آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

مدخل سخن ما درباره تفسیر زیارت بلند جامعه کبیره مى باشد که ویژگى هاى برجسته امامان (ع) در آن تبیین شده است.
در این مقاله از ((مهبط الوحى)) بودن امامان سخن مى گوییم. این مباحث ضمن آن که در مورد تحکیم مبانى اعتقادى شیعى تإثیرى به سزا دارد, پاسخى است به آنان که مى گویند: ((این روحانیت اند که براى امامان معصوم مقام هاى لاهوتى درست کردند. )) در این مقاله و نیز در مقاله هاى گذشته دیدیم که خداوند این مقام ها را به آن ها عنایت کرده و سخن فوق هم افترا به روحانیت و هم بى معرفتى به ساحت تقدس امامان است. اینک به تفسیر مهبط الوحى مى پردازیم.
دیگر ویژگى که در زیارت جامعه کبیره, امامان معصوم علیهم السلام را با آن مى خوانیم, ((مهبط الوحى)) بودن این انوار تابناک است.
باید دید معناى این جمله چیست. ابتدا باید به توضیح دو واژه ((هبوط)) و ((وحى)) بپردازیم.
واژه هبوط واژه ((مهبط)) اسم مکان و از ماده هبوط به معناى نزول و فرود آمدن است. در برخى از کتاب هاى لغت آمده است: ((الهبوط نقیض الصعود;(1) یعنى هبوط نقیض صعود است)). صعود به طرف بالا رفتن است و هبوط به طرف پایین آمدن. (قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو...;(2) خداوند فرمود: هر دو از آن بهشت فرود آیند; در حالى که دشمن یک دیگر خواهید بود[ برخى ضمیر اهبطا را به آدم و حوإ برگردانده اند.)) با این تحلیل که در زندگى دنیا در معرض دشمنى هاست و بعضى دیگر ضمیر را به آدم و شیطان برگردانده اند تا (بعضکم لبعض عدو) را به معناى حقیقى گرفته باشند].
به این ترتیب مى توان ((مهبط)) را به معناى محل نزول و فرود معنا کرد.
واژه وحى
واژه ((وحى)) در قرآن در معانى گوناگونى به کار رفته است:
1. معناى متعارف وحى یعنى همان که با آن خداوند با پیامبران سخن گفته است (و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى)(3) پیغمبر از روى هوس سخن نمى گوید, سخن او جز وحى الهى نیست.
(و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا)(4) ; و هیچ بشرى را یاراى سخن گفتن با خداوند نیست, مگر به صورت وحى.
این معنا یکى از مهم ترین موارد استعمال وحى است و مراد پیام هاى الهى مخصوص پیامبران است. (انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح والنبیین من بعده)(5) ; ما به تو وحى فرستادیم, همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از تو وحى فرستادیم.
اما این که حقیقت این معنا از وحى چیست؟ در علم کلام مباحثى فراوان مطرح شده است. خلاصه آن که وحى عبارت است از تفهیم مطالبى از طرف خداوند به انسان از راه غیر عادى نه از راه ((حس)), عقل, حدس, غریزه و امثال آن .
2. به معناى الهام از طریق غریزه, مانند: وحى به زنبور عسل (و اوحى ربک الى النحل ان اتخذى من الجبال بیوتا و مما یعرشون)(6) ; پروردگارت به زنبور عسل وحى کرد که از کوه ها و درختان و سقف هاى رفیع منزل تهیه کند.
((وحى)) در این آیه شریفه همان فرمان غریزه و انگیزه هاى ناخود آگاهى است که خداوند در جانداران مختلف از جمله زنبور عسل قرار داده است.
زنبور عسل آن چنان تمدن و زندگى شگفت انگیزى دارد که از جهت هاى زیادى بر تمدن انسان و زندگى اجتماعى او پیشى گرفته است. تا به حال 4500 نوع زنبور عسل وحشى شناخته شده, ولى شگفتى در این است که همه آن ها یک نوع مهاجرت و کندوسازى و مکیدن و خوردن از گل ها را دارند.(7) همه این ها به تعبیر قرآن مصداق ((اوحى)) است.
شاه پرسیدش که بارى وحى چیست؟ یا چه حاصل دارد آن کس کو نبى است
گفت خود آن چیست کش حاصل نشدیا چه دولت ماند کو واصل نشد
گیرم این وحى نبى گنجور نیست هم کم از وحى دل زنبور نیست
چون که ((اوحى الرب الى النحل)) آمده است خانه وحیش پر از حلوا شده است
او به نور وحى حق عزوجل کرد عالم را پر از شمع و عسل
این که کرمناست و بالا مى رودوحیش از زنبور کمتر کى بود
3. الهام غیر غریزى, مانند: آن که در مورد مادر حضرت موسى(ع) بود؟
(و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم و لاتخافى و لاتحزنى انارادوه الیک و جاعلوه من المرسلین); و به مادر موسى وحى کردیم که طفلت را شیر ده و چون بر او ترسیدى, او را به دریا افکن و بر او مترس و محزون مباش که ما او را به تو بازگردانده و او را از پیامبران قرار خواهیم داد؟
((وحى)) در این آیه شریفه به معناى ((الهام و القإ به قلب)) است؟
مادر موسى چو موسى را به نیل درفکند از گفته رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه گفت کاى فرزند خرد بى گناه
گر فراموشت کند لطف خداىچون رهى زین کشتى بى ناخداى
وحى آمد کاین چه فکر باطل است رهرو ما اینک اندر منزل است
ما گرفتیم آن چه را انداختى دست حق را دیدى و نشناختى
سطح آب از گاهوارش خوش تر است دایه اش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان مى کنندآن چه مى گوییم ما آن مى کنند
ما به دریا حکم طوفان مى دهیم ما به سیل و موج فرمان مى دهیم
نقش هستى نقشى از ایوان ماست خاک و باد و آب سر گردان ماست
به که برگردى به ما بسپاریش کى تو از ما دوست تر مى داریش
4. به معناى اشاره نیز آمده است:
(فخرج على قومه من المحراب فاوحى الیهم ان سبحوا بکره و عشیا) ; پس زکریا از محراب عبادتش به سراغ مردم آمد و با اشاره به آن ها گفت صبح و شام تسبیح پروردگار را بگویید.
در این آیه سخن از هدیه خداوند به حضرت زکریا است که بعد از مدت ها چشم انتظارى, خداوند وعده داد که ((یحیى)) را به او عنایت کند پیامبرى که سمبل وارستگى و زهد در دنیا بود و از آن جا که از این نعمت همه قوم زکریا بهره مند مى شدند و در سرنوشت آینده همه آن ها تإثیر داشت; حضرت زکریا همه آنان را دعوت کرد که به شکرانه این نعمت به تسبیح خداوند برخاسته مدح و ثناى او گویند.
در این آیه شریفه ((فاوحى)) به معناى اشارت است.
5. به معناى امر تشریعى
(و اذا اوحیت الى الحواریین)(8) ; زمانى که به حواریون وحى کردیم.
از آن جا که حواریون, پیامبر نبودند, قطعا وحى به معناى متعارف یا نازل شده بر انبیا نیست, لذا این جا وحى را به معناى امر گرفته اند و برخى احتمال داده اند مراد از وحى در آیه همان معناى متعارف باشد و منظور وحى هایى باشد که به واسطه حضرت مسیح و با پشتوانه معجزه ها براى آن ها فرستاده مى شد.
6. به معناى امر تکوینى
(یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحى لها)(9) ; آن هنگام زمین اخبارش را بازگویى کند که خدا به او چنین وحى کرده است.
این جا مراد ((امر تکوینى)) است که به زمین گفته مى شود: تمام حوادثى که بر آن واقع شده بازگو کند.
در این آیه شریفه برخى از مفسران ((اوحى لها)) را به معناى فرمان الهى به زمین گرفته اند. در قیامت خداوند به زمین فرمان مى دهد که اعمال هر یک از بندگان خدا را اعم از زن و مرد که روى زمین انجام داده اند, بازگوکند.
بر این اساس است که در حدیثى از امام على(ع) مى خوانیم:
((صلوا المساجد فى بقاع مختلفه فان کل بقعه تشهد للمصلى علیها یوم القیامه; در قسمت هاى مختلف مساجد نماز بخوانید, زیرا هر قطعه زمینى در قیامت براى کسى که روى آن نماز خوانده گواهى مى دهد.))(10)
در این جا باید ببینم آن معنایى که ائمه را به آن مى ستاییم کدام معنا از وحى بوده است.
مقصود از جمله مهبط الوحى قطعا مراد آن نیست که ((امامان)) داراى مقام نبوت بودند, زیرا این معنا خلاف واقع و ((غلو)) است که به شدت امامان از آن نهى کرده و به ما دستور داده اند, این بزرگواران را در حدى ستایش کنیم که خداوند ستوده است.
از دیدگاه فقها, (غلات) همانند نواصب نجس اند. آنان که بگویند: امامان علیهم السلام خدایند. یا قایل به نبوت آن ها باشند. به تعبیر امام راحل عظیم الشإن ((فلا اشکال فى کفرهم; اشکالى در کفرشان نیست.))
(این جا بحث هاى مبسوط فقهى مطرح است, از جمله آن که غلوى که سبب کفر مى شود آن است که کسى فقط امامان را خدا بداند و الوهیت غیر آن ها را انکار کند, یا آن که اگر کسى امامان را خدا بداند و الوهیت غیر آنها را انکار کند آیا باز هم محکوم به کفر است؟
این بحث فقهى است فى الجمله این که قایل شدن به نبوت امامان غلو مى باشد, مورد تردید نیست) حال باید دید که ((مهبط الوحى)) بر چه معناى صحیحى قابل حمل است.
مجموعا چند احتمال در تفسیر این جمله ذکر شده است:
وحى در خانه اهل بیت(ع)
1. آن که امامان ((مهبط وحى اند)) از آن رو که وحى بر رسول الله(ص) نازل شده و آنان اهل همان بیت اند ; یعنى محل نزول وحى خانه آنان بوده است.
در روایتى آمده است که یحیى بن عبدالله بن الحسن گوید از امام صادق(ع) ـ در حالى که جمعى از مردم کوفه نزد حضرت بودند ـ شنیدم که فرمود:
((عجبا للناس انهم اخذوا علمهم کله عن رسول الله فعلموا به واهتدوا و یرون ان اهل بیته لم یإخذوا بعلمه; شگفت انگیز است که مردم مى پندارند که تمام علمشان را از رسول الله(ص) گرفته به آن آگاه شده و هدایت شده اند و در عین حال بر این باورند که اهل بیت آن حضرت از علم اهل بیت بهره نگرفته اند.))
((و نحن اهل بیته وذریته فى منازلنا نزل الوحى و من عندنا خرج العلم الیهم افیرون انهم علموا واهتدوا و جهلنا و ضللنا و ان هذا لمحال; در حالى که ما اهل بیت و ذریه پیامبریم در منازل ما وحى نازل شده و علوم نبوى از طریق ما به مردم رسیده است, آیا آن ها بر این باورند که آن ها عالم و هدایت یافته اند و ما به جهالت و ضلالت افتاده ایم؟! بى تردید این محال است.))(11)
این تعبیر امام(ع) که از منزل پیامبر گرامى اسلام(ص) به منزل ما یاد مى کند, تعبیر مجازى نیست, بلکه تعبیرى کاملا حقیقى است. در لسان محاوره و عرف منزل هر شخصى منزل اهل بیت او هم محسوب مى شود, لذا آمده است که فرزند به خانه پدر مى گوید: خانه ما!
این واقعیتى بى تردید است که کوثر علوم و معارف الهى امامان(ع) هستند, چرا که به چشمه علوم الهى یعنى ذات تقدس ربوبى متصل بوده و از پیامبر اکرم(ص) گنجینه ها دارند, ولى افسوس که پرده تاریک عناد و تعصب کور نگذاشت که این خورشیدهاى فروزان معارف الهى نورشان را گسترده کنند. کسانى که تنها اندک مدتى در محضر پیامبر بودند, هزاران روایت از پیامبر نقل کرده اند (راست و دروغ!) اما از امام على(ع) که تمام عمرش در محضر پیامبر بوده, روایاتى اندک نقل شده است. از حضرت صدیقه طاهره(ع) که خود در روایت هاى فراوانى در فضلیت او نقل کرده و نیز از امام حسن و امام حسین(ع) ـ که خود مناقب فراوانى از این دو سید جوانان اهل بهشت نقل کرده اند ـ روایت هایى اندک نقل کرده اند و این داغى سنگین است.
وحى بر امامان در عرصه غیر تشریع
تفسیرى دیگر براى این جمله آن است که بگوییم امامان به طور مستقیم مورد وحى بودند; با این توضیح که وحى به آنان در مسائلى غیر شرایع و احکام بوده است که وحى در شرایع و احکام با رحلت نبى گرامى اسلام (ص) خاتمه یافت.
اما چه اشکال دارد که بگوییم در مسائلى همانند علم به ارزاق و انفس, علم به سعادت و شقاوت برخى از انسان ها و... به آن ها وحى مى شود؟
این که بعد از پیامبر اکرم(ص) وحى به کلى منقطع نشده, حقیقتى است که در روایات فراوانى بر آن تإکید شده است, از جمله:
1. در روایتى آمده است که زراره از امام صادق(ع) مى پرسد: ((الامام ما منزلته; منزلت و جایگاه امام کجاست.؟)) حضرت فرمود:
((یسمع الصوت و لا یرى و لایعاین الملک(12) ; صداى فرشته را مى شنود, ولى او را ندیده و با او رو به رو نمى شود.))
2. در روایت دیگر آمده است که امام رضا(ع) فرمود: ((... و الامام هو الذى یسمع الکلام و لا یرى الشخص; امام کسى است که سخن فرشته را مى شنود, لکن شخص او را نمى بیند.))(13)
3. در روایتى از حضرت امام موسى بن جعفر(ع) رسیده است:
((یبلغ علمنا على ثلاثه وجوه ماض و غابر و حادث اما الماضى فمفسر و اما الغابر فمزبور و اما الحادث فقذف فى القلوب و نقر فى الاسماع و هو افضل علمنا و لا نبى بعد نبینا;(14) علم ما به سه جهت رسایى دارد به گذشته و آینده و پدید شونده, اما علم گذشته براى ما تفسیر شده است.
[ یعنى اخبار گذشته را پیامبر براى ما توضیح داده است] و اما آینده[ در جامعه و مصحفى که نزد ماست] نوشته شده و اما پدید شونده از راه الهام به دل و تإثیر در گوش باشد[ که هر روز و هر ساعت مخصوصا شب هاى جمعه و قدر براى ما حاصل آید] و آن بهترین دانش ماست[ زیرا مخصوص بما و از اسرار امامت است ولى با وجود همه این علوم که ما داریم پیغمبر نیستیم] و پیغمبرى بعد از پیغمبر ما نیست)).
در این روایت امام کاظم(ع) علمى را که خداوند از راه الهام به قلب آنان ـ که نوعى وحى است ـ افضل علم خود مى نامند, زیرا این علم بى واسطه است و آن دو علم دیگر با واسطه; علاوه آن دو علم اختصاصى معصومین نیست, زیرا چه بسا برخى از خواص صحابه مثل سلمان و ابى ذر و... و... از طریق خود پیامبر مطلع شده باشند, یا حتى برخى از خواص اصحاب امامان مثل زراره از طریق خواندن برخى از مواضع کتاب امام على(ع) مطلع شده باشند. بنابراین علم اختصاصى امامان همان است که به آن ها الهام مى شود و از دو نوع دیگر افضل است.(15)
وحى بر امامان در عرصه هاى گوناگون
سومین تفسیر ((مهبط الوحى)) آن است که بگوییم به آنان حقیقتا در همه عرصه ها وحى مى شود, لیکن با این توضیح که در عرصه شریعت آن چه بر آن ها وحى مى شود, تإکید بر همان است که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده و عنوان تإسیس را ندارد, چون بعد از پیامبر دیگر چیزى به عنوان تإسیس دین به کسى وحى نمى شود. از آن رو که پیامبر(ص) ما ((خاتم الانبیإ)) و دینش خاتم الادیان است لیکن در زمینه هاى دیگر, مثل: علم به ارزاق وانفس و علم به امور غیبى و...
آن چنان که در تفسیر دوم گفتیم دیگر قید تإکید و توضیح نیست, بلکه در حقیقت تإسیس و القاى علم است.
آن چنان که ما این اعتقاد را در مورد نزول فرشتگان در شب قدر بر حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفدإ داریم.
شب قدر و امام زمان(عج)
از ویژگى هاى شب قدر آن است که:
(تنزل الملائکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر); فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى تقدیر هر کار نازل مى شوند.
در این که منظور از روح چیست؟ بعضى گفته اند: جبرئیل امین است که روح الامین نیز نامیده مى شود.
بعضى روح را به معناى وحى تفسیر کرده اند به قرینه آیه: (و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا)(16) همان گونه که بر پیامبران پیشین وحى فرستادیم, بر تو نیز به فرمان خود وحى کردیم.
و برخى دیگر روح را مخلوق عظیمى, فوق فرشتگان تفسیر کرده اند که به نظر مى رسد این تفسیر اقرب به واقع است. در روایتى آمده است: شخصى از امام صادق(ع) پرسید: آیا روح همان جبرئیل است؟ حضرت فرمود:
((جبرئیل من الملائکه والروح اعظم من الملائکه الیس ان الله عزوجل یقول تنزل الملائکه;(17) جبرئیل از ملائکه است و روح اعظم از ملائکه است, مگر خداوند متعال نمى فرماید: ملائکه و روح نازل مى شوند سخن این است که میزبان فرشتگان در زمین کیست؟ مگر نه این است که باید بین مهمان و میزبان سنخیت باشد, اگر چنین است (که هست) باید میزبان فرشتگان اشرف خلایق و برترین بندگان خداوند بر روى زمین یعنى امامان معصوم(ع) باشند. و این حقیقتى است که در روایات فراوان آمده, از جمله:
حضرت امام جواد(ع), از پدران خود از امیرالمومنین(ع) از پیامبراکرم(ص) نقل کرده است:
((آمنوا بلیله القدر فانه ینزل فیها امر السنه و ان لذلک ولاه من بعدى على بن ابى طالب و احد عشر من ولده;(18) شب قدر را باور بدارى, در این شب تقدیر امور سال فرستاده مى شود. این شب را, پس از من نیز صاحبانى است; صاحبان این شب پس از من على(ع) و یازده فرزند اویند و از آن جا که شب قدر تا قیامت هست, پس امامت هم تا قیامت هست و لحظه اى زمین بى امام معصوم نخواهد بود.
لذا در روایتى از امام جواد(ع) رسیده است:
((یا معشر الشیعه خاصموا بسوره ((انا انزلناه)) فى لیله القدر تفلحوا...;(19) اى پیروان تشیع, با مخالفان امامت به سوره ((انا انزلناه)) استدلال کنید تا پیروز گردید.))
یعنى لزوم امامت در هر عصر و زمان را با این سوره ثابت کنید. بپرسید از آنان که معناى این سوره چیست و نزول فرشتگان و عرضه مقدرات در شب قدر بر چه کسى است. و امروز میزبان فرشتگان جان جانان, بقیه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفدإ است.
به امید آن که چشمان منتظر ما به جمالش منور شده و توفیق جهاد در رکاب حضرتش را داشته باشیم.
اى پادشه خوبان, داد از غم تنهایى دل بى تو به جان آمد وقت است که باز آئى
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جائى
اى درد توام درمان, در بستر ناکامى وى یاد توإم مونس, در گوشه تنهائى
((اللهم عجل لولیک الفرج))
پى نوشت ها:
1. لسان العرب, ج7, ص421.
2. طه, آیه123.
3. نجم, آیه84.
4. شورى, آیه51.
5. نسإ, آیه163.
6. نحل, آیه68.
7. اولین دانشگاه و آخرین پیامبر, ج5, ص55.
8. مثنوى مولانا, ص472.
9. قصص, آیه7.
10. دیوان پروین اعتصامى.
11. مریم, آیه11.
12. مائده, آیه111.
13. زلزال, آیه4.
14. لئالى الاخبار, ج5, ص79.
15. الطهاره, ج3, ص460, چاپ موسسه نشر آثار امام خمینى(ره).
16. اصول کافى, ج1, ص;39 باب ان تستقى العلم من بیت آل محمد, ح1.
18. ر.ک: شرح ملا صالح, ج6, ص397. در این کتاب سخنى ارزشمند در باب افضلیت مولا على(ع) آمده است.
19. اصول کافى, ج1, ص176.
20. همان.
21. اصول کافى, ج1, ص264, باب جهات علوم الائمه.
22. شرح ملاصالح مازندرانى بر اصول کافى, ج6, ص44.
23. شورى, آیه52.
24. تفسیر البرهان, ج4, 481.
25. الارشاد, ص348.
26. اصول کافى, ج1, ص249, باب فى شإن انا انزلناه فى لیله القدر و تفسیرها, ح6, (در این باب نه روایت در این زمینه نقل شده است)
 

تبلیغات