بر ساحل معرفت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پرسش: آیا درست است که خداوند از روح خود در انسان دمیده است؟ اگر چنین است چگونه روح انسان در جهنم مىسوزد در حالى که روحش قسمتى ازخداست؟
پاسخ: در سه جاى قرآن روح انسان منسوب به خدا شده است (حجر/29 و ص/72)
«و نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحى» و از روح خود در او دمیدم.
و (سجده/9) «و نُفخ فیهِ مِن روحه» و از روح خود در او بدمید.
منشأ پرسش شما در این است که یاء اضافه به روح چه معنایى را دربردارد و این اضافه براى چیست. باید دانست خدا خالق همه چیز است و همه چیز مخلوق خداست و روح یکى از مخلوقاتست. از این روى اضافه روح به خدا «روحى» به معناى تکریم و تشریف است(1) یعنى از آن جا که روح، مسأله بسیار مهمى است و خلقت آن بسیار پیچیده، خدا آن را به خود نسبت داده است. بنابراین روح جزء و قسمتى از خدا نیست که این اشکال پیش آید که چرا عذاب مىشود(2) آنچه نباید از آن غفلت کرد این است که خداوند متعال یک موجود بسیط است یعنى هیچ جزئى ندارد و تقسیمپذیر نیست. و هرچه هست همه مخلوق است و بس. این مسأله در فلسفه با دلائل محکم عقلى به راحتى اثبات مىشود.(3)
در پایان به این نکته اشاره مىکنیم که انسان در بهشت و جهنم با هر دو جزء خود (روح و جسم) حاضر است و با هر دو متنعم و یا عذاب مىشود.
* * *
پرسش: منظور از محل اعراف و اصحاب اعراف در آیه شریفه «و على الأعراف رجالٌ یعرفون کلاً بسیماهم»(4) چیست؟
پاسخ: اعراف، از قراینى که در آیات و روایات آمده روشن مىشود که اعراف همچون حجاب و زمین مرتفعى بین بهشت و جهنم است؛ به طورى که افراد روى آن، بر بهشت و دوزخ مشرفند و هر دو گروه را مشاهده مىکنند، و مىتوانند آنها را از چهرههاى روشن و تاریک هر یک بشناسند.
بنابراین در اعراف که گذرگاه صعبالعبورى بر سر راه بهشت جاویدان است، دو گروه وجود دارند: ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند، و پیشوایان بزرگى که در همه حال چون فرماندهان لشکر یار و یاور ضعیفانند. صالحان و پاکان، از این گذرگاه با سرعت عبور مىکنند؛ امّا افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیختهاند در این مسیر وامىمانند.
آیات و روایات نیز دو دستهاند: یک دسته آنها ناظر به گروه اوّل، یعنى ضعفا است که آرزو دارند وارد بهشت شوند؛ ولى موانعى (گناهانشان) آنها را از رفتن باز مىدارد و دسته دیگر ناظر به گروه دوم یعنى بزرگان و انبیاء و امامان و صالحان است.
در بعضى از روایات نیز شاهدى بر این جمع بخوبى دیده مىشود؛ مانند روایتى که در تفسیر برهان، ج 2، از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «اعراف، تپهاى میان بهشت و دوزخ است، و امامان آن مردانى هستند که در کنار پیروان گنهکارشان قرار مىگیرند؛ در حالى که مؤمنان خالص بدون نیاز به حساب، در بهشت جاى گرفتهاند...»
البته باید توجه داشت: دخالت انبیاء و امامان در قیامت در وضع گروهى (ضعفا) که نه جزو معاندانند و نه جزء مؤمنانى که به آرامش کامل رسیدهاند، همانند دخالتشان در زمینه رهبرى در این دنیا هیچگونه منافاتى با قدرت مطلق پروردگار و حاکمیت او بر همه چیز ندارد؛ بلکه هر چه مىکنند به اذن و فرمان اوست.
* * *
پرسش: با یک عمل ساده ریاضى مىتوان به زمان تقریبى آفرینش حضرت آدم(ع) پى برد که چیزى حدود یک تا دو میلیون سال قبل است؛ در حالىکه باستان شناسان، اجداد اوّلیه انسان را که مربوط به میلیونها سال قبل از این تاریخ است کشف کردهاند؛ پس تکلیف آنها چیست آیا آنها چیزى جدا از آدم و حواى ما هستند؟
پاسخ: مرحوم علامه طباطبایى(ره) در ذیل آیه 1 سوره نساء مىفرماید: «از ظاهر سیاق برمىآید که مراد از «نفس واحده»، آدم و مراد از «زوجها» حوا است که پدر و مادر نسل انسانند و ما نیز از آن نسل هستیم، و به طورى که از ظاهر قرآن کریم برمىآید، همه افراد نوع انسان به این دو تن منتهى مىشوند. از آیه شریفه برمىآید که نسل موجود از انسان، تنها به آدم و همسرش منتهى مىشود و جز این دو نفر، هیچ کس دیگرى در انتشار این نسل دخالت نداشته است.
«در تاریخ یهود آمده است که عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تا کنون، بیش از حدود هفت هزار سال نیست که اعتبار عقلى هم با این تاریخ مساعد است؛ لیکن دانشمندان طبقاتالارض و به اصطلاح «ژئولوژى» معتقدند که عمر نوع بشر بیش از میلیونها سال است، و بر این گفتار خود، از فسیل آثارى از انسانها و نیز ادلّهاى از اسکلت سنگ شده خود انسانهاى قدیمى آوردهاند، که عمر هر یک از آنها طبق معیارهاى علمى خودشان بیش از پانصدهزار سال است.
این اعتقاد ایشان است؛ امّا ادلّهاى که آوردهاند قانع کننده نیست. دلیلى نیست که بتواند اثبات کند این فسیلها، بدن سنگ شده اجداد همین انسانهاى امروزى است، و دلیلى نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلتهاى سنگ شده مربوط به یکى از ادوارى است که انسانهایى در زمین زندگى مىکردهاند، چون ممکن است چنین بوده باشد، و دوره ما انسانها متصل به دوره فسیلهاى نامبرده نباشد. بلکه انسانهایى قبل از آفرینش آدم ابوالبشر در زمین زندگى مىکردهاند و سپس منقرض شده باشند، و این پیدایش انسانها و انقراضشان تکرار شده باشد تا پس از چند دوره، نوبت به نسل حاضر رسیده باشد. قرآن کریم به طور آشکار، کیفیت پیدایش انسان در زمین را بیان نکرده که آیا ظهور این نوع موجود (انسان) در زمین، منحصر در همین دوره فصلى است که ما در آن قرار داریم، و یا دورههاى متعددى داشته، و دوره ما انسانهاى فعلى آخرین ادوار آن است؟
ممکن است از بعضى آیات شریفه قرآن استشمام کرد که قبل از آفرینش حضرت آدم، ابوالبشر و نسل او، انسانهایى دیگر در زمین زندگى مىکردهاند؛ مانند آیه شریف «و اذ قال ربک للملائکة انّى جاعل فى الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء...»(5)
«و زمانى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مىخواهم در زمین جانشینى بگذارم، گفتند [باز] در زمین کسانى مىگذارى که در آن فساد کنند و خونها بریزند»
که از آن برمىآید، قبل از آفرینش بنى نوع آدم، دوره دیگرى بر انسانیت گذشته است.
در بعضى از روایات وارده از ائمه(ع) مطالبى آمده که سابقه ادوار بسیارى از بشر را قبل از دوره حاضر اثبات مىکند.
در کتاب (توحید، ص 277، ج 2، چاپ تهران) از امام صادق(ع) روایتى آورده که در ضمن آن به راوى فرموده: شاید شما گمان مىکنید که خداى عزوجل غیر از شما هیچ بشر دیگرى را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آنها هستید.
مرحوم صدوق در کتاب، (خصال، ج 2، ص 652، ح 54) از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: خداى عزوجل از روزى که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچیک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودهاند و خداى تعالى همه آنها را از پوسته روى زمین آفرید و نسلى را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و براى هر یک، عالمى بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریهاش را از او منشعب ساخت...(6)
* * *
پرسش: بعضى آیات قرآن، خلقت انسان را از گل و برخى دیگر از آب ذکر فرموده، توجیه معقول آن چیست؟
پاسخ: آیاتى که مبدأ پیدایش انسان را آب مىدانند، با عبارتهایى مانند: آب (فرقان، 54)، آب جهنده (ماءدافق؛ طارق، 6) بیان شده است.
«ماء» در اصطلاح قرآن، منحصر به ماده ویژهاى که از ترکیب اکسیژن و ئیدروژن به دست مىآید نیست؛ بلکه اصطلاحى است با گستره وسیع که شامل نطفه هم مىشود و تقریباً «ماء» در این موارد به معناى مایع است و مىتوانیم بگوییم: منظور از «ماء»، آب شناخته شده و معروف است و اگر در برخى آیات گفته شده که انسان از آب آفریده شده، با توجه به آیه: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ کُلَّ شَىْءٍ حَىٍّ»(7) بوده است که انسان موجودى زنده است و آب در حیات یافتن او سهم عمدهاى دارد.
امّا آیاتى که مبدأ پیدایش انسان را خاک مىدانند، با عبارات: خاک، گل، گل بدبو و تیره رنگ، چکیده گل، گل چسبنده و گل خشکیده آمده است که این تعبیرات هم قابل جمع است؛ چون ماده واقعى در انسان، یک چیز است که همان خاک مىباشد و خاک با افزودن آب، «گل» مىشود؛ وقتى آبش کم شود و خشک گردد، «صلصال» مىگردد و...
امّا جمع بین آیاتى که پیدایش انسان را از آب مىدانند و بین آنها که آفرینش انسان را به «تراب» نسبت مىدهند، این است که: اصولاً اصل نطفه که قرآن از آن به ماء تعبیر مىکند، از مواد غذایىاى که از خاک مىروید، به وجود مىآید.
این آیات حصر را نمىفهماند؛ یعنى وقتى مىفرماید: «شما را از خاک خلق کرد» اگر بدین معنا بود که تنها و تنها از خاک آفریده شدهاید و یا در جایى که مىگوید: «شما را از آب خلق کرد»، یعنى تنها از آب آفریده شدهاید؛ اختلاف باقى بود؛ ولى مىدانیم که براى معرفى منشأ پیدایش یک موجود، گاهى مجموع عناصر تشکیل دهنده آن موجود را ذکر مىکنند و گاهى به اقتضاى بلاغت، برخى از آنها را یادآور مىشوند و این در عرف، معمول است؛ بنابراین جمع بین این دو دسته از آیات، چنین است که در گروهى از آیات به برخى عناصر تکیه شده که «تراب» یا «ماء» باشد و در برخى دیگر به مجموع آن دو که «طین» باشد، اشاره شده است.
وجه جمع دیگر، این است که این آیات، اشاره به مراحل پیدایش انسان دارد؛ انسانِ نخستین، تنها از خاک یا گل خلق شده، ولى انسانهاى مراحل بعدى از نطفه آفریده شدهاند که با سایر انسانها به لحاظ مبدأ بعید، مىتوان گفت: از تراب آفریده شدهاند.
[با تقدیر از مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى که در تهیّه پرسشها و پاسخهاى قرآنى، مجله را همراهى کردند.
ضمناً خوانندگان گرامى مىتوانند براى دریافت پاسخهاى قرآنى به این آدرس مکاتبه، یا تماس حاصل نمایند:
قم - صندوق پستى 3775 - 37185 نمابر: 7736270 - تلفن: 7742160 - 7742150]
پىنوشتها: -
1) مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان در ذیل هرسه آیه اضافه یاء به روح را اینگونه معنا کردهاند.
2) خدا روح را با آن پیچیدگى که دارد مختار آفریده، یعنى این روح با خلقت پیچیدهاى که دارد، مىتواند راه کمال را بپیماید و به مراحل بالایى از آن دست یابد و از همه مخلوقات به خدا نزدیکتر شود و مىتواند به راه گمراهى بیافتد و از همه مخلوقات پستتر شود و اینها همه بخاطر عظمت خلقت آن است که مىتواند چنین اوج گیرد و یا تا آن حد سقوط نماید.
3) به نهایةالحکمة، تألیف علامه طباطبائى، ص 275 - 279 مراجعه شود.
4) سوره اعراف، آیه 46.
5) بقره، آیه 30.
6) ترجمه تفسیر المیزان، همان، ج 4،ص 221 - 231.
7) سوره انبیاء، آیه 30.
پاسخ: در سه جاى قرآن روح انسان منسوب به خدا شده است (حجر/29 و ص/72)
«و نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحى» و از روح خود در او دمیدم.
و (سجده/9) «و نُفخ فیهِ مِن روحه» و از روح خود در او بدمید.
منشأ پرسش شما در این است که یاء اضافه به روح چه معنایى را دربردارد و این اضافه براى چیست. باید دانست خدا خالق همه چیز است و همه چیز مخلوق خداست و روح یکى از مخلوقاتست. از این روى اضافه روح به خدا «روحى» به معناى تکریم و تشریف است(1) یعنى از آن جا که روح، مسأله بسیار مهمى است و خلقت آن بسیار پیچیده، خدا آن را به خود نسبت داده است. بنابراین روح جزء و قسمتى از خدا نیست که این اشکال پیش آید که چرا عذاب مىشود(2) آنچه نباید از آن غفلت کرد این است که خداوند متعال یک موجود بسیط است یعنى هیچ جزئى ندارد و تقسیمپذیر نیست. و هرچه هست همه مخلوق است و بس. این مسأله در فلسفه با دلائل محکم عقلى به راحتى اثبات مىشود.(3)
در پایان به این نکته اشاره مىکنیم که انسان در بهشت و جهنم با هر دو جزء خود (روح و جسم) حاضر است و با هر دو متنعم و یا عذاب مىشود.
* * *
پرسش: منظور از محل اعراف و اصحاب اعراف در آیه شریفه «و على الأعراف رجالٌ یعرفون کلاً بسیماهم»(4) چیست؟
پاسخ: اعراف، از قراینى که در آیات و روایات آمده روشن مىشود که اعراف همچون حجاب و زمین مرتفعى بین بهشت و جهنم است؛ به طورى که افراد روى آن، بر بهشت و دوزخ مشرفند و هر دو گروه را مشاهده مىکنند، و مىتوانند آنها را از چهرههاى روشن و تاریک هر یک بشناسند.
بنابراین در اعراف که گذرگاه صعبالعبورى بر سر راه بهشت جاویدان است، دو گروه وجود دارند: ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند، و پیشوایان بزرگى که در همه حال چون فرماندهان لشکر یار و یاور ضعیفانند. صالحان و پاکان، از این گذرگاه با سرعت عبور مىکنند؛ امّا افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیختهاند در این مسیر وامىمانند.
آیات و روایات نیز دو دستهاند: یک دسته آنها ناظر به گروه اوّل، یعنى ضعفا است که آرزو دارند وارد بهشت شوند؛ ولى موانعى (گناهانشان) آنها را از رفتن باز مىدارد و دسته دیگر ناظر به گروه دوم یعنى بزرگان و انبیاء و امامان و صالحان است.
در بعضى از روایات نیز شاهدى بر این جمع بخوبى دیده مىشود؛ مانند روایتى که در تفسیر برهان، ج 2، از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «اعراف، تپهاى میان بهشت و دوزخ است، و امامان آن مردانى هستند که در کنار پیروان گنهکارشان قرار مىگیرند؛ در حالى که مؤمنان خالص بدون نیاز به حساب، در بهشت جاى گرفتهاند...»
البته باید توجه داشت: دخالت انبیاء و امامان در قیامت در وضع گروهى (ضعفا) که نه جزو معاندانند و نه جزء مؤمنانى که به آرامش کامل رسیدهاند، همانند دخالتشان در زمینه رهبرى در این دنیا هیچگونه منافاتى با قدرت مطلق پروردگار و حاکمیت او بر همه چیز ندارد؛ بلکه هر چه مىکنند به اذن و فرمان اوست.
* * *
پرسش: با یک عمل ساده ریاضى مىتوان به زمان تقریبى آفرینش حضرت آدم(ع) پى برد که چیزى حدود یک تا دو میلیون سال قبل است؛ در حالىکه باستان شناسان، اجداد اوّلیه انسان را که مربوط به میلیونها سال قبل از این تاریخ است کشف کردهاند؛ پس تکلیف آنها چیست آیا آنها چیزى جدا از آدم و حواى ما هستند؟
پاسخ: مرحوم علامه طباطبایى(ره) در ذیل آیه 1 سوره نساء مىفرماید: «از ظاهر سیاق برمىآید که مراد از «نفس واحده»، آدم و مراد از «زوجها» حوا است که پدر و مادر نسل انسانند و ما نیز از آن نسل هستیم، و به طورى که از ظاهر قرآن کریم برمىآید، همه افراد نوع انسان به این دو تن منتهى مىشوند. از آیه شریفه برمىآید که نسل موجود از انسان، تنها به آدم و همسرش منتهى مىشود و جز این دو نفر، هیچ کس دیگرى در انتشار این نسل دخالت نداشته است.
«در تاریخ یهود آمده است که عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تا کنون، بیش از حدود هفت هزار سال نیست که اعتبار عقلى هم با این تاریخ مساعد است؛ لیکن دانشمندان طبقاتالارض و به اصطلاح «ژئولوژى» معتقدند که عمر نوع بشر بیش از میلیونها سال است، و بر این گفتار خود، از فسیل آثارى از انسانها و نیز ادلّهاى از اسکلت سنگ شده خود انسانهاى قدیمى آوردهاند، که عمر هر یک از آنها طبق معیارهاى علمى خودشان بیش از پانصدهزار سال است.
این اعتقاد ایشان است؛ امّا ادلّهاى که آوردهاند قانع کننده نیست. دلیلى نیست که بتواند اثبات کند این فسیلها، بدن سنگ شده اجداد همین انسانهاى امروزى است، و دلیلى نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلتهاى سنگ شده مربوط به یکى از ادوارى است که انسانهایى در زمین زندگى مىکردهاند، چون ممکن است چنین بوده باشد، و دوره ما انسانها متصل به دوره فسیلهاى نامبرده نباشد. بلکه انسانهایى قبل از آفرینش آدم ابوالبشر در زمین زندگى مىکردهاند و سپس منقرض شده باشند، و این پیدایش انسانها و انقراضشان تکرار شده باشد تا پس از چند دوره، نوبت به نسل حاضر رسیده باشد. قرآن کریم به طور آشکار، کیفیت پیدایش انسان در زمین را بیان نکرده که آیا ظهور این نوع موجود (انسان) در زمین، منحصر در همین دوره فصلى است که ما در آن قرار داریم، و یا دورههاى متعددى داشته، و دوره ما انسانهاى فعلى آخرین ادوار آن است؟
ممکن است از بعضى آیات شریفه قرآن استشمام کرد که قبل از آفرینش حضرت آدم، ابوالبشر و نسل او، انسانهایى دیگر در زمین زندگى مىکردهاند؛ مانند آیه شریف «و اذ قال ربک للملائکة انّى جاعل فى الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء...»(5)
«و زمانى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مىخواهم در زمین جانشینى بگذارم، گفتند [باز] در زمین کسانى مىگذارى که در آن فساد کنند و خونها بریزند»
که از آن برمىآید، قبل از آفرینش بنى نوع آدم، دوره دیگرى بر انسانیت گذشته است.
در بعضى از روایات وارده از ائمه(ع) مطالبى آمده که سابقه ادوار بسیارى از بشر را قبل از دوره حاضر اثبات مىکند.
در کتاب (توحید، ص 277، ج 2، چاپ تهران) از امام صادق(ع) روایتى آورده که در ضمن آن به راوى فرموده: شاید شما گمان مىکنید که خداى عزوجل غیر از شما هیچ بشر دیگرى را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آنها هستید.
مرحوم صدوق در کتاب، (خصال، ج 2، ص 652، ح 54) از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: خداى عزوجل از روزى که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچیک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودهاند و خداى تعالى همه آنها را از پوسته روى زمین آفرید و نسلى را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و براى هر یک، عالمى بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریهاش را از او منشعب ساخت...(6)
* * *
پرسش: بعضى آیات قرآن، خلقت انسان را از گل و برخى دیگر از آب ذکر فرموده، توجیه معقول آن چیست؟
پاسخ: آیاتى که مبدأ پیدایش انسان را آب مىدانند، با عبارتهایى مانند: آب (فرقان، 54)، آب جهنده (ماءدافق؛ طارق، 6) بیان شده است.
«ماء» در اصطلاح قرآن، منحصر به ماده ویژهاى که از ترکیب اکسیژن و ئیدروژن به دست مىآید نیست؛ بلکه اصطلاحى است با گستره وسیع که شامل نطفه هم مىشود و تقریباً «ماء» در این موارد به معناى مایع است و مىتوانیم بگوییم: منظور از «ماء»، آب شناخته شده و معروف است و اگر در برخى آیات گفته شده که انسان از آب آفریده شده، با توجه به آیه: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ کُلَّ شَىْءٍ حَىٍّ»(7) بوده است که انسان موجودى زنده است و آب در حیات یافتن او سهم عمدهاى دارد.
امّا آیاتى که مبدأ پیدایش انسان را خاک مىدانند، با عبارات: خاک، گل، گل بدبو و تیره رنگ، چکیده گل، گل چسبنده و گل خشکیده آمده است که این تعبیرات هم قابل جمع است؛ چون ماده واقعى در انسان، یک چیز است که همان خاک مىباشد و خاک با افزودن آب، «گل» مىشود؛ وقتى آبش کم شود و خشک گردد، «صلصال» مىگردد و...
امّا جمع بین آیاتى که پیدایش انسان را از آب مىدانند و بین آنها که آفرینش انسان را به «تراب» نسبت مىدهند، این است که: اصولاً اصل نطفه که قرآن از آن به ماء تعبیر مىکند، از مواد غذایىاى که از خاک مىروید، به وجود مىآید.
این آیات حصر را نمىفهماند؛ یعنى وقتى مىفرماید: «شما را از خاک خلق کرد» اگر بدین معنا بود که تنها و تنها از خاک آفریده شدهاید و یا در جایى که مىگوید: «شما را از آب خلق کرد»، یعنى تنها از آب آفریده شدهاید؛ اختلاف باقى بود؛ ولى مىدانیم که براى معرفى منشأ پیدایش یک موجود، گاهى مجموع عناصر تشکیل دهنده آن موجود را ذکر مىکنند و گاهى به اقتضاى بلاغت، برخى از آنها را یادآور مىشوند و این در عرف، معمول است؛ بنابراین جمع بین این دو دسته از آیات، چنین است که در گروهى از آیات به برخى عناصر تکیه شده که «تراب» یا «ماء» باشد و در برخى دیگر به مجموع آن دو که «طین» باشد، اشاره شده است.
وجه جمع دیگر، این است که این آیات، اشاره به مراحل پیدایش انسان دارد؛ انسانِ نخستین، تنها از خاک یا گل خلق شده، ولى انسانهاى مراحل بعدى از نطفه آفریده شدهاند که با سایر انسانها به لحاظ مبدأ بعید، مىتوان گفت: از تراب آفریده شدهاند.
[با تقدیر از مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى که در تهیّه پرسشها و پاسخهاى قرآنى، مجله را همراهى کردند.
ضمناً خوانندگان گرامى مىتوانند براى دریافت پاسخهاى قرآنى به این آدرس مکاتبه، یا تماس حاصل نمایند:
قم - صندوق پستى 3775 - 37185 نمابر: 7736270 - تلفن: 7742160 - 7742150]
پىنوشتها: -
1) مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان در ذیل هرسه آیه اضافه یاء به روح را اینگونه معنا کردهاند.
2) خدا روح را با آن پیچیدگى که دارد مختار آفریده، یعنى این روح با خلقت پیچیدهاى که دارد، مىتواند راه کمال را بپیماید و به مراحل بالایى از آن دست یابد و از همه مخلوقات به خدا نزدیکتر شود و مىتواند به راه گمراهى بیافتد و از همه مخلوقات پستتر شود و اینها همه بخاطر عظمت خلقت آن است که مىتواند چنین اوج گیرد و یا تا آن حد سقوط نماید.
3) به نهایةالحکمة، تألیف علامه طباطبائى، ص 275 - 279 مراجعه شود.
4) سوره اعراف، آیه 46.
5) بقره، آیه 30.
6) ترجمه تفسیر المیزان، همان، ج 4،ص 221 - 231.
7) سوره انبیاء، آیه 30.