سیاستمداران برگزیده
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در مجموعه مقالات «در آستان امامان علیهم السلام» محور را «زیارت جامعه» قرار دادیم که بحق جامعترین و پرمحتواترین زیارتى است که با آن مىتوان سیماى نورانى و ملکوتى امامان علیهم السلام را شناخت. در این زیارت سیماى این معصومین از ابعاد و زوایاى مختلف مطرح شده است. اینک در این مقاله به بررسى یکى از ابعاد برجسته اجتماعى امامان مىپردازیم، «وساسة العباد».
* * *
سلام بر شما اى سیاستمداران بندگان خدا. این جمله دو واژه دارد. 1- واژه سائس 2- واژه عباد. معناى واژه عباد روشن است یعنى بندگان خدا. آنچه نیاز به بحث و ارزیابى دارد واژه سائس است.
ساسه جمع سائس است اسم فاعل از «ساس یسوس» این واژه در لغت به معناى پاس داشتن، ملک نگاه داشتن، حکم راندن بر رعیّت، حکومت و ریاست و داورى مصلحت، تدبیر، دوراندیشى، امور مربوط به اداره کشور و ارتباط آن با خارج، برنامه کار یا شیوه عمل یک فرد، نهاد یا کشور براى اداره امور، تدبیر، درایت، خرسندى بویژه در اداره امورجائى یا کشورى، حسابگرى زیرکانه و منفعت جویانه، دانش حکومت کردن بویژه بر مجموعهاى مانند ملّت و اداره امور داخلى و خارجى آن، تنبیه و مجازات.(1)
اینها معانى است که براى سیاست گفته شده است. آنچه مهم است معناى اصطلاحى سیاست است.
تعریف اصطلاحى سیاست
برخى سیاست را چنین تعریف کردهاند: سیاست یعنى علم حکومت بر کشورها، فن و علل حکومت و جوامع انسانى و علم قدرت.(2) این معناى عام سیاست است و از آنجا که سیاست یک روش محسوب مىشود تفسیر سیاست بر اساس بینشها متفاوت خواهد شود.
سیاست غیر دینى
براى آنانکه پایبند به مبانى دینى نیستند و ارزشها در نظرشان مطرح نیست سیاست مرزى جز تأمین منافع شخصى خود ندارد. بر این اساس است که در این بینش به تعبیر امام راحل عظیم الشأن «حقه بازى» پدر سوختگى و... مىشود «سیاست».
رئیس آنروز ساواک به امام (ره) گفته بود: شما چرا در سیاست دخالت مىکنید سیاست یعنى پدر سوخته بازى، سیاست یعنى حقه بازى این مال ما هاست!! امام فرمود: درست است سیاست با این معنا مال شما هاست! امّا سیاست به معناى درست آن یعنى تدبیر امور شأن علماست.(3) این سیاست همان است که مولا على (ع) نامش را «غدر یعنى خیانت»، «مکر» مىگذارد و خود را منزه مىداند.(4) از آنکه دامنش را به آن بیالاید و معاویه را دارنده چنین سیاستى مىنامد. در این تفسیر از سیاست اگر نامى از مذهب و دین هم مطرح مىشود تنها استفاده ابزارى است:
«نیکولا ما کیاولى (1527 - 1469 م) مىگوید: «مذهب مىتواند به شکل یک ابزار مؤثر براى تسهیل و تکمیل هدفهاى دولت به خدمت گرفته شود و به همین دلیل است که کلیسا را نیز جزئى از اجزاء خادم دولت مىشمرد. او در بحث زمامدارى چهار شرط معروف را مطرح مىکند. یعنى زور بیرحمانه، فریب مردم قاطعیت در عمل و سپاه نیرومند. در ذیل فریب مردم از راه متقاعد کردن آنها به کارگیرى مذهب و باورهاى دینى مردم را بهترین شیوه در دست زمامداران سیاسى مىداند»(5) ، این سیاست در اصطلاح بیگانگان از خداست.
سیاست دینى
اما سیاست در حوزه دین معنائى کاملاً متفاوت از سیاست در حوزه از خدا بیگانگان دارد. سیاستى را که امام بزرگوار و رهروان راهش با الهام از متن قرآن و روایات و سیره معصومان در متن دین مىدانند عبارت است از اداره صحیح جامعه بر اساس مبانى استوار دین. و این معنا معنائى عام است یعنى هم شامل زمانى است که اقتدار ظاهرى حکومت بدست دین مداران نباشد. در این دوره «سیاست» به معناى موضعگیرى بجا، شایسته و مناسب است و هم شامل زمانى است که اقتدار در حکومتى از آن مؤمنان است. در این دوره سیاست بمعناى اقدام سنجیده و درست در عرصه اداره حکومت است. و در یک تفسیر لغوى اصطلاحى که لغت شناس بزرگ طریحى مطرح کرده «القیام على الشىء بما یصلحه»(6) اقدام مصلحانه، اداره مصلحانه سیاست است. این معناى از سیاست است که امامان (ع) را به آن موصوف مىکنیم و آنها را ساسة العباد مىخوانیم.
تفسیر امام حسن(ع) از سیاست
از امام مجتبى (ع) پرسیدند سیاست چیست؟ حضرت فرمود: «هى ان تراعى حقوق اللّه و حقوق الاحیاء و حقوق الاموات، سیاست آن است که حقوق خدا و حقوق زندگان و حقوق مردگان را اداء کنى، فاما حقوق الله فاداء ماطلب و الاجتناب عما نهى، حقوق خداوند عبارت است از آوردن واجبات و دورى از محرمات، و اما حقوق الاحیاء فهى ان تقوم بواجبک نحو اخوانک ولا تتأخرون خدمة اتمسک و ان تخلص اولىالامر، اخلص لامته و ان ترفع عقیرتک فى وجهه اذا حادّ عن الطریق السوى، و اما حقوق زندگان آن است که وظائفت را نسبت به برادران دینى انجام داده و از خدمت امت عقب نمانى و آنکه نسبت به ولىّ امر تا مادام که در خدمت امت است مخلصانه او را کمک کنى و آنگاه که از راه راست منحرف شد از او کنارهگیرى.
و اما حقوق الاموات فهى ان تذکر خیراتهم و تتغاضى عن مساوئهم فان لهم ربّا یحاسبهم، و اما حقوق مردگان آن است که خوبیهاى آنها را یادآور شده از بدیهاى آنها درگذرى که آنها خدائى دارند که آنها را محاکمه خواهد کرد».(7)
این روایات از جهت محتوا مضمون قابل قبولى دارد. آقاى سید جعفر مرتضى از محققان برجسته تاریخ اسلام مىگوید: «یرى بعض المحققین انّ هذا الخبر منقول بالمعنى او انه غیر صحیح اصلاً... ولکننى لم امنهم سر کلمة هذا».(8)
برخى از محققان معتقدند که این خبر نقل به معنا شده یا اصلاً صحیح نیست... لکن نمىدانم چرا چنین قضاوتى کرده است؟
تز شیطانى جدائى دین از سیاست و خاستگاه آن
وقتى امامان را به معناى سیاستمداران مردم مىنامیم معناى آن این است که «دین را از سیاست جدا نمىدانیم.»
در این باب دو نظر عمده وجود دراد: 1- نظریه تباین دین و سیاست 2- نظر همراهى دین و سیاست
خاستگاه نظریه جدائى دین از سیاست در حوزه مسیحیت بوده است شاید این بخاطر مضامین نادرستى است که در انجیل منحرف کنونى وجود دارد که کار قیصر را به قیصر واگذارید و کار پاپ را به پاپ! یا آنکه «دو شمشیر وجود دارد که در دست یکنفر قرار نمىگیرد یکى شمشیر قدرت سیاسى است و باید در دست قیصر قرار گیرد و یکى شمشیر قدرت مذهبى و باید در دست پاپ قرار گیرد.»
امام راحل عظیم الشأن معتقدند این تحریف مذهب حضرت مسیح است «مذهب مسیح را هم مسخ کردند، مذهب مسیح مسخ شد، هرگز نمىشود که دعوتش این باشد که فقط عبادت بکنید.»(9)
در ایران این زمزمه شیطانى (جدائى دین از سیاست) از ناحیه سه گروه دنبال شده است.
1- استبدادگران داخلى به هنگامى که مىدیدند دین سدّى مقابل دیکتاتوررى آنهاست، این تز را مطرح مىکردند و مىگفتند سخنگویان دین، عالمان دینى نباید در عرصه حکومت عرض اندام داشته باشند. ناصر قاجار در یکى از فرمانهاى خود مىنویسد: «وظیفه و تکلیف مجتهدین و علماى دینى این است که موعظه نمایند، نماز بخوانند، درس بگویند، مباحثه علمى نمایند، مرافعه شرعیه نمایند، سبب ربط خلق با خدا باشند نه اینکه مداخله در کار حکومتى نمایند و حکم بدهند و بخواهند حکم را خودشان اجرا کنند.»(10)
2- استعمارگران خارجى، آنان پیوسته اسلام را سدّى بزرگ در مقابل کامروائى شیطانى خویش مىدیدهاند و مىدیدند تا اسلام ناب هست سلطه آنها بر جوامع اسلامى یک رؤیاست. باتمام قوا کوشیدهاند و مىکوشند که اسلام زنده متحرک را (نه اسلام آمریکائى را) از صحنه منزوى کرده به حاشیه برانند. گلادستون نخست وزیر اسبق انگلستان در مجلس عوام آن کشور قرآن را بر روى میز مىکوبد و مىگوید: «تا این کتاب در میان مسلمانان است، راه نفوذ و استیلاى ما بر آنان بسته خواهد بود.(11) کاردینال «لانىگیرى». مىگوید: بدون تردید محکمترین دینى که زیر بار اسارت نمىرود اسلام است به همین جهت مبشران آرزو دارند که همه مسلمانان مسیحى گردند.»(12) آرى اینان نه اسلام را مىخواهند نه حضور اسلام در زندگى را که جلوهاى از آن حضور در عرصه سیاست و در حقیقت تعیین کننده چارچوب سیاست است.
3- جریان روشنفکرى وابسته و بیمار نیز پیوسته از جانبداران این تز شیطانى بودهاند. یکى از این نوع روشنفکران مىگوید: «آیا خیر جامعه و افراد در آن نیست که دین از سیاست به طور کلّى جدا باشد یعنى رهبران مذهبى مطلقا به امور آخرت و تزکیه نفس و بهتر ساختن رفتار و روحیه افراد به وسیله ارشاد و تعالیم دینى بپردازند و دیگر هیچ مداخلهاى در امور سیاسى نکنند و یا اینکه مصلحت و خیر جامعه در این است که رهبران دینى در عین حال رهبران سیاسى و امور حکومتى نیز باشند.»(13)
میرزا فتحعلى آخوند اف روشنفکر غربزده مىگوید: «الآن در فرنگستان و ینگى دنیا این مسئله دائر است که عقاید باطله یعنى اعتقادات دینیه موجب سعادت ملک و ملّت است یا اینکه موجب ذلّت ملک و ملّت است. کلّ فیلسوفان آن اقالیم متفقند در اینکه اعتقادات دینیه موجب ذلّت ملک و ملّت است در هر خصوص!!»(14) روشنفکر غربزده دیگر میرزا آقاخان کرمانى مىگوید: «بین عقل و دین ناسازگارى وجود دارد و بین آن دو قوه تناسب معکوس هست... اگر علماء دخالت بکنند آنوقت مىترسیم کسى از اداره امور مملکت و سیاست و پولتیک بر نیاید زیرا که علماء هیچ از امور سیاسى اطلاع ندارند.»(15)
متأسفانه ما شاهدیم که در اوج شکوفائى اسلام و در ایران اسلامى کسانى همین تفکر کهنه را دنبال کرده و در زندهترین و نوترین شرائطى که اسلام در طول غیبت کبرا حضرت امام زمان (عج) به خود دیده یعنى حاکمیت دین و اسلام و حضور آن در صحنه همچنان همان حرفهاى کهنه را تکرار مىکنند.و به صراحت سخن از جدائى دین از سیاست دارند و مىگویند: اسلام نیز چون مسیحیت در نهاد خود قابلیت عرض شدن و سکولاریزه شدن را دارد و چنین امرى در حال وقوع است که اسلام هم آرام آرام جایگاه واقعى خود را که امور اخلاق فردى است پیدا کند.(16) یا مىگویند: «دوران مدرن دوران حکومت و رهبرى عقل است و دین باید به عرصه زندگى خصوصى باز گردد، رهبرى ائمه و پیامبر هم به خاطر آن بود که هنوز مردم آن زمان عقل را مرجع استناد خود قرار نداده بودند.»(17) یامىگویند: «نظریه عینیت سیاست و دیانت زاییده افکار عامیانه و قدیمى است، دنیاى امروز دنیاى حکومت عقل و تفکر است.»(18) نیز مىگویند: «چون دین و سیاست از هم جدایند حکومت دینى هم غلط است، باید حکومت دینداران مورد توجه قرار گیرد و خواست آنان باید اجراء گردد.»(19) و از این قبیل اظهار نظرهاى کهنه را مىتوانید هر روز در برخى از روزنامههاى همسو با تفکر بیگانه گان ببینید. این تفکر «تباین جدائى دین از سیاست» دین را برنامه زندگى نمىداند و معتقد است که دین باید در حاشیه زندگى باشد نه در متن آن. امام راحل عظیم الشأن این تفکر را توطئه صهیونیستها مىداند:
«نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود و تبلیغات ضد اسلام و دسایس فکرى را نخست آنها شروع کردند... مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست، دین زندگى نیست، براى جامعه نظامات وقوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتى را نیاورده است اسلام فقط احکام حیض و نفاس است، اخلاقیاتى هم دارد اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد... براى آنکه معلوم شود فرق میان اسلام و آن چه به عنوان اسلام معرفى مىشود تا چه حداست شما را توجه مىدهیم به تفاوتى که میان قرآن و کتب حدیث با رسالههاى عملیه هست قرآن و کتابهاى حدیث که منابع احکام و دستورات اسلام است با رسالههاى عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مىشود از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگى اجتماعى مىتواند داشته باشد به کلّى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است از یک دوره کتاب حدیث که حدود 50 کتاب است و همه احکام اسلام را در بر دارد سه - چهار کتاب مربوط به عبادات، وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.»(20)
آنچه را که امام راحل در سالیان ظلمت بار طاغوت به عنوان توطئه صهیونیستها یاد کردند، متأسفانه در اوج شکوفائى نظام اسلامى توسط قلم بدستانى نا آگاه و یا مزدور تکرار مىشود که اسلام دین زندگى نیست!! هدف آن آخرت است!! دین از سیاست جداست قداست دین اقتضاى آن را دارد که از سیاست جدا کنیم و...، فقیه متأله آیة اللّه جوادى آملى در رابطه با شعار دین ستیزانه جدائى دین از سیاست سخن نغز و خواندنى دارند: «شعار شوم جدائى دین از سیاست» ساخته نیرنگ سیاسیون سیاسى کار دغل باز و پرداخته جمود و جهل تسبیح بدستان عافیت طلب و روشنفکر نمایان غافل، وابسته یا غیر وابسته است و گرنه هیچ سیاستمدار حکیمى سیاست را از دین جدا نمىداند بلکه آن دو را کاملاً بهم پیوسته و مرتبط مىشمرد. سیاسیون هوامدار و هوس پرست در راستاى اعمال سلطه سیاسى و حاکمیت فکرى و فرهنگى خود براى مقابله با ادیان حقیقى که نسبت به سلطهگران حالت پرخاشگرى و تهاجم دارند اقدام به دین سازى، مذهب تراشى و انحراف ادیان راستین الهى با نام قرائت جدید و امثال آن مىکنند و در این راه همت مىگمارند و از آن به عنوان زمینه ساز حضور فکرى و سیاسى سلطه گرانه خود استفاده مىکنند...»(21)
عینیت دین و سیاست
بینشى که زیارت جامعه کبیره الهام مىکند این است که نمىتواند دین از سیاست جدا باشد. البته سیاست به معناى صحیح آن که ترسیم شد. اگر کسى یک نظرى هر چند سریع و گذرا از اسلام داشته باشد بىتردید این واقعیت را باور خواهد کرد که اسلام دین زندگى است و براى همه عرصهها از جمله عرصه «سیاست» برنامه دارد. لکن باید بر این نکته تأکید داشته باشیم که آنچه از قرآن و روایات و سیره معصومین استفاده مىشود آن است که دین از سیاست جدا نیست. ولى باید سیاست در چارچوبه دین باشد نه دین در چارچوبه سیاست!! باید دین به سیاست خط بدهد نه سیاست به دین!! سیاست علوى این بود که دینش به سیاست خط مىداد. اما سیاست معاویه این بود که سیاستش به دین خط مىداد و از دین استفاده ابزارى مىکرد. کوته اندیشان روش معاویه را زیرکى و هشیارى مىنامیدند و مىگفتند: مولى على (ع) زیرکى معاویه را ندارد! حضرت در پاسخ اینان مىفرماید: «واللّه ما معاویه بادهى منّى و لکنّه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهى الناس و لکن کلّ غدرة فجرة و کل فجرة کفرة و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة و اللّه ما استغفل بالمکیدة و لا استغمر بالشدیدة،(22)
سوگند به خدا معاویه از من زیرکتر (سیاستمدارتر) نیست اما او نیرنگ مىزند و مرتکب انواع گناه مىشود اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین مردم بودم ولى هر نیرنگى گناه و هر گناهى نوعى کفر است. روز قیامت در دست هر حیله گرى پرچمى است که با آن شناخته مىشود. به خدا سوگند من با فریبکارى غافلگیر نمىشوم و با سختگیرى ناتوان نخواهم شد». با این تحلیل از عینیت دین و سیاست است که انبیاء سیاستمدار بودند. در روایت آمده است: «کان بنو اسرائیل تسوسهم انبیاءهم(23)؛ در بین امت بنى اسرائیل سیاستمداران آنان انبیاء بودند و آنان بودند که مدیریت مردم را به عهده داشتند.» در روایتى به صراحت پیامبر (ص) به عنوان سیاستمدار مردم معرفى شده است «ثم فوّض الى النبى(ص) امر الدین و الامة لیسوس عباده،(24) امر دین و امت به پیامبر واگذار شد تا بندگانش را سیاست (مدیریت و تدبیر) کند.» در روایتى دیگر امام معصوم «عالم بالسیاسه» معرفى شده است.(25) برترین جلوه سیاست حکومت و بدست گرفتن اداره حکومت است. هم پیامبر(ص) و هم امیرمؤمنان على علیه السلام حکومت تشکیل دادند با تمام شئونى که در یک حکومت مطرح است، نصبها، عزلها، مجازاتها و... و... و این را در شأن نبوت و امامت مىدیدند. در این باره نیز امام راحل سخنانى دلنشین و خواندنى دارند «رسول اللّه (ص) پایه سیاست را در دیانت گذاشته است. رسول اللّه (ص) تشکیل حکومت داده است، تشکیل مراکز سیاست داده است.»(26)، «اصولاً اساس اسلام از سیاست است، به وسیله پیغمبر اسلام و پس از آن تا مدتها حکومت تشکیل مىشد و آنها تمام امور سیاسى را در دست مىگرفتند».(27)، «رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست.»(28)، «مسئله حکومت در زمان پیغمبر بوده و سیاست هم بوده، در زمان امیر المؤمنین بوده و سیاست هم بوده است».(29)
«پیغمبر اسلام در سیاست دخالت نمىکرد؟ مىتوانید بگوئید پیغمبر هم یک عامل سیاسى بوده، پس کنار؟ در امور سیاست وارد نمىشد؟ تمام عمرش در امور سیاسى بود. تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامى و حکومت اسلامى تشکیل داد.»(30)
«حضرت امیر یک مملکت را اداره مىکرد، سیاستمدار یک مملکت بود. خاصیتى که در على بن ابى طالب (ع) بود که یک رجل سیاسى بود از خطش معلوم است که مرد سیاست بوده و از کاغذى که به مالک اشتر نوشته و دستورهائى که داده همهاش دستورهاى سیاسى است.»(31)
اینها برخى از کلمات امام راحل، این بزرگ اسلام شناس عصر ما و برداشت صحیح و درستى که از سیره پیامبر (ص) و معصومین (ع) این انوار تابناک جهان هستى عرضه کردهاند. سلام بر امامان معصوم که سیاستمداران خلق بودند. در تمام ادوار حدود 250 ساله حضور امامان علیهم السلام در جامعه ما شاهد تفسیر درست سیاست اسلامى در عرصههاى مختلف مىباشیم. اینکه در دوره خفقان باید چه سیاستى داشت؟ در دوره فضاى نسبتاً باز سیاسى چگونه باید عمل کرد؟ از فرصتها چگونه باید استفاده کرد؟ بحرانها را چگونه باید تبدیل به فرصت کرد؟ اینها و دهها مسئله دیگر در عرصه سیاست را باید از مکتب معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین الهام گرفت. این در حقیقت مدخلى بر شرح «ساسة العباد» بود به یارى خداوند در مقاله آینده اصول کلّى سیاست امامان معصوم سلام اللّه علیهم اجمعین را مطرح خواهیم کرد. انشاء اللّه...
پىنوشتها:
1- لغت نامه دهخدا، ج 29، ص 741؛ فرهنگ بزرگ سخن، ج 5، ص 4343.
2- اصول علم سیاست، ص 3.
3- صحیفه نور، ج 7، ص 127.
4- نهج البلاغه، خطبه 200.
5- خداوندان اندیشه سیاسى،ج 1، ص 467.
6- مجمع البحرین، ج 2، ص 906.
7- حیاة الامام حسن (ع)، ج 1، ص 142 - 143 ؛ سیرةالائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 525.
8- الحیاة السیاسیة للامام حسن، ص 5.
9- صحیفه نور، ج 5، ص 167.
10- افکار اجتماعى و سیاسى در آثار منتشر نشده دوره قاجار، ص 183 به نقل از دین و دولت در اندیشه اسلامى، ص 123.
11- ایدئولوژى و فرهنگ اسلامى از ژول لابوم، ص 16.
12- نقش کلیسا در ممالک اسلامى،ص 41.
13- بازیگران عصر طلائى دین و دولت در اندیشه اسلامى ص 126.
14- مقدمه فکرى نهضت مشروطیت، ص 42.
15- ایدئولوژى نهضت مشروطیت، ص 30.
16- آزادى یا توطئه نگاهى به کارنامه مطبوعات شبهه افکن، ص 106.
17- همان، ص 112.
18- همان.
19- همان، ص 113.
20- ولایت فقیه.
21- فناى مقربان، ص 260.
22- نهج البلاغ، خطبه 200.
23- مجمع البحرین، ج 2، ص 906.
24- اصول کافى، ج 1، ص 208.
25- اصول کافى، ج 1، ص 157.
26- صحیفه نور، ج 17، ص 138.
27- صحیفه نور، ج 18، ص 80.
28- صحیفه نور، ج 20، ص 28.
29- صحیفه نور، ج 20، ص 31.
30- صحیفه نور، ج 15، ص 56.
31- صحیفه نور، ج 7، ص 128.
* * *
سلام بر شما اى سیاستمداران بندگان خدا. این جمله دو واژه دارد. 1- واژه سائس 2- واژه عباد. معناى واژه عباد روشن است یعنى بندگان خدا. آنچه نیاز به بحث و ارزیابى دارد واژه سائس است.
ساسه جمع سائس است اسم فاعل از «ساس یسوس» این واژه در لغت به معناى پاس داشتن، ملک نگاه داشتن، حکم راندن بر رعیّت، حکومت و ریاست و داورى مصلحت، تدبیر، دوراندیشى، امور مربوط به اداره کشور و ارتباط آن با خارج، برنامه کار یا شیوه عمل یک فرد، نهاد یا کشور براى اداره امور، تدبیر، درایت، خرسندى بویژه در اداره امورجائى یا کشورى، حسابگرى زیرکانه و منفعت جویانه، دانش حکومت کردن بویژه بر مجموعهاى مانند ملّت و اداره امور داخلى و خارجى آن، تنبیه و مجازات.(1)
اینها معانى است که براى سیاست گفته شده است. آنچه مهم است معناى اصطلاحى سیاست است.
تعریف اصطلاحى سیاست
برخى سیاست را چنین تعریف کردهاند: سیاست یعنى علم حکومت بر کشورها، فن و علل حکومت و جوامع انسانى و علم قدرت.(2) این معناى عام سیاست است و از آنجا که سیاست یک روش محسوب مىشود تفسیر سیاست بر اساس بینشها متفاوت خواهد شود.
سیاست غیر دینى
براى آنانکه پایبند به مبانى دینى نیستند و ارزشها در نظرشان مطرح نیست سیاست مرزى جز تأمین منافع شخصى خود ندارد. بر این اساس است که در این بینش به تعبیر امام راحل عظیم الشأن «حقه بازى» پدر سوختگى و... مىشود «سیاست».
رئیس آنروز ساواک به امام (ره) گفته بود: شما چرا در سیاست دخالت مىکنید سیاست یعنى پدر سوخته بازى، سیاست یعنى حقه بازى این مال ما هاست!! امام فرمود: درست است سیاست با این معنا مال شما هاست! امّا سیاست به معناى درست آن یعنى تدبیر امور شأن علماست.(3) این سیاست همان است که مولا على (ع) نامش را «غدر یعنى خیانت»، «مکر» مىگذارد و خود را منزه مىداند.(4) از آنکه دامنش را به آن بیالاید و معاویه را دارنده چنین سیاستى مىنامد. در این تفسیر از سیاست اگر نامى از مذهب و دین هم مطرح مىشود تنها استفاده ابزارى است:
«نیکولا ما کیاولى (1527 - 1469 م) مىگوید: «مذهب مىتواند به شکل یک ابزار مؤثر براى تسهیل و تکمیل هدفهاى دولت به خدمت گرفته شود و به همین دلیل است که کلیسا را نیز جزئى از اجزاء خادم دولت مىشمرد. او در بحث زمامدارى چهار شرط معروف را مطرح مىکند. یعنى زور بیرحمانه، فریب مردم قاطعیت در عمل و سپاه نیرومند. در ذیل فریب مردم از راه متقاعد کردن آنها به کارگیرى مذهب و باورهاى دینى مردم را بهترین شیوه در دست زمامداران سیاسى مىداند»(5) ، این سیاست در اصطلاح بیگانگان از خداست.
سیاست دینى
اما سیاست در حوزه دین معنائى کاملاً متفاوت از سیاست در حوزه از خدا بیگانگان دارد. سیاستى را که امام بزرگوار و رهروان راهش با الهام از متن قرآن و روایات و سیره معصومان در متن دین مىدانند عبارت است از اداره صحیح جامعه بر اساس مبانى استوار دین. و این معنا معنائى عام است یعنى هم شامل زمانى است که اقتدار ظاهرى حکومت بدست دین مداران نباشد. در این دوره «سیاست» به معناى موضعگیرى بجا، شایسته و مناسب است و هم شامل زمانى است که اقتدار در حکومتى از آن مؤمنان است. در این دوره سیاست بمعناى اقدام سنجیده و درست در عرصه اداره حکومت است. و در یک تفسیر لغوى اصطلاحى که لغت شناس بزرگ طریحى مطرح کرده «القیام على الشىء بما یصلحه»(6) اقدام مصلحانه، اداره مصلحانه سیاست است. این معناى از سیاست است که امامان (ع) را به آن موصوف مىکنیم و آنها را ساسة العباد مىخوانیم.
تفسیر امام حسن(ع) از سیاست
از امام مجتبى (ع) پرسیدند سیاست چیست؟ حضرت فرمود: «هى ان تراعى حقوق اللّه و حقوق الاحیاء و حقوق الاموات، سیاست آن است که حقوق خدا و حقوق زندگان و حقوق مردگان را اداء کنى، فاما حقوق الله فاداء ماطلب و الاجتناب عما نهى، حقوق خداوند عبارت است از آوردن واجبات و دورى از محرمات، و اما حقوق الاحیاء فهى ان تقوم بواجبک نحو اخوانک ولا تتأخرون خدمة اتمسک و ان تخلص اولىالامر، اخلص لامته و ان ترفع عقیرتک فى وجهه اذا حادّ عن الطریق السوى، و اما حقوق زندگان آن است که وظائفت را نسبت به برادران دینى انجام داده و از خدمت امت عقب نمانى و آنکه نسبت به ولىّ امر تا مادام که در خدمت امت است مخلصانه او را کمک کنى و آنگاه که از راه راست منحرف شد از او کنارهگیرى.
و اما حقوق الاموات فهى ان تذکر خیراتهم و تتغاضى عن مساوئهم فان لهم ربّا یحاسبهم، و اما حقوق مردگان آن است که خوبیهاى آنها را یادآور شده از بدیهاى آنها درگذرى که آنها خدائى دارند که آنها را محاکمه خواهد کرد».(7)
این روایات از جهت محتوا مضمون قابل قبولى دارد. آقاى سید جعفر مرتضى از محققان برجسته تاریخ اسلام مىگوید: «یرى بعض المحققین انّ هذا الخبر منقول بالمعنى او انه غیر صحیح اصلاً... ولکننى لم امنهم سر کلمة هذا».(8)
برخى از محققان معتقدند که این خبر نقل به معنا شده یا اصلاً صحیح نیست... لکن نمىدانم چرا چنین قضاوتى کرده است؟
تز شیطانى جدائى دین از سیاست و خاستگاه آن
وقتى امامان را به معناى سیاستمداران مردم مىنامیم معناى آن این است که «دین را از سیاست جدا نمىدانیم.»
در این باب دو نظر عمده وجود دراد: 1- نظریه تباین دین و سیاست 2- نظر همراهى دین و سیاست
خاستگاه نظریه جدائى دین از سیاست در حوزه مسیحیت بوده است شاید این بخاطر مضامین نادرستى است که در انجیل منحرف کنونى وجود دارد که کار قیصر را به قیصر واگذارید و کار پاپ را به پاپ! یا آنکه «دو شمشیر وجود دارد که در دست یکنفر قرار نمىگیرد یکى شمشیر قدرت سیاسى است و باید در دست قیصر قرار گیرد و یکى شمشیر قدرت مذهبى و باید در دست پاپ قرار گیرد.»
امام راحل عظیم الشأن معتقدند این تحریف مذهب حضرت مسیح است «مذهب مسیح را هم مسخ کردند، مذهب مسیح مسخ شد، هرگز نمىشود که دعوتش این باشد که فقط عبادت بکنید.»(9)
در ایران این زمزمه شیطانى (جدائى دین از سیاست) از ناحیه سه گروه دنبال شده است.
1- استبدادگران داخلى به هنگامى که مىدیدند دین سدّى مقابل دیکتاتوررى آنهاست، این تز را مطرح مىکردند و مىگفتند سخنگویان دین، عالمان دینى نباید در عرصه حکومت عرض اندام داشته باشند. ناصر قاجار در یکى از فرمانهاى خود مىنویسد: «وظیفه و تکلیف مجتهدین و علماى دینى این است که موعظه نمایند، نماز بخوانند، درس بگویند، مباحثه علمى نمایند، مرافعه شرعیه نمایند، سبب ربط خلق با خدا باشند نه اینکه مداخله در کار حکومتى نمایند و حکم بدهند و بخواهند حکم را خودشان اجرا کنند.»(10)
2- استعمارگران خارجى، آنان پیوسته اسلام را سدّى بزرگ در مقابل کامروائى شیطانى خویش مىدیدهاند و مىدیدند تا اسلام ناب هست سلطه آنها بر جوامع اسلامى یک رؤیاست. باتمام قوا کوشیدهاند و مىکوشند که اسلام زنده متحرک را (نه اسلام آمریکائى را) از صحنه منزوى کرده به حاشیه برانند. گلادستون نخست وزیر اسبق انگلستان در مجلس عوام آن کشور قرآن را بر روى میز مىکوبد و مىگوید: «تا این کتاب در میان مسلمانان است، راه نفوذ و استیلاى ما بر آنان بسته خواهد بود.(11) کاردینال «لانىگیرى». مىگوید: بدون تردید محکمترین دینى که زیر بار اسارت نمىرود اسلام است به همین جهت مبشران آرزو دارند که همه مسلمانان مسیحى گردند.»(12) آرى اینان نه اسلام را مىخواهند نه حضور اسلام در زندگى را که جلوهاى از آن حضور در عرصه سیاست و در حقیقت تعیین کننده چارچوب سیاست است.
3- جریان روشنفکرى وابسته و بیمار نیز پیوسته از جانبداران این تز شیطانى بودهاند. یکى از این نوع روشنفکران مىگوید: «آیا خیر جامعه و افراد در آن نیست که دین از سیاست به طور کلّى جدا باشد یعنى رهبران مذهبى مطلقا به امور آخرت و تزکیه نفس و بهتر ساختن رفتار و روحیه افراد به وسیله ارشاد و تعالیم دینى بپردازند و دیگر هیچ مداخلهاى در امور سیاسى نکنند و یا اینکه مصلحت و خیر جامعه در این است که رهبران دینى در عین حال رهبران سیاسى و امور حکومتى نیز باشند.»(13)
میرزا فتحعلى آخوند اف روشنفکر غربزده مىگوید: «الآن در فرنگستان و ینگى دنیا این مسئله دائر است که عقاید باطله یعنى اعتقادات دینیه موجب سعادت ملک و ملّت است یا اینکه موجب ذلّت ملک و ملّت است. کلّ فیلسوفان آن اقالیم متفقند در اینکه اعتقادات دینیه موجب ذلّت ملک و ملّت است در هر خصوص!!»(14) روشنفکر غربزده دیگر میرزا آقاخان کرمانى مىگوید: «بین عقل و دین ناسازگارى وجود دارد و بین آن دو قوه تناسب معکوس هست... اگر علماء دخالت بکنند آنوقت مىترسیم کسى از اداره امور مملکت و سیاست و پولتیک بر نیاید زیرا که علماء هیچ از امور سیاسى اطلاع ندارند.»(15)
متأسفانه ما شاهدیم که در اوج شکوفائى اسلام و در ایران اسلامى کسانى همین تفکر کهنه را دنبال کرده و در زندهترین و نوترین شرائطى که اسلام در طول غیبت کبرا حضرت امام زمان (عج) به خود دیده یعنى حاکمیت دین و اسلام و حضور آن در صحنه همچنان همان حرفهاى کهنه را تکرار مىکنند.و به صراحت سخن از جدائى دین از سیاست دارند و مىگویند: اسلام نیز چون مسیحیت در نهاد خود قابلیت عرض شدن و سکولاریزه شدن را دارد و چنین امرى در حال وقوع است که اسلام هم آرام آرام جایگاه واقعى خود را که امور اخلاق فردى است پیدا کند.(16) یا مىگویند: «دوران مدرن دوران حکومت و رهبرى عقل است و دین باید به عرصه زندگى خصوصى باز گردد، رهبرى ائمه و پیامبر هم به خاطر آن بود که هنوز مردم آن زمان عقل را مرجع استناد خود قرار نداده بودند.»(17) یامىگویند: «نظریه عینیت سیاست و دیانت زاییده افکار عامیانه و قدیمى است، دنیاى امروز دنیاى حکومت عقل و تفکر است.»(18) نیز مىگویند: «چون دین و سیاست از هم جدایند حکومت دینى هم غلط است، باید حکومت دینداران مورد توجه قرار گیرد و خواست آنان باید اجراء گردد.»(19) و از این قبیل اظهار نظرهاى کهنه را مىتوانید هر روز در برخى از روزنامههاى همسو با تفکر بیگانه گان ببینید. این تفکر «تباین جدائى دین از سیاست» دین را برنامه زندگى نمىداند و معتقد است که دین باید در حاشیه زندگى باشد نه در متن آن. امام راحل عظیم الشأن این تفکر را توطئه صهیونیستها مىداند:
«نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود و تبلیغات ضد اسلام و دسایس فکرى را نخست آنها شروع کردند... مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست، دین زندگى نیست، براى جامعه نظامات وقوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتى را نیاورده است اسلام فقط احکام حیض و نفاس است، اخلاقیاتى هم دارد اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد... براى آنکه معلوم شود فرق میان اسلام و آن چه به عنوان اسلام معرفى مىشود تا چه حداست شما را توجه مىدهیم به تفاوتى که میان قرآن و کتب حدیث با رسالههاى عملیه هست قرآن و کتابهاى حدیث که منابع احکام و دستورات اسلام است با رسالههاى عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مىشود از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگى اجتماعى مىتواند داشته باشد به کلّى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است از یک دوره کتاب حدیث که حدود 50 کتاب است و همه احکام اسلام را در بر دارد سه - چهار کتاب مربوط به عبادات، وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.»(20)
آنچه را که امام راحل در سالیان ظلمت بار طاغوت به عنوان توطئه صهیونیستها یاد کردند، متأسفانه در اوج شکوفائى نظام اسلامى توسط قلم بدستانى نا آگاه و یا مزدور تکرار مىشود که اسلام دین زندگى نیست!! هدف آن آخرت است!! دین از سیاست جداست قداست دین اقتضاى آن را دارد که از سیاست جدا کنیم و...، فقیه متأله آیة اللّه جوادى آملى در رابطه با شعار دین ستیزانه جدائى دین از سیاست سخن نغز و خواندنى دارند: «شعار شوم جدائى دین از سیاست» ساخته نیرنگ سیاسیون سیاسى کار دغل باز و پرداخته جمود و جهل تسبیح بدستان عافیت طلب و روشنفکر نمایان غافل، وابسته یا غیر وابسته است و گرنه هیچ سیاستمدار حکیمى سیاست را از دین جدا نمىداند بلکه آن دو را کاملاً بهم پیوسته و مرتبط مىشمرد. سیاسیون هوامدار و هوس پرست در راستاى اعمال سلطه سیاسى و حاکمیت فکرى و فرهنگى خود براى مقابله با ادیان حقیقى که نسبت به سلطهگران حالت پرخاشگرى و تهاجم دارند اقدام به دین سازى، مذهب تراشى و انحراف ادیان راستین الهى با نام قرائت جدید و امثال آن مىکنند و در این راه همت مىگمارند و از آن به عنوان زمینه ساز حضور فکرى و سیاسى سلطه گرانه خود استفاده مىکنند...»(21)
عینیت دین و سیاست
بینشى که زیارت جامعه کبیره الهام مىکند این است که نمىتواند دین از سیاست جدا باشد. البته سیاست به معناى صحیح آن که ترسیم شد. اگر کسى یک نظرى هر چند سریع و گذرا از اسلام داشته باشد بىتردید این واقعیت را باور خواهد کرد که اسلام دین زندگى است و براى همه عرصهها از جمله عرصه «سیاست» برنامه دارد. لکن باید بر این نکته تأکید داشته باشیم که آنچه از قرآن و روایات و سیره معصومین استفاده مىشود آن است که دین از سیاست جدا نیست. ولى باید سیاست در چارچوبه دین باشد نه دین در چارچوبه سیاست!! باید دین به سیاست خط بدهد نه سیاست به دین!! سیاست علوى این بود که دینش به سیاست خط مىداد. اما سیاست معاویه این بود که سیاستش به دین خط مىداد و از دین استفاده ابزارى مىکرد. کوته اندیشان روش معاویه را زیرکى و هشیارى مىنامیدند و مىگفتند: مولى على (ع) زیرکى معاویه را ندارد! حضرت در پاسخ اینان مىفرماید: «واللّه ما معاویه بادهى منّى و لکنّه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهى الناس و لکن کلّ غدرة فجرة و کل فجرة کفرة و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة و اللّه ما استغفل بالمکیدة و لا استغمر بالشدیدة،(22)
سوگند به خدا معاویه از من زیرکتر (سیاستمدارتر) نیست اما او نیرنگ مىزند و مرتکب انواع گناه مىشود اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین مردم بودم ولى هر نیرنگى گناه و هر گناهى نوعى کفر است. روز قیامت در دست هر حیله گرى پرچمى است که با آن شناخته مىشود. به خدا سوگند من با فریبکارى غافلگیر نمىشوم و با سختگیرى ناتوان نخواهم شد». با این تحلیل از عینیت دین و سیاست است که انبیاء سیاستمدار بودند. در روایت آمده است: «کان بنو اسرائیل تسوسهم انبیاءهم(23)؛ در بین امت بنى اسرائیل سیاستمداران آنان انبیاء بودند و آنان بودند که مدیریت مردم را به عهده داشتند.» در روایتى به صراحت پیامبر (ص) به عنوان سیاستمدار مردم معرفى شده است «ثم فوّض الى النبى(ص) امر الدین و الامة لیسوس عباده،(24) امر دین و امت به پیامبر واگذار شد تا بندگانش را سیاست (مدیریت و تدبیر) کند.» در روایتى دیگر امام معصوم «عالم بالسیاسه» معرفى شده است.(25) برترین جلوه سیاست حکومت و بدست گرفتن اداره حکومت است. هم پیامبر(ص) و هم امیرمؤمنان على علیه السلام حکومت تشکیل دادند با تمام شئونى که در یک حکومت مطرح است، نصبها، عزلها، مجازاتها و... و... و این را در شأن نبوت و امامت مىدیدند. در این باره نیز امام راحل سخنانى دلنشین و خواندنى دارند «رسول اللّه (ص) پایه سیاست را در دیانت گذاشته است. رسول اللّه (ص) تشکیل حکومت داده است، تشکیل مراکز سیاست داده است.»(26)، «اصولاً اساس اسلام از سیاست است، به وسیله پیغمبر اسلام و پس از آن تا مدتها حکومت تشکیل مىشد و آنها تمام امور سیاسى را در دست مىگرفتند».(27)، «رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست.»(28)، «مسئله حکومت در زمان پیغمبر بوده و سیاست هم بوده، در زمان امیر المؤمنین بوده و سیاست هم بوده است».(29)
«پیغمبر اسلام در سیاست دخالت نمىکرد؟ مىتوانید بگوئید پیغمبر هم یک عامل سیاسى بوده، پس کنار؟ در امور سیاست وارد نمىشد؟ تمام عمرش در امور سیاسى بود. تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامى و حکومت اسلامى تشکیل داد.»(30)
«حضرت امیر یک مملکت را اداره مىکرد، سیاستمدار یک مملکت بود. خاصیتى که در على بن ابى طالب (ع) بود که یک رجل سیاسى بود از خطش معلوم است که مرد سیاست بوده و از کاغذى که به مالک اشتر نوشته و دستورهائى که داده همهاش دستورهاى سیاسى است.»(31)
اینها برخى از کلمات امام راحل، این بزرگ اسلام شناس عصر ما و برداشت صحیح و درستى که از سیره پیامبر (ص) و معصومین (ع) این انوار تابناک جهان هستى عرضه کردهاند. سلام بر امامان معصوم که سیاستمداران خلق بودند. در تمام ادوار حدود 250 ساله حضور امامان علیهم السلام در جامعه ما شاهد تفسیر درست سیاست اسلامى در عرصههاى مختلف مىباشیم. اینکه در دوره خفقان باید چه سیاستى داشت؟ در دوره فضاى نسبتاً باز سیاسى چگونه باید عمل کرد؟ از فرصتها چگونه باید استفاده کرد؟ بحرانها را چگونه باید تبدیل به فرصت کرد؟ اینها و دهها مسئله دیگر در عرصه سیاست را باید از مکتب معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین الهام گرفت. این در حقیقت مدخلى بر شرح «ساسة العباد» بود به یارى خداوند در مقاله آینده اصول کلّى سیاست امامان معصوم سلام اللّه علیهم اجمعین را مطرح خواهیم کرد. انشاء اللّه...
پىنوشتها:
1- لغت نامه دهخدا، ج 29، ص 741؛ فرهنگ بزرگ سخن، ج 5، ص 4343.
2- اصول علم سیاست، ص 3.
3- صحیفه نور، ج 7، ص 127.
4- نهج البلاغه، خطبه 200.
5- خداوندان اندیشه سیاسى،ج 1، ص 467.
6- مجمع البحرین، ج 2، ص 906.
7- حیاة الامام حسن (ع)، ج 1، ص 142 - 143 ؛ سیرةالائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 525.
8- الحیاة السیاسیة للامام حسن، ص 5.
9- صحیفه نور، ج 5، ص 167.
10- افکار اجتماعى و سیاسى در آثار منتشر نشده دوره قاجار، ص 183 به نقل از دین و دولت در اندیشه اسلامى، ص 123.
11- ایدئولوژى و فرهنگ اسلامى از ژول لابوم، ص 16.
12- نقش کلیسا در ممالک اسلامى،ص 41.
13- بازیگران عصر طلائى دین و دولت در اندیشه اسلامى ص 126.
14- مقدمه فکرى نهضت مشروطیت، ص 42.
15- ایدئولوژى نهضت مشروطیت، ص 30.
16- آزادى یا توطئه نگاهى به کارنامه مطبوعات شبهه افکن، ص 106.
17- همان، ص 112.
18- همان.
19- همان، ص 113.
20- ولایت فقیه.
21- فناى مقربان، ص 260.
22- نهج البلاغ، خطبه 200.
23- مجمع البحرین، ج 2، ص 906.
24- اصول کافى، ج 1، ص 208.
25- اصول کافى، ج 1، ص 157.
26- صحیفه نور، ج 17، ص 138.
27- صحیفه نور، ج 18، ص 80.
28- صحیفه نور، ج 20، ص 28.
29- صحیفه نور، ج 20، ص 31.
30- صحیفه نور، ج 15، ص 56.
31- صحیفه نور، ج 7، ص 128.