبک حسنةٌ تسؤهم) این ناراحتى دلیل عداوت باطنى و فقدان ایمان منافقان است و همچنین ولى در مقابل، اگر مصیبتى به تو رسد و گرفتار مشکلى بشوى با خوشحالى مىگویند: «ما از قبل تصمیم لازم را گرفتیم (پیش بینى چنین مسائلى را مىکردیم) (و ان تصبک مصیبةٌ یقولوا قد أخذنا أمرنا من قبل). این منافقان کوردل از هر فرصتى به نفع خود استفاده مىکنند و لاف عقل و تدبیر مىزنند که این هوشیارى و درایت ما بود که باعث شد مثلاً در فلان میدان جنگ شرکت نکنیم. آنان این سخن را چنان مىگویند که گویى از خوشحالى در پوست خود نمىگنجند. در برابر این منطق منافقانه خداوند به پیامبر مىفرماید که به اینها از دو راه پاسخ گوى پاسخى منطقى و دندان شکن. «بگو هیچ حادثهاى براى ما رخ نمىدهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرر داشته است، همان خدایى که مولاى ماست»(1). و همچنین «تو اى پیامبر این پاسخ را به آنان بگو که شما چه انتظارى درباره ما مىکشید. جز اینکه ما به یکى از دو نیکى و سعادت خواهیم رسید»(2) یا دشمنان را درهم مىکوبیم و پیروز میدان مىشویم و یا کشته شده و با افتخار شربت شهادت را مىنوشیم که هر دو خوش است و مایه افتخار.
منافقان جسارت و گستاخى را از این فراتر گذاشتهاند «آنها هرگاه به پیروزى برسند و نیکیها و حسناتى بدست آورند مىگویند از طرف خدا است»، (و ان تصبهم حسنةٌ یقولوا هذه من عند اللّه)(3)، و خود را شایسته مواهب الهى مىدانند ولى هنگامى که شکستى دامنگیر آنها شود و یا در میدان جنگ آسیبى ببینند مىگویند: «اینها بر اثر سوء تدبیر پیامبر و عدم کفایت نقشههاى او بوده است»، (و ان تصبهم سیّئةٌ یقولوا هذه من عندک). قرآن کریم در پاسخ به آنها مىگوید که از نظر یک موحد «همه این پیروزیها و شکستها از ناحیه خدا است»، (قل کلٌّ من عند
اللّه) که بر طبق لیاقتها و ارزشهاى وجودى مردم به آنها داده مىشود و در پایان آیه به عنوان اعتراض به عدم تفکّر و تعمّق آنها در موضوعات مختلف مىگوید: «پس چرا اینها حاضر نیستند حقایق را درک کنند» (فمال هؤلاء القوم یکادون یفقهون حدیثا).
گروهى از منافقان دورهم نشسته بودند و سخنان ناهنجار درباره پیامبر گفتند. یکى از آنان گفت: این کار را نکنید. زیرا مىترسیم به گوش او برسد. یکى از آنان گفت: مهم نیست، ما هرچه مىخواهیم مىگوئیم و اگر به گوش او رسید نزد وى مىرویم و انکار مىکنیم و او از ما مىپذیرد، زیرا او آدم خوشباورى است و هرکس هرچه بگوید او قبول مىکند. در این هنگام آیه 61 سوره توبه نازل شد «از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مىدهند و مىگویند او آدم خوش باورى است». (و منهم الّذین یؤذون النّبى و یقولون هو أذن). آنها در حقیقت یکى از نقاط قوّت پیامبر را که وجود آن در یک رهبر کاملاً لازم است را به عنوان نقطه ضعف نشان مىدادند. لذا قرآن بلافاصله اضافه مىکند که: «به آنها بگو: اگر پیامبر به سخنان شما گوش فرا دهد (و عذرتان را بپذیرد) این به نفع شما است. (قل اذن خیربکم). زیرا از این طریق آبروى شما را حفظ کرده و شخصیتتان را خرد نمىکند، در حالىکه اگر او فوراً پردهها را بالا مىزد و دروغگویان را رسوا مىکرد، دردسر فراوانى براى شما فراهم مىآمد.
پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مشغول تقسیم اموالى (از غنائم و مانند آن)
بود که یکى از منافقان فرا رسید و صدا زد، اى رسول خدا عدالت کن! پیامبر فرمود: «واى بر تو اگر من عدالت نکنم چه کسى عدالت خواهد کرد. در این هنگام آیه 58 سوره توبه نازل شده و به این گونه افراد اندرز داد: «بعضى از آنها در تقسیم صدقات بر تو عیب مىگیرند». (و منهم من یلمزک فى الصّدقات) و مىگویند که عدالت را رعایت نکردى. قرآن با اشاره به اینکه آنها هرگز راضى به حق خود نیستند و به منافع خویش مىنگرند مىفرماید: «اگر سهمى به آنان داده شود راضى و خوشحالند و اگر چیزى به آنها داده نشود خشمگین مىشوند» و تو را به بىعدالتى متهم مىکنند. در حقیقت منافقان همیشه خود محور هستند، هرچه به سودشان بوده خوب است و هرچه به ضررشان بوده از دیدگاه آنها بد است. آنان نه به خدا و احکام او اعتقاد واقعى دارند و نه به رسول خدا و دستوراتش.
یکى از یهودیان مدینه با یکى از مسلمانان منافق اختلافى داشت. قرار گذاشتند یک نفر را به عنوان داور در میان خود انتخاب کنند. مرد یهودى چون به عدالت پیامبر اسلام اطمینان داشت. پیامبر را بعنوان داور معرفى کرد ولى مرد منافق زیر بار نرفت و او را به داورى یک فرد یهودى دعوت کرد و به این ترتیب با داورى پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مخالفت کرد. قرآن کریم بعنوان مذمت این چنین منافقانى که دم از ایمان مىزنند ولى در دلشان نورى از ایمان وجود ندارد مىفرماید: «آنها مىگویند به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت مىکنیم، ولى بعد از این ادعا، گروهى از آنها رویگردان مىشوند، آنها در حقیقت مؤمن نیستند.(4) و در ادامه بعنوان یک دلیل روشن بر بىایمانى آنها مىفرماید:«و هنگامى که از آنها دعوت مىشود که بسوى خدا و پیامبرش بیایند تا در میان آنها داورى کند، گروهى از آن روى گردان مىشوند.»(5)
خداوند در سوره نساء نیز با نهى شدید از مراجعه به طاغوت و داوران جور درباره منافقان مىفرماید: «این گونه مسلمان نماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مىروند، بلکه هنگامى که به آنها گفته شود بسوى آنچه خداوند نازل کرده، و به سوى پیامبر بیائید، منافقان را مىبینى که از (قبول دعوت) تو اعراض مىکنند»(6) و با اصرار روى این کار مىایستند یعنى مقاومت و اصرار آنها در این کار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ایمان آنها است وگرنه با دعوت پیامبر بیدار مىشدند و به اشتباه خود معترف مىگشتند. در آیه بعد خداوند نقاب از چهره آنها کنار مىزند و مىفرماید: «پس چگونه موقعى که بر اثر اعمالشان گرفتار مصیبتى مىشوند، سپس به سراغ تو مىآیند و سوگند یاد مىکنند که منظور آنها (از بردن داورى نزد دیگران) جز نیکى کردن و ایجاد توافق در میان (طرفین نزاع) نبوده است»(7). گویا این منافقان براى مخفى نگهداشتن چهره واقعى خود تنها چاره را سوگند دروغ یافتهاند و در هر ماجرا و جریانى به آن دست مىآویزند.
خداوند در جاى دیگر با اشاره به یکى از گفتههاى بسیار زشت منافقان که روشنترین گواه نفاق آنها محسوب مىشود مىفرماید: «منافقان کسانى هستند که مىگویند به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید(و از اموال و امکانات خود در اختیار آنها نگذارید) تا از نزد پیامبر پراکنده شوند»(8). این بىنواها نمىدانند که هرکس هرچه دارد از خدا دارد و به خیال خام خود مىخواهند با پیامبر و یاران او مبارزه نمایند. جالب اینجاست که این منافقین که از زشتى و وقاحت فعالیتهاى خود شرم ندارند در واقع خلافى از پیامبر ندیده بودند و هیچ لطمهاى از ناحیه اسلام بر آنان وارد نشده بود. بلکه بر عکس در پرتو حکومت اسلام به انواع نعمتهاى مادى و معنوى رسیده بودند. بنابراین «آنها در حقیقت انتقام نعمتهایى را مىگرفتند که خداوند و پیامبر با فضل و کرم خود تا سرحد استغنا به آنها داده بودند.(9)»
یکى دیگر از نقشههاى شوم منافقان این بود که آنها مىخواستند با متهم ساختن یک فرد بىگناه و سپس کشیدن پیامبر به این ماجرا، هم ضربهاى به شخصیت اجتماعى و معنوى پیامبر بزنند و هم اغراض سوء خود را درباره یک مسلمان بىگناه عملى سازند، ولى خداوندى که حافظ پیامبر خویش است، نقشههاى آنها را نقش بر آب کرد. که خداوند در آیه 113 سوره نساء با اشاره به این جریان مىفرماید: «اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود جمعى از منافقان یا مانند آنها تصمیم داشتند تو را از مسیر حق و عدالت منحرف سازند. ولى لطف الهى شامل حال تو شد و تو را حفظ کرد» و در ادامه خداوند تأکید مىکند که: «اینها فقط خود را گمراه مىکنند و هیچگونه زیانى به تو نمىرسانند».
منافقان که هر روز خود را به رنگى در مىآورند و هر روز توطئهاى تازه راه مىانداختند در یک جلسه سرى براى قتل پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) توطئه کردند. آنها نقشه کشیدند که پس از مراجعت پیامبر از جنک تبوک در یکى از گردنههاى سر راه بصورت ناشناس کمین کرده، شتر پیامبر را رم دهند و حضرت را به قتل برسانند خداوند پیامبرش را از این نقشه آگاه ساخت و او دستور داد جمعى از مسلمانان مراقب باشند و این توطئه آنها نیز خنثى شد.
از آن جهت که خداوند براى رفع خطر منافقان از پیامبر، گهگاه پرده از روى نقشههاى آنان بر مىداشت و آنان را به مسلمانان معرفى مىکرد. غالباً منافقان در یک حالت وحشت و ترس به سر مىبردند. قرآن کریم ضمن اشاره به این وضع مىفرماید: «منافقان مىترسند که بر ضد آنها سورهاى نازل شود و آنان را به آنچه در دل دارند آگاه سازد» (یحذر المنافقون أن تنزّل علیهم سورةٌ تنبّئهم بما فى قلوبهم)(10)، ولى عجیب این که بر اثر شدّت لجاجت و دشمنى بازهم دست از استهزاء و تمسخر نسبت به کارهاى پیامبر برنمىداشتند. لذا خداوند در پایان آیه به پیامبرش مىگوید: «به آنها بگو هرچه مىخواهید استهزاء کنید. اما بدانید خدا آنچه را از آن بیم دارید آشکار مىسازد» و شما را رسوا مىکند.
یکى دیگر از برنامههاى منافقان که خداوند در آیه 65 سوره توبه به آن اشاره کرده اینست: «اگر از آنها (منافقان) بپرسى (که چرا چنین سخن نادرستى را گفتهاند و یا چنین کار خلافى را انجام دادهاند، مىگویند: ما مزاح و شوخى مىکردیم و در واقع قصد و غرضى نداشتیم»، (و لئن سئلتهم لیقولنّ انّما کنّا نخوض و نلعب)، منافقان امروز و منافقان هر زمان که برنامههاى یکنواختى دارند، از این روش بهرههاى فراوان مىبرند. حتى گاه مىشود جدىترین مطالب را در لباس مزاحها و شوخیهاى ساده مطرح مىکنند، اگر به هدفشان رسیدند چه بهتر و الّا با عنوان کردن شوخى و مزاح مىخواهند از چنگال مجازات فرار کنند. اما قرآن با تعبیرى قاطع به آنها پاسخ مىدهد و به پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مىفرماید که: «به آنها بگو آیا خدا و آیات او و رسولش را مسخره مىکنید و به شوخى مىگیرید».
در ادامه بحث به بررسى نقش منافقان در جنگها و جهادهاى با کفار مىپردازیم و عکس العمل آنها را در موارد حساس و زمانى که مسلمین بیشتر از قبل به همدلى و همکارى نیاز داشتند مىپردازیم: در آیه 72 سوره نساء خداوند به بیان حال جمعى از منافقان در زمانى که فرمان عمومى جهاد صادر مىشد مىپردازد: «این افراد دو چهره که در میان شما هستند با اصرار مىکوشند از شرکت در صفوف مجاهدان راه خدا خوددارى کنند، ولى هنگامى که مجاهدان از میدان جنگ باز گردند و یا اخبار میدان جنگ به آنها مىرسد، در صورتى که شکست یا شهادتى نصیب آنها شده باشد اینها با خوشحالى مىگویند چه نعمت بزرگى خداوند به ما داد که همراه آنها نبودیم تا شاهد چنان صحنههاى دلخراشى بشویم.«ولى اگر باخبر شوند که مسلمانان پیروز شدهاند و طبعاً غنائمى بدست آوردهاند اینها همانند بیگانهاى که گویا هیچ ارتباطى در میان آنها و مؤمنان برقرار نبود، از روى تأسف و حسرت مىگویند: اى کاش ما هم با مجاهدان بودیم و سهم بزرگى عاید ما مىشد.(11)»
در فرهنگ منافقان شهادت در راه خدا یک نوع بلا و پیروزى مادى و غنائم جنگى فوز عظیم است. با چنین دید و نگرشى است که «هنگامى که سوره واضح و روشنى نازل مىگردد که در آن سخن از جنگ است، منافقان بیمار دل را مىبینى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته است به تو (پیامبر) نگاه مىکنند»(12) میدان جنگ براى منافقان میدان مرگ و نابودى و بدبختى است، میدان شکست و جدایى از لذات دنیا است و میدانى است با آیندهاى وحشتناک و مبهم و خداوند در پایان آیه در یک جمله کوتاه مىفرماید: «واى بر آنها که مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است». در آیه 86 سوره توبه صحنه دیگرى از برخورد منافقان بافرمان جهاد ترسیم شده است. «هنگامى که سورهاى درباره جهاد نازل مىشود و از مردم دعوت مىکنند که به خدا ایمان آورید و همراه پیامبر خدا در راه او جهاد کنید در این هنگام منافقان قدرتمند که توانایى کافى از نظر جسمى و مالى براى شرکت در میدان جنگ دارند از تو (پیامبر) اجازه مىگیرند که در میدان جهاد شرکت نکنند و مىگویند بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد معذورند) باشیم» خداوند با ملامت و مذمت آنانکه راضى شدند با متخلفان باقى بمانند علت اصلى را چنین بیان مىکند: «اینها بر اثر گناه و نفاق به مرحلهاى رسیدهاند که بر قلبهایشان مهر زده شده، به همین دلیل چیزى نمىفهمند.» (و طبع على قلوبهم فهم لایفقهون)(13).
شیوه منافقان این است که آنها به هنگامى که کار خلافى را آشکارا انجام مىدهند براى تبرئه خود ظاهراً در مقام جبران برمىآیند و سعى در پنهان کردن چهره اصلى خود دارند. از اینرو خداوند به پیامبر هشدار مىدهد «هرگاه خداوند تو را بسوى گروهى از اینها باز گرداند و از تو اجازه بخواهند که در میدان جهاد دیگرى شرکت کنند، به آنها بگو، هیچگاه با من در هیچ جهادى شرکت نخواهید کرد و هرگز همراه من با دشمنى نخواهید جنگید»(14). یعنى پیامبر باید آنها را براى همیشه مأیوس کند و روشن سازد که دیگر کسى فریبشان را نخواهد خورد. سپس قرآن دلیل عدم قبول پیشنهاد آنها را چنین بیان مىکند: «شما براى نخستین بار راضى شدید که از میدان جهاد کنارهگیرى کنید و در خانهها بنشینید، هم اکنون نیز به متخلّفان بپیوندید و با آنها در خانهها بنشینید». مشاهده کردیم که عدّهاى از منافقان به بهانههاى مختلف از شرکت در میدان جنگ خوددارى مىکردند. اما بهرحال منافقینى هم بودند که در میدانهاى مختلف جنگ شرکت مىکردند که حضور و شرکت آنها نیز خالى از دردسر و گاه توطئه نبود. یکى از ویژگیهاى منافقان این بود که اخبار مربوط به جنگ را بدون تحقیق همه جا پخش مىکردند و با اینکار بازار شایعه پراکنى را رونق مىدادند. آیه 83 سوره نساء با اشاره به این عمل نادرست منافقان مىفرماید: «آنها کسانى هستند که هنگامى که اخبارى مربوط به پیروزى یا شکست مسلمانان به آنان برسد، بدون تحقیق آنرا همهجا پخش مىکنند» از آنجا که بسیارى از این اخبار بىاساس بوده و از طرف دشمن به منظورهاى خاصى جعل شده بود. منافقان با اشاعه آن به زیان مسلمانان کار مىکردند و در واقع به آسیاب دشمن آب مىریختند و بدون جهت مسلمانان را یا گرفتار غرور ناشى از پیروزیهاى خیالى مىکردند و یا روحیه آنها را بخاطر شایعات دروغین مربوط به شکست تضعیف نمودند.
قبلاً اشاره کردیم که در حوادث و جنگها، منافقان فعالیت بیشترى از خود نشان مىدادند و بطور طبیعى در این گونه جریانات از یک طرف، شناخت مسلمانان نسبت به آنها بیشتر مىشد و از طرف دیگر مسلمانان نیاز به دلگرمى داشتند و باید توطئه منافقان خنثى مىشد.
در ادامه به تشریح فعالیتهاى منافقان در غزوات و جهادهاى بزرگ مىپردازیم:
1- منافقان در جنگ احد: حادثه احد زمینه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت به همین دلیل آیات زیادى براى خنثى کردن این سمپاشیها نازل گردید. یکى از این آیات، آیه 155 سوره آل عمران است. خداوند در این آیه به منظور درهم کوبیدن فعالیتهاى تخریبى منافقان و هشدار به مسلمانان، نخست به مؤمنان خطاب کرده و مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! شما همانند کافران نباشید که هنگامى که برادرانشان (در راه خدا) به مسافرتى مىروند و یا در صف مجاهدان قرار مىگیرند و کشته مىشوند مىگویند: افسوس، اگر نزد ما بودند نمىمردند و کشته نمىشدند.»
در ادامه خداوند به تشریح سرنوشت منافقان و مؤمنان سست ایمانى که به پیروى از منافقان در میدان جنگ حضور نیافتند مىپردازد و مىگوید: «آیا کسانى که فرمان خدا را اطاعت کردند و از خشنودى او پیروى نمودند، همانند کسانى هستند که به سوى خشم خدا باز گشتند و جایگاه آنها جهنم، و بازگشت و پایان کار آنها، زشت و ناراحت کننده است.(15)»
آیه 166 سوره آل عمران این نکته را تذکر مىدهد که هر مصیبتى (مانند حادثه احد) که پیش مىآید علاوه بر اینکه بدون علت نیست، وسیله آزمایشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستین از منافقان و یا افراد سست ایمان. لذا در قسمت اول آیه خداوند مىفرماید: «آنچه در روز احد، آن روز که جمعیّت مسلمانان با بت پرستان درآویختند بر شما وارد شد، به فرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت.» و در پایان آیه مىفرماید: «یکى دیگر از آثار این جنگ، این بود که: «صفوف مؤمنان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ایمان از سست ایمان شناخته گردند.»
در آیه بعد خداوند به اثر دیگرى از حادثه احد اشاره دارد و مىفرماید: «تا کسانى که نفاق ورزیدند شناخته شوند» سپس قرآن گفتگویى که میان بعضى از مسلمانان و منافقان، قبل از جنگ رد و بدل شد به این صورت بیان مىکند. بعضى از مسلمانان هنگامى که دیدند «عبداللّه ابن ابى» (یکى از منافقان) و یارانش، خود را از لشکر اسلام کنار کشیده و تصمیم به بازگشت به مدینه دارند گفتند: «بیایید یا تا به خاطر خدا و در راه او پیکار کنید و یا لااقل در برابر خطرى که وطن و خویشان شما را تهدید مىکند دفاع نمائید». ولى آنها به یک بهانه واهى دست زدند و گفتند: «ما اگر مىدانستیم جنگ مىشود، بىگمان از شما پیروى مىکردیم». البته اینها بهانهاى بیش نبود هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پیروز شدند و اگر شکستى دامنگیرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافکاریهاى خودشان بود و خداوند در پاسخ به معرفى آنان پرداخته و مىگوید: آنها دروغ مىگفتند. «آنها در آن روز به کفر نزدیکتر از ایمان بودند.(16)»
منافقان، علاوه بر آنکه خودشان از جنگ احد کنارهگیرى کردند، به هنگام بازگشت مجاهدان، زبان به سرزنش آنها گشودند. قرآن در آیه 168 سوره آل عمران به گفتار بىاساس آنها پاسخ مىدهد و مىگوید: «آنها که از جنگ کنارهگیرى کردند و درباره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت کرده بودند هیچگاه کشته نمىشدند، به آنها بگو، اگر قادر به پیشبینى حوادث آینده هستید مرگ را از خودتان دور سازید، اگر راست مىگویید.»
قبل از حادثه احد موضوع «منافقان» زیاد مطرح نبود، اما بعد از شکست احد و آماده شدن زمینه براى فعالیت منافقان، مسلمانان فهمیدند دشمنانى خطرناکتر دارند و این یکى از نتایج حادثه احد بود. آیه 179 سوره آل عمران که آخرین آیهاى است که از حادثه احد بحث مىکند، این حقیقت را به صورت یک قانون کلى بیان نموده و مىگوید. چنان نبود که خداوند، مؤمنان را به همان صورت که شما هستید، واگذارد (و آنها را تصفیه نکند) مگر آنکه ناپاک را از پاک متمایز و جدا سازد». این یک حکم عمومى است که هر کس ادعاى ایمان کند، به حال خود رها نمىشود. بلکه با آزمایشهاى پى در پى خداوند، بالأخره اسرار درون او، فاش مىگردد.
2- منافقان در جنگ احزاب: آیه 13 سوره احزاب به شرح حال گروه خطرناکى از منافقان بیمار دل که نسبت به دیگران خباثت بیشترى داشتند، پرداخته و مىگوید: «به خاطر بیاوید هنگامى را که گروهى از آنها (منافقان) گفتند: اى مردم مدینه، اینجا جاى توقف شما نیست، به خانههاى خود باز گردید.» و به این ترتیب مىخواستند جمعیّت انصار را از لشکر اسلام جدا کنند. این از یکسو و از سوى دیگر، و گروهى از آنان از پیامبر، اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند: خانههاى ما بى حفاظ است در حالى که بىحفاظ نبود. آنها فقط مىخواستند (از جنگ) فرار کنند.» خداوند در آیه بعد به سستى ایمان این گروه اشاره کرده، مىفرماید: «آنها، چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد مىشدند و پیشنهاد بازگشت بسوى شرک به آنان مىکردند، مىپذیرفتند. و جز مدّت کمى (براى انتخاب این راه) درنگ نمىکردند»(17). سپس قرآن، این گوره منافق را به محاکمه مىکشد و مىگوید: «آنها قبلاً با خدا عهد و پیمان بسته بودند که به دشمن پشت نکنند»(18). قرآن در جاى دیگر به وضع گروهى دیگر از منافقان که از میدان جنگ احزاب کنارهگیرى کردند و دیگران را نیز به کنارهگیرى دعوت نمودند اشاره نموده و مىفرماید: «خداوند آن گروهى از شما را که کوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند مىداند (مىشناسد) و همچنین کسانى را که به برادرانشان مىگفتند به سوى ما بیائید.» و دست از این پیکار خطرناک بردارید. همان کسانى که اهل جنگ و پیکار نیستند «وجز مقدار کمى به سراغ جهاد نمىروند»(19). در آیه بعد خداوند مىافزاید: انگیزه تمام این کارشکنیها این است که «آنها در همه چیز نسبت به شما بخیل هستند». نه تنها در بذل جان در میدان نبرد که در کمکهاى مالى براى تهیه وسایل جنگ و در کمکهاى بدنى براى حفر خندق و حتى در کمکهاى فکرى نیز بخل مىورزند، بخلى توأم با حرص و حرصى روز افزون. در ادامه اوصاف دیگرى از منافقان که تقریباً جنبه عمومى در همه منافقان در اعصار و قرون مختلف دارد، پرداخته چنین مىگوید: «پس هنگامى که (لحظات) ترس پیش مىآید، مىبینى، آن چنان به تو نگاه مىکنند و چشمهاشان در حدقه مىچرخد که گویى مىخواهند قالب تهى کنند.» آنها چون از ایمان درستى برخوردار نیستند و تکیهگاه محکمى در زندگى ندارند، هنگامى که در برابر حادثه سختى قرار بگیرند، کنترل خود را بکلى از دست مىدهند، گو
یى مىخواهند قبض روحشان کنند. سپس مىافزاید «اما همینها هنگامى که حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانیت بر شما مىگشایند (و سهم خود را از غنائم مطالبه مىکنند) در حالى که در آن نیز حریص و بخیل هستند»(20).
آیه 20 سوره احزاب، ترسیم گویاترى از حالت جبن و ترس این گروه است. خداوند در این آیه مىفرماید: «آنها (به قدرى وحشت زده شدهاند که) گمان مىکنند هنوز لشکر احزاب نرفتهاند». کابوس وحشتناکى بر فکر آنها سایه افکنده، این ترس باعث شده است که و اگر برگردند (از ترس) منافقان دوست مىدارند در میان اعراب بادیهنشین پراکنده (و پنهان) شوند.» پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره توبه، آیه 51. 2. همان ، آیه 52. 3. سوره نساء، آیه 78. 4. سوره نور، آیه 47. 5. همان ، آیه 48. 6. سوره نساء، آیه 61. 7. همان ،آیه 62. 8. سوره منافقون، آیه 7. 9. سوره توبه، آیه 74. 10. همان ، آیه 64. 11. سوره نساء، آیه 73. 12. سوره محمد، آیه 20. 13. سوره توبه، آیه 87. 14. همان ، آیه 83. 15. سوره آل عمران، آیه 162. 16. همان ، آیه 167. 17. سوره احزاب، آیه 15. 18. همان، آیه 16. 19. همان، آیه 18. 20. همان، آیه 19.