شرح دعاى کمیل(13)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
((اللهم اغفر لى کل ذنب اذنبته و کل خطیئه اخطإتها;
خدایا براى من بیامرز هر گناهى که انجام دادم و هر خطایى که مرتکب شدم.))
جاذبه گناه و کشش معصیت, هنگامى که در قلب انسان نقش ثابت و استوارى نبسته, بلکه گاهى آدمى را دچار عمل خلاف مى کند, در اصطلاح اهل تحقیق ذنب است و زمانى که در قلب, جاى پایش ثابت و استوار مى شود, و به تعبیر اهل فن, براى قلب ملکه مى شود, تا جایى که انسان در هر زمان و در هر کجا و در هر موقعیت و شرایطى دست به گناه و مصعیت مى زند, در اصطلاح اهل لغت به ((خطیئه)) تعبیر مى شود.
گداى درگاه حضرت رب و سائل پیشگاه خداى مهربان, پس از آمرزش خواهى از گناهانى که پرده حرمت بین بنده و خدا را پاره مى کند, سبب نزول نقمت و عذاب مى شود, نعمت ها را تغییر مى دهد, مانع اجابت دعا مى شود و بلاهاى سنگین بر انسان فرود مىآورد, به پروردگارش مى گوید: همه گناهان و خطاهایى که در مدت عمرم از من سر زده بیامرز, چه گناه صغیره و چه کبیره, چه آن چه به عمد از من سر زده یا به سهو, چه در زمان کودکى, چه هنگام نوجوانى, چه اول بلوغ و چه در اوج بلوغ, چه در پنهان و چه در آشکار, زیرا کسى جز تو نیست که همه گناهان و خطاها را بیامرزد, تویى که در قرآن مجید در کمال لطف و مهربانى و آقایى و بزرگوارى اعلام کرده اى ((لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم;(1) از رحمت خدا ناامید مشوید, یقینا خدا همه گناهان را مىآمرزد, مسلما او بسیار آمرزنده و مهربانى اش همیشگى است.
بار خدایا من بد نام را
رند غزل خوان مىآشام را
کز ظلم دم به دم روزگار
تار شده هم چو شبم روزگار
نام شده شهره به بدنامیم
کام به دل گشته به ناکامیم
غنچه دل چون گل افسردگى
روى نهادست به پژمردگى
از شرر افروزى نار بلا
وزقدر اندوزى شست قضا
خشک شده گلبن اندیشه ام
پنجه فرو برده به خون ریشه ام
کار من ار چه همه جرم و خطاست
لیک امیدم ز تو عفو و عطاست
رحمتى آور به گنه کاریم
در گذر از جرم و تبه کاریم
در حرم وصل خودت راه ده
طبع سلیم و دل آگاه ده
معتکف میکده خاص کن
جرعه کش باده اخلاص کن
باده توفیق به جامم بریز
ساغر تحقیق به کامم بریز
((اللهم انى اتقرب الیک بذکرک;
خدایا من به سبب ذکر تو, به سوى تو تقرب مى جویم.))
خرابه هجران
تعلق بیش از حد قلب به امور مادى, تا جایى که آن امور چون حجابى سنگین بین بنده و رب شوند, میل بى اندازه به شهوت ها, فرو رفتن در کام لذت ها, صرف همه دقیقه ها و لحظه ها, روزها, شب ها, هفته ها و ماهها براى به دست آوردن متاع حیات دنیا, نشست و برخاست با بى خبران و غافلان, جدا ماندن از اعمال شایسته و خیرات, اسراف در پوشاک و خوراک, تبذیر در هزینه کردن اموال, بى خبر بودن از مردم و اقوام, سستى داشتن از انجام واجبات, آلوده بودن به محرمات, تهى بودن از معارف و واقعیات, همه و همه از نشانه هاى زیستن در خرابه هجران است.
خرابه اى که جز مار و مور, دغل کارى و حیله گرى, حیوان صفتى و پستى, شیطنت و بدمستى, غارت و راهزنى, دروغ و پشت هم اندازى, ریا و خودنمایى, غیبت و تهمت, ربا و غصب, شهوت و خیانت, آلودگى و دنائت, زنا و سرقت, قتل و شرارت, کبر و نخوت, حرص و طمع, بخل و حسد, کینه و دشمنى, خشم و غضب و گناه و معصیت چیزى در آن یافت نمى شود.
خرابه اى که گنج انسانیت در کنج آن به دست شیاطین مى افتد, عمر گران مایه در آن ضایع مى شود, سرمایه هاى معنوى انسان بر باد مى رود, حالت پوچى و پوکى بر آدمى حاکم مى گردد, خسارت و زیان ابدى دامن گیر بنىآدم مى شود, پرده ناسپاسى و شرک و کفر و نفاق بر چهره قلب مى افتد.
خرابه اى که بازار داد و ستدش در اختیار شیاطین جنى و انسى است, اکثر مردمش به صورت انسان و به سیرت حیوانند, ظاهرش چون گور کافر پر از زینت و زیور, و باطنش آکنده از عذاب دردناک دوزخ است.
خرابه اى که آدمیانش به آثار ظاهر انسان و به کردار حیوان, همه سرگرم قیل و قال و بى خبر از وجد و حال, تصدیقشان از تصور مبرا و تحقیقشان از حقیقت جدا, گروهى بیهوده پرداز و از دست داده پر و بال پرواز, همه کر و کور و با گمان و خیال هم آغوش و از ایمان و یقین دور.
خرابه اى که ساکنانش از جرعه گناه مدهوش و با شاهد فسق و فجور هم آغوش, پرده عصمت از میان برداشته و رایت شهوت از هر کرانه افراشته, همه در بستر هوا و هوس خفته, مردان نابکار, زنان بدکار را در بر گرفته, دخترانش مکاره و پسرانش غدار, جوانانش بى هویت و بى کاره و پیرانش فاسق و بدکردار, به اطوار موشند و به کردار خرگوشند, یکى به صورت مار و آن دیگر به سیرت کژدم, آن به دندان مى گزد و این به دم, نام این خرابه طبیعت, پادشاهش جهل و سپاهش رذایل, موادش حرام و کارش به تحلیل بردن و نابود کردن انسان!!
کشور وصال
به فتواى عقل و شرع بر گرفتار خرابه هجران واجب است, بار سنگین تعلقات بى ثمر از دوش قلب بر زمین نهد و بال پرواز براى سفر و هجرت به سوى کشور وصال بگشاید. با عشق و همت به حرکت آید و با کمک گرفتن از قدرت ذکر به آن کشور که کشور معرفت و فضیلت, صدق و درستى, امانت و راستى, حق و حقیقت, وفا و صفا, شور و حال, بندگى و عبادت, شرافت و کرامت, محبت و صمیمیت, زهد و قناعت, صبر و توکل, بصیرت و استقامت, ورع و پاکدامنى, پارسایى و تقوا, واقعیت و عزت, احسان و عدالت است, درآید و مزه شیرین مقام قرب به حق را بچشد, گل وصال محبوب را ببوید و به اخلاق معشوق آراسته شود و به هم نشینى رفیقانى چون انبیا و صدیقین و شهدا و صالحان نایل آید.
قرآن درباره این سفر و این هجرت آگاهانه و حرکت عاشقانه, که حرکت و هجرت از همه زشتى ها و بدىها به سوى همه خوبى ها و نیکى ها است, مى فرماید:
((ومن یهاجر فى سبیل الله یجد فى الارض مراغما کثیرا وسعه ومن یخرج من بیته مهاجرا الى الله ورسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله وکان الله غفورا رحیما;(2) و هر کس در راه خدا هجرت کند, پناهگاه هاى بسیار فراخى در زمین مى یابد و هر کس از خانه اش براى هجرت به سوى خدا و رسولش بیرون آید, آن گاه مرگ او را در رسد. مسلما پاداشش بر عهده خدا است و خدا بسیار آمرزنده و مهربانیش همیشگى است.
در بیابان طلب بسیار مى باید گذشت
وز دو عالم در سراغ یار مى باید گذشت
سال ها در خواب غفلت بگذراندى عمر را
مدتى هم با دل بیمار مى باید گذشت
اندرین دریا که موج اوست تیغ آبدار
از تلاش گوهر شهوار مى باید گذشت
چون متاع عمر را بسیار ارزان مى خرند
از زیان و سود این بازار مى باید گذشت
آفتاب عشق, عالم را منور مى کند
تا بکى در سایه دیوار مى باید گذشت
ذکر
اهل تحقیق مى گویند: در کلمه نورانى ((بذکرک)) بإ به معناى سببیت است; بنابراین معناى جمله مى شود: خدایا من به سوى ذکر تو به تو تقرب مى جویم.
براى کلمه ((ذکر)) سه معنا بیان شده: 1. توجه و یاد قلبى و باطنى نسبت به حضرت حق; 2. قرآن; 3. پیامبر و اهل بیت.
توجه و یاد قلبى و باطنى
یاد و توجه و ذکر و تذکر ضد غفلت است. غافل از خدا, از این که عمرش تباه شود, دچار محرمات و معاصى گردد, حقوق مردم را پایمال کند, از عبادت و بندگى محروم ماند, به حرام خورى دچار آید, و دست شقاوت و تیره روزى و محرومیت و بدبختى گریبانش را بگیرد, باک نخواهد داشت. ولى کسى که یاد خداست, دلش خانه ذکر محبوب است, قلبش براى او مى تپد, به این حقیقت آگاهى دارد که حضرت حق براى هدایت بندگان, انبیا را فرستاد, کتاب هاى آسمانى نازل کرد, براى حسنات پاداشى چون بهشت قرار داد و براى سیئات کیفرى چون دوزخ مقرر کرد, شبانه روزش را در عبادت و بندگى, خدمت به انسان ها, دورى از محرمات, حفظ حقوق مردم, رعایت تقوا و پاک دامنى, تحصیل علم و معرفت, به دست آوردن معاش حلال از راه کسب مشروع, حل مشکلات دردمندان, رفع حاجت نیازمندان و دست گیرى از مستمندان مى گذراند و در همه این امور جز خشنودى حق و پاداش الهى را نمى طلبد; این ذکر و توجه که امرى باطنى و قلبى است, آن چنان قدرتى براى آراسته شدن به حسنات به انسان مى دهد که انسان, پس از مدتى اندک به عرصه گاه قرب دوست مى رسد و شاهد وصال را به آغوش جان مى گیرد و لذت مناجات و عبادت و خدمت به بندگان را مى چشد. قوم یونس که دچار غفلت سنگین بودند, با راهنمایى مردى عالم و عاشقى عارف, متذکر حق شدند, به یاد خدا افتادند, با کمک گیرى از یاد دوست پرده غفلت را از برابر دیده قلب کنار زدند, سر به بیابان گذاشتند, صورت بر خاک ذلت نهادند, با آب دیدگان غبار از چهره جان شستند, وجودشان را به توبه واقعى آراستند و با این واقعیات ابر صاعقه زا و مرگ بار را از دیار خود راندند, به عرصه گاه قرب دوست نشستند و باقى مانده عمر را در درستى و راستى و عبادت و بندگى سپرى کردند و سپس در آغوش خشنودى و کرامت و رحمت حق جان دادند و قدم به سراى آخرت گذاشتند, تا در آن جا براى ابد در بهشت عنبر سرشت جاى گیرند.
گناه کاران دوره تاریخ, فاسقان و فاجرانى که عاقبت به خیر شدند, دست از گناه شستند, از وادى ضلالت به بوستان هدایت هجرت کردند, از شیطنت و حیلت دست باز داشته, به عرصه سلامت و امنیت آمدند و با عبادت وبندگى همه گذشته تاریک خود را جبران کردند, از برکت یاد و توجه قلبى به این مقامات رسیدند. آنان با توبه و بازگشت خود به خدا, براى آیندگان اسوه و سرمشق شدند و حجت حق را بر همگان تمام کردند.
چهره باعظمتى چون آسیه, اصحاب کهف, بهلول نباش, حر بن یزید, فضیل عیاض که صفحه هاى تاریخ حیات را با نور قلب خود روشنى بخشیدند, از گروه متذکران و از طایفه یادکنندگان حقند, که با توجه به خدا و یاد محبوب, روزگار تیره خود را منور ساختند, دامن حیات از دست شیطان کشیدند و به دامان رحمت دوست دست انداختند و خود را سریع تر از حرکت نور از حضیض پستى به اوج قله کرامت و درستى و قرب رحمت و وصال رساندند.
آرى آرى آن که مرد حق بود
از غم دنیاى دون مطلق بود
خود نپوید راه جز راه خدا
رو نیارد جز به درگاه خدا
شسته از دنیا و عقبى جمله دست
در مقام قرب حق دارد نشست
وانکه از دنیاى دون مسرور شد
از مقام قرب ایزد دور شد
نه زدنیا کام وى حاصل شود
نه به وصل دوست او واصل شود
بگذر از این کهنه زال و شادیش
پامنه در حجله دامادیش
رو بجو در کنج عزلت گوشه اى
خوش به دست آر از قناعت توشه اى
باش قانع تا نیفتى در طمع
کز طمع با ذلت آمد مرد, مع
قرآن
خداى مهربان در آیات متعددى, از قرآن مجید به عنوان ((ذکر)) یاد کرده, از جمله:
((انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون;(3) بى تردید ما این قرآن را نازل کردیم و قطعا خود حافظ و نگاهبان آن خواهیم بود.
قرآن مجید در بردارنده معارف و احکام و فرامینى است که به کارگیرى آن ها سعادت دنیا و آخرت انسان را تضمین مى کند.
قرآن کتاب زندگى است و انسان از نظر راهنمایى در تمام زوایاى حیات به چیزى نیاز ندارد, مگر این که در آن بیان شده باشد.
قرآن انسان را به پا برجاترین و استوارترین راه, هدایت مى کند و عمل کننده به آیاتش را به اجر کریم بشارت مى دهد.
توجه باطنى به قرآن و اندیشه در آیات این کتاب, بیمارى خطرناک جهل را معالجه و قلب را تبدیل به کانون معرفت مى کند.
عمل به آیات, بیان کننده خوبى ها و اجتناب از زشتى هایى که قرآن انسان را نسبت به آن ها هشدار مى دهد, مایه نجات, زمینه ساز کرامت و سبب قرب به خداست.
عمل به قرآن انسان را به همه حسنات آراسته مى کند, از همه سیئات دور نگاه مى دارد و در برابر خطرهاى دنیایى و آخرتى به انسان مصونیت مى دهد.
دانش گذشته, آگاهى نسبت به آینده, و دواى دردها و نظم امور زندگى در قرآن است.
پیامبر اسلام به وسیله قرآن از بدترین مردم, بهترین مردم را ساخت, عرب جاهلى و عجم دور از حقیقت را از لبه پرتگاه جهنم نجات داد و به مرزهاى خوش بختى و سعادت و بهشت آخرت رساند.
رسول خدا فرمود:
((فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن, فانه شافع مشفع و ماحل مصدق و من جعله امامه قاده الى الجنه و من جعله خلفه, ساقه الى النار;(4) هنگامى که فتنه ها چون پاره هاى شب تاریک, امور را بر شما مشتبه ساخت; بر شما باد به قرآن. زیرا قرآن شفاعت کننده اى است که شفاعتش پذیرفته مى شود و شکایت کننده اى که شکایتش پذیرفته است و کسى که قرآن را پیشرو خود قرار دهد, او را به بهشت مى برد و هر کس آن را پشت سر اندازد, او را به دوزخ سوق مى دهد.
امام سجاد فرمود:
((لو مات من بین المشرق والمغرب لما استوحشت بعد ان یکون القرآن معى;(5) اگر همه کسانى که بین مشرق و مغربند, بمیرند بعد از این که قرآن با من است, دچار وحشت نمى شوم.))
آرى, براى حضرت سجاد که آیات توحید در وجودش تحقق داشت و به این دلیل خدا را با چشم دل مى دید, با محبوب ازلى و ابدى انس داشت, آیات اخلاق از مشرق باطنش طلوع داشت و غرق نور بود, آیات احکام را مو به مو اجرا مى کرد و در زمینه اجرا کمال اخلاص را رعایت مى کرد و آن چنان با آیات مربوط به قیامت انس داشت که گویى خود رادر قله رفیع نجات مى دید, جایى براى وحشت در عین تنهایى نبود.
حضرت زین العابدین فرمود:
((آیات القرآن خزائن, فکلما فتحت خزانه ینبغى لک ان تنظر ما فیها;(6) آیات قرآن جاى گاه گنج ها است, پس هر گاه جاى گاهى گشوده شد, سزاوار و شایسته است آن چه را در آن است با تإمل بنگرى.))
کسى که در آیات قرآن اندیشه کند و مفاهیم ملکوتى آیات را بیابد, سپس به آن ها عمل کند و همه حرکات ظاهر و باطن خود را با قرآن هماهنگ نماید, قدرت و نیروى حرکت به سوى مقام قرب را پیدا مى کند, به سبب قرآن که ذکر خداست, در عرصه گاه قرب محبوب قرار مى گیرد, چشم دل از تماشاى جمالش تا ابد برنمى دارد و به زبان حال مى گوید:
تا مرا نور در بصر باشد
به جمال ویم نظر باشد
نظرى را که او کند نظرى
آن نظر کیمیا اثر باشد
کافرم گر به جنب رخسارش
نظرم جانب دیگر باشد
شکر از قهر او بود حنظل
حنظل از لطف او شکر باشد
دوست دارم ز سینه سوزان
ناله اى را که با اثر باشد
اثر ناله سحر خیزان
در شبانگاه بیش تر باشد
سر نپیچد ز تیغ بیدادش
مگر آن کس که خیره سر باشد
پیامبر و اهل بیت
امام باقر علیه السلام در پایان روایتى بسیار بسیار با اهمیت که داراى مطالب مهم و با ارزشى است و کلینى بزرگوار آن را در کتاب پرقیمت کافى به عنوان اولین روایت باب فضل قرآن نقل کرده, در توضیح آیه شریفه: ((ان الصلاه تنهى عن الفحشإ والمنکر ولذکر الله اکبر)) فرموده اند: ((و نحن ذکر الله و نحن اکبر))(7)
بى شک منظور از کلمه ((نحن)) پیامبر و دوازده امام معصوم اند.
دوازده امامى که وارث ایمان و اخلاق, دانش و آگاهى و بصیرت پیامبرند, دوازده امامى که مفسر قرآن, بیان کننده احکام, حافظان دین و امناى حق در میان جامعه انسانى اند.
دوازده امامى که مصداق عینى قرآن, چراغ هاى هدایت, راهنمایان انسان ها به سوى سعادت و تإمین کننده خیر دنیا و آخرت مردمند.
آنان یادآور همه حقایق, روشن کننده واقعیات, گنجینه هاى علم و عرفان و مظاهر صفت ها و اسم هاى الهى اند.
از آن جا که امامان معصوم قرآن ناطقند, حضرت باقر علیه السلام فرمود: ما ذکر خداییم و ما ذکر بزرگ تر هستیم.
بدون پذیرش سرپرستى آنان, بدون قبول معارف آن بزرگواران, بدون اطاعت از دستورات و فرامین آن جانشینان به حق پیامبر و بدون قرار داشتن در دایره ولایتشان ایمان انسان ناقص, اخلاقش فاسد, اعمالش ناشایسته, دنیایش بى نظم, و آخرتش پیچیده به خشم و عذاب خدا است.
رسول اسلام در آخرین لحظه هاى پایان عمرش به امت اعلام کرد:
من دو چیز گران بها در میان شما مى گذارم: قرآن و عترتم که اهل بیت من هستند, این دو از هم جدا نمى شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند, چنان چه به این دو چیز گران بها تمسک جویید, پس از من براى ابد روى گمراهى نخواهید دید.(8)
امامت شمع فانوس یقین است
امامت نور قلب متقین است
امامت گوهر دریاى جود است
امامت جوهر کان وجود است
امامت جانب حق ره نمودن
امامت زنگ از دلها زدودن
امامت رهبرى کردن به خالق
نمودن راه حق را بر خلایق
امامت لجه دین راست گوهر
امامت کان ایمان راست جوهر
امامت مقصد جن و بشر دان
امامت ختم بر اثنى عشر دان
بیا بر گوشه جن و بشر کیست
امام اول از اثنى عشر کیست
على شیر خدا شاه ولایت
على مصباح مشکاه هدایت
على داناى سر بود و نابود
على دریاى لطف و معدن جود
على تابنده مهر برج ایمان
على رخشنده در درج ایقان
على در دهر حلال مشاکل
على آرام جان و راحت دل
وصى و جانشین مصطفى اوست
ولى و محرم راز خدا اوست
بود اندر جهان ختم امامت
بر او و عترت او تا قیامت
پى نوشت ها:
1. زمر (39) آیه 53.
2. نسإ (4), آیه100.
3. حجر (15) آیه 9.
4. کافى, ج2, ص438.
5. همان, ص440.
6. همان, ص446.
7. همان, ص436.
8. همه کتاب هاى حدیث شیعه و سنى.
خدایا براى من بیامرز هر گناهى که انجام دادم و هر خطایى که مرتکب شدم.))
جاذبه گناه و کشش معصیت, هنگامى که در قلب انسان نقش ثابت و استوارى نبسته, بلکه گاهى آدمى را دچار عمل خلاف مى کند, در اصطلاح اهل تحقیق ذنب است و زمانى که در قلب, جاى پایش ثابت و استوار مى شود, و به تعبیر اهل فن, براى قلب ملکه مى شود, تا جایى که انسان در هر زمان و در هر کجا و در هر موقعیت و شرایطى دست به گناه و مصعیت مى زند, در اصطلاح اهل لغت به ((خطیئه)) تعبیر مى شود.
گداى درگاه حضرت رب و سائل پیشگاه خداى مهربان, پس از آمرزش خواهى از گناهانى که پرده حرمت بین بنده و خدا را پاره مى کند, سبب نزول نقمت و عذاب مى شود, نعمت ها را تغییر مى دهد, مانع اجابت دعا مى شود و بلاهاى سنگین بر انسان فرود مىآورد, به پروردگارش مى گوید: همه گناهان و خطاهایى که در مدت عمرم از من سر زده بیامرز, چه گناه صغیره و چه کبیره, چه آن چه به عمد از من سر زده یا به سهو, چه در زمان کودکى, چه هنگام نوجوانى, چه اول بلوغ و چه در اوج بلوغ, چه در پنهان و چه در آشکار, زیرا کسى جز تو نیست که همه گناهان و خطاها را بیامرزد, تویى که در قرآن مجید در کمال لطف و مهربانى و آقایى و بزرگوارى اعلام کرده اى ((لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم;(1) از رحمت خدا ناامید مشوید, یقینا خدا همه گناهان را مىآمرزد, مسلما او بسیار آمرزنده و مهربانى اش همیشگى است.
بار خدایا من بد نام را
رند غزل خوان مىآشام را
کز ظلم دم به دم روزگار
تار شده هم چو شبم روزگار
نام شده شهره به بدنامیم
کام به دل گشته به ناکامیم
غنچه دل چون گل افسردگى
روى نهادست به پژمردگى
از شرر افروزى نار بلا
وزقدر اندوزى شست قضا
خشک شده گلبن اندیشه ام
پنجه فرو برده به خون ریشه ام
کار من ار چه همه جرم و خطاست
لیک امیدم ز تو عفو و عطاست
رحمتى آور به گنه کاریم
در گذر از جرم و تبه کاریم
در حرم وصل خودت راه ده
طبع سلیم و دل آگاه ده
معتکف میکده خاص کن
جرعه کش باده اخلاص کن
باده توفیق به جامم بریز
ساغر تحقیق به کامم بریز
((اللهم انى اتقرب الیک بذکرک;
خدایا من به سبب ذکر تو, به سوى تو تقرب مى جویم.))
خرابه هجران
تعلق بیش از حد قلب به امور مادى, تا جایى که آن امور چون حجابى سنگین بین بنده و رب شوند, میل بى اندازه به شهوت ها, فرو رفتن در کام لذت ها, صرف همه دقیقه ها و لحظه ها, روزها, شب ها, هفته ها و ماهها براى به دست آوردن متاع حیات دنیا, نشست و برخاست با بى خبران و غافلان, جدا ماندن از اعمال شایسته و خیرات, اسراف در پوشاک و خوراک, تبذیر در هزینه کردن اموال, بى خبر بودن از مردم و اقوام, سستى داشتن از انجام واجبات, آلوده بودن به محرمات, تهى بودن از معارف و واقعیات, همه و همه از نشانه هاى زیستن در خرابه هجران است.
خرابه اى که جز مار و مور, دغل کارى و حیله گرى, حیوان صفتى و پستى, شیطنت و بدمستى, غارت و راهزنى, دروغ و پشت هم اندازى, ریا و خودنمایى, غیبت و تهمت, ربا و غصب, شهوت و خیانت, آلودگى و دنائت, زنا و سرقت, قتل و شرارت, کبر و نخوت, حرص و طمع, بخل و حسد, کینه و دشمنى, خشم و غضب و گناه و معصیت چیزى در آن یافت نمى شود.
خرابه اى که گنج انسانیت در کنج آن به دست شیاطین مى افتد, عمر گران مایه در آن ضایع مى شود, سرمایه هاى معنوى انسان بر باد مى رود, حالت پوچى و پوکى بر آدمى حاکم مى گردد, خسارت و زیان ابدى دامن گیر بنىآدم مى شود, پرده ناسپاسى و شرک و کفر و نفاق بر چهره قلب مى افتد.
خرابه اى که بازار داد و ستدش در اختیار شیاطین جنى و انسى است, اکثر مردمش به صورت انسان و به سیرت حیوانند, ظاهرش چون گور کافر پر از زینت و زیور, و باطنش آکنده از عذاب دردناک دوزخ است.
خرابه اى که آدمیانش به آثار ظاهر انسان و به کردار حیوان, همه سرگرم قیل و قال و بى خبر از وجد و حال, تصدیقشان از تصور مبرا و تحقیقشان از حقیقت جدا, گروهى بیهوده پرداز و از دست داده پر و بال پرواز, همه کر و کور و با گمان و خیال هم آغوش و از ایمان و یقین دور.
خرابه اى که ساکنانش از جرعه گناه مدهوش و با شاهد فسق و فجور هم آغوش, پرده عصمت از میان برداشته و رایت شهوت از هر کرانه افراشته, همه در بستر هوا و هوس خفته, مردان نابکار, زنان بدکار را در بر گرفته, دخترانش مکاره و پسرانش غدار, جوانانش بى هویت و بى کاره و پیرانش فاسق و بدکردار, به اطوار موشند و به کردار خرگوشند, یکى به صورت مار و آن دیگر به سیرت کژدم, آن به دندان مى گزد و این به دم, نام این خرابه طبیعت, پادشاهش جهل و سپاهش رذایل, موادش حرام و کارش به تحلیل بردن و نابود کردن انسان!!
کشور وصال
به فتواى عقل و شرع بر گرفتار خرابه هجران واجب است, بار سنگین تعلقات بى ثمر از دوش قلب بر زمین نهد و بال پرواز براى سفر و هجرت به سوى کشور وصال بگشاید. با عشق و همت به حرکت آید و با کمک گرفتن از قدرت ذکر به آن کشور که کشور معرفت و فضیلت, صدق و درستى, امانت و راستى, حق و حقیقت, وفا و صفا, شور و حال, بندگى و عبادت, شرافت و کرامت, محبت و صمیمیت, زهد و قناعت, صبر و توکل, بصیرت و استقامت, ورع و پاکدامنى, پارسایى و تقوا, واقعیت و عزت, احسان و عدالت است, درآید و مزه شیرین مقام قرب به حق را بچشد, گل وصال محبوب را ببوید و به اخلاق معشوق آراسته شود و به هم نشینى رفیقانى چون انبیا و صدیقین و شهدا و صالحان نایل آید.
قرآن درباره این سفر و این هجرت آگاهانه و حرکت عاشقانه, که حرکت و هجرت از همه زشتى ها و بدىها به سوى همه خوبى ها و نیکى ها است, مى فرماید:
((ومن یهاجر فى سبیل الله یجد فى الارض مراغما کثیرا وسعه ومن یخرج من بیته مهاجرا الى الله ورسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله وکان الله غفورا رحیما;(2) و هر کس در راه خدا هجرت کند, پناهگاه هاى بسیار فراخى در زمین مى یابد و هر کس از خانه اش براى هجرت به سوى خدا و رسولش بیرون آید, آن گاه مرگ او را در رسد. مسلما پاداشش بر عهده خدا است و خدا بسیار آمرزنده و مهربانیش همیشگى است.
در بیابان طلب بسیار مى باید گذشت
وز دو عالم در سراغ یار مى باید گذشت
سال ها در خواب غفلت بگذراندى عمر را
مدتى هم با دل بیمار مى باید گذشت
اندرین دریا که موج اوست تیغ آبدار
از تلاش گوهر شهوار مى باید گذشت
چون متاع عمر را بسیار ارزان مى خرند
از زیان و سود این بازار مى باید گذشت
آفتاب عشق, عالم را منور مى کند
تا بکى در سایه دیوار مى باید گذشت
ذکر
اهل تحقیق مى گویند: در کلمه نورانى ((بذکرک)) بإ به معناى سببیت است; بنابراین معناى جمله مى شود: خدایا من به سوى ذکر تو به تو تقرب مى جویم.
براى کلمه ((ذکر)) سه معنا بیان شده: 1. توجه و یاد قلبى و باطنى نسبت به حضرت حق; 2. قرآن; 3. پیامبر و اهل بیت.
توجه و یاد قلبى و باطنى
یاد و توجه و ذکر و تذکر ضد غفلت است. غافل از خدا, از این که عمرش تباه شود, دچار محرمات و معاصى گردد, حقوق مردم را پایمال کند, از عبادت و بندگى محروم ماند, به حرام خورى دچار آید, و دست شقاوت و تیره روزى و محرومیت و بدبختى گریبانش را بگیرد, باک نخواهد داشت. ولى کسى که یاد خداست, دلش خانه ذکر محبوب است, قلبش براى او مى تپد, به این حقیقت آگاهى دارد که حضرت حق براى هدایت بندگان, انبیا را فرستاد, کتاب هاى آسمانى نازل کرد, براى حسنات پاداشى چون بهشت قرار داد و براى سیئات کیفرى چون دوزخ مقرر کرد, شبانه روزش را در عبادت و بندگى, خدمت به انسان ها, دورى از محرمات, حفظ حقوق مردم, رعایت تقوا و پاک دامنى, تحصیل علم و معرفت, به دست آوردن معاش حلال از راه کسب مشروع, حل مشکلات دردمندان, رفع حاجت نیازمندان و دست گیرى از مستمندان مى گذراند و در همه این امور جز خشنودى حق و پاداش الهى را نمى طلبد; این ذکر و توجه که امرى باطنى و قلبى است, آن چنان قدرتى براى آراسته شدن به حسنات به انسان مى دهد که انسان, پس از مدتى اندک به عرصه گاه قرب دوست مى رسد و شاهد وصال را به آغوش جان مى گیرد و لذت مناجات و عبادت و خدمت به بندگان را مى چشد. قوم یونس که دچار غفلت سنگین بودند, با راهنمایى مردى عالم و عاشقى عارف, متذکر حق شدند, به یاد خدا افتادند, با کمک گیرى از یاد دوست پرده غفلت را از برابر دیده قلب کنار زدند, سر به بیابان گذاشتند, صورت بر خاک ذلت نهادند, با آب دیدگان غبار از چهره جان شستند, وجودشان را به توبه واقعى آراستند و با این واقعیات ابر صاعقه زا و مرگ بار را از دیار خود راندند, به عرصه گاه قرب دوست نشستند و باقى مانده عمر را در درستى و راستى و عبادت و بندگى سپرى کردند و سپس در آغوش خشنودى و کرامت و رحمت حق جان دادند و قدم به سراى آخرت گذاشتند, تا در آن جا براى ابد در بهشت عنبر سرشت جاى گیرند.
گناه کاران دوره تاریخ, فاسقان و فاجرانى که عاقبت به خیر شدند, دست از گناه شستند, از وادى ضلالت به بوستان هدایت هجرت کردند, از شیطنت و حیلت دست باز داشته, به عرصه سلامت و امنیت آمدند و با عبادت وبندگى همه گذشته تاریک خود را جبران کردند, از برکت یاد و توجه قلبى به این مقامات رسیدند. آنان با توبه و بازگشت خود به خدا, براى آیندگان اسوه و سرمشق شدند و حجت حق را بر همگان تمام کردند.
چهره باعظمتى چون آسیه, اصحاب کهف, بهلول نباش, حر بن یزید, فضیل عیاض که صفحه هاى تاریخ حیات را با نور قلب خود روشنى بخشیدند, از گروه متذکران و از طایفه یادکنندگان حقند, که با توجه به خدا و یاد محبوب, روزگار تیره خود را منور ساختند, دامن حیات از دست شیطان کشیدند و به دامان رحمت دوست دست انداختند و خود را سریع تر از حرکت نور از حضیض پستى به اوج قله کرامت و درستى و قرب رحمت و وصال رساندند.
آرى آرى آن که مرد حق بود
از غم دنیاى دون مطلق بود
خود نپوید راه جز راه خدا
رو نیارد جز به درگاه خدا
شسته از دنیا و عقبى جمله دست
در مقام قرب حق دارد نشست
وانکه از دنیاى دون مسرور شد
از مقام قرب ایزد دور شد
نه زدنیا کام وى حاصل شود
نه به وصل دوست او واصل شود
بگذر از این کهنه زال و شادیش
پامنه در حجله دامادیش
رو بجو در کنج عزلت گوشه اى
خوش به دست آر از قناعت توشه اى
باش قانع تا نیفتى در طمع
کز طمع با ذلت آمد مرد, مع
قرآن
خداى مهربان در آیات متعددى, از قرآن مجید به عنوان ((ذکر)) یاد کرده, از جمله:
((انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون;(3) بى تردید ما این قرآن را نازل کردیم و قطعا خود حافظ و نگاهبان آن خواهیم بود.
قرآن مجید در بردارنده معارف و احکام و فرامینى است که به کارگیرى آن ها سعادت دنیا و آخرت انسان را تضمین مى کند.
قرآن کتاب زندگى است و انسان از نظر راهنمایى در تمام زوایاى حیات به چیزى نیاز ندارد, مگر این که در آن بیان شده باشد.
قرآن انسان را به پا برجاترین و استوارترین راه, هدایت مى کند و عمل کننده به آیاتش را به اجر کریم بشارت مى دهد.
توجه باطنى به قرآن و اندیشه در آیات این کتاب, بیمارى خطرناک جهل را معالجه و قلب را تبدیل به کانون معرفت مى کند.
عمل به آیات, بیان کننده خوبى ها و اجتناب از زشتى هایى که قرآن انسان را نسبت به آن ها هشدار مى دهد, مایه نجات, زمینه ساز کرامت و سبب قرب به خداست.
عمل به قرآن انسان را به همه حسنات آراسته مى کند, از همه سیئات دور نگاه مى دارد و در برابر خطرهاى دنیایى و آخرتى به انسان مصونیت مى دهد.
دانش گذشته, آگاهى نسبت به آینده, و دواى دردها و نظم امور زندگى در قرآن است.
پیامبر اسلام به وسیله قرآن از بدترین مردم, بهترین مردم را ساخت, عرب جاهلى و عجم دور از حقیقت را از لبه پرتگاه جهنم نجات داد و به مرزهاى خوش بختى و سعادت و بهشت آخرت رساند.
رسول خدا فرمود:
((فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن, فانه شافع مشفع و ماحل مصدق و من جعله امامه قاده الى الجنه و من جعله خلفه, ساقه الى النار;(4) هنگامى که فتنه ها چون پاره هاى شب تاریک, امور را بر شما مشتبه ساخت; بر شما باد به قرآن. زیرا قرآن شفاعت کننده اى است که شفاعتش پذیرفته مى شود و شکایت کننده اى که شکایتش پذیرفته است و کسى که قرآن را پیشرو خود قرار دهد, او را به بهشت مى برد و هر کس آن را پشت سر اندازد, او را به دوزخ سوق مى دهد.
امام سجاد فرمود:
((لو مات من بین المشرق والمغرب لما استوحشت بعد ان یکون القرآن معى;(5) اگر همه کسانى که بین مشرق و مغربند, بمیرند بعد از این که قرآن با من است, دچار وحشت نمى شوم.))
آرى, براى حضرت سجاد که آیات توحید در وجودش تحقق داشت و به این دلیل خدا را با چشم دل مى دید, با محبوب ازلى و ابدى انس داشت, آیات اخلاق از مشرق باطنش طلوع داشت و غرق نور بود, آیات احکام را مو به مو اجرا مى کرد و در زمینه اجرا کمال اخلاص را رعایت مى کرد و آن چنان با آیات مربوط به قیامت انس داشت که گویى خود رادر قله رفیع نجات مى دید, جایى براى وحشت در عین تنهایى نبود.
حضرت زین العابدین فرمود:
((آیات القرآن خزائن, فکلما فتحت خزانه ینبغى لک ان تنظر ما فیها;(6) آیات قرآن جاى گاه گنج ها است, پس هر گاه جاى گاهى گشوده شد, سزاوار و شایسته است آن چه را در آن است با تإمل بنگرى.))
کسى که در آیات قرآن اندیشه کند و مفاهیم ملکوتى آیات را بیابد, سپس به آن ها عمل کند و همه حرکات ظاهر و باطن خود را با قرآن هماهنگ نماید, قدرت و نیروى حرکت به سوى مقام قرب را پیدا مى کند, به سبب قرآن که ذکر خداست, در عرصه گاه قرب محبوب قرار مى گیرد, چشم دل از تماشاى جمالش تا ابد برنمى دارد و به زبان حال مى گوید:
تا مرا نور در بصر باشد
به جمال ویم نظر باشد
نظرى را که او کند نظرى
آن نظر کیمیا اثر باشد
کافرم گر به جنب رخسارش
نظرم جانب دیگر باشد
شکر از قهر او بود حنظل
حنظل از لطف او شکر باشد
دوست دارم ز سینه سوزان
ناله اى را که با اثر باشد
اثر ناله سحر خیزان
در شبانگاه بیش تر باشد
سر نپیچد ز تیغ بیدادش
مگر آن کس که خیره سر باشد
پیامبر و اهل بیت
امام باقر علیه السلام در پایان روایتى بسیار بسیار با اهمیت که داراى مطالب مهم و با ارزشى است و کلینى بزرگوار آن را در کتاب پرقیمت کافى به عنوان اولین روایت باب فضل قرآن نقل کرده, در توضیح آیه شریفه: ((ان الصلاه تنهى عن الفحشإ والمنکر ولذکر الله اکبر)) فرموده اند: ((و نحن ذکر الله و نحن اکبر))(7)
بى شک منظور از کلمه ((نحن)) پیامبر و دوازده امام معصوم اند.
دوازده امامى که وارث ایمان و اخلاق, دانش و آگاهى و بصیرت پیامبرند, دوازده امامى که مفسر قرآن, بیان کننده احکام, حافظان دین و امناى حق در میان جامعه انسانى اند.
دوازده امامى که مصداق عینى قرآن, چراغ هاى هدایت, راهنمایان انسان ها به سوى سعادت و تإمین کننده خیر دنیا و آخرت مردمند.
آنان یادآور همه حقایق, روشن کننده واقعیات, گنجینه هاى علم و عرفان و مظاهر صفت ها و اسم هاى الهى اند.
از آن جا که امامان معصوم قرآن ناطقند, حضرت باقر علیه السلام فرمود: ما ذکر خداییم و ما ذکر بزرگ تر هستیم.
بدون پذیرش سرپرستى آنان, بدون قبول معارف آن بزرگواران, بدون اطاعت از دستورات و فرامین آن جانشینان به حق پیامبر و بدون قرار داشتن در دایره ولایتشان ایمان انسان ناقص, اخلاقش فاسد, اعمالش ناشایسته, دنیایش بى نظم, و آخرتش پیچیده به خشم و عذاب خدا است.
رسول اسلام در آخرین لحظه هاى پایان عمرش به امت اعلام کرد:
من دو چیز گران بها در میان شما مى گذارم: قرآن و عترتم که اهل بیت من هستند, این دو از هم جدا نمى شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند, چنان چه به این دو چیز گران بها تمسک جویید, پس از من براى ابد روى گمراهى نخواهید دید.(8)
امامت شمع فانوس یقین است
امامت نور قلب متقین است
امامت گوهر دریاى جود است
امامت جوهر کان وجود است
امامت جانب حق ره نمودن
امامت زنگ از دلها زدودن
امامت رهبرى کردن به خالق
نمودن راه حق را بر خلایق
امامت لجه دین راست گوهر
امامت کان ایمان راست جوهر
امامت مقصد جن و بشر دان
امامت ختم بر اثنى عشر دان
بیا بر گوشه جن و بشر کیست
امام اول از اثنى عشر کیست
على شیر خدا شاه ولایت
على مصباح مشکاه هدایت
على داناى سر بود و نابود
على دریاى لطف و معدن جود
على تابنده مهر برج ایمان
على رخشنده در درج ایقان
على در دهر حلال مشاکل
على آرام جان و راحت دل
وصى و جانشین مصطفى اوست
ولى و محرم راز خدا اوست
بود اندر جهان ختم امامت
بر او و عترت او تا قیامت
پى نوشت ها:
1. زمر (39) آیه 53.
2. نسإ (4), آیه100.
3. حجر (15) آیه 9.
4. کافى, ج2, ص438.
5. همان, ص440.
6. همان, ص446.
7. همان, ص436.
8. همه کتاب هاى حدیث شیعه و سنى.