آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

در مجموعه مباحث در آستان امامان، امام‏شناسى را با الهام از زیارت بلند جامعه پى گرفتیم. در این مقاله واژه «عناصر الابرار» را محور بحث قرار مى‏دهیم.
براى بررسى این ویژگى باید واژه‏هاى «عناصر» و «ابرار» را جداگانه بحث کرده و سپس به تفسیر ترکیبى آن‏ها بپردازیم:
واژه «عناصر»
«عناصر» جمع عنصر است. عنصر به معناى ریشه و نسب است:(1)
چون دگرگون شد همه احوال من
گر نشد دیگر بگوهر عنصرم(2)
از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
«من کرم أصله لان قلبه و من خشن عنصره غلظ کبده؛(3) آن کس که شریف طینت است دل نرم دارد و آن کس که بد اصل است سخت دل مى‏باشد.»
واژه «ابرار»
گرچه ابى فارس، چهار معنا براى «برّ» ذکر مى‏کند (صدق - که نیکوکارى را در این معنا مى‏گنجاند - نوعى صدا، صحرا و گندم.(4)) لکن معنایى که در این جا مراد است نیکى و نیکوکارى است. بِرّ به معناى نیکى و بَر به معناى نیکوکار است و نیکوکارى گسترده، برگرفته از برّ به معناى صحرا و خشکى در مقابل دریا است(5) و ابرار جمع بَرّ (به فتح باء) است و «بَرّ» بر ذات مقدّس ربوبى - جلّ شأنه - اطلاق شده است: «انّه هو البَرّ الرحیم»(6) بر حضرت یحیى و حضرت عیسى (ع) نیز اطلاق شده است: «و برّاً بوالدیه»(7) «و برّاً بوالدتى»(8)
عناصر الابرار
دو معنا در تفاسیر زیارت جامعه براى این ترکیب ذکر شده است:
معناى اول - آن که گل خوبان با گل اهل بیت - علیهم السلام - سرشته است. در روایتى از معصومین(ع) آمده است:
«شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا؛(9) شیعیان ما از زیادى گل ما آفریده شده‏اند در شادى ما شادند و در اندوه ما محزون اند.»
در این رابطه روایات فراوانى وجود داشته و به این واقعیت تصریح شده است؛ گرچه ما عمق معناى روایات طینت را نمى‏فهمیم.

معناى دوم آن که «ابرار» به برکت ولایت شما اهل بیت(ع) «ابرار» شدند، یعنى اگر ولایت شما نبود، آنها در زمره «ابرار» قرار نمى‏گرفتند. انسان نمى‏تواند بدون ولایت اهل بیت - علیهم السلام - در جهت صعود گام بردارد، زیرا ولایت آن‏ها جلوه‏اى از ولایت الهى است، یعنى همان گونه که ولایت الهى در کمال انسان نقش اساسى دارد: «الله ولى الذین آمنوا»(10) و اگر انسان از این نعمت ولایت محروم شد از خود بیگانه مى‏شود: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم»(11) ولایت اهل بیت(ع) هم چنین نقشى دارد.
آنها صراط مستقیم به ولایت الهى اند: «انتم صراط الاقوم؛(12) راه استوار شمایید» برگزیدن راهى غیر از راه آنها به بیراهه رفتن است. بنابراین ورود در حوزه ابرار بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست پس آن‏ها عناصر الابرارند.

معناى سومى که براى «عناصر الابرار» به ذهن نویسنده این سطور آمد این است که: همان طور که اهل بیت(ع) «برّ» را به انسان‏ها آموختند، اگر سیره فعلى و قولى آنها نبود مردم نمى‏توانستند «نیکى و نیکوکارى» را بشناسند.
اهل بیت(ع) مصداق برّ در آیه ذیل اند:
«لَیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ(13)؛ نیکى آن نیست که صورت خود را به سوى مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکى و نیکوکار کسانى هستند که به خدا و روز رستاخیز، فرشتگان، کتاب آسمانى و پیامبران ایمان آورده‏اند و مال خود را با آن علاقه‏اى که به آن دارند به خویشاوندان، یتیمان، مسکینان، وامانده‏گان در راه، سائلان و بردگان انفاق مى‏کنند. نماز را برپاى داشته و زکات مى‏پردازند، به عهد خود به هنگامى که عهد بستند، وفا مى‏کنند و در برابر محرومیت‏ها و بیمارى‏ها در میدان جنگ استقامت مى‏نمایند. اینها کسانى هستند که راست مى‏گویند و براى خداوند حریم نگه مى‏دارند.»
منظور این آیه شریفه این است که به جاى بحث در مورد تغییر قبله و سر و صدا در این زمینه (که عمده سر و صداها را یهودى‏ها داشتند) به مسائل اصلى‏اى بپردازید که معیار ارزش انسانیت اند.
مصادیق برّ
در این آیه شریفه چند نمونه از مصادیق «برّ» ذکر شده است که عبارت اند از:
1 - ایمان
ایمان به خداوند، قیامت، فرشتگان، کتاب‏هاى انبیا و ایمان به انبیا زیربناى تمامى ارزش‏هاى اخلاقى است. اصولاً قرآن تمام نیکوکارى‏ها را با قید «فى سبیل الله» نیکى مى‏داند.
ایمان ستون فقرات تمام نیکى هاست. برخى ارزشهاى اخلاقى اى که در اسلام مطرح است در مکتب‏هاى مادّى هم ارزش است، با این تفاوت که در این مکتب‏ها نهایت سعى بر این است که مردم را عملاً درست کار و مطیع قانون بار بیاورند، ولى در اسلام این سخن مطرح است که علاوه بر درست‏کارى، درست اندیش بار بیایند.
در کشورهاى به اصطلاح متمدن اگر کسى عملاً مطیع اوامر قانون و تعالیم اخلاق باشد یک فرد خوب، وظیفه شناس و با فرهنگ شناخته مى‏شود ؛ اگرچه در باطن بداخلاق و نادرست باشد، ولى در آئین اسلام، مسلمان واقعى و وظیفه شناس کسى است که در درجه اول به اساس اسلام و تعالیم قانونى و اخلاقى آن ایمان داشته و سپس به آن عمل کند.
در خصلت ایمان، امامان - سلام الله علیهم اجمعین - سرآمدند.
در کتاب مناقب خوارزمى از قول «عمر» آمده است که من شهادت مى‏دهم که از پیامبر(ص) شنیدم:
«لو انّ السماوات السبع والارضین السبع وضعن فى کفّه میزان و وضع ایمان على فى کفه میزان لرجح ایمان على (ع)؛(14)اگر ایمان آنان که در آسمان‏هاى هفت گانه و زمین‏هاى هفت گانه‏اند در یک کفّه ترازو قرار داده و ایمان على(ع) را در کفه دیگر، ایمان على(ع) ترجیح خواهد یافت.»
در سخنى دیگر همین شخص به امام امیرالمؤمنین(ع) گفت:
«اما انت یا على فوالله لو وزن ایمانک بایمان اهل الارض لرجحهم؛(15) اما تو یا على اگر ایمانت را با ایمان همه زمینیان بسنجند ایمان تو از آنها برترى خواهد یافت.»
امام على(ع) طبق اعتراف همه دوستان و دشمنان اولین مؤمن به مکتب است؛ مؤمنى که آنچه در توان داشت در راه دین هزینه کرد. قلم از ترسیم این همه هزینه در راه ایمان عاجز است:
کتاب فضل تو را آب بحر کافى نیست‏
که‏تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم‏
ایمان امامان دیگر هم جلوه‏اى از ایمان بزرگ مرد جهان هستى، یعنى امیرمؤمنان على(ع) است.
2 - انفاق‏
دومین مصداق «برّ» در آیه مذکور انفاق، ایثار و بخشش‏هاى مالى به نیازمندان است. در این ویژگى هم امامان(ع) زبانزد و ضرب‏المثلند. امیرمؤمنان (ع) فرمود زمانى که با پیامبر (ص) بودم، گاه مى‏شد از فرط گرسنگى سنگ به شکم مى‏بستم و در همان روز صدقه‏ام چهل هزار دینار بوده است.(16)
(با توجه به آن که هر هزار دینار دیه یک انسان است مى‏توانید مبلغ چهل هزار دینار را به قیمت روز محاسبه کنید)
محمد بن حنفیه گوید: پدرم شبانه قنبر را مى‏خواند و آرد و خرما را به او مى‏داد و خود نیز همراهش مى‏رفت و آنها را در خانه‏هاى فقرایى که در روز شناسایى کرده بود مى‏گذاشت و مى‏رفت. به پدرم گفت: پدرجان! چرا روز این صدقه را به صاحبانش نمى‏دهى؟
حضرت فرمود: «یا بنى صدقة السرّ تطفى غضب الرّب؛(17) پسرم صدقه مخفیانه است که غضب خداى را مى‏نشاند.»
این نمونه‏ها در زندگى حضرت امیرمؤمنان على (ع) آن چنان زیاد است که اگر بخواهیم آن‏ها را بیاوریم، «مثنوى هفتاد من کاغذ شود»
انفاق دیگر امامان
1- در حدیثى آمده که امام حسن(ع) هیچ گاه سائلى را رد نکرد و در برابر درخواست او نه نگفت. به آن حضرت عرض شد: چگونه است که هیچ گاه سائلى را رد نمى‏کنى؟
فرمود: من سائل درگاه خدا، راغب در پیشگاه اویم، من شرم دارم که خود، درخواست کننده باشم و سائلى را رد کنم. معتادم کرده که نعمت‏هاى خود را بر من فرو ریزد و من نیز در برابر او عادت کرده‏ام که نعمش را به مردم بدهم و ترس آن دارم که اگر عادتم را ترک کنم اصل آن نعمت را از من دریغ دارد. سپس حضرت این دو بیت شعر را خواند:
اذا ما اتانى سائل قلت مرحباً
بمن فضله فرضٌ على معجل‏
و من فضله فضل على کل فاضل‏
و افضل ایام الفتى حین یسئل‏
هنگامى که سائلى نزد من آید بدو گویم: خوش آمدى اى کسى که فضیلت او بر من فرض است عاجل و کسى که فضیلت او برتر است بر هر فاضل و بهترین روزهاى جوانمرد روزى است که مورد سؤال قرار گیرد و از او چیزى درخواست شود.(18)

2- ابن شهر آشوب در کتاب مناقب روایت کرده است که مرد عربى وارد مدینه شد، پرسید: کریم‏ترین مردم در این شهر کیست؟ او را به امام حسین(ع) ارجاع دادند. مرد عرب وارد مسجد شد و آن حضرت را در حال نماز مشاهده کرد، پس آمد و در برابر حضرت ایستاد و این اشعار را انشا کرد:
لم یخب الآن من رجاک و من
حرک من دون بابک الحلقه
نومید نشد کسى که به تو امیدوار شد و نیز کسى که حلقه در خانه را حرکت داد.
انت جواد و انت معتمد
ابوک قد کان قاتل الفسقه‏
تویى بخشش گر و تویى پناهگاه، پدرت کشنده فاسقان و تبه کاران بود.
لولا الذى کان من اوائلکم‏
کانت علینا الجحیم منطبقه‏
اگر پدران شما نبودند جهنم ما را فرا گرفته بود.
امام سلام نماز را داده، به قنبر فرمود: از مالیه حجاز چیزى به جاى مانده؟ گفت: آرى، چهار هزار دینار. حضرت فرمود: آن را بیاور که شایسته‏تر از ما به آن مال نزد ما آمده است.
پس امام آن پول را در جامه‏اى پیچیده و به خاطر شرم آن مرد عرب دست خود را از شکافِ در بیرون برد و آن پارچه پول را به عرب داد و این اشعار راانشا کرد:
خذها فانى الیک معتذر
واعلم بانى علیک ذو شفقه‏
برگیر که من از تو پوزش مى‏خواهم و بدان که من به تو علاقه دارم.
لو کان فى سیرنا الغداه عصى‏
امست سمانا علیک مندفقه‏
اگر امروز قدرت و حکومتى در دست ما بود آسمان جود ما بر تو ریزان بود.
لکن ریب الزمان ذو غبر
والکفّ منى قلیلة النفقه‏
ولى حوادث روزگار در حال دگرگونى است و بخششِ دست من اندک است.
راوى مى‏گوید: مرد عرب آن مال را گرفت و گریست. امام که گریه او را دید فرمود: «لعلّک استقللت ما اعطیناک قال لا ولکن کیف تأکل التراب جودک؛ اى مرد! شاید عطاى ما را اندک به حساب آوردى؟ عرض کرد: نه، بلکه مى‏گریم که خاک جود و سخاوت شما را مى‏خورد.(19)

3 - در حالات امام سجاد(ع) آمده است: بسیارى از خانواده‏هاى محروم و نیازمند شبانگاه از لطف و بخشش مردى ناشناس بهره‏مند مى‏شدند و هرگز او را نشناختند، مگر زمانى که آن امام به شهادت رسید و آن مرد ناشناس دیگر به سراغ آنان نیامد، آن‏گاه بود که دانستند آن امدادگر ناشناس امام زین‏العابدین (ع) بوده است.(20)
وقتى بدن امام سجاد(ع) را غسل مى‏دادند آثارى بر پشت و شانه‏هاى حضرت مشاهده کردند و چون علّت را پرسیدند، دانستند که اینها آثارى است از نان‏ها و کوله بارهایى که امام (ع) براى تهیدستان بر دوش مى‏کشیده است.(21)
4- درباره امام باقر(ع) گفته‏اند: هرگز شنیده نشد که نیازمندى نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفى مواجه شده باشد.
امام باقر(ع) همواره توصیه مى‏کرد که وقتى نیازمندان به شما روى مى‏آورند و یا شما مى‏خواهید آنان را صدا بزنید بهترین نام‏ها و عناوین را درباره آنان به کار گیرید.(22)
امام صادق(ع) فرمود: در یکى از روزها به حضور پدرم رسیدم در حالى که میان نیازمندان مدینه هشت هزار دینار تقسیم کرده و یازده برده آزاد کرده بود.(23)
این تنها نمونه‏اى اندک از ایثار و انفاق امامان بود.(24)
بنابراین انفاق و ایثار و سخاوت جزء فرهنگ ابرار بوده و با جانشان عجین است.
3 - اقامه نماز
سوّمین ویژگى ابرار «اقامه نماز» است. اقامه نماز در قرآن در حقیقت اقامه همه معنویت‏ها است که نماز عَلَم و پرچم آنهاست.
«ابرار»، یاران خدا و پیوسته در پى احیاى معنویت اند. قرآن یاران خداوند را چنین مى‏ستاید:
«الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ»(25) یاران خدا کسانى هستند که هرگاه در زمین به آنان قدرت بخشیدیم نماز را برپا مى‏دارند و زکات را ادا مى‏کنند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏نمایند و پایان همه کارها از آن خداست.
اینها دغدغه‏هاى عمده یاران خداست که از مصادیق ابرارند. لذا نه تنها خود اهل نمازند، بلکه در پى گسترش فرهنگ نماز که همان فرهنگ معنویت است مى‏باشند که امامان - سلام الله علیهم اجمعین - پیشگام این فرهنگ ارزشمند بوده‏اند. در زندگى هر یک از آنها عشق و شیفتگى نسبت به نماز و معنویات موج مى‏زند. بنابراین آنان تفسیر معنویت و خضوع در پیشگاه ذات مقدّس ربوبى‏اند.
4 - اداى زکات‏
چهارمین ویژگى «ابرار» اداى زکات و حقوق واجب مالى است: «و آتى الزکوه».
«زکوة» در قرآن به معناى «زکوة» مصطلح نیست، بلکه به معناى مطلق وظیفه واجب مالى است.
بسیارند افرادى که در پاره‏اى از موارد حاضرند به مستمندان کمک کنند اما در اداء حقوق واجب سهل انگارى مى‏کنند. و به عکس گروهى غیر از اداى حقوق واجب به هیچ کمک دیگرى تن در نمى‏دهند؛ حتى حاضر نیستند یک دینار به نیازمندترین افراد بدهند آیه فوق با ذکر انفاق مستحب از یکسو و اداى حقوق واجب از سوى دیگر این هر دو گروه را از صف نیکوکاران واقعى خارج مى‏سازد و نیکوکار را کسى مى‏داند که در هر دو میدان انجام وظیفه کند.
جالب این که در مورد انفاق‏هاى مستحب، کلمه «على حبه» (با این که ثروت محبوب آنهاست) را ذکر مى‏کند، ولى در مورد زکات واجب این طور نیست، چون اداى حقوق واجب مالى یک وظیفه الهى و اجتماعى است و اصولاً نیازمندان طبق منطق اسلام در اموال ثروتمندان به نسبت معینى شریک اند. پرداختن مال شریک نیازى به این تعبیر ندارد.»(26)
5 - وفاء به عهد
پنجمین ویژگى ابرار وفاى به عهد است «والموفون بعهدهم اذا عاهدوا» وفاى به عهد یک ارزش انسانى است و اسلام هم آن قدر بر این اصل تأکید دارد که از ویژگى‏هاى تردیدناپذیر مؤمنان مى‏داند. «والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون»(27)؛ مؤمنین کسانى هستند که به امانت و عهد و پیمان خود وفا دارند.
آن قدر اولیاى دین بر این اصل تأکید دارند که امام کاظم(ع) از پدران بزرگوارش و آنها از پیامبر اکرم(ص) روایت مى‏کند که: «لا دین لمن لا عهد له؛(28) مسلمان نیست آن کس که به عهد و پیمانش وفادار نباشد.»
اهمیت این ارزش اخلاقى از این روست که سرمایه زندگى اجتماعى اعتماد متقابل افراد جامعه است و پیمان شکنى، این سرمایه را از بین مى‏برد، به همین دلیل است که در روایتى از حضرت امام باقر(ع) آمده:
«ثلاث لم یجعل الله عزّوجلّ لاحد فیهن رخصةً اداء الامانة الى البرّ والفاجر والوفاء بالعهد للبر والفاجر و برّ الوالدین برین کانا او فاجرین؛(29) سه چیز است که خداوند به احدى اجازت تخلف از آنها را نداده است:
[اول:] اداى امانت؛ چه صاحب امانت نیکوکار باشد چه گنه کار،
[دوم:] وفاى به عهد؛ خواه صاحب عهد صحیح العمل باشد یا بد عمل،
[سوم:] احترام و نیکى به پدر و مادر؛ خواه درستکار باشند یا بدکار.»
سیره قولى و عملى امامان - سلام الله علیهم اجمعین - پایبندى ارزش‏هاى اخلاقى از جمله این ارزش والاى اخلاقى بوده است.
امیرمؤمنان على(ع) مى‏فرمود: حتى نسبت به عهدى که با دشمن هم بسته‏اى پایبند باش:
«و ان عقدت بینک و بین عدوک عقدة او البسته منک ذمة فحط عهدک بالوفاء وارع ذمتک بالامانة فانّه لیس من فرائض الله شى‏ء الناس اشدّ علیه اجتماعاً مع تفرّق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظیم الوفاء بالعهود؛(30)
مالک اگر بین خود و دشمنت قرار دادى منعقد نمودى و به او امان دادى به عهدى که کرده‏اى وفادار باش و به امانى که داده‏اى پایبند بمان، زیرا بین واجبات و فرایض الهى هیچ چیز نزد مردم با اختلافاتى که در عقاید و افکار دارند به قدر وفاى به عهد مورد تعظیم و احترام نیستند.»
امیرمؤمنان على(ع) در جنگ صفین با حکمیت مخالف بود ولى بر حضرت تحمیل شد. وقتى خوارج نهروان دیدند فریب خورده‏اند پشیمان شده و به امیرمؤمنان (ع) فشار آوردند که قرارداد را نقض کند و همانند آنها توبه نماید! حضرت فرمود:
«ویحکم ابعد الرضا والعهد نرجع أو لیس الله تعالى قال «اوفوا بالعقود» و قال «واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لاتنقضوا الایمان بعد توکیدها و قد جعلتم الله علیکم کفیلاً انّ الله یعلم ما تفعلون؛(31) واى بر شما! آیا پس از رضایت و پیمان بازگردیم؟ مگر خداى تعالى نفرموده: «به عقدها وفا کنید» و فرموده: «به پیمان خدا وفا کنید؛ هنگامى که پیمان بستید و هیچ گاه سوگندها را که مؤکد و استوار کردید مشکنید در صورتى که خدا را بر خود ناظر و گواه گرفته‏اید و خدا به هر چه انجام مى‏دهید آگاه است.»
بنابراین امام على(ع) مفسّر این ارزش والاى اخلاقى شد.
همین سخن در مورد امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مورد قراردادى که با معاویه بسته شد نیز وجود دارد. آنان وفادار ماندند ؛ گرچه معاویه خیانت کرده و پیمان را شکست.
6 - صبر و استقامت
ششمین ویژگى ابرار، صبر در سختى‏ها و مشکلات است: «والصابرین فى البأساء والضراء و حین البأس».
(«بأساء» از ماده «بؤس» به معناى فقر، ضرّاء» به معناى درد و بیمارى و «حین البأس» به معناى هنگام جنگ است.)
مقام معظم رهبرى مد ظلّه در باب تفسیر صبر چنین فرموده‏اند: «بنابر آنچه مجموعاً از روایات به دست مى‏آید صبر را این گونه مى‏توان تعریف کرد:
«مقاومت آدمى در راه تکامل در برابر انگیزه‏هاى شرآفرین، فساد آفرین و انحطاط آفرین، براى مثال مى‏توان فعالیت یک کوهنورد را در نظر گرفت...
در راه رسیدن به قله بلند کوه، موانعى موجود است و این موانع چه از درون وجود آدمى و چه در خارج از هستى او، هر کدام به نوعى مزاحم و جلوگیر حرکت اویند: از درون، راحت‏طلبى، ترس، نومیدى و هوس‏هاى گوناگون او را از رفتن باز مى‏دارند و به صورت وسوسه‏هایى دامن گیر انگیزه‏ى حرکت و صعود را در او مى‏میرانند و از برون، سنگ، صخره، گرگ، دزد، خار و غیره... عملاً پاى او را از پیشروى باز مى‏دارند کسى که با مزاحمت هایى از این قبیل روبروست یا از شروع این راه خطرناک و پردرد سر و ادامه آن منصرف مى‏گردد و یا در برابر آنها مقاومت ورزیده و هر مانعى را به کمک اراده و حوصله از سر مى‏گذراند و به کار و راه خود ادامه مى‏دهد... این دومى صبر است.»(32)
به عبارت دیگر: مى‏توان گفت صبر یعنى هزینه کردن هر چه در توان است در جهت «دین مدارى».
ابرار برخورداران از این خصیصه والایند.
انبیا که سرسلسله ابرارند موصوف به این وصف الهى اند:
«وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا»(33)؛ پیامبرانى پیش از تو تکذیب شدند آنها در برابر تکذیب مخالفان استقامت ورزیدند تا آن که نصرت ما فرا رسید.
نیز خداوند پیامبرانى همچون اسماعیل، ادریس، ذا الکفل(34)، ایوب(35) و یعقوب(36) را به صبر مى‏ستاید.
نوزده بار در قرآن، پیامبر بزرگوار اسلام امر به صبر و استقامت شده است.(37)
حقیقتاً پیامبر بزرگوار اسلام سمبل صبر و استقامت بود، نه تهمت‏هاى فراوان همچون: کاهن(38)، ساحر(39)، مسحور(40) (کسى که جادوگرى او را سحر کرده)، مجنون(41)، کذّاب(42)، مفترى(43) و...
نه تهدیدها و نه کارشکنى‏ها و نه حصار سه ساله شعب ابى طالب و نه گرسنگى و محرومیت و نه آوارگى و... نتوانست استقامت او را درهم بشکند. لذا پس از بیست و سه سال مبارزه هدف خود را پیش برد و دین اسلام را گسترش داد.
جانشینان حقیقى او امامان معصوم - علیهم السلام - نیز با صبورى راه پرافتخار پیامبر(ص) را دنبال کردند:
«وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بآیَاتِنَا یُوقِنُونَ(44)؛ و از آنها امامان و پیشوایانى برگزیدیم که به فرمان ما مردم را هدایت مى‏کردند، به خاطر این که شکیبایى نموده و به آیات ما یقین داشتند.»
امامان - علیهم السلام - بى‏تردید از مصادیق «لما صبروا» هستند.
نمونه‏هاى صبر امامان فراوان است ولى مصداق شاخص آن صبر و سکوت تلخ 25 ساله امیرمؤمنان على(ع) است؛ سکوتى که براى حضرت بسیار تلخ بود همانند استخوان در گلو(45)، خاشاک در چشم(46) و براى حضرت سخت‏تر بود. از آن که نوک شمشیر را بر قلب گذاشته و یا تلخ‏ترین میوه (هندوانه ابى جهل) را بخورند.(47)
ولى چون امام على(ع) عاشق و شیفته بى‏قرار مکتب است؛ همان گونه که در دوره پیامبر سختى‏هاى جنگ را به جان خرید، در این مدت بیست و پنج ساله هم با صبرش این سختى‏ها را به جان خرید تا اساس اسلام آسیب نبیند.(48)
امیرمؤمنان على(ع) امام الابرار بوده و صبورى سیرت اوست.
به نظر مى‏رسد این تفسیر سوم، تفسیرى قرآنى از عناصر الابرار است.
سلام بر امامان - سلام الله علیهم اجمعین - که تفسیر «برّ»اند و «ابرار»، هرچه دارند از سیرت فعلى و سنّت قولى آنان است.
امید که پیرو شایسته راهشان باشیم. ان‏شاء الله.
پى‏نوشت‏ها:
1 - مجمع البحرین، ج‏2، ص‏1278، «العنصر الاصل والنسب»
2 - ناصر خسرو.
3 - اصول کافى، ج‏1، ص‏27، ح‏29.
4 - مقائیس اللغة، واژه «برّ».
5 - مفردات راغب، واژه «برّ».
6 - سوره طور، آیه‏28.
7 - مریم، آیه‏14.
8 - همان، آیه‏32.
9 - بحارالانوار، ج‏5، ص‏225.
10 - بقره، آیه‏257.
11 - حشر، آیه‏19.
12 - زیارت جامعه کبیره.
13 - بقره، آیه‏178.
14 - مناقب خوارزمى، ص‏131.
15 - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج‏12، ص‏259.
16 - موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج‏9، ص‏173؛ به نقل از ربیع الابرار، ج‏2، ص‏147.
17 - همان، ص‏174، به نقل از ربیع الابرار زمخشرى، ج‏2، ص‏148.
18 - زندگانى امام حسن مجتبى، ص‏335، به نقل از نورالابصار شلبنجى، ص‏111.
19 - زندگانى امام حسین(ع)، ص‏577، و 578؛ به نقل از مناقب ابن شهر آشوب.
20 - کشف الغمة، ج‏2، 266.
21 - خصال صدوق، ص‏517.
22 - احقاق الحق، ج‏12، ص‏189.
23 - بحارالانوار، ج‏46، ص‏302.
24 - درسى از سخاوت پیشوایان، ص‏132، نمونه از سخاوت امامان ذکر شده است.
25 - سوره حج، آیه‏41.
26 - تفسیر نمونه، ج‏1، ص‏600.
27 - مؤمنون، آیه‏8.
28 - میزان الحکمة، ج‏5، ص‏2147، «عهد» به نقل از نوادر راوندى، ص‏5.
29 - اصول کافى، ج‏2، ص‏162.
30 - نهج البلاغه، نامه 51.
31 - وقعة صفین، ص‏514.
32 - گفتارى در باب صبر، ص‏10 و 11.
33 - سوره انعام، آیه‏34.
34 - سوره انبیاء، آیه‏185.
35 - ص، آیه‏46.
36 - یوسف، آیه 18 و 83.
37 - همانند سوره نحل، آیه‏127 و سوره طه، آیه‏130، سوره مؤمن، آیه‏77.
38 - حاقه، آیه‏22.
39 - ص، آیه‏4.
40 - فرقان، آیه‏8.
41 - شعراء، آیه‏153
42 - ص، آیه‏4.
43 - نحل، آیه‏101.
44 - سجده، آیه‏24.
45 - نهج البلاغه، خطبه سوم.
46 - همان.
47 - همان، خطبه‏217.
48 - در این باره در کتاب سیرى در سیره سیاسى امام على(ع) به تفصیل سخن گفته‏ایم.
 

تبلیغات