آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

مجموعه مقالات «در آستان امامان» پى‏گیر شرح زیارت جامعه که بلندترین و عمیق‏ترین متن در باب امام‏شناسى است، مى‏باشد از ویژگیهاى امامان علیهم السلام که در این زیارت آنها را مى‏ستائیم «وساسة العباد» است. در این فراز بحثى پیرامون سیاست امامان و اصول کلى این سیاستها را مطرح کردیم. اصولى مطرح شد و اینک در این مقاله به طرح آخرین اصل در این زمینه مى‏پردازیم و بر این باوریم که همچنان زمینه بحث و تحقیق در این زمینه باقى است. لیکن در این مجموعه گنجایش بیش از آنچه آمد نیست .
"تقیّه" در مکتب امامان (ع)
از اصول سیاست امام «تدبیر براى حفظ نیروهاى کیفى» بود. این تدبیر امامان در قالب "تقیّه" در روایات مطرح است‏
امامان ضمن آن که روحیه ظلم‏ستیزى و مقاومت را به یارانشان آموزش مى‏دادند و از مجاهدان نستوه این عرصه تجلیل مى‏کردند اما بر این نکته هم تأکید داشتند که همه سرمایه‏ها را یک جا در میدان مبازه سیاسى از دست نداده، کسانى بمانند که در عرصه‏هاى دیگر حضور داشته و در حقیقت رزمنده در میدان دیگرى از میدانهاى حضور دینى باشند.
سفارشهاى فراوان امامان (ع) به دوستانشان به رعایت "تقیّه " را باید در این عرصه ارزیابى کرد. ناگفته پیداست که نمى‏گویم تمام روایات "تقیّه" را باید در این عرصه ارزیابى نمود. که سخن اینست که بخشى از روایات "تقیّه " با این هدف صادر شده که دوستان اهلبیت بى‏گدار به آب نزنند و بى حساب و کم نتیجه یا بى نتیجه خود را در چنگال خون آشامان جلاد گرفتار نکنند.
با این نگاه "تقیّه" را تنها نباید از زاویه «ترس» دید بلکه باید تقیّه را تفسیرى در "جهاد" دید. تعابیرى که اهل بیت علیهم السلام از «تقیّه» نموده‏اند گویاى اینست که «تقیّه» شیوه‏اى در باب جهاد است تقیّه در مکتب اهل بیت زمینه چشم پوشى از حق نیست بلکه وسیله نجات براى پاسدارى از حق است. تقیّه هدف نیست بلکه نوعى تاکتیک مبارزه در رویارویى با دشمن است. تعابیرى همچون «جنّة» که بمعناى سپر است «ترس» کلاه خود و... در باب تقیّه مؤید این تفسیر از تقیّه است.
امام باقر (ع) فرمود: التقیّه جنّة المؤمن(1)؛ تقیّه سپر مؤمن و وسیله نگهدارى اوست».
از امام صادق (ع) نقل شده «التقیّة ترس المؤمن و التقیّة حرز المؤمن(2)؛ تقیّه همانند کلاه‏خود در حفظ سر انسان و مایه حفظ مؤمن است».
در این نگاه "تقیّه" به معناى عقب نشینى و خالى کردن میدان نیست بلکه به منظور باقى ماندن در میدان و مقاومت بیشتر در نیل به هدف است. تغییر شکل مبارزه است.
"تقیّه" در این نگاه بمعناى تلاش براى جلوگیرى از هدر رفتن بى‏دلیل نیروهاست. تقیّه برخى از یاران پیامبر(ص) مانند عمار یاسر(3) و بعضى دیگر از صحابه که در برابر دشمنان لجوجى که تنها به اظهار تنفر زبانى دلخوش بودند و بدون آن طرف را نابود مى‏کردند، باید در این راستا ارزیابى کرد.
در این نگاه "تقیّه" براى ماندن در صحنه است نه جاخالى دادن و میدان مبارزه و جهاد را ترک کردن.
روایاتى که مى‏گوید تقیّه به منزله سر براى تن است اشاره به این نکته دارد که پیکره دین را در برخى زمانها و برخى شرائط فقط "تقیّه" نگه مى‏دارد. چنانکه در روایتى از امام حسن عسکرى (ع) مى‏خوانیم «مثل المؤمن لا تقیّة له کمثل جسد لا رأس له(4)مثل مؤمنى که تقیّه را رعایت نمى‏کند همانند جسدى است که سر ندارد».
در روایتى از امیرمؤمنان على (ع) مى‏خوانیم «التقیّة من افضل اعمال المؤمنین یصون بها نفسه و اخوانه عن الفاجرین (5)؛ تقیّه در زمره برترین اعمال مؤمنین است که با آن خود و برادرانش را از فاجران حفظ مى‏کند».
در روایتى محتواى فوق با بیانى کاملاً صریح آمده است: امام صادق (ع) فرمود: «...المؤمن مجاهد لانه یجاهد اعداء الله عزوجل فى دولة الباطل بالتقیّة و فى دولة الحقّ بالسیف(6)؛ مؤمن پیوسته در حال جهاد است چون در حاکمیت باطل با سلاح "تقیّه " با دشمنان مى‏ستیزد و در حاکمیت حق با شمشیر به ستیز با دشمنان مى‏رود».
تقیّه امامان (ع)
نویسنده این سطور بر آن است که بدترین ظلم بر امامان آن است که این شیرمردان بیشه شجاعت را با واژه «تقیّه» به عنوان امامانى ترسو معرفى کرده که در برابر مثلاً یک مأمور پست دستگاه جبار خلفاء "تقیّه" مى‏کردند. تقیّه امامان را باید در راستاى تدبیر براى حفظ اساس و کیان دین دید نه در راستاى "ترس" و "حفظ نفس" براى همه امامان همان مهم بود که براى جدّ مطهرشان مولى على (ع) بود که آن حفظ اسلام بود. سکوت امامان، حکومت آنها، صلح آنها، قیام آنها تشکیل حوزه علمیه آنها و... همه در راستاى این هدف بود. مولى على (ع) سکوت شکوه‏مند 25 ساله خود را چنین تحلیل مى‏کند.
«... فامسکت یدى حتى رأیت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الى محق دین محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فیه ثلماً او هدماً تکون المصیبة به علىّ اعظم من فوت ولایتکم الّتى انّما هى متاع ایام قلائل یزول منها ما کان کما یزول السراب او کما یتقشع السحاب فنهضت فى تلک الاحداث حتى زاح الباطل و زهق و اطمان الدین تنهنه(7)؛... من دست باز کشیدم تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته مى‏خواهند دین محمّد (ص) را نابود سازند پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نکنم رخنه‏اى در آن بینم یا شاهد نابودى آن باشم که مصیبت آن بر من سخت‏تر از رها کردن حکومت بر شماست و به زودى ایام آن مى‏گذرد چنانکه سراب ناپدید شود یا چونان پاره‏اى ابر که زود پراکنده گردد پس در میان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آنکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته آرام شد».
جالب این است که در همین نامه امام(ع) از شجاعت خود مى‏گوید تا نپندارند که سکوت حضرت از موضع ضعف بوده است، فرمود:«انّى و اللّه لولقیتهم و احداً و هم طلاع الارض کلّها ما بالیت و لااستوحشت...(8)؛ به خدا سوگند اگر تنها با دشمنان روبرو شوم در حالى که آنان تمام روى زمین را پر کرده باشند نه باکى داشته و نه مى‏هراسم...» و در سخنى دیگر فرمود:«واللّه لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها(9)؛ سوگند به خدا اگر همه عرب براى نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند من پشت به آن نبرد ننمایم.»
آنچه در این سخن مولى از شجاعت خود مى‏گوید ویژگى همه فرزندان معصوم آن حضرت است. اصولاً واژه "ترس" در قاموس این بزرگ مردان تاریخ بشریت معنا ندارد. به تعبیر زیباى امیرمؤمنان: «شدة الجبن من عجز النفس و ضعف الیقین، ترس زیاد از ناتوانى نفس و ضعف یقین نشأت مى‏گیرد». و امامان بر قلّه والاى یقین نشسته‏اند لذا "ترس" در زندگى آنها بى معنى است.
جالب اینجاست که برجسته‏ترین جلوه‏هاى شجاعت را ما در سیره امامان (ع) در بحرانى‏ترین شرائط مى‏بینیم. شرائطى بحرانى‏تر از اسارت در زندگى انسان هست؟ در همین شرائط مى‏بینیم که وقتى ابن زیاد امام سجاد(ع) را به مرگ تهدید مى‏کند حضرت شجاعانه فرمود: «اما علمت انّ القتل عادة و کرامتنا من اللّه الشهادة(10)؛ آیا ندانسته‏اى که کشته شدن یک کار عادى و معمولى براى ماست و کرامت و افتخار ما از جانب خدا شهادت است». به گفته یکى از شاعران شیعى عرب در سده نهم مفامس بن داغر حلّى در توصیف امامان :
اما العباد فانتم ساداتها
اما الحروب فانتم آسادها(11)
مردمان را شمائید مهتران و پهنه کارزاران را شمائید شیر ژیان‏
بااین تحلیل "تقیّه" در سیره امامان تفسیرى غیر از آنکه برخى از عافیت طلبان بى درد در زمان طاغوت داشتند پیدا مى‏کند آنان عجز و زبونى و عافیت‏طلبى خود را ناشیانه مستند به "تقیّه" مى‏کرده و این واژه بلند را در این مسلخ قربانى مى‏کردند. امامان "تقیّه" مى‏کردند تا اساس دین آسیب نبیند نه "خود" آسیب نبینند که آنها در برابر "اسلام " و "مکتب" براى "خود" خودى قائل نبودند و آرزو و افتخارشان شهادت در راه خدا بود.
تقیّه تدبیر حفظ نیروها
امامان (ع) براى "حفظ یارانشان " و "ماندن آنها در صحنه " از این تدبیر "تقیّه" استفاده کردند و اینک برخى نمونه‏ها:
1- ابان بن تغلب گوید به امام صادق (ع) عرض کردم من گاه که در مسجد مى‏نشینم برخى از من سؤالاتى را مى‏پرسند، بى‏جواب گذاشتن را از من نمى‏پذیرند و از سوئى ناخوش دارم که جواب را بر اساس مکتب شما بدهم(زیرا چه بسا نپذیرند یا مشکل براى من درست کنند) امام (ع) فرمود: «انظر ما علمت انه من قولهم فاخبرهم بذلک(12)؛ بنگر آنچه را که یقین دارى قول آنهاست آنرا در پاسخ بگو».
«ابان بن تغلب» یکى از بزرگ یاران امام باقر (ع) و امام صادق است. او بزرگى است که امام به او فرمود:«یا ابان اجلس فى المسجد و افت للناس فانى احبّ ان یرى فى شیعتى مثلک(13)؛ ابان! در مسجد بنشین و براى مردم فتوا ده که من دوست دارم در بین شیعیان همانند تو باشند و در معرض پاسخگوئى مسائل دینى باشند.»او شخصیت والائى است که وقتى امام صادق(ع) خبر مرگ او را شنید فرمود: «اما واللّه لقد اوجع قلبى موت ابان(14)؛ به خدا قسم مرگ ابان دلم را به درد آورد». آرى این شخصیت "سرمایه" است. این سرمایه باید حفظ شود و ابزار حفظ آن "تقیّه" است.
2- «على بن یقطین»، از چهره‏هاى سرشناس یاران امام کاظم (ع) است. که به دستور امام در دستگاه هارون نفوذ کرده و جایگاه والا وشایسته بدست آورده و از این رهگذر توانست خدمت بزرگى به امام (ع) و دوستان حضرت بنماید.
در سخنى از امام کاظم (ع) رسیده است که به على بن یقطین فرمود:«یا على انّ لله تعالى اولیاء مع اولیاء الظلمة لیدفع بهم عن اولیاء و انت منهم یا على(15)؛ اى على آگاه باش خداوند در کنار پیشوایان ستمگر دوستانى دارد تا به یارى آنها از نیکان دین باور دفاع کند و تو در شمار این گروه جاى دارى».
او طى نامه‏اى از امام اجازه خواست که از دستگاه هارون کناره گیرد چنین نوشت: انّ قلبى یضیق مما انا علیه من عمل السلطان فان اذنت لى جعلنى الله فداک هربت منه...(16)؛ از کارگزار خلیفه بودن دلگیرم فدایت گردم اگر اجازه دهى مى‏گریزم؟ حضرت اجازه نداد و فرمود: «لا آذن لک بالخروج من عملهم و اتق اللّه(17)؛ اجازه نمى‏دهم از دستگاه آنان برون بروى تقوا پیشه ساز». آرى "على بن یقطین" یک سرمایه قیمتى براى مکتب است امام (ع) چنین اصرار مى‏کند که بماند و تدبیر براى حفظ او دارد. هرجا که احساس خطر کند که "على بن یقطین" لو برود با تدبیر الهى تقیّه حفظش مى‏کند. یک بار به او دستور داد که به سبک اهل سنّت وضو بگیرد وقتى این دستور رسید تعجّب کرد اما گفت: «مولاى اعلم بما قال و انا امتثل امره»، مولاى من بهتر مى‏داند چه گفته است و من امرش را امتثال مى‏کنم این تدبیرى بود براى آنکه "تشیّع" على بن یقطین لو نرود و تأثیر مهم خود را هم گذاشت تا آنجا که هارون وقتى وضوء على بن یقطین را دید با صداى بلند گفت: «کذب من زعم انک من الرافضة(18)؛ دروغ مى‏گوید آنکه مى‏گوید تو شیعه هستى». و بعد از این ماجرا او جایگاه برترى در دستگاه هارون یافت.(19)
نیز در ماجرائى دیگر امام (ع) با تدبیر الهى خود "على بن یقطین" را از "لو" رفتن نجات داد. یک سال هارون تعدادى لباس به عنوان خلعت به او بخشید که در میان آنها یک لباس خز مشکى رنگ زربفت از نوع لباس ویژه خلفاء بود، على اکثر آن لباسها را که لباس گران قیمت زربفت نیز جزء آنها بود به امام کاظم (ع) اهدا کرد و همراه لباسها اموالى را نیز که قبلاً طبق معمول به عنوان خمس آماده کرده بود محضر امام فرستاد.
حضرت همه اموال و لباسها را پذیرفت ولى آن یک لباس مخصوص را پس فرستاد وطى نامه‏اى نوشت: «این لباس را نگهدار و از دست مده زیرا در حادثه‏اى که برایت پیش آید به دردت مى‏خورد». على از رد آن لباس آگاه نشد ولى آنرا حفظ کرد روزى یکى از خدمت گزاران خاص خود را به علت کوتاهى در انجام وظیفه تنبیه و از کار برکنار کرد آن شخص که از ارتباط على با امام کاظم (ع) و اموال و هدایائى که او براى حضرت فرستاده بود آگاهى داشت از على نزد هارون سعایت کرد و گفت: او معتقد به امامت موسى بن جعفر (ع) است و هر سال خمس اموال خود را براى او مى‏فرستد آنگاه داستان لباسها را گواه آورد و گفت لباس مخصوصى را که خلیفه در فلان تاریخ به او اهداء کرد به موسى بن جعفر(ع) داده است. هارون از شنیدن این خبر سخت خشمگین شد و گفت حقیقت جریان راباید به دست آورم و اگر ادعاى تو راست باشد خون او را خواهم ریخت و بلافاصله على را احضار کرد و از آن لباس پرسش کرد وى گفت: آنرا در بقچه‏اى گذاشته‏ام و اکنون محفوظ است. هارون گفت: فوراً آنرا بیاور پسر یقطین فوراً یکى از خدمت گزاران را فرستاد و گفت به فلان اطاق خانه ما برو و کلید آنرا از صندوق دار بگیر و در اطاق را باز کن و سپس در فلان صندوق را باز کن و بقچه‏اى را که در داخل آن است با همان مهرى که دارد اینجا بیاور. طولى نکشید که غلام لباس را به همان شکلى که قبلاً مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد. هارون دستور داد مهر آن را بشکنند و سر آن را باز کنند وقتى که بقچه را باز گرداند دید همان لباس است که عیناً تا شده است خشم هارون فرو نشست و به على گفت: بعد از این هرگز سخن هیچ سعایت کننده‏اى را درباره تو باور نخواهم کرد و آنگاه دستور داد جایزه ارزنده‏اى باو دادند و شخص سعایت کننده را سخت تنبیه نمود(20)نام این کار تدبیر براى حفظ نیروها است که در قالب «تقیّه» صورت گرفته است.
3- سومین نمونه جالب کاربرد تقیّه جهت حفظ نیروها برخوردى است که امام صادق (ع) با "زرارة بن اعین " دارد.
زراره را امامان (ع) باین ویژگیها ستوده‏اند. احیاءگر احادیث امام باقر (ع) (21)پیشگامان مورد ستایش قرآن (22)، افشاگر حقایق حافظ اسرار امامان و از امناء بر حلال و حرام(23)، تجلّى غیرت دینى (24)،مسکن نشین بهشت(25)و...و...
او شخصیتى است که عمرش را در راه نگهدارى سخنان ائمه (ع) سپرى کرد و احادیث فراوانى از او در ابواب مختلف دینى باقى مانده بگونه‏اى که بعضى او را زبان گویاى ائمه نامیده‏اند هم اینک در کتابهاى حدیثى شیعه از طریق زرارة بیش از 2094 روایت در دست است.(26)، واضح است او نیرو و سرمایه عظیمى براى فرهنگ شیعه است، او باید در جامعه حضور داشته باشد تا نورافشانى کند این تدبیر مى‏خواهد تدبیر آن "تقیّه " است "تقیّه" یعنى آنکه باید امام صادق (ع) با او به گونه‏اى رفتار کند که خلیفه عباسى ظنین نشود که او از خواص حضرت است. از این رهگذر است که در این عرصه رفتار شگرفى از امام در مورد او داریم: لعن، نفرین، طرد و... مردى بر امام صادق (ع) وارد شد حضرت از او پرسید چه مدتى است زراره را ندیدى؟ گفت چند روزى است؟ امام فرمود: مهم نیست اگر مریض شد عیادتش نرو اگر از دنیا رفت در تشییع جنازه‏اش شرکت نکن. راوى مى‏گوید با تعجب گفتم زراره را مى‏گوئید؟ حضرت فرمود: «نعم زرارة، زرارة شرّ من الیهود و النصارى، آرى زراره را مى‏گویم او از یهود و نصارى بدتر است».(27)
از سیاق روایت استفاده مى‏شود امام بى‏مقدمه و به عمد سخن زراره را به میان کشید تا این مطالب منتشر شود و بدین ترتیب دستگاه خلافت جبار عباسى دست از سر زراره بردارد؟!
شخصى بنام عمران زعفرانى مى‏گوید دوازده نفر در محضر امام صادق (ع) بودیم حضرت به ابابصیر فرمود: ابا بصیر هیچ کس به اندازه زرارة در دین بدعت وارد نساخت.(28)
این روایت نیز همانند روایت قبلى گویاى این نکته است که امام متعمد بود با این تعابیر چنین القاء کند که از زراره نفرت دارد جالب اینجاست که در روایتى امام صادق (ع) راز این بدگوئى‏ها را براى فرزند زرارة عبداللّه بیان مى‏کند. او مى‏گوید امام صادق به من فرمود: سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو بدگوئى من از تو فقط براى دفاع از تو است چرا که دشمنان در کمین اند که هر کس را که از نزدیکان ما بوده او را به خوبى یاد کردیم دستگیر کرده مورد اذیت و آزار قرار دهند و هر کس را که ما از خود برانیم و مورد نکوهش قرار دهیم، بستایند و به زندگى‏اش سامان دهند باین دلیل تو را مورد نکوهش قرار مى‏دهیم تا بلا را از تو دفع کنیم خداوند مى‏فرماید:«اما السفینة فکانت لمساکین یعملون فى البحر فاردت ان اعیبها و کان وراءهم ملک یأخذ کل سفینة غصبا(29)؛ اما کشتى از آن بینوایانى بود که در دریا کار مى‏کردند خواستم آنرا معیوب سازم چرا که در پى آنها پادشاهى (ستمگر) بود که بزور کشتیهاى سالم را از صاحبانش مى‏گرفت».
به خدا قسم او کشتى را ناقص نکرد مگر اینکه مى‏خواست که آن کشتى از دست پادشاه جبار سالم مانده از بین نرود. پس این مثل را درک کن خدایت رحمت کند که به خدا سوگند تو محبوب‏ترین مردم نزد من هستى، محبوب‏ترین اصحاب و یاران پدرم نزد من از حاضران و پیشینیان هستى. تو با فضیلت‏ترین کشتى این دریاى شگرف بى کران هستى و از پس تو پادشاهى ستمگر و غاصب وجود دارد که منتظر است هر کشتى خوب و صالحى را که از دریاى هدایت مى‏رسد غاصبانه برباید و نه تنها آنرا که همه ساکنانش را از بین ببرد پس رحمت خدا بر تو در زندگیت و آمرزش و رضوان خدا بر تو بعد از مرگت...(30)
زیباست که امام (ع) این تدبیر را تدبر خضرگونه مى‏نامدو با استناد به آیه در حقیقت به تفسیر درست "تقیّه" در سیره خود و دیگر امامان مى‏پردازد که تقیّه سپرى جهت مبارزه‏اى عمیق و تدبیرى ارزشمند براى حفظ نیروهاست. آنچنان که حضرت خضر براى ماندن کشتى که سرمایه تعدادى مستمند بود به ناچار معیوب کرد تا بدست سلطان ستمگر نیفتد، امام (ع) بدان جهت که کشتى‏هاى ارزشمند هدایت انسانها از دسترس ستمگران محفوظ بمانند از آنها بدگوئى کرده در ظاهر شخصیت آنها را "معیوب" مى‏سازد تا همچنان بتوانند به حیات فرهنگى، سیاسى خود در جامعه ادامه دهند.در روایتى از حسین فرزند دیگر زرارة نقل شده که: به امام صادق (ع) عرض کردم پدرم شما را سلام مى‏رساند و مى‏گوید فدایت گردم، گزارشهائى به من مى‏رسد که مرا به بدى یاد مى‏کنید؟ حضرت فرمود: پدرت را سلام برسان و باو بگو به خدا سوگند از تو راضى هستم پس از این به آنچه مردم درباره تو مى‏گویند توجهى نکن و اهمیّت نده.(31)
5 - جلوه دیگر "تقیّه" به عنوان "تدبیرى بر حفظ نیروها" و "تلاش در جهت لو نرفتن آنها " سیره امام حسن عسکرى (ع) است. دوره حضرت امام عسکرى (ع) یکى از خفقانى‏ترین دوره‏هاى زندگانى امامان است. از آن‏جا که خلفاء جبار مى‏دانستند که "موعود" ظالم ستیز، عدالت گستر از نسل اوست بیشترین فشارها و کنترل‏ها را اعمال مى‏کردند تا این "موعود مبارک" متولد نشود. ولى اراده حق تخلف‏ناپذیر است در همین شرائط حضرت متولد شد و خدا او را محفوظ داشت و همچنان سایه اوست که بر سر ماست و صدقه سراوست که مخلوقات روزى خورند و ثبات بر جهان هستى حاکم است «بیمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الارض و السماء».
حضرت دوران کوتاه 28 ساله حیات خود را دوره خلفائى جبار همچون متوکل، منتصر، مستعین،معتز،مهتدى، معتمد گذراند. به عنوان نمونه گفته‏اند بنابر تخمین و حدس تعداد کشته شدگان دوران حکومت معتمد بیش از نیم میلیون نفر بوده است.(32). آرى در چنین شرائطى امام عسکرى (ع) علمدار امامت است. امام (ع) دراین دوره بسیار تلاش کرد که دوستان و ارادتمندان حضرت آسیب ندیده در متن جامعه باشند و به روشنگرى بپردازند از جمله تدبیرهاى خواندنى امام در این عرصه آن است که یکى از ارادتمندان حضرت مى‏گوید: ما نزدیک پادگانى که حضرت در آن محصور بود جمع شدیم تا حضرت را زیارت کنیم نامه‏اى از حضرت رسید که «الا لایسلمن علىّ احد و لایشیر الىّ بیده و لایومى فانکم لاتؤمنون على انفسکم..(33)کسى به من سلام نکرده با دستش به من اشاره نکند که ایمن بر جانتان نخواهید بود(یعنى امروز دشمن در صدد است که دوستان ما را دستگیر کند با سلام و اشاره شناسائى شده مورد اذیت و آزار قرار مى‏گیرید این کار را ترک کنید).این بود بحثى فشرده پیرامون تقیّه در سیره امامان. در این باره گفتنى‏ها فراوان است خوشبختانه در این باب کتابهاى ارزشمندى نوشته شده که پژوهشگران مى‏توانند مورد استفاده قرار دهند.(34) و بدین ترتیب این فصل را به پایان مى‏بریم و مجدداً عرض سلام و ادب مى‏کنیم به ساحت مقدس امامان که «ساسة العباد» هستند به یارى خداوند در مقالات آینده دیگر فرازهاى زیارت جامعه را پى مى‏گیریم. انشاءاللّه.
پى‏نوشت‏ها: -
1. کافى، ج 2، ص 220 - محاسن برقى، ج‏1، ص‏401؛ وسائل الشیعة، ج 16، ص 204(آل البیت(ع)) بحارالانوار، ج 75، ص 398.
2. وسائل الشیعة، ج 16، ص 205؛ قرب الاسناد، ص 35.
3. ر. ک وسائل الشیعة، ج 16، ص 225 تا 233.
4. وسائل الشیعة، ج 16، ص 222، ابواب امر و نهى حدیث 2.
5. همان ،حدیث 3.
6. وسائل الشیعة، ج 16، ص‏209،(کتاب الامر و النهى، ابواب الامر و النهى، باب 24، حدیث 20).
7. و 8.نهج البلاغه، نامه 62.
9. نهج البلاغه، نامه 45.
10. کامل ابن اثیر، ج 4،ص 34.
11. امام در عینیت جامعه، ص 93 تا 96.
12. وسائل الشیعة، ج 16،ص 233؛ابواب الامر و النهى باب 30، حدیث 1.
13. و 14. منتهى المقال، ج 1، ص 133.
15. اختیار معرفة الرجال (رجال کشى)، ص 433.
16. بحارالانوار، ج 48، ص 158.
17. همان.
18. ارشاد مفید، ج 2، ص 227 و 228.
19. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 289؛ الفصول المهمة ،ص 218؛نورالابصار ،ص 150.نیز پیشواى آزاده، ص 162 - ص 164؛ جوانان را توصیه مى‏کنم کتاب «على بن یقطین آفتاب تقیّه»، انتشارات دارالحدیث را بخوانند.
20. اختیار معرفة الرجال (رجال کشى)، ص 217،ح 210.
21. همان، ص 219، ح 218.
22. همان، ص 219، ح 219.
23. همان، ص 219، ح 225.
24. اعیان الشیعة، ج 7،ص 49.
25. معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 247.
26. اختیار معرفة الرجال(رجال کشى)، ص 237،حدیث 267.
27. همان، ص 229،ح‏241.
28. سوره کهف، آیه 79.
29. اختیار معرفة الرجال،ص 220، ح 221.
30. همان، ص 222،ح 222.
31. مروج الذهب، ج 4،ص 208.
32. بحارالانوار، ج 50، ص 269.
33. برخى از کتابهاى مفید در این زمینه عبارتند از :
1- التقیّه فى فقه اهل البیت سه جلد.
2- رسالة فى التقیّه یک جلد.
3- التقیّة عند اهل البیت.
4- واقع التقیّه عند المذاهب و الفرق الاسلامیة من غیر الشیعة الامامیة. و...
 

تبلیغات