نگاهى بر رابطه تکنولوژى و فرهنگ و اخلاق
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در دنیاى امروز پیشرفت صنعت به کلى قیافه زندگى بشر را تغییر داده و تکامل صنعتى و تحول شگفت انگیزى که در همه شئون حیاتى پیدا شده است تاریکیها را روشن و مشکلات را آسان ساخته و سراسر عرصه گیتى از اعماق دریا تا اوج فضا میدان جولان انسان گردیده است. اما به موازات این پیشرفت ها و تمرکز نیروها و افکار بر روى مسائل مادى پایه هاى ایمان و تقوى سست و لرزان شده است, یک سلسله مفاسد وحشتناکى در دستگاههاى مختلف اجتماع پدید آمده و آمار جرایم و جنایات و بى بند و باریها و فجایع ضد انسانى به مقیاس وسیعى رو به افزایش گذارده است, عوامل سعادت و صلاح اجتماع در برابر مظاهر فساد و تباهى زانو زده و بقایاى معنویات نیز در شعله هاى سرکش تمایلات نفسانى مردم و رذایل و پلیدیها مى سوزد و از میان مى رود.
در جهان امروز غلبه (فضل) را بر فضیلت روشن و آشکارا مى بینیم بشر با نیروى شگرف صنعتى و تکنولوژى مجهز شده ولى فرشته فضیلت که باید حافظ روح باشد پایمال اهریمن هوى و هوس گردیده و عواطف انسانى با مرگ فضیلت در حال احتضار و جان دادن است, چرا چنین شده, مشکل از کجاست؟ در مقاله حاضر تلاش شده است یکى از عوامل بسیار موثر انحطاط بشر از نظر اخلاقى مورد بررسى قرار گیرد, بدیهى است نباید مقاله را در این مورد کامل فرض کرد.
عصر دانش
عصر ما عصر دانش خوانده شده است یعنى در زمان ما ارزش هر چیز در تقابل با دانش معلوم مى گردد اما آنچه به دانش ترجمه شده, چیزى جز واژه ساینسScience) ) نیست یعنى مجموعه اى از روش ها و ابزار براى بررسى آنچه قابل درک و دریافت حسى است.(1) این همان چیزى است که امروزه علم نامیده مى شود, تکنولوژى صورت فعلیت یافته این علم است و علم جدید خود فرزند خوانده دانش و فرهنگ یونان باستان است از همین روست که در کتابهاى تاریخى از آن زمان به عنوان عصر طلایى دانش یاد مى شود.(2)
پس نگاهى اجمالى به یونان باستان به درک ما از اوضاع کنونى کمک خواهد کرد.
در یونان قدیم, انسان ها نیز اربابان آزاد یونانى با دو گروه دیگر براى اداره جهان رقابت مى کردند گروه اول کلیه اقوام غیر یونانى بودند که یونانى ها آنان را (بربر) مى خواندند.(3) و گروه دوم خدایان و الهه هاى گوناگون بودند. این رقابت بین یونانیان و خدایان در اکثر افسانه هاى باقى مانده از آن زمان به چشم مى خورد بنابراین جاى تعجب نمى باشد که علوم عقلى و طبیعى به عنوان ابزارى براى به قدرت رساندن آنها در مقابل خدایان و بربرها رواج یافتند. در طول زمان شعله هاى علم و فلسفه یونان رو به خاموشى نهاد و آتش زیر خاکستر گشت تا آن که عصر (رنسانس)(4) در اروپا فرا رسید.
همه ما ستایش هاى بسیارى در مورد رنسانس شنیده ایم و حکایت هاى فراوانى هم در مورد شکنجه هاى قرون وسطى خوانده ایم چنان که قرون وسطى جز سیاهى و تباهى و رنسانس جز نور و سعادت در ذهن ما القإ نمى کنند اما واقعا در قرون وسطى چه اتفاقى رخ داد که منجر به رنسانس و بازگشت به ادبیات دوره باستان شد؟
در عصر حکومت کلیسا در اروپا آنچه مستمسک زورمندان واتیکان قرار گرفته بود, صورت تحریف شده اى بود از دین مسیح(ع), اما همین دین هم براى همه یکسان اجرا نمى شد.
گناه ممنوع بود, اما نه براى متنفذان. لذاید دنیوى آزاد بود, اما فقط براى قدرتمندان. بهشت, ملکى بود که کلیسا مى فروخت و هر کس مى خواست مى توانست سند آن را با امضاى پاپ به دست آورد. جهنم, جایگاه هر جنبنده اى بود که قدمى خلاف میل کلیسا برمى داشت. پولهایى که از مردم بى نوا مى گرفتند, صرف عیاشى و خاصه خرجیهاى پاپ و زیردستان او مى شد.(5) بدین ترتیب کلیسا سدى بود در مقابل بدیهى ترین فطریات و غرایز اروپائیان. اولین ترکها به وسیله آشنایى با مسلمانان پدید آمد.
وقتى کتابهاى یونانى, از عربى به لاتین ترجمه شدند,(6) آن آتش نهفته اندک اندک شعله ور شد و دامن کلیسا را که خود آتش بیار معرکه بود گرفت. وقتى در سالهاى 1665 تا 1670 میلادى نیوتون قانون جاذبه عمومى را کشف و بیان کرد,(7) آثارى در خصوص ((دانیال نبى)) و شرح کنایات ((یوحنا)) نیز نوشت.
حال آن که یک قرن بعد, پاسکال در پاسخ به پرسش ناپلئون در مورد نقش خدا در جهان فیزیک گفت: ((قبله عالم مرا به این فرضیه نیازى نیست!))(8) بدین ترتیب علم, بار دیگر در مقابل خدا قرار داشت, نه در کنار آن.
یگانگى و پیوند علوم جدید با علوم یونان باستان نیز از همین نکته آشکار مى شود. علم امروز نیز قوانین وضع شده به وسیله خود را در تعارض با خدا قرار مى دهد. یعنى گمان مى کند که باور به خدا, پدیده اى است متعلق به قرون گذشته و توجیه کننده جهالت هاى گذشتگان. از این رو, معذب ساختن خود براى اجراى امر پروردگار نوعى بیمارى روانى محسوب مى شود و ایمان به قدرت هاى غیر مادى, خرافه پرستى است. این درست نقطه مقابل مطالعات دانشمندان مسلمانى است که بذر علوم یونانى را در خاک اسلام فشاندند و بدین وسیله به تقویت ایمان خویش پرداختند, نه رد و بطلان اعتقاد خود به وجود خداى یگانه.
تکنولوژى ریشه در علم جدید دارد و طبیعتا سمت و سویى اختیار مى کند که متناسب با اهداف آن باشد. یعنى ذاتا جهتى دارد که بشر را از توجه به ماورإ الطبیعه باز مى دارد. اصلى که تمدن جدید بر آن نباشد, انسان خدایى بود. اما با گذشت زمان از آن جز ظاهرى باقى نماند. امروز بت اعظم, تکنولوژى است; که بشر روح خود را فدایش مى کند تا شاید بدان وسیله به عمر جاویدان دست یابد. این همان سرایى است که انسان امریکایى را به انجماد پیش از مرگ طبیعى وادار مى کند; به امید روزى که تکنولوژى توانایى دیجیتال کردن او را داشته باشد و او را تا ابد, زنده سازد. (9)
در این دنیاى ما به بشر آموخته اند براى رهایى از ترس مرگ به کبک اقتدا کند. و این آموزش از حیوانات سابقه اى طولانى دارد: قابیل هم دفن کردن جسد برادر را از کلاغ آموخت.
ما مى خواهیم در چنین دنیایى کشورى داشته باشیم, متخلق به اخلاق و تربیت الهى, در عین حال نمى توانیم و نمى خواهیم این کار را با دیوار کشیدن دور خود انجام دهیم. پس خواه ناخواه پدیده هاى تکنولوژیک ـ با تمام محاسن و معایب خود ـ راه خود را به درون مرزهاى ما پیدا خواهند کرد. سوال این است که چطور از آنها استفاده کنیم که با حداقل عوارض, حداکثر فواید نصیبمان شود؟
تکنولوژى و آثار آن:
تکنولوژى از ارزش هاى خود قابل انتزاع نیست, یعنى نمى توان تکنولوژى را بدون اخذ ریشه هایش کسب کرد. اولین مثال در این مورد را از میان لوازم خانگى انتخاب مى کنیم که در همه جا دیده مى شوند: ((جاروى برقى)) وسیله اى است که براى راحتى کار ما اختراع شده است و ظاهرا استفاده از آن موجب سهولت در کار جاروکشى مى شود. آیا استفاده از ((جاروى برقى)) بار فرهنگى خاصى دارد که از مصرف آن نگران شویم؟ این وسیله به صورت یک عنصر ((شکل گرفته)) وارد کشور ما شد. یعنى به قول اقتصاد دانان یک متغیر برونزا بود. و طبیعتا به هنگام ورود سیستم مصرف خاص خود را به همراه آورد. قسمتى از این مجموعه مستقیما بار فرهنگى دارد و بخشى غیر مستقیم. مثلا تبلیغاتى که براى فروش کالا انجام مى گیرد, جامعه را به سمت مصرف, بیش از نیاز واقعى سوق مى دهد. و روحیه مصرف گرایى را در مقابل ((بخورید و بیاشامید ولى اسراف و زیاده روى نکنید))(10) ترویج مى کند. پس از مدتى که استفاده از این وسایل منحصر به طبقات مرفه جامعه بود, قیمت آن به حدى مى رسد که خانواده هاى با درآمد متوسط هم به خرید آنها ترغیب مى شوند. این به مفهوم کار بیشتر براى کسب درآمد بیشتر است; تا هزینه لازم براى خرید کالاها صورت فعلیت پیدا کند. این امر به نوبه خود روحیه سودپرستى افراد را تقویت مى کند تا آنجا که اندک اندک دیگر کسى کارى را که سودى براى آن متصور نباشد انجام نمى دهد. از سوى دیگر این کار کردن بیش از ظرفیت, آن رفاه وعده داده شده را مخدوش مى کند و انسان در پارادوکسى گرفتار مى شود که با دست و پا زدن در آن, خود را بیش از پیش گرفتار مى کند. در این حالت اخلاق و تربیت جاى خود را به وجدان اجتماعى مى دهد. زیرا بشر قوانین وضع شده به وسیله اجتماع را جایگزین ((شرع)) مى کند. و آشکار است که مفاهیم اخلاقى مانند شرف, غیرت عزت نفس و... کم رنگ تر مى شوند. زیرا قوانین اجتماعى ((ما)), برگرفته از تمدن تکنولوژیک ((ما)) هستند و طبیعتا هدفى جز سهل تر کردن راه توسعه تکنولوژى ندارند. پس عجیب نیست, اگر مردم ایتالیا, هنرپیشه فیلم هاى پورنوگرافیک را به عنوان نماینده مجلس انتخاب مى کنند و کلیساى نروژ, ازدواج میان دو هم جنس را به رسمیت مى شناسد. در چنین تمدنى انسان در حد ابزار متوقف شده و تا وقتى که خوب کار مى کند و بهره ورى دارد, مى تواند از تمام لذایذ حیوانى موجود بهره ببرد تا فرصتى براى فکر کردن نداشته باشد. وقتى کار, از عبادت بودن به حد یک شر لازم تنزل یافت, مفهومى پدید مىآید به نام اوقات فراغت که در طى آن فرد فرصت دارد, دست رنج خود را صرف فراموشى کند. در این زندان شیشه اى, پناهگاه او گاه شراب و افیون است, گاه بسترى آلوده به گناه, اگر مفهومى براى گناه مانده باشد! اگر بخواهد به آنچه ((تفریح سالم)) خوانده مى شود بپردازد رو به رسانه هاى جمعى مىآورد. و اگر هم بدن سالم را مساوى عقل سالم بداند, سعى مى کند در هر فرصتى به ورزش مشغول شود. دیگر کمتر کسى اوقات فراغت خود را صرف مطالعه, تفکر و بحث در مورد حقیقت مى کند.
براى انسان عصر ما, زندگى بدون تلویزیون, تلفن و هواپیما مفهومى ندارد. او به حال نسل هاى پیشین افسوس مى خورد که از مواهب تکنولوژى بى بهره بوده اند و حاجات خود را با توسل به موجودى برتر به نام خدا برآورده مى ساخته اند. او هرگز نمى تواند آنچه را تکنولوژى بر سرش آورده ببیند, مگر آن که پا را از حریم ممنوع فراتر نهد. در آن صورت هم, دیگران او را موجودى ابله مى بینند که عقل ناقصش توانایى فهم و درک این همه پیش روى به سوى سعادت را ندارد. چون مجنونى طردش مى کنند.
رسانه هاى جمعى و تبعات آن
مثال قبلى ما, جاروى برقى بود که به خودى خود, توانایى ارایه پیامى مستقیم به مصرف کننده نداشت. اگر توجه خود را به محصولاتى معطوف نماییم که هدف آنها برقرارى ارتباط مستقیم با مصرف کننده است, شاهد واقعیت هاى تلخى خواهیم بود. بحث در مورد اثرات فرهنگى رسانه هاى جمعى خود مثنوى هفتاد من است. پس چاره اى نیست جز آنکه فقط اشاره اى بکنیم و بگذریم تا... .
وقتى صحبت از رسانه هاى جمعى به میان مىآید, بسته به میزان تحصیلات و موقعیت اجتماعى افراد مختلف, مفاهیم گوناگونى پیدا مى کند. براى اکثر مردم, رادیو و تلویزیون تنها رسانه هایى هستند که هر روز به نوعى به آن توجه مى کنند. همین جا, مشکلات شروع مى شود و اصول اولیه مربوط به این وسایل براى ما درد سر ساز مى گردند. عدم درک صحیح از تکنولوژى و ماهیت این وسایل براى بشریت بسیار گران تمام شده و مى شود.
مى دانیم که راز موفقیت فیلم هاى غربى در جذابیت آنها نهفته است اما نمى دانیم جذب تماشاگر چگونه ممکن است. تماشاگر بى خبر از نتایج این فیلم ها سراغ ویدئو رفت. با توجه به نتایج زیانبار, مسئولین جلوگیرى کردند, اما نتیجه آن شد که شبکه هاى مخفى توزیع فیلم هاى ممنوع پدید آمد بناچار ویدئو کلوپها قرار شد نوش دارویى باشند هرچند بعد از مرگ سهراب اما متإسفانه این دارو هم نتیجه بخش نشد هنوز شر این یکى ادامه داشت که آن دیگرى, ماهواره, قدم به جهان گذاشت این بار شدیدتر و وسیعتر و راحت تر از قبل در اختیار همه قرار گرفت در چنین آشفته بازار اخلاق و تربیت متاعى است که کمتر خواهان دارد و شاید از کسادى کامل برخوردار است و تلاشهاى مربیان بى نتیجه مى نماید. و اینجاست که این سوال مفهوم پیدا مى کند: چرا فلان جوانک در پى تماشاى فیلم هاى آن چنانى است؟ چرا رفتار و ظاهر خود را از الگوهاى غربى مى گیرد؟ چرا جامعه چنین شده است؟ بدیهى است که از میان علل گوناگون پیدایش این گرفتاریها, بخش مهم از عدم درک صحیح تکنولوژى و ناآگاهى از پى آمدهاى خطرناک آن است. بشریت چنان از پشت خنجر خورده و نادانسته گرفتار بیماریى شده است که داروى اخلاق و تربیت اثر نمى گذارد. و سخنان رهبران راستین الهى نامفهوم مى نماید و هدایت آنان گوش شنوا ندارد.
تکنولوژى و سردرگمى و بى هویتى
اما مهمترین قسمت ماجرا هنوز باقى است نخستین آشنایى ما با تکنولوژى به شکل گسترده به دوره صفوى برمى گردد. شاهان صفوى توپ را براى جنگ مى خواستند و آن وقت ها آشنایى ما با تکنولوژى در مراحل ابتدایى بود و هنوز کار به رفت و آمد کشیده نشده بود. مدتى بر همین منوال گذشت تا آن که باب رفت و آمد باز شد, از این طرف دار و ندار ما مى رفت و از آن طرف محصولات تکنولوژى مىآمد و کم کم خریداران خود را پیدا مى کرد. یکى از این محصولات هم خبرهایى بود که از اوضاع و احوال و ترقیات فرنگستان مى رسید یک دفعه خواب از سر تمام دربار پرید و کاشف به عمل آمد که دنیا کجاست و ما کجا! هول و ولا همه را گرفت و تلاش براى کسب هرچه سریعتر این همه پیشرفت شروع شد و توجه ها همه به سوى غرب شد. بسیارى چنین فکر کردند که باید براى رسیدن به ترقیات از سر تا پا حتى کلاه! باید غربى باشد, لباس ها و سر و صورت همه باید شکل غربى پیدا کند حتى تعارفات اجتماعى و ادبیات نیز تغییر یابد! و لذا برخى به فکر تغییر در ادبیات و فرهنگ آمدند. در چنین شرایط هدف, تربیت هرچه سریعتر نیروى متخصص, فقط متخصص, است مدارس جدید به شیوه مدارس اروپایى ساخته مى شوند معلم هاى فرنگى در لباس هاى گوناگون وارد مى شوند, در رإس همه آنها مسیونرهاى مسیحى قرار دارند, پس از مدتى تدریس از کتابهاى فرنگى آن ها را به فارسى روان ترجمه مى کنند تا آموزش سریع تر پیشرفت کند اما آموزش چى؟
در این فاصله آنان که فرنگ رفته و بى خبر از همه جا فریفته مظاهر فریبنده غرب شده اند در آرزوى مدینه فاضله صنعتى شدن, آب دهن قورت مى دهند. گرچه با نیت پاک ولى غافل از این که آیا شرایط اجتماعى, سیاسى و فرهنگى در چه حد آماده است اگر صنعتى شدن خوب است به چه قیمتى؟ به قیمت خرابى صنایع خودى و کشاورزى یا به قیمت از بین رفتن فرهنگ و آداب و رسوم مذهبى و ملى و بالاخره به قیمت از دست دادن استقلال و وابستگى سیاسى و در یک کلمه به قیمت از دست دادن هویت مکتبى و ملى! توجه به علم و تکنولوژى به حدى نفوذ کرده است و انسان ها را به خود متوجه کرده است که بعد از قریب به دو دهه که از انقلاب دینى الهى مى گذرد و یکى از بزرگترین افتخارات آن اعطإ شخصیت و هویت به مردم است, وقتى مى خواهند نامدارترین بانوى عالم را به بچه ها معرفى کنند کسى جز مارى کورى به ذهنشان نمى رسد.(11) چنین است که وقتى کتاب معارف اسلامى هم مى خواهد حرفى در مورد خدا بزند ناچار با حالت تدافعى و بررسى تاریخ ادیان و تحلیل تحولات علمى و دینى اروپا شاید به نحوى ثابت کند که معارف الهى با علم تنافى ندارد و هماهنگ هستند!!
دانشگاه و تکنولوژى
در مورد دانشگاهها اوضاع از این هم بدتر است. تفکر, گناهى است نابخشودنى; چرا که لحظه اى شک کردن در مقبولات عام جماعت علم زده, جامعه را از رسیدن به قافله تمدن و تکنولوژى باز مى دارد! همه به دنبال تربیت متخصصانى کارآمد هستند; کارگران ماهرى مى خواهند که چرخهاى تمدن تکنولوژیک را سریعتر بچرخانند. از اینروست که رشته هاى مهندسى و پزشکى خواهان فراوان دارند.(12) و تقریبا تمام پست هاى مملکت در اختیار متخصصان است, نه متفکران. دیگر کمتر کسى است که بپرسد پیشرفت چیست؟ چرا جوامعى که توسعه تکنولوژیک پیدا کرده اند, پیشرفته تلقى مى شوند و دیگران عقب مانده؟ اصلا ((پیش)) کدام است و ((پس)) کدام؟ تمام اینها مفاهیمى پذیرفته شده تلقى مى شوند که ایمان به آنها از واجبات است و هر کس آنها را قبول نکند ((متحجر)) و دچار ((جمود فکرى)) است.
انبوهى از مطالب که در کلاس هاى دانشگاهى ارایه مى شود, همگى در جهت ایجاد و تثبیت یک نظام تکنولوژیک است. از علوم پزشکى و فنى گرفته, تا جامعه شناسى و روانشناسى, درصدد توجیه و تبیین این نکته هستند که انسان موجودى است اجتماعى, که رشد و تعالى فکرى خود را مرهون ارتباط با دیگران است: ((سعادت بشر در پیشرفت اوست. پیشرفت بشر ملازم با رفاه بیشتر است. تکنولوژى تإمین کننده رفاه بیشتر است. جامعه اى پیشرفته است که به توسعه تکنولوژیک دست یافته... اخلاق و تربیت انسانى هم منشإ گرفته از تمدن است. مهم نیست که بشر چه دینى داشته باشد. مهم انسانیت است. آزادى مقدس ترین کلمات است... نظام دموکراسى بیشتر از همه نظام هاى حکومتى توانسته است که آزادى افراد بشر را تإمین کند, اما کدام آزادى و کدام بشر؟!
هر سنتى که در برابر پیشرفت و ترقى بایستد منکوب است. نوگرایى و تجدد از صفات طبیعى بشر است...))(13) چرا این حرفها به نظر ما ((تحصیل کردگان)) بدیهى جلوه مى کند. جز این است که ما پرورش یافته نظام آموزشى هستیم که همه چیز ـ از جمله انسان ـ را فداى پیشرفت تکنولوژى مى کند؟این نظام آن چنان ما را مسخ مى کند که نیاز تکنولوژى را نیاز خود مى پنداریم و توسعه تکنولوژى را پیشرفت انسانیت! آزادى در این دنیا, توهمى بیش نیست.
البته ما ((مختاریم)) که از اصول این جامعه ((عدول)) کنیم; همانطور که اختیار ((عدول)) کردن از اوامر الهى هم به ما داده شده است. اما اگر از این ((اختیار)) استفاده کردیم, بلادرنگ محاکمه اى در کار خواهد بود. آزادى ما فقط در محدوده غرایزمان به رسمیت شناخته مى شود, هرگاه بخواهیم مسیرى خلاف آنچه تکنولوژى از ما مى خواهد طى کنیم و نوع دیگرى از زندگى را تجربه کنیم, پى مى بریم تا چه حد فریب ظاهر الفاظ را خورده ایم. در تمام طول مدت تحصیل, تنها چیزى که به ما مىآموزند علم است; و تنها روشى که براى نگریستن به دنیاى اطراف در اختیار ما مى گذارند ((روش علمى)) است. و این مهم ترین معضلى است که تکنولوژى پدید مىآورد. زیرا علم جدید در پى یافتن حقیقت نیست و در نتیجه کسى که تنها از این دریچه به عالم هستى نگاه کند, چیزى به نام حقیقت برایش مفهومى ندارد.(14)
((واقعى)) براى او یعنى آنچه قابل مشاهده است. و هر چیز غیر قابل مشاهده اى, غیر علمى و غیر قابل بررسى است. از سوى دیگر چون قوانین عملى مطلق نیستند و حتى غیر قابل اثباتند, او جهان را فاقد هر مطلقى مى بیند. و این درست نقطه مقابل اندیشه و تفکرى است که اخلاق اسلامى بر آن بنا گشته است. طبیعى است که با چنین پایه تربیت, نمى توان چنان ساختمانى از اخلاق و تربیت اسلامى بنا کرد.
نتیجه و راه حل
گفتیم که تکنولوژى, سیستمى یکپارچه است که با ورود یکى از محصولات آن, راه براى ورود سایر اجزاى سیستم باز مى شود. هم چنین اشاره کردیم که تکنولوژى قابل انتزاع از ریشه هاى خود نیست, و براى دسترسى به آن, تهیه مقدماتى خاص ضرورت دارد. نکته بعدى آن بود که تکنولوژى فرهنگ خاص خود را همراه مىآورد و استفاده از محصولات تکنولوژیک به خودى خود موجب تحول فرهنگى در جامعه مى شود. یعنى لازم نیست حتما کسى, آنچه را ((آثار منفى تکنولوژى)) مى خوانیم بار بزند و وارد کشور کند. کافى است ما بدون شناخت کامل پاى در این عرصه دشوار نهیم, تا خود به خود این وضعیت پیش آید. مثلا وقتى از درب کوچکى عبور مى کنیم, با هم تعارف مى کنیم. اما وقتى مى خواهیم از چراغ قرمز عبور کنیم, فکر مى کنیم زیرکى کرده ایم! آدم همان آدم است, اما برخورد او با پدیده اى به نام ((اتومبیل و فرهنگ اتومبیل رانى)) بسیار متفاوت با هنگامى است که او از سنت هاى کهن جامعه پیروى مى کند.
به عقیده نگارنده, براى دستیابى به تکنولوژى دو راه وجود دارد: راه اول, تسلیم بى قید و شرط در مقابل آن و پذیرفتن تمامى زمینه ها و آثارى است که منجر به ظهور یک جامعه تکنولوژیک مى شود. این همان راهى است که رضاخان, به تقلید از آتاتورک قصد پیمودنش را داشت. آتاتورک, این نکته بسیار مهم را درک کرده بود که براى دستیابى به جامعه اى ((توسعه یافته)) سریعترین و کامل ترین راه آن است که الگوى غرب را دقیقا ((مشابه سازى)) کند. و در این راه تا آنجا پیش رفت که حتى خط ترکى را از عربى به خطى مشابه خطوط لاتین تغییر داد. اشتباه او آن جا بود که ریشه هاى سنتى و دینى جامعه ترک را دست کم گرفته بود و گمان مى کرد مى تواند با اتکإ به فرهنگ جدید آن را به طور کامل نابود کند. شیوه فوق در برخى جوامع به نتایج مورد انتظار رسید. ژاپن, سنگاپور, کره جنوبى و... میان ((فرهنگ سنتى)) و ((تجدد)) در این جوامع بسیار آموزنده است; اما از آنجا که در بحث ما نمى گنجد, از طرح آن صرف نظر مى کنیم.(15)
راه دوم, که تا حال هیچ کشورى آن را نیازموده, این است که با شناخت کامل مبانى غرب و تکنولوژى اقدام به برقرارى ارتباط با آنها کنیم. مسلما این راه مشکل تر به نظر مى رسد. چون بشر ((عصر جدید)) جز از دیدگاه علمى نمى تواند به اطراف خود نظر کند; پس نمى تواند به حقیقت تکنولوژى پى ببرد. براى درک تکنولوژى, نخست باید از آن فاصله گرفت و سپس چون ناظرى بى طرف بر آن نگریست و این همان چیزى است که راه دوم را مشکل مى کند. در روزگارى که شاهرگ زندگى انسان ها به نوعى وابسته به تکنولوژى است. این کار به خودکشى مى ماند و تنها کسانى در این راه توفیق مى یابند که از مرگ نهراسند.
تکنولوژى دفتر سفیدى نیست که نوشتنش بر عهده ما باشد; کتاب نوشته شده اى است که نقدش بر ما لازم است. اگر بدون درک جوهر و ذات آن, قصد تمتع داشته باشیم, به موجود بى هویتى بدل خواهیم شد که نه گذشته اش را به یاد مىآورد نه بهره اى از آینده دارد. ظاهر تکنولوژى چنان است که گویى به راحتى در خدمت فرهنگ و اندیشه اى درمىآید و اگر این ظاهر فریبنده نبود, این قدر هواخواه نداشت.
به عبارت دیگر
آنچه به عصر ما ظاهرى متفاوت با بقیه اعصار بخشیده تکنولوژى است و ما خواه و ناخواه مجبوریم با این پدیده سر و کار داشته باشیم. بدون شک اگر درک صحیح و شناخت کامل از آن نداشته باشیم, ماییم که بنده و فرمانبردار مى شویم. اما اگر جوهرش را تسخیر کنیم, قالبش نیز از آن ما خواهد بود, پایه هاى تکنولوژى بر ضعف هاى بشر استوار است. از این رو بسیار راحت تر از آنکه در خدمت حق درآید به شر خدمت مى کند. پیکره اش چون کوه بلند و پایدار مى نمایاند, زیرا حاصل عمر آنانى است که در پى سراب رفاه, تمام هستى خود را فدایش کرده اند, پس هر گاه فریبش عیان شود, فریب خوردگان سر از طاعتش برمى دارند و آن گاه باطن پوشالى اش آشکار مى شود, پس براى غلبه بر تکنولوژى و واداشتن آن به خدمت بشر باید بر ضعفهاى خود فایق آییم, اولین قدم در این مسیر خودشناسى است.
که در این صورت به عظمت و اهمیت آن چه که خود داریم آگاه شده و با حفظ و نگهدارى آن, موجبات عزت و سربلندى خود, فرهنگ, اخلاق و آئین خود را فراهم خواهیم کرد.
به امید بیدارى و آگاهى امت اسلامى و به دست آوردن عزت از دست رفته مقاله را با ابیاتى از اقبال لاهورى به پایان مى بریم:
عصر حاضر فتنه ها زیر سر است
طبع ناپرواى او آفت گراست
بزم اقوام کهن بر هم از اوست
شاخسار زندگى بى نم از اوست
جلوه اش ما را زما بیگانه کرد
سازما را از نوا بیگانه کرد
بحر گم کردى زیان اندیش باش
حافظ جوى کم آب خویش باش
مثل آیینه مشو محو جمال دگران
از دل و دیده فرو شوى خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران
پى نوشت ها:
Knowledge odtained by observation and of acts ... oxford dictionary . 1 : Science
early Modern Science (No.20) P.19 /Histoey :Science (1967) Britanice . 2 of the Renassace and
3 . فرهنگ فارسى معین, ج5, ص261 کلمه بربر.
4 . دوره تجدید حیات علمى و ادبى و مراد از آن بازگشت به عصر هنر و ادب باستانى است.
5 . تاریخ تمدن ویل دورانت, اصلاح دینى, ج2, ص 6 ـ 4 و 19 و همان, رنسانس ص 606ـ605.
6 . تاریخ تمدن اسلام و غرب, گوستاولوبون ص507, چاپ سوم, 1358, کتاب فروشى اسلامیه.
7 . فرهنگ معین ج6, ص2170.
8 . نظریه گرانش نیوتون, سکسل راب, دکتر هوشنگ گرمان ص307.
9 . مجله کامپیوتر, ش27 ((علیه خود فروشان روح)) متن سخنرانى وایزن باوم, در نخستین فستیوال نرم افزار اروپا, فوریه91, ترجمه عینى پهلوان و صادقى صادقى پور.
10 . قرآن کریم سوره اعراف, آیه31.
11 . کتاب فارسى سال دوم راهنمایى.
12 . گزارش اقتصادى و ترازنامه بانک مرکزى سال 1372 ص97.
13 . آغازى بر یک پایان, نظم نوین جهانى و راه فطرت, شهید سید مرتضى آوینى, مقدمه.
14 . علاوه بر دائره المعارف هاى فوق الذکر به کتاب دانش زیست شناسى, ج1 زمینه علمى مراجعه شود.
15 . فردایى دیگر, راز سرزمین آفتاب تابان, شهید مرتضى آوینى, ص35.
در جهان امروز غلبه (فضل) را بر فضیلت روشن و آشکارا مى بینیم بشر با نیروى شگرف صنعتى و تکنولوژى مجهز شده ولى فرشته فضیلت که باید حافظ روح باشد پایمال اهریمن هوى و هوس گردیده و عواطف انسانى با مرگ فضیلت در حال احتضار و جان دادن است, چرا چنین شده, مشکل از کجاست؟ در مقاله حاضر تلاش شده است یکى از عوامل بسیار موثر انحطاط بشر از نظر اخلاقى مورد بررسى قرار گیرد, بدیهى است نباید مقاله را در این مورد کامل فرض کرد.
عصر دانش
عصر ما عصر دانش خوانده شده است یعنى در زمان ما ارزش هر چیز در تقابل با دانش معلوم مى گردد اما آنچه به دانش ترجمه شده, چیزى جز واژه ساینسScience) ) نیست یعنى مجموعه اى از روش ها و ابزار براى بررسى آنچه قابل درک و دریافت حسى است.(1) این همان چیزى است که امروزه علم نامیده مى شود, تکنولوژى صورت فعلیت یافته این علم است و علم جدید خود فرزند خوانده دانش و فرهنگ یونان باستان است از همین روست که در کتابهاى تاریخى از آن زمان به عنوان عصر طلایى دانش یاد مى شود.(2)
پس نگاهى اجمالى به یونان باستان به درک ما از اوضاع کنونى کمک خواهد کرد.
در یونان قدیم, انسان ها نیز اربابان آزاد یونانى با دو گروه دیگر براى اداره جهان رقابت مى کردند گروه اول کلیه اقوام غیر یونانى بودند که یونانى ها آنان را (بربر) مى خواندند.(3) و گروه دوم خدایان و الهه هاى گوناگون بودند. این رقابت بین یونانیان و خدایان در اکثر افسانه هاى باقى مانده از آن زمان به چشم مى خورد بنابراین جاى تعجب نمى باشد که علوم عقلى و طبیعى به عنوان ابزارى براى به قدرت رساندن آنها در مقابل خدایان و بربرها رواج یافتند. در طول زمان شعله هاى علم و فلسفه یونان رو به خاموشى نهاد و آتش زیر خاکستر گشت تا آن که عصر (رنسانس)(4) در اروپا فرا رسید.
همه ما ستایش هاى بسیارى در مورد رنسانس شنیده ایم و حکایت هاى فراوانى هم در مورد شکنجه هاى قرون وسطى خوانده ایم چنان که قرون وسطى جز سیاهى و تباهى و رنسانس جز نور و سعادت در ذهن ما القإ نمى کنند اما واقعا در قرون وسطى چه اتفاقى رخ داد که منجر به رنسانس و بازگشت به ادبیات دوره باستان شد؟
در عصر حکومت کلیسا در اروپا آنچه مستمسک زورمندان واتیکان قرار گرفته بود, صورت تحریف شده اى بود از دین مسیح(ع), اما همین دین هم براى همه یکسان اجرا نمى شد.
گناه ممنوع بود, اما نه براى متنفذان. لذاید دنیوى آزاد بود, اما فقط براى قدرتمندان. بهشت, ملکى بود که کلیسا مى فروخت و هر کس مى خواست مى توانست سند آن را با امضاى پاپ به دست آورد. جهنم, جایگاه هر جنبنده اى بود که قدمى خلاف میل کلیسا برمى داشت. پولهایى که از مردم بى نوا مى گرفتند, صرف عیاشى و خاصه خرجیهاى پاپ و زیردستان او مى شد.(5) بدین ترتیب کلیسا سدى بود در مقابل بدیهى ترین فطریات و غرایز اروپائیان. اولین ترکها به وسیله آشنایى با مسلمانان پدید آمد.
وقتى کتابهاى یونانى, از عربى به لاتین ترجمه شدند,(6) آن آتش نهفته اندک اندک شعله ور شد و دامن کلیسا را که خود آتش بیار معرکه بود گرفت. وقتى در سالهاى 1665 تا 1670 میلادى نیوتون قانون جاذبه عمومى را کشف و بیان کرد,(7) آثارى در خصوص ((دانیال نبى)) و شرح کنایات ((یوحنا)) نیز نوشت.
حال آن که یک قرن بعد, پاسکال در پاسخ به پرسش ناپلئون در مورد نقش خدا در جهان فیزیک گفت: ((قبله عالم مرا به این فرضیه نیازى نیست!))(8) بدین ترتیب علم, بار دیگر در مقابل خدا قرار داشت, نه در کنار آن.
یگانگى و پیوند علوم جدید با علوم یونان باستان نیز از همین نکته آشکار مى شود. علم امروز نیز قوانین وضع شده به وسیله خود را در تعارض با خدا قرار مى دهد. یعنى گمان مى کند که باور به خدا, پدیده اى است متعلق به قرون گذشته و توجیه کننده جهالت هاى گذشتگان. از این رو, معذب ساختن خود براى اجراى امر پروردگار نوعى بیمارى روانى محسوب مى شود و ایمان به قدرت هاى غیر مادى, خرافه پرستى است. این درست نقطه مقابل مطالعات دانشمندان مسلمانى است که بذر علوم یونانى را در خاک اسلام فشاندند و بدین وسیله به تقویت ایمان خویش پرداختند, نه رد و بطلان اعتقاد خود به وجود خداى یگانه.
تکنولوژى ریشه در علم جدید دارد و طبیعتا سمت و سویى اختیار مى کند که متناسب با اهداف آن باشد. یعنى ذاتا جهتى دارد که بشر را از توجه به ماورإ الطبیعه باز مى دارد. اصلى که تمدن جدید بر آن نباشد, انسان خدایى بود. اما با گذشت زمان از آن جز ظاهرى باقى نماند. امروز بت اعظم, تکنولوژى است; که بشر روح خود را فدایش مى کند تا شاید بدان وسیله به عمر جاویدان دست یابد. این همان سرایى است که انسان امریکایى را به انجماد پیش از مرگ طبیعى وادار مى کند; به امید روزى که تکنولوژى توانایى دیجیتال کردن او را داشته باشد و او را تا ابد, زنده سازد. (9)
در این دنیاى ما به بشر آموخته اند براى رهایى از ترس مرگ به کبک اقتدا کند. و این آموزش از حیوانات سابقه اى طولانى دارد: قابیل هم دفن کردن جسد برادر را از کلاغ آموخت.
ما مى خواهیم در چنین دنیایى کشورى داشته باشیم, متخلق به اخلاق و تربیت الهى, در عین حال نمى توانیم و نمى خواهیم این کار را با دیوار کشیدن دور خود انجام دهیم. پس خواه ناخواه پدیده هاى تکنولوژیک ـ با تمام محاسن و معایب خود ـ راه خود را به درون مرزهاى ما پیدا خواهند کرد. سوال این است که چطور از آنها استفاده کنیم که با حداقل عوارض, حداکثر فواید نصیبمان شود؟
تکنولوژى و آثار آن:
تکنولوژى از ارزش هاى خود قابل انتزاع نیست, یعنى نمى توان تکنولوژى را بدون اخذ ریشه هایش کسب کرد. اولین مثال در این مورد را از میان لوازم خانگى انتخاب مى کنیم که در همه جا دیده مى شوند: ((جاروى برقى)) وسیله اى است که براى راحتى کار ما اختراع شده است و ظاهرا استفاده از آن موجب سهولت در کار جاروکشى مى شود. آیا استفاده از ((جاروى برقى)) بار فرهنگى خاصى دارد که از مصرف آن نگران شویم؟ این وسیله به صورت یک عنصر ((شکل گرفته)) وارد کشور ما شد. یعنى به قول اقتصاد دانان یک متغیر برونزا بود. و طبیعتا به هنگام ورود سیستم مصرف خاص خود را به همراه آورد. قسمتى از این مجموعه مستقیما بار فرهنگى دارد و بخشى غیر مستقیم. مثلا تبلیغاتى که براى فروش کالا انجام مى گیرد, جامعه را به سمت مصرف, بیش از نیاز واقعى سوق مى دهد. و روحیه مصرف گرایى را در مقابل ((بخورید و بیاشامید ولى اسراف و زیاده روى نکنید))(10) ترویج مى کند. پس از مدتى که استفاده از این وسایل منحصر به طبقات مرفه جامعه بود, قیمت آن به حدى مى رسد که خانواده هاى با درآمد متوسط هم به خرید آنها ترغیب مى شوند. این به مفهوم کار بیشتر براى کسب درآمد بیشتر است; تا هزینه لازم براى خرید کالاها صورت فعلیت پیدا کند. این امر به نوبه خود روحیه سودپرستى افراد را تقویت مى کند تا آنجا که اندک اندک دیگر کسى کارى را که سودى براى آن متصور نباشد انجام نمى دهد. از سوى دیگر این کار کردن بیش از ظرفیت, آن رفاه وعده داده شده را مخدوش مى کند و انسان در پارادوکسى گرفتار مى شود که با دست و پا زدن در آن, خود را بیش از پیش گرفتار مى کند. در این حالت اخلاق و تربیت جاى خود را به وجدان اجتماعى مى دهد. زیرا بشر قوانین وضع شده به وسیله اجتماع را جایگزین ((شرع)) مى کند. و آشکار است که مفاهیم اخلاقى مانند شرف, غیرت عزت نفس و... کم رنگ تر مى شوند. زیرا قوانین اجتماعى ((ما)), برگرفته از تمدن تکنولوژیک ((ما)) هستند و طبیعتا هدفى جز سهل تر کردن راه توسعه تکنولوژى ندارند. پس عجیب نیست, اگر مردم ایتالیا, هنرپیشه فیلم هاى پورنوگرافیک را به عنوان نماینده مجلس انتخاب مى کنند و کلیساى نروژ, ازدواج میان دو هم جنس را به رسمیت مى شناسد. در چنین تمدنى انسان در حد ابزار متوقف شده و تا وقتى که خوب کار مى کند و بهره ورى دارد, مى تواند از تمام لذایذ حیوانى موجود بهره ببرد تا فرصتى براى فکر کردن نداشته باشد. وقتى کار, از عبادت بودن به حد یک شر لازم تنزل یافت, مفهومى پدید مىآید به نام اوقات فراغت که در طى آن فرد فرصت دارد, دست رنج خود را صرف فراموشى کند. در این زندان شیشه اى, پناهگاه او گاه شراب و افیون است, گاه بسترى آلوده به گناه, اگر مفهومى براى گناه مانده باشد! اگر بخواهد به آنچه ((تفریح سالم)) خوانده مى شود بپردازد رو به رسانه هاى جمعى مىآورد. و اگر هم بدن سالم را مساوى عقل سالم بداند, سعى مى کند در هر فرصتى به ورزش مشغول شود. دیگر کمتر کسى اوقات فراغت خود را صرف مطالعه, تفکر و بحث در مورد حقیقت مى کند.
براى انسان عصر ما, زندگى بدون تلویزیون, تلفن و هواپیما مفهومى ندارد. او به حال نسل هاى پیشین افسوس مى خورد که از مواهب تکنولوژى بى بهره بوده اند و حاجات خود را با توسل به موجودى برتر به نام خدا برآورده مى ساخته اند. او هرگز نمى تواند آنچه را تکنولوژى بر سرش آورده ببیند, مگر آن که پا را از حریم ممنوع فراتر نهد. در آن صورت هم, دیگران او را موجودى ابله مى بینند که عقل ناقصش توانایى فهم و درک این همه پیش روى به سوى سعادت را ندارد. چون مجنونى طردش مى کنند.
رسانه هاى جمعى و تبعات آن
مثال قبلى ما, جاروى برقى بود که به خودى خود, توانایى ارایه پیامى مستقیم به مصرف کننده نداشت. اگر توجه خود را به محصولاتى معطوف نماییم که هدف آنها برقرارى ارتباط مستقیم با مصرف کننده است, شاهد واقعیت هاى تلخى خواهیم بود. بحث در مورد اثرات فرهنگى رسانه هاى جمعى خود مثنوى هفتاد من است. پس چاره اى نیست جز آنکه فقط اشاره اى بکنیم و بگذریم تا... .
وقتى صحبت از رسانه هاى جمعى به میان مىآید, بسته به میزان تحصیلات و موقعیت اجتماعى افراد مختلف, مفاهیم گوناگونى پیدا مى کند. براى اکثر مردم, رادیو و تلویزیون تنها رسانه هایى هستند که هر روز به نوعى به آن توجه مى کنند. همین جا, مشکلات شروع مى شود و اصول اولیه مربوط به این وسایل براى ما درد سر ساز مى گردند. عدم درک صحیح از تکنولوژى و ماهیت این وسایل براى بشریت بسیار گران تمام شده و مى شود.
مى دانیم که راز موفقیت فیلم هاى غربى در جذابیت آنها نهفته است اما نمى دانیم جذب تماشاگر چگونه ممکن است. تماشاگر بى خبر از نتایج این فیلم ها سراغ ویدئو رفت. با توجه به نتایج زیانبار, مسئولین جلوگیرى کردند, اما نتیجه آن شد که شبکه هاى مخفى توزیع فیلم هاى ممنوع پدید آمد بناچار ویدئو کلوپها قرار شد نوش دارویى باشند هرچند بعد از مرگ سهراب اما متإسفانه این دارو هم نتیجه بخش نشد هنوز شر این یکى ادامه داشت که آن دیگرى, ماهواره, قدم به جهان گذاشت این بار شدیدتر و وسیعتر و راحت تر از قبل در اختیار همه قرار گرفت در چنین آشفته بازار اخلاق و تربیت متاعى است که کمتر خواهان دارد و شاید از کسادى کامل برخوردار است و تلاشهاى مربیان بى نتیجه مى نماید. و اینجاست که این سوال مفهوم پیدا مى کند: چرا فلان جوانک در پى تماشاى فیلم هاى آن چنانى است؟ چرا رفتار و ظاهر خود را از الگوهاى غربى مى گیرد؟ چرا جامعه چنین شده است؟ بدیهى است که از میان علل گوناگون پیدایش این گرفتاریها, بخش مهم از عدم درک صحیح تکنولوژى و ناآگاهى از پى آمدهاى خطرناک آن است. بشریت چنان از پشت خنجر خورده و نادانسته گرفتار بیماریى شده است که داروى اخلاق و تربیت اثر نمى گذارد. و سخنان رهبران راستین الهى نامفهوم مى نماید و هدایت آنان گوش شنوا ندارد.
تکنولوژى و سردرگمى و بى هویتى
اما مهمترین قسمت ماجرا هنوز باقى است نخستین آشنایى ما با تکنولوژى به شکل گسترده به دوره صفوى برمى گردد. شاهان صفوى توپ را براى جنگ مى خواستند و آن وقت ها آشنایى ما با تکنولوژى در مراحل ابتدایى بود و هنوز کار به رفت و آمد کشیده نشده بود. مدتى بر همین منوال گذشت تا آن که باب رفت و آمد باز شد, از این طرف دار و ندار ما مى رفت و از آن طرف محصولات تکنولوژى مىآمد و کم کم خریداران خود را پیدا مى کرد. یکى از این محصولات هم خبرهایى بود که از اوضاع و احوال و ترقیات فرنگستان مى رسید یک دفعه خواب از سر تمام دربار پرید و کاشف به عمل آمد که دنیا کجاست و ما کجا! هول و ولا همه را گرفت و تلاش براى کسب هرچه سریعتر این همه پیشرفت شروع شد و توجه ها همه به سوى غرب شد. بسیارى چنین فکر کردند که باید براى رسیدن به ترقیات از سر تا پا حتى کلاه! باید غربى باشد, لباس ها و سر و صورت همه باید شکل غربى پیدا کند حتى تعارفات اجتماعى و ادبیات نیز تغییر یابد! و لذا برخى به فکر تغییر در ادبیات و فرهنگ آمدند. در چنین شرایط هدف, تربیت هرچه سریعتر نیروى متخصص, فقط متخصص, است مدارس جدید به شیوه مدارس اروپایى ساخته مى شوند معلم هاى فرنگى در لباس هاى گوناگون وارد مى شوند, در رإس همه آنها مسیونرهاى مسیحى قرار دارند, پس از مدتى تدریس از کتابهاى فرنگى آن ها را به فارسى روان ترجمه مى کنند تا آموزش سریع تر پیشرفت کند اما آموزش چى؟
در این فاصله آنان که فرنگ رفته و بى خبر از همه جا فریفته مظاهر فریبنده غرب شده اند در آرزوى مدینه فاضله صنعتى شدن, آب دهن قورت مى دهند. گرچه با نیت پاک ولى غافل از این که آیا شرایط اجتماعى, سیاسى و فرهنگى در چه حد آماده است اگر صنعتى شدن خوب است به چه قیمتى؟ به قیمت خرابى صنایع خودى و کشاورزى یا به قیمت از بین رفتن فرهنگ و آداب و رسوم مذهبى و ملى و بالاخره به قیمت از دست دادن استقلال و وابستگى سیاسى و در یک کلمه به قیمت از دست دادن هویت مکتبى و ملى! توجه به علم و تکنولوژى به حدى نفوذ کرده است و انسان ها را به خود متوجه کرده است که بعد از قریب به دو دهه که از انقلاب دینى الهى مى گذرد و یکى از بزرگترین افتخارات آن اعطإ شخصیت و هویت به مردم است, وقتى مى خواهند نامدارترین بانوى عالم را به بچه ها معرفى کنند کسى جز مارى کورى به ذهنشان نمى رسد.(11) چنین است که وقتى کتاب معارف اسلامى هم مى خواهد حرفى در مورد خدا بزند ناچار با حالت تدافعى و بررسى تاریخ ادیان و تحلیل تحولات علمى و دینى اروپا شاید به نحوى ثابت کند که معارف الهى با علم تنافى ندارد و هماهنگ هستند!!
دانشگاه و تکنولوژى
در مورد دانشگاهها اوضاع از این هم بدتر است. تفکر, گناهى است نابخشودنى; چرا که لحظه اى شک کردن در مقبولات عام جماعت علم زده, جامعه را از رسیدن به قافله تمدن و تکنولوژى باز مى دارد! همه به دنبال تربیت متخصصانى کارآمد هستند; کارگران ماهرى مى خواهند که چرخهاى تمدن تکنولوژیک را سریعتر بچرخانند. از اینروست که رشته هاى مهندسى و پزشکى خواهان فراوان دارند.(12) و تقریبا تمام پست هاى مملکت در اختیار متخصصان است, نه متفکران. دیگر کمتر کسى است که بپرسد پیشرفت چیست؟ چرا جوامعى که توسعه تکنولوژیک پیدا کرده اند, پیشرفته تلقى مى شوند و دیگران عقب مانده؟ اصلا ((پیش)) کدام است و ((پس)) کدام؟ تمام اینها مفاهیمى پذیرفته شده تلقى مى شوند که ایمان به آنها از واجبات است و هر کس آنها را قبول نکند ((متحجر)) و دچار ((جمود فکرى)) است.
انبوهى از مطالب که در کلاس هاى دانشگاهى ارایه مى شود, همگى در جهت ایجاد و تثبیت یک نظام تکنولوژیک است. از علوم پزشکى و فنى گرفته, تا جامعه شناسى و روانشناسى, درصدد توجیه و تبیین این نکته هستند که انسان موجودى است اجتماعى, که رشد و تعالى فکرى خود را مرهون ارتباط با دیگران است: ((سعادت بشر در پیشرفت اوست. پیشرفت بشر ملازم با رفاه بیشتر است. تکنولوژى تإمین کننده رفاه بیشتر است. جامعه اى پیشرفته است که به توسعه تکنولوژیک دست یافته... اخلاق و تربیت انسانى هم منشإ گرفته از تمدن است. مهم نیست که بشر چه دینى داشته باشد. مهم انسانیت است. آزادى مقدس ترین کلمات است... نظام دموکراسى بیشتر از همه نظام هاى حکومتى توانسته است که آزادى افراد بشر را تإمین کند, اما کدام آزادى و کدام بشر؟!
هر سنتى که در برابر پیشرفت و ترقى بایستد منکوب است. نوگرایى و تجدد از صفات طبیعى بشر است...))(13) چرا این حرفها به نظر ما ((تحصیل کردگان)) بدیهى جلوه مى کند. جز این است که ما پرورش یافته نظام آموزشى هستیم که همه چیز ـ از جمله انسان ـ را فداى پیشرفت تکنولوژى مى کند؟این نظام آن چنان ما را مسخ مى کند که نیاز تکنولوژى را نیاز خود مى پنداریم و توسعه تکنولوژى را پیشرفت انسانیت! آزادى در این دنیا, توهمى بیش نیست.
البته ما ((مختاریم)) که از اصول این جامعه ((عدول)) کنیم; همانطور که اختیار ((عدول)) کردن از اوامر الهى هم به ما داده شده است. اما اگر از این ((اختیار)) استفاده کردیم, بلادرنگ محاکمه اى در کار خواهد بود. آزادى ما فقط در محدوده غرایزمان به رسمیت شناخته مى شود, هرگاه بخواهیم مسیرى خلاف آنچه تکنولوژى از ما مى خواهد طى کنیم و نوع دیگرى از زندگى را تجربه کنیم, پى مى بریم تا چه حد فریب ظاهر الفاظ را خورده ایم. در تمام طول مدت تحصیل, تنها چیزى که به ما مىآموزند علم است; و تنها روشى که براى نگریستن به دنیاى اطراف در اختیار ما مى گذارند ((روش علمى)) است. و این مهم ترین معضلى است که تکنولوژى پدید مىآورد. زیرا علم جدید در پى یافتن حقیقت نیست و در نتیجه کسى که تنها از این دریچه به عالم هستى نگاه کند, چیزى به نام حقیقت برایش مفهومى ندارد.(14)
((واقعى)) براى او یعنى آنچه قابل مشاهده است. و هر چیز غیر قابل مشاهده اى, غیر علمى و غیر قابل بررسى است. از سوى دیگر چون قوانین عملى مطلق نیستند و حتى غیر قابل اثباتند, او جهان را فاقد هر مطلقى مى بیند. و این درست نقطه مقابل اندیشه و تفکرى است که اخلاق اسلامى بر آن بنا گشته است. طبیعى است که با چنین پایه تربیت, نمى توان چنان ساختمانى از اخلاق و تربیت اسلامى بنا کرد.
نتیجه و راه حل
گفتیم که تکنولوژى, سیستمى یکپارچه است که با ورود یکى از محصولات آن, راه براى ورود سایر اجزاى سیستم باز مى شود. هم چنین اشاره کردیم که تکنولوژى قابل انتزاع از ریشه هاى خود نیست, و براى دسترسى به آن, تهیه مقدماتى خاص ضرورت دارد. نکته بعدى آن بود که تکنولوژى فرهنگ خاص خود را همراه مىآورد و استفاده از محصولات تکنولوژیک به خودى خود موجب تحول فرهنگى در جامعه مى شود. یعنى لازم نیست حتما کسى, آنچه را ((آثار منفى تکنولوژى)) مى خوانیم بار بزند و وارد کشور کند. کافى است ما بدون شناخت کامل پاى در این عرصه دشوار نهیم, تا خود به خود این وضعیت پیش آید. مثلا وقتى از درب کوچکى عبور مى کنیم, با هم تعارف مى کنیم. اما وقتى مى خواهیم از چراغ قرمز عبور کنیم, فکر مى کنیم زیرکى کرده ایم! آدم همان آدم است, اما برخورد او با پدیده اى به نام ((اتومبیل و فرهنگ اتومبیل رانى)) بسیار متفاوت با هنگامى است که او از سنت هاى کهن جامعه پیروى مى کند.
به عقیده نگارنده, براى دستیابى به تکنولوژى دو راه وجود دارد: راه اول, تسلیم بى قید و شرط در مقابل آن و پذیرفتن تمامى زمینه ها و آثارى است که منجر به ظهور یک جامعه تکنولوژیک مى شود. این همان راهى است که رضاخان, به تقلید از آتاتورک قصد پیمودنش را داشت. آتاتورک, این نکته بسیار مهم را درک کرده بود که براى دستیابى به جامعه اى ((توسعه یافته)) سریعترین و کامل ترین راه آن است که الگوى غرب را دقیقا ((مشابه سازى)) کند. و در این راه تا آنجا پیش رفت که حتى خط ترکى را از عربى به خطى مشابه خطوط لاتین تغییر داد. اشتباه او آن جا بود که ریشه هاى سنتى و دینى جامعه ترک را دست کم گرفته بود و گمان مى کرد مى تواند با اتکإ به فرهنگ جدید آن را به طور کامل نابود کند. شیوه فوق در برخى جوامع به نتایج مورد انتظار رسید. ژاپن, سنگاپور, کره جنوبى و... میان ((فرهنگ سنتى)) و ((تجدد)) در این جوامع بسیار آموزنده است; اما از آنجا که در بحث ما نمى گنجد, از طرح آن صرف نظر مى کنیم.(15)
راه دوم, که تا حال هیچ کشورى آن را نیازموده, این است که با شناخت کامل مبانى غرب و تکنولوژى اقدام به برقرارى ارتباط با آنها کنیم. مسلما این راه مشکل تر به نظر مى رسد. چون بشر ((عصر جدید)) جز از دیدگاه علمى نمى تواند به اطراف خود نظر کند; پس نمى تواند به حقیقت تکنولوژى پى ببرد. براى درک تکنولوژى, نخست باید از آن فاصله گرفت و سپس چون ناظرى بى طرف بر آن نگریست و این همان چیزى است که راه دوم را مشکل مى کند. در روزگارى که شاهرگ زندگى انسان ها به نوعى وابسته به تکنولوژى است. این کار به خودکشى مى ماند و تنها کسانى در این راه توفیق مى یابند که از مرگ نهراسند.
تکنولوژى دفتر سفیدى نیست که نوشتنش بر عهده ما باشد; کتاب نوشته شده اى است که نقدش بر ما لازم است. اگر بدون درک جوهر و ذات آن, قصد تمتع داشته باشیم, به موجود بى هویتى بدل خواهیم شد که نه گذشته اش را به یاد مىآورد نه بهره اى از آینده دارد. ظاهر تکنولوژى چنان است که گویى به راحتى در خدمت فرهنگ و اندیشه اى درمىآید و اگر این ظاهر فریبنده نبود, این قدر هواخواه نداشت.
به عبارت دیگر
آنچه به عصر ما ظاهرى متفاوت با بقیه اعصار بخشیده تکنولوژى است و ما خواه و ناخواه مجبوریم با این پدیده سر و کار داشته باشیم. بدون شک اگر درک صحیح و شناخت کامل از آن نداشته باشیم, ماییم که بنده و فرمانبردار مى شویم. اما اگر جوهرش را تسخیر کنیم, قالبش نیز از آن ما خواهد بود, پایه هاى تکنولوژى بر ضعف هاى بشر استوار است. از این رو بسیار راحت تر از آنکه در خدمت حق درآید به شر خدمت مى کند. پیکره اش چون کوه بلند و پایدار مى نمایاند, زیرا حاصل عمر آنانى است که در پى سراب رفاه, تمام هستى خود را فدایش کرده اند, پس هر گاه فریبش عیان شود, فریب خوردگان سر از طاعتش برمى دارند و آن گاه باطن پوشالى اش آشکار مى شود, پس براى غلبه بر تکنولوژى و واداشتن آن به خدمت بشر باید بر ضعفهاى خود فایق آییم, اولین قدم در این مسیر خودشناسى است.
که در این صورت به عظمت و اهمیت آن چه که خود داریم آگاه شده و با حفظ و نگهدارى آن, موجبات عزت و سربلندى خود, فرهنگ, اخلاق و آئین خود را فراهم خواهیم کرد.
به امید بیدارى و آگاهى امت اسلامى و به دست آوردن عزت از دست رفته مقاله را با ابیاتى از اقبال لاهورى به پایان مى بریم:
عصر حاضر فتنه ها زیر سر است
طبع ناپرواى او آفت گراست
بزم اقوام کهن بر هم از اوست
شاخسار زندگى بى نم از اوست
جلوه اش ما را زما بیگانه کرد
سازما را از نوا بیگانه کرد
بحر گم کردى زیان اندیش باش
حافظ جوى کم آب خویش باش
مثل آیینه مشو محو جمال دگران
از دل و دیده فرو شوى خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران
پى نوشت ها:
Knowledge odtained by observation and of acts ... oxford dictionary . 1 : Science
early Modern Science (No.20) P.19 /Histoey :Science (1967) Britanice . 2 of the Renassace and
3 . فرهنگ فارسى معین, ج5, ص261 کلمه بربر.
4 . دوره تجدید حیات علمى و ادبى و مراد از آن بازگشت به عصر هنر و ادب باستانى است.
5 . تاریخ تمدن ویل دورانت, اصلاح دینى, ج2, ص 6 ـ 4 و 19 و همان, رنسانس ص 606ـ605.
6 . تاریخ تمدن اسلام و غرب, گوستاولوبون ص507, چاپ سوم, 1358, کتاب فروشى اسلامیه.
7 . فرهنگ معین ج6, ص2170.
8 . نظریه گرانش نیوتون, سکسل راب, دکتر هوشنگ گرمان ص307.
9 . مجله کامپیوتر, ش27 ((علیه خود فروشان روح)) متن سخنرانى وایزن باوم, در نخستین فستیوال نرم افزار اروپا, فوریه91, ترجمه عینى پهلوان و صادقى صادقى پور.
10 . قرآن کریم سوره اعراف, آیه31.
11 . کتاب فارسى سال دوم راهنمایى.
12 . گزارش اقتصادى و ترازنامه بانک مرکزى سال 1372 ص97.
13 . آغازى بر یک پایان, نظم نوین جهانى و راه فطرت, شهید سید مرتضى آوینى, مقدمه.
14 . علاوه بر دائره المعارف هاى فوق الذکر به کتاب دانش زیست شناسى, ج1 زمینه علمى مراجعه شود.
15 . فردایى دیگر, راز سرزمین آفتاب تابان, شهید مرتضى آوینى, ص35.