بر ساحل معرفت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پرسش: آیا جنها مثل انسانها مکلّف هستند یا نه؟ آیا پیامبر و امام آنها همان پیامبر و امام انسانها مىباشد؟ با توجه به آیه شریفه (130، انعام) که رسول هر قومى از جنس خودش مىباشد؛ توضیح بفرمایید؟
پاسخ: یکى از اصول مسلم و معارف قرآن وجود جن است، و اعتقاد به آن یک واقعیت قرآنى است. قرآن کریم درباره آنها مىفرماید: «وَ الجانّ خَلَقناهُ مِن قبلُ مِن نار السَّمُوم» و پیش از آن، جن را از آتشى سوزان و بىدود خلق کردیم.(1) آیات و روایات دلالت دارند که جنها نیز مانند انسانها مکلف و مختار هستند.(2) از جمله آیاتى که بر اختیار و تکلیف جنها دلالت دارد، آیهاى است که مبعوث شدن پیامبرانى را براى آنها عنوان کرده است.(3) در جایى دیگر قرآن از قول خود جنها مىگوید: «و از میان ما برخى فرمانبردار و برخى منحرفند، پس کسانىکه به فرمانند، آنان در جستجوى راه درستند، ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود».(4)
آنها هم مانند انسانها، کافر و مسلمان هستند، یعنى برخى مسلمانند و برخى کافر. در سوره جن و احقاف، داستان ایمان آوردن گروهى از جنیان به پیامبر اسلام و کتاب آسمانى او بیان شده است که: رسول خدا - صلى الله علیه و آله - پس از آن که از مکه به سوى طائف رفت تا مردم را به اسلام دعوت کند، اما کسى دعوت آن حضرت را پاسخ نگفت. در بازگشت به محلى رسید که آن را وادى جن مىگفتند، شب را در آن جا ماند و به تلاوت آیات الهى مشغول شد، در آن هنگام شب گروهى از جنها، صداى صوت قرآن پیامبر - صلى الله علیه و آله - را شنیدند، گویا نور ایمان در دل آنها تابید و مجذوب پیامبر شدند و پس از فراغت پیامبر از تلاوت قرآن، به سوى قوم خود باز گشتند و قوم خود را بهسوى ایمان به رسول اسلام دعوت نمودند و بیان داشتند: «اى قوم ما! ما کتابىرا شنیدیم که بعد از موسى - علیه السلام - نازل شده است... اى قوم ما! دعوت کننده الهى را اجابت کنید و به او ایمان آورید، تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابى دردناک پناه دهد».(5)
صاحب تفسیر فتحالقدیر مىگوید: در مورد اینکه آیا خداوند سوى جنها رسولى از جنس خودشان فرستاده است یا نه، میان دانشمندان اختلاف است و ظاهر آیات قرآن دلالت دارد که رُسُل فقط از جنس انسان بودهاند (6) برخى دیگر از مفسران معتقدند که از (آیه 130، انعام) مىتوان استفاده کرد که: خداوند بهسوى جنها رُسُلى را از جنس خودشان فرستاده است به خاطر اینکه مخاطب در آیه دو طرف (انسان و جن) هستند و در روایت نیز آمده است که شخصى از حضرت على - علیه السلام - پرسید: آیا خداوند بهسوى جنها پیامبرى فرستاده است؟ امام على - علیه السلام - فرمود: بله، خداوند پیامبرى را که نامش «یوسف» بود بهسوى آنها فرستاد و آن پیامبر آنها را به سوى خداوند دعوت کرد اما جنها او را به قتل رساندند.(7)
پس از بعثت پیامبر اسلام - صلى الله علیه و آله - ، نبوت ایشان براى جنها نیز حجت بوده و پیامبر آنها هم حضرت محمد -صلى الله علیه و آله - مىباشد، چنان که عدهاى از جنها خود تصریح کردهاند که به پیامبر اسلام ایمان آوردهاند(8) و از قوم خود تقاضا کردند که به پیامبر اسلام و کتاب او ایمان بیاورند.(9)
سپس ائمه آنها هم اهلبیت و دوازده امام - علیهم السلام - مىباشد، چنان که از ابوحمزه ثمالى نقل شده است که: روزى جهت شرفیابىبه حضور امام باقر - علیه السلام - اجازه خواستم، گفتند: عدهاى در خدمت آن حضرت هستند، مدتى صبر کردم، پس کسانى خارج شدند، که آنها را نمىشناختم و غریب به نظرم آمدند! به حضرت عرض کردم: فدایت شوم، الآن زمان حکومت بنىامیه است و شمشیرهاى آنها خونریز است! (یعنى ورود افراد ناشناس براى آن حضرت خطرناک است)، امام فرمود: اى ابا حمزه اینان گروهى شیعه از طایفه جن بودند، آمده بودند تا از مسائل دینى خود سؤال کنند.(10) بنابراین ممکن است قبل از بعثت پیامبر اسلام پیامبرى از جنس خود جنیان مبعوث شده باشد، ولى پس از بعثت پیامبر اسلام(ص) و به امامت رسیدن ائمه - علیهم السلام - نبوت و امامت آن بزرگواران بر جن و انس حجت است.
* *
پرسش: در کاربردهاى قرآنى بین «یا أیّها النبى» و «یا أیّها الرسول» چه فرقى وجود دارد؟ آیا مترادفند؟ با توجه به این که «یا أیّها الرسول» تنها دو بار (مائده، 41 و 67) به کار رفته به نظر مىرسد که نکته قابل توجهى است.
پاسخ: «نبى» از مادّه «نبأ» به معناى «پیام» یا «پیام مهم» است. پیامبران الهى را از این نظر «نبى» مىگویند که پیام خداوند را به بندگان مىرسانند. گفته شده که این واژه، از ماده «نَبْوَه» به معناى رفعت و بلندى است و اطلاق این واژه بر انبیا به لحاظ بلندى مقام و مرتبه آنها مىباشد.
«رسول» در اصل از ماده «رسل» و به معناى حرکت توأم با آرامش است و از آن جا که فرستادگان پروردگار مأمورند با بندگان خدا با آرامش برخورد کنند، به آنها رسول گفته شده. رسول معناى وسیعى دارد که فرشتگان و پیامبران الهى را شامل مىشود و اصولاً رسول کسى است که علاوه بر دریافت وحى داراى مأموریت و رسالت ویژهاى است در حالى که «نبى» چنین نیست و خطاب خداوند متعال در آیه 67 سوره مائده از این گونه موارد است.(11)
«نبى» از جهت مصداق، اعم از «رسول» است؛ یعنى همه انبیا داراى مقام نبوت بودهاند؛ ولى مقام رسالت به گروهى خاص از ایشان اختصاص دارد؛ پس مقام رسول از نبى والاتر است، در قرآن گاهى «رسول» و «نبى» هر دو با هم آمدهاند مثل آیه 51 سوره مریم که در این صورت رسول غیر از نبى است؛ ولى گاهى به تنهایى استعمال شده که در این صورت ممکن است رسول و نبى داراى مفهوم واحد بوده و مترادف باشند.
در برخى از روایات آمده که «نبى» فرشته وحى را در خواب مىبیند و در بیدارى تنها صداى آن را مىشنود؛ ولى «رسول» در بیدارى هم او را مىبیند؛ پس بین آن دو عموم و خصوص مطلق بوده و «رسول» اخص است؛ یعنى هر رسولى «نبى» هست، ولى هر «نبىّ» رسول نیست.(12)
بنابراین، نمىتوان گفت که «رسول» و «نبى» با هم مترادفند.
همان طور که اشاره کردهاید جمله «یا أیّها الرسول» تنها دو بار در قرآن آمده است که در هر دو جا خداوند با لحن خاصى که روى سخن تنها با پیامبر است و به صراحت و تأکید دستور مىدهد که آن چه را از طرف پروردگار بر او نازل شده به مردم ابلاغ کند و از تهدید مخالفان نهراسد و نگران اسلام و مسلمین نباشد.
خطاب خداوند به خصوص در آیه 67، سوره مائده و تأکید در آن به وسیله تعبیر «یا أیّها الرسول» نشان مىدهد که سخن از حادثه مهمى در میان بوده که عدم ابلاغ و تبلیغ آن مساوى با عدم تبلیغ رسالت محسوب مىشده است و آن حادثه مهم نیز بر اساس روایات فراوان مسألهاى جز تعیین جانشین براى پیامبر(ص) و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین، چیز دیگرى نمىتواند باشد.(13)
* *
پرسش: دیدگاه قرآن درباره مسأله رجعت چیست؟
پاسخ: مسأله رجعت از مسلمات عقاید ما شیعیان است که در قرآن هم به این مسأله اشاره شده.، مثلاً در آیه 69 سوره مریم آمده است: «ثُمَّ لَنَنْزعنَّ من کلِّ شیعةٍ اَیُّهم اَشَدُّ على الرَّحمن عتیا» بزودى از هر جماعتى که متشکل شدند، متمرّدترین و سرکشترین آنها نسبت به خداى رحمان را بیرون مىآوریم، یعنى رؤسا و امامان ضلالت را بیرون مىآوریم که از این آیه نیز رجعت فهمیده مىشود. (14)
در آیه 83 سوره نمل مى فرماید «و یَوْمَ نَحْشُر مِنْ کلِّ اُمَّةٍ فوجًا مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ» یعنى [به خاطر بیاور ]روزى را که از هر امتى دستهاى آنها را که آیههاى ما را دروغ شمردهاند محشور کنیم و ردیف شوند» مرحوم علامه طباطبایى - رحمة الله - در تفسیر شریف المیزان ذیل این آیه مىفرمایند که آیه شریفه نمىتواند مربوط به وقایع قیامت باشد؛ بلکه از حشرى خبر مىدهد که قبل از روز قیامت واقع مىشود و دلیل عمده این ادعا نیز دو چیز است: یکى اینکه آیه فرمود: یوم نحشر من کل امة فوجا یعنى روزى که از هر امتى دستهاى را محشور کنیم، بدیهى است که در روز قیامت همه مردم از همه دستهها و امتها محشور مىشوند. «و حَشَرْناهم فَلَمْ نُغادِرْ منهم احدًا»(15) یعنى همه انسانها را برمىانگیزیم و یک نفر هم از قلم نمىافتد. پس اینکه آیه مىفرماید از هر امتى دستهاى را محشور مىکنیم، معلوم مىشود مراد از این حشر، قیامت نیست، بلکه مربوط به قبل از قیامت است. دلیل دیگر اینکه در چند آیه بعد (نمل، 87) روز قیامت و اوصاف وقایع آن روز را بیان مىکند و معنا ندارد که قبل از شروع به بیان اصل قیامت و وقایع آن، یکى از وقایع آن را جلوتر ذکر کند، پس معلوم مىشود آیه شریفه از حشرى خبر مىدهد که قبل از روز قیامت واقع مىشود. که همان رجعت نامیده مىشود)(16) البته در اصل رجعت روایات فراوانى داریم که اجمالاً به حد تواتر مىرسد.
* *
پرسش: چرا برخى از مطالب و داستانها در قرآن چندین بار تکرار شده است و حتى بعضى از آیات در یک سوره بیش از ده بار تکرار شده است؟
پاسخ: یکى از هدفهاى قرآن از تکرار بعضى آیات، استقرار و جایگزین کردن ایمان در جانهاى مردم و تثبیت عقاید و عبرتها و پند و اندرزهاى آن آیاتِ تکرار شده است؛ مانند برخى آیاتِ مربوط به توحید، قیامت، حساب، ثواب، عقاب، داستان پیامبران و...؛ به عنوان نمونه، در سوره مرسلات، آیه «ویل یومئذ للمکذبین» ده بار تکرار شده است. این سوره بسیارى از نعمتهایى را که خداوند به مردم عطا فرموده و همچنین بسیارى از بلاهایى را که بر آنها فرو فرستاده ذکر مىکند، و عبارت فوق (در آن روز واى بر تکذیب کنندگان) پس از هر نعمتى که خداوند به یاد مردم مىآورد و هر بلایى که آنان را از آن مىترساند، آمده است تا توجّهشان را به این نعمتها و بلاها جلب کند و با یادآورى آنها از ادامه تکذیب پیامبران و کفر پرهیز کنند.(17) 31 بار تکرار آیه «فبأىّ آلاء ربّکما تکذبان» در سوره الرحمن آن هم در مقطعهاى کوتاه، علاوه بر اینکه آهنگ جالب و زیبایى به سوره داده است، تکرار آن بعد از ذکر هر نعمت، باعث برانگیخته شدن حسّ شکرگزارى در انسان و شناخت مبدأ آن نعمتها مىشود و جنّ و انس را در برابر این واقعیت قرار مىدهد که در مورد این نعمتها بیندیشند و از عقل خود بپرسند که آیا این نعمتهاى الهى قابل انکار است؟ و اگر نیست چرا ولى نعمت خود را نشناسند و چرا در آستان مقدسش سر فرود نیاورند؟(18)
* *
پرسش: علت اینکه قرآن کریم، زنان پیامبراکرم(ص) را مادران امت مىنامد، چیست؟ آیا چون ازدواج مردان دیگر با ایشان حرام است، چنین فرموده است یا دلیل دیگرى دارد؟ چرا بعضى از زنان پیامبراکرم(ص) دشمن اهلبیت(علیهم السلام) شدند؟
پاسخ: الف) همانگونه که پیامبراکرم(ص) پدر روحانى و معنوى امت به شمار مىآید، همسران او نیز مادران معنوى امتش محسوب مىشوند.
پدر یا مادر روحانى، کسى است که نوعى حق معنوى داشته باشد؛ همچون پیامبراکرم(ص) که پدر روحانى امت محسوب مىشود و هم به خاطر ایشان است که همسرانشان نیز احترام مادر را پیدا مىکنند.
تحریم ازدواج با ایشان نیز یکى از شئون احترام آنها و احترام پیامبراکرم(ص) به شمار مىآید.(19)
ب) در طول تاریخ، بسیارند بزرگانى که همسرانى در شأن خود نداشتند و از جمع نشدن شرایط لازم رنج مىبردند. قرآن مجید نیز نمونههایى را از انبیاى بزرگ الهى ذکر کرده است. آیات شریفه 1 تا 4 سوره مبارکه تحریم نیز نشان مىدهد که پیامبراکرم(ص) نسبت به بعضى از همسرانش چنین بود. آنها به خاطر رقابتهایى که با یکدیگر داشتند، گاه روح پاک حضرتش را جریحهدار مىکردند و گاه با اعتراض به ایشان و یا افشاى سرّشان او را رنج مىدادند؛ تا آنجا که خداوند به سرزنش آنان و دفاع از پیامبرش پرداخته و مؤکدترین بیان را در این زمینه فرموده و آنها را به طلاق تهدید کرده است.
دشمنى با اهلبیت(علیهم السلام) از طرف برخى از زنان پیامبراکرم(ص) در زمان خود حضرت نیز سابقه داشت؛ حتى به مقام نبوت ایشان، (در شکل بازخواست) اهانت صورت مىگرفت. بعد از ایشان نیز در داستان «جنگ جمل»، دشمنى و بىاحترامىبه مقام نبوت نسبت به جانشینانش تکرار شد.(20)
این دشمنى و عداوت اختصاص به رسول اکرم(ص) نداشت بلکه عمیقتر و وسیعتر از آن بود به طورى که دامن فامیل و فرزندان على(ع) (حضرت خدیجه و حضرت زهرا(علیهما السلام)) را نیز مىگرفت، مثلاً عایشه خود را از حسن و حسین فرزندان على(ع) مخفى مىساخت و با آنان مانند نامحرمان رفتار مىنمود با اینکه ابنعباس بر او اعتراض مىکرد و مىگفت که حسن و حسین(علیهم السلام) نسبت به عایشه محرم هستند، هدف وى از این عمل چیزى جز انکار مقام فرزندى حسنین(علیهما السلام) نسبت به پیامبراکرم(ص) نبود.(21)
علت دیگر در کینه و عداوت بعضى از زنان پیامبراکرم(ص) نسبت به خاندان اهلبیت(علیهم السلام) به خاطر این نکته است که از على(ع) کینههاى بدر و اُحد و احزاب و... را به دل داشتند، چرا که امیرالمؤمنین(ع) تعداد زیادى از بستگان و نزدیکان ایشان را که در این جنگها در صف مشرکین بودند از میان برده بود، این کینهها و انتقامجویى آنها، در قلوب منافقین مخفى بود و جزئت اظهار آن را نداشتند، امّا روزى که حکومت را غصب کردند و اهلبیت(علیهم السلام) را منزوى کردند، تمام کینهها و حسادتها را بر این خاندان فرور ریختند.(22)
* *
[با تقدیر از مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى که در تهیّه پرسشها و پاسخهاى قرآنى، مجله را همراهى کردند.
ضمناً خوانندگان گرامى مىتوانند براى دریافت پاسخهاى قرآنى به این آدرس مکاتبه، یا تماس حاصل نمایند:
قم - صندوق پستى 3775 - 37185 نمابر: 7736270 - تلفن: 7742160 - 7742150]
پىنوشتها:
1) حجر، 27.
2) ذاریات / 56.
3) انعام / 130.
4) جن / 14 و 15.
5) احقاف، 30 و 31؛ ر.ک: نورالثقلین، عروسى الحویزى، ج 5، ص 19، نشر اسماعیلیان.
6) فتحالقدیر، على بن محمد شوکافى، ج 5، ص 26، دارالمعرفه، بیروت.
7) تفسیر الجدید، شیخ محمد سبزوارى، ج 3، ص 92، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، براى کسب آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: تفسیر ابنکثیر، ج 4، ص 260، ذیل آیه 29 / احقاف؛ تفسیر تبیان، ج 4، ص 276، ذیل آیه 130 انعام.
8) جن، 13.
9) احقاف / 31.
10) میزانالحکمه، محمدى رىشهرى، ج 2، ص 118، مکتب الاعلام الاسلامى.
11) ر.ک: مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، ص 200 و 503، دارالکتب العربى.
12) ر.ک: اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج 1، ص 23، دارالتعارف، بیروت / آموزش عقاید، استاد محمد تقى مصباح یزدى، ج 2، ص 72، سازمان تبلیغات اسلامى.
13) براى آگاهى بیشتر ر.ک: غایة المرام، مرحوم محدث بحرانى، چاپ سنگى / تفسیر نمونه، آیت اللَّه مکارم شیرازى و دیگران، ج 5، ص 3 - 23، دارالکتب الاسلامیة.
14) ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 14، ص 120، نشر دفتر انتشارات اسلامى.
15) کهف، 47.
16) ترجمه المیزان، سیدمحمدباقر موسوى همدانى، ج 15، ص 568 - 570، نشر: دفتر انتشارات اسلامى.
17) ر.ک: قرآن و روانشناسى دکتر محمدعثمان نجاتى، ترجمه دکتر عباس عرب، ص 248 - 254، نشر آستان قدس رضوى، چاپ چهارم.
18) تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج 23، ص 92 و 113، دارالکتب الاسلامیة، سوره الرحمن.
19) ر.ک: تفسیر نمونه، آیةاللَّه مکارم شیرازى و دیگران، ج 17، ص 204-206، دارالکتب الاسلامیة.
20) ر.ک: تفسیر نمونه، همان، ج 24، ص 282.
21) نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه سیدمرتضى عسگرى، ص 281، نشر المهدى.
22) ر.ک: بحار، علامه محمدباقر مجلسى، ج 43، ص 159، نشر الاحیاءالتراث العربى / چشمه در بستر، آقایى، ص 34 و 89، مؤسسه انتشارات حضور.
پاسخ: یکى از اصول مسلم و معارف قرآن وجود جن است، و اعتقاد به آن یک واقعیت قرآنى است. قرآن کریم درباره آنها مىفرماید: «وَ الجانّ خَلَقناهُ مِن قبلُ مِن نار السَّمُوم» و پیش از آن، جن را از آتشى سوزان و بىدود خلق کردیم.(1) آیات و روایات دلالت دارند که جنها نیز مانند انسانها مکلف و مختار هستند.(2) از جمله آیاتى که بر اختیار و تکلیف جنها دلالت دارد، آیهاى است که مبعوث شدن پیامبرانى را براى آنها عنوان کرده است.(3) در جایى دیگر قرآن از قول خود جنها مىگوید: «و از میان ما برخى فرمانبردار و برخى منحرفند، پس کسانىکه به فرمانند، آنان در جستجوى راه درستند، ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود».(4)
آنها هم مانند انسانها، کافر و مسلمان هستند، یعنى برخى مسلمانند و برخى کافر. در سوره جن و احقاف، داستان ایمان آوردن گروهى از جنیان به پیامبر اسلام و کتاب آسمانى او بیان شده است که: رسول خدا - صلى الله علیه و آله - پس از آن که از مکه به سوى طائف رفت تا مردم را به اسلام دعوت کند، اما کسى دعوت آن حضرت را پاسخ نگفت. در بازگشت به محلى رسید که آن را وادى جن مىگفتند، شب را در آن جا ماند و به تلاوت آیات الهى مشغول شد، در آن هنگام شب گروهى از جنها، صداى صوت قرآن پیامبر - صلى الله علیه و آله - را شنیدند، گویا نور ایمان در دل آنها تابید و مجذوب پیامبر شدند و پس از فراغت پیامبر از تلاوت قرآن، به سوى قوم خود باز گشتند و قوم خود را بهسوى ایمان به رسول اسلام دعوت نمودند و بیان داشتند: «اى قوم ما! ما کتابىرا شنیدیم که بعد از موسى - علیه السلام - نازل شده است... اى قوم ما! دعوت کننده الهى را اجابت کنید و به او ایمان آورید، تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابى دردناک پناه دهد».(5)
صاحب تفسیر فتحالقدیر مىگوید: در مورد اینکه آیا خداوند سوى جنها رسولى از جنس خودشان فرستاده است یا نه، میان دانشمندان اختلاف است و ظاهر آیات قرآن دلالت دارد که رُسُل فقط از جنس انسان بودهاند (6) برخى دیگر از مفسران معتقدند که از (آیه 130، انعام) مىتوان استفاده کرد که: خداوند بهسوى جنها رُسُلى را از جنس خودشان فرستاده است به خاطر اینکه مخاطب در آیه دو طرف (انسان و جن) هستند و در روایت نیز آمده است که شخصى از حضرت على - علیه السلام - پرسید: آیا خداوند بهسوى جنها پیامبرى فرستاده است؟ امام على - علیه السلام - فرمود: بله، خداوند پیامبرى را که نامش «یوسف» بود بهسوى آنها فرستاد و آن پیامبر آنها را به سوى خداوند دعوت کرد اما جنها او را به قتل رساندند.(7)
پس از بعثت پیامبر اسلام - صلى الله علیه و آله - ، نبوت ایشان براى جنها نیز حجت بوده و پیامبر آنها هم حضرت محمد -صلى الله علیه و آله - مىباشد، چنان که عدهاى از جنها خود تصریح کردهاند که به پیامبر اسلام ایمان آوردهاند(8) و از قوم خود تقاضا کردند که به پیامبر اسلام و کتاب او ایمان بیاورند.(9)
سپس ائمه آنها هم اهلبیت و دوازده امام - علیهم السلام - مىباشد، چنان که از ابوحمزه ثمالى نقل شده است که: روزى جهت شرفیابىبه حضور امام باقر - علیه السلام - اجازه خواستم، گفتند: عدهاى در خدمت آن حضرت هستند، مدتى صبر کردم، پس کسانى خارج شدند، که آنها را نمىشناختم و غریب به نظرم آمدند! به حضرت عرض کردم: فدایت شوم، الآن زمان حکومت بنىامیه است و شمشیرهاى آنها خونریز است! (یعنى ورود افراد ناشناس براى آن حضرت خطرناک است)، امام فرمود: اى ابا حمزه اینان گروهى شیعه از طایفه جن بودند، آمده بودند تا از مسائل دینى خود سؤال کنند.(10) بنابراین ممکن است قبل از بعثت پیامبر اسلام پیامبرى از جنس خود جنیان مبعوث شده باشد، ولى پس از بعثت پیامبر اسلام(ص) و به امامت رسیدن ائمه - علیهم السلام - نبوت و امامت آن بزرگواران بر جن و انس حجت است.
* *
پرسش: در کاربردهاى قرآنى بین «یا أیّها النبى» و «یا أیّها الرسول» چه فرقى وجود دارد؟ آیا مترادفند؟ با توجه به این که «یا أیّها الرسول» تنها دو بار (مائده، 41 و 67) به کار رفته به نظر مىرسد که نکته قابل توجهى است.
پاسخ: «نبى» از مادّه «نبأ» به معناى «پیام» یا «پیام مهم» است. پیامبران الهى را از این نظر «نبى» مىگویند که پیام خداوند را به بندگان مىرسانند. گفته شده که این واژه، از ماده «نَبْوَه» به معناى رفعت و بلندى است و اطلاق این واژه بر انبیا به لحاظ بلندى مقام و مرتبه آنها مىباشد.
«رسول» در اصل از ماده «رسل» و به معناى حرکت توأم با آرامش است و از آن جا که فرستادگان پروردگار مأمورند با بندگان خدا با آرامش برخورد کنند، به آنها رسول گفته شده. رسول معناى وسیعى دارد که فرشتگان و پیامبران الهى را شامل مىشود و اصولاً رسول کسى است که علاوه بر دریافت وحى داراى مأموریت و رسالت ویژهاى است در حالى که «نبى» چنین نیست و خطاب خداوند متعال در آیه 67 سوره مائده از این گونه موارد است.(11)
«نبى» از جهت مصداق، اعم از «رسول» است؛ یعنى همه انبیا داراى مقام نبوت بودهاند؛ ولى مقام رسالت به گروهى خاص از ایشان اختصاص دارد؛ پس مقام رسول از نبى والاتر است، در قرآن گاهى «رسول» و «نبى» هر دو با هم آمدهاند مثل آیه 51 سوره مریم که در این صورت رسول غیر از نبى است؛ ولى گاهى به تنهایى استعمال شده که در این صورت ممکن است رسول و نبى داراى مفهوم واحد بوده و مترادف باشند.
در برخى از روایات آمده که «نبى» فرشته وحى را در خواب مىبیند و در بیدارى تنها صداى آن را مىشنود؛ ولى «رسول» در بیدارى هم او را مىبیند؛ پس بین آن دو عموم و خصوص مطلق بوده و «رسول» اخص است؛ یعنى هر رسولى «نبى» هست، ولى هر «نبىّ» رسول نیست.(12)
بنابراین، نمىتوان گفت که «رسول» و «نبى» با هم مترادفند.
همان طور که اشاره کردهاید جمله «یا أیّها الرسول» تنها دو بار در قرآن آمده است که در هر دو جا خداوند با لحن خاصى که روى سخن تنها با پیامبر است و به صراحت و تأکید دستور مىدهد که آن چه را از طرف پروردگار بر او نازل شده به مردم ابلاغ کند و از تهدید مخالفان نهراسد و نگران اسلام و مسلمین نباشد.
خطاب خداوند به خصوص در آیه 67، سوره مائده و تأکید در آن به وسیله تعبیر «یا أیّها الرسول» نشان مىدهد که سخن از حادثه مهمى در میان بوده که عدم ابلاغ و تبلیغ آن مساوى با عدم تبلیغ رسالت محسوب مىشده است و آن حادثه مهم نیز بر اساس روایات فراوان مسألهاى جز تعیین جانشین براى پیامبر(ص) و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین، چیز دیگرى نمىتواند باشد.(13)
* *
پرسش: دیدگاه قرآن درباره مسأله رجعت چیست؟
پاسخ: مسأله رجعت از مسلمات عقاید ما شیعیان است که در قرآن هم به این مسأله اشاره شده.، مثلاً در آیه 69 سوره مریم آمده است: «ثُمَّ لَنَنْزعنَّ من کلِّ شیعةٍ اَیُّهم اَشَدُّ على الرَّحمن عتیا» بزودى از هر جماعتى که متشکل شدند، متمرّدترین و سرکشترین آنها نسبت به خداى رحمان را بیرون مىآوریم، یعنى رؤسا و امامان ضلالت را بیرون مىآوریم که از این آیه نیز رجعت فهمیده مىشود. (14)
در آیه 83 سوره نمل مى فرماید «و یَوْمَ نَحْشُر مِنْ کلِّ اُمَّةٍ فوجًا مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ» یعنى [به خاطر بیاور ]روزى را که از هر امتى دستهاى آنها را که آیههاى ما را دروغ شمردهاند محشور کنیم و ردیف شوند» مرحوم علامه طباطبایى - رحمة الله - در تفسیر شریف المیزان ذیل این آیه مىفرمایند که آیه شریفه نمىتواند مربوط به وقایع قیامت باشد؛ بلکه از حشرى خبر مىدهد که قبل از روز قیامت واقع مىشود و دلیل عمده این ادعا نیز دو چیز است: یکى اینکه آیه فرمود: یوم نحشر من کل امة فوجا یعنى روزى که از هر امتى دستهاى را محشور کنیم، بدیهى است که در روز قیامت همه مردم از همه دستهها و امتها محشور مىشوند. «و حَشَرْناهم فَلَمْ نُغادِرْ منهم احدًا»(15) یعنى همه انسانها را برمىانگیزیم و یک نفر هم از قلم نمىافتد. پس اینکه آیه مىفرماید از هر امتى دستهاى را محشور مىکنیم، معلوم مىشود مراد از این حشر، قیامت نیست، بلکه مربوط به قبل از قیامت است. دلیل دیگر اینکه در چند آیه بعد (نمل، 87) روز قیامت و اوصاف وقایع آن روز را بیان مىکند و معنا ندارد که قبل از شروع به بیان اصل قیامت و وقایع آن، یکى از وقایع آن را جلوتر ذکر کند، پس معلوم مىشود آیه شریفه از حشرى خبر مىدهد که قبل از روز قیامت واقع مىشود. که همان رجعت نامیده مىشود)(16) البته در اصل رجعت روایات فراوانى داریم که اجمالاً به حد تواتر مىرسد.
* *
پرسش: چرا برخى از مطالب و داستانها در قرآن چندین بار تکرار شده است و حتى بعضى از آیات در یک سوره بیش از ده بار تکرار شده است؟
پاسخ: یکى از هدفهاى قرآن از تکرار بعضى آیات، استقرار و جایگزین کردن ایمان در جانهاى مردم و تثبیت عقاید و عبرتها و پند و اندرزهاى آن آیاتِ تکرار شده است؛ مانند برخى آیاتِ مربوط به توحید، قیامت، حساب، ثواب، عقاب، داستان پیامبران و...؛ به عنوان نمونه، در سوره مرسلات، آیه «ویل یومئذ للمکذبین» ده بار تکرار شده است. این سوره بسیارى از نعمتهایى را که خداوند به مردم عطا فرموده و همچنین بسیارى از بلاهایى را که بر آنها فرو فرستاده ذکر مىکند، و عبارت فوق (در آن روز واى بر تکذیب کنندگان) پس از هر نعمتى که خداوند به یاد مردم مىآورد و هر بلایى که آنان را از آن مىترساند، آمده است تا توجّهشان را به این نعمتها و بلاها جلب کند و با یادآورى آنها از ادامه تکذیب پیامبران و کفر پرهیز کنند.(17) 31 بار تکرار آیه «فبأىّ آلاء ربّکما تکذبان» در سوره الرحمن آن هم در مقطعهاى کوتاه، علاوه بر اینکه آهنگ جالب و زیبایى به سوره داده است، تکرار آن بعد از ذکر هر نعمت، باعث برانگیخته شدن حسّ شکرگزارى در انسان و شناخت مبدأ آن نعمتها مىشود و جنّ و انس را در برابر این واقعیت قرار مىدهد که در مورد این نعمتها بیندیشند و از عقل خود بپرسند که آیا این نعمتهاى الهى قابل انکار است؟ و اگر نیست چرا ولى نعمت خود را نشناسند و چرا در آستان مقدسش سر فرود نیاورند؟(18)
* *
پرسش: علت اینکه قرآن کریم، زنان پیامبراکرم(ص) را مادران امت مىنامد، چیست؟ آیا چون ازدواج مردان دیگر با ایشان حرام است، چنین فرموده است یا دلیل دیگرى دارد؟ چرا بعضى از زنان پیامبراکرم(ص) دشمن اهلبیت(علیهم السلام) شدند؟
پاسخ: الف) همانگونه که پیامبراکرم(ص) پدر روحانى و معنوى امت به شمار مىآید، همسران او نیز مادران معنوى امتش محسوب مىشوند.
پدر یا مادر روحانى، کسى است که نوعى حق معنوى داشته باشد؛ همچون پیامبراکرم(ص) که پدر روحانى امت محسوب مىشود و هم به خاطر ایشان است که همسرانشان نیز احترام مادر را پیدا مىکنند.
تحریم ازدواج با ایشان نیز یکى از شئون احترام آنها و احترام پیامبراکرم(ص) به شمار مىآید.(19)
ب) در طول تاریخ، بسیارند بزرگانى که همسرانى در شأن خود نداشتند و از جمع نشدن شرایط لازم رنج مىبردند. قرآن مجید نیز نمونههایى را از انبیاى بزرگ الهى ذکر کرده است. آیات شریفه 1 تا 4 سوره مبارکه تحریم نیز نشان مىدهد که پیامبراکرم(ص) نسبت به بعضى از همسرانش چنین بود. آنها به خاطر رقابتهایى که با یکدیگر داشتند، گاه روح پاک حضرتش را جریحهدار مىکردند و گاه با اعتراض به ایشان و یا افشاى سرّشان او را رنج مىدادند؛ تا آنجا که خداوند به سرزنش آنان و دفاع از پیامبرش پرداخته و مؤکدترین بیان را در این زمینه فرموده و آنها را به طلاق تهدید کرده است.
دشمنى با اهلبیت(علیهم السلام) از طرف برخى از زنان پیامبراکرم(ص) در زمان خود حضرت نیز سابقه داشت؛ حتى به مقام نبوت ایشان، (در شکل بازخواست) اهانت صورت مىگرفت. بعد از ایشان نیز در داستان «جنگ جمل»، دشمنى و بىاحترامىبه مقام نبوت نسبت به جانشینانش تکرار شد.(20)
این دشمنى و عداوت اختصاص به رسول اکرم(ص) نداشت بلکه عمیقتر و وسیعتر از آن بود به طورى که دامن فامیل و فرزندان على(ع) (حضرت خدیجه و حضرت زهرا(علیهما السلام)) را نیز مىگرفت، مثلاً عایشه خود را از حسن و حسین فرزندان على(ع) مخفى مىساخت و با آنان مانند نامحرمان رفتار مىنمود با اینکه ابنعباس بر او اعتراض مىکرد و مىگفت که حسن و حسین(علیهم السلام) نسبت به عایشه محرم هستند، هدف وى از این عمل چیزى جز انکار مقام فرزندى حسنین(علیهما السلام) نسبت به پیامبراکرم(ص) نبود.(21)
علت دیگر در کینه و عداوت بعضى از زنان پیامبراکرم(ص) نسبت به خاندان اهلبیت(علیهم السلام) به خاطر این نکته است که از على(ع) کینههاى بدر و اُحد و احزاب و... را به دل داشتند، چرا که امیرالمؤمنین(ع) تعداد زیادى از بستگان و نزدیکان ایشان را که در این جنگها در صف مشرکین بودند از میان برده بود، این کینهها و انتقامجویى آنها، در قلوب منافقین مخفى بود و جزئت اظهار آن را نداشتند، امّا روزى که حکومت را غصب کردند و اهلبیت(علیهم السلام) را منزوى کردند، تمام کینهها و حسادتها را بر این خاندان فرور ریختند.(22)
* *
[با تقدیر از مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامى که در تهیّه پرسشها و پاسخهاى قرآنى، مجله را همراهى کردند.
ضمناً خوانندگان گرامى مىتوانند براى دریافت پاسخهاى قرآنى به این آدرس مکاتبه، یا تماس حاصل نمایند:
قم - صندوق پستى 3775 - 37185 نمابر: 7736270 - تلفن: 7742160 - 7742150]
پىنوشتها:
1) حجر، 27.
2) ذاریات / 56.
3) انعام / 130.
4) جن / 14 و 15.
5) احقاف، 30 و 31؛ ر.ک: نورالثقلین، عروسى الحویزى، ج 5، ص 19، نشر اسماعیلیان.
6) فتحالقدیر، على بن محمد شوکافى، ج 5، ص 26، دارالمعرفه، بیروت.
7) تفسیر الجدید، شیخ محمد سبزوارى، ج 3، ص 92، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، براى کسب آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: تفسیر ابنکثیر، ج 4، ص 260، ذیل آیه 29 / احقاف؛ تفسیر تبیان، ج 4، ص 276، ذیل آیه 130 انعام.
8) جن، 13.
9) احقاف / 31.
10) میزانالحکمه، محمدى رىشهرى، ج 2، ص 118، مکتب الاعلام الاسلامى.
11) ر.ک: مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، ص 200 و 503، دارالکتب العربى.
12) ر.ک: اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج 1، ص 23، دارالتعارف، بیروت / آموزش عقاید، استاد محمد تقى مصباح یزدى، ج 2، ص 72، سازمان تبلیغات اسلامى.
13) براى آگاهى بیشتر ر.ک: غایة المرام، مرحوم محدث بحرانى، چاپ سنگى / تفسیر نمونه، آیت اللَّه مکارم شیرازى و دیگران، ج 5، ص 3 - 23، دارالکتب الاسلامیة.
14) ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 14، ص 120، نشر دفتر انتشارات اسلامى.
15) کهف، 47.
16) ترجمه المیزان، سیدمحمدباقر موسوى همدانى، ج 15، ص 568 - 570، نشر: دفتر انتشارات اسلامى.
17) ر.ک: قرآن و روانشناسى دکتر محمدعثمان نجاتى، ترجمه دکتر عباس عرب، ص 248 - 254، نشر آستان قدس رضوى، چاپ چهارم.
18) تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج 23، ص 92 و 113، دارالکتب الاسلامیة، سوره الرحمن.
19) ر.ک: تفسیر نمونه، آیةاللَّه مکارم شیرازى و دیگران، ج 17، ص 204-206، دارالکتب الاسلامیة.
20) ر.ک: تفسیر نمونه، همان، ج 24، ص 282.
21) نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه سیدمرتضى عسگرى، ص 281، نشر المهدى.
22) ر.ک: بحار، علامه محمدباقر مجلسى، ج 43، ص 159، نشر الاحیاءالتراث العربى / چشمه در بستر، آقایى، ص 34 و 89، مؤسسه انتشارات حضور.