آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

اتّحاد به معناى یکى شدن، در اصل از ریشه «وحد» به مفهوم یکتایى و یگانگى است.(1) قرآن به مسأله اتّحاد از دیدگاه اجتماعى آن نگریسته و بر اهمّیّت اتّحاد میان جهانیان، ادیان، مسلمانان و نهاد خانواده تأکید کرده است و پیوند میان دل‏هاى مؤمنان را نوعى تصرّف الهى مى‏شمارد و براى ایجاد و حفظ چنین یگانگى، ارسال پیامبران به همراه شرایع را ضرور مى‏داند و براى برقرارى یگانگى و نیز حفظ آن، راه‏کارهاى گوناگونى را پیش بینى کرده که بخشى از آن، جنبه پیش‏گیرى از تفرقه، و بخشى دیگر به درمان آن ناظر است.
1. توجه به نقاط مشترک: مخاطبان دعوت به یگانگى، نقاط مشترکى دارند که قرآن بر این نقاط، انگشت گذاشته و آنان را به یگانه شدن بر محور آن‏ها فراخوانده است. تأکید بر این که انسان‏ها همه از خاک آفریده شده(حج/ 5) یا از یک پدر و مادر زاده شده‏اند(حجرات/ 13) و این که کرامت انسانى به همه انسانها متعلق بوده [و رنگ و نژاد در آن تأثیر ندارد](اسراء/ 70) توجه دادن به این نقاط مشترک در یگانگى جهانى است. دعوت از پیروان ادیان آسمانى و اهل کتاب به نقاط مشترک عقیدتى (آل‏عمران/64) نیز بدین سبب انجام گرفته است.
2. چنگ زدن به ریسمان الهى: قرآن کریم در صریح‏ترین آیه خود، در دعوت به اتّحاد، تمام مؤمنان را به چنگ زدن به ریسمان الهى و پرهیز از تفرقه خوانده است: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(2) و نیز در آیات 146 و 175 نساء و 101 آل‏عمران از تمسّک جستن به خداوند، سخن به میان آورده است. در این که مقصود از ریسمان الهى چیست، مفسرّان اختلاف دارند. قرآن، کتاب و سنّت، دین الهى، اطاعت خداوند، توحید خالص، ولایت اهل‏بیت(ع) و جماعت، وجوهى است که در تفسیر آن گفته شده است. برخى نیز مفهوم حبل اللَّه را شامل همه این معانى دانسته‏اند.(3) با این حال، به نظر مى‏رسد که نزدیک‏ترین تفسیر براى این واژه، دیدگاه نخست یعنى قرآن است؛ چنان‏که در روایتى از رسول اکرم(ص) قرآن؛ ریسمان الهى کشیده شده میان آسمان و زمین معرّفى شده است: کتاب اللّه هو حبل اللّه الممدود من السّماء إلى الأرض.(4) معرفى قرآن به صورت ثقل اکبر در روایت معروف ثقلین(5) نیز مؤید این مدّعا است؛ چنان‏که قرآن، خود از مؤمنان خواسته است تا در منازعات و اختلافات خود، به خداوند رجوع کنند: «فَإِن تَنازَعْتُمْ فِى شَىْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّه»(6) و این رجوع الى اللّه در روایت حضرت امیر(ع) به رجوع به قرآن تشبیه شده است؛ بنابراین، قرآن افزون بر آن‏که مى‏تواند در نقش محور یگانگى، ایجاد کننده آن باشد مى‏تواند در رویکرد اختلافات، یگانگى پیشین را نیز اعاده کند. چنین نقشى براى قرآن بدان سبب است که افزون بر دعوت همگان به یگانگى و بر حذر داشتنشان از تفرقه، نظام عقیدتى، اخلاقى و عملى منسجم و هماهنگى را ترسیم مى‏کند که هر کس بدان رجوع کند، ناخود آگاه خود را با میلیون‏ها پیرو قرآن یگانه مى‏یابد.
3. مراجعه به سنّت پیامبر(ص): افزون بر آن‏که قرآن، وجود پیامبر(ص) را محورى براى همبستگى و یگانگى مسلمانان مى‏شناسد(آل عمران/ 159)، مراجعه به سنت حضرت را نیز راه‏کارهایى براى ایجاد و حفظ یگانگى معرفى کرده است: «فَإِن تَنازَعْتُمْ فِى شَىْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُول».(7) بازگرداندن به رسول در روایت حضرت امیر(ع) به مراجعه به سنّت پیامبر تفسیر شده است. پیامبر(ص) با توجه به عهده‏دار بودن سِمَت شرح و تبیین قرآن در کنار مقام رسالت(نحل/ 44)، افزون بر آن‏که خود مى‏تواند برطرف کننده منازعات و مشاجرات باشد و بدین سبب پذیرش داورى وى مورد تأکید قرآن است(نساء/ 65)، سنّت حضرت به صورت شارح قرآن مى‏تواند ابهامات و اشتباهات در فهم قرآن را که خود ممکن است زمینه‏ساز پراکندگى باشد، برطرف کند؛ چنان که حضرت امیر(ع) براى نشان دادن اشتباه خوارج در کج فهمى از آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّه»(8) از ابن‏عباس مى‏خواهد که با سنّت با آنان به محاجّه بپردازد.(9)
4. مراجعه به اهل‏بیت(ع): قرآن از امامان اهل‏بیت(ع) با عنوان «أُولى الأمر» یاد کرده و اطاعت آنان را در جهت اطاعت خدا و رسول و سخن آنان را حجّت دانسته است: «أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنکُم»(10) بدین سبب از مسلمانان خواسته است تا در موارد اختلاف میان خود یا فهم دین، به آنان مراجعه کنند: «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى‏ أُوْلِى الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُم»(11) و یکى از عوامل معرفى اهل‏بیت در جایگاه ثقل اصغر در روایت ثقلین از سوى پیامبر(ص) نقش مؤثر آنان در ایجاد و حفظ یگانگى بوده است؛ چنان‏که هشام‏بن حکم در حضور امام صادق(ع) در مناظره‏اى با مرد شامى، ضرورت وجود امام را براساس ناکافى بودن قرآن و سنّت در رفع اختلافات ثابت کرد.(12) در برخى از روایات، مقصود از ریسمان مردمى در آیه «... إِلَّا بِحَبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاس»(13) على(ع) یا امامان(ع) معرفى شده است.(14)
5. امر به معروف و نهى از منکر: قرآن، پس از فراخوانى مسلمانان به چنگ زدن به ریسمان الهى و پرهیز از تفرقه، از آنان مى‏خواهد که به انجام امر به معروف و نهى از منکر قیام کنند: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَر»(15) و بى درنگ، به آنان هشدار مى‏دهد که به‏سان پیروان ادیان پیشین که در دینشان دچار چند دستگى شده‏اند، پراکنده نشوند:(16) «وَلَا تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا»(17)
این امر نشان مى‏دهد که امر به معروف و نهى از منکر، نقش ویژه‏اى در برقرارى اتّحاد و نیز جلوگیرى از تفرقه ایفا مى‏کند. برخى مفسران، این نقش را چنین تبیین کرده‏اند که اعتصام به حبل اللّه، امّت را به مثابه جان قرار مى‏دهد و دعوت به خیر، این اصل را تغذیه مى‏کند و امر به معروف حافظ و پشتیبان آن است.(18) از نگاه برخى دیگر، امر به معروف و نهى از منکر، پوششى اجتماعى براى محافظت جمعیت است و حفظ وحدت اجتماعى بدون نظارت عمومى ممکن نیست.(19) فخر رازى بر این باور است که اجراى امر به معروف و نهى از منکر به قدرت نیاز دارد و قدرت، به الفت و یگانگى منوط است.(20) افزون بر آن، پذیرش چنین نقش مؤثرى براى این دو فرضیه الهى، بدان سبب است که پراکندگى در دین و چند فرقه شدن، یا ناشى از اشتباه در فهم متون دینى است یا از هواپرستى افراد و گروه‏ها سرچشمه مى‏گیرد و امر به معروف و نهى از منکر به صورت نظارت اجتماعى مى‏تواند مانع رهیافت و رواج چنین انحرافاتى باشد؛ همان‏گونه که قرآن، عامل تفرقه را نادانى نمى‏داند، زیرا معتقد است: پس از آمدن ادلّه و براهین پراکنده شده‏اند؛(21) بدین جهت گفته شده است که اگر میان یهود، انجام این فریضه رواج داشت، پراکندگى میانشان رخ نمى‏نمود.(22)
6. مراعات حقوق برادرى: قرآن، مؤمنان را به مثابه جان‏هاى یک‏دیگر دانسته، از آنان مى‏خواهد که به خویشتن عیب نگیرند: «وَ لَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَکُم»(23) و بر حرمت سوء ظن، حرمت تجسّس، (حجرات/ 12) و تهمت‏هاى ناروا، (نور/ 23) پاى فشرده و غیبت کردن مؤمن را به مثابه خوردن گوشت مرده برادر خود دانسته است: (حجرات/ 12)، و به سبب هم‏سویى چنین پیوندى با اراده الهى، راه مؤمنان را محور حق بر شمرده و عدم پیروى از راه آنان را هم سنگ مخالفت با پیامبر(ص) دانسته است(نساء/ 115)، قرآن از مؤمنان خواسته است تا به‏سان بهشتیان، کینه‏ها از دل‏هایشان زدوده شود (حجر/ 47)، و درون جانشان به هم مهر ورزند و از خداوند، بخشیدن برادران دینى را پیش از خود و نیز زدودن کینه درباره برادران دینى را بخواهند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا»(24) در روایات اسلامى بر اهمّیّت پیوند برادرى و کوشش براى استحکام آن با انجام امورى چون به دیدار هم رفتن، هدیه دادن و... نیز حقوق برادران ایمانى تأکیدهاى فراوانى شده است.(25) در روایتى از امام کاظم(ع) براى برادر ایمانى، هفت حق معرّفى شده که با عدم مراعات هر یک از آن‏ها، از ولایت الهى خارج مى‏شود.(26)
7. اصلاح ذات البین: به رغم وجود عناصر اتّحاد هم چون وحدت عقیده، رهیافت اختلاف و منازعه میان برادران ایمانى تا حدّى طبیعى و جزو رهاوردهاى زندگى اجتماعى است. این اختلاف مى‏تواند در اعتراض به چگونگى تقسیم بیت‏المال باشد(انفال/ 1) یا بر سر امورى که تا سر حدّ صف‏آرایى و جنگ در برابر یک دیگر منتهى شود: (حجرات/ 9)؛ اما قرآن براى مقابله با چنین اختلافاتى و به منظور ماندگارى یگانگى پیشین مؤمنان، از آنان خواسته است تا براى اصلاح میان برادران دینى و رفع منازعه مداخله (حجرات/ 9) و در صورت ایجاد کدورت، خود به اصلاح فیمابین اقدام کنند: (انفال/ 1)؛ چنان که براى رفع اختلاف در نهاد خانواده، پا در میانى داورى از دو طرف را براى اصلاح میان زن و شوهر پیشنهاد مى‏کند: (نساء/ 35). در روایات بسیارى بر اهمیّت و جایگاه اصلاح ذات‏البین تأکید شده و حضرت امیر(ع) در وصیّت‏نامه خود با استناد به روایت رسول اکرم(ص) آن را برابر با یک سال نماز و روزه دانسته است.(27)
8. برنامه‏هاى عبادى: در اسلام، تشریع عبادات به گونه‏اى انجام گرفته که فرد و اجتماع را خواسته یا ناخواسته به همگرایى و یگانگى عملى فرا مى‏خواند.
الف. دعا: قرآن، افزون بر دعوت از مؤمنان به مناجات با خداوند(غافر/ 60)، خود، در بردارنده عالى‏ترین مضامین دعا است و بررسى مضامین این دعاها نشان مى‏دهد که غالب آن‏ها به صورت جمع ارائه شده است؛ نظیر آیات 191 تا 194 آل عمران سفارش به دعا براى چهل مؤمن پیش از دعا براى خود،(28) از آن حکایت دارد که اسلام به روح یگانه نگریستن امّت، تأکید فراوان دارد.
ب. نماز: نماز، نماد عبادت در اسلام است و هر مسلمان وظیفه دارد در شبانه روز، ده‏بار سوره فاتحه را که جامع و هم‏سنگ همه قرآن است،(29) در نمازهاى خود قرائت کند. با آن که کلمات این سوره از زبان یک شخص ادا مى‏شود، در خطاب‏هاى آن، از ضمایر و هیأت جمع استفاده شده است؛ نظیر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم»؛ چنان‏که از مسلمانان خواسته شده است هنگام نماز، همگى رو به کعبه بایستید (بقره/ 144). این امر نشان مى‏دهد که قرآن در پى ایجاد روح هم‏گرایى و جمع‏نگرى در دل هر مسلمان است؛ هر چند که تنها به نماز ایستاده باشد.
ج. نماز جماعت: تأکید بر حضور در مساجد و برقرارى نماز جماعت: «وَ ارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِین»(30) و نیز نوید دادن ثواب‏هاى فراوان بر اقامه آن در روایات، از جمله برنامه‏هاى عبادى اسلام براى ایجاد هم‏گرایى است.
د. نماز جمعه: قرآن بر پایى نماز جمعه و رها ساختن تمام کارها از جمله بیع براى اداى آن، تأکید کرده است(جمعه/ 9). بدون تردید، حضور در نماز جمعه در هفته یک بار در کنار حضور روزانه در نماز جماعت، راه‏کارى براى ایجاد پیوند و یگانگى بیش‏تر مؤمنان به شمار مى‏رود و تأکید بر حضور مؤمنان در اجتماعات، به همین امر ناظر است.(31)
ه. مناسک حج: قرآن یکى از حکمت‏هاى وجوب حج را مشاهده منافع از سوى مسلمانان دانسته است: «لِّیَشْهَدُواْ مَنَافِعَ لَهُم»(32). پیداست که از مهم‏ترین منافع مورد نظر در این آیه، استحکام هر چه بیشتر پیوند برادرى و یگانگى میان مؤمنان و نشان دادن قدرت آنان در صورت حفظ این یگانگى است.(33) چنان‏که حرمت جدال و منازعه در حج(بقره/ 197) و بر تن کردن لباس‏هاى یک رنگ و ساده احرام و انجام مناسک حج همزمان و در کنار یک‏دیگر، همین هدف را دنبال مى‏کند. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: 1) ترتیب العین، ص 842. 2) آل‏عمران/ 103. 3) مجمع البیان، ج 2، ص 536 و 537 و 805. 4) کنز العمّال، ج 1، ص 182، ح 923. 5) المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 118. 6) نساء/ 59. 7) نساء/ 59. 8) یوسف/ 40. 9) نهج البلاغه، ص 600 و 646. 10) نساء/ 59. 11) نساء/ 83. 12) الکافى، ج 1، ص 172. 13) آل‏عمران/ 112. 14) بحارالانوار، ج 24، ص 84. 15) آل‏عمران/ 104. 16) کشف الاسرار، ج 2، ص 235. 17) آل‏عمران/ 105. 18) المنار، ج 4، ص 48. 19) نمونه، ج 3، ص 35. 20) التفسیر الکبیر، ج 8، ص 180. 21) نمونه، ج 20، ص 381. 22) المنار، ج 4، ص 47 و 48. 23) حجرات/ 11. 24) حشر/ 10. 25) الکافى، ج‏2، ص 170 و 171. 26) همان، ص 169. 27) نهج البلاغه، ص 581. 28) الخصال، ص 538. 29) المیزان، ج 1، ص 40. 30) بقره/ 43. 31) نور/ 62. 32) حج/ 28. 33) المیزان، ج 14، ص 369.

تبلیغات