منافقان در قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از مسائل مهمى که در سورههاى مختلفى از قرآن مورد بحث قرار گرفته است، مسأله «نفاق» است و قرآن از گروهى به نام «منافقین» یاد مىکند که ما در فارسى از آن به «دورو» یا «دو چهره» تعبیر مىکنیم. این گروه که نه اخلاص و شهامت براى ایمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صریح، در صفوف مسلمانان واقعى نفوذ کرده بودند و از آنجا که ظاهرى اسلامى داشتند، غالباً شناخت آنها مشکل بود که قرآن با بیان نشانههاى دقیق وزنده خط باطنى آنها را آشکار مىسازد. از آنجا که اسلام در طول تاریخ خود بیشترین ضربه را از منافقان خورده است، سختترین حملات خود را متوجّه منافقان ساخته و آنقدر که آنها را کوبیده هیچ دشمنى را نکوبیده است. نکته حائز اهمیت این است که هیچ کدام از امامان معصوم(ع) ما توسط کفار و مشرکین به شهادت نرسیدهاند و همگى بدست همین منافقان به ظاهر مسلمان شهید شدهاند که خود جاى بسى تأمل است.
با توجّه به اینکه هر موقع حکومت اسلامى قوىتر بوده بحث نفاق نیز شدیدتر شده است مىتوان گفت در واقع عنادهاى منافقان با حاکم اسلامى است. البته در هر عصر و زمانى منافقان وجود داشتهاند ولى در صحنههاى حساس و مراحل مختلف آشکارتر مىشوند. در برخورد با خط نفاق اولین مسأله شناخت است که قرآن در این زمینه به روشنگرى پرداخته است. در این مقاله سعى شده است با بهرهگیرى از قرآن و تفسیر ارزشمند نمونه، شناخت منافقان در این مقطع حساس و شکوفاى تاریخ راحتتر و نحوه برخورد با آنان روشنتر شود.
منافق از ریشه «نفق» است. اصل «نفق» به معنى خروج است. نفاق مصدر است به معنى منافق بودن. نفاق صفت افراد بى ایمان است که ظاهراً در صف مسلمانانند امّا باطناً دل درگرو کفر دارند و منافق کسى است که در باطن کافر ولى ظاهراً مسلمان است، علت این تسمیه آنست که منافق از ایمان به طرف کفر خارج شده است. ناگفته نماند که «نفق» نقبى است در زیر زمین که تسمیه منافق از «نفق» به معنى نقب است که از راهى به دین وارد و از راه دیگر خارج مىشود. بهرحال منافق را از آن جهت منافق گویند که از ایمان خارج شده است منافق خط زندگى مشخصى ندارد و در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در مىآید منافق از کافر خطرناکتر و عذاب او در آخرت از کافر سختتر است، زیرا که به حکم دزد خانگى است و پلى است که کفار بوسیله آن به خرابکارى در اسلام راه مىیابند.
مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد که پیامبر اکرم(ص) به مدینه هجرت فرمود: و تقریباً بعد از حادثه احد زمینه براى فعالیت منافقان آماده شد و این زمانى بود که پایههاى اسلام، قوى و پیروزى آن آشکار شد، وگرنه در مکه تقریباً منافقى وجود نداشت. در مدینه اظهار مخالفت بطور آشکار، مشکل و گاه غیر ممکن بودو لذا دشمنان شکست خورده براى ادامه برنامههاى تخریبى خود تغییر چهره داده و ظاهراً به صفوف مسلمانان پیوستند اما در خفا به اعمال خود ادامه مىدادند.
اصولاً طبیعت هر انقلابى چنین است که بعد از پیروزى چشمگیر با صفوف منافقان روبرو خواهد شد و دشمنان سرسخت دیروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان جلوهگر مىشوند و از اینجاست که مىتوان فهمید چرا همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده است.
نکته مهم دیگر اینکه خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بیشتر است چرا که از یکسو شناخت آنها غالباً آسان نیست و از سوى دیگر دشمنان داخلى هستند و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مىکنند که جدا ساختن آنها کار بسیار مشکلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با سایر اعضاء جامعه کار مبارزه را با آنها دشوار مىسازد. نشانهها و خصوصیات منافقان
خداوند در سوره منافقون نخستین نشانهاى که درباره منافقان بیان مىکند همان اظهار ایمان دروغین آنها است که پایه اصلى نفاق را تشکیل مىدهد. «هنگامى که منافقان نزد تو آیند مىگویند ما شهادت مىدهیم که حتماً تو رسول خدائى. خداوند مىداند که تو فرستاده او هستى ولى خداوند شهادت مىدهد که منافقان دروغگو هستند.و اللّهُ یَشهَدُ اِنّ المُنافِقینَ لَکاذبون»(1) چرا که آنها نمىخواستند خبر از رسالت پیامبر بدهند. بلکه مىخواستند از اعتقاد خود به نبوت او خبر دهند و مسلّماً در این خبر دروغگو بودند.
در اینجا نخستین نشانه نفاق روشن مىشود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است که با زبان، مؤکّداً اظهار ایمان مىکنند ولى در دل آنها مطلقاً خبرى از ایمان نیست. این دروغگویى محور اصلى نفاق را تشکیل مىدهد.
از دیگر نشانههاى منافقان آنست که «آنها سوگندهایشان را سپر ساختهاند تا مردم را از راه خدا باز دارند، اتّخذوا ایمانهم جنّة فصدّوا عن سبیل اللّه» و در ادامه خداوند مىافزاید: «آنها کارهاى بسیار بدى انجام مىدهند، انّهم ساء ماکانوا یعملون»(2)تعبیر «جنّة» (سپر) نشان مىدهد که آنها دائماً با مؤمنان در حال جنگ و ستیزند و هرگز نباید فریب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زیرا سپر مخصوص میدانهاى نبرد است. خداوند در آیه 56 سوره توبه نیز از سوگندهاى دروغین منافقین یاد مىکند: آنها به خدا سوگند یاد مىکنند که از شما هستند، «و یحلفون باللّه انّهم لمنکم» و خود در ادامه در پاسخ به این سوگند دروغ مىفرماید: در حالىکه نه از شما هستند، بلکه آنها گروهى هستند که فوقالعاده مىترسند، و ما هم منکم ولکنّهم قومٌ یفرقون» آنها از شدت ترس کفر خود را پنهان کرده و اظهار ایمان مىکنند مبادا که گرفتار شوند. آیه 74 سوره توبه نیز پرده از روى این عمل زشت منافقان برمىدارد، گویا سوگند دروغ یکى از ترفندهاى منافقان است. این گروه هنگامى که مىبینند اسرارشان فاش شده واقعیات را انکار مىکنند و حتى براى اثبات گفتار خود به قسمهاى دروغین متوسل مىشوند. «منافقان سوگند یاد مىکنند که چنان مطلبى درباره پیامبر نگفتهاند. اینها بطور مسلّم سخنان کفرآمیزى گفتهاند، پس از قبول و اظهار اسلام راه کفر در پیش گرفتهاند، یحلفون باللّه ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلامهم»، منافقان حتى آنقدر جرأت و جسارت ندارند که حرف خود را تکرار کنند و بر عمل خود استقامت ورزند.
دورویى منافقان در آیه 8 سوره بقره نیز بیان شده است. «بعضى از مردم هستند که مىگویند به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم در حالىکه ایمان ندارند، و من النّاس من یقول، امنّا باللّه و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین»، منافقان فقط لقلقه زبانى دارند، نه حرفشان پشتوانه فکرى و عقیدتى دارد و نه عملشان. آنان با دروغ و تزویر زندهاند و جالب است که این کار را یک نوع زرنگى مىدانند. «آنها با این عمل مىخواهند خدا و مؤمنان را بفریبند در حالىکه تنها خود را مىفریبند اما نمىفهمند، یخادعون اللّه و الذین آمنوا و ما یخدعون الاّ انفسهم و ما یشعرون»(3)،خداوند در آیه 10 سوره بقره به این واقعیت اشاره مىکند که نفاق در واقع یک نوع بیمارى است: «در دلهاى آنها بیمارى خاصى است، فى قلوبهم مرض» اما از آنجا که در نظام آفرینش هر کسى در هر مسیرى قرار گرفت و وسایل آن را فراهم ساخت در همان مسیر جلو مىرود، قرآن اضافه مىکند، «خداوند هم بر بیمارى آنها مىافزاید، فزادهم اللّه مرضاً» در واقع منافقان در سراشیبى گناه قرار گرفتهاند و هر روز و هر لحظه بر خسران آنها افزوده مىشود.
یکى دیگر از ادعاهاى منافقان، اصلاحطلبى است. آنها خود را اصلاح طلب معرفى مىکنند در حالى که مفسد واقعى هستند «و هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مىگویند ما فقط اصلاح کنندگانیم، و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الارض قالو انّما نحن مصلحون»(4) منافقان هدف خود را اصلاحات بیان مىکنند در حالى که اصلاحات آنها جز فساد و فحشا نیست. در طول تاریخ نیز هرگاه خیانتى توسط منافقان صورت گرفته است براى عوامفریبى و پیشبرد آن، به نفع مردم معرفى کردهاند. قرآن در پاسخ به این ادعا مىفرماید: «بدانید اینها همان مفسدانند و برنامهاى جز فساد ندارند ولى خودشان نمىفهمند، الا انّهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون» (5) و این گونه، قرآن پرده از ظاهر اصلاحطلبى آنها بر مىدارد. منافقان آنقدر در راه نفاق اصرار و پا فشارى کردهاند و آنچنان با برنامههاى زشت خود، خو گرفتهاند که تدریجاً گمان مىکنند این برنامهها، مفید، سازنده و اصلاح طلبانه است در حالى که جز فساد چیز دیگرى نیست.
از نشانههاى دیگر منافقان که در آیه 13 سوره بقره به آن اشاره شده است. این است که آنها خود را عاقل و هوشیار مىدانند و مؤمنان را ساده لوح و خوشباور. «هنگامى که به آنها گفته شود ایمان بیاورید، آنگونه که تودههاى مردم ایمان آوردند مىگویند ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم؟!، و اذا قیل لهم آمنوا کما امن النّاس قالوا انؤمن کما آمن السّفها» این گروه منافق، افراد پاکدل، حقیقت جو و حقطلبى که در برابر دعوت پیامبر و تعلیمات آسمانىاش سر تعظیم فرود آوردهاند را به سفاهت متهم مىکنند. البته خداوند در ادامه آیه واقعیت را این گونه بیان مىکند: «سفیهان واقعى (منافقان) هستند اما نمىدانند، الا انّهم هم السّفهاء ولکن لا یعلمون».
از مشخصههاى بارز منافقان آن است که هر روز به رنگى در مىآیند، میان هر جمعیتى که قرار بگیرند با آنها همصدا مىشوند، امروز فریاد «زنده باد» و فردا شعار «مرگ بر» سر مىدهند. قرآن این صفت منافقان را در آیه 14 سوره بقره اینچنین بیان مىکند: «هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات کنند گویند ایمان آوردیم. امّا هنگامى که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاهى مىروند مىگویند ما با شمائیم، و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنّا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انّا معکم» و مىگویند «و اگر مىبینید ما در برابر مؤمنان اظهار ایمان مىکنیم ما آنها را مسخره مىکنیم، انّما نحن مستهزئون». این دوگانگى شخصیت و تضاد برون و درون که صفت همیشگى منافقان است، پدیدههاى گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مىتوان آنرا شناخت.
منافقان از هر فرصتى براى مسخره کردن مؤمنان استفاده مىکردند و این صفت چنان با آنان عجین شده است که گویى نمىتوان آنرا از منافقان جدا کرد منافقان که عموماً افرادى لجوج، بهانه جو، ایرادگیر و کارشکن هستند هر کار مثبتى را با وصلههاى نامناسبى تحقیر کرده و بد جلوه مىدهند. قرآن مجید شدیداً این روش غیر انسانى آنها را نکوهش مىکند و مسلمانان را از آن آگاه مىسازد، تا تحت تأثیر این گونه القائات سوء قرار نگیرند و هم منافقان بدانند که حناى آنان در جامعه اسلامى رنگى ندارد. نخست مىفرماید «آنها که به افراد نیکوکار مؤمنین در پرداخت صدقات و کمکهاى صادقانه، عیب مىگیرند و مخصوصاً آنها که افراد با ایمان تنگدست را که دسترسى جز به کمکهاى مختصر ندارند، مسخره مىکنند خداوند آنها را مسخره مىکند، و عذاب دردناک در انتظار آنها است.»(6) منظور از جمله (خداوند آنها را مسخره مىکند) این است که مجازات استهزا کنندگان را به آنها خواهد داد و یا آن چنان با آنها رفتار مىکند که همچون استهزاء شدگان تحقیر شوند.
روح نفاق در یک «مرد» با یک «زن»ممکن است متفاوت باشد. اما نباید فریب تغییر چهرههاى نفاق را در میان منافقان خورد، لذا خداوند مىفرماید: «مردان منافق و زنان منافق همه از یک قماشند، المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»(7) سپس اوصاف منافقان را این چنین بیان مىکند: «آنها مردم را به منکرات تشویق و از نیکىها باز مىدارند، یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف» یعنى درست بر عکس برنامه مؤمنان راستین که دائماً از طریق «امر به معروف» و «نهى از منکر» در اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگى و فساد کوشش دارند، منافقان دائماً سعى مىکنند که فساد همه جا را بگیرد و معروف و نیکى از جامعه برچیده شود. خصلت دیگر منافقان این است که «دستهایشان را مىبندند، و یقبضون ایدیهم». نه در راه خدا انفاق مىکنند، نه به کمک محرومان مىشتابند و نه به خویشاوند و آشنا از کمک مالى آنها بهرهاى مىرسد و در یک کلمه مىتوان گفت «آنها خدا را فراموش کردهاند و البته خداوند هم آنها را از برکات و توفیقات و مواهب خود فراموش کرده است، نسوا اللّه فنسیهم» که البته آثار این دو فراموشى در تمام زندگى آنها آشکار است. خداوند در ادامه منافقان را در زمره فاسقان بر مىشمرد و مىفرماید: «منافقان فاسقند و از دایره اطاعت فرمان خدا بیروناند، انّ المنافقین هم الفاسقون».
در آیه 54 سوره توبه منافقین این گونه معرفى شدهاند آنها نماز را به جاى نمىآورند مگر از روى کسالت و با ناراحتى و سنگینى و لا یأتون الصّلوة الاّ و هم کسالى»، و همچنین انفاق نمىکنند مگر از روى کراهت و اجبار، «و لا ینفقون الاّ و هم کارهون» منافقان نه به وظیفه خود در برابر خالق به درستى عمل مىکنند و نه وظیفه خود در برابر مخلوق را ادا مىکنند.
از دیگر نشانههاى منافقان که در آیه 10 سوره عنکبوت به آن اشاره شده است این است که «و از مردم کسانى هستند که مىگویند به خدا ایمان آوردهایم، امّا هنگامى که در راه خدا شکنجه و آزار مىبینند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مىشمارند و از آن وحشت مىکنند، و من النّاس من یقول آمنّا باللّه فاذا اوذى فى اللّه جعل فتنة النّاس کعذاب اللّه»، «ولى هنگامى که پیروزى از سوى پروردگار بیاید مىگویند ما با شما بودیم و در این پیروزى شریکیم، ولئن جاء نصرٌ من ربّک لیقولنّ انّا کنّا معکم». این گروه دو چهره جز آسایش و رفاه خود به چیزى فکر نمىکنند و حاضر نیستند در راه رسیدن به هدفى عالى حتى کوچکترین ناراحتى را تحمّل کنند. در آیه 14 سوره مجادله این گونه از منافقین یاد مىشود: «سوگند دروغ یاد مىکنند که از شما هستند در حالى که خودشان مىدانند دروغ مىگویند، یحلفون على الکذب و هم یعلمون». در حقیقت سرمایه اصلى منافقان دروغ است تا بتوانند تناقضاتى که در زندگیشان وجود دارد را با آن توجیه کنند. این راه و رسم منافقان است که پیوسته براى پوشاندن چهره زشت خود به سوگندهاى دروغ پناه ببرند و حال این که عملشان بهترین معرّف آنها است.
«آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند، اتّخذوا أیمانهم جنّة فصدّوا عن سبیل اللّه»(8). این منافقان سوگند یاد مىکنند که مسلمانند در حالى که زیر پوشش این سوگند به انواع فساد و خرابکارى و توطئه مشغولند و در حقیقت از نام مقدس خدا براى جلوگیرى از راه خدا بهره مىگیرند.
منافقان کور دل پا را از این هم فراتر گذاشته و حتى به خدا و پیامبر نیز نسبت دروغ مىدهند «منافقان و بیماردلان مىگفتند: خدا و پیامبرش چیزى جز وعدههاى دروغین به ما ندادهاند، و اذ یقول المنافقون والّذین فى قلوبهم مرضٌ ما وعدنا اللّه و رسوله الاّ غرورا»(9)جالب اینجاست که کسانى نسبت دروغ به خدا و پیامبر مىدهند که سلاحى جز دروغ ندارند و تنها ابزار دفاعى آنها دروغ است و در هر شرایطى به آن متمسّک مىشوند.
قرآن در آیات 78 - 75 سوره توبه روى یکى دیگر از صفات زشت منافقان انگشت مىگذارد و آن این که: به هنگام ضعف و ناتوانى و فقر و پریشانى چنان دم از ایمان مىزنند که هیچ کس باور نمىکند آنها روزى در صف منافقان قرار گیرند. اما این گروه همین که به نوایى برسند چنان دست و پاى خود را گم مىکنند و غرق دنیا پرستى مىشوند که همه عهد و پیمانهاى خود، با خدا را بدست فراموشى مىسپارند، بعضى از منافقان کسانى هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر از فضل و کرم خود به ما مرحمت کند قطعاً به نیازمندان کمک مىکنیم و از نیکوکاران خواهیم بود.(10) ولى این سخن را تنها زمانى مىگفتند که دستشان از همه چیز تهى بوده ولى «به هنگامى که خداوند از فضل و رحمتش سرمایههایى به آنان داد، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و رویگردان شدند.»(11)
این عمل و این پیمان شکنى و بخل نتیجهاش آن شد که روح نفاق بطور مستمر و پایدار در دل آنها ریشه دواند و تا روز قیامت و هنگامى که خدا را ملاقات مىکنند ادامه یابد.(12) که خداوند در ادامه به بیان علت آن مىپردازد «و این بخاطر آنست که از عهدى که با خدا بستند تخلف کردند و همچنین بخاطر آن است که مرتباً دروغ مىگویند» خداوند در پایان منافقان را مورد سرزنش و توبیخ قرار مىدهد که «آیا آنها نمىدانند خداوند اسرار درون آنها را مىداند، سخنان آهسته و در گوشى آنها را مىشنود و خداوند از همه پنهانها باخبر است.»(13)
از صفات همیشگى منافقان این است که «آنها به زبان چیزى مىگویند که در دل ندارند، یقولون بأفواههم ما لیس فى قلوبهم»(14) به این ترتیب منافقان هیچ ارزشى براى سخن خود قائل نیستند و از طرف دیگر هیچ اعتمادى به حرفهاى آنها نیست.
از نشانههاى دیگر منافقان این است که «آنها کافران را بجاى مؤمنان دوست خود انتخاب مىکنند، الّذین یتّخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین»(15).
این گروه بجاى این که به مؤمنین نزدیک شوند همیشه سعى در توسل به کافرین و بیگانگان دارند. که البته عواقب این دوستیها همیشه دامنگیر جامعه اسلامى و دیگر مسلمانان بوده است.
این آیه به همه مسلمانان هشدار مىدهد که عزت خود را در همه شؤون زندگى اعم از شؤون اقتصادى و فرهنگى و سیاسى و مانند آن در دوستى با دشمنان اسلام نجویند. زیرا هر روز که منافع آنها اقتضا کند فوراً صمیمىترین دوستان و متّحدان خود را رها کرده و به سراغ کار خویش مىروند چنانچه تاریخ معاصر شاهد گویاى این واقعیت است. خداوند در آیه 52 سوره مائده به عذر تراشیهاى منافقان براى توجیه ارتباطهاى نامشروع خود با بیگانگان، اشاره کرده و مىفرماید:
«آنهایى که در دلهایشان بیمارى است اصرار دارند که آنان (بیگانگان) را تکیهگاه و هم پیمان خود انتخاب کنند و عذرشان این است که مىگویند ما مىترسیم قدرت بدست آنها بیفتد و گرفتار شویم، فترى الّذین فى قلوبهم مرضٌ یسارعون فیهم یقولون نخشى أن تصیبنا دائرةٌ»، قرآن در پاسخ به این تفکّر و توجیه مىفرماید: همانطور که آنها احتمال مىدهند روزى قدرت بدست یهود و نصارى (بیگانگان) بیفتد، این احتمال را نیز باید بدهند که «ممکن است سرانجام خداوند مسلمانان را پیروز کند و قدرت بدست آنها بیفتد و این منافقان از آنچه در دل خود پنهان ساختند پشیمان گردند».
خداوند در آیه 141 سوره نساء قسمتى دیگر از صفات و اندیشههاى پریشان منافقان را بازگو مىکند.
«منافقان کسانى هستند که همیشه مىخواهند از هر پیشامدى به نفع خود بهرهبردارى کنند اگر پیروزى نصیب شما شود فوراً خود را در صف مؤمنان جا زده مىگویند آیا ما با شما نبودیم و آیا کمکهاى ارزنده ما مؤثر در غلبه و پیروزى شما نبود؟ بنابراین ما هم در تمام این موفقیتها و نتایج معنوى و مادى آن شریک و سهیم هستیم، الّذین بتربّصون بکم، فان کان لکم فتحٌ من اللّه قالوا الم نکن معکم» اما اگر بهرهاى از این پیروزى نصیب دشمنان اسلام شود، فوراً خود را به آنها نزدیکتر کرده، مراتب رضایتمندى خود را اعلام مىدارند و مىگویند «این ما بودیم که شما را تشویق به مبارزه با مسلمانان و عدم تسلیم در برابر آنها کردیم، بنابراین ما هم در این پیروزیها سهمى داریم، و ان کان للکافرین نصیبٌ قالوا الم نستحوذ علیکم و نمنعکم من المؤمنین» به این ترتیب این دسته با فرصتطلبى مخصوص خود گاهى "رفیق قافله" اند و گاهى "شریک دزد" و عمرى را با این دو دوزه بازى کردن مىگذرانند. ولى قرآن سرانجام آنها را با یک جمله کوتاه بیان مىکند و مىگوید: بالاخره روزى فرا مىرسد که پردهها بالا مىرود و نقاب از چهره زشت آنان برداشته مىشود آرى «در روز قیامت خداوند در میان شما قضاوت مىکند، فاللّه یحکم بینهم یوم القیامة».
در آیه 143 سوره نساء نیز این صفت منافقین مورد مذمت قرار گرفته است «آنها افراد سرگردان و بى هدف و فاقد برنامه و مسیر مشخصاند، آنها نه جزء مؤمنانند و نه در صف کافران قرار دارند، مذبذ بین بین ذلک لاالى هؤلاء و لا الى هؤلاء» و در پایان آیه سرنوشت این گروه را خداوند ترسیم مىکند. «آنها افرادى هستند که بر اثر اعمالشان خداوند حمایتش را از آنان برداشته و در بیراههها گمراهشان ساخته هرکس را خدا گمراه کند هیچگاه راه نجاتى براى آنان نخواهى یافت».
قرآن در مورد منافقان با بیان خصوصیات و نشانههاى ریز و درشت سعى در شناساندن بهتر این گروه به مؤمنان و جامعه اسلامى دارد. از اینرو در جاى دیگر منافقان را این گونه توصیف مىکند:
آنها براى رسیدن به اهداف شوم خود از راه خدعه و نیرنگ وارد مىشوند و حتى مىخواهند به خداوند نیز خدعه بزنند در حالى که در همان لحظات که درصدد چنین کارى هستند خود در یک نوع خدعه واقع شدهاند، زیرا براى بدست آوردن سرمایههاى ناچیزى سرمایه بزرگ وجود خود را از دست مىدهند. بطورى که آیه شریفه مىفرماید: «منافقان مىخواهند خدا را فریب دهند، در حالىکه خداوند آنها را فریب مىدهد، إن المنافقین یخادعون اللّه و هو خادعهم»(16)، در ادامه آیه خداوند صفات دیگرى از منافقان را بیان مىفرماید: آنها هنگامى که به نماز برخیزند سرتا پاى آنها غرق کسالت و بىحالى است «و إذا قاموا الى الصّلوة قاموا کسالى» آنها از خدا دورند و از راز و نیاز با او نیز لذت نمىبرند. آنها چون به خدا و وعدههاى او ایمان ندارند، اگر عبادت یا عمل نیکى انجام دهند آن نیز از روى ریا است نه بخاطر خدا «یراؤن النّاس» آنها اگر گاهى، یادى از خدا کنند و ذکرى هم گویند از صمیم دل و از روى آگاهى و بیدارى نیست و اگر هم باشد بسیار کم است. «و لا یذکرون اللّه الاّ قلیلا».
خداوند در آیه 29 سوره محمد(ص) بر این نکته تأکید مىکند که منافقان تصوّر نکنند براى همیشه مىتوانند چهره درونى خود را از پیامبر و مؤمنان مکتوم دارند و مىفرماید: آیا کسانى که در دلهایشان بیمارى است گمان کردند خدا کینههایشان را (نسبت به پیامبر و مؤمنان) آشکار نمىکند و در آیه بعد خطاب به پیامبر اکرم(ص) مىفرماید: «و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان مىدهیم، تا آنها را با قیافه هایشان بشناسى». سپس مىافزاید: «هرچند مىتوانى آنها را از طرز سخنانشان بشناسى، ولعترفنّهم فى لحن القول. یعنى این منافقان بیمار دل را از کنایهها و نیشها و تعبیرات موذیانهشان مىتوان شناخت. در حدیث معروفى از «ابو سعید خدرى» نقل شده است که مىگوید: «منظور از (لحن القول) بغض حضرت على است و ما منافقان در عصر پیامبر(ص) را از طریق عداوت آنها با حضرت على مىشناختیم.»
امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضعگیرىهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى و مخصوصاً در بحرانها یا جنگها کار مشکلى نیست و با کمى دقت از گفتار و رفتارشان شناسایى مىشوند.
آیه 4 سوره منافقون نشانههاى بیشترى از منافقین ارائه داده خطاب به پیامبر مىگوید: «هنگامى که آنها را مىبینى جسم و قیافه آنان تو را در شگفتى فرو مىبرد، و إذا رأیتهم تعجبک أجسامهم». آنها ظاهرى آراسته و قیافه هایى جالب دارند. علاوه بر این چنان شیرین و جذاب سخن مىگویند که «اگر سخن بگویند به سخنانشان گوش فرا مىدهى، و ان یقولوا تسمع لقولهم» جائى که پیامبر (ص) ظاهراً تحت تأثیر جذابیت سخنان آنان قرار گیرد، تکلیف دیگران روشن است.
قرآن ظاهر منافقان را چنین معرفى مىکند، اما باطن آنها به گونه دیگرى است «گویى چوبهاى خشکى هستند که به دیوار تکیه داده شدهاند، کانّهم خشبٌ مسنّدة». اجسامى بى روح، صورتهایى بى معنى و هیکلهایى تو خالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفایى و نه اراده و تصمیم محکم و ایمانى دارند. درست همچون چوبهایى خشک تکیه زده بر دیوار. سپس خداوند مىافزاید: آنها چنان توخالى و فاقد توکّل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند که «هر فریادى بلند شود آن را بر ضد خود مىدانند، یحسبون کلّ صیحةٍ علیهم». ترس و وحشتى عجیب همیشه بر قلب و جان آنها حکمفرما است و یک حالت سوء ظن و بدبینى جانکاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است.
خوش زبانى و تظاهر منافقان خصلتى عجین با آنها است که خداوند در جاى دیگر نیز به آن پرداخته است: «و بعضى مردم چنین هستند که گفتار او در زندگى دنیا مایه اعجاب تو مىشود(ولى در باطن چنین نیست) و خداوند بر آنچه در قلب اوست گواه مىباشد و او سر سختترین دشمنان است، و من النّاس من یعجبک قوله فى الحیوة الدّنیا و یشهد اللّه على ما فى قلبه و هو الدّ الخصام»(17). سپس مىافزاید: «نشانه دشمنى باطنى او این است که وقتى روى بر مىگرداند و از نزد تو خارج مىشود کوشش مىکند که در زمین فساد به راه بیندازد و زراعت و چهارپایان را نابود کند با اینکه مىداند خداوند فساد را دوست ندارد.»(18) آرى اینها اگر در اظهار دوستى و محبّت به پیامبر اسلام(ص) و پیروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخریب نمىزدند. هرچند ظاهر آنها دوستانه است. اما آنها در باطن، بىرحمترین و سرسختترین دشمنان هستند. این منافق نه به اندرز ناصحان گوش فرا مىدهد و نه به هشدارهاى الهى. بلکه پیوسته با غرور مخصوص به خود، بر خلافکاریهایش مىافزاید. «هنگامى که او را از عمل زشت نهى کنند و به او گفته شود از خدا بترس لجاج و تعصّب او را به گناه مىکشاند، و إذا قیل له اتّق اللّه أخذته العزّة بالإثم»(19).
از دیگر نشانههاى منافقان که در آیه 5 سوره منافقون، به آن اشاره شده است، این است که «هنگامى که به آنها گفته شود بیایید تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و کبر و غرور) تکان مىدهند و آنها را مىبینى که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر مىورزند، و اذا قیل لهم تعالو یستغفرلکم رسول اللّه لوّوارؤسهم و رأیتهم یصدّون و هم مستکبرون»، آنچنان غرورى بر منافقان حاکم است که حتى نسبت به پیامبر اکرم(ص) که رحمة للعالمین است نیز تکبّر مىورزند روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم مىباشد. به همین دلیل یکى از نشانههاى منافقان بلکه یکى از انگیزههاى نفاق را همین خودخواهى و خود برتر بینى و غرور مىتوان شمرد.
منافقان دو گروه هستند، گروهى از اول ایمانشان صورى و ظاهرى بوده و گروهى دیگر در آغاز ایمان حقیقى داشتهاند. سپس راه ارتداد و نفاق را پیش گرفتهاند خداوند با اشاره به گروه دوم آنان را این گونه توصیف مىکند: «بر دلهاى آنها مهر نهاده شده است و حقیقت را درک نمىکنند، فطبع على قلوبهم فهم لایفقهون»(20).
همانطور که قبلاً شاره شد یکى از نشانههاى منافقان این است که آنها براى پوشاندن چهره خود بسیارى از خلافکاریهاى خود را انکار مىکنند و با توسّل به سوگندهاى دروغین سعى در عوامفریبى و راضى کردن مردم از خود دارند که خداوند در آیه 62 سوره توبه پرده از روى این عمل زشت آنها بر مىدارد و مسلمانان را آگاه مىسازد که تحت تأثیر این گونه سوگندهاى دروغین قرار نگیرند و به قیافه حق به جانب منافقان اعتنا نکنند. نخست مىگوید: «آنها براى شما به خدا سوگند یاد مىکنند تا شما را راضى کنند، یحلفون باللّه لکم لیرضوکم»، روشن است که هدف آنها از این سوگندها، بیان حقیقت نیست. بلکه مىخواهند با فریب و نیرنگ چهره واقعیات را دگرگون جلوه دهند و به مقاصد خود برسند. لذا قرآن مىگوید: «اگر آنها راست مىگویند و ایمان دارند، شایستهتر این است که خدا و پیامبرش را راضى کنند، واللّه و رسوله احقّ أن یرضوه إن کانوا مؤمنین».
قبلاً اشاره کردیم که عناد اصلى منافقان با رهبر جامعه اسلامى است. در ادامه به بررسى برخوردهاى منافقان با پیامبر عظیم الشأن اسلام مىپردازیم که این برخوردها ماهیت منافقان را روشنتر مىکند. البته در جامعه خود نیز برخوردها و رفتارهاى منافقان با ولى فقیه و سخنان او چهره منافقان را آشکارتر خواهد ساخت. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره منافقون، آیه 1. 2. همان، آیه 2. 3. سوره بقره، آیه 9. 4. همان، آیه 11. 5. همان، آیه 12. 6. سوره توبه، آیه 79. 7. همان، آیه 67. 8. سوره مجادله، آیه 16. 9. سوره احزاب، آیه 12. 10. سوره توبه، آیه 75. 11. همان، آیه 76. 12. همان، آیه 77. 13. همان، آیه 78. 14. سوره آل عمران، آیه 167. 15. سوره نساء، آیه 139. 16. همان، آیه 142. 17. سوره بقره، آیه 204. 18. همان، آیه 205. 19. همان، آیه 206. 20. سوره منافقون، آیه 3.
با توجّه به اینکه هر موقع حکومت اسلامى قوىتر بوده بحث نفاق نیز شدیدتر شده است مىتوان گفت در واقع عنادهاى منافقان با حاکم اسلامى است. البته در هر عصر و زمانى منافقان وجود داشتهاند ولى در صحنههاى حساس و مراحل مختلف آشکارتر مىشوند. در برخورد با خط نفاق اولین مسأله شناخت است که قرآن در این زمینه به روشنگرى پرداخته است. در این مقاله سعى شده است با بهرهگیرى از قرآن و تفسیر ارزشمند نمونه، شناخت منافقان در این مقطع حساس و شکوفاى تاریخ راحتتر و نحوه برخورد با آنان روشنتر شود.
منافق از ریشه «نفق» است. اصل «نفق» به معنى خروج است. نفاق مصدر است به معنى منافق بودن. نفاق صفت افراد بى ایمان است که ظاهراً در صف مسلمانانند امّا باطناً دل درگرو کفر دارند و منافق کسى است که در باطن کافر ولى ظاهراً مسلمان است، علت این تسمیه آنست که منافق از ایمان به طرف کفر خارج شده است. ناگفته نماند که «نفق» نقبى است در زیر زمین که تسمیه منافق از «نفق» به معنى نقب است که از راهى به دین وارد و از راه دیگر خارج مىشود. بهرحال منافق را از آن جهت منافق گویند که از ایمان خارج شده است منافق خط زندگى مشخصى ندارد و در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در مىآید منافق از کافر خطرناکتر و عذاب او در آخرت از کافر سختتر است، زیرا که به حکم دزد خانگى است و پلى است که کفار بوسیله آن به خرابکارى در اسلام راه مىیابند.
مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد که پیامبر اکرم(ص) به مدینه هجرت فرمود: و تقریباً بعد از حادثه احد زمینه براى فعالیت منافقان آماده شد و این زمانى بود که پایههاى اسلام، قوى و پیروزى آن آشکار شد، وگرنه در مکه تقریباً منافقى وجود نداشت. در مدینه اظهار مخالفت بطور آشکار، مشکل و گاه غیر ممکن بودو لذا دشمنان شکست خورده براى ادامه برنامههاى تخریبى خود تغییر چهره داده و ظاهراً به صفوف مسلمانان پیوستند اما در خفا به اعمال خود ادامه مىدادند.
اصولاً طبیعت هر انقلابى چنین است که بعد از پیروزى چشمگیر با صفوف منافقان روبرو خواهد شد و دشمنان سرسخت دیروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان جلوهگر مىشوند و از اینجاست که مىتوان فهمید چرا همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده است.
نکته مهم دیگر اینکه خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بیشتر است چرا که از یکسو شناخت آنها غالباً آسان نیست و از سوى دیگر دشمنان داخلى هستند و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مىکنند که جدا ساختن آنها کار بسیار مشکلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با سایر اعضاء جامعه کار مبارزه را با آنها دشوار مىسازد. نشانهها و خصوصیات منافقان
خداوند در سوره منافقون نخستین نشانهاى که درباره منافقان بیان مىکند همان اظهار ایمان دروغین آنها است که پایه اصلى نفاق را تشکیل مىدهد. «هنگامى که منافقان نزد تو آیند مىگویند ما شهادت مىدهیم که حتماً تو رسول خدائى. خداوند مىداند که تو فرستاده او هستى ولى خداوند شهادت مىدهد که منافقان دروغگو هستند.و اللّهُ یَشهَدُ اِنّ المُنافِقینَ لَکاذبون»(1) چرا که آنها نمىخواستند خبر از رسالت پیامبر بدهند. بلکه مىخواستند از اعتقاد خود به نبوت او خبر دهند و مسلّماً در این خبر دروغگو بودند.
در اینجا نخستین نشانه نفاق روشن مىشود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است که با زبان، مؤکّداً اظهار ایمان مىکنند ولى در دل آنها مطلقاً خبرى از ایمان نیست. این دروغگویى محور اصلى نفاق را تشکیل مىدهد.
از دیگر نشانههاى منافقان آنست که «آنها سوگندهایشان را سپر ساختهاند تا مردم را از راه خدا باز دارند، اتّخذوا ایمانهم جنّة فصدّوا عن سبیل اللّه» و در ادامه خداوند مىافزاید: «آنها کارهاى بسیار بدى انجام مىدهند، انّهم ساء ماکانوا یعملون»(2)تعبیر «جنّة» (سپر) نشان مىدهد که آنها دائماً با مؤمنان در حال جنگ و ستیزند و هرگز نباید فریب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زیرا سپر مخصوص میدانهاى نبرد است. خداوند در آیه 56 سوره توبه نیز از سوگندهاى دروغین منافقین یاد مىکند: آنها به خدا سوگند یاد مىکنند که از شما هستند، «و یحلفون باللّه انّهم لمنکم» و خود در ادامه در پاسخ به این سوگند دروغ مىفرماید: در حالىکه نه از شما هستند، بلکه آنها گروهى هستند که فوقالعاده مىترسند، و ما هم منکم ولکنّهم قومٌ یفرقون» آنها از شدت ترس کفر خود را پنهان کرده و اظهار ایمان مىکنند مبادا که گرفتار شوند. آیه 74 سوره توبه نیز پرده از روى این عمل زشت منافقان برمىدارد، گویا سوگند دروغ یکى از ترفندهاى منافقان است. این گروه هنگامى که مىبینند اسرارشان فاش شده واقعیات را انکار مىکنند و حتى براى اثبات گفتار خود به قسمهاى دروغین متوسل مىشوند. «منافقان سوگند یاد مىکنند که چنان مطلبى درباره پیامبر نگفتهاند. اینها بطور مسلّم سخنان کفرآمیزى گفتهاند، پس از قبول و اظهار اسلام راه کفر در پیش گرفتهاند، یحلفون باللّه ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلامهم»، منافقان حتى آنقدر جرأت و جسارت ندارند که حرف خود را تکرار کنند و بر عمل خود استقامت ورزند.
دورویى منافقان در آیه 8 سوره بقره نیز بیان شده است. «بعضى از مردم هستند که مىگویند به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم در حالىکه ایمان ندارند، و من النّاس من یقول، امنّا باللّه و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین»، منافقان فقط لقلقه زبانى دارند، نه حرفشان پشتوانه فکرى و عقیدتى دارد و نه عملشان. آنان با دروغ و تزویر زندهاند و جالب است که این کار را یک نوع زرنگى مىدانند. «آنها با این عمل مىخواهند خدا و مؤمنان را بفریبند در حالىکه تنها خود را مىفریبند اما نمىفهمند، یخادعون اللّه و الذین آمنوا و ما یخدعون الاّ انفسهم و ما یشعرون»(3)،خداوند در آیه 10 سوره بقره به این واقعیت اشاره مىکند که نفاق در واقع یک نوع بیمارى است: «در دلهاى آنها بیمارى خاصى است، فى قلوبهم مرض» اما از آنجا که در نظام آفرینش هر کسى در هر مسیرى قرار گرفت و وسایل آن را فراهم ساخت در همان مسیر جلو مىرود، قرآن اضافه مىکند، «خداوند هم بر بیمارى آنها مىافزاید، فزادهم اللّه مرضاً» در واقع منافقان در سراشیبى گناه قرار گرفتهاند و هر روز و هر لحظه بر خسران آنها افزوده مىشود.
یکى دیگر از ادعاهاى منافقان، اصلاحطلبى است. آنها خود را اصلاح طلب معرفى مىکنند در حالى که مفسد واقعى هستند «و هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مىگویند ما فقط اصلاح کنندگانیم، و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الارض قالو انّما نحن مصلحون»(4) منافقان هدف خود را اصلاحات بیان مىکنند در حالى که اصلاحات آنها جز فساد و فحشا نیست. در طول تاریخ نیز هرگاه خیانتى توسط منافقان صورت گرفته است براى عوامفریبى و پیشبرد آن، به نفع مردم معرفى کردهاند. قرآن در پاسخ به این ادعا مىفرماید: «بدانید اینها همان مفسدانند و برنامهاى جز فساد ندارند ولى خودشان نمىفهمند، الا انّهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون» (5) و این گونه، قرآن پرده از ظاهر اصلاحطلبى آنها بر مىدارد. منافقان آنقدر در راه نفاق اصرار و پا فشارى کردهاند و آنچنان با برنامههاى زشت خود، خو گرفتهاند که تدریجاً گمان مىکنند این برنامهها، مفید، سازنده و اصلاح طلبانه است در حالى که جز فساد چیز دیگرى نیست.
از نشانههاى دیگر منافقان که در آیه 13 سوره بقره به آن اشاره شده است. این است که آنها خود را عاقل و هوشیار مىدانند و مؤمنان را ساده لوح و خوشباور. «هنگامى که به آنها گفته شود ایمان بیاورید، آنگونه که تودههاى مردم ایمان آوردند مىگویند ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم؟!، و اذا قیل لهم آمنوا کما امن النّاس قالوا انؤمن کما آمن السّفها» این گروه منافق، افراد پاکدل، حقیقت جو و حقطلبى که در برابر دعوت پیامبر و تعلیمات آسمانىاش سر تعظیم فرود آوردهاند را به سفاهت متهم مىکنند. البته خداوند در ادامه آیه واقعیت را این گونه بیان مىکند: «سفیهان واقعى (منافقان) هستند اما نمىدانند، الا انّهم هم السّفهاء ولکن لا یعلمون».
از مشخصههاى بارز منافقان آن است که هر روز به رنگى در مىآیند، میان هر جمعیتى که قرار بگیرند با آنها همصدا مىشوند، امروز فریاد «زنده باد» و فردا شعار «مرگ بر» سر مىدهند. قرآن این صفت منافقان را در آیه 14 سوره بقره اینچنین بیان مىکند: «هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات کنند گویند ایمان آوردیم. امّا هنگامى که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاهى مىروند مىگویند ما با شمائیم، و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنّا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انّا معکم» و مىگویند «و اگر مىبینید ما در برابر مؤمنان اظهار ایمان مىکنیم ما آنها را مسخره مىکنیم، انّما نحن مستهزئون». این دوگانگى شخصیت و تضاد برون و درون که صفت همیشگى منافقان است، پدیدههاى گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مىتوان آنرا شناخت.
منافقان از هر فرصتى براى مسخره کردن مؤمنان استفاده مىکردند و این صفت چنان با آنان عجین شده است که گویى نمىتوان آنرا از منافقان جدا کرد منافقان که عموماً افرادى لجوج، بهانه جو، ایرادگیر و کارشکن هستند هر کار مثبتى را با وصلههاى نامناسبى تحقیر کرده و بد جلوه مىدهند. قرآن مجید شدیداً این روش غیر انسانى آنها را نکوهش مىکند و مسلمانان را از آن آگاه مىسازد، تا تحت تأثیر این گونه القائات سوء قرار نگیرند و هم منافقان بدانند که حناى آنان در جامعه اسلامى رنگى ندارد. نخست مىفرماید «آنها که به افراد نیکوکار مؤمنین در پرداخت صدقات و کمکهاى صادقانه، عیب مىگیرند و مخصوصاً آنها که افراد با ایمان تنگدست را که دسترسى جز به کمکهاى مختصر ندارند، مسخره مىکنند خداوند آنها را مسخره مىکند، و عذاب دردناک در انتظار آنها است.»(6) منظور از جمله (خداوند آنها را مسخره مىکند) این است که مجازات استهزا کنندگان را به آنها خواهد داد و یا آن چنان با آنها رفتار مىکند که همچون استهزاء شدگان تحقیر شوند.
روح نفاق در یک «مرد» با یک «زن»ممکن است متفاوت باشد. اما نباید فریب تغییر چهرههاى نفاق را در میان منافقان خورد، لذا خداوند مىفرماید: «مردان منافق و زنان منافق همه از یک قماشند، المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»(7) سپس اوصاف منافقان را این چنین بیان مىکند: «آنها مردم را به منکرات تشویق و از نیکىها باز مىدارند، یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف» یعنى درست بر عکس برنامه مؤمنان راستین که دائماً از طریق «امر به معروف» و «نهى از منکر» در اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگى و فساد کوشش دارند، منافقان دائماً سعى مىکنند که فساد همه جا را بگیرد و معروف و نیکى از جامعه برچیده شود. خصلت دیگر منافقان این است که «دستهایشان را مىبندند، و یقبضون ایدیهم». نه در راه خدا انفاق مىکنند، نه به کمک محرومان مىشتابند و نه به خویشاوند و آشنا از کمک مالى آنها بهرهاى مىرسد و در یک کلمه مىتوان گفت «آنها خدا را فراموش کردهاند و البته خداوند هم آنها را از برکات و توفیقات و مواهب خود فراموش کرده است، نسوا اللّه فنسیهم» که البته آثار این دو فراموشى در تمام زندگى آنها آشکار است. خداوند در ادامه منافقان را در زمره فاسقان بر مىشمرد و مىفرماید: «منافقان فاسقند و از دایره اطاعت فرمان خدا بیروناند، انّ المنافقین هم الفاسقون».
در آیه 54 سوره توبه منافقین این گونه معرفى شدهاند آنها نماز را به جاى نمىآورند مگر از روى کسالت و با ناراحتى و سنگینى و لا یأتون الصّلوة الاّ و هم کسالى»، و همچنین انفاق نمىکنند مگر از روى کراهت و اجبار، «و لا ینفقون الاّ و هم کارهون» منافقان نه به وظیفه خود در برابر خالق به درستى عمل مىکنند و نه وظیفه خود در برابر مخلوق را ادا مىکنند.
از دیگر نشانههاى منافقان که در آیه 10 سوره عنکبوت به آن اشاره شده است این است که «و از مردم کسانى هستند که مىگویند به خدا ایمان آوردهایم، امّا هنگامى که در راه خدا شکنجه و آزار مىبینند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مىشمارند و از آن وحشت مىکنند، و من النّاس من یقول آمنّا باللّه فاذا اوذى فى اللّه جعل فتنة النّاس کعذاب اللّه»، «ولى هنگامى که پیروزى از سوى پروردگار بیاید مىگویند ما با شما بودیم و در این پیروزى شریکیم، ولئن جاء نصرٌ من ربّک لیقولنّ انّا کنّا معکم». این گروه دو چهره جز آسایش و رفاه خود به چیزى فکر نمىکنند و حاضر نیستند در راه رسیدن به هدفى عالى حتى کوچکترین ناراحتى را تحمّل کنند. در آیه 14 سوره مجادله این گونه از منافقین یاد مىشود: «سوگند دروغ یاد مىکنند که از شما هستند در حالى که خودشان مىدانند دروغ مىگویند، یحلفون على الکذب و هم یعلمون». در حقیقت سرمایه اصلى منافقان دروغ است تا بتوانند تناقضاتى که در زندگیشان وجود دارد را با آن توجیه کنند. این راه و رسم منافقان است که پیوسته براى پوشاندن چهره زشت خود به سوگندهاى دروغ پناه ببرند و حال این که عملشان بهترین معرّف آنها است.
«آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند، اتّخذوا أیمانهم جنّة فصدّوا عن سبیل اللّه»(8). این منافقان سوگند یاد مىکنند که مسلمانند در حالى که زیر پوشش این سوگند به انواع فساد و خرابکارى و توطئه مشغولند و در حقیقت از نام مقدس خدا براى جلوگیرى از راه خدا بهره مىگیرند.
منافقان کور دل پا را از این هم فراتر گذاشته و حتى به خدا و پیامبر نیز نسبت دروغ مىدهند «منافقان و بیماردلان مىگفتند: خدا و پیامبرش چیزى جز وعدههاى دروغین به ما ندادهاند، و اذ یقول المنافقون والّذین فى قلوبهم مرضٌ ما وعدنا اللّه و رسوله الاّ غرورا»(9)جالب اینجاست که کسانى نسبت دروغ به خدا و پیامبر مىدهند که سلاحى جز دروغ ندارند و تنها ابزار دفاعى آنها دروغ است و در هر شرایطى به آن متمسّک مىشوند.
قرآن در آیات 78 - 75 سوره توبه روى یکى دیگر از صفات زشت منافقان انگشت مىگذارد و آن این که: به هنگام ضعف و ناتوانى و فقر و پریشانى چنان دم از ایمان مىزنند که هیچ کس باور نمىکند آنها روزى در صف منافقان قرار گیرند. اما این گروه همین که به نوایى برسند چنان دست و پاى خود را گم مىکنند و غرق دنیا پرستى مىشوند که همه عهد و پیمانهاى خود، با خدا را بدست فراموشى مىسپارند، بعضى از منافقان کسانى هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر از فضل و کرم خود به ما مرحمت کند قطعاً به نیازمندان کمک مىکنیم و از نیکوکاران خواهیم بود.(10) ولى این سخن را تنها زمانى مىگفتند که دستشان از همه چیز تهى بوده ولى «به هنگامى که خداوند از فضل و رحمتش سرمایههایى به آنان داد، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و رویگردان شدند.»(11)
این عمل و این پیمان شکنى و بخل نتیجهاش آن شد که روح نفاق بطور مستمر و پایدار در دل آنها ریشه دواند و تا روز قیامت و هنگامى که خدا را ملاقات مىکنند ادامه یابد.(12) که خداوند در ادامه به بیان علت آن مىپردازد «و این بخاطر آنست که از عهدى که با خدا بستند تخلف کردند و همچنین بخاطر آن است که مرتباً دروغ مىگویند» خداوند در پایان منافقان را مورد سرزنش و توبیخ قرار مىدهد که «آیا آنها نمىدانند خداوند اسرار درون آنها را مىداند، سخنان آهسته و در گوشى آنها را مىشنود و خداوند از همه پنهانها باخبر است.»(13)
از صفات همیشگى منافقان این است که «آنها به زبان چیزى مىگویند که در دل ندارند، یقولون بأفواههم ما لیس فى قلوبهم»(14) به این ترتیب منافقان هیچ ارزشى براى سخن خود قائل نیستند و از طرف دیگر هیچ اعتمادى به حرفهاى آنها نیست.
از نشانههاى دیگر منافقان این است که «آنها کافران را بجاى مؤمنان دوست خود انتخاب مىکنند، الّذین یتّخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین»(15).
این گروه بجاى این که به مؤمنین نزدیک شوند همیشه سعى در توسل به کافرین و بیگانگان دارند. که البته عواقب این دوستیها همیشه دامنگیر جامعه اسلامى و دیگر مسلمانان بوده است.
این آیه به همه مسلمانان هشدار مىدهد که عزت خود را در همه شؤون زندگى اعم از شؤون اقتصادى و فرهنگى و سیاسى و مانند آن در دوستى با دشمنان اسلام نجویند. زیرا هر روز که منافع آنها اقتضا کند فوراً صمیمىترین دوستان و متّحدان خود را رها کرده و به سراغ کار خویش مىروند چنانچه تاریخ معاصر شاهد گویاى این واقعیت است. خداوند در آیه 52 سوره مائده به عذر تراشیهاى منافقان براى توجیه ارتباطهاى نامشروع خود با بیگانگان، اشاره کرده و مىفرماید:
«آنهایى که در دلهایشان بیمارى است اصرار دارند که آنان (بیگانگان) را تکیهگاه و هم پیمان خود انتخاب کنند و عذرشان این است که مىگویند ما مىترسیم قدرت بدست آنها بیفتد و گرفتار شویم، فترى الّذین فى قلوبهم مرضٌ یسارعون فیهم یقولون نخشى أن تصیبنا دائرةٌ»، قرآن در پاسخ به این تفکّر و توجیه مىفرماید: همانطور که آنها احتمال مىدهند روزى قدرت بدست یهود و نصارى (بیگانگان) بیفتد، این احتمال را نیز باید بدهند که «ممکن است سرانجام خداوند مسلمانان را پیروز کند و قدرت بدست آنها بیفتد و این منافقان از آنچه در دل خود پنهان ساختند پشیمان گردند».
خداوند در آیه 141 سوره نساء قسمتى دیگر از صفات و اندیشههاى پریشان منافقان را بازگو مىکند.
«منافقان کسانى هستند که همیشه مىخواهند از هر پیشامدى به نفع خود بهرهبردارى کنند اگر پیروزى نصیب شما شود فوراً خود را در صف مؤمنان جا زده مىگویند آیا ما با شما نبودیم و آیا کمکهاى ارزنده ما مؤثر در غلبه و پیروزى شما نبود؟ بنابراین ما هم در تمام این موفقیتها و نتایج معنوى و مادى آن شریک و سهیم هستیم، الّذین بتربّصون بکم، فان کان لکم فتحٌ من اللّه قالوا الم نکن معکم» اما اگر بهرهاى از این پیروزى نصیب دشمنان اسلام شود، فوراً خود را به آنها نزدیکتر کرده، مراتب رضایتمندى خود را اعلام مىدارند و مىگویند «این ما بودیم که شما را تشویق به مبارزه با مسلمانان و عدم تسلیم در برابر آنها کردیم، بنابراین ما هم در این پیروزیها سهمى داریم، و ان کان للکافرین نصیبٌ قالوا الم نستحوذ علیکم و نمنعکم من المؤمنین» به این ترتیب این دسته با فرصتطلبى مخصوص خود گاهى "رفیق قافله" اند و گاهى "شریک دزد" و عمرى را با این دو دوزه بازى کردن مىگذرانند. ولى قرآن سرانجام آنها را با یک جمله کوتاه بیان مىکند و مىگوید: بالاخره روزى فرا مىرسد که پردهها بالا مىرود و نقاب از چهره زشت آنان برداشته مىشود آرى «در روز قیامت خداوند در میان شما قضاوت مىکند، فاللّه یحکم بینهم یوم القیامة».
در آیه 143 سوره نساء نیز این صفت منافقین مورد مذمت قرار گرفته است «آنها افراد سرگردان و بى هدف و فاقد برنامه و مسیر مشخصاند، آنها نه جزء مؤمنانند و نه در صف کافران قرار دارند، مذبذ بین بین ذلک لاالى هؤلاء و لا الى هؤلاء» و در پایان آیه سرنوشت این گروه را خداوند ترسیم مىکند. «آنها افرادى هستند که بر اثر اعمالشان خداوند حمایتش را از آنان برداشته و در بیراههها گمراهشان ساخته هرکس را خدا گمراه کند هیچگاه راه نجاتى براى آنان نخواهى یافت».
قرآن در مورد منافقان با بیان خصوصیات و نشانههاى ریز و درشت سعى در شناساندن بهتر این گروه به مؤمنان و جامعه اسلامى دارد. از اینرو در جاى دیگر منافقان را این گونه توصیف مىکند:
آنها براى رسیدن به اهداف شوم خود از راه خدعه و نیرنگ وارد مىشوند و حتى مىخواهند به خداوند نیز خدعه بزنند در حالى که در همان لحظات که درصدد چنین کارى هستند خود در یک نوع خدعه واقع شدهاند، زیرا براى بدست آوردن سرمایههاى ناچیزى سرمایه بزرگ وجود خود را از دست مىدهند. بطورى که آیه شریفه مىفرماید: «منافقان مىخواهند خدا را فریب دهند، در حالىکه خداوند آنها را فریب مىدهد، إن المنافقین یخادعون اللّه و هو خادعهم»(16)، در ادامه آیه خداوند صفات دیگرى از منافقان را بیان مىفرماید: آنها هنگامى که به نماز برخیزند سرتا پاى آنها غرق کسالت و بىحالى است «و إذا قاموا الى الصّلوة قاموا کسالى» آنها از خدا دورند و از راز و نیاز با او نیز لذت نمىبرند. آنها چون به خدا و وعدههاى او ایمان ندارند، اگر عبادت یا عمل نیکى انجام دهند آن نیز از روى ریا است نه بخاطر خدا «یراؤن النّاس» آنها اگر گاهى، یادى از خدا کنند و ذکرى هم گویند از صمیم دل و از روى آگاهى و بیدارى نیست و اگر هم باشد بسیار کم است. «و لا یذکرون اللّه الاّ قلیلا».
خداوند در آیه 29 سوره محمد(ص) بر این نکته تأکید مىکند که منافقان تصوّر نکنند براى همیشه مىتوانند چهره درونى خود را از پیامبر و مؤمنان مکتوم دارند و مىفرماید: آیا کسانى که در دلهایشان بیمارى است گمان کردند خدا کینههایشان را (نسبت به پیامبر و مؤمنان) آشکار نمىکند و در آیه بعد خطاب به پیامبر اکرم(ص) مىفرماید: «و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان مىدهیم، تا آنها را با قیافه هایشان بشناسى». سپس مىافزاید: «هرچند مىتوانى آنها را از طرز سخنانشان بشناسى، ولعترفنّهم فى لحن القول. یعنى این منافقان بیمار دل را از کنایهها و نیشها و تعبیرات موذیانهشان مىتوان شناخت. در حدیث معروفى از «ابو سعید خدرى» نقل شده است که مىگوید: «منظور از (لحن القول) بغض حضرت على است و ما منافقان در عصر پیامبر(ص) را از طریق عداوت آنها با حضرت على مىشناختیم.»
امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضعگیرىهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى و مخصوصاً در بحرانها یا جنگها کار مشکلى نیست و با کمى دقت از گفتار و رفتارشان شناسایى مىشوند.
آیه 4 سوره منافقون نشانههاى بیشترى از منافقین ارائه داده خطاب به پیامبر مىگوید: «هنگامى که آنها را مىبینى جسم و قیافه آنان تو را در شگفتى فرو مىبرد، و إذا رأیتهم تعجبک أجسامهم». آنها ظاهرى آراسته و قیافه هایى جالب دارند. علاوه بر این چنان شیرین و جذاب سخن مىگویند که «اگر سخن بگویند به سخنانشان گوش فرا مىدهى، و ان یقولوا تسمع لقولهم» جائى که پیامبر (ص) ظاهراً تحت تأثیر جذابیت سخنان آنان قرار گیرد، تکلیف دیگران روشن است.
قرآن ظاهر منافقان را چنین معرفى مىکند، اما باطن آنها به گونه دیگرى است «گویى چوبهاى خشکى هستند که به دیوار تکیه داده شدهاند، کانّهم خشبٌ مسنّدة». اجسامى بى روح، صورتهایى بى معنى و هیکلهایى تو خالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفایى و نه اراده و تصمیم محکم و ایمانى دارند. درست همچون چوبهایى خشک تکیه زده بر دیوار. سپس خداوند مىافزاید: آنها چنان توخالى و فاقد توکّل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند که «هر فریادى بلند شود آن را بر ضد خود مىدانند، یحسبون کلّ صیحةٍ علیهم». ترس و وحشتى عجیب همیشه بر قلب و جان آنها حکمفرما است و یک حالت سوء ظن و بدبینى جانکاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است.
خوش زبانى و تظاهر منافقان خصلتى عجین با آنها است که خداوند در جاى دیگر نیز به آن پرداخته است: «و بعضى مردم چنین هستند که گفتار او در زندگى دنیا مایه اعجاب تو مىشود(ولى در باطن چنین نیست) و خداوند بر آنچه در قلب اوست گواه مىباشد و او سر سختترین دشمنان است، و من النّاس من یعجبک قوله فى الحیوة الدّنیا و یشهد اللّه على ما فى قلبه و هو الدّ الخصام»(17). سپس مىافزاید: «نشانه دشمنى باطنى او این است که وقتى روى بر مىگرداند و از نزد تو خارج مىشود کوشش مىکند که در زمین فساد به راه بیندازد و زراعت و چهارپایان را نابود کند با اینکه مىداند خداوند فساد را دوست ندارد.»(18) آرى اینها اگر در اظهار دوستى و محبّت به پیامبر اسلام(ص) و پیروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخریب نمىزدند. هرچند ظاهر آنها دوستانه است. اما آنها در باطن، بىرحمترین و سرسختترین دشمنان هستند. این منافق نه به اندرز ناصحان گوش فرا مىدهد و نه به هشدارهاى الهى. بلکه پیوسته با غرور مخصوص به خود، بر خلافکاریهایش مىافزاید. «هنگامى که او را از عمل زشت نهى کنند و به او گفته شود از خدا بترس لجاج و تعصّب او را به گناه مىکشاند، و إذا قیل له اتّق اللّه أخذته العزّة بالإثم»(19).
از دیگر نشانههاى منافقان که در آیه 5 سوره منافقون، به آن اشاره شده است، این است که «هنگامى که به آنها گفته شود بیایید تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و کبر و غرور) تکان مىدهند و آنها را مىبینى که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر مىورزند، و اذا قیل لهم تعالو یستغفرلکم رسول اللّه لوّوارؤسهم و رأیتهم یصدّون و هم مستکبرون»، آنچنان غرورى بر منافقان حاکم است که حتى نسبت به پیامبر اکرم(ص) که رحمة للعالمین است نیز تکبّر مىورزند روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم مىباشد. به همین دلیل یکى از نشانههاى منافقان بلکه یکى از انگیزههاى نفاق را همین خودخواهى و خود برتر بینى و غرور مىتوان شمرد.
منافقان دو گروه هستند، گروهى از اول ایمانشان صورى و ظاهرى بوده و گروهى دیگر در آغاز ایمان حقیقى داشتهاند. سپس راه ارتداد و نفاق را پیش گرفتهاند خداوند با اشاره به گروه دوم آنان را این گونه توصیف مىکند: «بر دلهاى آنها مهر نهاده شده است و حقیقت را درک نمىکنند، فطبع على قلوبهم فهم لایفقهون»(20).
همانطور که قبلاً شاره شد یکى از نشانههاى منافقان این است که آنها براى پوشاندن چهره خود بسیارى از خلافکاریهاى خود را انکار مىکنند و با توسّل به سوگندهاى دروغین سعى در عوامفریبى و راضى کردن مردم از خود دارند که خداوند در آیه 62 سوره توبه پرده از روى این عمل زشت آنها بر مىدارد و مسلمانان را آگاه مىسازد که تحت تأثیر این گونه سوگندهاى دروغین قرار نگیرند و به قیافه حق به جانب منافقان اعتنا نکنند. نخست مىگوید: «آنها براى شما به خدا سوگند یاد مىکنند تا شما را راضى کنند، یحلفون باللّه لکم لیرضوکم»، روشن است که هدف آنها از این سوگندها، بیان حقیقت نیست. بلکه مىخواهند با فریب و نیرنگ چهره واقعیات را دگرگون جلوه دهند و به مقاصد خود برسند. لذا قرآن مىگوید: «اگر آنها راست مىگویند و ایمان دارند، شایستهتر این است که خدا و پیامبرش را راضى کنند، واللّه و رسوله احقّ أن یرضوه إن کانوا مؤمنین».
قبلاً اشاره کردیم که عناد اصلى منافقان با رهبر جامعه اسلامى است. در ادامه به بررسى برخوردهاى منافقان با پیامبر عظیم الشأن اسلام مىپردازیم که این برخوردها ماهیت منافقان را روشنتر مىکند. البته در جامعه خود نیز برخوردها و رفتارهاى منافقان با ولى فقیه و سخنان او چهره منافقان را آشکارتر خواهد ساخت. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. سوره منافقون، آیه 1. 2. همان، آیه 2. 3. سوره بقره، آیه 9. 4. همان، آیه 11. 5. همان، آیه 12. 6. سوره توبه، آیه 79. 7. همان، آیه 67. 8. سوره مجادله، آیه 16. 9. سوره احزاب، آیه 12. 10. سوره توبه، آیه 75. 11. همان، آیه 76. 12. همان، آیه 77. 13. همان، آیه 78. 14. سوره آل عمران، آیه 167. 15. سوره نساء، آیه 139. 16. همان، آیه 142. 17. سوره بقره، آیه 204. 18. همان، آیه 205. 19. همان، آیه 206. 20. سوره منافقون، آیه 3.