آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

آفت خانمان سوز تجمّل گرایى‏
یکى از آفت‏هاى ویرانگر و خانمان سوز فرهنگى و اقتصادى و اخلاقى، که آثار بسیار شوم و کمرشکن در عرصه‏هاى گوناگون دارد، مسأله تجمّل گرایى و تجمّل پرستى است. تجمل گرایى یعنى انسان در امور مختلف به ویژه در مصرف، زیاده روى کند، و به تشریفات اضافى و پرخرج رو آورد. که یک نوع ولخرجى و ناهنجارى در مصرف است. به عنوان مثال یک مصرف معقول و عاقلانه و مطلوب نیاز به پنجاه هزار تومان پول دارد، ولى او بر اثر بیهوده‏گرایى پنج برابر یا ده برابر و بیشتر آن را مصرف کند. روشن است که چنین کارى آفت زندگى فرد و جامعه است، و پیامدهاى شوم و خطرناک آن، موجب به هم پاشیدگى خانواده‏ها، و ذلّت و سرافکندگى و دریوزگى و گاهى اعتیاد و بلاهاى دیگر است، باز به عنوان مثال: جوانى را دیدم لوازم اولیّه زندگى را تهیه کرده بود و مى‏خواست ازدواج کند، موجودیش به پانصد هزار تومان رسیده بود، مى‏گفت اگر اسلامى رفتار شود با همین مبلغ مى‏توان ازدواج مطلوبى نمود ولى اژدهاى هفت سر تشریفات و تجمّلات موجب شده که این مبلغ در همان مراحل اول از بین مى‏رود، و به دنبال آن با دست خالى نمى‏توان ازدواج نمود. گفتم چرا؟ گفت: به خاطر خرافات و اسراف و بریز و به پاش‏هاى کمرشکن و آداب مصنوعى فاقد ارزش بلکه ضد ارزش. گفتم: توضیح بده، گفت: خلاصه مى‏گویم و گرنه مثنوى هفتاد من کاغذ شود. همسرم را به عنوان آرایش عروس به آرایشگاه مى‏برند، و آنچنان به تشریفات افزوده‏اند که به من مى‏گویند صد هزار تومان بده. گفتم دیگر چه؟ گفت: گفته‏اند بابت آینه و شمعدان پنجاه هزار تومان بده. آخر اینها باوجود برق و مهتابى و...شمعدان به چه درد مى‏خورد یک آینه ساده دوهزار تومان کافى است. مى‏گویند رسم است. گفتم: دیگر چه؟ گفت سفره‏اى به عنوان سفره پاى عقد چیده‏اند، و تشریفاتى مانند شاخه نبات و گردوى نقره‏اى رنگ و... بر آن نهاده‏اند و گفته‏اند: خرج آن پنجاه هزار تومان شده است. گفتم دیگر چه؟ گفت: بستگان نزدیک همسرم همراه بستگانم در کنار همسرم براى خرید رفته‏اند، فاکتور خریدشان از طلا و ... از دویست هزار تومان تجاوز کرده است. گفتم دیگر چه؟ گفت: مى‏گویند باید پنجاه هزار تومان بابت لباس عروس بپردازى، تا تنها یک شب آن را بپوشد. گفتم مى‏خواستى از دوستان و آشنایان عاریه بگیرى. گفت: اقوام عروس گفتند آیا مى‏خواهى آبروى ما را نزد بستگان بریزى، هرگز پیراهن، دست دوم نمى‏شود. مى‏خواهم زمین دهان گشاید و مرا در خود فرو برد، تا براى یک پیراهن آن هم براى یک شب آن همه پول ندهیم. گفتم: دیگرچه؟ گفت: همسرم در عروسى دوستش عکاس و فیلمبردار دید، و اصرار دارد که در جشن عروسى ما هم باید فیلمبردارى شود، و در این مورد باید صدهزار تومان بپردازم، پول تمام شده دیگر آهى در بساط ندارم تازه در پله اول گیر کرده‏ام. گفتم: از این‏ها بگذریم اندکى از شیربهاء و مهریه بگو، سرش را با دستهایش نگهداشت، و آهى جانکاه و بلند کشید و گفت چه بگویم یک میلیون تومان بابت شیر بهاء از من مى‏خواهند، و در مورد مبلغ مهریه از من نپرس که اگر عمر نوح را داشته باشم و همه عمرم را کار کنم، و به اقساط آن را بپردازم، باید زیربار قرض و قوله بمانم تا عزرائیل بیاید.
گفتم مگر چقدر است؟ گفت: دست بر روى دلم نگذار که خون است. گفتم بگو درد دلت را خالى کن. گفت مى‏گویند: 400 سکه طلا یعنى حدود 24 میلیون تومان، زیرا هر سکه به قیمت کنونى 80 هزار تومان است. گفتم: دیگر چه؟ او در حالى که بسیار پریشان بود در اندوهى عمیق فرو رفت، و دیگر حال نداشت تا بقیه مخارج از تالار و کارت‏هاى پر زرق و برق و هزینه شیرینى‏هاى نان خامه‏اى گوناگون را بیان کند، گفت: همین قدر بدان که بیچاره شدم، بیچاره شدم. این بود گوشه‏اى از تابلو تجمّل پرستى و تشریفات خانمان برانداز که به راستى آفت و بلاى واگیردارى شده و به جان مردم افتاده است. الگوهاى پرهیز از تجمّل پرستى‏
پیشوایان الهى در طول تاریخ همواره ساده‏زیستى را شیوه خود قرار داده و مردم را به آن فرا مى‏خواندند، و درست در مقابل تجمّل پرستانى همچون فرعون، نمرود و شدّاد و قارون قرار گرفته، و تشریفات و هرگونه تجمّلات بیهوده را آفت دین و اخلاق و انسانیت مى‏دانستند و نسبت به آن در گفتار و رفتار اعلام تنفّر و انزجار مى‏نمودند، امام على(علیه السلام) که خود پارساى ممتاز بود، و تجمّل‏گرایى را ضد ارزش مى‏دانست، در گفتارى در معرفى الگوهاى راستین از زهد و وارستگى از چهار پیامبر یاد کرده که در فکر و عمل از آفت تجمّل پرستى مى‏گریختند، نخست مى‏فرماید: «و احبّ العباد الى اللّه المتأسّى نبیّه، و المقتصّ لاثره؛ برترین بندگان در پیشگاه خداوند کسى است که از پیامبرش سرمشق بگیرد، و گام به جاى گام او نهد». آنگاه چنین توضیح مى‏دهد: پیامبر اسلام(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با شکم گرسنه از دنیا رفت، و با سلامت روح و ایمان، به آخرت پرگشود، او تا هنگام رحلت، سنگى روى سنگ نگذاشت، به راستى خداوند چه نعمت بزرگى به ما داد؟ که چنین پیشواى بزرگى به ما عنایت فرمود، تا در خط او حرکت کنیم... سوگند به خدا... آن حضرت بیش از حد نیاز از دنیا بهره نگرفت، پهلویش از همه گرسنه‏تر بود... روى زمین (بدون فرش) مى‏نشست و غذا مى‏خورد، همچون بردگان متواضعانه مى‏نشست و با دست خود کفش و لباسش را وصله مى‏کرد، و بر مرکب برهنه سوار مى‏شد حتى کسى را بر پشت سر خود سوار مى‏کرد، روزى پرده‏اى را در خانه (حجره یکى از همسرانش) آویخته دید که تصویرهایى در آن پرده بود، به او فرمود: «غیّبیه عنّى فانّى اذا نظرت الیه ذکرت الدّنیا و زخارفها؛ آن را از من دور ساز، که هرگاه چشمم به آن مى‏افتد به یاد دنیا و زرق و برقش مى‏افتم.» او با تمام قلب خویش از زرق و برق و تجمّلات دنیا چشم پوشید، و یاد دنیا را در وجودش میراند، او بسیار دوست داشت که زیورهاى دنیا در برابر چشمش قرار نگیرد، دنیا را کاروان‏سرا قرار داده بود، از این رو دلبستگى به آن را از قلبش زدوده بود... بنابراین پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را الگو قرار دهید، و در خط او گام نهید، وگرنه راه شما راه هلاکت و سقوط است.(1)
حضرت على(علیه السلام) در دنباله این گفتار، از زهد موسى(علیه السلام) و عیسى و داود(علیها السلام) سخنى به میان آورده و درباره داود(علیه السلام) مى‏فرماید: «اگر مى‏خواهى از داود صاحب صداى خوش و آواز خوان بهشت یاد کنم، او زنبیل‏هایى از لیف خرما با دست خود مى‏بافت، و به همنشینانش مى‏گفت: کدامیک از شما در فروش این زنبیل‏ها مرا کمک مى‏کنید؟ او از پول آن زنبیل‏ها نان جوى فراهم کرده و مى‏خورد.»(2) و یرژیل گورگیو دانشمند معروف مسیحى و رومانى که مطالعه سیره درخشان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) او را تحت تأثیر شدید قرار داده و کتابى ارزشمند در شأن آن حضرت نوشته، در این کتاب مى‏نویسد: «در زندگى محمّد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) تا آخرین روزى که زنده بود، اثرى از تجمّل و اسراف دیده نشد، محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در تمام مدتى که در بیابان به سر مى‏برد غذایى جز شیر شتر نداشت، و بعد از مراجعت به مکه، خرما و نان تناول مى‏نمود، تا روزى که محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) حیات داشت فقط یک نوع غذا مى‏خورد، و براى خوردن طعام بر زمین مى‏نشست، و سفره او عبارت بود از یک سفره حصیرى که از الیاف خرما مى‏بافتند.»(3)
سادگى جهیزیه حضرت زهرا(سلام اللّه علیها) به قدرى در سطح پایین بود که همه آن در یک متر زمین جاى مى‏گرفت، وقتى که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) آن را دید فرمود: «اللّهم بارک لقومٍ جلّ آنیتهم الخزف؛ خدایا به زندگى قومى که گرانمایه‏ترین ظروفشان در سفال خلاصه مى‏شود برکت بده.»
در مورد خانه على (علیه السلام) و فاطمه (سلام اللّه علیها) در شب عروسى، روایت شده که آنها در مدینه کنار مسجد خانه بسیار ساده‏اى داشتند که مجموعه آن در یک اتاق خلاصه مى‏شد، در کف اتاقش شن نرم ریخته بود و چوبى را از دیوارى به دیوار دیگر نصب نموده بودند، تا لباس هایشان را روى آن بیندازند، و پوست گوسفندى را فرش آن اتاق نموده، و متکایى از لیف خرما در کنار آن دیده مى‏شد.(4) ولى آن خانه در شب زفاف مناسب نبود، على (علیه السلام) خانه محقّر دیگرى که دورتر از آنجا بود اجاره کرد، و بعد از مدتى به خانه قبلى خود بازگشت، و همسایه نزدیک پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) شد، و فرزندان برومندش حسن و حسین و زینب و ام کلثوم (علیهم السلام) در همان اتاق ساده به دنیا آمدند، و فاطمه تا آخر عمر در همان اتاق زندگى کرد.(5) سادگى زندگى او در حدى بود که روزى سلمان او را با چادرى پر وصله دید، تعجّب کرد، حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم)عرض کرد: «سلمان از لباس کهنه من تعجّب مى‏کند، سوگند به خداوندى که تو را به پیامبرى برانگیخت، مدت پنج سال است فرش و رختخواب من و على (علیه السلام) در خانه، تنها یک پوست گوسفند است... و متّکاى ما از پوستى است که درونش از لیف خرما است.» پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به سلمان فرمود: «انّ ابنتى لفى الخیل السّوابق؛ دخترم از پیشتازان در پیشگاه خدا است.»(6)
در فراز دیگر مى‏خوانیم: هرگاه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مسافرت مى‏کرد، آخرین نفر که با او خداحافظى مى‏کرد حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) بود، و هرگاه آن حضرت از سفر برمى‏گشت، نخستین نفرى که او با او دیدار مى‏کرد، حضرت زهرا(س) بود، در یکى از سفرهایى که براى جهاد با کفار رخ داد، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در بازگشت، به خانه زهرا (سلام اللّه علیها) آمد، وقتى که به در خانه رسید، پرده‏اى را که اندکى تجمّلى بود دید که در خانه زهرا (سلام اللّه علیها) آویزان است، و در همین هنگام حسن و حسین (علیهما السلام) را دید که در دستشان دستبند نقره‏اى بود، پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) از همانجا باز گشت و وارد خانه زهرا(سلام اللّه علیها) نشد، فاطمه (سلام اللّه علیها) راز بازگشت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را دریافت که به خاطر آن پرده مخصوص و آن دستبندها است، بى‏درنگ آن پرده را گرفت و دستبندها را از دست حسن و حسین (علیهما السلام) بیرون آورد، و توسط آنها براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فرستاد، حسن و حسین (علیهما السلام) با چشمى گریان نزد پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) آمده و آنها را تقدیم کردند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) آنها را گرفت و به غلام خود به نام ثوبان داد و به او فرمود: اینها را به فلان جا ببر و با آنها یک گردنبند از چوب عصب و دو دستبند از چوب عاج خریدارى کن. ثوبان به دستور پیامر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) عمل کرد، در این هنگام آن حضرت درباره حسن و حسین (علیهما السلام) و مادرشان فرمودند: «این‏ها اهل خانه من هستند، و من دوست ندارم که آنها زیباییها و لذائذ خود را در این دنیا به مصرف برسانند، و براى آخرت خود چیزى باقى نگذارند.»(7) آرى پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اهل بیت خود را این‏گونه آموزش داده بود که از تجملات بپرهیزند، با ساده زیستى خود، جامعه خویش را به این سمت و سو سوق دهند. و نظر به این که غالباً بار سنگین تجملات از ناحیه بانوان بر جامعه تحمیل مى‏شود، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به خصوص آنها را به ساده زیستى دعوت نموده و مى‏فرماید: «من برکة المرئة خفّة مؤنتها، و من شؤمها شدّة مؤنتها؛ از نشانه‏هاى مبارک بودن زن، سبک بودن هزینه زندگى اوست. و از نشانه‏هاى بد قدمى زن، سنگین بودن هزینه زندگى او است
.»(8) جالب این که در روایات آمده: حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) در طول 9 سال زندگى مشترک با على (علیه السلام) حتّى یک بار توقّع مادى از شوهر نکرد، تا آنجا که روزى على(علیه السلام) در یک مورد که حضرت زهرا(سلام اللّه علیها) در تنگناى شدید اقتصادى قرار گرفته بود فرمود: «چرا به من نگفتى، تا به جستجوى غذا بپردازم؟» فاطمه (سلام اللّه علیها) جواب داد: «من از پیشگاه خدایم حیا مى‏کنم که شما را به چیزى که مقدورت نیست به زحمت بیندازم.»(9) این بى‏توقّعى دلیل آن است که زنان در پاک سازى جامعه و خانواده‏ها از هرگونه تجمّل پرستى و اضافه خواهى و اسراف و بیهودگى مى‏توانند نقش مؤثرى داشته باشند. و در حدیثى آمده: مدّتى حضرت زهرا(سلام اللّه علیها) در شدیدترین بحران بیمارى قرار گرفت، على (علیه السلام) به او فرمود: چه میل دارى؟ هرچه مى‏خواهى به من بگو فراهم کنم. فاطمه (سلام اللّه علیها) عرض کرد: «پدرم به من سفارش کرده که از شوهرت چیزى را درخواست نکن، تا مبادا چیزى نداشته باشد و شرمگین شود.» على (علیه السلام) فرمود: من تو را به حقم سوگند مى‏دهم که هرچه میل دارى به من بگو. فاطمه (سلام اللّه علیها) گفت: «اکنون که مرا به حقت سوگند دادى، اگر انارى به دستم آید خوب است.» على (علیه‏السلام) از خانه خارج شد، و انارى فراهم نمود، ولى در مسیر راه به بیمارى بر خاک افتاده برخورد کرد، در بالین او نشست، و آب انار را در کام او ریخت و او را شاد نمود، و با دست خالى به خانه بازگشت، در خانه طبقى پر از انار بهشتى دید، از فاطمه پرسید: این انارها از کجا آمده؟ فاطمه (سلام اللّه علیها) گفت: «این انارها را فضّه آورد و گفت على (علیه‏السلام) براى فاطمه (سلام اللّه علیها) فرستاده است.»(10) این است زندگى درخشان بزرگترین بانوى ممتاز جهان و تاریخ، که علاوه بر پرهیز از هرگونه تجمّل گرایى در همه ابعاد، این گونه بى‏توقّع و پارسا مى‏زیست.
در صفحه دیگر تاریخ به زندگى حضرت على (علیه السلام) - آن هم در اوج قدرت و خلافتش - مى‏نگریم، در نامه‏اى به استاندارش در بصره عثمان بن حنیف مى‏نویسد: «من اگر مى‏خواستم مى‏توانستم از عسل پاک، و از مغز گندم، و بافته‏هاى ابریشم،براى خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هیهات که هواى نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وا دارد که از غذاهاى لذیذ برگزینم در حالى که در حجاز یا در یمامه کسى باشد که به قرص نانى نرسد، و یا هرگز شکمى سیر نخورد...»(11)
گاهى در میان مسلمین به تجمّل پرستانى بر مى‏خوریم که به راستى شرم آور است نام اسلام و مسلمین بر آنها نهاد، و شیوه آنها هزاران فرسخ از شیوه پیشوایان الهى فاصله دارد، روزى روزنامه کیهان را ورق مى‏زدم، در یک صفحه دو حادثه ضد هم آن هم مربوط به مشرق زمین را گزارش داده بود که موجب تأسف زیاد شد، در بالاى صفحه نوشته بود: طبق گزارش روزنامه عصر اندونزى، اخیراً در جزیره فلورس، پنجاه و دو نفر بر اثر گرسنگى جان خود را از دست دادند، پانزده هزار نفر در این جزیره دچار پنج تا هفت هزار تُن کمبود مواد غذایى هستند. و در قسمت پایین همان صفحه چنین نوشته بود: «در پاریس گران‏ترین پیراهن مد که بر روى آن 512 دانه برلیان یک و دو قیراطى تزیین شده بود، به وسیله یک زن عرب به هفده میلیون تومان خریدارى شد. این زن همسر یکى از میلیونرهاى جزیره خلیج فارس است که پیراهن را در روز اول نمایش خرید، و وجه آن را با کشیدن یک چک پرداخت. سپس این پیراهن گران قیمت بى‏درنگ به خانه آن زن عرب انتقال یافت. با توجه به سخن على (علیه السلام) که ذکر شد، و این تابلو ننگین، ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟»(12) پاسخ به دو سؤال‏
1- گاهى سؤال مى‏شود اگر زندگى على (علیه السلام) فرسخ‏ها از تجمّل گرایى فاصله داشت، پس چرا انگشتر گرانقیمت در دست داشت که آن را در نماز به فقیر داد، و شاعران از آن به انگشتر پادشاهى یاد کرده‏اند (که نگین پادشاهى دهد از کرم گدا را) حضرت امام خمینى قدّس سرّه در پاسخ به این سؤال چنین مى‏فرماید: «حضرت على (علیه السلام) در حالى که خلیفه است، مى‏خواهد نماز جمعه بخواند، لباس زیادى ندارد، و مى‏رود بالاى منبر، آن لباسى را که داشت - طبق نقل روایات - حرکت مى‏داد تا خشک شود، معلوم مى‏شود دو لباس نداشته است. آیا آن کسى که لباسش چنین است، انگشترى در دست مى‏کند که قیمت آن به اندازه مالیات شام بود؟ این نسبت یک دروغ است، اگر روایت هم داشته باشد دروغ است، بر خلاف واقع و توهین به حضرت است.»(13)
2- نیز گاهى سؤال مى‏شود قرآن مى‏فرماید: «قل من حرّم زینة اللّه الّتى اخرج لعباده و الطّیّبات من الرّزق ؛ بگو چه کسى زینت‏هایى را که خداوند آفریده، و روزى‏هاى پاکیزه را حرام نموده است؟»(14) مطابق این آیه استفاده از زیبایى‏ها و لذایذ حرام نیست، پس رو آوردن به تجمّلات اشکال ندارد. پاسخ آن که: این آیه استفاده بهینه و معتدل از نعمت‏هاى الهى را بیان مى‏کند، نه استفاده افراطى و اسراف گونه را، و نه تفریط در دورى از نعمت‏ها را که صوفیان و صوفى نمایان به آن رو آورده‏اند. آیاتى که در قرآن از اسراف و تبذیر نهى نموده، بیانگر آن است که زیاده روى در تجمّلات گناهى بزرگ مى‏باشد.
روایات بسیارى نیز بیانگر این واقعیت است. از جمله همه مورخین از شیعه و سنّى نقل کرده‏اند هنگامى که نمایندگان مسیحیان نجران، با لباس‏هاى فاخر و پر از تجمّلات به مدینه آمدند، تا به محضر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) برسند و با آن حضرت درباره اسلام به گفتگو پردازند وقتى که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) آنها را مشاهده نمود، از آنها روى گردانید، و به آنها اعتنا نکرد، حتى جواب سلام آنها را نداد. آنها سه روز در مدینه حیران بودند که چرا پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با این که آنها را دعوت کرده، به آنها اجازه ملاقات نمى‏دهد، سرانجام حضرت على (علیه السلام) به آنها فرمود: «بروید و این انگشترهاى طلا و زیورها و تجمّلات را که بر تن خود آراسته‏اید، از خود دور سازید، و با لباس ساده و عادى به محضر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) برسید که حتماً موفق خواهید شد. آنها طبق این دستور عمل کردند، آنگاه خدمت پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) رسیدند، این بار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) جواب سلام آنها را داد و با آنها به مذاکره پرداخت.(15) در متن این روایت آمده پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پس از جواب سلام آنها فرمود: «والّذى بعثنى بالحقّ لقد آتونى المرّة الاولى و انّ ابلیس لمعهم؛ سوگند به خداوندى که مرا به حق مبعوث کرد، آنها نخستین بار همراه ابلیس نزد من آمدند.»(16)

آرى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با تعبیر ابلیس، نفرت خود را از تجمّل پرستى و تشریفات پر زرق و برق اعلام کرد، و با این اعلام همه پیروانش را از گناه بزرگ تجمّل‏گرایى که نمادى از ابلیس است بر حذر داشت. آخرین سخن این که یکى از ارزش‏هاى والاى انسان از نظر اسلام این است که انسان اهل قناعت و کم خرج باشد، و به شدّت از مصرفى بودن و مخارج بیهوده پرهیز کند، بر همین اساس در روایات آمده: «زید بن صوحان که از سرداران شیعه بود در جنگ جمل در رکاب على (علیه السلام) با دشمن مى‏جنگید تا به شهادت رسید، حضرت على (علیه السلام) به بالین او آمد و خطاب به او، او را این گونه توصیف کرد: «رحمک اللّه یا زید قد کنت خفیف المئونة، عظیم المعونة؛ اى زید خدا تو را رحمت کند، که تو کم خرج و پر تلاش بودى.» (خرج کم داشتى، ولى کمک تو بسیار بود)(17)
از این حدیث جالب نیز مى‏یابیم که کم خرجى و صرفه‏جویى، ارزشى والاست که حضرت على (علیه السلام) شهید راه خدا را با این وصف مى‏ستاید. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 160. 2. همان مدرک. 3. محمد (ص) پیامبرى که از نو باید شناخت، ص 34 - 36. 4. بحارالانوار، ج‏19، ص 113. 5. همان، ص 313. 6. همان، ج 43، ص 88. 7. همان، 89. 8. وسائل الشیعه، ج 15، ص 11. 9. کشف الغمة، ج 2، ص 27 و 28. 10. اقتباس از مجالس المتقین شهید ثالث، مجلس 36؛ مطابق نقل و یا حین الشریعه، ج 1، ص 142. 11. نهج البلاغه، نامه 45. 12. روزنامه کیهان، شماره 10432. 13. صحیفه نور، ج 20، ص 185. 14. سوره اعراف، آیه 23. 15. مکاتیب الرسول، تألیف مرحوم آیت اللّه احمدى میانجى، ص 178. 16. همان مدرک، و اعلام الورى، ص 79. 17. احقاق الحق، ج 15، ص 273.

تبلیغات