یهود در قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قرآن آئینه وحى الهى و یگانه مرجع زوالناپذیر بشرى است که تمسّک به آیاتش روشنگر دیدههاى بینا و اندیشههاى اهل تأمل است؛ چنان که خود همواره انسانها را به تدبّر در آیات الهى دعوت کرده و آن را ویژه اهل دانش و تعقل معرفى مىکند.
یکى از مباحث مهم و مورد تأکید قرآن کریم، تاریخ و عمل کرد یهود است که مرتب از سوى خداوند به مسلمانان تذکر داده مىشود تا از آن پند و اندرز گیرند. ما نیز به اندازه فهم اندک و توان خویش بر آن شدیم تا از چشمههاى زلال و جارى این کوثر هدایت جرعهاى بنوشیم: لذا از تفسیر گرانقدر «نمونه» به عنوان مرجع تفسیر آیات و کتاب تلمود (تعلیم دیانت و آداب یهود) که کتاب مقدس یهودیان است و نیز از پروتکلهاى صهیونیسم(1) استفاده شده است.
پیش از بعثت رسول گرامى اسلام، یهود در کتب خود خوانده بودند که: هجرت گاه آخرین پیامبر بین دو کوه «عِبر» و «احُد» مىباشد، بدین سبب از سرزمین خود هجرت کرده و هنگامى که به کوه احد رسیدند متفرّق شدند؛ عدهاى در «تیما» گروهى در «فدک» و جمعى در «خیبر» سکنى گزیدند.
پس از مدتى آنها که در «تیما» بودند جهت دیدار برادران خود حرکت کرده و در سرزمین مدینه ساکن شدند. آنها در مدت دوران سکونت خود اموال فراوانى کسب کردند. در این زمان سلطانى به نام «تَبَع» بر آنها لشکرکشى کرد و خواست به آن دیار ماندگار شود، ولى یهود اجازه نداده و مدّعى بودند که جز پیغمبر آخرالزمان کسى شایستگى حکومت بر آن سرزمین را ندارد. او نیز از خاندان خود دو قبیله «اوس» و «خزرج» را براى یارى پیامبرى که ظهور خواهد کرد در آن جا اسکان داد.
وقتى این دو قبیله جمعیتشان زیاد شد به اموال یهود تجاوز کردند. یهودیان گفتند: پیغمبر آخر الزمان حق ما را از شما خواهد گرفت. لذا منتظر ظهور پیامبر بودند، اما پس از بعثت پیامبر اسلام(ص) به خاطر این که بر خلاف تصوّر ذهنى و نژادپرستى آنها، پیامبر از قوم بنىاسرائیل نبود به او کفر ورزیدند. قرآن از این معامله آنها به «فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ» تعبیر مىکند که غضب اولى سرگردانى چهل ساله بنىاسرائیل در «بیابان تیه» بود.
عقاید تحریف شده یهود
یهودیان هم مانند گروهى از مسیحیان به خداوند نسبتهاى شرک مىبستند. در قرآن کریم آمده است: «وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً؛(2) این عقیده خرافى که خداوند داراى فرزند است، هم مسیحیان و هم جمعى از
یهود و هم مشرکان به آن اعتقاد داشتند. در جاى دیگر قرآن آمده: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ؛(3) یهود مىگفتند: «عُزَیر» پسر خداوند است که خداوند در جواب این سخن آنان مىفرماید: همه چیز در آسمان و زمین براى خداوند است و نیازى به فرزند ندارد.(4)
از آن جا که یهودیان بعد از ظهور اسلام قدرت خود را از دست داده بودند، این را به خدا نسبت داده و معتقد بودند: دست خداوند بسته است که به ما بخششى نمىکند: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ»(5) خداوند نیز در ادامه آیه در جواب به آنان مىفرماید: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ» دست آنها بسته شده و به لعن خداوند گرفتار شدهاند.
برنامه دیرینه یهود این است که همیشه خود را برتر از دیگران مىدانند(6) تا جایى که وقتى پیامبر اسلام نامهاى به یهودیان «بنىقینقاع» نوشتند و آنها را به انجام نماز و پرداخت زکات و انفاق (قرض به خداوند) دعوت کردند، گفتند: اگر خداوند فقیر نبود از ما قرض نمىخواست: «قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاء»(7)
مشاهده مىکنیم که یهودیان از دادن نسبتهاى ناروا به خداوند کوچکترین ابایى ندارند و حتى خود را برتر از خداوند مىدانند.
از تاریخ زندگى یهود - علاوه بر آیات قرآن کریم - چنین برمىآید که آنها خود را یک نژاد برتر مىدانسته و معتقد بودند که گل سر سبد جامعه انسانیت اند(8)، بهشت به خاطر آنها آفریده شده و آتش جهنم با آنها کارى ندارد.(9) آنها فرزندان خداوند و دوستان خاص او هستند. این خودخواهى ابلهانه در آیات مختلفى از قرآن که سخن از یهود به میان آمده منعکس شده است؛ مثلاً: «نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ؛(10)؛ فرزندان خداوند و دوستان خاصّ او هستیم.» و «وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى»(11)؛ آنها گفتند: کسى در بهشت داخل نمىشود، مگر این که یهودى یا نصرانى باشد.»
این پندارهاى موهوم از یک سو آنها را به ظلم، خیانت، گناه و طغیان دعوت مىکرد و از سوى دیگر به کبر و خودپسندى و خودبرتربینى. از آن جا که همیشه شیوه و روش قرآن بر منطق و استدلال استوار است، در پاسخ به این زیاده خواهى آنان چنین مىفرماید: «قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(12)؛ اگر آن چنان که شما مدّعى هستید سراى آخرت نزد خداوند مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مىگویید.»
ادعاهاى دروغین یهود یکى از دلایل روشن خودخواهى آنان است و این برترىطلبى با هیچ منطقى سازگار نیست، چنان چه قرآن پرده از روى تزویر و دروغ آنان برمىدارد، زیرا آنان به هیچ وجه حاضر به ترک زندگى دنیا نیستند: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ»(13)؛ آنها را حریصترین مردم و حتى حریصتر از مشرکان، بر زندگى این دنیا و اندوختن ثروت خواهى یافت (تا آن جا که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالى که این عمر طولانى او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است.»
در مباحث مقدماتى به بررسى ریشههاى تاریخى دشمنى یهود با اسلام پرداختیم و عقاید آنها نسبت به خداوند را مورد توجه و بررسى قرار دادیم، در ادامه این گفتار عقاید یهود درباره نبوت و وحى از دیدگاه قرآن مورد توجه قرار مىدهیم:
یهود در گفت و گوهاى خود با مسلمانان، همواره ادعا داشتند که تمام پیامبران از میان ما برخاستهاند و دین ما قدیمىترین ادیان و کتاب ما کهنترین کتاب آسمانى است، اگر محمد(ص) نیز پیامبر است باید از میان ما مبعوث شده باشد. این طرز تفکر و نژادپرستى یهود باعث شده بود که هر روز بهانه تازهاى گرفته و به اشکال تراشى و مخالفت با پیامبر بپردازند. از این رو قرآن در هر مرحله به بیان حقایق پرداخته و با اشاره به سابقه یهودیان به پیامبر و مسلمین دلدارى مىدهد آن جا که مىفرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَىْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَىْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ؛(14) یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى نزد خداوند ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند و بر باطلاند، در حالى که آنها در کتب خود خواندهاند.»
این آیه به بیان یکى دیگر از ادعاهاى بىدلیل آنها مىپردازد؛ ادعاهاى بىاساسى که منشأاى جز خودخواهى و خودبرتربینى ندارد. آنان در حالى چنین سخنانى را بر زبان جارى مىکنند که کتب آسمانى پیشین را خواندهاند. امّا چنان اسیر تعصّب و لجاجت شدهاند که به خود اجازه مىدهند در مقابل خداوند سر به طغیان گذاشته و این ادعاهاى واهى را مطرح کنند.
البته این آیه یک مژده و دلگرمىاى نیزبه مسلمین مىدهد که توجه داشته باشند همین افرادى که نبوّت رسول گرامى اسلام را زیر سؤال مىبرند و مسلمانان را به تمسخر برگرفته و با حرفهاى خود آنان را آزار مىدهند حتى یکدیگر را قبول ندارند ویهودیان و مسیحیان هر یک دیگرى را نفى مىکنند.
بنابراین مسلمین نباید از این موضوع زیاد ناراحت باشند. این پیروان متعصب تنها خود را بر حق مىدانند و فکر مىکنند با نفى دیگران مىتوانند خود را اثبات کنند. قرآن با اشاره به این مطلب مىفرماید: «وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ؛(15) [اهل کتاب ]گفتند: یهودى یا مسیحى شوید تا هدایت یابید.»
در واقع قرآن دست یهود را رو مىکند و شیوه هایى که آنان در پیش گرفتهاند را بیان مىکند. شیوه دیرینه تمام بدخواهان اسلام، نفى حقانیت پیامبر گرامى اسلام و ایجاد شک و شبهه در دل مسلمین بوده است، تا از این طریق مسلمین را دچار تردید کرده و از سعادت بازدارند و خود را به ثبوت رسانند، در حالى که توجه ندارند که این آیینهاى تحریف یافته توسط گروهى از هم کیشانشان هرگز نمىتواند موجب هدایت و سعادت بشر گردد.
این شیوه دیرینه که قرآن به صراحت آن را بیان کرده امروز نیز در دستور کار صهیونیزم و دشمنان اسلام قرار گرفته و تسلط بر رسانهها و شبکههاى اطلاعرسانى، آن را تسریع و تسهیل کرده است.
بنابراین مىکوشند تا با شبهه اندازى و تحریف افکار عمومى مسلمین، چهره حق را پوشانده و بر باطل خویش لباس حقیقت بپوشانند.(16)
این گروه نژادپرست و خودبرتربین پا از این هم فراتر نهاده و مىگفتند: حتى ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و «اسباط» همگى یهودى یا نصرانى بودهاند: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى»(17).
عجیب است که این تعصّب و لجام گسیختگىشان باعث شده است تا حتّى مسلّمات تاریخى را انکار کنند. این گروه که در کتمان حق، ید طولایى دارند، پیامبرانى چون: حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب را که قبل از حضرت موسى و عیسى به دنیا آمدهاند و از دنیا رفتهاند، از پیروان حضرت موسى و عیسى برمىشمارند و مىخواهند با کتمان این حقایق مردم را در بى راهه سرگردان کنند. لذا قرآن آنان را ستمکارترین مردم معرفى مىکند. کتمان کردن حقیقت پیامبر عظیم الشأن اسلام توسط اهل کتاب؛ مخصوصاً یهودیان باعث شده بود که مشرکان نزد پیامبر آمده و بگویند: تو چگونه پیامبرى هستى که کسى تو را تصدیق نمىکند؛ حتى یهود و نصارى براساس تورات و انجیل شهادت ندادهاند؟ !
این کارشکنىهاى پیوسته یهود، سبب گشته بود تا قرآن به بیان استدلالات محکم بپردازد، تا هم جواب دندان شکنى به اهل کتاب داده باشد و هم مسلمانان دل گرم شوند، آن جا که صریحاً مىفرماید:
«الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ؛(18) آنان که کتاب آسمانى بر آنان نازل کردیم، به خوبى پیامبر را مىشناسند؛ همان گونه که فرزندان خود را مىشناسند.»
این تعبیر شاید رساترین تعبیر براى شناخت آنها باشد، یهودیانى که علائم پیامبر آخرالزمان را دیده و مطمئن بودند که حضرت محمد آخرین پیامبر الهى است، تنها به خاطر تعصب و لجاجت این چنین باعث گمراهى دیگران شده و خود را به درّه هلاکت افکندند. اینان در حقیقت در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و سرمایه وجودى خود را باختهاند. بهانهجویىهاى یهود هیچ گاه تمامى نداشت. گویا یهود با بهانهگیرى متولد شده است. آنان همواره منتظر فرصتى بودند تا بهانهاى تازه بیابند و پیامبر را مورد اذیت و آزار قرار دهند. آنان با آن که پیامبر را خوب مىشناختند، به دلیل سر باز زدن از قبول اسلام بهانههاى عجیبى مىآوردند، مثلاً جمعى از بزرگان آنان نزد پیامبر آمده و گفتند: در کتاب تورات خداوند از ما پیمان گرفته است به کسى که ادعاى نبوت و پیامبرى مىکند ایمان نیاوریم مگر آن که براى ما حیوانى قربانى کند و آتش (صاعقهاى) از آسمان بیاید و آن را بسوزاند. البته منظور آنان هرگز تحقق حقیقت نبود، بلکه بهانهاى براى فرار از پذیرش اسلام بود. لذا اگر پیامبر این معجزه را انجام مىداد، باز هم آنها ایمان نمىآوردند؛ همان گونه که به پیامبران خود نیز ایمان نیاوردند.
از آن جا که قرآن همیشه با قوىترین سلاح، یعنى بیان شیوا و استدلال قوى و منطقى به مبارزه با کج فهمىها و لجاجتها برخاسته است، در پاسخ به این خواسته آنان مىفرماید:
«قُلْ قَدْ جَاءکُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِی بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؛(19) بگو پیش از من پیغمبرانى آمده و براى شما هرگونه معجزه آورده و این را هم که خواستید نیز آوردند پس اگر راست مىگویید و به این شرط ایمان مىآورید براى چه آن پیامبران را کشتید؟»
قرآن با اشاره به سرگذشت حضرت زکریا و یحیى و عدهاى از پیامبران بنىاسرائیلى که توسط خود آنان به قتل رسیدهاند استدلال مىکند که شما اگر راست مىگویید چرا به آنان ایمان نیاوردید و آنها را کشتید؟
در ادامه خداوند پیامبر خود را دلدارى مىدهد که اگر این جمعیت سخنان تو را پذیرفتند نگران نباش، زیرا این موضوع سابقه بسیار دارد و پیامبران پیش از تو را نیز تکذیب کردهاند.
در سوره مائده به یکى دیگر از کارشکنىها و عمل منافقانه یهود اشاره شده است: «وَمِنَ الَّذِینَ هادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ(20)؛ آنان زیاد به سخنان تو گوش مىدهند تا دستاویزى براى تکذیب تو بیابند.»
جالب است که حتى گوش دادن آنان نیز با عناد و لجاجت عجین است، گویى این گروه اندک سعى و تلاشى براى پذیرش حق و شناخت راه درست از خود نشان نمىدهند و همواره سعى در مخالفت با حق و حقیقت دارند؛ حتى حاضر نیستند که بگویند به سخنان تو گوش مىدهیم و راجع به آن فکر مىکنیم و اگر درست و خوب بود مىپذیریم، بلکه از همان ابتدا هدف خود را که همان عناد و دشمنى است مد نظر مىدهند.
از آن جا که علائم ظهور پیامبر اکرم در تورات موجود بود هرگاه مسلمانان یا افراد دیگرى راجع به این نشانهها از علماى یهود سؤال مىکردند آنها که گویا هیچ تعهدى جز دروغ و خدعه نسبت به عثمان نداشتند، از توضیح خوددارى نموده و آن حقایق را کتمان مىکردند. لذا خداوند با شدیدترین لحن این گروه را مورد سرزنش قرار داده مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ(21)؛ کسانى که دلایل روشن و وسایل هدایت را که نازل کردهایم بعد از بیان آن براى مردم در کتاب آسمانى، کتمان مىکنند خداوند آنها را لعنت مىکند، بلکه همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن مىکنند.»
اگر این کتمان حق صورت نگرفته بود، گروه کثیرى هدایت یافته بودند. گویى این یهودیان به هیچ صراطى مستقیم نیستند و انگار جز کارشکنى کار دیگرى بر دوش ندارند. جمعى دیگر از دانشمندان یهود، اوصاف پیامبر را تغییر داده و به خاطر حفظ موقعیت و منافع خود صفاتى بر ضدّ آن نوشتند. عوام مردم که کم و بیش صفات واقعى را شنیده بودند، مىگفتند: این فرد، جامع صفات است، اما علماى یهود از روى تورات تحریف شده، خود مىخواندند و باعث گمراهى عوام مىشدند. این عالم نماها، نه تنها به وظیفه و مسؤولیت خود در قبال علم و دانش عمل نمىکردند، بلکه سدّى در برابر مردم و عوام نیز بودند و حقایق را به نفع خود تحریف مىکردند. خداوند درباره این دسته از یهود مىفرماید: «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ(22)؛ واى بر آنها که مطلب را با دست خود مىنویسند و بعد مىگویند اینها از سوى خدا است.»
البته توجه به این نکته لازم است که عوام یهود از وضع علماى خود آگاه بودند، آنها مىدانستند که علمایشان صریحاً دروغ مىگویند، حرام و رشوه مىخورند و احکام خدا را تغییر مىدهند. به نوعى مىتوان گفت در کارهاى آنها شریک بودند که خداونداین تقلید را مورد نکوهش قرار مىدهد.
خداوند در جاى دیگر به بیان شیوه دیگرى از عنادورزى یهود مىپردازد که در خور تأمّل است: «مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا(23)؛ بعضى از یهود سخنان را از محل خود تحریف مىکنند (و به جاى این که بگویند شنیدیم و اطاعت کردیم) مىگویند شنیدیم و مخالفت کردیم.» این عناد یهود باعث مىشود که در نپذیرفتن حق تا این اندازه جسارت به خرج داده و با کمال بىشرمى بگویند: شنیدیم و مخالفت کردیم!
اگر این گروه به جاى کفر و سرکشى در برابر حقیقت و سخن حق خضوع به خرج داده بودند، این طور مورد لعنت خداوند قرار نمىگرفتند. این گروه آن قدر این خلافگویى و خلاف کارى آگاهانه را تکرار کردند تا این که به صورت طبیعت ثانویه براى آنها شد. گویى به طور کلى افکارشان مسخ و چشم و گوششان کور و کر شد. البته امروز نیز شاهد گزافه گویىها و خلاف کارىهاى آنها هستیم.
یکى دیگر از بهانهگیرىهاى یهود دراین آیه آمده است:
«یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاء(24)؛ یهودیان از تو درخواست کنند که (یک دفعه) بر آنان کتابى از آسمان فرود آورى.» گروهى از یهود نزد پیامبر اسلام آمده و گفتند: اگر تو پیغمبر خدا هستى، کتاب آسمانى خود را یک جا بر ما نازل کن. شکى نیست که این تقاضا جز لجاجت و بهانه جویى چیز دیگرى نبود. این یهودیان به جاى آن که به جنبه هدایتى و تربیتى آیات الهى دقت کنند و بدون توجه به این که گاه خود همین تدریجى بودن قرآن به هدف تربیتى آن بیشتر کمک مىکرد، سعى و کوشش خود را در اشکال تراشى و بیان سؤالهاى مغرضانه گذاشته بودند.
خداوند براى دل دارى به پیامبر به لجاجتها و بهانه جویىهاى یهود در برابر حضرت موسى اشاره فرموده و به بیان عنادها و انحرافات گذشتگان آنها از جمله گوساله پرستى مىپردازد. پس از آن جا که یهودیان زمان پیامبر نسبت به اعمال گذشتگان خود معترض نبودند در زمره آنان قرار مىگیرند.
توجه به این نکته نیز قابل توجه است که حتى در مورد این که تورات یک جا بر حضرت موسى(ع) نازل شده باشد دلیلى در دست نیست؛ گرچه فرمانهاى دهگانه یک جا بر حضرت موسى نازل شده است. قوم یهود همیشه به جاى توجه به هدف وحى و حکم الهى به ظواهر و مسائل بىربط و گاه کم اهمیت که نقشى در آن هدف متعالى ندارند به اشکال تراشى پرداخته و در مسیر شناخت حق ایجاد مانع مىکنند و باعث دور شدن خود و دیگران از اهداف متعالى وحى - که همانا تربیت انسان مىباشد - مىگردند که در ادامه به موارد دیگرى از این اشکالتراشىها اشاره مىکنیم:
روزى جمعى از علماى یهود نزد پیامبر آمده و سؤالاتى از آن حضرت پرسیدند و چون همه را منطبق بر تورات یافتند به اشکال تراشى پرداختند. یکى از آنها (ابن صوریا) سؤال کرد: فرشتهاى که بر تو نازل مىشود نامش چیست؟
پیامبر فرمود: جبرئیل.
ابن صوریا گفت: جبرئیل همیشه دستورات مشکل و سخت در مورد جنگ و جهاد مىآورد، ولى میکائیل دستورات سهل و ساده، اگر فرشته وحى تو میکائیل بود ما به تو ایمان مىآوردیم. لذا با این بهانه واهى از زیر بار حق رفتن شانه خالى کردند.
باید از اینان پرسید: مگر فرشتگان الهى منطبق بر خواسته خودشان عمل کرده و دستور مىآورند؟ خداوند در پاسخ به آنان چنین مىفرماید: هر کس دشمن جبرئیل باشد در حقیقت دشمن خداست.(25)
تعصّبات نژادى یهود در جاى دیگر شکل دیگرى به خود مىگیرد: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ؛(26) هنگامى که به آنها گفته شود به آن چه خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید مىگویند: ما به چیزى که بر خود ما نازل شده ایمان مىآوریم و به غیر از آن کافر مىشوند.»
آنها نه به انجیل ایمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبههاى نژادى و منافع خویش را در نظر مىگرفتند. قرآن پرده از روى دروغ آنها برداشته و مىفرماید: «اگر راست مىگویید و ایمان دارید پس چرا در گذشته به پیامبران خود ایمان نیاوردید و حتى آنها را به قتل رساندید؟»
قرآن با بیان گوساله پرستى یهود بعد از دیدن معجزات حضرت موسى سند محکم دیگرى بر ضد این دروغپردازىها ارائه مىدهد. این ایمانى که هم کشتن پیامبر خدا را روا مىدارد و هم اجازه گوساله پرستى مىدهد جاى تفکر و تأمّل دارد. گروهى از یهود پا را از این هم فراتر گذاشته و اصلاً صورت مسئله را پاک مىکردند و این گروه به پیامبر مىگفتند: به خدا سوگند! خداوند هیچ کتابى از آسمان فرو نفرستاده است: «مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْء».(27)
عجیب است که این حرف را کسانى مطرح مىکردند که خود را پیرو کتاب آسمانى تورات مىدانستند. البته با توجه به این که تورات کنونى (عهد جدید و عهد قدیم) از مرگ حضرت موسى و جریانهاى بعد از آن به صورت چیزى که در زمان گذشته اتفاق افتاده است یاد کرده و این توراتها لحن آسمانى ندارند، لذا مىتوان نتیجه گرفت که توسط شاگردان حضرت موسى یا دیگران تهیه شده است. پس قطعاً این تورات بر حضرت موسى نازل نشده است. منتها یهودیان عقیده دارند که این کتاب به دست کسانى نوشته شده که از وحى آسمانى باخبر بودند و به آن اعتماد مىکنند. شاید به همین دلیل آنان منکر نزول وحى؛ حتى بر حضرت موسى مىشدند، ولى خداوند در جواب آنها به الواح و مطالبى که بر حضرت موسى نازل گردیده اشاره دارد و این بیان مىکند که آنها حداقل قبول دارند که چنین چیزى از طرف خدا نازل شده. هرچند قسمتى را آشکار و قسمتى را پنهان مىکنند. این یهودیان تورات را به صورت پراکنده یادداشت مىکردند، آنچه به سودشان بود به مردم نشان مىدادند و آن چه به ضررشان بود مخفى مىکردند.
تا این جا عقاید یهود راجع به خداوند نبوت و وحى را مورد بررسى قرار دادیم؛ در ادامه، عقایدو رفتارهاى اجتماعى یهودیان را از دیدگاه آیات مورد دقت و توجه قرار مىدهیم که امروز هم شاهد بسیارى از این رفتارها در مورد یهودیان و صهیونیستها هستیم:
قبلاً اشاره شد که جمعى از یهودیان، آیات کتب آسمانى خود را تحریف و یا کتمان مىکردند. این گروه از کار خود بسیار خرسند و خوشحال مىشدند و در عین حال دوست داشتند مردم آنها را دانشمند، حامى دین و وظیفه شناس بدانند. اینان نه تنها احساس شرمندگى نمىکردند، بلکه به قدرى مغرور و از خود راضى بودند که از اعمال زشتشان احساس خرسندى و به آن مباهات مىکردند؛ حتى دوست داشتند که مردم آنها را نسبت به اعمال نیکى که هرگز انجام نداده بودند، مدح و تمجید کنند! قرآن کریم به بیان این روحیه یهودیان پرداخته و مىفرماید: «وَّیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْیَفْعَلُواْ؛(28) دوست دارند در برابر کار نیکى که انجام ندادهاند مورد ستایش قرار بگیرند.» که خداوند در ادامه آیه به آنان مژده عذاب مىدهد.
یکى دیگر از رفتارهاى یهود، پیمان شکنى است. بعد از آن که یهود دلایل و نشانههاى روشن پیامبر را مشاهده کرده و ایمان نیاوردند و در حقیقت بعد از این که به حقّانیت او پى برده و به خاطر اغراض خاص و منافع خود به مخالفت برخاستند، مرتب پیمان شکنى مىکردند؛ گویا این پیمانشکنى یهود با تاریخ همراه است. قرآن کریم در این باره مىفرماید: «أَوَکُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِیقٌ مِّنْهُم بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ(29)؛ آیا هر بار که آنان (یهود) پیمانى با خدا و پیامبر خدابستند، جمعى از آنان آن را به دور نیفکندند و با آن مخالفت نکردند؟ آرى اکثرشان ایمان نمىآورند.»
این گروه بعد از پیمان شکنى در کوه طور تا زمان پیامبر اکرم، یهود «بنىنضیر» و «بنى قریظه» بعد از ورود پیامبر به مدینه با او پیمان بستند که حداقل به دشمنانش کمک نکنند، ولى پیمان را شکستند و با مشرکان در جنگ احزاب برضد مسلمانان صف آرایى کردند و همواره درپیمان شکنى پیشقدم بودهاند.
اساساً این شیوه دیرینه اکثریت یهود است که تا امروز نیز ادامه دارد و شاهدیم که هرگاه منافع صهیونیستها و اسرائیل غاصب به خطر بیفتد تمام عهدنامههاى خود؛ حتى بین المللى را زیرپا گذاشته وبه بهانههاى واهى همه را به دست فراموشى مىسپارند. خداوند در آیه بعد با تأکید صریحتر و روشنترى مىفرماید: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُون؛(30) و چون پیغمبرى از جانب خدا بر آنان فرستاده شد که به راستى کتب آسمانى آنها گواهى مىداد، گروهى (از اهل کتاب) کتاب خدا را پشت سرانداختند، گویى از آن کتاب هیچ نمىدانند.»
تا آن زمان که پیامبر اسلام مبعوث نشده بود علماى یهود مردم را به آمدنش بشارت داده و نشانهها و مشخصات او را براى مردم بیان مىنمودند، اما هنگامى که به رسالت مبعوث گشت آن چنان از محتویات تورات رخ برتافتند که گویى هرگز آن را ندیده و نخوانده بودند.
آن چنان روح انحصارطلبى و خودخواهى بر یهود چیره گشته است که اگر آنان حکومت مادى یا معنوىاى بر مردم پیدا کنند و به چنین موقعیتى دست یابند هیچ حقى به صاحبش نخواهند داد و همه امتیازات را دربست در اختیار خود مىخواهند. قرآن کریم با اشاره به این موضوع مىفرماید: «أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّنَ الْمُلْکِ فَإِذًا لاَّ یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا(31)؛ اگر یهودیان سهمى از حکومت داشتند به مردم هیچ حقى نمىدادند (نقیر کنایه از امور بسیار کوچک است).»
علاوه بر آن ما امروز در جهانى زندگى مىکنیم که روزانه شاهد سلب حق حیات ساکنان اصلى سرزمین فلسطین توسط رژیم صهیونیستى هستیم.
یکى دیگر از صفات و روحیات یهود در آیه پنجاه و یک سوره نساء بیان شده است:
«کعب بن اشرف» که یکى از بزرگان یهود بود بعد از جنگ احد به اتفاق هفتاد نفر از یهودیان به سوى مکه آمد تا با مشرکان مکه بر ضدّ پیامبر پیمان بسته و پیمان قبلى خود با پیامبر را نقض کردند. آنها در خانههاى مشرکان مهمان شدند، یکى از مکّیان به کعب گفت: اگر مىخواهید همپیمان شویم باید بتهاى ما را سجده کنید. یهودیان بتها را سجده کردند و بعد از آن با مشرکان هم پیمان شدند. کعب به مشرکان گفت: «به خدا سوگند! آیین شما از آیین محمد(ص) بهتر است. لذا آیه پنجاه و یک سوره نساء نازل شد و یکى دیگر از صفات ناپسند یهود را منعکس کرد: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ سَبِیلاً(32)؛ ندیدى و تعجب نکردى از حال آنان که بهرهاى از کتاب آسمانى هم داشتند (یهودیان) باز چگونه به بتان و طاغوت گرویدند و به کافران مشرک مىگویند که راه شما به صواب نزدیکتر از طریقه اهل ایمان است.»
قوم یهود براى پیشبرد اهدافشان آنچنان با مشرکان سازش کارى نشان دادند که حتى براى جلب نظر آنان در برابر بتهاى آنها سجده مىکردند و آیین خرافى مشرکان را بر اسلام ترجیح مىدادند، با این که اهل کتاب بودند و مشترکاتشان با مسلمین بیشتر بود، اما تا این حد پیش رفتند که گفتند: راه شما از مسلمانان به هدایت نزدیکتر است. عجیبتر این که این روحیه ناپسند هم چنان در این قوم پابرجاست.
خداوند در آیهاى دیگر، چهره دیگرى از اهل کتاب و یهود را نشان مىدهد؛ چه این که عدهاى از یهود عقیده داشتند که مسئول حفظ امانتهاى دیگران نیستند، حتى حق دارند امانات آنها را تملک کنند. آنها مىگفتند: ما اهل کتاب هستیم و پیامبر و کتاب آسمانى در میان ما بوده، بنابراین اموال دیگران براى ما احترامى ندارد. این مطلب به قدرى در نزد آنان مسلّم بود که جنبه اعتقادى و مذهبى به خود گرفته بود.(33)
گروهى دیگر از یهود بعد از مسلمان شدن اعراب از پرداخت حقوق و امانتهاى آنها خوددارى مىکردند و چنین استدلال مىکردند که هنگام معامله، با ما مخالف نبودید، الآن که مذهب جدیدى اختیار کردهاید حقتان ساقط شده است. البته این آیه تصریح دارد که همه اهل کتاب این تفکر را نداشتند: «وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَّ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَآئِمًا(34)؛ بعضى از اهل کتاب اگر ثروت هنگفتى را به رسم امانت به او بدهى به موقع آن را پرداخت مىکند و بعضى دیگر حتى اگر یک دینار به آنها بسپارى از اداى آن سر باز مىزنند، مگر این که در برابر آنها توانایى و قدرت داشته باشى.»
امروز نیز صهیونیزم خودکامه چنین اعتقادى دارد و رفتارش در جامعه بین الملل گواه این ادّعاست.(35)
به خاطر همین اعتقاد و افکار تحریف شده است که قرآن در آیه سیزده سوره مائده درباره یهود مىفرماید: «تنها عده کمى از آنان پاک و حق شناس بودند» و این در حالى است که در آیه بعد درباره نصارى مىفرماید: «جمعى منحرف شدند».
پىنوشتها:
1 - در سال 1897 میلادى، شهر «بال» سوئیس در ضمن جلسهاى، شاهد پایه گذارى تصمیمات و راه کارهایى بود که اصول سیاست صهیونیزم و نوع نگرش آنها به جوامع انسانى را نشان مىداد. حاصل آن سخنرانىها را پروتکل نامیدند.
2 - سوره بقره آیه116.
3 - توبه، آیه30.
4 - ارواح یهود از ارواح دیگران افضل است، زیرا ارواح یهود جزء خداوند است هم چنان که فرزند جزء پدرش مىباشد، روحهاى یهود نزد خداوند عزیزتر است زیرا ارواح دیگران شیطانى و ارواح حیوانات است (تلمود).
5 - مائده، آیه64.
6 - اگر یهود نبود برکت از روى زمین برداشته مىشد، آفتاب ظاهر نمىگشت و باران نمىبارید. (تلمود).
7 - آل عمران، آیه181.
8 - میان قوم ما و غیر یهودیان تفاوتهاى قابل توجهى از لحاظ استعدادها و توانایىها وجود دارد و همین امر موجب مىشود که قوم ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد. غیر یهودیان اگرچه به ظاهر چشمانشان باز است ولى چیزى نمىبینند (پروتکل صهیونیزم).
- ملت برگزیده خداوند ما هستیم و لذا براى ما حیوانات انسان نمایى خلق کرده است، زیرا خداوند مىدانست که ما احتیاج به دو قسم حیوان داریم: 1 - حیوانات باشعور؛ مانند مسیحیان 2 - حیوانات بىشعور و غیرناطق مانند بهائم (تلمود).
9 - بهشت مخصوص یهود است و جهنم جایگاه مسلمانان و مسیحیان و جز گریه و زارى عاید آنها نمىشود چون زمینش از گِل و بسیار تاریک و بد بو است.
10 - مائده، آیه18.
11 - بقره، آیه111.
12 - همان، آیه94.
13 - همان، آیه96.
14 - همان، آیه113.
15 - همان، آیه135.
16 - براى آن که امر بر آنها مشتبه شود و ندانند که درباره چه موضوعى بحث کنند، فکر آنها را به مسائلى چون تفریح، سرگرمى، رفتن به کلوپها و... جلب مىکنیم و در مطبوعات موضوعاتى در مورد رقابتها و مسابقات هنرى و ورزشى برگزار شده مطرح مىکنیم.
17 - همان، آیه140.
18 - انعام، آیه20.
19 - آل عمران، آیه183.
20 - مائده آیه42.
21 - بقره، آیه159.
22 - همان، آیه79.
23 - نساء، آیه46.
24 - همان، آیه153.
25 - بقره، آیه97.
26 - همان، آیه91.
27 - انعام، آیه91.
28 - آل عمران، آیه188.
29 - بقره، آیه100.
30 - همان، آیه101.
31 - نساء آیه53.
32 - همان، آیه51.
33 - بر یهود لازم است که املاک غیر یهود را خریدارى کنند تا آنها صاحب ملک نباشند و همیشه سلطه اقتصادى با یهود باشد (تلمود) به کسانى که یهودى نیستند قرض ندهید، مگر آن که نزول بگیرید، در غیر این صورت قرض دادن به غیر یهود جایز نیست و ما مأموریم به آنها ضرر رسانیم (تلمود).
34 - آل عمران، آیه75.
35 - با خارج کردن پول از گردش اقتصادى، غیر یهودیان را با بحران اقتصادى رو به رو مىکنیم و سرمایهها و پولهاى آنها را دچار رکود مىنماییم و تمام راههاى اقتصادى را ما به آنها پیشنهاد مىکنیم. در ضمن یهودیان موظف به اجرا نخواهند بود. (پروتکل)
یکى از مباحث مهم و مورد تأکید قرآن کریم، تاریخ و عمل کرد یهود است که مرتب از سوى خداوند به مسلمانان تذکر داده مىشود تا از آن پند و اندرز گیرند. ما نیز به اندازه فهم اندک و توان خویش بر آن شدیم تا از چشمههاى زلال و جارى این کوثر هدایت جرعهاى بنوشیم: لذا از تفسیر گرانقدر «نمونه» به عنوان مرجع تفسیر آیات و کتاب تلمود (تعلیم دیانت و آداب یهود) که کتاب مقدس یهودیان است و نیز از پروتکلهاى صهیونیسم(1) استفاده شده است.
پیش از بعثت رسول گرامى اسلام، یهود در کتب خود خوانده بودند که: هجرت گاه آخرین پیامبر بین دو کوه «عِبر» و «احُد» مىباشد، بدین سبب از سرزمین خود هجرت کرده و هنگامى که به کوه احد رسیدند متفرّق شدند؛ عدهاى در «تیما» گروهى در «فدک» و جمعى در «خیبر» سکنى گزیدند.
پس از مدتى آنها که در «تیما» بودند جهت دیدار برادران خود حرکت کرده و در سرزمین مدینه ساکن شدند. آنها در مدت دوران سکونت خود اموال فراوانى کسب کردند. در این زمان سلطانى به نام «تَبَع» بر آنها لشکرکشى کرد و خواست به آن دیار ماندگار شود، ولى یهود اجازه نداده و مدّعى بودند که جز پیغمبر آخرالزمان کسى شایستگى حکومت بر آن سرزمین را ندارد. او نیز از خاندان خود دو قبیله «اوس» و «خزرج» را براى یارى پیامبرى که ظهور خواهد کرد در آن جا اسکان داد.
وقتى این دو قبیله جمعیتشان زیاد شد به اموال یهود تجاوز کردند. یهودیان گفتند: پیغمبر آخر الزمان حق ما را از شما خواهد گرفت. لذا منتظر ظهور پیامبر بودند، اما پس از بعثت پیامبر اسلام(ص) به خاطر این که بر خلاف تصوّر ذهنى و نژادپرستى آنها، پیامبر از قوم بنىاسرائیل نبود به او کفر ورزیدند. قرآن از این معامله آنها به «فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ» تعبیر مىکند که غضب اولى سرگردانى چهل ساله بنىاسرائیل در «بیابان تیه» بود.
عقاید تحریف شده یهود
یهودیان هم مانند گروهى از مسیحیان به خداوند نسبتهاى شرک مىبستند. در قرآن کریم آمده است: «وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً؛(2) این عقیده خرافى که خداوند داراى فرزند است، هم مسیحیان و هم جمعى از
یهود و هم مشرکان به آن اعتقاد داشتند. در جاى دیگر قرآن آمده: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ؛(3) یهود مىگفتند: «عُزَیر» پسر خداوند است که خداوند در جواب این سخن آنان مىفرماید: همه چیز در آسمان و زمین براى خداوند است و نیازى به فرزند ندارد.(4)
از آن جا که یهودیان بعد از ظهور اسلام قدرت خود را از دست داده بودند، این را به خدا نسبت داده و معتقد بودند: دست خداوند بسته است که به ما بخششى نمىکند: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ»(5) خداوند نیز در ادامه آیه در جواب به آنان مىفرماید: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ» دست آنها بسته شده و به لعن خداوند گرفتار شدهاند.
برنامه دیرینه یهود این است که همیشه خود را برتر از دیگران مىدانند(6) تا جایى که وقتى پیامبر اسلام نامهاى به یهودیان «بنىقینقاع» نوشتند و آنها را به انجام نماز و پرداخت زکات و انفاق (قرض به خداوند) دعوت کردند، گفتند: اگر خداوند فقیر نبود از ما قرض نمىخواست: «قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاء»(7)
مشاهده مىکنیم که یهودیان از دادن نسبتهاى ناروا به خداوند کوچکترین ابایى ندارند و حتى خود را برتر از خداوند مىدانند.
از تاریخ زندگى یهود - علاوه بر آیات قرآن کریم - چنین برمىآید که آنها خود را یک نژاد برتر مىدانسته و معتقد بودند که گل سر سبد جامعه انسانیت اند(8)، بهشت به خاطر آنها آفریده شده و آتش جهنم با آنها کارى ندارد.(9) آنها فرزندان خداوند و دوستان خاص او هستند. این خودخواهى ابلهانه در آیات مختلفى از قرآن که سخن از یهود به میان آمده منعکس شده است؛ مثلاً: «نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ؛(10)؛ فرزندان خداوند و دوستان خاصّ او هستیم.» و «وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى»(11)؛ آنها گفتند: کسى در بهشت داخل نمىشود، مگر این که یهودى یا نصرانى باشد.»
این پندارهاى موهوم از یک سو آنها را به ظلم، خیانت، گناه و طغیان دعوت مىکرد و از سوى دیگر به کبر و خودپسندى و خودبرتربینى. از آن جا که همیشه شیوه و روش قرآن بر منطق و استدلال استوار است، در پاسخ به این زیاده خواهى آنان چنین مىفرماید: «قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(12)؛ اگر آن چنان که شما مدّعى هستید سراى آخرت نزد خداوند مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مىگویید.»
ادعاهاى دروغین یهود یکى از دلایل روشن خودخواهى آنان است و این برترىطلبى با هیچ منطقى سازگار نیست، چنان چه قرآن پرده از روى تزویر و دروغ آنان برمىدارد، زیرا آنان به هیچ وجه حاضر به ترک زندگى دنیا نیستند: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ»(13)؛ آنها را حریصترین مردم و حتى حریصتر از مشرکان، بر زندگى این دنیا و اندوختن ثروت خواهى یافت (تا آن جا که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالى که این عمر طولانى او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است.»
در مباحث مقدماتى به بررسى ریشههاى تاریخى دشمنى یهود با اسلام پرداختیم و عقاید آنها نسبت به خداوند را مورد توجه و بررسى قرار دادیم، در ادامه این گفتار عقاید یهود درباره نبوت و وحى از دیدگاه قرآن مورد توجه قرار مىدهیم:
یهود در گفت و گوهاى خود با مسلمانان، همواره ادعا داشتند که تمام پیامبران از میان ما برخاستهاند و دین ما قدیمىترین ادیان و کتاب ما کهنترین کتاب آسمانى است، اگر محمد(ص) نیز پیامبر است باید از میان ما مبعوث شده باشد. این طرز تفکر و نژادپرستى یهود باعث شده بود که هر روز بهانه تازهاى گرفته و به اشکال تراشى و مخالفت با پیامبر بپردازند. از این رو قرآن در هر مرحله به بیان حقایق پرداخته و با اشاره به سابقه یهودیان به پیامبر و مسلمین دلدارى مىدهد آن جا که مىفرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَىْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَىْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ؛(14) یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى نزد خداوند ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند و بر باطلاند، در حالى که آنها در کتب خود خواندهاند.»
این آیه به بیان یکى دیگر از ادعاهاى بىدلیل آنها مىپردازد؛ ادعاهاى بىاساسى که منشأاى جز خودخواهى و خودبرتربینى ندارد. آنان در حالى چنین سخنانى را بر زبان جارى مىکنند که کتب آسمانى پیشین را خواندهاند. امّا چنان اسیر تعصّب و لجاجت شدهاند که به خود اجازه مىدهند در مقابل خداوند سر به طغیان گذاشته و این ادعاهاى واهى را مطرح کنند.
البته این آیه یک مژده و دلگرمىاى نیزبه مسلمین مىدهد که توجه داشته باشند همین افرادى که نبوّت رسول گرامى اسلام را زیر سؤال مىبرند و مسلمانان را به تمسخر برگرفته و با حرفهاى خود آنان را آزار مىدهند حتى یکدیگر را قبول ندارند ویهودیان و مسیحیان هر یک دیگرى را نفى مىکنند.
بنابراین مسلمین نباید از این موضوع زیاد ناراحت باشند. این پیروان متعصب تنها خود را بر حق مىدانند و فکر مىکنند با نفى دیگران مىتوانند خود را اثبات کنند. قرآن با اشاره به این مطلب مىفرماید: «وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ؛(15) [اهل کتاب ]گفتند: یهودى یا مسیحى شوید تا هدایت یابید.»
در واقع قرآن دست یهود را رو مىکند و شیوه هایى که آنان در پیش گرفتهاند را بیان مىکند. شیوه دیرینه تمام بدخواهان اسلام، نفى حقانیت پیامبر گرامى اسلام و ایجاد شک و شبهه در دل مسلمین بوده است، تا از این طریق مسلمین را دچار تردید کرده و از سعادت بازدارند و خود را به ثبوت رسانند، در حالى که توجه ندارند که این آیینهاى تحریف یافته توسط گروهى از هم کیشانشان هرگز نمىتواند موجب هدایت و سعادت بشر گردد.
این شیوه دیرینه که قرآن به صراحت آن را بیان کرده امروز نیز در دستور کار صهیونیزم و دشمنان اسلام قرار گرفته و تسلط بر رسانهها و شبکههاى اطلاعرسانى، آن را تسریع و تسهیل کرده است.
بنابراین مىکوشند تا با شبهه اندازى و تحریف افکار عمومى مسلمین، چهره حق را پوشانده و بر باطل خویش لباس حقیقت بپوشانند.(16)
این گروه نژادپرست و خودبرتربین پا از این هم فراتر نهاده و مىگفتند: حتى ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و «اسباط» همگى یهودى یا نصرانى بودهاند: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى»(17).
عجیب است که این تعصّب و لجام گسیختگىشان باعث شده است تا حتّى مسلّمات تاریخى را انکار کنند. این گروه که در کتمان حق، ید طولایى دارند، پیامبرانى چون: حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب را که قبل از حضرت موسى و عیسى به دنیا آمدهاند و از دنیا رفتهاند، از پیروان حضرت موسى و عیسى برمىشمارند و مىخواهند با کتمان این حقایق مردم را در بى راهه سرگردان کنند. لذا قرآن آنان را ستمکارترین مردم معرفى مىکند. کتمان کردن حقیقت پیامبر عظیم الشأن اسلام توسط اهل کتاب؛ مخصوصاً یهودیان باعث شده بود که مشرکان نزد پیامبر آمده و بگویند: تو چگونه پیامبرى هستى که کسى تو را تصدیق نمىکند؛ حتى یهود و نصارى براساس تورات و انجیل شهادت ندادهاند؟ !
این کارشکنىهاى پیوسته یهود، سبب گشته بود تا قرآن به بیان استدلالات محکم بپردازد، تا هم جواب دندان شکنى به اهل کتاب داده باشد و هم مسلمانان دل گرم شوند، آن جا که صریحاً مىفرماید:
«الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ؛(18) آنان که کتاب آسمانى بر آنان نازل کردیم، به خوبى پیامبر را مىشناسند؛ همان گونه که فرزندان خود را مىشناسند.»
این تعبیر شاید رساترین تعبیر براى شناخت آنها باشد، یهودیانى که علائم پیامبر آخرالزمان را دیده و مطمئن بودند که حضرت محمد آخرین پیامبر الهى است، تنها به خاطر تعصب و لجاجت این چنین باعث گمراهى دیگران شده و خود را به درّه هلاکت افکندند. اینان در حقیقت در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و سرمایه وجودى خود را باختهاند. بهانهجویىهاى یهود هیچ گاه تمامى نداشت. گویا یهود با بهانهگیرى متولد شده است. آنان همواره منتظر فرصتى بودند تا بهانهاى تازه بیابند و پیامبر را مورد اذیت و آزار قرار دهند. آنان با آن که پیامبر را خوب مىشناختند، به دلیل سر باز زدن از قبول اسلام بهانههاى عجیبى مىآوردند، مثلاً جمعى از بزرگان آنان نزد پیامبر آمده و گفتند: در کتاب تورات خداوند از ما پیمان گرفته است به کسى که ادعاى نبوت و پیامبرى مىکند ایمان نیاوریم مگر آن که براى ما حیوانى قربانى کند و آتش (صاعقهاى) از آسمان بیاید و آن را بسوزاند. البته منظور آنان هرگز تحقق حقیقت نبود، بلکه بهانهاى براى فرار از پذیرش اسلام بود. لذا اگر پیامبر این معجزه را انجام مىداد، باز هم آنها ایمان نمىآوردند؛ همان گونه که به پیامبران خود نیز ایمان نیاوردند.
از آن جا که قرآن همیشه با قوىترین سلاح، یعنى بیان شیوا و استدلال قوى و منطقى به مبارزه با کج فهمىها و لجاجتها برخاسته است، در پاسخ به این خواسته آنان مىفرماید:
«قُلْ قَدْ جَاءکُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِی بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؛(19) بگو پیش از من پیغمبرانى آمده و براى شما هرگونه معجزه آورده و این را هم که خواستید نیز آوردند پس اگر راست مىگویید و به این شرط ایمان مىآورید براى چه آن پیامبران را کشتید؟»
قرآن با اشاره به سرگذشت حضرت زکریا و یحیى و عدهاى از پیامبران بنىاسرائیلى که توسط خود آنان به قتل رسیدهاند استدلال مىکند که شما اگر راست مىگویید چرا به آنان ایمان نیاوردید و آنها را کشتید؟
در ادامه خداوند پیامبر خود را دلدارى مىدهد که اگر این جمعیت سخنان تو را پذیرفتند نگران نباش، زیرا این موضوع سابقه بسیار دارد و پیامبران پیش از تو را نیز تکذیب کردهاند.
در سوره مائده به یکى دیگر از کارشکنىها و عمل منافقانه یهود اشاره شده است: «وَمِنَ الَّذِینَ هادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ(20)؛ آنان زیاد به سخنان تو گوش مىدهند تا دستاویزى براى تکذیب تو بیابند.»
جالب است که حتى گوش دادن آنان نیز با عناد و لجاجت عجین است، گویى این گروه اندک سعى و تلاشى براى پذیرش حق و شناخت راه درست از خود نشان نمىدهند و همواره سعى در مخالفت با حق و حقیقت دارند؛ حتى حاضر نیستند که بگویند به سخنان تو گوش مىدهیم و راجع به آن فکر مىکنیم و اگر درست و خوب بود مىپذیریم، بلکه از همان ابتدا هدف خود را که همان عناد و دشمنى است مد نظر مىدهند.
از آن جا که علائم ظهور پیامبر اکرم در تورات موجود بود هرگاه مسلمانان یا افراد دیگرى راجع به این نشانهها از علماى یهود سؤال مىکردند آنها که گویا هیچ تعهدى جز دروغ و خدعه نسبت به عثمان نداشتند، از توضیح خوددارى نموده و آن حقایق را کتمان مىکردند. لذا خداوند با شدیدترین لحن این گروه را مورد سرزنش قرار داده مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ(21)؛ کسانى که دلایل روشن و وسایل هدایت را که نازل کردهایم بعد از بیان آن براى مردم در کتاب آسمانى، کتمان مىکنند خداوند آنها را لعنت مىکند، بلکه همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن مىکنند.»
اگر این کتمان حق صورت نگرفته بود، گروه کثیرى هدایت یافته بودند. گویى این یهودیان به هیچ صراطى مستقیم نیستند و انگار جز کارشکنى کار دیگرى بر دوش ندارند. جمعى دیگر از دانشمندان یهود، اوصاف پیامبر را تغییر داده و به خاطر حفظ موقعیت و منافع خود صفاتى بر ضدّ آن نوشتند. عوام مردم که کم و بیش صفات واقعى را شنیده بودند، مىگفتند: این فرد، جامع صفات است، اما علماى یهود از روى تورات تحریف شده، خود مىخواندند و باعث گمراهى عوام مىشدند. این عالم نماها، نه تنها به وظیفه و مسؤولیت خود در قبال علم و دانش عمل نمىکردند، بلکه سدّى در برابر مردم و عوام نیز بودند و حقایق را به نفع خود تحریف مىکردند. خداوند درباره این دسته از یهود مىفرماید: «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ(22)؛ واى بر آنها که مطلب را با دست خود مىنویسند و بعد مىگویند اینها از سوى خدا است.»
البته توجه به این نکته لازم است که عوام یهود از وضع علماى خود آگاه بودند، آنها مىدانستند که علمایشان صریحاً دروغ مىگویند، حرام و رشوه مىخورند و احکام خدا را تغییر مىدهند. به نوعى مىتوان گفت در کارهاى آنها شریک بودند که خداونداین تقلید را مورد نکوهش قرار مىدهد.
خداوند در جاى دیگر به بیان شیوه دیگرى از عنادورزى یهود مىپردازد که در خور تأمّل است: «مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا(23)؛ بعضى از یهود سخنان را از محل خود تحریف مىکنند (و به جاى این که بگویند شنیدیم و اطاعت کردیم) مىگویند شنیدیم و مخالفت کردیم.» این عناد یهود باعث مىشود که در نپذیرفتن حق تا این اندازه جسارت به خرج داده و با کمال بىشرمى بگویند: شنیدیم و مخالفت کردیم!
اگر این گروه به جاى کفر و سرکشى در برابر حقیقت و سخن حق خضوع به خرج داده بودند، این طور مورد لعنت خداوند قرار نمىگرفتند. این گروه آن قدر این خلافگویى و خلاف کارى آگاهانه را تکرار کردند تا این که به صورت طبیعت ثانویه براى آنها شد. گویى به طور کلى افکارشان مسخ و چشم و گوششان کور و کر شد. البته امروز نیز شاهد گزافه گویىها و خلاف کارىهاى آنها هستیم.
یکى دیگر از بهانهگیرىهاى یهود دراین آیه آمده است:
«یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاء(24)؛ یهودیان از تو درخواست کنند که (یک دفعه) بر آنان کتابى از آسمان فرود آورى.» گروهى از یهود نزد پیامبر اسلام آمده و گفتند: اگر تو پیغمبر خدا هستى، کتاب آسمانى خود را یک جا بر ما نازل کن. شکى نیست که این تقاضا جز لجاجت و بهانه جویى چیز دیگرى نبود. این یهودیان به جاى آن که به جنبه هدایتى و تربیتى آیات الهى دقت کنند و بدون توجه به این که گاه خود همین تدریجى بودن قرآن به هدف تربیتى آن بیشتر کمک مىکرد، سعى و کوشش خود را در اشکال تراشى و بیان سؤالهاى مغرضانه گذاشته بودند.
خداوند براى دل دارى به پیامبر به لجاجتها و بهانه جویىهاى یهود در برابر حضرت موسى اشاره فرموده و به بیان عنادها و انحرافات گذشتگان آنها از جمله گوساله پرستى مىپردازد. پس از آن جا که یهودیان زمان پیامبر نسبت به اعمال گذشتگان خود معترض نبودند در زمره آنان قرار مىگیرند.
توجه به این نکته نیز قابل توجه است که حتى در مورد این که تورات یک جا بر حضرت موسى(ع) نازل شده باشد دلیلى در دست نیست؛ گرچه فرمانهاى دهگانه یک جا بر حضرت موسى نازل شده است. قوم یهود همیشه به جاى توجه به هدف وحى و حکم الهى به ظواهر و مسائل بىربط و گاه کم اهمیت که نقشى در آن هدف متعالى ندارند به اشکال تراشى پرداخته و در مسیر شناخت حق ایجاد مانع مىکنند و باعث دور شدن خود و دیگران از اهداف متعالى وحى - که همانا تربیت انسان مىباشد - مىگردند که در ادامه به موارد دیگرى از این اشکالتراشىها اشاره مىکنیم:
روزى جمعى از علماى یهود نزد پیامبر آمده و سؤالاتى از آن حضرت پرسیدند و چون همه را منطبق بر تورات یافتند به اشکال تراشى پرداختند. یکى از آنها (ابن صوریا) سؤال کرد: فرشتهاى که بر تو نازل مىشود نامش چیست؟
پیامبر فرمود: جبرئیل.
ابن صوریا گفت: جبرئیل همیشه دستورات مشکل و سخت در مورد جنگ و جهاد مىآورد، ولى میکائیل دستورات سهل و ساده، اگر فرشته وحى تو میکائیل بود ما به تو ایمان مىآوردیم. لذا با این بهانه واهى از زیر بار حق رفتن شانه خالى کردند.
باید از اینان پرسید: مگر فرشتگان الهى منطبق بر خواسته خودشان عمل کرده و دستور مىآورند؟ خداوند در پاسخ به آنان چنین مىفرماید: هر کس دشمن جبرئیل باشد در حقیقت دشمن خداست.(25)
تعصّبات نژادى یهود در جاى دیگر شکل دیگرى به خود مىگیرد: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ؛(26) هنگامى که به آنها گفته شود به آن چه خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید مىگویند: ما به چیزى که بر خود ما نازل شده ایمان مىآوریم و به غیر از آن کافر مىشوند.»
آنها نه به انجیل ایمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبههاى نژادى و منافع خویش را در نظر مىگرفتند. قرآن پرده از روى دروغ آنها برداشته و مىفرماید: «اگر راست مىگویید و ایمان دارید پس چرا در گذشته به پیامبران خود ایمان نیاوردید و حتى آنها را به قتل رساندید؟»
قرآن با بیان گوساله پرستى یهود بعد از دیدن معجزات حضرت موسى سند محکم دیگرى بر ضد این دروغپردازىها ارائه مىدهد. این ایمانى که هم کشتن پیامبر خدا را روا مىدارد و هم اجازه گوساله پرستى مىدهد جاى تفکر و تأمّل دارد. گروهى از یهود پا را از این هم فراتر گذاشته و اصلاً صورت مسئله را پاک مىکردند و این گروه به پیامبر مىگفتند: به خدا سوگند! خداوند هیچ کتابى از آسمان فرو نفرستاده است: «مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْء».(27)
عجیب است که این حرف را کسانى مطرح مىکردند که خود را پیرو کتاب آسمانى تورات مىدانستند. البته با توجه به این که تورات کنونى (عهد جدید و عهد قدیم) از مرگ حضرت موسى و جریانهاى بعد از آن به صورت چیزى که در زمان گذشته اتفاق افتاده است یاد کرده و این توراتها لحن آسمانى ندارند، لذا مىتوان نتیجه گرفت که توسط شاگردان حضرت موسى یا دیگران تهیه شده است. پس قطعاً این تورات بر حضرت موسى نازل نشده است. منتها یهودیان عقیده دارند که این کتاب به دست کسانى نوشته شده که از وحى آسمانى باخبر بودند و به آن اعتماد مىکنند. شاید به همین دلیل آنان منکر نزول وحى؛ حتى بر حضرت موسى مىشدند، ولى خداوند در جواب آنها به الواح و مطالبى که بر حضرت موسى نازل گردیده اشاره دارد و این بیان مىکند که آنها حداقل قبول دارند که چنین چیزى از طرف خدا نازل شده. هرچند قسمتى را آشکار و قسمتى را پنهان مىکنند. این یهودیان تورات را به صورت پراکنده یادداشت مىکردند، آنچه به سودشان بود به مردم نشان مىدادند و آن چه به ضررشان بود مخفى مىکردند.
تا این جا عقاید یهود راجع به خداوند نبوت و وحى را مورد بررسى قرار دادیم؛ در ادامه، عقایدو رفتارهاى اجتماعى یهودیان را از دیدگاه آیات مورد دقت و توجه قرار مىدهیم که امروز هم شاهد بسیارى از این رفتارها در مورد یهودیان و صهیونیستها هستیم:
قبلاً اشاره شد که جمعى از یهودیان، آیات کتب آسمانى خود را تحریف و یا کتمان مىکردند. این گروه از کار خود بسیار خرسند و خوشحال مىشدند و در عین حال دوست داشتند مردم آنها را دانشمند، حامى دین و وظیفه شناس بدانند. اینان نه تنها احساس شرمندگى نمىکردند، بلکه به قدرى مغرور و از خود راضى بودند که از اعمال زشتشان احساس خرسندى و به آن مباهات مىکردند؛ حتى دوست داشتند که مردم آنها را نسبت به اعمال نیکى که هرگز انجام نداده بودند، مدح و تمجید کنند! قرآن کریم به بیان این روحیه یهودیان پرداخته و مىفرماید: «وَّیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْیَفْعَلُواْ؛(28) دوست دارند در برابر کار نیکى که انجام ندادهاند مورد ستایش قرار بگیرند.» که خداوند در ادامه آیه به آنان مژده عذاب مىدهد.
یکى دیگر از رفتارهاى یهود، پیمان شکنى است. بعد از آن که یهود دلایل و نشانههاى روشن پیامبر را مشاهده کرده و ایمان نیاوردند و در حقیقت بعد از این که به حقّانیت او پى برده و به خاطر اغراض خاص و منافع خود به مخالفت برخاستند، مرتب پیمان شکنى مىکردند؛ گویا این پیمانشکنى یهود با تاریخ همراه است. قرآن کریم در این باره مىفرماید: «أَوَکُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِیقٌ مِّنْهُم بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ(29)؛ آیا هر بار که آنان (یهود) پیمانى با خدا و پیامبر خدابستند، جمعى از آنان آن را به دور نیفکندند و با آن مخالفت نکردند؟ آرى اکثرشان ایمان نمىآورند.»
این گروه بعد از پیمان شکنى در کوه طور تا زمان پیامبر اکرم، یهود «بنىنضیر» و «بنى قریظه» بعد از ورود پیامبر به مدینه با او پیمان بستند که حداقل به دشمنانش کمک نکنند، ولى پیمان را شکستند و با مشرکان در جنگ احزاب برضد مسلمانان صف آرایى کردند و همواره درپیمان شکنى پیشقدم بودهاند.
اساساً این شیوه دیرینه اکثریت یهود است که تا امروز نیز ادامه دارد و شاهدیم که هرگاه منافع صهیونیستها و اسرائیل غاصب به خطر بیفتد تمام عهدنامههاى خود؛ حتى بین المللى را زیرپا گذاشته وبه بهانههاى واهى همه را به دست فراموشى مىسپارند. خداوند در آیه بعد با تأکید صریحتر و روشنترى مىفرماید: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُون؛(30) و چون پیغمبرى از جانب خدا بر آنان فرستاده شد که به راستى کتب آسمانى آنها گواهى مىداد، گروهى (از اهل کتاب) کتاب خدا را پشت سرانداختند، گویى از آن کتاب هیچ نمىدانند.»
تا آن زمان که پیامبر اسلام مبعوث نشده بود علماى یهود مردم را به آمدنش بشارت داده و نشانهها و مشخصات او را براى مردم بیان مىنمودند، اما هنگامى که به رسالت مبعوث گشت آن چنان از محتویات تورات رخ برتافتند که گویى هرگز آن را ندیده و نخوانده بودند.
آن چنان روح انحصارطلبى و خودخواهى بر یهود چیره گشته است که اگر آنان حکومت مادى یا معنوىاى بر مردم پیدا کنند و به چنین موقعیتى دست یابند هیچ حقى به صاحبش نخواهند داد و همه امتیازات را دربست در اختیار خود مىخواهند. قرآن کریم با اشاره به این موضوع مىفرماید: «أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّنَ الْمُلْکِ فَإِذًا لاَّ یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا(31)؛ اگر یهودیان سهمى از حکومت داشتند به مردم هیچ حقى نمىدادند (نقیر کنایه از امور بسیار کوچک است).»
علاوه بر آن ما امروز در جهانى زندگى مىکنیم که روزانه شاهد سلب حق حیات ساکنان اصلى سرزمین فلسطین توسط رژیم صهیونیستى هستیم.
یکى دیگر از صفات و روحیات یهود در آیه پنجاه و یک سوره نساء بیان شده است:
«کعب بن اشرف» که یکى از بزرگان یهود بود بعد از جنگ احد به اتفاق هفتاد نفر از یهودیان به سوى مکه آمد تا با مشرکان مکه بر ضدّ پیامبر پیمان بسته و پیمان قبلى خود با پیامبر را نقض کردند. آنها در خانههاى مشرکان مهمان شدند، یکى از مکّیان به کعب گفت: اگر مىخواهید همپیمان شویم باید بتهاى ما را سجده کنید. یهودیان بتها را سجده کردند و بعد از آن با مشرکان هم پیمان شدند. کعب به مشرکان گفت: «به خدا سوگند! آیین شما از آیین محمد(ص) بهتر است. لذا آیه پنجاه و یک سوره نساء نازل شد و یکى دیگر از صفات ناپسند یهود را منعکس کرد: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ سَبِیلاً(32)؛ ندیدى و تعجب نکردى از حال آنان که بهرهاى از کتاب آسمانى هم داشتند (یهودیان) باز چگونه به بتان و طاغوت گرویدند و به کافران مشرک مىگویند که راه شما به صواب نزدیکتر از طریقه اهل ایمان است.»
قوم یهود براى پیشبرد اهدافشان آنچنان با مشرکان سازش کارى نشان دادند که حتى براى جلب نظر آنان در برابر بتهاى آنها سجده مىکردند و آیین خرافى مشرکان را بر اسلام ترجیح مىدادند، با این که اهل کتاب بودند و مشترکاتشان با مسلمین بیشتر بود، اما تا این حد پیش رفتند که گفتند: راه شما از مسلمانان به هدایت نزدیکتر است. عجیبتر این که این روحیه ناپسند هم چنان در این قوم پابرجاست.
خداوند در آیهاى دیگر، چهره دیگرى از اهل کتاب و یهود را نشان مىدهد؛ چه این که عدهاى از یهود عقیده داشتند که مسئول حفظ امانتهاى دیگران نیستند، حتى حق دارند امانات آنها را تملک کنند. آنها مىگفتند: ما اهل کتاب هستیم و پیامبر و کتاب آسمانى در میان ما بوده، بنابراین اموال دیگران براى ما احترامى ندارد. این مطلب به قدرى در نزد آنان مسلّم بود که جنبه اعتقادى و مذهبى به خود گرفته بود.(33)
گروهى دیگر از یهود بعد از مسلمان شدن اعراب از پرداخت حقوق و امانتهاى آنها خوددارى مىکردند و چنین استدلال مىکردند که هنگام معامله، با ما مخالف نبودید، الآن که مذهب جدیدى اختیار کردهاید حقتان ساقط شده است. البته این آیه تصریح دارد که همه اهل کتاب این تفکر را نداشتند: «وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَّ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَآئِمًا(34)؛ بعضى از اهل کتاب اگر ثروت هنگفتى را به رسم امانت به او بدهى به موقع آن را پرداخت مىکند و بعضى دیگر حتى اگر یک دینار به آنها بسپارى از اداى آن سر باز مىزنند، مگر این که در برابر آنها توانایى و قدرت داشته باشى.»
امروز نیز صهیونیزم خودکامه چنین اعتقادى دارد و رفتارش در جامعه بین الملل گواه این ادّعاست.(35)
به خاطر همین اعتقاد و افکار تحریف شده است که قرآن در آیه سیزده سوره مائده درباره یهود مىفرماید: «تنها عده کمى از آنان پاک و حق شناس بودند» و این در حالى است که در آیه بعد درباره نصارى مىفرماید: «جمعى منحرف شدند».
پىنوشتها:
1 - در سال 1897 میلادى، شهر «بال» سوئیس در ضمن جلسهاى، شاهد پایه گذارى تصمیمات و راه کارهایى بود که اصول سیاست صهیونیزم و نوع نگرش آنها به جوامع انسانى را نشان مىداد. حاصل آن سخنرانىها را پروتکل نامیدند.
2 - سوره بقره آیه116.
3 - توبه، آیه30.
4 - ارواح یهود از ارواح دیگران افضل است، زیرا ارواح یهود جزء خداوند است هم چنان که فرزند جزء پدرش مىباشد، روحهاى یهود نزد خداوند عزیزتر است زیرا ارواح دیگران شیطانى و ارواح حیوانات است (تلمود).
5 - مائده، آیه64.
6 - اگر یهود نبود برکت از روى زمین برداشته مىشد، آفتاب ظاهر نمىگشت و باران نمىبارید. (تلمود).
7 - آل عمران، آیه181.
8 - میان قوم ما و غیر یهودیان تفاوتهاى قابل توجهى از لحاظ استعدادها و توانایىها وجود دارد و همین امر موجب مىشود که قوم ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد. غیر یهودیان اگرچه به ظاهر چشمانشان باز است ولى چیزى نمىبینند (پروتکل صهیونیزم).
- ملت برگزیده خداوند ما هستیم و لذا براى ما حیوانات انسان نمایى خلق کرده است، زیرا خداوند مىدانست که ما احتیاج به دو قسم حیوان داریم: 1 - حیوانات باشعور؛ مانند مسیحیان 2 - حیوانات بىشعور و غیرناطق مانند بهائم (تلمود).
9 - بهشت مخصوص یهود است و جهنم جایگاه مسلمانان و مسیحیان و جز گریه و زارى عاید آنها نمىشود چون زمینش از گِل و بسیار تاریک و بد بو است.
10 - مائده، آیه18.
11 - بقره، آیه111.
12 - همان، آیه94.
13 - همان، آیه96.
14 - همان، آیه113.
15 - همان، آیه135.
16 - براى آن که امر بر آنها مشتبه شود و ندانند که درباره چه موضوعى بحث کنند، فکر آنها را به مسائلى چون تفریح، سرگرمى، رفتن به کلوپها و... جلب مىکنیم و در مطبوعات موضوعاتى در مورد رقابتها و مسابقات هنرى و ورزشى برگزار شده مطرح مىکنیم.
17 - همان، آیه140.
18 - انعام، آیه20.
19 - آل عمران، آیه183.
20 - مائده آیه42.
21 - بقره، آیه159.
22 - همان، آیه79.
23 - نساء، آیه46.
24 - همان، آیه153.
25 - بقره، آیه97.
26 - همان، آیه91.
27 - انعام، آیه91.
28 - آل عمران، آیه188.
29 - بقره، آیه100.
30 - همان، آیه101.
31 - نساء آیه53.
32 - همان، آیه51.
33 - بر یهود لازم است که املاک غیر یهود را خریدارى کنند تا آنها صاحب ملک نباشند و همیشه سلطه اقتصادى با یهود باشد (تلمود) به کسانى که یهودى نیستند قرض ندهید، مگر آن که نزول بگیرید، در غیر این صورت قرض دادن به غیر یهود جایز نیست و ما مأموریم به آنها ضرر رسانیم (تلمود).
34 - آل عمران، آیه75.
35 - با خارج کردن پول از گردش اقتصادى، غیر یهودیان را با بحران اقتصادى رو به رو مىکنیم و سرمایهها و پولهاى آنها را دچار رکود مىنماییم و تمام راههاى اقتصادى را ما به آنها پیشنهاد مىکنیم. در ضمن یهودیان موظف به اجرا نخواهند بود. (پروتکل)