شرح دعاى کمیل
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
2. رحمت و مهربانى
در ابتداى بحث در توضیح رحمت خدا تا جایى که اقتضا داشت مطالب مشروح و مفصلى نگاشته شد, و خوانندگان عزیز را به این حقیقت توجه دادم که رحمت رحیمیه حق شامل انسان هایى مى شود که به لوازم بندگى و طاعت ملتزم باشند, و به خصوص نسبت به بندگان پروردگار با رحمت و مهربانى معامله کنند, و از ستم بر آن ها و رنجاندنشان, و پایمال کردن حقشان, و سخت گیرى بر آنان بپرهیزند, و همواره قاعده ریشه دار (ارحم ترحم)(1) مهربانى کن تا به تو مهربانى شود را مورد توجه قرار دهند.
انسان اگر درباره فرائض و واجبات الهى کوتاهى کند و از عمل به دستورات حق روى بگرداند, و از گناهان دورى نکند, و با مردم با بى مهرى, و از سر تلخى و خشم رفتار کند, نباید از حضرت حق و از دیگران خود توقع مهر و رحمت داشته باشد.
در مورد رحمت حق روایات بسیار مهمى در کتاب هاى با ارزش حدیث وارد شده است که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
رسول خدا(ص) فرمودند: ((ان لله تعالى مإه رحمه انزل منها رحمه واحده بین الجن والانس والطیر والبهائم والهوام فبها یتعاطفون و بها یتراحمون و آخرتسعا و تسعین رحمه یرحم الله بها عباده یوم القیامه;(2) خدا را صد رحمت است که یک رحمتش را میان جن و انسان و پرندگان و حیوانات و وحشى ها نازل کرده و همه آنان به وسیله آن یک رحمت به یکدیگر محبت و مهر مى ورزند و با نود و نه رحمت دیگر در روز قیامت به بندگانش رحم مى کند.
در جاى دیگر نیز فرموده: ((ان الله عزوجل یقول یوم القیامه للمومنین هل اجبتم لقائى؟ فیقولون: نعم یا ربنا فیقول لم؟ فیقولون: رجونا عفوک و مغفرتک فیقول: قد اوجبت لکم مغفرتى;(3) خداى عزوجل روز قیامت به مومنین مى گوید: لقاى مرا دوست داشتید؟ مى گویند آرى اى پروردگارمان! مى گوید براى چه؟ مى گویند: چون به گذشت و آمرزشت امید داشتیم, مى گوید آمرزشم را بر شما واجب نمودم.))
هم چنین مى فرماید: ((یقول الله یوم القیامه, اخرجوا من النار من ذکرنى یوما إو خافنى فى مقام;(4) خدا روز قیامت مى گوید: هر کس مرا یک روز یاد کرده, یا در مقامى از من ترسیده از آتش بیرون آورید.))
و نیز آن حضرت فرمود:
((الله تعالى ارحم بعبده المومن من الوالده الشفیقه بولدها;(5) خداى تعالى به بنده مومنش از پدر مهربان نسبت به فرزندش مهربان تر است.))
البته باید به این حقیقت توجه کنیم که سبب جلب رحمت خدا عبادت و طاعت و دورى از گناه و مهرورزى به دیگران است. در روایت با ارزشى از پیامبر خدا نقل شده است:
((الراحمون یرحمهم الله ارحموا من فى الارض یرحمکم من فى السمإ; خدا به رحمت کنندگان رحم مى کند, لذا به هر کس در زمین است رحم کنید تا خدا به شما رحم کند. ))
صاحب کتاب ((انیس اللیل)) از کتاب ((زینه المجالس)) نقل مى کند که در حدیث آمده: وقتى موسى در مقام راز و نیاز به پروردگار عرض کرد: به کدام خصلت از خصایل به رضایت و خوشنودى تو اختصاص یافتم؟ خطاب رسید: وقتى که گوسفندان شعیب را مى چراندى و به کار چوپانى اشتغال داشتى در یک روز تابستانى که هوا حرارت زیادى داشت بزغاله اى از گله گریخت, تو دنبال آن روان شدى و مسافت زیادى رفتى و از زیادى حرارت و بسیارى حرکت به رنج و زحمت افتادى, چون به آن حیوان رسیدى او را در کنار گرفتى و گفتى مرا و خودت را به مشقت انداختى سپس او را به دوش گرفتى و به گله باز گرداندى, پس به خاطر مهر و محبتى که به او ورزیدى تاج اصطفا بر سرت نهادم, و کمربند کرامت بر کمرت بستم و تو را به مقام رسالت و نبوت برگزیدم. (6)
در حدیث آمده: ((قال رجل للنبى(ص)ـ: احب ان یرحمنى ربى قال: ارحم نفسک وارحم خلق الله یرحمک الله;(7) مردى به پیامبر گفت: دوست دارم پروردگارم به من رحم کند, فرمود: به خودت و به آفریده ها رحم کن که خدا به تو رحم مى کند.))
آن حضرت فرمود:
((تعرضوا الرحمه الله بما إمرکم به من طاعته;(8) خود را به سبب طاعتى که خدا شما را به آن امر کرده در معرض رحمت خدا قرار دهید.))
امیرالمومنین (ع) فرمود:
((ابلغ ما تستدر به الرحمه ان تضمر لجمیع الناس الرحمه;(9) رساترین چیزى که به سبب آن, رحمت فراوان و زیاد مى شود این است که درباره همه مردم قصد رحمت داشته باشى.))
و نیز آن حضرت فرمود: ((بالعفو تنزل الرحمه;(10) با گذشت از مردم رحمت نازل مى شود.))
و نیز فرمود: ((رحمه الضعفإ تستنزل الرحمه;(11) مهربانى و رحمت نسبت به ناتوانان, رحمت خدا را بر رحم کنندگان نازل مى کند.))
امام باقر (ع) فرمود:
((تعرض للرحمه و عفو الله بحسن المراجعه واستعن على حسن المراجعه بخالص الدعإ والمناجاه فى الظلم;(12) خود را با توبه و بازگشت نیک در معرض رحمت و عفو خدا قرار بده و براى بازگشت نیک از دعاى خالص و راز و نیاز در دل شب تار کمک بخواه.)) O رضا و قناعت نسبت به رزق و روزى
وجود مقدس و مبارکى که همه موجودات عرصه غیب و شهود جلوه علم و حکمت و عدل و رحمت اویند و به اراده استوارش آنان را پدید آورد و هر یک را در قرارگاه معین خودشان قرار داد و به سوى هدفى که براى آنها مقرر نموده است هدایت کرد, رزق و روزى هر کدام را بر پایه اقتضاى حیاتش و مناسب با زندگى و شإنش بر عهده گرفت و بر خود لازم و واجب فرمود که روزى آنان را بر اساس تکاپو و فعالیتى که براى به دست آوردن روزى از خود نشان مى دهد به او برساند:
((وما من دآبه فى الارض الا على الله رزقها;(13) هیچ جنبنده اى در زمین نیست مگر این که روزى و رزقش بر عهده خداست.))
خداى مهربان براساس مصلحت و حکمت, روزى بندگان را به دو صورت به آنان مى رساند: به گروهى گسترده و وسیع و به فرقه اى محدود و تنگ:
((ان ربک یبسط الرزق لمن یشإ ویقدر انه کان بعباده خبیرا بصیرا;(14) همانا پروردگارت روزى را براى هر کس که بخواهد وسعت مى دهد و تنگ مى گیرد, یقینا او به بندگانش آگاه و بیناست.))
خداى کریم براى این که بندگانش بتوانند روزى حلال و پاک به دست آورند راه هاى مشروعى; چون دام دارى, زراعت, تجارت, صنعت و مشاغل مثبت دیگرى که محصول فکر و عقل و قدرت بازوست قرار داده و براى احدى از راه هاى نامشروع ـ چون دزدى, غارت, چپاول, رشوه, ربا, غصب, مشروب فروشى ـ رزق و روزى مقرر نکرده است. البته به اندازه اى که مردم از حرام به دست مىآورند از روزى حلال آنان مى کاهد.
قرآن مجید و روایات, مردم را براى به دست آوردن روزى حلال از طریق کسب هاى مشروع تشویق مى کنند. وسعت و تنگى رزق را پس از به دست آوردنش از راه مشروع مصلحت خدا نسبت به انسان مى دانند که واجب است انسان به این مصلحت خواهى با کمال رضایت و خوشنودى تن دهد.
آیین مقدس اسلام طلب روزى حلال را واجب و آن را عبادتى بزرگ برشمرده و زحمت کشیدن و رنج بردن و به کار گرفتن بدن را براى به دست آوردن رزق, کلید بسیارى از ارزش ها مى داند:
در بسیارى از روایات از رسول خدا نقل شده است:
((طلب الحلال فریضه على کل مسلم و مسلمه;(15) دنبال (روزى) حلال رفتن بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است.))
در جاى دیگر مى فرماید: ((طلب الحلال فریضه بعد الفریضه;(16) دنبال حلال رفتن, واجبى پس از واجب دیگر است.))
و ((طلب الحلال جهاد;(17) دنبال حلال رفتن جهاد در راه خداست.))
روایات اسلامى امورى را مطرح کرده اند که به کارگیرى آنها سبب اضافه شدن و وسعت رزق است.
هنگامى که از سوى شخصى به رسول خدا گفته شد: علاقه دارم رزق و روزى بر من وسعت یابد, حضرت فرمود:
((دم على الطهاره یوسع علیک فى الرزق;(18) بر پاکى و طهارت مداومت کن, که رزق و روزى بر تو وسعت خواهد گرفت.))
امیرالمومنین(ع) فرمود: ((مواساه الاخ فى الله عزوجل تزید فى الرزق;(19) کمک و یارى رساندن به برادر دینى روزى را مى افزاید.))
آن حضرت فرمود: ((استعمال الامانه یزید فى الرزق;(20) به کارگیرى امانت روزى را اضافه مى کند.))
امام باقر(ع) نیز فرمود: ((علیک بالدمإ لاخوانک بظهر الغیب فانه یهیل الرزق;(21)
پشت سر برادران دینى ات به آنان دعا کن که این دعا کردن روزى فراوانى را بر تو فرود مى ریزد.))
امام صادق(ع) هم فرمود:
((من حسن بره إهل بیته زید فى رزقه;(22) کسى که نیکوکارى اش به خانواده اش زیبا و نیکو باشد, به روزىاش افزوده مى شود.))
((حسن الخلق یزید فى الرزق;(23) اخلاق حسنه رزق را مى افزاید.))
فعالیت و کوشش براى به دست آوردن روزى حلال از امور باارزش و جزء عبادات بسیار مهم اسلامى است.
رسول خدا مى فرماید:
((من إکل من کدیده نظر الله الیه بالرحمه ثم لایعذبه ابدا;(24) کسى که از تلاش و زحمت خودش تحصیل روزى کند خدا به او نظر رحمت مى اندازد و هرگز او را عذاب نمى کند!))
و نیز آن حضرت فرمود: ((من إکل من کدیده کان یوم القیامه فى عداد الانبیإ و یإخذ ثواب الانبیإ; کسى که از راه تلاش و زحمت خودش روزى به دست آورد, روز قیامت در شمار پیامبران است و پاداش پیامبران را دریافت مى کند.))
حضرت رضا(ع) نیز فرمود:
((ان الذى یطلب من فضل یکف به عیاله إعظم اجرا من المجاهد فى سبیل الله;(25) به یقین کسى که رزق خدا را با تلاش مشروع خود مى طلبد, تا اهل بیتش را به سبب آن از گدایى و نیازمندى حفظ کند پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.))
رسول خدا فرمود:
((العباده عشره إجزإ تسعه اجزإ فى طلب الحلال;(26) عبادت ده جزءاست که نه جزء آن در طلب حلال است.))
در هر صورت رزق, واقعیتى است که بر سفره گسترده جهان نهاده شده و نسبت به هر کسى هم اندازه معین دارد و این اندازه معین بر پایه مصلحت خدا است. گستردگى نعمت نشانه اى بر محبوبیت صاحب نعمت نزد خدا نیست و تنگى و ضیق نعمت هم علامت مغضوب بودن عبدى که داراى تنگى نعمت است نمى باشد, بلکه نعمت فراوان و تنگى رزق براى اهل دنیا زمینه امتحان است تا ثروتمند به شکر و تنگدست به صبر امتحان شود و شاکر از این راه و صابر از این طریق به پاداش عظیم الهى برسند. نیز ثروتمند با انفاق مال به تنگدست اجرى افزون دریافت کند و تنگدست با حفظ شخصیت خویش و صبر بر قضاى الهى به جزایى فوق العاده نائل شود.
آن که در وسعت رزق است باید بداند که اگر قیام به سپاسگزارى ـ که خرج کردن نعمت در مسیر صحیح و قرار دادن نعمت در مخارج مشروع است ـ ننماید به عذاب دنیایى, و آخرتى گرفتار مى گردد و آن که در ضیق و تنگدستى است هم اگر در برابر این تنگدستى صبر نکند و استقامت نورزد و دین را براى رفع تنگدستى با مردم نامرد معامله کند به عذاب دنیایى و آخرتى دچار خواهد شد. در این که وسعت رزق و تنگى آن, امتحان و آزمایشى از جانب خداست امیرمومنان مى فرماید:
((و قدر الارزاق فکثرها و قللها و قسمها على الضیق و السعه فعدل فیها لیبتلى من إراد بمیسورها و معسورها و لیختبر بذلک الشکر و الصبر من غنیها و فقیرها;(27) ... و روزى مردم را مقدر فرمود و آن را براى برخى فراوان و براى بعضى دیگر اندک قرار داد و ارزاق را بر پایه تنگى و وسعت قسمت کرد. در این تقسیم بندى عدالت به خرج داد تا هر کس را بخواهد با فراوانى رزق و کمى و تنگى آن آزمایش کند و به این وسیله ثروتمندان و تنگدستان را از جهت شکر نعمت و تحمل سختى در مجراى امتحان قرار دهد.))
از طرف دیگر مومن باید به تقسیم عادلانه حضرت حق نسبت به رزق و روزى, و آن چه سهم او شده است راضى و خشنود باشد و از خشم گرفتن به تقسیم حق و سهم رزقش ـ به ویژه اگر به او بنابر مصلحت تنگ گرفته باشد ـ راضى و خشنود باشد و با اقتداى به امام عارفان و سرمشق مومنان حضرت على ـ علیه السلام ـ حال رضا و خشنودى را به طور دائم براى سلامت دنیا و آخرتش از خدا بخواهد و با زارى و تضرع به درگاه حضرت حق عرضه بدارد:
((ان تسامحنى و ترحمنى و تجعلنى بقسمک راضیا قانعا; پروردگارا نسبت به من سهل انگار باش, و مرا مورد رحمت قرار ده و به سهمى که از روزى نصیب من نموده اى مرا خشنود و قانع ساز.))
امام مجتبى ـ علیه السلام ـ در این زمینه مى فرماید:
((کیف یکون المومن مومنا و هو یسخط قسمه و یحقر منزلته و الحاکم علیه الله;(28) چگونه مومن مومن است در حالى که به سهم رزق و روزى اش ناخرسند است و منزلت و جایگاهش را کوچک مى شمارد, در صورتى که خدا حاکم بر همه شئون اوست.))
رسول خدا(ص) مى فرماید: به جبرئیل گفتم تفسیر رضا چیست؟
جبرئیل گفت:
((الراضى لایسخط على سیده إصاب من الدنیا إم لم یصب و لا یرضى لنفسه بالیسیر من العمل;(29) شخص راضى بر آقاى خود حضرت حق خشم نمى گیرد; چه به چیزى از دنیا برسد یا نرسد و نسبت به خود به عمل اندک راضى نمى شود.))
امام صادق(ع) فرمود:
((إرض بما قسم الله لک تکن غنیا;(30) به آن چه خدا از روزى و رزق نصیب تو کرده خشنود باش که بى نیاز مى شوى.))
امیرالمومنین (ع) مى فرماید:
((من رضى من الله بما قسم له استراح بدنه;(31) کسى که از خدا نسبت به رزقى که سهم او قرار داده راضى باشد, بدنش استراحت مى کند.))
امام صادق(ع) هم فرمود:
((من لم یرض بما قسم الله عزوجل اتهم الله تعالى فى قضائه;(32) کسى که به روزى و رزق خدا ـ که بر پایه مصلحت او قرار داده ـ رضایت ندهد خدا را در حکمرانى و تدبیرش متهم نموده است.))
هنگامى که از امیرالمومنین(ع) تفسیر آیه شریفه: ((فلنحیینه حیاه طیبه;(33) را پرسیدند, فرمود: حیات طیبه قناعت است.))
نیز آن حضرت فرمود:
((انتقم من حرصک بالقنوع کما تنتقم من عدوک بالقصاص;(34) از حرص و آزمندى خود که تو را به عرصه گاه حرام وارد مى کند, و دین و دنیایت را تباه مى نماید با قناعت به داده خدا انتقام بگیر, چنان که از دشمنت با قصاص انتقام مى گیرى.))
در معارف اهل بیت(ع) آمده: حرص و طمع, رزق و روزى را نمى افزاید و کلید افزایش ثروت پاک و حلال نیست, بلکه حرص و طمع آدمى را به حرام دچار مى کند, حرامى که پایه هاى ایمان را سست و اصول اخلاق را نابود و دنیا و آخرت انسان را تباه مى کند و سبب بر باد رفتن آبرو مى شود.
قناعت به حلال خدا و آرام بودن به سهمى که از روزى براى انسان مقرر شده گنجى است که پایان ندارد و حقیقتى است که خیر دنیا و آخرت آدمى را تضمین مى کند.
رسول خدا مى فرماید:
((خیار إمتى القانع, و شرارهم الطامع;(35) خوبان امتم قانعانند و بدان آنها طمع کارانند.))
امام باقر(ع) مى فرماید:
((إکل على من تمر ذقل ثم شرب علیه المإ, ثم ضرب على بطنه و قال: من ادخله بطنه النار فابعده الله;(36) على(ع) بدترین نوع خرما را ـ که در بازار ارزشى نداشت ـ مى خورد, سپس روى آن آب مى نوشید, آن گاه بر شکمش مى زد و مى گفت: کسى که شکمش او را وارد دوزخ کند, خدا وى را از رحمتش دور سازد.))
امام باقر و حضرت صادق(ع) فرمودند:
((من قنع بما رزقه الله فهو من إغنى الناس;(37) کسى که به آنچه خدا روزى او کرده قناعت ورزد از بى نیازترین مردم است.))
و نیز حضرت صادق(ع) مى فرماید:
((إقنع بما قسم الله لک و لا تنظر الى ما عند غیرک و لاتتمن ما لست نائله فانه من قنع شبع و من لم یقنع لم یشبع و خذ حظک من آخرتک;(38) به آن چه خدا از روزى و رزق, نصیب تو کرده قانع باش و چشم به آنچه نزد دیگران است مدوز و به ثروت مردم طمع مکن و آنچه را به آن نمى رسى آرزو نداشته باش, بى تردید کسى که قناعت ورزید سیر شد و آن که قانع به داده خدا نشد سیر نگشت و نصیب و سهمت را از آخرت برگیر.))
على(ع) مى فرماید:
((کیف یستطیع على صلاح النفس من لایقنع بالقلیل;(39) کسى که به رزق و روزى کم و ثروت اندک قناعت نورزد, چگونه بر اصلاح کردن خود قدرت دارد!))
شاعر چه زیبا سروده:
خارکش پیرى با دلق درشت
پشته خار همى برد به پشت
لنگ لنگان قدمى بر مى داشت
هر قدم دانه شکرى مى کاشت
کى فرازنده این چرخ بلند
وى نوازنده دل هاى نژند
کنز دولت به رخم بگشادى
تاج عزت به سرم بنهادى
حد من نیست ثنایت گفتن
گوهر شکر عطایت سفتن
نوجوانى به جوانى مغرور
رخش پندار همى راند ز دور
آمد آن شکرگزاریش بگوش
گفت کاى پیر خرف گشته, خموش
عمر در خار کشى باخته اى
عزت از خوارى نشناخته اى
پیر گفتا که چه عزت زان به
که نیم بر در تو بالین نه
شکر گویم که مرا خوار نساخت
به خسى چون تو گرفتار نساخت
همره حرص شتابنده نکرد
بر در شاه و گدا بنده نکرد
داد با این همه آزادگى ام
عز آزادى و آزادگى ام O تواضع همیشگى
تواضع و فروتنى, حقیقتى بسیار باارزش و از حقایق اخلاقى اى است که سبب رفعت و سربلندى و وسیله اى براى رسیدن به مقامات ملکوتى و معنوى است.
ارزش تواضع و فروتنى تا جایى است که امیرالمومنین(ع) آن را در دعاى کمیل با حال ندبه و زارى از حضرت حق براى خود درخواست مى کند.
تواضع و فروتنى واقعیتى است که اگر انسان در همه حالات آن را به کار گیرد به خیر دنیا و آخرت و به سعادت ابدى نایل مى شود. از عذاب آخرت مصون مى گردد و به راحتى, به بهشت عنبر سرشت مى رسد.
تواضع و فروتنى باید در دو مورد به کار گرفته شود: یکى در برابر حق و دیگر در برابر خلق. تواضع در برابر حق به این است که انسان همه دستورات خداى مهربان را ـ چه در امور دنیایى و چه در امور آخرتى اى که در قرآن و سنت پیامبر و گفتار امامان و اولیاى خاص حق بیان شده ـ با عمق قلب و ذات جان بپذیرد و پس از پذیرفتن آن با همتى بلند و نشاطى وافر و عشقى سرشار به کار بندد.
تواضع و فروتنى در برابر خلق نیز به این است که انسان خود را از دیگر برادران مومن و مسلمانش برتر نداند, یعنى خود را مقامى بالاتر از آنان به حساب نیاورد و به آنان به چشم حقارت نظر نکند و از احترام و خاکسارى نسبت به آنان و یارى دادنشان در همه امور دریغ نورزد. از خطا و اشتباه آنان با بزرگوارى و کرامت گذشت کند, حتى پس از گذشت کردن, با همه وجود به آنان احسان و نیکى نماید و احترام آنان را ـ چه در خلوت و چه در آشکار ـ رعایت کند. O قرآن و تواضع
قرآن مجید علاوه بر این که همه مردم را به تواضع در برابر حق دعوت مى کند, از مومنان هم مى خواهد که نسبت به اهل ایمان و گرویدگان به اسلام تواضع و فروتنى را رعایت کنند; حتى پیامبر بزرگ اسلام را ـ که شخصیتى برتر از فرشتگان و جن و انس است و برتر از مقام معنوى او مقامى در صاحب مقامات نیست ـ به این صفت پسندیده امر مى کند و از او مى خواهد که در برابر اهل ایمان تواضع کند: ((واخفض جناحک للمومنین;(40) نسبت به همه مومنان فروتن و متواضع باش.))
و ((تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض ولا فسادا والعاقبه للمتقین;(41) ما[ زمینه بهره مند شدن از همه نعمت هاى جاوید] خانه آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که در زمین خواهان برترى و فساد نیستند و سرانجام نیکو ویژه پرهیزکاران است.
قرآن به صراحت مى گوید: خدا اهل تکبر را دوست ندارد و آلودگان به صفت ناپسند تکبر اهل دوزخ اند:
((انه لا یحب المستکبرین;(42) یقینا خدا دارندگان صفت تکبر را دوست ندارد.
و ((الیس فى جهنم مثوى للکافرین;(43) آیا براى متکبران جایگاهى در دوزخ نیست؟ )) O تواضع در آینه روایات
از رسول خدا(ص) روایت شده است: ((ما لى لا إرى علیکم حلاوه العباده؟ قالوا و ما حلاوه العباده; قال: التواضع;(44) چه شده که من شیرینى عبادت را در شما نمى بینم؟ گفتند: شیرینى عبادت چیست؟ فرمود: تواضع.))
امیرالمومنین(ع) با بیان تواضع پیشینیان مومن و آنان که همواره نسبت به حق و درباره خلق فروتن بودند مردم را پند مى دهد: ((ولکنه سبحانه کره الیهم التکابر, و رضى لهم التواضع, فالصقوا بالارض خدودهم, و عفرو فى التراب وجوههم, و خفضوا اجنحتهم للمومنین;(45) خداوند پاک, تکبر را ناخوشایند آنان قرار داد و تواضع و فروتنى را براى آنان پسندید, پس قسمتى از صورت خود را به نشانه عبادت به زمین چسبانیدند و صورت هایشان را به علامت بندگى در خاک ساییدند و در برابر همه مومنان تواضع و فروتنى کردند.))
و نیز آن حضرت فرمود:
((علیک بالتواضع فانه من إعظم العباده;(46) ملازم تواضع باش, زیرا تواضع از بزرگ ترین عبادات است.))
امام صادق(ع) در بیان حد و مرز تواضع مى فرماید:
((التواضع ان ترضى من المجلس بدون شرفک, و ان تسلم على من لاقیت, و ان تترک المرإ و ان کنت محقا و رإس الخیر التواضع;(47) تواضع خشنود بودنت به محل نشستنى اى است که آن محل پایین تر از برترى و بزرگوارى توست و این که هر که را دیدار کنى به او سلام نمایى و جدال و ستیز در بحث و گفت و گو را رها کنى; هرچند حق با تو باشد و رإس خیر تواضع است.))
رسول خدا(ص) فرمود:
((ان افضل الناس عبدا من تواضع عن رفعه;(48) همانا برترین مردم از جهت بندگى کسى است که با وجود برترى مقام, فروتنى کند.))
و نیز آن حضرت فرمود:
((ان التواضع یزید صاحبه رفعه فتواضعوا یرفعکم الله;(49) فروتنى به صاحبش مقام و مرتبه مى افزاید, پس فروتنى کنید تا خدا شما را بلند مقام گرداند.))
دانشمندان علم اخلاق تکبر را ـ که صفتى ناپسند و حالتى شیطانى است ـ افراط شمرده اند و خوارى و ذلت نشان دادن در برابر هر کسى را تفریط به حساب آورده اند. تواضع و فروتنى که صفتى انسانى و حالتى پسندیده است به عنوان حد وسط و مرز اعتدال و میانه روى دانسته اند.
از امامان معصوم روایت شده است که تواضع و فروتنى در برابر خدا, قراردادن همه وجود خود در مدار عبودیت و بندگى است و با مردم معامله و معاشرت همراه با انصاف و عدالت و خود را در حقوق انسانى با دیگران برابر و مساوى دانستن است. O تواضع رسول خدا
رسول بزرگوار اسلام با تهى دستان, مستمندان, فقیران و نیازمندان متواضعانه نشست و برخاست داشت, به هر کس مى رسید ـ گرچه طفل خردسال بود ـ سلام مى کرد. بى ریا روى زمین مى نشست, با مردم کوچه و بازار ـ به ویژه بى نوایان ـ انس مى گرفت. از حال آنها و زندگى و معیشت و کارشان جویا مى شد.
بر عادىترین مرکب سوار مى شد, گوسفندان را خود مى دوشید. لباسش را خود مى شست. با خادمان خانه هم غذا مى شد و در میان مردم, هم چون یک فرد عادى زندگى مى کرد. O تواضع على بن ابى طالب(ع)
امیرالمومنین (ع) نیز همانند پیامبر متواضعانه زندگى مى کرد. ابن عباس مى گوید: روزى بر آن حضرت وارد شدم دیدم کفش خود را وصله مى زند, گفتم: این کفش ارزش وصله زدن ندارد, فرمود: به خدا سوگند! این کفش از دنیاى شما نزد من محبوب تر است از این که دنیا را به دست آورم و حقى را پایمال کنم. من دوست دارم این کفش را وصله بزنم و این کار را بر خود عیب و عار نمى دانم و علاقه دارم اگر حکومتى در اختیارم باشد به وسیله آن حق را بر پا کنم و رسم باطل را براندازم. ابن عباس در ادامه گفتارش مى گوید: على(ع) لباسش را هم خود وصله مى زد و بر عادىترین مرکب سوار مى شد!(50) O تواضع سلیمان
سلیمان(ع) داراى چنان حشمت و جلال و عظمتى بود که او را در این زمینه هم پایه اى نبود, ولى به اندازه اى متواضعانه و با انصاف رفتار مى کرد که حتى مورى ناتوان هم نمى توانست او را محاکمه کند و حق طبیعى خود را از سلیمان دریافت دارد.
روزى مورى روى دستش به حرکت آمد, سلیمان مور را از روى دستش برداشت و بر زمین گذاشت. سلیمان مانند همه فکر نمى کرد که مور بر او اعتراض کند و او را مورد بازخواست قرار دهد, ولى تواضع و عدالت و ضعیف نوازى سلیمان کار را به جایى رسانیده بود که مور لب به سخن گشوده و گفت: این خودپسندى چیست؟ این بزرگ منشى چیست؟ مگر نمى دانى من بنده خدایى هستم که تو نیز بنده او هستى, از نظر بندگى خدا چه تفاوتى میان من و توست که تو با من چنین رفتار کردى؟
سلیمان از صراحت گویى مورچه متإثر شد, آرى دچار اضطراب و تإثر شد که اگر روز قیامت با چنین بیانى در پیشگاه حق محاکمه شود چه باید کرد, همین اضطراب و تإثر, او را از حال طبیعى خارج ساخت, وقتى به حال آمد فرمان داد مور احضار شود. شاید شما فکر کنید مور را احضار کرد تا به جرم صراحت لهجه گرفتارش کند و او را زیر شکنجه و آزار قرار دهد! ولى سلیمان مرد خداست, داراى مقام نبوت است, به همه حسنات اخلاقى آراسته است و کمالات انسانى در او جلوه گر است. او از صراحت گفتار مور خوشحال شد و از این که زیردستانش این همه آزادى دارند که حتى مثل مورى جرإت اعتراض دارد خرسند گردید.
سلیمان از مور پرسید: چرا با چنین صراحت لهجه سخن گفتى و چرا این گونه اعتراض کردى؟
مور گفت: پوست و گوشت و اندام من ضعیف است, شما مرا گرفتى و به زمین افکندى و دست و پا و بدنم در فشار قرار گرفت و مرا ناراحت کرد و این برخورد سبب شد تا من بر تو اعتراض کنم.
سلیمان گفت: چون تو را به زمین افکندم و سبب ناراحتى است را فراهم ساختم و دچار شکنجه ات کردم از تو عذر مى خواهم, یقینا من این کار را از روى قصد و غرض بدى انجام ندادم لذا جاى عذر دارد. بنابراین از تو معذرت مى خواهم.
آرى سلیمان با آن جلال و حشمت وقتى مى بیند اندکى از حدود اخلاق پا فراتر گذاشته ناراحت مى شود و از طرف مقابلش گرچه مورى ضعیف است عذرخواهى مى کند!!
مور گفت: من از تو گذشت مى کنم و از این کارى که کردى چشم پوشى مى نمایم به شرط این که روى آوردنت به دنیا از روى شهوت و میل نباشد, ثروت و مال دنیا را براى رفاه و آسایش هم نوع خود بخواهى, غرق در خوش گذرانى و اسراف نشوى, آن چنان دچار خوشى لذت نگردى تا ملت بى نوا را از یاد ببرى و هر درمانده و وامانده اى از تو کمک و یارى طلبید به او یارى رسانى.
سلیمان ـ که قلب پاکش مملو از مهربانى و محبت و لطف و عنایت به زیر دستان بود ـ شرایط مور را متواضعانه پذیرفت و مور هم از سلیمان درگذشت.(51)
زخاک آفریدت خداوند پاک
پس اى بنده افتادگى کن چو خاک
حریص و جهان سوز و سرکش مباش
زخاک آفریدت چو آتش مباش
چو گردن کشید آتش هولناک
به بیچارگى تن بینداخت خاک
چو آن سرفرازى نمود این کمى
از آن دیو کردند از آن آدمى
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به عزت هر آن کو فروتر نشست
به خوارى نیفتد ز بالا به پست
به گردن فتد سرکش تند خوى
بلندیت باید بلندى مجوى
بلندیت باید تواضع گزین
که این بام را نیست سلم جز این پاورقی ها:پى نوشت ها: 1. انیس اللیل, ص166. 2. محجه البیضإ, ج8, ص384. 3 و 4 و 5. همان, ص384 ـ 385. 6. انیس اللیل, ص166. 7 و 8 و 9. تفسیر معین, ص580. 10. تفسیر معین, ص580. 11. همان. 12. بحار, ج78, ص164. 13. سوره هود, آیه6. 14. سوره اسرإ, آیه30. 15 و 16 و 17. میزان الحکمه, ج2, ص1075. 18 و 19 و 20 و 21 و 22 . همان, ص1073. 23. همان, ص1075. 24 و 25. همان, ص1074 و 1075. 26. نهج البلاغه, خطبه90. 27. میزان الحکمه, ج2, ص1093. 28. بحار, ج69, ص373. 29 و 30. میزان الحکمه, ج2, ص1094. 31. بحار, ج78, ص202. 32. سوره نحل, آیه97. 33. غررالحکم, ص2339. 34 و 35 . میزان الحکمه, ج3, ص2637. 36 و 37. کافى, ج2, ص138 و 139. 38. سوره حجر, آیه88. 39. سوره قصص, آیه83. 40. سوره نحل, آیه23. 41. سوره زمر, آیه60. 42. میزان الحکمه, ج4, ص3554. 43. نهج البلاغه, خطبه192. 44. بحار, ج75, ص119. 45. همان, ص123. 46. همان, ج77, ص179. 47. میزان الحکمه, ج4, ص3558. 48. تذکره ابن جوزى, ص67. 49. قصص الانبیإ, ثعلبى, ص288.
در ابتداى بحث در توضیح رحمت خدا تا جایى که اقتضا داشت مطالب مشروح و مفصلى نگاشته شد, و خوانندگان عزیز را به این حقیقت توجه دادم که رحمت رحیمیه حق شامل انسان هایى مى شود که به لوازم بندگى و طاعت ملتزم باشند, و به خصوص نسبت به بندگان پروردگار با رحمت و مهربانى معامله کنند, و از ستم بر آن ها و رنجاندنشان, و پایمال کردن حقشان, و سخت گیرى بر آنان بپرهیزند, و همواره قاعده ریشه دار (ارحم ترحم)(1) مهربانى کن تا به تو مهربانى شود را مورد توجه قرار دهند.
انسان اگر درباره فرائض و واجبات الهى کوتاهى کند و از عمل به دستورات حق روى بگرداند, و از گناهان دورى نکند, و با مردم با بى مهرى, و از سر تلخى و خشم رفتار کند, نباید از حضرت حق و از دیگران خود توقع مهر و رحمت داشته باشد.
در مورد رحمت حق روایات بسیار مهمى در کتاب هاى با ارزش حدیث وارد شده است که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
رسول خدا(ص) فرمودند: ((ان لله تعالى مإه رحمه انزل منها رحمه واحده بین الجن والانس والطیر والبهائم والهوام فبها یتعاطفون و بها یتراحمون و آخرتسعا و تسعین رحمه یرحم الله بها عباده یوم القیامه;(2) خدا را صد رحمت است که یک رحمتش را میان جن و انسان و پرندگان و حیوانات و وحشى ها نازل کرده و همه آنان به وسیله آن یک رحمت به یکدیگر محبت و مهر مى ورزند و با نود و نه رحمت دیگر در روز قیامت به بندگانش رحم مى کند.
در جاى دیگر نیز فرموده: ((ان الله عزوجل یقول یوم القیامه للمومنین هل اجبتم لقائى؟ فیقولون: نعم یا ربنا فیقول لم؟ فیقولون: رجونا عفوک و مغفرتک فیقول: قد اوجبت لکم مغفرتى;(3) خداى عزوجل روز قیامت به مومنین مى گوید: لقاى مرا دوست داشتید؟ مى گویند آرى اى پروردگارمان! مى گوید براى چه؟ مى گویند: چون به گذشت و آمرزشت امید داشتیم, مى گوید آمرزشم را بر شما واجب نمودم.))
هم چنین مى فرماید: ((یقول الله یوم القیامه, اخرجوا من النار من ذکرنى یوما إو خافنى فى مقام;(4) خدا روز قیامت مى گوید: هر کس مرا یک روز یاد کرده, یا در مقامى از من ترسیده از آتش بیرون آورید.))
و نیز آن حضرت فرمود:
((الله تعالى ارحم بعبده المومن من الوالده الشفیقه بولدها;(5) خداى تعالى به بنده مومنش از پدر مهربان نسبت به فرزندش مهربان تر است.))
البته باید به این حقیقت توجه کنیم که سبب جلب رحمت خدا عبادت و طاعت و دورى از گناه و مهرورزى به دیگران است. در روایت با ارزشى از پیامبر خدا نقل شده است:
((الراحمون یرحمهم الله ارحموا من فى الارض یرحمکم من فى السمإ; خدا به رحمت کنندگان رحم مى کند, لذا به هر کس در زمین است رحم کنید تا خدا به شما رحم کند. ))
صاحب کتاب ((انیس اللیل)) از کتاب ((زینه المجالس)) نقل مى کند که در حدیث آمده: وقتى موسى در مقام راز و نیاز به پروردگار عرض کرد: به کدام خصلت از خصایل به رضایت و خوشنودى تو اختصاص یافتم؟ خطاب رسید: وقتى که گوسفندان شعیب را مى چراندى و به کار چوپانى اشتغال داشتى در یک روز تابستانى که هوا حرارت زیادى داشت بزغاله اى از گله گریخت, تو دنبال آن روان شدى و مسافت زیادى رفتى و از زیادى حرارت و بسیارى حرکت به رنج و زحمت افتادى, چون به آن حیوان رسیدى او را در کنار گرفتى و گفتى مرا و خودت را به مشقت انداختى سپس او را به دوش گرفتى و به گله باز گرداندى, پس به خاطر مهر و محبتى که به او ورزیدى تاج اصطفا بر سرت نهادم, و کمربند کرامت بر کمرت بستم و تو را به مقام رسالت و نبوت برگزیدم. (6)
در حدیث آمده: ((قال رجل للنبى(ص)ـ: احب ان یرحمنى ربى قال: ارحم نفسک وارحم خلق الله یرحمک الله;(7) مردى به پیامبر گفت: دوست دارم پروردگارم به من رحم کند, فرمود: به خودت و به آفریده ها رحم کن که خدا به تو رحم مى کند.))
آن حضرت فرمود:
((تعرضوا الرحمه الله بما إمرکم به من طاعته;(8) خود را به سبب طاعتى که خدا شما را به آن امر کرده در معرض رحمت خدا قرار دهید.))
امیرالمومنین (ع) فرمود:
((ابلغ ما تستدر به الرحمه ان تضمر لجمیع الناس الرحمه;(9) رساترین چیزى که به سبب آن, رحمت فراوان و زیاد مى شود این است که درباره همه مردم قصد رحمت داشته باشى.))
و نیز آن حضرت فرمود: ((بالعفو تنزل الرحمه;(10) با گذشت از مردم رحمت نازل مى شود.))
و نیز فرمود: ((رحمه الضعفإ تستنزل الرحمه;(11) مهربانى و رحمت نسبت به ناتوانان, رحمت خدا را بر رحم کنندگان نازل مى کند.))
امام باقر (ع) فرمود:
((تعرض للرحمه و عفو الله بحسن المراجعه واستعن على حسن المراجعه بخالص الدعإ والمناجاه فى الظلم;(12) خود را با توبه و بازگشت نیک در معرض رحمت و عفو خدا قرار بده و براى بازگشت نیک از دعاى خالص و راز و نیاز در دل شب تار کمک بخواه.)) O رضا و قناعت نسبت به رزق و روزى
وجود مقدس و مبارکى که همه موجودات عرصه غیب و شهود جلوه علم و حکمت و عدل و رحمت اویند و به اراده استوارش آنان را پدید آورد و هر یک را در قرارگاه معین خودشان قرار داد و به سوى هدفى که براى آنها مقرر نموده است هدایت کرد, رزق و روزى هر کدام را بر پایه اقتضاى حیاتش و مناسب با زندگى و شإنش بر عهده گرفت و بر خود لازم و واجب فرمود که روزى آنان را بر اساس تکاپو و فعالیتى که براى به دست آوردن روزى از خود نشان مى دهد به او برساند:
((وما من دآبه فى الارض الا على الله رزقها;(13) هیچ جنبنده اى در زمین نیست مگر این که روزى و رزقش بر عهده خداست.))
خداى مهربان براساس مصلحت و حکمت, روزى بندگان را به دو صورت به آنان مى رساند: به گروهى گسترده و وسیع و به فرقه اى محدود و تنگ:
((ان ربک یبسط الرزق لمن یشإ ویقدر انه کان بعباده خبیرا بصیرا;(14) همانا پروردگارت روزى را براى هر کس که بخواهد وسعت مى دهد و تنگ مى گیرد, یقینا او به بندگانش آگاه و بیناست.))
خداى کریم براى این که بندگانش بتوانند روزى حلال و پاک به دست آورند راه هاى مشروعى; چون دام دارى, زراعت, تجارت, صنعت و مشاغل مثبت دیگرى که محصول فکر و عقل و قدرت بازوست قرار داده و براى احدى از راه هاى نامشروع ـ چون دزدى, غارت, چپاول, رشوه, ربا, غصب, مشروب فروشى ـ رزق و روزى مقرر نکرده است. البته به اندازه اى که مردم از حرام به دست مىآورند از روزى حلال آنان مى کاهد.
قرآن مجید و روایات, مردم را براى به دست آوردن روزى حلال از طریق کسب هاى مشروع تشویق مى کنند. وسعت و تنگى رزق را پس از به دست آوردنش از راه مشروع مصلحت خدا نسبت به انسان مى دانند که واجب است انسان به این مصلحت خواهى با کمال رضایت و خوشنودى تن دهد.
آیین مقدس اسلام طلب روزى حلال را واجب و آن را عبادتى بزرگ برشمرده و زحمت کشیدن و رنج بردن و به کار گرفتن بدن را براى به دست آوردن رزق, کلید بسیارى از ارزش ها مى داند:
در بسیارى از روایات از رسول خدا نقل شده است:
((طلب الحلال فریضه على کل مسلم و مسلمه;(15) دنبال (روزى) حلال رفتن بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است.))
در جاى دیگر مى فرماید: ((طلب الحلال فریضه بعد الفریضه;(16) دنبال حلال رفتن, واجبى پس از واجب دیگر است.))
و ((طلب الحلال جهاد;(17) دنبال حلال رفتن جهاد در راه خداست.))
روایات اسلامى امورى را مطرح کرده اند که به کارگیرى آنها سبب اضافه شدن و وسعت رزق است.
هنگامى که از سوى شخصى به رسول خدا گفته شد: علاقه دارم رزق و روزى بر من وسعت یابد, حضرت فرمود:
((دم على الطهاره یوسع علیک فى الرزق;(18) بر پاکى و طهارت مداومت کن, که رزق و روزى بر تو وسعت خواهد گرفت.))
امیرالمومنین(ع) فرمود: ((مواساه الاخ فى الله عزوجل تزید فى الرزق;(19) کمک و یارى رساندن به برادر دینى روزى را مى افزاید.))
آن حضرت فرمود: ((استعمال الامانه یزید فى الرزق;(20) به کارگیرى امانت روزى را اضافه مى کند.))
امام باقر(ع) نیز فرمود: ((علیک بالدمإ لاخوانک بظهر الغیب فانه یهیل الرزق;(21)
پشت سر برادران دینى ات به آنان دعا کن که این دعا کردن روزى فراوانى را بر تو فرود مى ریزد.))
امام صادق(ع) هم فرمود:
((من حسن بره إهل بیته زید فى رزقه;(22) کسى که نیکوکارى اش به خانواده اش زیبا و نیکو باشد, به روزىاش افزوده مى شود.))
((حسن الخلق یزید فى الرزق;(23) اخلاق حسنه رزق را مى افزاید.))
فعالیت و کوشش براى به دست آوردن روزى حلال از امور باارزش و جزء عبادات بسیار مهم اسلامى است.
رسول خدا مى فرماید:
((من إکل من کدیده نظر الله الیه بالرحمه ثم لایعذبه ابدا;(24) کسى که از تلاش و زحمت خودش تحصیل روزى کند خدا به او نظر رحمت مى اندازد و هرگز او را عذاب نمى کند!))
و نیز آن حضرت فرمود: ((من إکل من کدیده کان یوم القیامه فى عداد الانبیإ و یإخذ ثواب الانبیإ; کسى که از راه تلاش و زحمت خودش روزى به دست آورد, روز قیامت در شمار پیامبران است و پاداش پیامبران را دریافت مى کند.))
حضرت رضا(ع) نیز فرمود:
((ان الذى یطلب من فضل یکف به عیاله إعظم اجرا من المجاهد فى سبیل الله;(25) به یقین کسى که رزق خدا را با تلاش مشروع خود مى طلبد, تا اهل بیتش را به سبب آن از گدایى و نیازمندى حفظ کند پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.))
رسول خدا فرمود:
((العباده عشره إجزإ تسعه اجزإ فى طلب الحلال;(26) عبادت ده جزءاست که نه جزء آن در طلب حلال است.))
در هر صورت رزق, واقعیتى است که بر سفره گسترده جهان نهاده شده و نسبت به هر کسى هم اندازه معین دارد و این اندازه معین بر پایه مصلحت خدا است. گستردگى نعمت نشانه اى بر محبوبیت صاحب نعمت نزد خدا نیست و تنگى و ضیق نعمت هم علامت مغضوب بودن عبدى که داراى تنگى نعمت است نمى باشد, بلکه نعمت فراوان و تنگى رزق براى اهل دنیا زمینه امتحان است تا ثروتمند به شکر و تنگدست به صبر امتحان شود و شاکر از این راه و صابر از این طریق به پاداش عظیم الهى برسند. نیز ثروتمند با انفاق مال به تنگدست اجرى افزون دریافت کند و تنگدست با حفظ شخصیت خویش و صبر بر قضاى الهى به جزایى فوق العاده نائل شود.
آن که در وسعت رزق است باید بداند که اگر قیام به سپاسگزارى ـ که خرج کردن نعمت در مسیر صحیح و قرار دادن نعمت در مخارج مشروع است ـ ننماید به عذاب دنیایى, و آخرتى گرفتار مى گردد و آن که در ضیق و تنگدستى است هم اگر در برابر این تنگدستى صبر نکند و استقامت نورزد و دین را براى رفع تنگدستى با مردم نامرد معامله کند به عذاب دنیایى و آخرتى دچار خواهد شد. در این که وسعت رزق و تنگى آن, امتحان و آزمایشى از جانب خداست امیرمومنان مى فرماید:
((و قدر الارزاق فکثرها و قللها و قسمها على الضیق و السعه فعدل فیها لیبتلى من إراد بمیسورها و معسورها و لیختبر بذلک الشکر و الصبر من غنیها و فقیرها;(27) ... و روزى مردم را مقدر فرمود و آن را براى برخى فراوان و براى بعضى دیگر اندک قرار داد و ارزاق را بر پایه تنگى و وسعت قسمت کرد. در این تقسیم بندى عدالت به خرج داد تا هر کس را بخواهد با فراوانى رزق و کمى و تنگى آن آزمایش کند و به این وسیله ثروتمندان و تنگدستان را از جهت شکر نعمت و تحمل سختى در مجراى امتحان قرار دهد.))
از طرف دیگر مومن باید به تقسیم عادلانه حضرت حق نسبت به رزق و روزى, و آن چه سهم او شده است راضى و خشنود باشد و از خشم گرفتن به تقسیم حق و سهم رزقش ـ به ویژه اگر به او بنابر مصلحت تنگ گرفته باشد ـ راضى و خشنود باشد و با اقتداى به امام عارفان و سرمشق مومنان حضرت على ـ علیه السلام ـ حال رضا و خشنودى را به طور دائم براى سلامت دنیا و آخرتش از خدا بخواهد و با زارى و تضرع به درگاه حضرت حق عرضه بدارد:
((ان تسامحنى و ترحمنى و تجعلنى بقسمک راضیا قانعا; پروردگارا نسبت به من سهل انگار باش, و مرا مورد رحمت قرار ده و به سهمى که از روزى نصیب من نموده اى مرا خشنود و قانع ساز.))
امام مجتبى ـ علیه السلام ـ در این زمینه مى فرماید:
((کیف یکون المومن مومنا و هو یسخط قسمه و یحقر منزلته و الحاکم علیه الله;(28) چگونه مومن مومن است در حالى که به سهم رزق و روزى اش ناخرسند است و منزلت و جایگاهش را کوچک مى شمارد, در صورتى که خدا حاکم بر همه شئون اوست.))
رسول خدا(ص) مى فرماید: به جبرئیل گفتم تفسیر رضا چیست؟
جبرئیل گفت:
((الراضى لایسخط على سیده إصاب من الدنیا إم لم یصب و لا یرضى لنفسه بالیسیر من العمل;(29) شخص راضى بر آقاى خود حضرت حق خشم نمى گیرد; چه به چیزى از دنیا برسد یا نرسد و نسبت به خود به عمل اندک راضى نمى شود.))
امام صادق(ع) فرمود:
((إرض بما قسم الله لک تکن غنیا;(30) به آن چه خدا از روزى و رزق نصیب تو کرده خشنود باش که بى نیاز مى شوى.))
امیرالمومنین (ع) مى فرماید:
((من رضى من الله بما قسم له استراح بدنه;(31) کسى که از خدا نسبت به رزقى که سهم او قرار داده راضى باشد, بدنش استراحت مى کند.))
امام صادق(ع) هم فرمود:
((من لم یرض بما قسم الله عزوجل اتهم الله تعالى فى قضائه;(32) کسى که به روزى و رزق خدا ـ که بر پایه مصلحت او قرار داده ـ رضایت ندهد خدا را در حکمرانى و تدبیرش متهم نموده است.))
هنگامى که از امیرالمومنین(ع) تفسیر آیه شریفه: ((فلنحیینه حیاه طیبه;(33) را پرسیدند, فرمود: حیات طیبه قناعت است.))
نیز آن حضرت فرمود:
((انتقم من حرصک بالقنوع کما تنتقم من عدوک بالقصاص;(34) از حرص و آزمندى خود که تو را به عرصه گاه حرام وارد مى کند, و دین و دنیایت را تباه مى نماید با قناعت به داده خدا انتقام بگیر, چنان که از دشمنت با قصاص انتقام مى گیرى.))
در معارف اهل بیت(ع) آمده: حرص و طمع, رزق و روزى را نمى افزاید و کلید افزایش ثروت پاک و حلال نیست, بلکه حرص و طمع آدمى را به حرام دچار مى کند, حرامى که پایه هاى ایمان را سست و اصول اخلاق را نابود و دنیا و آخرت انسان را تباه مى کند و سبب بر باد رفتن آبرو مى شود.
قناعت به حلال خدا و آرام بودن به سهمى که از روزى براى انسان مقرر شده گنجى است که پایان ندارد و حقیقتى است که خیر دنیا و آخرت آدمى را تضمین مى کند.
رسول خدا مى فرماید:
((خیار إمتى القانع, و شرارهم الطامع;(35) خوبان امتم قانعانند و بدان آنها طمع کارانند.))
امام باقر(ع) مى فرماید:
((إکل على من تمر ذقل ثم شرب علیه المإ, ثم ضرب على بطنه و قال: من ادخله بطنه النار فابعده الله;(36) على(ع) بدترین نوع خرما را ـ که در بازار ارزشى نداشت ـ مى خورد, سپس روى آن آب مى نوشید, آن گاه بر شکمش مى زد و مى گفت: کسى که شکمش او را وارد دوزخ کند, خدا وى را از رحمتش دور سازد.))
امام باقر و حضرت صادق(ع) فرمودند:
((من قنع بما رزقه الله فهو من إغنى الناس;(37) کسى که به آنچه خدا روزى او کرده قناعت ورزد از بى نیازترین مردم است.))
و نیز حضرت صادق(ع) مى فرماید:
((إقنع بما قسم الله لک و لا تنظر الى ما عند غیرک و لاتتمن ما لست نائله فانه من قنع شبع و من لم یقنع لم یشبع و خذ حظک من آخرتک;(38) به آن چه خدا از روزى و رزق, نصیب تو کرده قانع باش و چشم به آنچه نزد دیگران است مدوز و به ثروت مردم طمع مکن و آنچه را به آن نمى رسى آرزو نداشته باش, بى تردید کسى که قناعت ورزید سیر شد و آن که قانع به داده خدا نشد سیر نگشت و نصیب و سهمت را از آخرت برگیر.))
على(ع) مى فرماید:
((کیف یستطیع على صلاح النفس من لایقنع بالقلیل;(39) کسى که به رزق و روزى کم و ثروت اندک قناعت نورزد, چگونه بر اصلاح کردن خود قدرت دارد!))
شاعر چه زیبا سروده:
خارکش پیرى با دلق درشت
پشته خار همى برد به پشت
لنگ لنگان قدمى بر مى داشت
هر قدم دانه شکرى مى کاشت
کى فرازنده این چرخ بلند
وى نوازنده دل هاى نژند
کنز دولت به رخم بگشادى
تاج عزت به سرم بنهادى
حد من نیست ثنایت گفتن
گوهر شکر عطایت سفتن
نوجوانى به جوانى مغرور
رخش پندار همى راند ز دور
آمد آن شکرگزاریش بگوش
گفت کاى پیر خرف گشته, خموش
عمر در خار کشى باخته اى
عزت از خوارى نشناخته اى
پیر گفتا که چه عزت زان به
که نیم بر در تو بالین نه
شکر گویم که مرا خوار نساخت
به خسى چون تو گرفتار نساخت
همره حرص شتابنده نکرد
بر در شاه و گدا بنده نکرد
داد با این همه آزادگى ام
عز آزادى و آزادگى ام O تواضع همیشگى
تواضع و فروتنى, حقیقتى بسیار باارزش و از حقایق اخلاقى اى است که سبب رفعت و سربلندى و وسیله اى براى رسیدن به مقامات ملکوتى و معنوى است.
ارزش تواضع و فروتنى تا جایى است که امیرالمومنین(ع) آن را در دعاى کمیل با حال ندبه و زارى از حضرت حق براى خود درخواست مى کند.
تواضع و فروتنى واقعیتى است که اگر انسان در همه حالات آن را به کار گیرد به خیر دنیا و آخرت و به سعادت ابدى نایل مى شود. از عذاب آخرت مصون مى گردد و به راحتى, به بهشت عنبر سرشت مى رسد.
تواضع و فروتنى باید در دو مورد به کار گرفته شود: یکى در برابر حق و دیگر در برابر خلق. تواضع در برابر حق به این است که انسان همه دستورات خداى مهربان را ـ چه در امور دنیایى و چه در امور آخرتى اى که در قرآن و سنت پیامبر و گفتار امامان و اولیاى خاص حق بیان شده ـ با عمق قلب و ذات جان بپذیرد و پس از پذیرفتن آن با همتى بلند و نشاطى وافر و عشقى سرشار به کار بندد.
تواضع و فروتنى در برابر خلق نیز به این است که انسان خود را از دیگر برادران مومن و مسلمانش برتر نداند, یعنى خود را مقامى بالاتر از آنان به حساب نیاورد و به آنان به چشم حقارت نظر نکند و از احترام و خاکسارى نسبت به آنان و یارى دادنشان در همه امور دریغ نورزد. از خطا و اشتباه آنان با بزرگوارى و کرامت گذشت کند, حتى پس از گذشت کردن, با همه وجود به آنان احسان و نیکى نماید و احترام آنان را ـ چه در خلوت و چه در آشکار ـ رعایت کند. O قرآن و تواضع
قرآن مجید علاوه بر این که همه مردم را به تواضع در برابر حق دعوت مى کند, از مومنان هم مى خواهد که نسبت به اهل ایمان و گرویدگان به اسلام تواضع و فروتنى را رعایت کنند; حتى پیامبر بزرگ اسلام را ـ که شخصیتى برتر از فرشتگان و جن و انس است و برتر از مقام معنوى او مقامى در صاحب مقامات نیست ـ به این صفت پسندیده امر مى کند و از او مى خواهد که در برابر اهل ایمان تواضع کند: ((واخفض جناحک للمومنین;(40) نسبت به همه مومنان فروتن و متواضع باش.))
و ((تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض ولا فسادا والعاقبه للمتقین;(41) ما[ زمینه بهره مند شدن از همه نعمت هاى جاوید] خانه آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که در زمین خواهان برترى و فساد نیستند و سرانجام نیکو ویژه پرهیزکاران است.
قرآن به صراحت مى گوید: خدا اهل تکبر را دوست ندارد و آلودگان به صفت ناپسند تکبر اهل دوزخ اند:
((انه لا یحب المستکبرین;(42) یقینا خدا دارندگان صفت تکبر را دوست ندارد.
و ((الیس فى جهنم مثوى للکافرین;(43) آیا براى متکبران جایگاهى در دوزخ نیست؟ )) O تواضع در آینه روایات
از رسول خدا(ص) روایت شده است: ((ما لى لا إرى علیکم حلاوه العباده؟ قالوا و ما حلاوه العباده; قال: التواضع;(44) چه شده که من شیرینى عبادت را در شما نمى بینم؟ گفتند: شیرینى عبادت چیست؟ فرمود: تواضع.))
امیرالمومنین(ع) با بیان تواضع پیشینیان مومن و آنان که همواره نسبت به حق و درباره خلق فروتن بودند مردم را پند مى دهد: ((ولکنه سبحانه کره الیهم التکابر, و رضى لهم التواضع, فالصقوا بالارض خدودهم, و عفرو فى التراب وجوههم, و خفضوا اجنحتهم للمومنین;(45) خداوند پاک, تکبر را ناخوشایند آنان قرار داد و تواضع و فروتنى را براى آنان پسندید, پس قسمتى از صورت خود را به نشانه عبادت به زمین چسبانیدند و صورت هایشان را به علامت بندگى در خاک ساییدند و در برابر همه مومنان تواضع و فروتنى کردند.))
و نیز آن حضرت فرمود:
((علیک بالتواضع فانه من إعظم العباده;(46) ملازم تواضع باش, زیرا تواضع از بزرگ ترین عبادات است.))
امام صادق(ع) در بیان حد و مرز تواضع مى فرماید:
((التواضع ان ترضى من المجلس بدون شرفک, و ان تسلم على من لاقیت, و ان تترک المرإ و ان کنت محقا و رإس الخیر التواضع;(47) تواضع خشنود بودنت به محل نشستنى اى است که آن محل پایین تر از برترى و بزرگوارى توست و این که هر که را دیدار کنى به او سلام نمایى و جدال و ستیز در بحث و گفت و گو را رها کنى; هرچند حق با تو باشد و رإس خیر تواضع است.))
رسول خدا(ص) فرمود:
((ان افضل الناس عبدا من تواضع عن رفعه;(48) همانا برترین مردم از جهت بندگى کسى است که با وجود برترى مقام, فروتنى کند.))
و نیز آن حضرت فرمود:
((ان التواضع یزید صاحبه رفعه فتواضعوا یرفعکم الله;(49) فروتنى به صاحبش مقام و مرتبه مى افزاید, پس فروتنى کنید تا خدا شما را بلند مقام گرداند.))
دانشمندان علم اخلاق تکبر را ـ که صفتى ناپسند و حالتى شیطانى است ـ افراط شمرده اند و خوارى و ذلت نشان دادن در برابر هر کسى را تفریط به حساب آورده اند. تواضع و فروتنى که صفتى انسانى و حالتى پسندیده است به عنوان حد وسط و مرز اعتدال و میانه روى دانسته اند.
از امامان معصوم روایت شده است که تواضع و فروتنى در برابر خدا, قراردادن همه وجود خود در مدار عبودیت و بندگى است و با مردم معامله و معاشرت همراه با انصاف و عدالت و خود را در حقوق انسانى با دیگران برابر و مساوى دانستن است. O تواضع رسول خدا
رسول بزرگوار اسلام با تهى دستان, مستمندان, فقیران و نیازمندان متواضعانه نشست و برخاست داشت, به هر کس مى رسید ـ گرچه طفل خردسال بود ـ سلام مى کرد. بى ریا روى زمین مى نشست, با مردم کوچه و بازار ـ به ویژه بى نوایان ـ انس مى گرفت. از حال آنها و زندگى و معیشت و کارشان جویا مى شد.
بر عادىترین مرکب سوار مى شد, گوسفندان را خود مى دوشید. لباسش را خود مى شست. با خادمان خانه هم غذا مى شد و در میان مردم, هم چون یک فرد عادى زندگى مى کرد. O تواضع على بن ابى طالب(ع)
امیرالمومنین (ع) نیز همانند پیامبر متواضعانه زندگى مى کرد. ابن عباس مى گوید: روزى بر آن حضرت وارد شدم دیدم کفش خود را وصله مى زند, گفتم: این کفش ارزش وصله زدن ندارد, فرمود: به خدا سوگند! این کفش از دنیاى شما نزد من محبوب تر است از این که دنیا را به دست آورم و حقى را پایمال کنم. من دوست دارم این کفش را وصله بزنم و این کار را بر خود عیب و عار نمى دانم و علاقه دارم اگر حکومتى در اختیارم باشد به وسیله آن حق را بر پا کنم و رسم باطل را براندازم. ابن عباس در ادامه گفتارش مى گوید: على(ع) لباسش را هم خود وصله مى زد و بر عادىترین مرکب سوار مى شد!(50) O تواضع سلیمان
سلیمان(ع) داراى چنان حشمت و جلال و عظمتى بود که او را در این زمینه هم پایه اى نبود, ولى به اندازه اى متواضعانه و با انصاف رفتار مى کرد که حتى مورى ناتوان هم نمى توانست او را محاکمه کند و حق طبیعى خود را از سلیمان دریافت دارد.
روزى مورى روى دستش به حرکت آمد, سلیمان مور را از روى دستش برداشت و بر زمین گذاشت. سلیمان مانند همه فکر نمى کرد که مور بر او اعتراض کند و او را مورد بازخواست قرار دهد, ولى تواضع و عدالت و ضعیف نوازى سلیمان کار را به جایى رسانیده بود که مور لب به سخن گشوده و گفت: این خودپسندى چیست؟ این بزرگ منشى چیست؟ مگر نمى دانى من بنده خدایى هستم که تو نیز بنده او هستى, از نظر بندگى خدا چه تفاوتى میان من و توست که تو با من چنین رفتار کردى؟
سلیمان از صراحت گویى مورچه متإثر شد, آرى دچار اضطراب و تإثر شد که اگر روز قیامت با چنین بیانى در پیشگاه حق محاکمه شود چه باید کرد, همین اضطراب و تإثر, او را از حال طبیعى خارج ساخت, وقتى به حال آمد فرمان داد مور احضار شود. شاید شما فکر کنید مور را احضار کرد تا به جرم صراحت لهجه گرفتارش کند و او را زیر شکنجه و آزار قرار دهد! ولى سلیمان مرد خداست, داراى مقام نبوت است, به همه حسنات اخلاقى آراسته است و کمالات انسانى در او جلوه گر است. او از صراحت گفتار مور خوشحال شد و از این که زیردستانش این همه آزادى دارند که حتى مثل مورى جرإت اعتراض دارد خرسند گردید.
سلیمان از مور پرسید: چرا با چنین صراحت لهجه سخن گفتى و چرا این گونه اعتراض کردى؟
مور گفت: پوست و گوشت و اندام من ضعیف است, شما مرا گرفتى و به زمین افکندى و دست و پا و بدنم در فشار قرار گرفت و مرا ناراحت کرد و این برخورد سبب شد تا من بر تو اعتراض کنم.
سلیمان گفت: چون تو را به زمین افکندم و سبب ناراحتى است را فراهم ساختم و دچار شکنجه ات کردم از تو عذر مى خواهم, یقینا من این کار را از روى قصد و غرض بدى انجام ندادم لذا جاى عذر دارد. بنابراین از تو معذرت مى خواهم.
آرى سلیمان با آن جلال و حشمت وقتى مى بیند اندکى از حدود اخلاق پا فراتر گذاشته ناراحت مى شود و از طرف مقابلش گرچه مورى ضعیف است عذرخواهى مى کند!!
مور گفت: من از تو گذشت مى کنم و از این کارى که کردى چشم پوشى مى نمایم به شرط این که روى آوردنت به دنیا از روى شهوت و میل نباشد, ثروت و مال دنیا را براى رفاه و آسایش هم نوع خود بخواهى, غرق در خوش گذرانى و اسراف نشوى, آن چنان دچار خوشى لذت نگردى تا ملت بى نوا را از یاد ببرى و هر درمانده و وامانده اى از تو کمک و یارى طلبید به او یارى رسانى.
سلیمان ـ که قلب پاکش مملو از مهربانى و محبت و لطف و عنایت به زیر دستان بود ـ شرایط مور را متواضعانه پذیرفت و مور هم از سلیمان درگذشت.(51)
زخاک آفریدت خداوند پاک
پس اى بنده افتادگى کن چو خاک
حریص و جهان سوز و سرکش مباش
زخاک آفریدت چو آتش مباش
چو گردن کشید آتش هولناک
به بیچارگى تن بینداخت خاک
چو آن سرفرازى نمود این کمى
از آن دیو کردند از آن آدمى
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به عزت هر آن کو فروتر نشست
به خوارى نیفتد ز بالا به پست
به گردن فتد سرکش تند خوى
بلندیت باید بلندى مجوى
بلندیت باید تواضع گزین
که این بام را نیست سلم جز این پاورقی ها:پى نوشت ها: 1. انیس اللیل, ص166. 2. محجه البیضإ, ج8, ص384. 3 و 4 و 5. همان, ص384 ـ 385. 6. انیس اللیل, ص166. 7 و 8 و 9. تفسیر معین, ص580. 10. تفسیر معین, ص580. 11. همان. 12. بحار, ج78, ص164. 13. سوره هود, آیه6. 14. سوره اسرإ, آیه30. 15 و 16 و 17. میزان الحکمه, ج2, ص1075. 18 و 19 و 20 و 21 و 22 . همان, ص1073. 23. همان, ص1075. 24 و 25. همان, ص1074 و 1075. 26. نهج البلاغه, خطبه90. 27. میزان الحکمه, ج2, ص1093. 28. بحار, ج69, ص373. 29 و 30. میزان الحکمه, ج2, ص1094. 31. بحار, ج78, ص202. 32. سوره نحل, آیه97. 33. غررالحکم, ص2339. 34 و 35 . میزان الحکمه, ج3, ص2637. 36 و 37. کافى, ج2, ص138 و 139. 38. سوره حجر, آیه88. 39. سوره قصص, آیه83. 40. سوره نحل, آیه23. 41. سوره زمر, آیه60. 42. میزان الحکمه, ج4, ص3554. 43. نهج البلاغه, خطبه192. 44. بحار, ج75, ص119. 45. همان, ص123. 46. همان, ج77, ص179. 47. میزان الحکمه, ج4, ص3558. 48. تذکره ابن جوزى, ص67. 49. قصص الانبیإ, ثعلبى, ص288.