آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

پرسش: آیا درست است که خداوند از روح خود در انسان دمیده است؟ اگر چنین است چگونه روح انسان در جهنم مى‏سوزد در حالى که روحش قسمتى ازخداست؟
پاسخ: در سه جاى قرآن روح انسان منسوب به خدا شده است (حجر/29 و ص/72)
«و نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحى» و از روح خود در او دمیدم.
و (سجده/9) «و نُفخ فیهِ مِن روحه» و از روح خود در او بدمید.
منشأ پرسش شما در این است که یاء اضافه به روح چه معنایى را دربردارد و این اضافه براى چیست. باید دانست خدا خالق همه چیز است و همه چیز مخلوق خداست و روح یکى از مخلوقاتست. از این روى اضافه روح به خدا «روحى‏» به معناى تکریم و تشریف است(1) یعنى از آن جا که روح، مسأله بسیار مهمى است و خلقت آن بسیار پیچیده، خدا آن را به خود نسبت داده است. بنابراین روح جزء و قسمتى از خدا نیست که این اشکال پیش آید که چرا عذاب مى‏شود(2) آنچه نباید از آن غفلت کرد این است که خداوند متعال یک موجود بسیط است یعنى هیچ جزئى ندارد و تقسیم‏پذیر نیست. و هرچه هست همه مخلوق است و بس. این مسأله در فلسفه با دلائل محکم عقلى به راحتى اثبات مى‏شود.(3)
در پایان به این نکته اشاره مى‏کنیم که انسان در بهشت و جهنم با هر دو جزء خود (روح و جسم) حاضر است و با هر دو متنعم و یا عذاب مى‏شود.
* * *
پرسش: منظور از محل اعراف و اصحاب اعراف در آیه شریفه «و على الأعراف رجالٌ یعرفون کلاً بسیماهم»(4) چیست؟
پاسخ: اعراف، از قراینى که در آیات و روایات آمده روشن مى‏شود که اعراف همچون حجاب و زمین مرتفعى بین بهشت و جهنم است؛ به طورى که افراد روى آن، بر بهشت و دوزخ مشرفند و هر دو گروه را مشاهده مى‏کنند، و مى‏توانند آنها را از چهره‏هاى روشن و تاریک هر یک بشناسند.
بنابراین در اعراف که گذرگاه صعب‏العبورى بر سر راه بهشت جاویدان است، دو گروه وجود دارند: ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند، و پیشوایان بزرگى که در همه حال چون فرماندهان لشکر یار و یاور ضعیفانند. صالحان و پاکان، از این گذرگاه با سرعت عبور مى‏کنند؛ امّا افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیخته‏اند در این مسیر وامى‏مانند.
آیات و روایات نیز دو دسته‏اند: یک دسته آنها ناظر به گروه اوّل، یعنى ضعفا است که آرزو دارند وارد بهشت شوند؛ ولى موانعى (گناهانشان) آنها را از رفتن باز مى‏دارد و دسته دیگر ناظر به گروه دوم یعنى بزرگان و انبیاء و امامان و صالحان است.
در بعضى از روایات نیز شاهدى بر این جمع بخوبى دیده مى‏شود؛ مانند روایتى که در تفسیر برهان، ج 2، از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «اعراف، تپه‏اى میان بهشت و دوزخ است، و امامان آن مردانى هستند که در کنار پیروان گنهکارشان قرار مى‏گیرند؛ در حالى که مؤمنان خالص بدون نیاز به حساب، در بهشت جاى گرفته‏اند...»
البته باید توجه داشت: دخالت انبیاء و امامان در قیامت در وضع گروهى (ضعفا) که نه جزو معاندانند و نه جزء مؤمنانى که به آرامش کامل رسیده‏اند، همانند دخالتشان در زمینه رهبرى در این دنیا هیچگونه منافاتى با قدرت مطلق پروردگار و حاکمیت او بر همه چیز ندارد؛ بلکه هر چه مى‏کنند به اذن و فرمان اوست.
* * *
پرسش: با یک عمل ساده ریاضى مى‏توان به زمان تقریبى آفرینش حضرت آدم(ع) پى برد که چیزى حدود یک تا دو میلیون سال قبل است؛ در حالى‏که باستان شناسان، اجداد اوّلیه انسان را که مربوط به میلیونها سال قبل از این تاریخ است کشف کرده‏اند؛ پس تکلیف آنها چیست آیا آنها چیزى جدا از آدم و حواى ما هستند؟
پاسخ: مرحوم علامه طباطبایى(ره) در ذیل آیه 1 سوره نساء مى‏فرماید: «از ظاهر سیاق برمى‏آید که مراد از «نفس واحده»، آدم و مراد از «زوجها» حوا است که پدر و مادر نسل انسانند و ما نیز از آن نسل هستیم، و به طورى که از ظاهر قرآن کریم برمى‏آید، همه افراد نوع انسان به این دو تن منتهى مى‏شوند. از آیه شریفه برمى‏آید که نسل موجود از انسان، تنها به آدم و همسرش منتهى مى‏شود و جز این دو نفر، هیچ کس دیگرى در انتشار این نسل دخالت نداشته است.
«در تاریخ یهود آمده است که عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تا کنون، بیش از حدود هفت هزار سال نیست که اعتبار عقلى هم با این تاریخ مساعد است؛ لیکن دانشمندان طبقات‏الارض و به اصطلاح «ژئولوژى» معتقدند که عمر نوع بشر بیش از میلیونها سال است، و بر این گفتار خود، از فسیل آثارى از انسانها و نیز ادلّه‏اى از اسکلت سنگ شده خود انسانهاى قدیمى آورده‏اند، که عمر هر یک از آنها طبق معیارهاى علمى خودشان بیش از پانصدهزار سال است.
این اعتقاد ایشان است؛ امّا ادلّه‏اى که آورده‏اند قانع کننده نیست. دلیلى نیست که بتواند اثبات کند این فسیل‏ها، بدن سنگ شده اجداد همین انسانهاى امروزى است، و دلیلى نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلت‏هاى سنگ شده مربوط به یکى از ادوارى است که انسانهایى در زمین زندگى مى‏کرده‏اند، چون ممکن است چنین بوده باشد، و دوره ما انسانها متصل به دوره فسیل‏هاى نامبرده نباشد. بلکه انسانهایى قبل از آفرینش آدم ابوالبشر در زمین زندگى مى‏کرده‏اند و سپس منقرض شده باشند، و این پیدایش انسانها و انقراضشان تکرار شده باشد تا پس از چند دوره، نوبت به نسل حاضر رسیده باشد. قرآن کریم به طور آشکار، کیفیت پیدایش انسان در زمین را بیان نکرده که آیا ظهور این نوع موجود (انسان) در زمین، منحصر در همین دوره فصلى است که ما در آن قرار داریم، و یا دوره‏هاى متعددى داشته، و دوره ما انسانهاى فعلى آخرین ادوار آن است؟
ممکن است از بعضى آیات شریفه قرآن استشمام کرد که قبل از آفرینش حضرت آدم، ابوالبشر و نسل او، انسانهایى دیگر در زمین زندگى مى‏کرده‏اند؛ مانند آیه شریف «و اذ قال ربک للملائکة انّى جاعل فى الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء...»(5)
«و زمانى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مى‏خواهم در زمین جانشینى بگذارم، گفتند [باز] در زمین کسانى مى‏گذارى که در آن فساد کنند و خونها بریزند»
که از آن برمى‏آید، قبل از آفرینش بنى نوع آدم، دوره دیگرى بر انسانیت گذشته است.
در بعضى از روایات وارده از ائمه(ع) مطالبى آمده که سابقه ادوار بسیارى از بشر را قبل از دوره حاضر اثبات مى‏کند.
در کتاب (توحید، ص 277، ج 2، چاپ تهران) از امام صادق(ع) روایتى آورده که در ضمن آن به راوى فرموده: شاید شما گمان مى‏کنید که خداى عزوجل غیر از شما هیچ بشر دیگرى را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آنها هستید.
مرحوم صدوق در کتاب، (خصال، ج 2، ص 652، ح 54) از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: خداى عزوجل از روزى که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچیک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده‏اند و خداى تعالى همه آنها را از پوسته روى زمین آفرید و نسلى را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و براى هر یک، عالمى بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه‏اش را از او منشعب ساخت...(6)
* * *
پرسش: بعضى آیات قرآن، خلقت انسان را از گل و برخى دیگر از آب ذکر فرموده، توجیه معقول آن چیست؟
پاسخ: آیاتى که مبدأ پیدایش انسان را آب مى‏دانند، با عبارت‏هایى مانند: آب (فرقان، 54)، آب جهنده (ماءدافق؛ طارق، 6) بیان شده است.
«ماء» در اصطلاح قرآن، منحصر به ماده ویژه‏اى که از ترکیب اکسیژن و ئیدروژن به دست مى‏آید نیست؛ بلکه اصطلاحى است با گستره وسیع که شامل نطفه هم مى‏شود و تقریباً «ماء» در این موارد به معناى مایع است و مى‏توانیم بگوییم: منظور از «ماء»، آب شناخته شده و معروف است و اگر در برخى آیات گفته شده که انسان از آب آفریده شده، با توجه به آیه: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ کُلَّ شَىْ‏ءٍ حَىٍّ»(7) بوده است که انسان موجودى زنده است و آب در حیات یافتن او سهم عمده‏اى دارد.
امّا آیاتى که مبدأ پیدایش انسان را خاک مى‏دانند، با عبارات: خاک، گل، گل بدبو و تیره رنگ، چکیده گل، گل چسبنده و گل خشکیده آمده است که این تعبیرات هم قابل جمع است؛ چون ماده واقعى در انسان، یک چیز است که همان خاک مى‏باشد و خاک با افزودن آب، «گل» مى‏شود؛ وقتى آبش کم شود و خشک گردد، «صلصال» مى‏گردد و...
امّا جمع بین آیاتى که پیدایش انسان را از آب مى‏دانند و بین آن‏ها که آفرینش انسان را به «تراب» نسبت مى‏دهند، این است که: اصولاً اصل نطفه که قرآن از آن به ماء تعبیر مى‏کند، از مواد غذایى‏اى که از خاک مى‏روید، به وجود مى‏آید.
این آیات حصر را نمى‏فهماند؛ یعنى وقتى مى‏فرماید: «شما را از خاک خلق کرد» اگر بدین معنا بود که تنها و تنها از خاک آفریده شده‏اید و یا در جایى که مى‏گوید: «شما را از آب خلق کرد»، یعنى تنها از آب آفریده شده‏اید؛ اختلاف باقى بود؛ ولى مى‏دانیم که براى معرفى منشأ پیدایش یک موجود، گاهى مجموع عناصر تشکیل دهنده آن موجود را ذکر مى‏کنند و گاهى به اقتضاى بلاغت، برخى از آن‏ها را یادآور مى‏شوند و این در عرف، معمول است؛ بنابراین جمع بین این دو دسته از آیات، چنین است که در گروهى از آیات به برخى عناصر تکیه شده که «تراب» یا «ماء» باشد و در برخى دیگر به مجموع آن دو که «طین» باشد، اشاره شده است.
وجه جمع دیگر، این است که این آیات، اشاره به مراحل پیدایش انسان دارد؛ انسانِ نخستین، تنها از خاک یا گل خلق شده، ولى انسان‏هاى مراحل بعدى از نطفه آفریده شده‏اند که با سایر انسان‏ها به لحاظ مبدأ بعید، مى‏توان گفت: از تراب آفریده شده‏اند.

[با تقدیر از مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى که در تهیّه پرسش‏ها و پاسخ‏هاى قرآنى، مجله را همراهى کردند.
ضمناً خوانندگان گرامى مى‏توانند براى دریافت پاسخ‏هاى قرآنى به این آدرس مکاتبه، یا تماس حاصل نمایند:
قم - صندوق پستى 3775 - 37185 نمابر: 7736270 - تلفن: 7742160 - 7742150]
پى‏نوشت‏ها: -
1) مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان در ذیل هرسه آیه اضافه یاء به روح را اینگونه معنا کرده‏اند.
2) خدا روح را با آن پیچیدگى که دارد مختار آفریده، یعنى این روح با خلقت پیچیده‏اى که دارد، مى‏تواند راه کمال را بپیماید و به مراحل بالایى از آن دست یابد و از همه مخلوقات به خدا نزدیکتر شود و مى‏تواند به راه گمراهى بیافتد و از همه مخلوقات پست‏تر شود و اینها همه بخاطر عظمت خلقت آن است که مى‏تواند چنین اوج گیرد و یا تا آن حد سقوط نماید.
3) به نهایةالحکمة، تألیف علامه طباطبائى، ص 275 - 279 مراجعه شود.
4) سوره اعراف، آیه 46.
5) بقره، آیه 30.
6) ترجمه تفسیر المیزان، همان، ج 4،ص 221 - 231.
7) سوره انبیاء، آیه 30.
 

تبلیغات