آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

پرسش: خداوند بشر را به آوردن سوره یا آیه‏اى مانند قرآن، با به کارگیرى همه توان، دعوت مى‏کند؛ حال چنان‏چه فردى جمله‏اى بیاورد و ادعا کند مانند آیه‏اى از قرآن است، نخست آن که قضاوت این ادعا بر عهده کیست؟ اگر خداوند داورى کند، چون خودش، مدعى تحدّى است به یقین آن جمله را مانند قرآن نمى‏داند و اگر بشر بخواهد داورى کند خداوند به او الهام مى‏کند که آن جمله را مانند قرآن تشخیص ندهد.
دوم آن که خداوند در بسیارى از آیات، سخنانى را از انبیا، مؤمنان، کفار، مشرکان و... نقل کرده است. مگر این گونه آیات، همان کلمات افرادى هم چون مشرکان و... نیست، پس چرا نمى‏توان آن را مانند آیه‏اى از قرآن تلقى کرد؟ آیا همین که کلمات بشرى در قرآن نقل شده، خود نوعى رویارویى و پاسخ به پرسش خداوند نیست؟
پاسخ: پرسش بر سه بخش مشتمل است که جداگانه به پاسخ هر یک خواهیم پرداخت، لکن در آغاز باید یادآور شویم که متعلق درخواست هماوردجویى قرآن عبارت است از: 1. مانند قرآن: «فَلْیَأْتُواْ بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ‏ى إِن کَانُواْ صادِقِینَ ؛(طور،34) اگر راست مى‏گویند، سخنى همانند آن بیاورند.»
2. ده سوره مانند قرآن: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ‏ى مُفْتَرَیَتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صادِقِینَ ؛(هود،13) آن‏ها مى‏گویند او به دروغ این [قرآن‏] را [به خدا] نسبت داده [و ساختگى است‏]! بگو: اگر راست مى‏گویید شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانى را که مى‏توانید - غیر از خدا - [براى این کار ]دعوت کنید.
3. یک سوره مانند قرآن: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاه قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ‏ى وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صادِقِینَ ؛(یونس،38) آیا آن‏ها مى‏گویند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو: اگر راست مى‏گویید: یک سوره همانند آن بیاورید و غیر از خدا، هر کس را مى‏توانید [به یارى‏] طلبید.»
بنابراین تحدّى به کم‏تر از یک سوره و یک یا چند آیه تعلق نگرفته؛ پس پاسخ را با این فرض که «اگر کسى بتواند سوره‏اى یا بیش‏تر، مثل قرآن بیاورد...» پى مى‏گیریم: پاسخ بخش نخست: داورى خداوند براى تشخیص صحّت و سقم هماوردى‏
وجوه اعجاز قرآن: قرآن نه تنها از جهت فصاحت و بلاغت، بلکه در سایر مزایایى که بر آن مشتمل است، نیز معجزه مى‏باشد؛ بنابراین، هر محقق و دانشمندى، با همان دید و نظرى که دارد، چنان‏چه به آیات قرآن نظر بیفکند و درباره آن چه یافته، اظهارنظر کند، بُعد جدیدى از ابعاد اعجاز قرآن را کشف خواهد کرد؛ از این رو، نمى‏توان وجوه اعجاز قرآن را به موارد انگشت‏شمار محدود کرد؛ شاهدش این که هر چه درزمان پیش مى‏رویم، باب تازه‏اى از اعجاز قرآن باز مى‏شود.(1) در این جا به چند مورد از ابواب تازه از اعجاز قرآن مى‏پردازیم: 1. هم‏آهنگى و اختلاف نداشتن در مضامین و معانى‏
بى شک سخن بشر در صلح و جنگ، صحت و بیمارى، سرما و گرما، آسایش و اضطراب، روز و شب و... متفاوت است؛ اما قرآن در مدت 23 سال در شرایط گوناگون بر رسول گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم نازل شد، در حالى که میان آیاتش، هم‏آهنگى کامل وجود دارد و هرگز اختلافى در آن دیده نشده است؛ قرآن در این‏باره مى‏فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً ؛(نساء،82) آیا در [معانى ]قرآن نمى‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیار مى‏یافتند.» هم‏چنین مهارت و اندیشه بشر، به تدریج و در طول سالیان دراز، کامل مى‏شود و این در هر علم و فنى صادق است؛ اما آیات قرآن، سال‏هاى نخستین نزول آن‏ها با سال‏هاى پایانى‏شان یکسان هستند؛ بنابراین آوردن چنین کلماتى از حیطه قدرت بشر، بدون اعجاز خارج است.(2) 2. اُمّى بودن آورنده قرآن‏
قرآن بر زبان شخصى ظاهر و نازل شده که در مکتب هیچ دانشمند و معلمى حاضر نشده و همه مى‏دانستند که او اُمّى و درس ناخوانده است. پس از بعثت در دوران چهل سال عمر که دو سوم عمر شریف‏شان را تشکیل مى‏داد، از او هیچ شعر و نثرى دیده نشد و ناگهان کتابى را عرضه مى‏دارد که بزرگان روزگار در برابرش در مى‏مانند.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت‏
به غمزه مسئله‏آموز صد مدرس شد
قرآن در این‏باره مى‏فرماید: «قُل لَّوْ شَآءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ‏و عَلَیْکُمْ وَ لَآ أَدْرَیکُم بِهِ‏ى فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ؛(یونس،16) بگو اگر خدا مى‏خواست آن را بر شما نمى‏خواندم، و [خدا] شما را بدان آگاه نمى‏گردانید. قطعاً پیش از [آوردن‏] آن روزگارى در میان شما به سر برده‏ام، آیا فکر نمى‏کنید»(3) 3. اخبار غیبى قرآن‏
قرآن از زندگى اقوام و پیامبران گذشته پرده برداشته، سرگشت پیشینیان و داستان‏هاى پیامبران الهى را بیان کرده است، در حالى که خود پیامبر هیچ اطلاعى از آن‏ها نداشته و تنها به بخش اندکى از آن‏ها در کتاب‏هاى الهى، همچون تورات و انجیل، آن هم به گونه‏اى تحریف شده اشاره شده است، از این رو، قرآن پس از نقل برخى از این اخبار مى‏فرماید: «تِلْکَ مِنْ أَنبَآءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَآ إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَآ أَنتَ وَ لَا قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَذَا...؛(هود،49) این از خبرهاى غیب است که آن را به تو وحى مى‏کنیم؛ پیش از این نه تو آن را مى‏دانستى و نه قوم تو.» 4. فصاحت و بلاغت‏
با توجه به این که فصاحت و بلاغت، داراى مراتب است و به اعتبار حُسن کلام فصیح، مقدار پذیرش کلام نزد مخاطب و مقدار مطابقت آن با واقع، متفاوت مى‏شود؛ طبیعى است که این امر، حدّ و مرز نخواهد داشت و مى‏تواند به بى نهایت نیز برسد. بالاترین درجه فصاحت و بلاغت را اعجاز گویند؛ پس اگر مى‏گوییم قرآن از جهت فصاحت و بلاغت، معجزه است، دلیلش این است که فصیح‏ترین و بلیغ‏ترین کلام بوده، در بالاترین مرتبه قرار دارد.
درک این مطلب که این کتاب الهى در بالاترین سطح ممکن از فصاحت و بلاغت قرار دارد، بیش‏تر بر عهده عرب نخستین که خود استاد این فن بودند، مى‏باشد، زیرا آنان درک مى‏کردند که این گونه سخن گفتن میان‏شان هرگز معمول نبوده و از سنخ کلام بشر نیست. رافعى مى‏گوید: قرآن، طرف مقایسه با کلام بشر نیست تا بشر گفته‏هاى خود را با آن مقایسه کند؛ چون قرآن کمالى دارد که دیگران آن را ندارند؛ بنابراین، نمى‏توان آن را با سایر گفته‏ها مقایسه کرد.(4)
در این جا توجه شما را به دو نمونه از آیاتى که بر نکته‏هاى حیاتى در امر فصاحت و بلاغت مشتمل هستند جلب مى‏کنیم:
1. «وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِى مَآءَکِ وَ یاسَمَاءُ أَقْلِعِى وَغِیضَ الْمَآءُ وَ قُضِىَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِىِ‏ّ وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ؛(هود،44) و گفته شد: اى زمین! آب خود را فرو بر، و اى آسمان، [از باران ]خوددارى کن. و آب فروکاست و فرمان گزارده شد و [کشتى‏] بر جودى قرار گرفت و گفته شد: مرگ بر قوم ستمکار.»
تعبیرها در این آیه، آن چنان رسا، جذاب، مختصر، گویا و با تمام زیبایى، آن‏قدر تکان دهنده و کوبنده است که عده‏اى از دانشمندان و ادیبان زبان عرب، آن را فصیح‏ترین و بلیغ‏ترین آیات قرآن شمرده‏اند.(5)
بخشى از صنایع بدیعى که در آیه به کار رفته‏اند عبارتند از: 1. مناسبت تام در دو فعل «ابلعى و اقلعى»؛ 2. مطابقت لفظى در ذکر «سماء» و «ارض»؛ 3. استعاره در «ابلعى» و «اقلعى» براى «سماء» و «ارض»؛ 4. مجاز در «یاسماء»؛ 5. اشاره در «غیض الماء»؛ 6. ارداف در «واستوت على الجودى»؛ 7. تمثیل در «و قضى الامر»؛ 8. تعلیل فرو رفتن آب، علت استواء و استقرار کشتى است؛ 9. صحت تقسیم؛ 10. احتراس در «قیل بعداً للقوم الظالمین»؛ 11. انفصال؛ 12. حسن النسق؛ 13. ائتلاف اللفظ مع المعنى؛ 14. ایجاز؛ 15. تهذیب؛ 16. حسن البیان؛ 17. تمکین؛ 18. انسجام؛ 19. تفهیم؛ 20. اعتراض؛ 21. تعویض؛ 22. انسجام؛ 23. ابداع. همان گونه که مشاهده مى‏شود 23 نوع از انواع صنایع علم بدیع در این آیه یافت مى‏شود و حال آن که هفده لفظ بیش نیست و این گونه کلام در غیر گفتار خداوند یافت نشده است.(6)
2. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحِیم * إِنَّآ أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر * فَصَلِ‏ّ لِرَبِّکَ وَ انْحَر * إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر ؛ ما تو را کوثر دادیم، پس براى پروردگارت نمازگزار و قربانى کن. دشمنت خود بى تبار خواهد بود.» در این سوره کوتاه، نکته‏هاى بدیعى بسیارى گنجانده شده که برخى از آن‏ها عبارت‏اند از: 1. بناى اولى سخن و ابتداى کلام با فعل (اعطینا) نهاده شد تا دلیل بر ویژگى باشد؛ 2. ضمیر متکلم را جمع آورده (نا) تا عظمت خود را اعلام کند؛ 3. جمله را با حرف تأکید «اِنّ» آغاز کرده تا جارى مجراى قسم باشد؛ 4. موصوف کوثر را حذف کرده تا از آن شمول، بیش‏تر استفاده شود (چون کوثر یعنى بسیار بسیار و با حذف موصوفش معلوم نمى‏شود بسیار بسیار از چه چیز، و همین بر عمومى بودن آن نسبت به هر چیز مى‏افزاید.)؛ 5. به دنبال اعطاى کوثر فاء تعقیب آورده «فصلّ» تا قیام براى شکر فراوان، سبب انعام عطاى بیش‏ترى به دنبال آن باشد؛ 6. استفاده از صفت مراعات؛ 7. نام دشمن پیامبر را نبرده و از صفت استفاده کرده تا هر که را که هم‏چون اوست در بر گیرد؛ 8. ضمیر فصل (هو) را در جمله آورده (إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر) تا او را داراى این نقص و عیب معرفى کند و...(7) 5. پیشگویى‏هاى قرآن از حوادث آینده‏
برخى آیات نسبت به وقایعى که قرار بوده اتفاق افتد، پیش‏گویى کرده که تحقق برخى از آن‏ها در تاریخ نیز به ثبت رسیده است، مانند وعده پیروزى مسلمانان در جنگ بدر(انفال،7)؛ وعده شکست رومى‏ها (روم، 2-6)؛ فتح مکه (فتح،27) و...(8)
در حالى که پیش‏گویى این حوادث در آن زمان، با ارزیابى‏ها و معیارهاى عادى، براى هیچ کس مقدور نبوده است. 6. طرح مسائل دقیق علمى‏
با این که عرب‏ها در زمان پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم، حتى از علوم زمان خود نیز بى بهره بودند؛ اما قرآن دربردارنده برخى علوم است‏که دانشمندان امروزى را نیز متعجّب کرده است که توجه شما را به نمونه‏اى از آن‏ها جلب مى‏کنیم: 1. حرکت زمین (طه، 53؛ نبأ، 6؛ زخرف، 10؛ نمل، 88)؛ 2. حرکت منظم ماه و خورشید (یس، 39 و 40؛ فاطر،13؛ لقمان،29؛ ابراهیم،33) 3. تلقیح ابرها (حجر،22)؛ 4. خطوط سرانگشتان و علم انگشت‏نگارى (قیامت،3 و 4)؛ 5. نیروى جاذبه و گریز از مرکز در زمین (انبیاء،32؛ رعد،2؛ لقمان،10؛ مرسلات،25؛ فاطر،41)و...(9) تذکر این نکته لازم است که قرآن یک کتاب علمى نیست، بلکه هر موضوعى که در راستاى هدایت بشر، ایفاى نقش مى‏کند، در آن آمده است.(10)
با توجه به ابعاد گسترده اعجاز قرآن، پرداختن به همه موارد، از حوصله پاسخ نامه خارج است؛ از این رو، فهرست‏وار به تعدادى دیگر اشاره مى‏کنیم:
7. جامع بودن قرآن نسبت به علوم و معارف (نحل،89؛ انعام،59)؛ 8. اعجاز عددى قرآن؛ 9. آهنگ‏پذیرى قرآن؛ 10. اعجاز هنرى؛ 11. مصون بودن قرآن از تحریف؛ 12. اعجاز تشریعى؛ 13. ارائه آداب اخلاقى و تربیتى بى نظیر؛ 14. هر زمان خوانده شود از طراوتش کم نمى‏شود؛ 15. نیروى برهان و حجت قرآن، در حدّ کمال و استدلال و منطقش بالاتر از بیان است و...(11) گستردگى هماوردجویى قرآن‏
همانطور که مى‏دانید، اعجاز قرآن از ابعاد گسترده‏اى برخوردار است؛ دعوت آن براى هماوردى نیز عمومى بوده، از همه در هر مکان و هر زمان درخواست تحدّى کرده است (بقره،23و24)؛ از این رو، در مبارزه‏طلبى، تنها به درخواست آوردن الفاظى مانند قرآن اکتفا نکرده، بلکه از ابعاد گوناگون نسبت به مزایاى خود درخواست هماوردى نموده؛ پس مى‏توان گفت تحدّى، به همانندى سخن خدا از نظر شیوه و نحوه تعبیر اطلاق نمى‏شود، زیرا این گونه همانندى، تنها با تقلید امکان‏پذیر است، بلکه مقصود آوردن سخنى است که از نظر محتوا مشتمل بر علوم و معارف، اخبار غیبى، پیش‏گویى از آینده، عارى از تناقص گویى و... و از نظر لفظ هم نیز به اندازه‏اى شیوا، فصیح و بلیغ باشد که در درجه اعلایى از فصاحت و بلاغت قرار گیرد.
اکنون به بخش نخست پرسش باز مى‏گردیم و اذعان مى‏کنیم که براى تشخیص صحت و سقم آن‏چه در مقام رویارویى با قرآن آورده‏اند، به داورى خداوند نیازى نیست، بلکه با توجه به ابعاد گسترده تحدّى و اعجاز قرآن کافى است در هر بُعد به یکى از افراد بشر که نسبت به آن کارشناس و اهل فن است، مراجعه کرد؛ کسى که با علوم و معارف، آشنایى داشته، اهل فن باشد، این توانایى را دارد که مورد معارضه رابا کلام خداوند مقایسه کند. کسى که در علم فصاحت و بلاغت، متخصص است، مى‏تواند این بررسى را انجام دهد، چنان‏چه در تاریخ نقل شده که بزرگ‏ترین استادان سخن ،فصیح‏ترین شاعران و سخنوران، همین که آیات الهى را شنیدند، آن را از سنخ کلمات بشرى نیافتند و خود جذب شگفتى و شیوایى آن شدند و یا در برابر آن سر تسلیم فرود آورده، زانو زدند.(12) بخش دوم: داورى بشر براى صحت و سقم هماوردى‏
این که در پرسش آمده اگر بشر بخواهد داورى کند، خداوند به او الهام مى‏کند تاآن جمله را مانند قرآن تشخیص ندهد، سخنى بى اساس بوده، ادعایى بیش نیست. وقتى کلام به گونه‏اى باشد که از سنخ کلمات بشرى خارج گردد، کسى را یاراى رویارویى باآن و آوردن مانندش نیست؛ پس نیازى به الهام خداوند نیست.
مى‏دانیم قرآن از دو بخش شکل و محتوا تشکیل شده است. از نظر شکل، هر چند حروف در دسترس همگان است و کلمات از حروف، جمله‏ها از کلمات و سوره‏ها از جمله‏ها و قرآن از سوره‏ها، ساخته مى‏شود؛ اما چگونگى چینش و ترکیب آن‏ها با اراده خداوند که خود آفریننده آن‏ها است، صورت مى‏گیرد؛ براى مثال در امر فصاحت و بلاغت چون داراى مراتب است، انسان تا درجه خاصّى از آن را مى‏تواند خلق کند، علامه طبرسى مى‏گوید: بلاغت سه طبقه و درجه دارد: طبقه اعلا، متوسط و ادنى، طبقه اعلاى آن معجزه است و طبقات میانى و پایین ممکن است.(13) انسان در حدّى نیست که بتواند ترکیبى در درجه بالایى از فصاحت و بلاغت را خلق کند.
در بخش محتوا نیز هر چند خداوند استعداد فراگیرى و پیشرفت در علوم وفنون را در اختیار انسان قرار داده؛ ولى به هر حال، دانش بشرى محدود است و ممکن است فردى در یک علم، سرآمد روزگار خود شود، ولى دانش در آن خلاصه نمى‏شود، یا ممکن است کسى در علوم و فنون عصر خود مهارت یابد، ولى این به عصر خودش مربوط است.
به بیانى دیگر وجود ویژگى‏هاى ذیل در انسان: 1. رشد و تکامل تدریجى که یک شبه نمى‏تواند به رشد و تکامل خاصّى دست یابد، مگر این که معجزه‏اى در کار باشد؛ 2. تأثیرپذیرى، این که افکار و امیال انسان همواره تابع و مؤثر از عوامل درونى و بیرونى است، سبب مى‏شود حتى در یک نوشتار دچار تناقض‏گویى شود؛ 3. خطاپذیرى، که هرگز کسى نمى‏تواند خود را از خطا مصون بدارد، مگر معصوم باشد؛ 4. اختلاف استعدادها، ممکن است کسى در امر خاصّى از استعداد فوق العاده برخوردار باشد، ولى در امور دیگر ضعیف و...
وجود چنین امورى در انسان در مقایسه با ویژگى‏هاى قرآن، مانند جامع بودن، هم‏آهنگى و نبود اختلاف در متن، جاودانگى اثر، خصوصیات آورنده آن، درجه بالاى فصاحت و بلاغت و... او را در هماوردى قرآن ناتوان مى‏کند.(14) بخش سوم: نقل قول‏هاى قرآن‏
در مورد نقل قول‏هایى که خداوند از دیگران آورده، باید گفت:
1. از مسلّمات و از اعتقادات مسلمانان این است که همه قرآن، وحى و کلام الهى است و میان سخنان ناب و خالص، نقل قول‏هایى که خداوند از دیگران آورده، تفاوتى نمى‏بینند؛ 2. از جمله دلایل این اعتقاد، آیات قرآن است که همه قرآن را به عنوان یک کتاب هدایت‏گر بشر قلمداد کرده، میان نقل قول‏ها و دیگر سخنان خداوند، تفاوتى قائل نشده‏اند.(15) در بخشى از آیات، به صراحت به نقل از «راسخون فى العلم» آمده است: همه این قرآن از نزد خداى ما است و ما به تمام آن ایمان و اعتقاد داریم (آل‏عمران، 7 / نساء، 162. 3. نقل قول‏هاى قرآن در حقیقت، نقل به محتوا و ترجمه معنوى هستند که در این نوع از حکایت، نظم و ترتیب کلام اصلى مراعات نمى‏شود، بلکه پس از فهمیدن آن و هضم معنا، آن معنا در قالب ترکیب و روش دیگرى که بر معناى اصلى دلالت داشته یا موافق معناى اصلى است، تعبیر مى‏شود؛
4. از جمله شواهد بر این مطلب امور ذیل است:
الف - از این که در قرآن سخنان حضرت موسى(ع) و دیگر انبیاى عظام و فرعون و... که هر کدام به زبان خاص خود سخن مى‏گفتند، به زبان عربى بیان شده، معلوم مى‏شود این کلمات، عین سخنان آن‏ها نیست؛ بلکه چون غرض، فهم و درک و هضم این سخنان هدایت‏گر است، با عبارات و ترکیب دیگرى نقل به معنا شده‏اند.
ب - گاهى قرآن یک داستان را با الفاظ گوناگونى حکایت مى‏کند که ماجرا یا در اصل عربى نبوده و یا به یک عبارت بوده‏اند.(16)
ج - ملائکه، حیوانات و شیاطین از سنخ انسان‏ها نبوده و در میان آن‏ها تفهیم و تفهم ذهنى معمول بین انسان‏ها، وجود ندارد؛ بنابراین، نقل کلام آن‏ها به گونه‏اى فهم‏پذیر براى انسان‏ها، نقل به معنا و محتوا، در قالب الفاظ متعارف است.(17)
با توجه به آن‏چه گذشت، کلماتى که از مشرکان، از میان آیات قرآن نقل شده نیز، نقل به معنا بوده، عین کلمات آنان نیست، بلکه عین کلمات خداوند است؛ بنابراین، از کلمات بشرى نیستند تا هماوردى قلمداد شوند. خلاصه پاسخ‏
1. داورى بشر براى تشخیص صحّت و سقم آن چه در مقام مقابله با قرآن آورده شود، کافى است و نیازى به داورى خداوند نمى‏باشد، زیرا قرآن از نظر محتوا، در بردارنده علوم و معارف، مسائل علمى، اخبار غیبى، پیش‏گویى از آینده و... است و از نظر لفظ هم در بالاترین درجه فصاحت و بلاغت واقع شده، و این امور از علوم و فنونى هستند که مورد تخصص افراد بشرند؛ بنابراین، میان آن‏ها کارشناسان و صاحب‏نظران متعددى وجود دارد که مى‏توانند در این زمینه قضاوت کرده، کلمات بشرى را با قرآن مقایسه کنند.
2. به الهام و جلوگیرى خداوند هم نیازى نیست، زیرا انسان آن قدر از عقل و منطق برخوردار هست که بتواند جملات بشرى را از جملات اعجازین و فوق بشرى تشخیص دهد، چون همو است که هم با ویژگى‏هاى خود به طور کامل آشنا است و هم با ویژگى‏هاى قرآن، و تفاوت هر دو را تا این حد مى‏داند که تشخیص دهد، کلمات قرآن از سنخ کلمات بشرى نیست.
3. نقل قول‏هاى قرآن، نقل به محتوا و ترجمه معنوى هستند و خداوند معناى آن‏ها را در قالبى دیگر، به گونه‏اى اعجازین در هم آمیخته، به عنوان بخشى از آیات قرآن ارائه نموده است؛ بنابراین، این موارد نیز از کلمات بشرى نیستند تا هماوردى قلمداد شوند. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1) ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایى‏رحمه الله، ج 1، ص 60، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات. 2) ر.ک: قرآن‏شناسى، آیت اللّه مصباح، ص 158، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى‏رحمه الله. 3) ر.ک: تفسیر المیزان، همان، ص 65. 4) ر.ک: اعجاز قرآن و بلاغت، محمدمصطفى صادق رافعى، ترجمه عبدالحسین ابن الدین، ص 76، بنیاد قرآن. 5) ر.ک: اعجاز سوره الکوثر، زمخشرى، ص 32، دارالبلاغة. 6) ر.ک: المعجزة الخالدة، حسن ضیاء الدین عتر، ص 225، دار ابن حزم /النظم الدرر، ابن عمر البقائى، ص 292، دارالکتاب الاسلامى / تنزیه التنزیل، علامه شهرستانى، ص 152، مکتبة الجوادین العامه فى الکاظمیه. 7) ر.ک: جوامع الجامع، علامه طبرسى، ص 554، مکتبة الکعبه. 8) ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایى‏رحمه الله، ج 1، ص 66، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات / النکت و العیون تفسیر ماوردى، الماوردى البصرى، ج 1، ص 30، مؤسسة الکتب الثقافیه. 9) ر.ک: تفسیر القرآن الکریم (المنار)، محمد رشید رضا، ج 1، ص 21، دارالمنار / آیات من الاعجاز العلمى فى القرآن الکریم، جمال الدین مهران و... 10) ر.ک: معارف قران، آیت اللّه مصباح، ص 226، مؤسسه در راه حق. 11) ر.ک: تفسیر آلاء الرحمن، محمد جواد بلاغى، ج 1، ص 37-48، مؤسسة البعثة / الجامع لاحکام القرآن، قرطبى، ج 1، ص 73، داراحیاء التراث العربى / اعجاز قرآن و بلاغت، محمد رافعى، ترجمه عبدالحسین بن الدین، ص 168، بنیاد قرآن / پژوهشى در شیوه‏هاى اعجاز قرآن، حسن عرفان، ص 98-102، دارالقرآن الکریم / الاعجاز العددى للقرآن الکریم، عبدالرزاق نوفل و... 12) ر.ک: الاحتجاج، علامه طبرسى‏رحمه الله، ص 377، منشورات الاعلمى للمطبوعات / بحارالانوار، علامه مجلسى‏رحمه الله، ج 17، ص 212، داراحیاء التراث العربى. 13) مجمع البیان فى تفسیر القرآن، علامه طبرسى، ج 5، ص 222، دارالمعرفة للطباعة و النشر. 14) جهت مطالعه بیش‏تر ر.ک: شناخت قرآن، سید على کمالى دزفولى، ص 573، اسوه / قرآن‏شناسى، آیت اللّه مصباح یزدى، ص 158، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى‏رحمه الله / اعجاز قرآن و بلاغت، محمد مصطفى صادق رافعى، ترجمه عبدالحسین ابن الدین، ص 76، بنیاد قرآن. 15) ر.ک: سوره بقره،2 / آل‏عمران، 3 و 7 / انعام، 114 / اعراف، 2 و... 16) ر.ک: معالم الدین و ملاذ المجتهدین شیخ حسن بن زین الدین، ص 213، جامعه مدرسین. 17) ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایى‏رحمه الله، ج 2، ص 318، جامعه مدرسین.

تبلیغات