سیماى پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در آینه نهجالبلاغه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شرف و جلال پیمبران بُوَد از جلال محمدى
سبب وجود جهانیان همه از کمال محمدى
نرسد خرد بکمال او، نه بشر بکنه جلال او
شعف و صفاى بهشتیان همه از جلال محمدى
بلغ العلى بکماله کشف الدجى بجماله
حسنت جمیع خصاله صلّوا علیه و آله
محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) در هفدهم ربیع سال عام الفیل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى که پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.
این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى بحساب مىآید، دلیل آن حوادثى است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.
با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بتهاى عالم سرنگون شده، و طاق کسرى به لرزه افتاده و چهارده کنگره آن ریزش نمود، دریاچه ساوه که سالها مورد پرستش قرار مىگرفت به زمین فرو رفته و خشکید، ووادى «سماوه» که سالها حالت خشک سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرایید، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش کاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابید(و به رمز فراگیرى دین آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(1)
این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد که در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیّت او آشنا شده و خصلتهاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پیش رو دارید نگاهى است به شخصیّت والاى نبوى در کلام بلند علوى در نهج البلاغه. ضرورت شناخت آن حضرت
هر جامعه نیاز به الگو دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مىداند آنجا که مىفرماید: «ولکم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ...(2)؛مسلماً براى شما در زندگى رسولخدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.»
لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گیرد و به جامعه عرضه شود، و على (علیه السلام) نیز بر این امر تأکید دارد آنجا که مىفرماید: «وَ لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه علیه و آله و سلم) کافٍ لَکَ فى الاُسوَةِ، وَ دَلیلٌ لَکَ عَلى ذَمِّ الدُّنیا و عَیبها وَ کَثرَةِ مَخازیها وَ مَساویها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَیرِهِ اَکنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»(3) براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عیبهاى دنیا و رسوایىها و زشتىهاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مىفرماید: «فَتأسَّ بِنَبِیّک الاَطیبِ الاَطهر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فَاِنّ فِیه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِیّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(4)؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد، محبوبترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیّت اوصاف آن حضرت است، در اینباره امیرمؤمنان (علیه السلام) مىفرماید: «...تا اینکه کرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها (و خانوادهها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد... در حرم امن الهى رویید، و در آغوش خانواده کریمى بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمىرسید.پس پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستارهاى فروزان، و شعلهاى با برقهاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است...»(5) و فرمود: «هر کس از آن (پیامبر) پیشى گیرد از دین خارج شده و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هرکس همراهش باشد رستگار شود.»(6)
شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بىکران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه امیر سخن (علیه السلام) مىفرماید: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنکُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَیته ماتَ شَهیداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛(7) پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشههایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهجالبلاغه اشاره مىشود. 1- زهد و پارسائى حضرت:
«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذکر شوند) نقطه مقابل یکدیگرند، زهد یعنى اعراض و بىمیلى، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل.
بىمیلى دوگونه است: طبیعى و روحى: بى میلى طبیعى آن است که طبع انسان نسبت به چیزى تمایلى نداشته باشد. همچون طبع بیمار که میلى به غذا و.. ندارد. بدیهى است که اینگونه بىمیلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.
بىمیلى روحى یا عقلى یا قلبى آن است که اشیائى که مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آرزوى انسان که در جستجوى سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهیات نفسانى و دنیوى، خواه آن امور از مشتهیات نفسانى اخروى باشد و یا اساساً از نوع تمایلات نفسانى نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبیل عزت، شرافت، کرامت، آزادى و یا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند یاد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پیشگاه ذات اقدس الهى.
پس زاهد واقعى کسى است که توجّهش از مادیّات دنیا به عنوان کمال مطلوب و برترین خواسته عبور کرده متوجّه مشتهیات اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8)
زهد و پارسائى پیامبر اکرم از چنین زهدى بوده است، چنانکه على (علیه السلام) مىفرماید: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنیا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختیاراً وَ بَسطَها لِغَیره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنیا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِکرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغیبَ زینَتُها عَن عَینِهِ لِکیلا یَتَّخِذَ مِنها ریاشاً او یَرجوا فیها مَقاماً...؛ نبى اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مىشمرد و در نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مىدانست که خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنیا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس (پیامبر اکرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند.
(زهد او این گونه بود که) دوست مىداشت زینتهاى دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهیّه نسازد، یا اقامت و ماندن در دنیا را آرزو نکند، و براى تبلیغ احکامى که قطع کننده عذرهاست تلاش کرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصیحت کرد، و با بشارتها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدایتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه کنند و گوشههایى از آن را در زندگى خویش نیز بوجود آورند.
در بخش دیگر امیرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنین مىگوید: «پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفتهتر، و شکمش از همه خالىتر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مىدارد، آن را دشمن داشت، و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مىدانست (این یعنى بى میلى به دنیا بخاطر قرب الهى و محبّت به او).
و همانا پیامبر (که درود خدا بر او باد) بر روى زمین مىنشست و غذا مىخورد، و چون بردگان ساده مىنشست و با دست خود کفش خود را وصله مىزد و جامه خود را با دست خود مىدوخت... پردهاى بر در خانه او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن مىافتد به یاد دنیا و زینتهاى آن مىافتم. پیامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنیا روى گرداند، و یادش را از جان خویش ریشه کن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبههاى دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایى تهیّه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس(او حقیقتاً) یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرده و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند.»(10)
هر کس مىخواهد زاهد واقعى باشد و پیرو حقیقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او باید دقت کند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان که زاهدترین شاگرد مکتب او امیر بیان فرمود: «و لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ما یَدُلُّکَ عَلى مَساوِىِ الدُنیا وَ عُیُوبِها اِذ جاعَ فیها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِیَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظیِم زُلفَتِهِ فَلیَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَکرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلک ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد کَذَبَ وَ اللّهِ العَظیم بالافک العَظیم وَ اِن قالَ اکرَمَه فَلیَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَیرَهُ...؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) براى تو نشانههایى است که تو را به زشتىها و عیبهاى دنیا راهنمایى کند، زیرا پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با نزدیکان خود گرسنه به سر مىبرد(نه چون نزدیکان برخى افراد که از سیرى زیاد نمىدانند چه کار کنند) و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت زینتهاى دنیا از دیده او دور ماند. پس تفکر کنندهاى باید با عقل خویش به درستى اندیشه کند که: آیا خدا محمّد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را به داشتن این صفتها اکرام نمود یا خوارش کرد؟ اگر بگوید: خوار کرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اکرام کرده، پس بداند، خدا خوار شمرد کسى را که دنیا را براى او گستراند چرا که از نزدیکترین مردم به خودش (یعنى محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت.
پس پیروى کننده باید از پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیروى کند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاکت ایمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد، او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و کاخ و خانههاى مجلّل نساخت) تا آنروز که جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى فرسنگها بین ما و پیشوا و الگوى ما فاصله است، ما کجا و رفتار پیامبر کجا؟ تنها پیرو راستین او امیرمؤمنان بود که اولاً به داشتن چنین رهبرى، افتخار مىکند آنجا که مىگوید: «وه! چه بزرگ است منتى که خدا با بعثت پیامبر بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید راه او را تداوم بخشیم.»(12) و ثانیاً در عمل مانند پیامبر زاهد بود چنانکه خود مىفرماید: «به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم. یکى گفت: آیا آن را دور نمىافکنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستایش مىشوند (یعنى آینده از آن استقامت کنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(13).» 2- ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت
قرآن کریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیکویش تحسین مىکند آنجا که مىفرماید: «وَ اِنّکَ لَعَلى خَلقٍ عَظیم(14)؛و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجستهاى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق بود و لذا مىفرمود: «اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَکارِم الاَخلاق(15)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شدهام.»
اینها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونههایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مىشود:
الف: نرم خویى و مهربانى: از دیدگاه قرآن شاخصترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقتآمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمة للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى که هیچ قدرتى توان انجام چنین کار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مىفرماید: «فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فظّاً غَلیظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِک(16)؛ پس به برکت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند.»
و على (علیه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مىگوید: «کانَ اَجوَد النّاسِ کَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَینهُم عَریکَةً وَ اکرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَدیهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پیامبر اکرم) سخاوتمندترین مردم، و شجاعترین آنها، و راستگوترین آنها، و وفادارترین انسان نسبت به وعده، و نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، و هرکس در ابتدا او را مىدید از او دورى مىکرد (ولى) هرکس با او همراه مىشد و او را مىشناخت(به او علاقمند مىشد) و سخت به او محبّت مىورزید، بگونهاى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.»
و از عائشه نقل شده است که درباره اخلاق آن حضرت گفت: «کانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترین مردم بود در خلق و خوى.»(18) و على (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرینَ شیمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرینَ دیمَةً(19)؛اخلاقش از همه پاکان پاکتر و باران کرمش از هر چیزى بادوامتر بود.»
ب: دلسوزى و خیرخواهى: از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمّیت ویژهاى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرّفى مىکند آنجا که مىفرماید: «لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن اَنفسکم عَزیزٌ عَلَیه ما عَنتّم حَریصٌ عَلیکُم بِالمُؤمِنین رَئُوفٌ رَحیمٌ(20)؛ همانا فرستادهاى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود که گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاکت قرار مىگرفت، قرآن در این رابطه مىفرماید: «فلَعلّک باخِغٌ نَفسَک عَلى آثارِهم اِن لَم یُؤمِنوا بهذا الحدیث اَسَفاً؛ گویى مىخواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنى.»
امّا على (علیه السلام) در نهجالبلاغه جملات زیبایى درباره دلسوزى و خیرخواهى آن حضرت دارد که به نمونههایى اشاره مىشود:
1- نهایت تلاش و خیرخواهى: «خدا پیامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانى بودند، در فتنهها به سر مىبردند، هوى و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینى و تکبّر به لغزشهاى فراوانشان کشانده بود، و نادانیهاى جاهلیّت پست و خوارشان کرد و در امور زندگى حیران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگیرشان بود. «فبالَغ (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فى النّصیِحة وَ مَضى عَلى الطَّریقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِکمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة(21)؛ پس پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در نصیحت و خیرخواهى نهایت تلاش را کرد، و آنان را به راه راست راهنمایى، و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»
در جاى دیگر فرمود: «محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، و به فرمانت قیام کرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى یک قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذیرش و گرفتن وحى نیرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دلهایى که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند پرچمهاى حق را بر افراشت و احکام نورانى را بر پا کرد.»(22)
2- طبیب دوّار: طبیب دلسوز آن است که سراغ بیماران مىرود، پیامبر رحمت چنین بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مىرفت. على(علیه السلام) در اینباره مىفرماید: «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِکَ حَیث الحاجَة اِلَیه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بکُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَیرَة(23)؛ پیامبر طبیبى است که براى درمان بیماران سیّار است (و خود نزد بیماران مىرود)، مرهمهاى شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلبهاى کور و گوشهاى ناشنوا و زبانهاى لال آماده ، و با داروى خود در پىیافتن بیماران فراموش و سرگردان است.»(24)
این همان طبیب سیّار است که به دنبال بیمار دلان مکّه مىرفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مىنمودند، و گاه حضرت مجبور مىشد که مکّه را ترک نموده به کوهها پناه برد، خدیجه کبرى و امیرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مىیافتند، زخمهاى پاى او را (که بر اثر سنگهاى بیماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مىکردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مىگفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا یَعلَمُون(25)؛ خدایا قوم مرا (هدایت کن و آنها را) ببخش چرا که آنها ناآگاهند.(26)
ج - صبر و بردبارى حضرت: مطالعه تاریخ انبیاء بخوبى نشان مىدهد که آنان در راه انجام رسالت خویش با سخترین رنجها روبرو بودهاند، و در این میان حضرت ختمى مرتبت بیش از سایر انبیاء در معرض بلاها و آزمایشات قرار گرفت، چنان که خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذیت فى اللّه (27)؛ هیچ کسى (و پیامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذیت ندید.» لذا صبر او نیز از همه بیشتر بود اسماعیل بن عیاش مىگوید: «کانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛ رسول خدا بردبارترین انسان بر وزر و وبال مردم بود.»
د: شجاعت: بسیارى از رهبران بودهاند که در صحنههاى جنگ حضور عملى و فیزیکى نداشتهاند و همیشه با فرمان و دستور جنگها را اداره کردهاند، و امّا پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اینگونه نبود، بلکه در تمام صحنهها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خویش را به نمایش مىگذاشت و به دیگران روحیه مىداد، على(علیه السلام) در این زمینه مىفرماید: «کُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقینا بِرَسُول اللّه فَما یَکُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ همیشه اینگونه بود وقتى (که تنور جنگ داغ مىشد) و سختى شدّت مىگرفت، و دو گروه (مسلمان و کافر) مقابل هم قرار مىگرفتند( ما به حضرت پناه مىبردیم) و او را سپر بلاى خویش قرار مىدادیم(چرا که) از او نزدیکتر به دشمن کسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).
3- موفقیّتهاى پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) : گذرى کوتاه به تاریخ پیامبران الهى نشان مىدهد، که پیامبر خاتم موفّقترین آنها در انجام رسالت الهى و هدایت انسانها بوده است او در مدّت کمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلافها را به وحدت تبدیل نمود و مىرفت که مکتبش جهانى شود.
الف: عزّت جهانى یافتن مسلمانان: امیر مؤمنان در این زمینه مىفرماید: «مردم! از سر نعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسیدهاید که حتّى کنیزان شما را گرامى مىدارند و به همسایگان شما محبّت مىکنند، کسانى براى شما احترام قائلند که شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقّى ندارید، کسانى از شما مىترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتى دارید.(30)»
ب: اختلافها تبدیل به وحدت، و کینهها تبدیل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96 چنین فرمود: «قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریفترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد «قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِیَت اِلَیه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ کَلامهُ بَیانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دلهاى نیکوکاران شیفته او گشته، توجّه دیدهها به سوى اوست. خدا به برکت وجود او کینهها را دفن کرد و آتش دشمنى را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت، انسانهاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزّت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر کفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیّتها و سکوت او زبانى گویا بود.(31)»
در خطبه 231 فرمود: «پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) آنچه را که به او ابلاغ شد آشکار کرد و پیامهاى پروردگارش را رساند. او شکافهاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصلهها را به هم پیوند داد و پس از آن که آتش دشمنىها و کینههاى بر افروخته در دلها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگى برقرار کرد.(32)» ج: فراوانى نعمتها، و ایجاد شادابىها و نشاطها:
«حال به نعمتهاى بزرگ الهى که به هنگام بعثت پیامبر اسلام(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بر آنان فرو ریخت بنگر که چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمتهاى الهى بالهاى کرامت خود را بر آنان گستراند و به چویبارهاى آسایش و رفاه برایشان روان ساخت! و تمام برکات آیین آنها را در برگرفت.
در میان نعمتها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى آنان در سایه قدرت حکومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پایدار آرام گرفتند، و به حکومتى پایدار رسیدند، آنگاه آنان حاکم و زمامدار جهان شدند و سلاطین روى زمین گردیدند و فرمانرواى کسانى شدند که در گذشته حاکم بودند، و قوانین الهى را بر کسانى اجرا مىکردند که مجریان احکام بودند. و در گذشته کسى قدرت درهم شکستن نیروى آنان را نداشت و هیچ کس خیال مبارزه با آنان را در سر نمىپروراند.(33)»
د: نمونههایى از تربیت یافتگان مکتب او: از بزرگترین موفقیّت یک رهبر آن است که بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربیت کند و به اصطلاح امروز کادرسازى درستى داشته باشد. پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در دوران سیزده سال در مکّه و ده در سال مدینه افراد بسیارى را تربیت نمود از جمله تربیت شدگان امیرمؤمنان على (علیه السلام) است، در این باره خود او مىگوید: «پیامبر مرا در اتاق خویش مىنشاند، در حالى که کودک بودم مرا در آغوش خود مىگرفت، و در بستر مخصوص خود مىخوابانید... و بوى پاکیزه خود را به من مىبویاند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم مىگذاشت... و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نیکو را برایم آشکار مىفرمود، و به من فرمان مىداد که به او اقتدا نمایم.(34)»
درباره اصحاب پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد رَأَیتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِیاماً یُراوِحُونَ بَین جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ یَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِکرِ مَعادِهِم کَاَنَّ بَین اَعیُنهم رکب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَکِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعیُنُهم حَتى تَبُلَّ جُیُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پیامبر را امّا هیچکدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمىنگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت سپرى مىکردند، و پیشانى و گونههاى صورت را در پیشگاه خدا بر خاک مىساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روى آتش ایستادهاند، بر پیشانى آنها از سجدههاى طولانى پینه بسته بود (همچون پینههاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مىشد چنان مىگریستند که گریبان آنانتر مىشد. و چون درخت در روز تندباد مىلرزیدند، از کیفرى که از آن بیم داشتند یا براى پاداشى که به آن امیدوار بودند.(35)»
4- دعاى على(علیه السلام) در حق پیامبر: حسن ختام سخن را دعاهایى قرار مىدهیم که على(علیه السلام) در حق پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) نموده است.
شایان توجّه است که دعاى معصوم در حق معصوم از منزلت و ویژگیهایى برخوردار است که درک آن نیاز به دقت و ژرف اندیشى دارد.
در خطبه هفتاد و دوّم مىخوانیم: «اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى ظِلِّک وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخیر مِن فَضلِک اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ البانِین بِناءَهُ وَ اکرِم لدیکَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛ پروردگارا! براى پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در سایه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان خداوندا! کاخ آیین او را از هر بنایى برتر و مقام او را در پیشگاه خود گرامىتر، و نورش را کامل گردان و پاداش رسالت او را پذیرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زیرا که داراى منطق عادلانه و راه جدا کننده حق از باطل بود.
بار خدایا! بین ما و پیغمبرت در نعمتهاى جاویدان، و زندگى خوش، و آرزوهاى برآورده و خواستههاى به انجام رسیده، در کمال آرامش و در نهایت اطمینان (همراه با مواهب) و هدایاى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه دیگر چنین در حق ختمى مرتبت دعا فرمود: «خداوندا! پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) امین و مورد اطمینان و گواه روز قیامت است، نعمتى است که برانگیخته و رحمتى است که به حق فرستادهاى.
خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و کرم خود فراوان به او ببخش خدایا! بناى دین او را از آنچه دیگران برآوردهاند عالىتر قرار ده، او را بر سرخان کرمت گرامىتر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بیفزا و وسیله تقرّب خویش را به او عنایت فرما، و بلندى مقام و فضیلت او را بىمانند گردان و ما را از یاران او محشور فرما چنانکه نه زیانکار باشیم و نه پشیمان، نه دور از حق باشیم و نه شکننده پیمان، نه گمراه باشیم و نه گمراه کننده بندگان، نه فریب هواى نفس خوریم و نه وسوسه شیطان.(37)» پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. ر.ک اعلام الهدایة، المجمع العالمى لاهل البیت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27 و شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، کتابفروشى علمیه اسلامیه، ج 1، ص 11. 2. سوره احزاب، آیه 21. 3. نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 160، ص 298. 4. همان، ص 300. 5. همان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3. 6. همان، خطبه 100، ص 186. 7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره 18. 8. ر.ک مرتضى مطهرى، سیرى در نهجالبلاغه، انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخیص و تغییر. 9. نهج البلاغه (همان)، خطبه 109، ص 208، شماره 35 - 37. 10. همان، خطبه 160، ص 300، شماره 24 - 31. 11. همان، خطبه 160، ص 302. 12. همان، شماره 35 - 36. 13. همان، ص 302، شماره 37. 14. سوره قلم، آیه 4. 15. مکارم الاخلاق، ص 8، فتح البارى، ج 6، ص 419. 16. سوره آل عمران، آیه 159. 17. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حدیث 20. 18. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 365. 19. نهج البلاغه، خطبه 105، ص 192. 20. سوره توبه، آیه 61. 21. سوره کهف، آیه 6. 22. نهج البلاغه، خطبه 95 (همان)، ص 178. 23. نهج البلاغه (همان)، خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5. 24. همان خطبه 108، ص 200. 25. منتخب میزان الحکمه، ص 499 و الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 419، حدیث 21. 26. کنزالعمال، حدیث 5818 و کشف الغمّه، ج 2، ص 537. 27. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 378. 28. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 53، حدیث 26 و منتخب میزان الحکمه، ص 497. 29. نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10. 30. همان، خطبه 96، ص 178، شماره 2. 31. همان، خطبه 192، ص 396، شماره 98 - 102. 32. همان، خطبه 231، ص 468. 33. همان، خطبه 192، ص 398، ش 115 - 121. 34. همان، خطبه 97، ص 182. 35. همان، خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9. 36. همان، خطبه 106، ص 196، شماره 6 - 9.
سبب وجود جهانیان همه از کمال محمدى
نرسد خرد بکمال او، نه بشر بکنه جلال او
شعف و صفاى بهشتیان همه از جلال محمدى
بلغ العلى بکماله کشف الدجى بجماله
حسنت جمیع خصاله صلّوا علیه و آله
محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) در هفدهم ربیع سال عام الفیل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى که پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.
این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى بحساب مىآید، دلیل آن حوادثى است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.
با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بتهاى عالم سرنگون شده، و طاق کسرى به لرزه افتاده و چهارده کنگره آن ریزش نمود، دریاچه ساوه که سالها مورد پرستش قرار مىگرفت به زمین فرو رفته و خشکید، ووادى «سماوه» که سالها حالت خشک سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرایید، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش کاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابید(و به رمز فراگیرى دین آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(1)
این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد که در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیّت او آشنا شده و خصلتهاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پیش رو دارید نگاهى است به شخصیّت والاى نبوى در کلام بلند علوى در نهج البلاغه. ضرورت شناخت آن حضرت
هر جامعه نیاز به الگو دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مىداند آنجا که مىفرماید: «ولکم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ...(2)؛مسلماً براى شما در زندگى رسولخدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.»
لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گیرد و به جامعه عرضه شود، و على (علیه السلام) نیز بر این امر تأکید دارد آنجا که مىفرماید: «وَ لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه علیه و آله و سلم) کافٍ لَکَ فى الاُسوَةِ، وَ دَلیلٌ لَکَ عَلى ذَمِّ الدُّنیا و عَیبها وَ کَثرَةِ مَخازیها وَ مَساویها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَیرِهِ اَکنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»(3) براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عیبهاى دنیا و رسوایىها و زشتىهاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مىفرماید: «فَتأسَّ بِنَبِیّک الاَطیبِ الاَطهر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فَاِنّ فِیه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِیّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(4)؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد، محبوبترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیّت اوصاف آن حضرت است، در اینباره امیرمؤمنان (علیه السلام) مىفرماید: «...تا اینکه کرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها (و خانوادهها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد... در حرم امن الهى رویید، و در آغوش خانواده کریمى بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمىرسید.پس پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستارهاى فروزان، و شعلهاى با برقهاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است...»(5) و فرمود: «هر کس از آن (پیامبر) پیشى گیرد از دین خارج شده و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هرکس همراهش باشد رستگار شود.»(6)
شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بىکران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه امیر سخن (علیه السلام) مىفرماید: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنکُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَیته ماتَ شَهیداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛(7) پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشههایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهجالبلاغه اشاره مىشود. 1- زهد و پارسائى حضرت:
«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذکر شوند) نقطه مقابل یکدیگرند، زهد یعنى اعراض و بىمیلى، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل.
بىمیلى دوگونه است: طبیعى و روحى: بى میلى طبیعى آن است که طبع انسان نسبت به چیزى تمایلى نداشته باشد. همچون طبع بیمار که میلى به غذا و.. ندارد. بدیهى است که اینگونه بىمیلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.
بىمیلى روحى یا عقلى یا قلبى آن است که اشیائى که مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آرزوى انسان که در جستجوى سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهیات نفسانى و دنیوى، خواه آن امور از مشتهیات نفسانى اخروى باشد و یا اساساً از نوع تمایلات نفسانى نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبیل عزت، شرافت، کرامت، آزادى و یا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند یاد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پیشگاه ذات اقدس الهى.
پس زاهد واقعى کسى است که توجّهش از مادیّات دنیا به عنوان کمال مطلوب و برترین خواسته عبور کرده متوجّه مشتهیات اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8)
زهد و پارسائى پیامبر اکرم از چنین زهدى بوده است، چنانکه على (علیه السلام) مىفرماید: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنیا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختیاراً وَ بَسطَها لِغَیره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنیا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِکرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغیبَ زینَتُها عَن عَینِهِ لِکیلا یَتَّخِذَ مِنها ریاشاً او یَرجوا فیها مَقاماً...؛ نبى اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مىشمرد و در نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مىدانست که خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنیا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس (پیامبر اکرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند.
(زهد او این گونه بود که) دوست مىداشت زینتهاى دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهیّه نسازد، یا اقامت و ماندن در دنیا را آرزو نکند، و براى تبلیغ احکامى که قطع کننده عذرهاست تلاش کرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصیحت کرد، و با بشارتها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدایتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه کنند و گوشههایى از آن را در زندگى خویش نیز بوجود آورند.
در بخش دیگر امیرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنین مىگوید: «پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفتهتر، و شکمش از همه خالىتر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مىدارد، آن را دشمن داشت، و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مىدانست (این یعنى بى میلى به دنیا بخاطر قرب الهى و محبّت به او).
و همانا پیامبر (که درود خدا بر او باد) بر روى زمین مىنشست و غذا مىخورد، و چون بردگان ساده مىنشست و با دست خود کفش خود را وصله مىزد و جامه خود را با دست خود مىدوخت... پردهاى بر در خانه او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن مىافتد به یاد دنیا و زینتهاى آن مىافتم. پیامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنیا روى گرداند، و یادش را از جان خویش ریشه کن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبههاى دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایى تهیّه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس(او حقیقتاً) یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرده و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند.»(10)
هر کس مىخواهد زاهد واقعى باشد و پیرو حقیقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او باید دقت کند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان که زاهدترین شاگرد مکتب او امیر بیان فرمود: «و لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ما یَدُلُّکَ عَلى مَساوِىِ الدُنیا وَ عُیُوبِها اِذ جاعَ فیها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِیَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظیِم زُلفَتِهِ فَلیَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَکرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلک ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد کَذَبَ وَ اللّهِ العَظیم بالافک العَظیم وَ اِن قالَ اکرَمَه فَلیَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَیرَهُ...؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) براى تو نشانههایى است که تو را به زشتىها و عیبهاى دنیا راهنمایى کند، زیرا پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با نزدیکان خود گرسنه به سر مىبرد(نه چون نزدیکان برخى افراد که از سیرى زیاد نمىدانند چه کار کنند) و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت زینتهاى دنیا از دیده او دور ماند. پس تفکر کنندهاى باید با عقل خویش به درستى اندیشه کند که: آیا خدا محمّد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را به داشتن این صفتها اکرام نمود یا خوارش کرد؟ اگر بگوید: خوار کرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اکرام کرده، پس بداند، خدا خوار شمرد کسى را که دنیا را براى او گستراند چرا که از نزدیکترین مردم به خودش (یعنى محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت.
پس پیروى کننده باید از پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیروى کند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاکت ایمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد، او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و کاخ و خانههاى مجلّل نساخت) تا آنروز که جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى فرسنگها بین ما و پیشوا و الگوى ما فاصله است، ما کجا و رفتار پیامبر کجا؟ تنها پیرو راستین او امیرمؤمنان بود که اولاً به داشتن چنین رهبرى، افتخار مىکند آنجا که مىگوید: «وه! چه بزرگ است منتى که خدا با بعثت پیامبر بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید راه او را تداوم بخشیم.»(12) و ثانیاً در عمل مانند پیامبر زاهد بود چنانکه خود مىفرماید: «به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم. یکى گفت: آیا آن را دور نمىافکنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستایش مىشوند (یعنى آینده از آن استقامت کنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(13).» 2- ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت
قرآن کریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیکویش تحسین مىکند آنجا که مىفرماید: «وَ اِنّکَ لَعَلى خَلقٍ عَظیم(14)؛و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجستهاى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق بود و لذا مىفرمود: «اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَکارِم الاَخلاق(15)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شدهام.»
اینها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونههایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مىشود:
الف: نرم خویى و مهربانى: از دیدگاه قرآن شاخصترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقتآمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمة للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى که هیچ قدرتى توان انجام چنین کار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مىفرماید: «فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فظّاً غَلیظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِک(16)؛ پس به برکت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند.»
و على (علیه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مىگوید: «کانَ اَجوَد النّاسِ کَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَینهُم عَریکَةً وَ اکرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَدیهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پیامبر اکرم) سخاوتمندترین مردم، و شجاعترین آنها، و راستگوترین آنها، و وفادارترین انسان نسبت به وعده، و نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، و هرکس در ابتدا او را مىدید از او دورى مىکرد (ولى) هرکس با او همراه مىشد و او را مىشناخت(به او علاقمند مىشد) و سخت به او محبّت مىورزید، بگونهاى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.»
و از عائشه نقل شده است که درباره اخلاق آن حضرت گفت: «کانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترین مردم بود در خلق و خوى.»(18) و على (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرینَ شیمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرینَ دیمَةً(19)؛اخلاقش از همه پاکان پاکتر و باران کرمش از هر چیزى بادوامتر بود.»
ب: دلسوزى و خیرخواهى: از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمّیت ویژهاى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرّفى مىکند آنجا که مىفرماید: «لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن اَنفسکم عَزیزٌ عَلَیه ما عَنتّم حَریصٌ عَلیکُم بِالمُؤمِنین رَئُوفٌ رَحیمٌ(20)؛ همانا فرستادهاى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود که گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاکت قرار مىگرفت، قرآن در این رابطه مىفرماید: «فلَعلّک باخِغٌ نَفسَک عَلى آثارِهم اِن لَم یُؤمِنوا بهذا الحدیث اَسَفاً؛ گویى مىخواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنى.»
امّا على (علیه السلام) در نهجالبلاغه جملات زیبایى درباره دلسوزى و خیرخواهى آن حضرت دارد که به نمونههایى اشاره مىشود:
1- نهایت تلاش و خیرخواهى: «خدا پیامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانى بودند، در فتنهها به سر مىبردند، هوى و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینى و تکبّر به لغزشهاى فراوانشان کشانده بود، و نادانیهاى جاهلیّت پست و خوارشان کرد و در امور زندگى حیران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگیرشان بود. «فبالَغ (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فى النّصیِحة وَ مَضى عَلى الطَّریقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِکمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة(21)؛ پس پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در نصیحت و خیرخواهى نهایت تلاش را کرد، و آنان را به راه راست راهنمایى، و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»
در جاى دیگر فرمود: «محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، و به فرمانت قیام کرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى یک قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذیرش و گرفتن وحى نیرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دلهایى که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند پرچمهاى حق را بر افراشت و احکام نورانى را بر پا کرد.»(22)
2- طبیب دوّار: طبیب دلسوز آن است که سراغ بیماران مىرود، پیامبر رحمت چنین بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مىرفت. على(علیه السلام) در اینباره مىفرماید: «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِکَ حَیث الحاجَة اِلَیه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بکُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَیرَة(23)؛ پیامبر طبیبى است که براى درمان بیماران سیّار است (و خود نزد بیماران مىرود)، مرهمهاى شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلبهاى کور و گوشهاى ناشنوا و زبانهاى لال آماده ، و با داروى خود در پىیافتن بیماران فراموش و سرگردان است.»(24)
این همان طبیب سیّار است که به دنبال بیمار دلان مکّه مىرفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مىنمودند، و گاه حضرت مجبور مىشد که مکّه را ترک نموده به کوهها پناه برد، خدیجه کبرى و امیرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مىیافتند، زخمهاى پاى او را (که بر اثر سنگهاى بیماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مىکردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مىگفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا یَعلَمُون(25)؛ خدایا قوم مرا (هدایت کن و آنها را) ببخش چرا که آنها ناآگاهند.(26)
ج - صبر و بردبارى حضرت: مطالعه تاریخ انبیاء بخوبى نشان مىدهد که آنان در راه انجام رسالت خویش با سخترین رنجها روبرو بودهاند، و در این میان حضرت ختمى مرتبت بیش از سایر انبیاء در معرض بلاها و آزمایشات قرار گرفت، چنان که خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذیت فى اللّه (27)؛ هیچ کسى (و پیامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذیت ندید.» لذا صبر او نیز از همه بیشتر بود اسماعیل بن عیاش مىگوید: «کانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛ رسول خدا بردبارترین انسان بر وزر و وبال مردم بود.»
د: شجاعت: بسیارى از رهبران بودهاند که در صحنههاى جنگ حضور عملى و فیزیکى نداشتهاند و همیشه با فرمان و دستور جنگها را اداره کردهاند، و امّا پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اینگونه نبود، بلکه در تمام صحنهها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خویش را به نمایش مىگذاشت و به دیگران روحیه مىداد، على(علیه السلام) در این زمینه مىفرماید: «کُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقینا بِرَسُول اللّه فَما یَکُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ همیشه اینگونه بود وقتى (که تنور جنگ داغ مىشد) و سختى شدّت مىگرفت، و دو گروه (مسلمان و کافر) مقابل هم قرار مىگرفتند( ما به حضرت پناه مىبردیم) و او را سپر بلاى خویش قرار مىدادیم(چرا که) از او نزدیکتر به دشمن کسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).
3- موفقیّتهاى پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) : گذرى کوتاه به تاریخ پیامبران الهى نشان مىدهد، که پیامبر خاتم موفّقترین آنها در انجام رسالت الهى و هدایت انسانها بوده است او در مدّت کمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلافها را به وحدت تبدیل نمود و مىرفت که مکتبش جهانى شود.
الف: عزّت جهانى یافتن مسلمانان: امیر مؤمنان در این زمینه مىفرماید: «مردم! از سر نعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسیدهاید که حتّى کنیزان شما را گرامى مىدارند و به همسایگان شما محبّت مىکنند، کسانى براى شما احترام قائلند که شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقّى ندارید، کسانى از شما مىترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتى دارید.(30)»
ب: اختلافها تبدیل به وحدت، و کینهها تبدیل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96 چنین فرمود: «قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریفترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد «قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِیَت اِلَیه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ کَلامهُ بَیانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دلهاى نیکوکاران شیفته او گشته، توجّه دیدهها به سوى اوست. خدا به برکت وجود او کینهها را دفن کرد و آتش دشمنى را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت، انسانهاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزّت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر کفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیّتها و سکوت او زبانى گویا بود.(31)»
در خطبه 231 فرمود: «پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) آنچه را که به او ابلاغ شد آشکار کرد و پیامهاى پروردگارش را رساند. او شکافهاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصلهها را به هم پیوند داد و پس از آن که آتش دشمنىها و کینههاى بر افروخته در دلها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگى برقرار کرد.(32)» ج: فراوانى نعمتها، و ایجاد شادابىها و نشاطها:
«حال به نعمتهاى بزرگ الهى که به هنگام بعثت پیامبر اسلام(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بر آنان فرو ریخت بنگر که چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمتهاى الهى بالهاى کرامت خود را بر آنان گستراند و به چویبارهاى آسایش و رفاه برایشان روان ساخت! و تمام برکات آیین آنها را در برگرفت.
در میان نعمتها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى آنان در سایه قدرت حکومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پایدار آرام گرفتند، و به حکومتى پایدار رسیدند، آنگاه آنان حاکم و زمامدار جهان شدند و سلاطین روى زمین گردیدند و فرمانرواى کسانى شدند که در گذشته حاکم بودند، و قوانین الهى را بر کسانى اجرا مىکردند که مجریان احکام بودند. و در گذشته کسى قدرت درهم شکستن نیروى آنان را نداشت و هیچ کس خیال مبارزه با آنان را در سر نمىپروراند.(33)»
د: نمونههایى از تربیت یافتگان مکتب او: از بزرگترین موفقیّت یک رهبر آن است که بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربیت کند و به اصطلاح امروز کادرسازى درستى داشته باشد. پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در دوران سیزده سال در مکّه و ده در سال مدینه افراد بسیارى را تربیت نمود از جمله تربیت شدگان امیرمؤمنان على (علیه السلام) است، در این باره خود او مىگوید: «پیامبر مرا در اتاق خویش مىنشاند، در حالى که کودک بودم مرا در آغوش خود مىگرفت، و در بستر مخصوص خود مىخوابانید... و بوى پاکیزه خود را به من مىبویاند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم مىگذاشت... و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نیکو را برایم آشکار مىفرمود، و به من فرمان مىداد که به او اقتدا نمایم.(34)»
درباره اصحاب پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد رَأَیتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِیاماً یُراوِحُونَ بَین جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ یَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِکرِ مَعادِهِم کَاَنَّ بَین اَعیُنهم رکب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَکِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعیُنُهم حَتى تَبُلَّ جُیُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پیامبر را امّا هیچکدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمىنگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت سپرى مىکردند، و پیشانى و گونههاى صورت را در پیشگاه خدا بر خاک مىساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روى آتش ایستادهاند، بر پیشانى آنها از سجدههاى طولانى پینه بسته بود (همچون پینههاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مىشد چنان مىگریستند که گریبان آنانتر مىشد. و چون درخت در روز تندباد مىلرزیدند، از کیفرى که از آن بیم داشتند یا براى پاداشى که به آن امیدوار بودند.(35)»
4- دعاى على(علیه السلام) در حق پیامبر: حسن ختام سخن را دعاهایى قرار مىدهیم که على(علیه السلام) در حق پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) نموده است.
شایان توجّه است که دعاى معصوم در حق معصوم از منزلت و ویژگیهایى برخوردار است که درک آن نیاز به دقت و ژرف اندیشى دارد.
در خطبه هفتاد و دوّم مىخوانیم: «اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى ظِلِّک وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخیر مِن فَضلِک اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ البانِین بِناءَهُ وَ اکرِم لدیکَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛ پروردگارا! براى پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در سایه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان خداوندا! کاخ آیین او را از هر بنایى برتر و مقام او را در پیشگاه خود گرامىتر، و نورش را کامل گردان و پاداش رسالت او را پذیرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زیرا که داراى منطق عادلانه و راه جدا کننده حق از باطل بود.
بار خدایا! بین ما و پیغمبرت در نعمتهاى جاویدان، و زندگى خوش، و آرزوهاى برآورده و خواستههاى به انجام رسیده، در کمال آرامش و در نهایت اطمینان (همراه با مواهب) و هدایاى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه دیگر چنین در حق ختمى مرتبت دعا فرمود: «خداوندا! پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) امین و مورد اطمینان و گواه روز قیامت است، نعمتى است که برانگیخته و رحمتى است که به حق فرستادهاى.
خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و کرم خود فراوان به او ببخش خدایا! بناى دین او را از آنچه دیگران برآوردهاند عالىتر قرار ده، او را بر سرخان کرمت گرامىتر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بیفزا و وسیله تقرّب خویش را به او عنایت فرما، و بلندى مقام و فضیلت او را بىمانند گردان و ما را از یاران او محشور فرما چنانکه نه زیانکار باشیم و نه پشیمان، نه دور از حق باشیم و نه شکننده پیمان، نه گمراه باشیم و نه گمراه کننده بندگان، نه فریب هواى نفس خوریم و نه وسوسه شیطان.(37)» پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. ر.ک اعلام الهدایة، المجمع العالمى لاهل البیت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27 و شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، کتابفروشى علمیه اسلامیه، ج 1، ص 11. 2. سوره احزاب، آیه 21. 3. نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 160، ص 298. 4. همان، ص 300. 5. همان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3. 6. همان، خطبه 100، ص 186. 7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره 18. 8. ر.ک مرتضى مطهرى، سیرى در نهجالبلاغه، انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخیص و تغییر. 9. نهج البلاغه (همان)، خطبه 109، ص 208، شماره 35 - 37. 10. همان، خطبه 160، ص 300، شماره 24 - 31. 11. همان، خطبه 160، ص 302. 12. همان، شماره 35 - 36. 13. همان، ص 302، شماره 37. 14. سوره قلم، آیه 4. 15. مکارم الاخلاق، ص 8، فتح البارى، ج 6، ص 419. 16. سوره آل عمران، آیه 159. 17. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حدیث 20. 18. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 365. 19. نهج البلاغه، خطبه 105، ص 192. 20. سوره توبه، آیه 61. 21. سوره کهف، آیه 6. 22. نهج البلاغه، خطبه 95 (همان)، ص 178. 23. نهج البلاغه (همان)، خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5. 24. همان خطبه 108، ص 200. 25. منتخب میزان الحکمه، ص 499 و الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 419، حدیث 21. 26. کنزالعمال، حدیث 5818 و کشف الغمّه، ج 2، ص 537. 27. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 378. 28. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 53، حدیث 26 و منتخب میزان الحکمه، ص 497. 29. نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10. 30. همان، خطبه 96، ص 178، شماره 2. 31. همان، خطبه 192، ص 396، شماره 98 - 102. 32. همان، خطبه 231، ص 468. 33. همان، خطبه 192، ص 398، ش 115 - 121. 34. همان، خطبه 97، ص 182. 35. همان، خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9. 36. همان، خطبه 106، ص 196، شماره 6 - 9.