آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

دین حیات بخش اسلام ؛ به ویژه مکتب اهل بیت (ع) در طول تاریخ افتخارآمیز خود، افراد و اشخاصى را در دامان خویش پرورانیده که در دین دارى، خدا محورى وعدالت خواهى به درجات عالى و مراتب والاى انسانى دست یافته و با رفتار و کردار عزت آفرین خود، سرمشق همگان گردیدند و تأثیرات شگفتى را در میان مسلمانان و جوامع اسلامى پدید آوردند.
آنان به همان مقدارى که از سیره و سنّت پیشوایان معصوم (ع) پیروى کرده و آموزه‏هاى فکرى و عملى آنان را شیوه رفتار و کردار خویش قرار دادند، به همان سان در وارستگى و تحصیل درجات کمال بشرى پیشرفت نموده و تشویق و تحسین حقیقت جویان عالم را نصیب خود کردند.
محمد بن ابى بکر، یکى از رجال معروف و دلاور مردان صدر اسلام است که در زمره محبّان و ارادتمندان امیرمؤمنان (ع) بود.
به مناسبت شهادت وى در پانزدهم جمادى الاولى، این نوشتار را تحریر و به روح ملکوتى‏اش تقدیم مى‏داریم:
آنچه در این مقال خدمت خوانندگان ارجمند ارائه خواهیم کرد عبارت‏اند از:
1- پدر و نسب پدرى؛ 2- شخصیت مادر ارجمند؛ 3- تولد در سفر حجة الوداع؛ 4- در عصر خلفا؛ 5 - حضور در ماجراى قتل خلیفه سوّم؛ 6- تلاش در تثبیت خلافت امیرمؤمنان (ع) ؛ 7- پایدارى در جنگ جمل؛ 8 - استاندارى مصر؛ 9 - موقعیت سرزمین مصر؛ 10- دشمنى‏هاى معاویه با او ؛ 11- انتصاب مالک اشتر به جاى وى؛ 12- ادامه درگیرى با مخالفان امیرمؤمنان(ع)؛ 13- شهادت جان سوز؛ 14- اندوه مولا در شهادت یارى فداکار؛ 15- عکس العمل‏هاى متفاوت.
* * *
پدر و نسب پدرى‏
پدر محمد بن ابى بکر، شخصیّت معروف صدر اسلام، یعنى عبدالله بن ابى قحافة بن عمرو تیمى، معروف به ابوبکر است، که در سال سوم عام الفیل (50 سال پیش از هجرت پیامبر «ص») از بانویى به نام امّ الخیر سلمى بنت عمر بن عامر تیمى، در مکه به دنیا آمد.(1)
ابوبکر، از نخستین گروندگان به دین پیامبر (ص) پس از حضرت على(ع) و حضرت خدیجه کبرا(س) بود که هم زمان با زید بن حارثه و بلال حبشى در زمره یاران رسول خدا (ص) قرار گرفت. به گفته ابن خلدون، مردى مهربان و نرم خوى بود و مردان قریش با او الفت داشته و گروهى از اهالى مکه توسط او مسلمان شدند.(2)
وى در هنگام هجرت پیامبر (ص) از مکّه به مدینه همراه آن حضرت بود و در پنهان گاه غار ثور، بر اثر تعقیب کفار قریش، وحشت زده گشت. پیامبر (ص) نیز او را تسلّى داد، تا از کید و کین دشمن در امان ماندند.امّا هنگامى که به روستاى «قبا» در حوالى مدینه رسیدند و رسول خدا (ص) براى پیوستن حضرت على (ع) و سایر خانواده‏اش به وى در آن جا توقف کرده بود، ابوبکر تأمّل چندانى نکرد و از پیامبر (ص) جدا شد و به روستاى «سنح» در نزدیکى مدینه رفت.(3)
وى پس از رحلت رسول خدا (ص) بدون در نظر گرفتن وصیت رسمى پیامبر (ص) در جانشینى حضرت على (ع) از سوى عده معدودى از مهاجر و انصار در مکانى به نام «سقیفه بنى ساعده» به خلافت اسلامى برگزیده شد و على رغم مخالفت حضرت على (ع)، حضرت فاطمه (س) و برخى از اصحاب رسول خدا (ص)، از مردم بیعت گرفت. لذا دو سال و سه ماه و پنج روز خلافت مسلمین را بر عهده داشت و سرانجام در هفتم جمادى الآخر بیمار شد و پس از پانزده روز درد و رنج، در 22 جمادى الآخر، سال سیزدهم قمرى از دنیا رفت.
بدنش را به درخواست دخترش عایشه (همسر پیامبر«ص»)در جوار قبر مطهّر رسول خدا (ص) به خاک سپردند.(4)
وى داراى سه پسر و چند دختر بود. پسران وى عبارت بودند از: عبدالله، عبدالرحمان و محمد که عبداللّه در حیات پدرش فوت کرد ولى دو پسر دیگرش هنگام مرگ پدر، زنده بودند.(5)
شخصیت مادر ارجمند
مادر محمد بن ابى بکر، بانویى شریف و عفیف به نام اسماء بنت عمیس بود. وى از زنان معروف، شجاع و ولایت مدار صدر اسلام بود که در شهر مکّه با جعفربن أبى طالب(ع) ازدواج کرد و با ظهور بعثت نبوى (ص) به همراه همسرش از پیش کسوتان مسلمانان و ایمان آورندگان به پیامبر (ص) قرار گرفت.
آن گاه که مسلمانان تحت فشار فزاینده قریش قرار گرفتند، تعدادى از آنان به حبشه هجرت کردند تا در پناه نجاشى - پادشاه بى آزار حبشه - در امنیت و آسایش زندگى کرده و از حیثیت دینى خویش محافظت کنند. اسماء بنت عمیس نیز با همسر و فرزندانش در این هجرت بزرگ شرکت کرد. همسرش (جعفر بن ابى طالب«ع») در آن دیار غریب، سخن گوى مسلمانان مهاجر بود و در کنار نجاشى و دولت مردان حبشه، از پیامبر اکرم (ص) و دین اسلام به نیکى دفاع نمود و زمینه اقامت هم کیشان خویش در آن سرزمین را فراهم کرد.
پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامى، بار دیگر مهاجران حبشه بار سفر بستند و مهاجرت دیگرى را آغاز کردند. این بار به سوى مدینه هجرت کرده و در کنار رسول خدا (ص) و سایر مسلمانان، زندگى عزّت بخش اسلامى را آغاز نمودند.
امّا دیرى نگذشت که جعفر بن ابى طالب (ع) به همراه زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه، از سوى رسول خدا(ص) در رأس سپاهى عازم نبرد با رومیان شدند و پس از رویارویى با آنان در سرزمین شام، هر سه نفر به همراه تعداد زیادى از مسلمانان در آن جنگ که به جنگ موته معروف شد، به شهادت رسیدند.
پس از شهادت جعفر بن ابى طالب(ع) معروف به جعفر طیار، اسماء به عقد ابوبکر بن ابى قحافه درآمد و پس از مدتى، محمد بن ابى بکر را به دنیا آورد. (6)
وى با این که همسر خلیفه اوّل بود، همیشه جانب اهل بیت (ع) را مى‏گرفت و از آنان حمایت مى‏کرد، محرم اسرار حضرت فاطمه (س) بود و در غسل و کفن کردن آن حضرت حضور داشت.
پس از مرگ ابى بکر (سال سیزدهم قمرى) به عقد امیرمؤمنان على بن ابى طالب (ع) درآمد و فرزند خردسالش (محمد) را نیز به خانه امیرمؤمنان (ع) آورد و در مکتب تربیتى آن حضرت پرورشش داد.
تولد در سفر حجة الوداع‏
آخرین سفر زیارتى رسول خدا (ص) به مکه - که بسیارى از مسلمانان در آن حضور داشتند - به «حجة الوداع» معروف گردید.
ابوبکر و همسرش (اسماء بنت عمیس) بسان سایر مسلمانان عازم مکه معظمه شدند تا مراسم حج را به جاى آورند. در آن زمان، اسماء به فرزندش محمد، حامله بود و همین که به نزدیکى‏هاى مکه رسیدند، وضع حمل کرد و محمد را به دنیا آورد.
روایت شده است که اسماء بنت عمیس در اوایل ذى الحجه سال دهم قمرى، در بین راه مدینه و مکه، در مکانى به نام «ذوالحلیفه» محمّد را به دنیا آورد و وى را به همراه خود به مکه برد.(7)
بدین سان، فرزند دلبندش را در آغاز زندگى با تهلیل و تکبیر و زیارت خانه خدا آشناو روح و روانش را با عبادت و عرفان عجین کرد.
ادامه درگیرى با مخالفان امیرمؤمنان(ع)
محمد بن ابى بکر، در عصر خلفاى سه گانه، دوران خردسالى، کودکى و نوجوانى را پشت سر گذاشت و در اواخر خلافت عثمان بن عفان، جوانى رشید و دلیر بود. هنگامى که پدرش (خلیفه نخستین) مرد، تنها دو سال ونیم داشت. او پس از مدتى به خاطر ازدواج مادرش با امیرمؤمنان (ع) به خانه آن حضرت، نقل مکان کرد و عملاً از مکتب تربیتى امیرمؤمنان (ع) و فرزندان والامقامش امام حسن مجتبى (ع) و امام حسین (ع) بهره‏مند گردید و از همان هنگام، روحیه دلاورى و عدالت خواهى در جان و روانش نهادینه شد، به طورى که از کودکى در صراط مستقیم الهى قرار گرفته و از هر گونه آلودگى و فسق و فجور در أمان ماند.
امام رضا (ع) در حدیثى از جدش امیرمؤمنان (ع) روایت کرده که آن حضرت در شأن محمد بن ابى بکر فرمود: «ان المحامدة تأبى أن یعصى اللّه عزّ و جل.
قیل: و من المحامدة؟ قال (ع): محمد بن جعفر، و محمد بن ابى بکر، و محمد بن ابى حذیفة و محمد بن الحنفیه؛(8) محمدّها مرتکب معصیت الهى نمى‏گردند.
پرسیده شد: محمّدها چه کسانى‏اند؟ آن حضرت فرمود: محمّدها، عبارت‏اند از: محمد بن جعفر(بن ابى طالب)، محمد بن ابى بکر، محمد بن ابى حذیفه و محمد بن حنفیه(فرزند امیرمؤمنان(ع).»
به هر حال درعصر خلافت عمربن خطاب، دوران خردسالى و نوجوانى را پشت سر گذاشت، ولى در عصر خلافت عثمان بن عفان، که به مرحله جوانى رسیده بود، در برابر تبعیض‏ها و رفتار ناخوش آیند خلیفه و مأموران حکومتى او ساکت نمى‏نشست و اعتراض خویش را آشکار مى‏کرد. عثمان که از اعتراضات محمد بن ابى بکر و موقعیت اجتماعى وى هراسان بود، او را به همراه دوستش محمد بن حذیفه به سرزمین مصر فرستاد، تا در آن جا در سپاه عبدالله بن ابى سرح قرار گرفته و با مشرکان و کافران آفریقا مشغول جهاد گردند و از اعتراض بر خلیفه، غافل شوند.
امّا هنگامى که محمد بن ابى بکر و محمد بن حذیفه وارد مصر شدند، مشاهده کردند که رفتار و کردار عبدالله بن ابى سرح، عامل عثمان در آفریقا، هیچ شباهتى به رفتار و کردار یک فرماندار اسلامى ندارد واساساً با اسلام و مسلمانى فاصله زیادى دارد و با حمایت‏هاى خلیفه بساط ظلم و فسق در آن دیار پهن گردیده است. لذا طاقت نیاورده و در آن جا نیز بر ضد ظلم و جنایت فعالیت نموده و مردم را بر ضد عامل خلیفه شورانیدند.
عبد الله بن ابى سرح از رفتار آنان بسیار ناراحت و دل‏گیر گشته و براى اخراج آنان از مصر، نامه‏هایى براى عثمان بن عفان نوشت، ولى عثمان وى را به خویشتن دارى توصیه کرد.
آنان نیز هم‏چنان هسته‏هاى انقلاب و قیام را کاشته و زمینه را براى اقدامى سراسرى بر ضد خلاف کارى‏هاى دستگاه خلافت آماده کردند.(9)
حضور در ماجراى قتل خلیفه سوم‏
هنگامى که خلاف کارى‏هاى خلیفه سوم و جنایت پیشه‏گى عاملان و حاکمان او به اوج خود رسید، از سراسر شهرهاى مهم اسلامى اعتراض هایى بر ضد عثمان به راه افتاد.علاوه بر مدینه مردم کوفه، مصر، یمن و بصره نیز با اعزام نمایندگان خویش به مدینه، خواهان برکنارى خلیفه از مقام خود و کوتاه شدن دست حاکمان ستمگرش گردیدند. مصرى‏ها - که تعدادشان پانصد و به قولى یک هزار تن بود - با رهبرى محمد بن ابى بکر و فرماندهى افرادى، چون عبدالرحمان بن عدیس بلوى، کنانة بن بشر لیثى، سودان بن حمران سکونى، میسره سکسکى و غافقى بن حرب عکى به جمع معترضان عثمان بن عفان در مدینه پیوستند. مصریان به پیروى از محمد بن ابى بکر، خواهان خلع خلیفه سوم و انتخاب خلیفه راستین و عدالت پرور بودند.
محمد بن حذیفه در مصر باقى مانده با انقلابیون این ناحیه، این سرزمین را از دست عبد الله بن ابى سرح بیرون آورد. محمد بن ابى بکر عازم مدینه شد و در صدد خلع خلیفه وقت بر آمد.
سرانجام عثمان بن عفان در محاصره انقلابیون قرار گرفت و به علت برآورده نکردن درخواست آنان و عدم صداقت با معترضان، در ذى حجه سال 35 قمرى کشته شد و برخى از کشندگان وى از معترضان مصر بودند.(10)
بدین جهت هواداران عثمان وطایفه بنى امیه، شایعه کردند که محمد بن ابى بکر در قتل وى دخالت داشت، حال آن که او مانند مولایش امیرمؤمنان (ع) بود و آن حضرت هیچ‏گاه راضى به قتل عثمان نبود، بى تردید او نیز در قتل عثمان مشارکت نکرد و دست خود را به خون وى آلوده ننمود.
تلاش در تثبیت خلافت امیرمؤمنان(ع)
پس از قتل عثمان، انقلابیون درباره انتخاب خلیفه بعدى به مشورت پرداخته و درباره برخى از صحابه، از جمله اعضاى قبلى شوراى منتخب به گفت و گو پرداختند.
از میان صحابه معروف رسول خدا (ص) در مدینه - عمار بن یاسر - و از مهاجران کوفه - مالک اشتر نخعى - و از مهاجران مصر - هم چون محمد بن ابى بکر - از خلافت حضرت على (ع) حمایت کرده و همگان را در این باب مجاب نمودند و مردم را به حرکت درآورده و نزد آن حضرت رفتند و از او درخواست بیعت نمودند.
مهاجران انقلابى مصر به پیروى از محمد بن ابى بکر خواهان خلافت حضرت على (ع) بودند و پس از اصرار زیاد و تأکید فراوان صحابه بزرگ پیامبر و مهاجران و انصار، سرانجام على (ع) درخواست آنان را پذیرفت و خلافت را بر عهده گرفت و قلب تمامى شیفتگان ولایت و اهل بیت (ع)، به ویژه محمدبن ابى بکر را شاد کرد
پایدارى در جنگ جمل‏
با این که چند ماه از حکومت تازه تأسیس امام على (ع) نگذشته بود، جنگى ناخواسته بر وى تحمیل گردید.
افرادى چون طلحه، زبیر و دیگر بستگان عثمان در مکه گرد آمده و آشکارا با خلافت حضرت على (ع) به مخالفت برخاستند و خواهان کیفر قاتلان خلیفه مقتول شدند.
سر دستگى این جماعت فتنه‏انگیز را عایشه دختر ابى بکر بر عهده داشت و با استفاده از موقعیت اجتماعى خود، به خاطر قرابت سببى با پیامبر (ص) و دختر خلیفه نخستین، هوادارانى براى خویش فراهم کرد و آنان را در نبرد با امیرمؤمنان (ع) با خود هم دست نمود.
از میان پسران ابوبکر عبدالرحمان با خواهر خویش (عایشه) هم فکر و هم عقیده شد و او را در جنگ جمل همراهى کرد، ولى محمد بن ابى بکر(برادر دیگر عایشه) رفتار و کردار وى را تقبیح و غیر اسلامى دانست و در برابرش ایستاد و با مشارکت در سپاهیان امام على (ع)، عملاً با سپاهیان عایشه به نبرد برخاست و در جنگ جمل فداکارى‏هاى بزرگى به عمل آورد.
محمد بن ابى بکر در برابر هر کسى که از روى عناد و کینه ورزى، با امیرمؤمنان (ع) دشمنى مى‏کرد، مى‏ایستاد و با صلابت تمام با او مبارزه مى‏نمود براى او تفاوتى نداشت آن شخص یا گروه، چه کسى و چه طیفى و حتّى اگر برادر و خواهر خود او باشند. روایت ذیل، گویاى این مطلب است:
«ابو جمیله بکایى که از سربازان سپاه حضرت على (ع) در جنگ جمل بود گفت: إنّى لفى الصّفّ مع على (ع) إذ عقر بأمّ المؤمنین جملها، فرأیت محمد بن ابى بکر و عمار بن یاسر یشتدان بین الصفین ایّهما یسبق الیها،فقطعا عرضة الرحل فاحتملاها فى هودجها.»(11)
سرانجام با تلاش‏هاى بى دریغ امیرمؤمنان (ع) و یاران نزدیکش ؛ چون مالک اشتر، عمار یاسر و محمد بن ابى بکر و دیگران پیروزى کامل نصیب جبهه حق شد و اصحاب جمل باخوارى و ذلت تمام متحمل شکست سنگین گردیدند. امّا امیرمؤمنان (ع) از شکست خوردگان در گذشت و عایشه را با محافظت برادرش محمد بن ابى بکر به مدینه برگردانید.(12)
استاندارى مصر
حضرت على (ع) پس از خلافت، حاکمان و عاملان نالایق قبلى را بر کنار و افرادى شایسته به جاى آنان منصوب کرد. در همین راستا قیس بن سعد انصارى را در ماه صفر سال 36 قمرى به جاى عبد الله بن ابى سرح، به استاندارى مصر منصوب و او را به آن دیار اعزام کرد.
هنگامى که امام على (ع) سرگرم دفع غائله عایشه و اصحاب جمل بود، معاویة بن ابى سفیان (حاکم طاغى و خود خوانده شام) در صدد نفوذ در سیاست‏هاى قیس بن سعد و جذب وى به سوى خود برآمد. لذا با ارسال نامه هایى متعدد عملاً وى و سرزمین مصر را هدف تیرهاى شیطانى خویش قرار داد. قیس بن سعد با پاسخ‏هاى قاطع و اعمال رفتارهاى متناسب با دیپلماسى آن زمان امید معاویه را به یأس تبدیل کرد، ولى تبادل نامه‏هاى متعدد میان آن دو، شایعاتى مبنى بر روابط و توافق‏هاى پنهانى آن دو، علیه قیس منتشر و شخصیت وى را مورد پرسش قرار داد.
امیرمؤمنان (ع) با این که به صداقت و وفادارى قیس، اعتماد کامل داشت، در عین حال براى حفظ شخصیت و منزلت وى از یک سو و اجابت درخواست‏هاى یاران نزدیک خود مبنى بر عزل او از استاندارى مصر از سوى دیگر، به ناچار تصمیم گرفت به جاى قیس، محمد بن ابى بکر را به این مقام منصوب نماید. به همین خاطر او را که جوانى انقلابى، متعهد و مبارز بود به مصر اعزام کرد.(13)
متن حکم امیرمؤمنان (ع) و توصیه‏هاى او در أمر زمامدارى و کشوردارى به محمد بن ابى بکر، بدین قرار است:
«هذا ما عهد عبداللّه على أمیرالمؤمنین؛ الى محمد بن ابى بکر حین ولاّه مصر. أمره بتقوى اللّه و طاعته فى خاص أمره و عامه، سره و علانیته، و خوف اللّه و مراقبته فى المغیب و المشهد و باللین للمسلم و الغلظة على الفاجر و انصاف المظلوم، و التّشدید على الظالم و العفو عن النّاس و الإحسان (الیهم) ما استطاع، فانّ اللّه یجزى المحسنین و یثیب المصلحین و أمره أن یلین حجابه و یفتح بابه ویواسى بین النّاس فى مجلسه و وجهه و نظره و أن یحکم بالعدل و یقیم القسط و لا یتّبع الهوى و لا یأخذه فى اللّه لومة لائم و کتب عبید اللّه بن أبى رافع.»(14)
محمد بن ابى بکر، پس از دریافت حکم از عراق عازم مصر شد و بر قیس بن سعد انصارى وارد و حکم امیر مؤمنان (ع) را بر او عرضه نمود و حکومت سرزمین پهناور مصر و شمال آفریقا را بر عهده گرفت.
شایان ذکر است که قیس بن سعد، شوهر عمه محمد بن ابى بکر بود، زیرا فرسة بنت ابى قحافه، خواهر ابوبکر بن ابى قحافه، همسر قیس بود. بدین جهت میان قیس و محمد بن ابى بکر قرابت و نزدیکى وجود داشت. لذا محمد بن ابى بکر علاقمند بود که قیس بن سعد در کنارش بماند و با یارى و هم‏فکرى وى در برابر توطئه‏هاى معاویة بن ابى سفیان ایستادگى نماید، امّا قیس بن سعد از این که افرادى پشت سر او فرافکنى کرده و امیرمؤمنان (ع) را نسبت به وى بدگمان نمودند، آزرده خاطر شد و در مصر نماند و به مدینه منوره برگشت. پس از چند روز استراحت به سوى صفین رهسپار گردید تا در رکاب امیرمؤمنان (ع) بر ضد سپاهیان معاویة بن ابى سفیان بجنگد.(15)
موقعیت سرزمین مصر
کشور کنونى مصر با 739/997 کیلومتر مربع مساحت و با جمعیتى بالغ بر شصت و پنچ میلیون نفر، واقع در شمال آفریقا و در جنوب شرقى دریاى مدیترانه است. در دوران گذشته، یکى از ایالت‏هاى مهم اسلامى به شمار مى‏آمد. و در قرن پیش از اسلام، مقر حکومت و سلطنت فرعونیان بود. هنگام ظهور اسلام، یکى از ایالت‏هاى جنوبى امپراتورى روم شرقى به شمار مى‏آمد و «مقوقس» بر آن حکومت مى‏کرد. مقوقس عنوان رسمى حاکم بود، که در این سرزمین به نمایندگى از امپراتور روم شرقى حکمرانى مى‏کرد و یکى از مقوقس‏هاى آن زمان، به نام «جریح بن مینى» در عصر رسول خدا (ص) نامه‏اى از سوى آن حضرت دریافت نمود و باهدایاى ارزش مندى به آن حضرت پاسخ داد.(16)
این سرزمین، در عصر خلیفه دوّم هنگام لشکر کشى‏هاى مسلمین به اطراف و اکناف خاورمیانه، به دست عمرو بن عاص و زبیر بن عوام گشوده شد و از آن زمان در سیطره مسلمانان قرار گرفت.(17)
در عصر خلیفه سوّم (عثمان بن عفان)، عمرو بن عاص از حکومت آن عزل و برادر رضاعى خلیفه، عبد الله بن ابى سرح به فرماندارى آن گماشته شد. ولى بعد از اعتراض سراسرى مسلمانان بر ضد خلیفه و کشته شدن وى توسط اهالى مبارز و عدالتخواه این منطقه از مصر اخراج گردید. مدتى محمد بن ابى حذیفه اداره آن را بر عهده گرفت.(18) تا این که قیس بن سعد از جانب امیرمؤمنان (ع) بر آن حکومت یافت.
این سرزمین به خاطر موقعیت مهم استراتژیکى و واقع شدن در نقطه اتصال سه قاره آفریقا، آسیا و اروپا و عبور رود عظیم نیل از آن، از جایگاه مهمّى براى خلافت اسلامى برخودار بود. بدین جهت امیرمؤمنان (ع) در مدت خلافت خویش، سه نفر از بهترین یاران خویش را به این ایالت اسلامى منصوب کرد: قیس بن سعد، محمد بن ابى بکر و مالک اشتر. لیکن مالک اشتر پیش از رسیدن به مصر، به دست جاسوسان معاویه در «قلزم» و به قولى در «عریش» مسموم و به شهادت رسید.
دشمنى‏هاى معاویه با محمد بن ابى بکر
از وقتى که محمد بن ابى بکر وارد مصر گردید و حکومت آن دیار را بر عهده گرفت، معاویة بن ابى سفیان در صدد جذب او به سوى خود و روى گردانى‏اش از امیرمؤمنان (ع) بر آمد. ولى با عکس العمل شدید محمد بن ابى بکر رو به رو گردید.میان معاویه و محمد بن ابى بکر چند نامه مبادله گردید، امّا لحن نامه‏هاى طرفین تند و تهدیدآمیز بود. در آغاز یکى از نامه‏هاى محمد بن ابى بکر به معاویه چنین آمده است:
«مِن محمد بن ابى بکر اِلى الغاوى معاویة بن صخر، سلام على أهل طاعة اللّه ممّن هو سلم لأهل ولایة اللّه.»(19)
در آغاز نامه معاویه به محمد بن ابى بکر نیز آمده است:
«مِن معاویة بن أبى سفیان الى محمد بن ابى بکر الزارى على أبیه، سلام على من اتّبع الهدى و تزود التقوى.»(20)
گفتنى است که وقتى معاویه سرگرم جنگ با امیرمؤمنان(ع) در نبرد صفین بود، فرصت چندانى براى پرداختن به مصر و توطئه علیه محمد بن ابى بکر نیافت. امّا هنگامى که جنگ صفین پایان یافت و طرفین به شهرهاى خویش برگشتند، معاویه توجه ویژه‏اى به مصر نمود و آن را در اولین ردیف توطئه‏هاى خویش قرار داد، زیرا پیش از جنگ صفین به عمرو بن عاص وعده داده بود در صورتى که او در جنگ صفین حضور یابد و سپاه شام را در برابر حضرت على (ع) یارى کند، وى را به حکومت مصر منصوب کند. معاویه مى‏خواست با اشغال سرزمین مصر، به وعده‏اش عمل کرده و آن را در اختیار عمروبن عاص قرار دهد. بدین جهت، توطئه‏ها و نقشه‏هاى گوناگونى براى تصرف مصر مطرح و دشمنى‏هاى فزاینده‏اى علیه محمد بن ابى بکر به کار بست.لذا از یک سو سپاهى سنگین به فرماندهى عمرو بن عاص به سوى مصر گسیل داشت واز سوى دیگر منافقان داخلى و هواداران عثمان مقتول در مصر را تقویت و آنان را در ضدیت با خلافت حضرت على (ع) و عامل وى در مصر، خط دهى و پشتیبانى نمود.
بدین جهت منافقان داخلى پیش از رسیدن نیروهاى مهاجم شامى، صحنه را براى محمد بن ابى بکر تنگ و هر روز وى را با اعتراض‏ها و شورش‏هاى گوناگونى مواجه مى‏نمودند. محمد بن ابى بکر نیز با آنان برخورد و در جاهاى مختلف با آنان درگیر و سرکوبشان مى‏کرد و تلاش زیادى به عمل آورد تا پیش از رسیدن مهاجمان ستم پیشه شامى از شرارت‏ها و فتنه انگیزى‏هاى منافقان داخلى رهایى یابد و فرصت مناسبى به دست آورد تا اهالى مصر را بر ضد مهاجمان، آماده و مهیاى دفاع گرداند.
انتصاب مالک اشتر به جاى وى‏
امیر مؤمنان على (ع) پس از جنگ نهروان، قیس بن سعد را به حکومت آذربایجان و مالک اشتر نخعى را به حکومت جزیره (بین النهرین) به مرکزیت نصیبین منصوب کرد. امّا چون از اوضاع بحرانى مصر و توطئه‏هاى فزاینده داخلى و خارجى بر ضد محمد بن ابى بکر با خبر گردید، تصمیم گرفت مالک اشتر نخعى را که فرمانده‏اى کاردان و زبده عالم سیاست و نبرد بود به جاى او بفرستد و محمد را در جایى آرام‏تر منصوب نماید.بدین جهت مالک اشتر نخعى را به کوفه فرا خواند و با نوشتن عهدنامه معروف وى را به حکومت سرزمین مصر منصوب کرد.
معاویه از این امر آگاه گردید و جاسوسان و نفوذى‏هاى متعددى در سر راه مالک اشتر به کمین گذاشت و سرانجام این فرمانده رشید و بى بدیل امیرمؤمنان (ع) را به دست یکى از نفوذى‏هاى خود مسموم و در ناحیه قلزم و یا عریش، غریبانه به شهادت رسانید.
امام على (ع) که از شهادت مالک اشتر بسیار اندوهگین و متأثر شده بود، نامه‏اى به محمد بن ابى بکر نوشت و یادآورى کرد که فرستادن مالک اشتر به جانب مصر، به خاطر عدم رضایت از محمد بن ابى بکر نبود، بلکه علت این امر، توانایى بیشتر و قدرت بالاى مالک اشتر در خنثى کردن توطئه‏هاى معاویه و دشمنان داخلى بود.
آن گاه امیر مؤمنان (ع) به وى توصیه کرد که به راه خویش در مبارزه با ستمگران و آشوب پیشه گان ادامه دهد. آن حضرت در بخشى از نامه‏اش فرمود: «فأصحر للعدو، و شمّر للحرب،وادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة، واستعن باللّه واستکفه یعنک و یکفک ان شاءاللّه.»(21)
ادامه درگیرى با مخالفان امیرمؤمنان (ع)
محمد بن ابى بکر پس از دریافت مأموریت مجدد خویش از امیرمؤمنان (ع) به مبارزه بى امان خود با دشمنان ولایت و خلافت اسلامى ادام داد.معاویة حرص و ولع عجیبى به مصر پیدا کرده بود و بنابه گفته بلاذرى: «فلم یکن لمعاویة همّة إلّا مصر، و قد کان لاهلها هائباً.»(22)
وى، عمروبن عاص را به حکومت مصر منصوب و وى را در رأس شش هزار جنگ جوى شامى روانه شمال آفریقا کرد و به هواداران عثمان مقتول و مخالفان امیرمؤمنان (ع) در مصر پیام فرستاد و آنان را مأمور به ادامه درگیرى و جنگ با محمد بن ابى بکر نمود تا سپاهیان شام به فرماندهى عمرو بن عاص به آنان ملحق گشته و کار محمد بن ابى بکر را یک سره کنند.
محمد بن ابى بکر که با بحران بزرگ داخلى و فشار خارجى مواجه شده بود نامه‏اى به مولایش امیرمؤمنان (ع) نوشت و از او تقاضاى نیروهاى کمکى و امکانات مالى نمود.
حضرت على (ع) نیز با شهادت یاران عزیز و نزدیکش چون عمار یاسر، اویس قرنى و مالک اشتر نخعى احساس تنهایى مى‏نمود و از عدم هم‏کارى و هم‏یارى همه جانبه مردم رنج مى‏برد، در مسجد کوفه خطبه‏اى خواند و مردم را از وضعیت آشفته مصر با خبر گردانید و از آنان خواست که جهت کمک به محمد بن ابى بکر آماده حرکت به جانب مصر گردند.
اهالى کوفه که چند جنگ بزرگ و کوچک را پشت سر گذاشته بودند، احساس خستگى و خانه نشینى مى‏کردند و چندان پاسخ مثبتى به دعوت امیرمؤمنان (ع) ندادند،مگر عدّه‏اى اندک. امام على (ع) آنان را به فرماندهى کعب بن مالک همدانى، جهت کمک و یارى محمد بن ابى بکر به سوى مصر اعزام نمود.
شهادت جان سوز
فاصله شام تا مصر، بسیار کمتر از فاصله کوفه تا مصر است. بدین جهت نیروهاى شامى خیلى زودتر از نیروهاى کوفى وارد مصر شده و کار محمد بن ابى بکر را سخت کردند.
محمد بن ابى بکر بنابه فرمان حضرت على(ع) سپاهى به استعداد دو هزار رزمنده به فرماندهى کنانة بن بشر سکونى براى نبرد با سپاهیان شامى اعزام کرد و پس از آن، دو هزار نفر دیگر را نیز به یارى آنان گسیل داشت. عمرو بن عاص نیز معاویة بن حدیج سکونى را که هم طایفه کنانة بن بشر سکونى بود، در رأس سپاهى به نبرد مصریان اعزام کرد و از آن پس پشت سر هم گروه هایى از شامیان را به یارى آنان مى‏فرستاد.
دو سپاه در مصر با یک دیگر درگیر شده و بسیارى از طرفین، کشته و زخمى گردیدند و در این میان، کنانة بن بشر سکونى، فرمانده مبارز و دلاور مصرى به شهادت رسید و باقى مانده مصریان پراکنده گردیدند.
محمد بن ابى بکر که تمامى یاران و سربازان خود را به یارى کنانه فرستاده بود، در مرکز این ایالت، تنها مانده و با تعدادى اندک، نبرد بى امان خویش را ادامه داد و آن قدر جنگید تا یکّه و تنها شد و هیچ کس در کنار او باقى نماند. لذا براى گریز از دست دشمن جرّار، به بیرون شهر گریخت تا مبادا در دست آنان اسیر گردد.
امّا معاویة بن حدیج که به شدت وى را تعقیب مى‏کرد. او را در خرابه‏اى یافت که از شدت زخم و تشنگى در حال جان دادن بود. با همان وضع وى را اسیر کرد و با غل و زنجیر به سوى فسطاط - مقر فرماندهى عمرو بن عاص - منتقل نمود. عبدالرحمان بن ابى بکر که از مخالفان امیرمؤمنان (ع) و از هواداران عثمان مقتول بود، در سپاه عمرو بن عاص به سر مى‏برد و چون از اسارت برادرش باخبر گردید، به نزد عمرو بن عاص رفت و از او تقاضا نمود که از وى درگذشته و او را به قتل نرسانند.
عمرو بن عاص نیز پیامى به معاویة بن حدیج رسانید و از او خواست که محمد را سالم به فسطاط بیاورد، امّا معاویة بن حدیج سر باز زد و گفت: «قتلتم کنانة بن بشر و هو ابن عمى واخلّى عن محمد، هیهات هیهات؛ شما کنانة بن بشر را که پسر عمویم بود، در میدان نبرد کشتید امّا از من مى‏خواهید که محمّد را رها کنم. هرگز هرگز.»
محمد بن ابى بکر از شدّت تشنگى درخواست جرعه‏اى آب نمود، ولى معاویه بن حدیج با سنگ دلى و بى رحمى تمام، از آن امتناع نمود و در حالى که محمّد به شدت تشنه و بى رمق شده بود، به وى نزدیک و سرش را از بدن جدا کرد. آن گاه سرش را به فسطاط نزد عمرو بن عاص ارسال کرد تا او به شام نزد معاویه بن ابى سفیان بفرستد. سپس بدن مطهرش را در شکم حمارى گذاشت و وحشیانه، آن را آتش زد و برگ سیاه دیگرى در پرونده جنایت کارى‏هاى خویش و سپاهیان معاویه بن ابى سفیان افزود.
امّا آن سپاهى که به یارى محمد بن ابى بکر از کوفه عازم مصر شده بودند، هنوز بیش از پنچ فرسنگ از کوفه دور نشده بودند که از قتل ناجوانمردانه وى و اشغال مصر به دست سپاهیان معاویه با خبر شده و به ناچار به سوى کوفه برگشتند.(23)
تاریخ شهادت جانگداز محمد بن ابى بکر، بنا به گفته مورخان و سیره نویسان، مصادف با نیمه جمادى الاولى، سال 38 قمرى بود.(24)
بنا به گفته شیخ عباس قمى (ره) هم اینک در مصر قبرى است که منصوب به محمد بن ابى بکر است و در آن، بدن مطهرش دفن گردیده و یا در آن جا به شهادت رسید این قبر شریف در آن جا مهجور است و اهل سنت، هنگامى که به نزد قبر مى‏رسند، پشت به قبر او کرده و براى پدرش ابى بکر فاتحه مى‏خوانند.(25)
اندوه مولا در شهادت یار فداکار
امیرمؤمنان (ع) با شنیدن خبر شهادت محمد بن ابى بکر، بسیار متأثر و اندوهگین شد و مردم کوفه را به خاطر کندى در کمک و یارى رسانى به وى، سرزنش کرد.
آن حضرت درباره شهادت محمد بن ابى بکر، در ضمن خطبه‏اى فرمود: «ألا إنّ محمد بن ابى بکر رحمه اللّه (قد) قتل، و تغلب ابن النابغة (یعنى عمرو بن العاص) على مصر. فعند اللّه نحتسب محمّداً، فقد کان ممّن ینتظر القضاء و یعمل للجزاء.»(26)
در جاى دیگر فرمود: فقد کان (محمد) لى ربیباً و کان (من) ابنى اخى جعفر اخاً و کنت اعدّه ولداً(27)
عبداللّه بن جعفر طیّار که برادر مادرى محمد بن ابى بکر بود، در این باره روایت کرد: «لمّا جاء على بن ابى طالب (ع) مصاب محمد بن ابى بکر، حیث قتله معاویة بن حدیج السکونى بمصر، جزع جزعاً شدیداً.»(28)
هم چنین از حضرت على نقل گردید که آن حضرت فرمود: جزع و حزن ما بر محمد بن ابى بکر، به قدر شادى و سرور معاویه است و از زمانى که من وارد بر این جنگ (با معاویه) شدم براى هیچ کشته‏اى به اندازه محمد بن ابى بکر ناراحت و محزون نشدم.(29)
عکس العمل‏هاى متفاوت‏
پس از شهادت مظلومانه و سرافرازانه محمد بن ابى بکر، جهان اسلام شاهد عکس العمل‏هاى متفاوتى بود. از یک سو، معاویه و کاخ نشینان اموى در شام و اشغال گران مصر، اظهار شادمانى کرده و فتح مصر را جشن گرفتند. از سویى دیگر هواداران خلافت اسلامى، سایر مسلمانان غیرت‏مند، صحابه کبار پیامبر (ص) و وابستگان محمد بن ابى بکر ناراحت و غمگین شده و قاتلانش را نفرین کردند. از خواهر پدرى‏اش عایشه نقل شد که وى بسیار ناراحتى و بى تابى مى‏کرد و بر قاتلش، معاویة بن حدیج نفرین مى‏نمود.
بلاذرى در این باره روایت کرد: «فلمّا بلغ ذلک عایشه(رض) جزعت علیه و قبضت عیاله و ولده الیها، و لم تأکل مذذاک شواءً حتى توفیت، و لم تعثر قطّ الاّ قالت: تعس معاویة بن حدیج.»(30)
هم چنین اسماء بنت عمیس، همسر امیرمؤمنان (ع) در شهادت فرزندش محمّد بسیار ناراحتى و بى تابى مى‏کرد و حضرت على (ع) وى را تسلّى و دلدارى مى‏داد.
امام محمد باقر (ع) درباره ایمان و اعتقاد قوى محمد بن ابى بکر و وفادارى او نسبت به امیرمؤمنان (ع) فرمود: «أن محمد بن ابى بکر بایع علیّاً علیه السّلام على البرائة من أبیه(ابوبکر بن ابى قحافة).»(31)
علماى شیعه، وى را از اصحاب و از حواریون امام على (ع) و ازاعضاى اصلى شرطة الخمیس(فداییان حضرت على «ع») دانستند و در فضل و فضایلش سخنان زیادى بیان کردند.
مرحوم آیت اللّه خویى (ره) - به نقل از رجال شناسان شیعه - درباره‏اش فرمود: محمد بن ابى بکر؛ عدّه الشیخ فى رجاله تارة فى اصحاب رسول اللّه (ص)، و اخرى فى اصحاب على (ع)، قائلاً: محمد بن ابى بکر بن أبى قحافة؛ وعّده البرقى من اصحاب امیرالمؤمنین (ع) الذین کانوا من شرطة الخمیس، وعدّه المفید من اصفیاءِ اصحاب على (ع) تارة،و من السابقین المقربین منه (ع) اخرى، و من الحواریین ثالثة.(32)
پى‏نوشت‏ها: -
1- العدد القویة (على بن یوسف حلّى)، ص 343.
2- تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 386.
3- الکافى (کلینى)، ج 8، ص 338، حدیث 536.
4- التّنبیه و الاشراف(مسعودى)، ص 248 ؛ تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 136.
5- تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 138.
6- الطبقات الکبرى(محمدبن سعد)، ج 8، ص 282.
7- همان.
8- نقد الرّجال (تفرشى)، ج 4، ص 97.
9- أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» (بلاذرى)، ص 293.
10- نک: تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 564؛ الطبقات الکبرى، ج 3، ص 73.
11- تاریخ خلیفة بن خیاط(عصفرى)، ص 143.
12- نک: الفتوح (ابن اعثم کوفى)، ص 398؛ تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 578؛ أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» (بلاذرى)، ص 129.
13- بحارالانوار (علامه مجلسى)، ج 33، ص 533؛ أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» (بلاذرى)، ص‏294 و 310.
14- انساب الاشراف، ترجمة امیرالمؤمنین، ص 298.
15- همان و الدرجات الرفیعة (سید على بن معصوم)، ص 340.
16- نک: مکاتیب الرّسول «ص» (على بن حسینعلى احمدى)، ج 1.
17- تاریخ ابن خلدون، ج‏1، ص 526.
18- همان، ص 567.
19- أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» -، ص‏299.
20- همان، ص 301.
21- همان، ص 303.
22- همان، ص 305.
23- همان، ص 306 و تاریخ ابن خلدون، ج 1 ص 616.
24- نک: وقایع الایام (شیخ عباس قمى)، ص 249؛ نقد الرجال (تفرشى)، ج 4 ص 97؛ التحریر الطاووسى (صاحب المعالم)، ص 498.
25- وقایع الأیام، ص 250.
26- أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» -، ص 308.
27- همان، ص 309.
28- معجم رجال الحدیث (آیت اللّه خویى)، ج 51، ص 168.
29- وقایع الایام، ص 249.
30- أنساب الاشراف - ترجمة امیرالمؤمنین «ع» -، ص 308.
31- اختیار معرفة الرجال (شیخ طوسى)، ج 1، ص 282.
32- معجم رجال الحدیث، ج 51، ص 241.
 

تبلیغات