توحید در سیره پیشوایان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
توحید و اعتقاد به یکتایى و بى همتایى خدا در همه ابعاد, اساس و پایه هر دین حق, و نخستین سخن پیامبران خدا است که در سرلوحه برنامه آنها و پیروانشان مى درخشد. و به عکس, شرک و بت پرستى و هرگونه انحراف از صراط توحید, آفت بزرگ براى انسانیت و آتش شعله ور براى سوزاندن کرامت و کمال انسانى است, صلابت و موضع گیرى قاطع پیامبران در تثبیت توحید و مبارزه با شرک به قدرى جدى و شکست ناپذیر بود که در راه توحید در سخت ترین شرایط و فضاسازىهاى مشرکان ایستادگى نمودند, و حتى در این راستا به شهادت رسیدند.
در قرآن آمده: ((وکاین من نبى قاتل معه ربیون کثیر))(1) و چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنها (در راه مبارزه با شرک) با مشرکان جنگیدند.
و در ذیل آیه 21 و 22 آل عمران روایت شده: یهود عنود, قبل از اسلام, در یک روز, چهل و سه نفر از پیامبران بنى اسرائیل را کشتند, که آنها براساس شریعت موسى(ع) مردم را به توحید دعوت کرده و از شرک برحذر مى داشتند, در همان روز 112 نفر از عابدان و صالحان به دفاع از پیامبران شهید برخاستند, و به امر به معروف و نهى از منکر پرداختند, یهودیان سنگدل در همان روز, آن 112 نفر را قتل عام کردند(2) و در آیه 8 سوره بروج مى خوانیم: ((وما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید))(3) هیچ ایرادى بر آنها (یکتاپرستان) نداشتند, جز این که آنها به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند.
امام صادق(ع) پس از تلاوت این آیه فرمود: ((قبل از شما قومى بودند که آنها را به دلیل توحید و مبارزه با شرک مى سوزاندند و با اره قطعه قطعه مى نمودند, و در شکنجه هاى بسیار سخت قرار مى دادند, ولى آنها با کمال ایستادگى در راه توحید و دورى از شرک, مقاومت مى نمودند.))(4)
و از حضرت على(ع) نقل شده خداوند پیامبرى از میان مردم حبشه به سوى مردم مبعوث کرد, او مردم را به توحید و مبارزه بر هر گونه شرک دعوت نمود, مردم آن پیامبر را تکذیب کردند, و با او و یارانش جنگیدند, سرانجام گروهى از یاران آن پیامبر را کشتند, و گروهى را با آن پیامبر اسیر نمودند, سپس گودالى را پر از آتش نموده, و مردم را کنار آن دعوت مى نمودند و به آنها مى گفتند هر کس در آیین ما است, کنار برود, و هر کس, دین این گروه را دارد, باید خودش را در درون آتش بیفکند, آن پیامبر و یارانش که براى شهادت از همدیگر پیشى مى گرفتند, در آن آتش سوختند, و دست از توحید برنداشتند, در این هنگام یک بانوى خداپرست را همراه فرزند خردسالش آوردند, او هنگامى که به اجبار مشرکان مى خواست خود را به آتش بیفکند, عطوفت مادرى نسبت به کودک شیرخوارش به هیجان آمد و مانع از این کار شد, آن کودک صدا زد: ((مادرم نترس هم خود را و هم مرا به آتش بیفکن, ((ان هذا والله فى الله قلیل))(5) سوگند به خدا این در راه خدا چیز اندکى است.
تاریخ اسلام, به ویژه در صدر اسلام در مکه, نیز پر از این حوادث است, که پیامبر اسلام(ص) و یارانش در راه تثبیت توحید و مبارزه با شرک, هرگونه شکنجه ها را تحمل نموده, و با کمال قاطعیت, از حریم توحید دفاع مى نمودند, و در این راه عده اى شهید شدند, و سرانجام همه بت ها و مظاهر بت پرستى را در سراسر جزیره العرب نابود نموده, و سرزمین ها را از لوث وجود بت ها پاک سازى نمودند.
توحید داراى شاخه ها و ابعاد گوناگون است که چهارشاخه اصلى آن عبارتند از: توحید ذات, توحید صفات, توحید عبادت (یعنى پرستش تنها به ذات پاک خدا اختصاص دارد) و توحید افعال, که هر یک به شعبه هاى دیگرى تقسیم مى گردد, اهداف پیامبران در سرلوحه برنامه هایشان استقرار توحید در همه ابعادش در همه عرصه ها بود, روشن است که چنین کارى همراه مبارزه شدید با هرگونه شرک جلى و خفى در همه ابعاد آن مى باشد, از این رو آنها همه مظاهر شرک را براى مردم تبیین مى کردند, تا روح و روان آنها را براى زمینه سازى و گرایش به توحید آماده نمایند. تا این حد که پیامبر(ص) به یکى از اصحاب به نام عبدالله بن مسعود فرمود:
((ایاک ان تشرک بالله طرفه عین, و ان نشزت بالمنشار, إو قطعت او صلبت, او احرقت بالنار))(6) از همتا قراردادن براى خدا حتى به اندازه یک چشم برهم زدن اجتناب کن, هرچند با اره تو را بریده بریده کنند, یا تو را پاره پاره نموده و یا به دار بیاویزند و یا با آتش بسوزانند.))
توحید در سیماى پیامبر و على در دوران کودکى
در تاریخ زندگى درخشان پیامبر(ص) آمده, هنگامى که آن حضرت در دوران شیرخوارگى به حلیمه سعدیه سپرده شد, در آن هنگام که سه ساله بود, روزى به مادر رضاعى خود حلیمه که در بیابان چادرنشین بود گفت ((اى مادر چرا دو نفر از برادرانم (منظور فرزندان حلیمه هستند) را در روز نمى بینم؟ حلیمه عرض کرد: آنها روزها براى چراندن گوسفندها به صحرا مى روند, و اکنون در بیابان هستند. پیامبر(ص) فرمود: دوست دارم من نیز همراه آنها به صحرا بروم.
حلیمه به او پاسخ مثبت داد, صبح بعد روغن بر موى سر محمد(ص) زد, و سرمه بر چشمش کشید, و یک مهره یمانى (براى حفاظت او) به گردنش آویخت.
محمد(ص) که در همان دوران کودکى به طور دقیق همه ابعاد توحید را رعایت مى کرد, بى درنگ مهره را از گردنش بیرون آورد و به دور افکند, سپس به حلیمه رو کرد و فرمود: ((مهلا یا اماه! فان معى من یحفظنى))(7) مادرجان آرام بگیر, این چیست؟ من خدایى دارم که مرا حفظ مى کند.)) (نه مهره یمانى)
و در زندگى تابان حضرت على(ع) در دوران کودکى آمده: روزى ابوطالب پدر بزرگوارش به خانه آمد و به همسرش فاطمه بنت اسد چنین گفت: ((امروز چیز عجیبى از على(ع) دیدم, او را دیدم (که در دوران کودکى بود) بت ها را مى شکند, ترسیدم که بزرگان مشرک قریش با خبر شده و به او آسیب برسانند.))
فاطمه مادر على(ع) گفت: شگفتا! من خبرى عجیب تر از این به تو بدهم, آن هنگام که على(ع) کودک و در رحم من قرار داشت, کنار کعبه براى طواف رفتم, مشغول طواف به قصد پرستش خدا (نه پرستش بتها) شدم, بت پرستان بت ها را در محلى در کنار کعبه نهاده بودند, وقتى که در طواف کعبه به روبروى آن محل مى رسیدم, على(ع) در رحم من آن چنان دو پاى خود را فشار مى داد که من از نزدیک شدن به جایگاه بت ها ناتوان مى شدم و احساس مى کردم که اگر فرضا (به فرض محال) بخواهم به سوى بت ها بروم, على(ع) از رفتن من به آن سو جلوگیرى مى کند, و نیز احساس مى کردم که حضرت على(ع) از بت ها متنفر است.(8)
على(ع) از همان کودکى آن چنان در سطح عالى توحید بود که خود مى فرماید: ((لو کشف الغطا ما إزددت یقینا))(9) اگر همه پرده ها برداشته شود, چیزى بر یقین من نمى افزاید.
یعنى یقین من درباره توحید و ایمان به غیب به درجه آخر رسیده است, و هرگز او از آغاز کودکى تا آخر, به اندازه یک چشم به هم زدن مشرک نشد و حتى در ایمان به غیب لحظه اى شک نکرد.
مبارزات او با هرگونه شرک به جایى رسید که بعضى معتقد به خدایى او شدند, حضرت آنها را از این کار سخیف نهى مى کرد, وقتى که مى دید آنها سماجت مى کنند آنها را با آتش مى سوزاند و اعدام مى کرد.(10)
در سیره درخشان امام صادق(ع) آمده: از کسانى که توحید و ایمان آنها ناقص است این که اگر کسى بگوید: اگر فلانى نبود هلاک مى شدم, یا آسیب مى دیدم, و یا زن و بچه ام درمانده مى شدند, چنین کسى براى خدا شریک قرار داده است, یکى از حاضران گفت: پس او چه بگوید؟ آن حضرت فرمود: ((چنین بگوید: اگر خداوند با کمک رسانى فلان کس به من منت نمى گذاشت, هلاک مى شدم.))(11) نیز فرمود: ((شرک پنهان تر از حرکت مورچه (در چاه تاریک, روى سنگ سیاه) است, و یکى از شعبه هاى شرک آن است که انسان (مثلا در قنوت) انگشترش را بگرداند و عقیق آن را رو به آسمان قرار دهد, تا به این وسیله حاجت خود را از خدا بخواهد و امثال آن.))(12)
و نیز از گفتار امام صادق(ع) است: ((هرگاه گروهى خداوند یکتا و بى همتا را پرستش کنند, و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند, و حج کعبه را بجا آورند, و در ماه رمضان روزه بگیرند, سپس به چیزى که خداوند یا پیامبرش به آن دستور داده است بگویند: چرا خدا یا رسولش, خلاف آن را دستور نداده اند؟ یا چنین تصورى را در ذهن خود بیابند, به همین اندازه مشرک شده اند.)) (چرا که توحید در قانونگذارى الهى را منکر شده اند) سپس آن حضرت براى تإیید سخن خود این آیه را تلاوت فرمود: ((فلا وربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت ویسلموا تسلیما))(13) به پروردگارت سوگند, آنها مومن نخواهند بود, مگر اینکه در اختلافات خود, تو را به داورى طلبند, و سپس از داورى تو در دل خود احساس ناراحتى نکنند, و کاملا تسلیم باشند.))(14)
چند نمونه از سیره پیامبر(ص) و على(ع)
پس از فتح مکه که در سال هشتم هجرت رخ داد, پاسى از شب مى گذشت, پیامبر(ص) تصمیم گرفت پس از پاکسازى مسجدالحرام و اطراف آن از لوث بت, به داخل خانه کعبه رود و آنجا را نیز پاک سازى نماید, حضرت على(ع) را به حضور طلبید, با هم کنار کعبه رفتند, هفت دور, کعبه را طواف کردند, سپس پیامبر(ص) داخل کعبه شد و با چوبى که در دست داشت, همه بت ها را از جایگاه خود بر زمین افکند, و آنها را همراه على(ع) درهم شکست. در این وقت پیامبر(ص) تصمیم گرفت بزرگترین بتى را که بر سقف کعبه آویخته شده بود, از سقف کعبه به پایین اندازد و سرنگون و نابود نماید. به على(ع) فرمود بنشین و شانه ات را بگیر تا بتوانم بالا روم. على(ع) نشست و آنگاه پیامبر(ص) بر شانه على(ع) ایستاد و فرمود: برخیز! على(ع) با همه نیرو, با سختى از جاى خود حرکت کرد.
پیامبر(ص) این بار فرود آمد و على(ع) را بر شانه خود نهاد. على(ع) در این باره مى گوید:
((وقتى که بر شانه پیامبر(ص) ایستاده بودم, احساس کردم اگر بخواهم مى توانم بر افق آسمان دست یابم, و دستم را به ستاره ثریا برسانم...)) على(ع) با دست پرتوان خود, آن بت بزرگ را که به سقف کعبه میخ کوب شده بود جدا نموده و بر زمین افکند و درهم شکست.(15)
از توفیقات سرشار على(ع) در این راستا این که در سال نهم هجرت, به پیامبر(ص) خبر رسید که در میان قبیله طى واقع در یمن, بت خانه بزرگى وجود دارد که پرستشگاه بت پرستان است, پیامبر(ص) على(ع) را با 150 نفر مإمور تخریب آن بت خانه کرد, على(ع) با همراهان, با کمال حفظ رازدارى نظامى, خود را سحرگاهان به بت خانه رساندند و آن را ویران نموده, و بت بزرگ آنها را درهم شکستند.(16)
مسإله رسمى و مهم دیگر در راستاى مبارزه با بت پرستى, و اثبات و اعلام توحید ناب, خواندن آیات برائت از مشرکین در نزدیک کعبه بود, که در ماه ذیحجه سال نهم هجرت رخ داد, حضرت على(ع) از سوى پیامبر(ص) مإمور شد تا از مدینه به مکه رفته و در روز عید قربان قطعنامه مهم برائت از مشرکان را در سرزمین منى, به مشرکان ابلاغ نماید.
توضیح این که آیات آغاز سوره توبه (از آیه 1 تا 13) نازل شد که روح این آیات در چهار ماده زیر خلاصه مى شد:
1. ممنوعیت ورود بت پرستان به مسجدالحرام و خانه خدا.
2. ممنوعیت طواف با بدن برهنه.
3. ممنوعیت شرکت مشرکان در مراسم حج.
4. پیمان وفاداران به پیمان, محترم است, و به پیمان شکنان تا چهارماه مهلت داده مى شود, تا به اسلام بپیوندند, وگرنه اسلام با آنها در حال نبرد است.
حضرت على(ع) این مإموریت را به نحو احسن انجام داد, و رسما مسإله نابودى بت و بت پرستى را در میان هزاران نفر مشرک اعلام نموده, و مردم را به سوى توحید دعوت نمود.(17)
توحید عملى در سیره پیشوایان
در سیره درخشان پیامبر(ص) و امامان(ع) این مطلب همیشه آشکار بود, که همواره به یاد خدا بودند, گویى او را مى دیدند و در دریاى توحید غرق شده و مثل افتادن یک قطره باران که به اقیانوس بیفتد, فانى در ذات خدا بودند, و ابعاد مختلف آثار توحید همواره در شیوه هاى زندگى آنها در همه ابعاد و عرصه ها دیده مى شد آن گونه که شاعر مى گوید:
اسیر عشق تو از هشت خلد مستغنى است
غلام کوى تو از هر دو جهان آزاد است
در حالات پیامبر(ص) نقل شده: سوار بر شتر بود, در مسیر راه ناگاه پیاده شد, پنج بار سجده کرد و سپس سوار گردید, همراهان پرسیدند, چرا ناگهان این سجده ها را انجام دادید؟
پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: ((جبرئیل از جانب خدا نزدم آمد و مژده هایى به من داد, که براى هر یک از آن مژده ها یک سجده شکر بجا آوردم.))(18)
ذعلب یمانى از حضرت على(ع) پرسید: ((هل رإیت ربک یا امیرالمومنین)) اى امیرمومنان! آیا پروردگارت را دیده اى؟
آن حضرت در پاسخ فرمود: ((إفاعبد ما لا إرى)) آیا من کسى را که ندیده ام مى پرستم؟
ذعلب پرسید: چگونه خدا را دیده اى؟
على(ع) فرمود: ((چشم ها هرگز او را آشکار نمى بینند, اما قلب ها با نیروى حقیقت ایمان او را درک مى کنند, او به همه چیز نزدیک تر است اما نه آن طور که به آنها چسبیده باشد, و از همه چیز دور است اما نه آنچنان که از آنها بیگانه باشد... ))(19)
هشام بن احمر مى گوید: همراه امام کاظم(ع) بودم, آن حضرت سوار بر مرکب بود و با هم در بیرون شهر مدینه حرکت مى کردیم, ناگاه دیدم آن حضرت از بالاى مرکب زانو خم کرد و پیاده شد, به سجده افتاد و سجده طولانى کرد, سپس سر بلند نمود, از او پرسیدم: ((قربانت گردم چرا سجده طولانى نمودى؟))
فرمود: هنگام حرکت به یاد نعمتى افتادم که خداوند به من عطا فرموده است, و خواستم خدا را به خاطر آن نعمت سجده کنم و در حال سجده از او شکر و سپاس نمایم. (20)
پى نوشت ها:
1. سوره آل عمران, 146.
2. تفسیر مجمع البیان, ج1, ص423.
3. سوره بروج, آیه8.
4. تفسیر نورالثقلین, ج5, ص547.
5. اقتباس از تفسیر المیزان, ج20, ص377.
6. بحارالانوار, ج77, ص107.
7. همان, ج15, ص392.
8. الخرائج راوندى, مطابق نقل بحارالانوار, ج42, ص18.
9. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج11, ص202.
10. بحارالانوار, ج46, ص136.
11. همان, ج72, ص100.
12. بحارالانوار, ج72, ص96, و ج71, ص142.
13. نسإ, آیه65.
14. اصول کافى, ج2, ص398.
15. الغدیر, ج7, ص10 تا 13.
16. اقتباس از سیره واقدى, ج3, ص;988 سیره ابن هشام, ج4, ص225.
17. ارشاد شیخ مفید, ص;33 خصائص نسائى, ص;28 مسند احمد, ج1, ص151.
18. اصول کافى, ج2, ص98.
19. نهج البلاغه, خطبه179.
20. اصول کافى, ج2, ص98.
در قرآن آمده: ((وکاین من نبى قاتل معه ربیون کثیر))(1) و چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنها (در راه مبارزه با شرک) با مشرکان جنگیدند.
و در ذیل آیه 21 و 22 آل عمران روایت شده: یهود عنود, قبل از اسلام, در یک روز, چهل و سه نفر از پیامبران بنى اسرائیل را کشتند, که آنها براساس شریعت موسى(ع) مردم را به توحید دعوت کرده و از شرک برحذر مى داشتند, در همان روز 112 نفر از عابدان و صالحان به دفاع از پیامبران شهید برخاستند, و به امر به معروف و نهى از منکر پرداختند, یهودیان سنگدل در همان روز, آن 112 نفر را قتل عام کردند(2) و در آیه 8 سوره بروج مى خوانیم: ((وما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید))(3) هیچ ایرادى بر آنها (یکتاپرستان) نداشتند, جز این که آنها به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند.
امام صادق(ع) پس از تلاوت این آیه فرمود: ((قبل از شما قومى بودند که آنها را به دلیل توحید و مبارزه با شرک مى سوزاندند و با اره قطعه قطعه مى نمودند, و در شکنجه هاى بسیار سخت قرار مى دادند, ولى آنها با کمال ایستادگى در راه توحید و دورى از شرک, مقاومت مى نمودند.))(4)
و از حضرت على(ع) نقل شده خداوند پیامبرى از میان مردم حبشه به سوى مردم مبعوث کرد, او مردم را به توحید و مبارزه بر هر گونه شرک دعوت نمود, مردم آن پیامبر را تکذیب کردند, و با او و یارانش جنگیدند, سرانجام گروهى از یاران آن پیامبر را کشتند, و گروهى را با آن پیامبر اسیر نمودند, سپس گودالى را پر از آتش نموده, و مردم را کنار آن دعوت مى نمودند و به آنها مى گفتند هر کس در آیین ما است, کنار برود, و هر کس, دین این گروه را دارد, باید خودش را در درون آتش بیفکند, آن پیامبر و یارانش که براى شهادت از همدیگر پیشى مى گرفتند, در آن آتش سوختند, و دست از توحید برنداشتند, در این هنگام یک بانوى خداپرست را همراه فرزند خردسالش آوردند, او هنگامى که به اجبار مشرکان مى خواست خود را به آتش بیفکند, عطوفت مادرى نسبت به کودک شیرخوارش به هیجان آمد و مانع از این کار شد, آن کودک صدا زد: ((مادرم نترس هم خود را و هم مرا به آتش بیفکن, ((ان هذا والله فى الله قلیل))(5) سوگند به خدا این در راه خدا چیز اندکى است.
تاریخ اسلام, به ویژه در صدر اسلام در مکه, نیز پر از این حوادث است, که پیامبر اسلام(ص) و یارانش در راه تثبیت توحید و مبارزه با شرک, هرگونه شکنجه ها را تحمل نموده, و با کمال قاطعیت, از حریم توحید دفاع مى نمودند, و در این راه عده اى شهید شدند, و سرانجام همه بت ها و مظاهر بت پرستى را در سراسر جزیره العرب نابود نموده, و سرزمین ها را از لوث وجود بت ها پاک سازى نمودند.
توحید داراى شاخه ها و ابعاد گوناگون است که چهارشاخه اصلى آن عبارتند از: توحید ذات, توحید صفات, توحید عبادت (یعنى پرستش تنها به ذات پاک خدا اختصاص دارد) و توحید افعال, که هر یک به شعبه هاى دیگرى تقسیم مى گردد, اهداف پیامبران در سرلوحه برنامه هایشان استقرار توحید در همه ابعادش در همه عرصه ها بود, روشن است که چنین کارى همراه مبارزه شدید با هرگونه شرک جلى و خفى در همه ابعاد آن مى باشد, از این رو آنها همه مظاهر شرک را براى مردم تبیین مى کردند, تا روح و روان آنها را براى زمینه سازى و گرایش به توحید آماده نمایند. تا این حد که پیامبر(ص) به یکى از اصحاب به نام عبدالله بن مسعود فرمود:
((ایاک ان تشرک بالله طرفه عین, و ان نشزت بالمنشار, إو قطعت او صلبت, او احرقت بالنار))(6) از همتا قراردادن براى خدا حتى به اندازه یک چشم برهم زدن اجتناب کن, هرچند با اره تو را بریده بریده کنند, یا تو را پاره پاره نموده و یا به دار بیاویزند و یا با آتش بسوزانند.))
توحید در سیماى پیامبر و على در دوران کودکى
در تاریخ زندگى درخشان پیامبر(ص) آمده, هنگامى که آن حضرت در دوران شیرخوارگى به حلیمه سعدیه سپرده شد, در آن هنگام که سه ساله بود, روزى به مادر رضاعى خود حلیمه که در بیابان چادرنشین بود گفت ((اى مادر چرا دو نفر از برادرانم (منظور فرزندان حلیمه هستند) را در روز نمى بینم؟ حلیمه عرض کرد: آنها روزها براى چراندن گوسفندها به صحرا مى روند, و اکنون در بیابان هستند. پیامبر(ص) فرمود: دوست دارم من نیز همراه آنها به صحرا بروم.
حلیمه به او پاسخ مثبت داد, صبح بعد روغن بر موى سر محمد(ص) زد, و سرمه بر چشمش کشید, و یک مهره یمانى (براى حفاظت او) به گردنش آویخت.
محمد(ص) که در همان دوران کودکى به طور دقیق همه ابعاد توحید را رعایت مى کرد, بى درنگ مهره را از گردنش بیرون آورد و به دور افکند, سپس به حلیمه رو کرد و فرمود: ((مهلا یا اماه! فان معى من یحفظنى))(7) مادرجان آرام بگیر, این چیست؟ من خدایى دارم که مرا حفظ مى کند.)) (نه مهره یمانى)
و در زندگى تابان حضرت على(ع) در دوران کودکى آمده: روزى ابوطالب پدر بزرگوارش به خانه آمد و به همسرش فاطمه بنت اسد چنین گفت: ((امروز چیز عجیبى از على(ع) دیدم, او را دیدم (که در دوران کودکى بود) بت ها را مى شکند, ترسیدم که بزرگان مشرک قریش با خبر شده و به او آسیب برسانند.))
فاطمه مادر على(ع) گفت: شگفتا! من خبرى عجیب تر از این به تو بدهم, آن هنگام که على(ع) کودک و در رحم من قرار داشت, کنار کعبه براى طواف رفتم, مشغول طواف به قصد پرستش خدا (نه پرستش بتها) شدم, بت پرستان بت ها را در محلى در کنار کعبه نهاده بودند, وقتى که در طواف کعبه به روبروى آن محل مى رسیدم, على(ع) در رحم من آن چنان دو پاى خود را فشار مى داد که من از نزدیک شدن به جایگاه بت ها ناتوان مى شدم و احساس مى کردم که اگر فرضا (به فرض محال) بخواهم به سوى بت ها بروم, على(ع) از رفتن من به آن سو جلوگیرى مى کند, و نیز احساس مى کردم که حضرت على(ع) از بت ها متنفر است.(8)
على(ع) از همان کودکى آن چنان در سطح عالى توحید بود که خود مى فرماید: ((لو کشف الغطا ما إزددت یقینا))(9) اگر همه پرده ها برداشته شود, چیزى بر یقین من نمى افزاید.
یعنى یقین من درباره توحید و ایمان به غیب به درجه آخر رسیده است, و هرگز او از آغاز کودکى تا آخر, به اندازه یک چشم به هم زدن مشرک نشد و حتى در ایمان به غیب لحظه اى شک نکرد.
مبارزات او با هرگونه شرک به جایى رسید که بعضى معتقد به خدایى او شدند, حضرت آنها را از این کار سخیف نهى مى کرد, وقتى که مى دید آنها سماجت مى کنند آنها را با آتش مى سوزاند و اعدام مى کرد.(10)
در سیره درخشان امام صادق(ع) آمده: از کسانى که توحید و ایمان آنها ناقص است این که اگر کسى بگوید: اگر فلانى نبود هلاک مى شدم, یا آسیب مى دیدم, و یا زن و بچه ام درمانده مى شدند, چنین کسى براى خدا شریک قرار داده است, یکى از حاضران گفت: پس او چه بگوید؟ آن حضرت فرمود: ((چنین بگوید: اگر خداوند با کمک رسانى فلان کس به من منت نمى گذاشت, هلاک مى شدم.))(11) نیز فرمود: ((شرک پنهان تر از حرکت مورچه (در چاه تاریک, روى سنگ سیاه) است, و یکى از شعبه هاى شرک آن است که انسان (مثلا در قنوت) انگشترش را بگرداند و عقیق آن را رو به آسمان قرار دهد, تا به این وسیله حاجت خود را از خدا بخواهد و امثال آن.))(12)
و نیز از گفتار امام صادق(ع) است: ((هرگاه گروهى خداوند یکتا و بى همتا را پرستش کنند, و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند, و حج کعبه را بجا آورند, و در ماه رمضان روزه بگیرند, سپس به چیزى که خداوند یا پیامبرش به آن دستور داده است بگویند: چرا خدا یا رسولش, خلاف آن را دستور نداده اند؟ یا چنین تصورى را در ذهن خود بیابند, به همین اندازه مشرک شده اند.)) (چرا که توحید در قانونگذارى الهى را منکر شده اند) سپس آن حضرت براى تإیید سخن خود این آیه را تلاوت فرمود: ((فلا وربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت ویسلموا تسلیما))(13) به پروردگارت سوگند, آنها مومن نخواهند بود, مگر اینکه در اختلافات خود, تو را به داورى طلبند, و سپس از داورى تو در دل خود احساس ناراحتى نکنند, و کاملا تسلیم باشند.))(14)
چند نمونه از سیره پیامبر(ص) و على(ع)
پس از فتح مکه که در سال هشتم هجرت رخ داد, پاسى از شب مى گذشت, پیامبر(ص) تصمیم گرفت پس از پاکسازى مسجدالحرام و اطراف آن از لوث بت, به داخل خانه کعبه رود و آنجا را نیز پاک سازى نماید, حضرت على(ع) را به حضور طلبید, با هم کنار کعبه رفتند, هفت دور, کعبه را طواف کردند, سپس پیامبر(ص) داخل کعبه شد و با چوبى که در دست داشت, همه بت ها را از جایگاه خود بر زمین افکند, و آنها را همراه على(ع) درهم شکست. در این وقت پیامبر(ص) تصمیم گرفت بزرگترین بتى را که بر سقف کعبه آویخته شده بود, از سقف کعبه به پایین اندازد و سرنگون و نابود نماید. به على(ع) فرمود بنشین و شانه ات را بگیر تا بتوانم بالا روم. على(ع) نشست و آنگاه پیامبر(ص) بر شانه على(ع) ایستاد و فرمود: برخیز! على(ع) با همه نیرو, با سختى از جاى خود حرکت کرد.
پیامبر(ص) این بار فرود آمد و على(ع) را بر شانه خود نهاد. على(ع) در این باره مى گوید:
((وقتى که بر شانه پیامبر(ص) ایستاده بودم, احساس کردم اگر بخواهم مى توانم بر افق آسمان دست یابم, و دستم را به ستاره ثریا برسانم...)) على(ع) با دست پرتوان خود, آن بت بزرگ را که به سقف کعبه میخ کوب شده بود جدا نموده و بر زمین افکند و درهم شکست.(15)
از توفیقات سرشار على(ع) در این راستا این که در سال نهم هجرت, به پیامبر(ص) خبر رسید که در میان قبیله طى واقع در یمن, بت خانه بزرگى وجود دارد که پرستشگاه بت پرستان است, پیامبر(ص) على(ع) را با 150 نفر مإمور تخریب آن بت خانه کرد, على(ع) با همراهان, با کمال حفظ رازدارى نظامى, خود را سحرگاهان به بت خانه رساندند و آن را ویران نموده, و بت بزرگ آنها را درهم شکستند.(16)
مسإله رسمى و مهم دیگر در راستاى مبارزه با بت پرستى, و اثبات و اعلام توحید ناب, خواندن آیات برائت از مشرکین در نزدیک کعبه بود, که در ماه ذیحجه سال نهم هجرت رخ داد, حضرت على(ع) از سوى پیامبر(ص) مإمور شد تا از مدینه به مکه رفته و در روز عید قربان قطعنامه مهم برائت از مشرکان را در سرزمین منى, به مشرکان ابلاغ نماید.
توضیح این که آیات آغاز سوره توبه (از آیه 1 تا 13) نازل شد که روح این آیات در چهار ماده زیر خلاصه مى شد:
1. ممنوعیت ورود بت پرستان به مسجدالحرام و خانه خدا.
2. ممنوعیت طواف با بدن برهنه.
3. ممنوعیت شرکت مشرکان در مراسم حج.
4. پیمان وفاداران به پیمان, محترم است, و به پیمان شکنان تا چهارماه مهلت داده مى شود, تا به اسلام بپیوندند, وگرنه اسلام با آنها در حال نبرد است.
حضرت على(ع) این مإموریت را به نحو احسن انجام داد, و رسما مسإله نابودى بت و بت پرستى را در میان هزاران نفر مشرک اعلام نموده, و مردم را به سوى توحید دعوت نمود.(17)
توحید عملى در سیره پیشوایان
در سیره درخشان پیامبر(ص) و امامان(ع) این مطلب همیشه آشکار بود, که همواره به یاد خدا بودند, گویى او را مى دیدند و در دریاى توحید غرق شده و مثل افتادن یک قطره باران که به اقیانوس بیفتد, فانى در ذات خدا بودند, و ابعاد مختلف آثار توحید همواره در شیوه هاى زندگى آنها در همه ابعاد و عرصه ها دیده مى شد آن گونه که شاعر مى گوید:
اسیر عشق تو از هشت خلد مستغنى است
غلام کوى تو از هر دو جهان آزاد است
در حالات پیامبر(ص) نقل شده: سوار بر شتر بود, در مسیر راه ناگاه پیاده شد, پنج بار سجده کرد و سپس سوار گردید, همراهان پرسیدند, چرا ناگهان این سجده ها را انجام دادید؟
پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: ((جبرئیل از جانب خدا نزدم آمد و مژده هایى به من داد, که براى هر یک از آن مژده ها یک سجده شکر بجا آوردم.))(18)
ذعلب یمانى از حضرت على(ع) پرسید: ((هل رإیت ربک یا امیرالمومنین)) اى امیرمومنان! آیا پروردگارت را دیده اى؟
آن حضرت در پاسخ فرمود: ((إفاعبد ما لا إرى)) آیا من کسى را که ندیده ام مى پرستم؟
ذعلب پرسید: چگونه خدا را دیده اى؟
على(ع) فرمود: ((چشم ها هرگز او را آشکار نمى بینند, اما قلب ها با نیروى حقیقت ایمان او را درک مى کنند, او به همه چیز نزدیک تر است اما نه آن طور که به آنها چسبیده باشد, و از همه چیز دور است اما نه آنچنان که از آنها بیگانه باشد... ))(19)
هشام بن احمر مى گوید: همراه امام کاظم(ع) بودم, آن حضرت سوار بر مرکب بود و با هم در بیرون شهر مدینه حرکت مى کردیم, ناگاه دیدم آن حضرت از بالاى مرکب زانو خم کرد و پیاده شد, به سجده افتاد و سجده طولانى کرد, سپس سر بلند نمود, از او پرسیدم: ((قربانت گردم چرا سجده طولانى نمودى؟))
فرمود: هنگام حرکت به یاد نعمتى افتادم که خداوند به من عطا فرموده است, و خواستم خدا را به خاطر آن نعمت سجده کنم و در حال سجده از او شکر و سپاس نمایم. (20)
پى نوشت ها:
1. سوره آل عمران, 146.
2. تفسیر مجمع البیان, ج1, ص423.
3. سوره بروج, آیه8.
4. تفسیر نورالثقلین, ج5, ص547.
5. اقتباس از تفسیر المیزان, ج20, ص377.
6. بحارالانوار, ج77, ص107.
7. همان, ج15, ص392.
8. الخرائج راوندى, مطابق نقل بحارالانوار, ج42, ص18.
9. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج11, ص202.
10. بحارالانوار, ج46, ص136.
11. همان, ج72, ص100.
12. بحارالانوار, ج72, ص96, و ج71, ص142.
13. نسإ, آیه65.
14. اصول کافى, ج2, ص398.
15. الغدیر, ج7, ص10 تا 13.
16. اقتباس از سیره واقدى, ج3, ص;988 سیره ابن هشام, ج4, ص225.
17. ارشاد شیخ مفید, ص;33 خصائص نسائى, ص;28 مسند احمد, ج1, ص151.
18. اصول کافى, ج2, ص98.
19. نهج البلاغه, خطبه179.
20. اصول کافى, ج2, ص98.