علم و دین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از مباحث حوزه فلسفه دین, رابطه علم و دین است که در این مبحث, این مسئله مطرح مى شود که آیا علم و دین معاون و معاضد یکدیگرند یا معاند و معارض و دشمن همدیگرند؟
قبل از بیان مسئله علم و دین و رابطه آنها, مقدمه کوتاهى بیان مى شود تا معلوم گردد در پرتو جهان بینى هاى گوناگون رابطه علم و دین به شکل هاى مختلف قابل تحلیل وبررسى است و آن مقدمه این است که: گاهى پندار انسان این است که وجود مساوى با ماده است و هر موجودى مادى است و ماورإ ماده خرافات است, چیزى که با ابزار مادى و حس و تجربه قابل شناخت نباشد وجود ندارد قهرا چنین شخصى هستى را همتاى ماده مى داند. شخصى که جهان بینى و تفکرش مادى بود, دین را که از ماورإ طبیعت سخن مى گوید, امرى خرافى مى پندارد, مى گوید: دین خرافات است, اگر خرافات بود, علم آن را نمى پذیرد. از این رو با چنین شخصى نمى توان از رابطه علم و دین سخن گفت.
اما اگر کسى تفکر و جهان بینى او, این بود که موجودات بر دو قسمند, بعضى مادیند که با ابزار مادى و حواس درک مى شوند و بعضى مجردند که با ابزار عقل درک مى شوند و یا با شهود قلبى دیده مى شوند و دین هم از خدا و غیب سخن مى گوید: و چون موجود بر دو قسم است بعضى محسوس و عادى و برخى معقول و غیب و مجرداند, در چنین فضایى بحث علم و دین و سخن گفتن از رابطه آن ها روا است و در چنین فضایى بحث مى شود که فرآورده هاى علم و فرآورده هاى دین چه رابطه اى دارند.
براساس مبنا و نگرش اول اصلا جا براى بحث نیست ولى براساس نگرش دوم جاى بحث و گفتگو از رابطه علم و دین وجود دارد.
آرإ در رابطه علم و دین
در بیان رابطه علم و دین سه راه وجود دارد:
1ـ کسى که مى گوید علم یک سلسله محصولاتى دارد و دین هم محصولات خاص خود را دارد و قلمرو هر کدام جداى از قلمرو دیگرى است, این دو داراى مرز مشترک نیستند تا بگوییم: فتواى علم چیست و فتواى دین چیست؟ و به عبارت دیگر قلمرو دین ارزشهاست اما قلمرو علم هستها و نیستها است پس قلمرو علم و دین از هم جدا هستند و هیچ اصطکاکى بین آنها نیست.
2ـ علم در عین حال که درباره مسائل خاص خود سخن مى گوید, و دین هم درباره معارف مخصوص خود بحث مى کند, اما داراى قلمرو مشترکى هستند. در این صورت که داراى قلمرو مشترک هستند آیا حرف علم و دین یکى است یا این که مخالف همدیگرند. در این جا دو نظر وجود دارد :
الف: نظر اول این که: علم مخالف دین است و دین مخالف علم است.
ب: علم و دین هیچ گونه مخالفتى و تعاندى ندارند, بلکه معاضد و هماهنگ با همدیگرند.
3ـ با توجه به راه دوم که به دو نظر منشعب مى شود, راه سوم این است که علم و دین هیچ تخالفى با هم ندارند, بلکه معاضد و کمک همدیگرند.
نقد و تحلیل این سه راه
آنها که مى گویند قلمرو علم و دین از هم جداست در حقیقت و واقع همه ابعاد دین را بررسى نکردند, و الا دین و علم را از هم تفکیک نمى کردند, و چون حقیقت علم را نشناختند, قلمرو آن دو را از هم جدا کردند, زیرا دین اعم از آن چه که در قرآن کریم آمده و یا در سخنان معصومین(ع) وارد شده, بسیارى از مسائل را به صورت قانون کلى بیان کرده و تشریح و تبیین آن را به اجتهاد کارشناسان واگذار کرد. چنان که در بحث هاى فقهى و حقوقى و اخلاقى فقط خطوط کلى بیان شده و تفسیر و تشریح آن به اجتهاد و استنباط مجتهدان و حقوقدانان و عالمان اخلاق واگذار شده است در مسائل علمى هم, دین خطوط کلى را بیان کرده و تفریع و تفصیل آن را به کارشناسان سپرده است و همان طورى که اگر کسى یا گروهى در بخش هاى فقهى زحمت مى کشند بعد معلوم مى شود اشتباه کرده اند در مسائل علمى نیز چنین است.
گاهى انسان چیزى را به دین اسناد مى دهد, ولى در حد مظنه است اما بعد معلوم مى شود که فتواى دین چیز دیگرى است. بنابراین نمى توان گفت محدوده علم غیر از محدوده دین ومحدوده دین غیر از محدوده علم است.
گستردگى قلمرو دین در باید و نبایدها و اسمإ حسناى الهى
البته دین چیزهایى دارد که علم درباره آن سخنى ندارد, بسیارى از مسائل است که مربوط به بایدها و نبایدهاست و علم درباره آنها نظرى ندارد یا مسائلى مربوط به اسمإ حسناى حق تعالى است ولى علوم تجربى در آن باره کارآمد نیست, ولى در بسیارى از مسائل مشترک هستند, وقتى مرز مشترک داشتند بحث مى شود که آیا معاند یکدیگرند یا معاون همدیگر؟
بنابراین در اصل, علم و دین با هم توافق و هماهنگى دارند گرچه ممکن است دلیل عقلى با دلیل نقلى با هم موافق نباشند, یعنى ممکن است ظاهر یک حدیثى مطلبى را بفهماند که تجارب علمى آن را تإیید نکند یا محصول تجارب علمى چیزى باشد که ظاهر آیه اى آن را تإیید نکند, در این صورت نمى توان گفت علم با دین مخالف است بلکه باید گفت دلیل عقلى دین با دلیل نقلى دین موافق نیستند.
زیرا دین مجموعه قرآن و سنت و آن چیزى است که عقل صحیح و مبرهن استنباط مى کند مثلا اگر عقل مى گوید: خیانت قبیح است گرچه آیه اى که بر حرمت خیانت دلالت کند, وجود نداشته باشد اگر کسى به فتواى عقل توجه نکرد به دوزخ مى رود زیرا عقل چراغ دین است.
دلیل هاى هماهنگى علم و دین
دلایل هماهنگى علم و دین عبارت است از :
1ـ دین داراى منابع غنى و قوى است که از جمله آن منابع کتاب و سنت است و از جمله آن عقل مى باشد و بین منابع دین هماهنگى است و اگر در موردى با هم تعارض کردند باید بین آن ها جمع کرد.
2ـ معلوم ها با هم, هماهنگند زیرا معلوم در مسائل علمى وفلسفى همان نظام آفرینش یعنى فعل خداست و معلوم در مسائل دینى وحى و قول خداست. فعل خداوند با قول خداوند همانگى دارند, زیرا قول خدا همان است که انجام داد و فعل خدا همان است که فرمود, پس بین معلوم در علم و معلوم در دین تعارضى نیست, علم اگر صحیح بود و از معلوم هاى واقعى حکایت کرد, بین علم ها تعارضى نیست, پس علم دین از قول خدا پرده برمى دارد و علوم تجربى از کار خدا پرده برمى دارد اگر فعل خدا با سخن خدا هماهنگ است, پس علوم تجربى که از کار خدا پرده برمى دارد با علوم دینى که از کلام خدا پرده برمى دارد با هم هماهنگى دارند.
نتیجه آن که چون اولا دین وعلم داراى قلمرو مشترکند و ثانیا عقل و نقل دو بازو و منبع قوى دین هستند, عقل و نقل و علم و نقل معاضد همدیگرند و نه این که معارض هم باشند و لذا اگر بین دلیل عقلى و علمى با دلیل نقلى تعارضى پیدا شد اگر دین عقلى, قاطع و مبرهن باشد, قرینه اى مى شود که در ظاهر دلیل نقلى تصرف کنیم.
با ملاحظه مقدمه گذشته براى تبیین صحیح رابطه علم و دین باید حقیقت علم و حقیقت دین با همه ابعاد آن بررسى شود وقتى علم و اقسام آن را بیان کردیم روشن مى شود که آیا رابطه آنها چگونه است.
تعریف علم و اقسام آن
علم عبارت است از چیزى که حقیقت و معلومى را براى ما کشف بکند و چون علم با حقیقت ارتباط دارد و مى خواهد معلوم و حقیقت را کشف کند باید بدانیم حقایق چند قسمند, حقایق و واقعیت در مرحله اول دو قسمند: 1ـ هستى و وجود. 2ـ ماهیت و مفهوم که از هستى حکایت مى کنند.
با توجه به تقسیم حقایق به دو قسم وجود و ماهیت و مفهوم, علم هم قهرا دو قسم خواهد بود: 1ـ علم حصولى که علم به معنا و مفهوم اشیإ از قبیل درخت و انسان و مانند آن است 2ـ علم حضورى که علم به وجود اشیإ است پس چون معلوم دو قسم است علم هم دو قسم خواهد بود.
مراتب علم حصولى
علم حصولى داراى مراتبى است:
الف: علم حسى که ما از راه حس با ماده خارج ارتباط برقرار مى کنیم و با حواس مى فهمیم مثل این که با چشم مى بینیم یعنى با صورت محسوس رابطه داریم.
ب: علم خیالى که با صورت خیالى رابطه داریم یعنى وقتى از شىء بعد از دیدن آن فاصله گرفتیم, صورتى از آن را در خیالمان ترسیم مى کنیم که به آن صورت خیالى مى گویند.
ج: معانى وهمى: اگر مدرکات ما از قبیل صورت ها نبودند, بلکه از قبیل معانى بودند مثل دوستى و محبت پدر به فرزند به آن معانى وهمى گویند.
د: معناى عقلى, اگر حقیقتى کلى وتجریدى محض باشد, آن را معناى عقلى گویند, همان طورى که علم حصولى داراى مراتبى است, علم حضورى نیز مراتبى دارد, زیرا انسان در علم حضورى وجود را شهود مى کند و آن چه که موجود است یا از عالم طبیعت است و یا عالم مثال و یا عالم عقل, در نتیجه چیزى را که انسان شهود مى کند یا از سنخ عالم طبیعت است و یا از سنخ عالم مثال یا عقل, پس علم, شهودى طبیعى و مثالى و عقلى خواهد بود.
تعریف دین:
دین مجموعه اعتقادات و احکام و دستورات اخلاقى و فقهى و مجموعه مقررات حقوقى است که از طرف خداى سبحان براى هدایت در جهت سعادت همه جانبه انسان, بر او نازل مى شود و به عبارت دیگر: این مجموعه حقایق و گزاره هایى است که بخشى از آن مربوط به هست و نیست ها و بخشى از آن مربوط به باید و نبایدهاست که اگر انسان به آن هست و نیست ها اعتقاد پیدا کند و به باید و نبایدها عمل کند, نیازهاى او تإمین و به سعادت دنیوى و اخروى نایل مى شود.
با در نظر گرفتن تعریف علم و دین, مى توان چگونگى رابطه و نسبت علم و دین را بررسى کرد.
1ـ دین مشوق انسان به تحصیل علم
یکى از پیام هاى اساسى دین آن است که انسان, براى تحصیل علم تلاش کند تا عالم شود. على(ع) فرمود: ((تعلموا العلم فان تعلمه حسنه و مدارسته تسبیح والبحث عنه جهاد وتعلیمه لمن لایعلم صدقه))(1) علم را فرا بگیرید که آموختن آن حسنه و تحقیق وپیگیرى آن تسبیح خدا و بحث از جهاد و فراگرفتن براى کسى که نمى داند صدقه است و پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((فضل العلم احب الى الله من فضل العباده))(2) ارزش علم نزد خدا محبوب تر از ارزش عبادت وبندگى خداست و چون تحصیل علم براى انسان ارزش مند است, اولا جنسیت در آن دخالت ندارد بلکه تحصیل آن بر مرد و زن مسلمان واجب است و خدا طالبان عالم را دوست دارد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((طلب العلم فریضه على کل مسلم, الا ان الله یحب بغاه العلم))(3) و فرمود: ((طلب العلم فریضه على کل مسلم و مسلمه))(4) و ثانیا تحصیل علم محدود به دوره سنى خاصى نیست, بلکه لازم است انسان در تمام طول عمر در پى تحصیل دانش باشد, پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((اطلبوا العلم من المهد الى اللحد))(5) و ثالثا تحصیل علم محدود به مکان خاصى نیست, بلکه اگر لازم است براى تحصیل دانش به دورترین نقطه عالم سفر کند باید این سفر را داشته باشد, پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((اطلبوا العلم بالصین فان طلب العلم فریضه على کل مسلم))(6) براى تحصیل علم به دورترین نقطه عالم سفر کنید و رابعا انسان مومن اندیشه هاى حکیمانه را از هر که باشد فرا مى گیرد, حتى اگر مشرک یا منافق باشد.
از این رو پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((الحکمه ضاله المومن یإخذها حیث وجدها))(7) حکمت و دانش حکیمانه گمشده مومن است هر جا که آن را یافت, دریافت مى کند. على(ع) فرمود: ((خذوا الحکمه ولو من المشرکین))(8) حکمت را فرا بگیرید اگرچه از مشرکین باشد.
و پیامبراکرم(ص) فرمود: ((الحکمه ضاله المومن فخذ الحکمه ولو من اهل النفاق))(9) حکمت گمشده مومن است پس حکمت را فراگیرید گرچه از اهل نفاق باشد, زیرا ملاک ارزیابى گفته حق و یا باطل بودن آن است که انسان باید حق را اقتباس و از باطل پرهیز کند از این رو فرمود: ((خذوا الحق من اهل الباطل و لا تإخذوا الباطل من اهل الحق, کونوا نقاد الکلام))(10) حق را از اهل باطل اخذ کنید و باطل را از اهل حق دریافت نکنید, نقاد سخن باشید از این رو فرمودند: ((انظر الى ما قال و لاتنظر الى من قال))(11)
نکته دیگرى که لازم است در این جا به آن اشاره شود آن که در روایات از جمله شرائطى که براى علم ذکر مى کند نافع بودن است یعنى انسان باید عمرش را صرف تحصیل علمى نماید که براى او و جامعه سودمند باشد و از علمى که ثمره و نتیجه اى نداشته باشد اجتناب کند, از این رو حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه ضمن بیان اوصاف و ویژگى هاى پرهیزکاران فرمود: ((و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم))(12) پرهیزکاران گوش هاى خود را متوجه دانشى مى کنند که براى آن ها سودمند باشد و پیامبراکرم(ص) فرمودند: از علم بدون سودمندى به خدا پناه ببریم ((نعوذ بالله من علم لاینفع))(13) ((اللهم انى اعوذ بک من علم لاینفع))(14)
نکته دیگرى که لازم است آن که ترغیب آدمى براى تحصیل علم در اسلام منحصر به تحصیل علم دین نیست, بلکه علم ادیان و هم علم ابدان فراگرفتن آن لازم است پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((العلم علمان: علم الادیان و علم الابدان))(15) و على(ع) نیز در روایتى فرمود: ((العلوم اربعه: الفقه للادیان والطب للابدان و النحو للسان والنجوم لمعرفه الازمان))(16)
علوم چهار دسته اند, علم فقه براى ادیان و پزشکى براى درمان بیمارى جسمى و ادبیات براى چگونه سخن گفتن و علم نجوم براى شناخت زمان ها.
با توجه به این دو نکته روشن مى شود که تحصیل هر علمى که براى انسان و جامعه انسانى سودمند باشد, لازم است چه علوم انسانى باشد و چه علوم تجربى باشد.
علاوه بر این روایات در آیات قرآن انسان را به تفکر و اندیشیدن در نظام هستى و موجودات آن فراخوانده است.
پى نوشت ها :
1 . بحارالانوار, ج1, ص166.
2 . همان, ص167.
3 . اصول کافى, ج1, ص30.
4 . بحارالانوار, ج1, ص177.
5 . نهج الفصاحه, ج2, ص665.
6 . بحارالانوار, ج1, ص18.
7 . همان, ج2, ص105.
8 . همان, ص97.
9 . همان, ص99.
10 . همان, ص96.
11 . کنزالعمال, حدیث 42218.
12 . نهج البلاغه, خطبه متقین.
13 . بحارالانوار, ج2, ص32.
14 . کنزالعمال, حدیث 3609.
15 . بحارالانوار, ج1, ص220.
16 . همان, ص218.
قبل از بیان مسئله علم و دین و رابطه آنها, مقدمه کوتاهى بیان مى شود تا معلوم گردد در پرتو جهان بینى هاى گوناگون رابطه علم و دین به شکل هاى مختلف قابل تحلیل وبررسى است و آن مقدمه این است که: گاهى پندار انسان این است که وجود مساوى با ماده است و هر موجودى مادى است و ماورإ ماده خرافات است, چیزى که با ابزار مادى و حس و تجربه قابل شناخت نباشد وجود ندارد قهرا چنین شخصى هستى را همتاى ماده مى داند. شخصى که جهان بینى و تفکرش مادى بود, دین را که از ماورإ طبیعت سخن مى گوید, امرى خرافى مى پندارد, مى گوید: دین خرافات است, اگر خرافات بود, علم آن را نمى پذیرد. از این رو با چنین شخصى نمى توان از رابطه علم و دین سخن گفت.
اما اگر کسى تفکر و جهان بینى او, این بود که موجودات بر دو قسمند, بعضى مادیند که با ابزار مادى و حواس درک مى شوند و بعضى مجردند که با ابزار عقل درک مى شوند و یا با شهود قلبى دیده مى شوند و دین هم از خدا و غیب سخن مى گوید: و چون موجود بر دو قسم است بعضى محسوس و عادى و برخى معقول و غیب و مجرداند, در چنین فضایى بحث علم و دین و سخن گفتن از رابطه آن ها روا است و در چنین فضایى بحث مى شود که فرآورده هاى علم و فرآورده هاى دین چه رابطه اى دارند.
براساس مبنا و نگرش اول اصلا جا براى بحث نیست ولى براساس نگرش دوم جاى بحث و گفتگو از رابطه علم و دین وجود دارد.
آرإ در رابطه علم و دین
در بیان رابطه علم و دین سه راه وجود دارد:
1ـ کسى که مى گوید علم یک سلسله محصولاتى دارد و دین هم محصولات خاص خود را دارد و قلمرو هر کدام جداى از قلمرو دیگرى است, این دو داراى مرز مشترک نیستند تا بگوییم: فتواى علم چیست و فتواى دین چیست؟ و به عبارت دیگر قلمرو دین ارزشهاست اما قلمرو علم هستها و نیستها است پس قلمرو علم و دین از هم جدا هستند و هیچ اصطکاکى بین آنها نیست.
2ـ علم در عین حال که درباره مسائل خاص خود سخن مى گوید, و دین هم درباره معارف مخصوص خود بحث مى کند, اما داراى قلمرو مشترکى هستند. در این صورت که داراى قلمرو مشترک هستند آیا حرف علم و دین یکى است یا این که مخالف همدیگرند. در این جا دو نظر وجود دارد :
الف: نظر اول این که: علم مخالف دین است و دین مخالف علم است.
ب: علم و دین هیچ گونه مخالفتى و تعاندى ندارند, بلکه معاضد و هماهنگ با همدیگرند.
3ـ با توجه به راه دوم که به دو نظر منشعب مى شود, راه سوم این است که علم و دین هیچ تخالفى با هم ندارند, بلکه معاضد و کمک همدیگرند.
نقد و تحلیل این سه راه
آنها که مى گویند قلمرو علم و دین از هم جداست در حقیقت و واقع همه ابعاد دین را بررسى نکردند, و الا دین و علم را از هم تفکیک نمى کردند, و چون حقیقت علم را نشناختند, قلمرو آن دو را از هم جدا کردند, زیرا دین اعم از آن چه که در قرآن کریم آمده و یا در سخنان معصومین(ع) وارد شده, بسیارى از مسائل را به صورت قانون کلى بیان کرده و تشریح و تبیین آن را به اجتهاد کارشناسان واگذار کرد. چنان که در بحث هاى فقهى و حقوقى و اخلاقى فقط خطوط کلى بیان شده و تفسیر و تشریح آن به اجتهاد و استنباط مجتهدان و حقوقدانان و عالمان اخلاق واگذار شده است در مسائل علمى هم, دین خطوط کلى را بیان کرده و تفریع و تفصیل آن را به کارشناسان سپرده است و همان طورى که اگر کسى یا گروهى در بخش هاى فقهى زحمت مى کشند بعد معلوم مى شود اشتباه کرده اند در مسائل علمى نیز چنین است.
گاهى انسان چیزى را به دین اسناد مى دهد, ولى در حد مظنه است اما بعد معلوم مى شود که فتواى دین چیز دیگرى است. بنابراین نمى توان گفت محدوده علم غیر از محدوده دین ومحدوده دین غیر از محدوده علم است.
گستردگى قلمرو دین در باید و نبایدها و اسمإ حسناى الهى
البته دین چیزهایى دارد که علم درباره آن سخنى ندارد, بسیارى از مسائل است که مربوط به بایدها و نبایدهاست و علم درباره آنها نظرى ندارد یا مسائلى مربوط به اسمإ حسناى حق تعالى است ولى علوم تجربى در آن باره کارآمد نیست, ولى در بسیارى از مسائل مشترک هستند, وقتى مرز مشترک داشتند بحث مى شود که آیا معاند یکدیگرند یا معاون همدیگر؟
بنابراین در اصل, علم و دین با هم توافق و هماهنگى دارند گرچه ممکن است دلیل عقلى با دلیل نقلى با هم موافق نباشند, یعنى ممکن است ظاهر یک حدیثى مطلبى را بفهماند که تجارب علمى آن را تإیید نکند یا محصول تجارب علمى چیزى باشد که ظاهر آیه اى آن را تإیید نکند, در این صورت نمى توان گفت علم با دین مخالف است بلکه باید گفت دلیل عقلى دین با دلیل نقلى دین موافق نیستند.
زیرا دین مجموعه قرآن و سنت و آن چیزى است که عقل صحیح و مبرهن استنباط مى کند مثلا اگر عقل مى گوید: خیانت قبیح است گرچه آیه اى که بر حرمت خیانت دلالت کند, وجود نداشته باشد اگر کسى به فتواى عقل توجه نکرد به دوزخ مى رود زیرا عقل چراغ دین است.
دلیل هاى هماهنگى علم و دین
دلایل هماهنگى علم و دین عبارت است از :
1ـ دین داراى منابع غنى و قوى است که از جمله آن منابع کتاب و سنت است و از جمله آن عقل مى باشد و بین منابع دین هماهنگى است و اگر در موردى با هم تعارض کردند باید بین آن ها جمع کرد.
2ـ معلوم ها با هم, هماهنگند زیرا معلوم در مسائل علمى وفلسفى همان نظام آفرینش یعنى فعل خداست و معلوم در مسائل دینى وحى و قول خداست. فعل خداوند با قول خداوند همانگى دارند, زیرا قول خدا همان است که انجام داد و فعل خدا همان است که فرمود, پس بین معلوم در علم و معلوم در دین تعارضى نیست, علم اگر صحیح بود و از معلوم هاى واقعى حکایت کرد, بین علم ها تعارضى نیست, پس علم دین از قول خدا پرده برمى دارد و علوم تجربى از کار خدا پرده برمى دارد اگر فعل خدا با سخن خدا هماهنگ است, پس علوم تجربى که از کار خدا پرده برمى دارد با علوم دینى که از کلام خدا پرده برمى دارد با هم هماهنگى دارند.
نتیجه آن که چون اولا دین وعلم داراى قلمرو مشترکند و ثانیا عقل و نقل دو بازو و منبع قوى دین هستند, عقل و نقل و علم و نقل معاضد همدیگرند و نه این که معارض هم باشند و لذا اگر بین دلیل عقلى و علمى با دلیل نقلى تعارضى پیدا شد اگر دین عقلى, قاطع و مبرهن باشد, قرینه اى مى شود که در ظاهر دلیل نقلى تصرف کنیم.
با ملاحظه مقدمه گذشته براى تبیین صحیح رابطه علم و دین باید حقیقت علم و حقیقت دین با همه ابعاد آن بررسى شود وقتى علم و اقسام آن را بیان کردیم روشن مى شود که آیا رابطه آنها چگونه است.
تعریف علم و اقسام آن
علم عبارت است از چیزى که حقیقت و معلومى را براى ما کشف بکند و چون علم با حقیقت ارتباط دارد و مى خواهد معلوم و حقیقت را کشف کند باید بدانیم حقایق چند قسمند, حقایق و واقعیت در مرحله اول دو قسمند: 1ـ هستى و وجود. 2ـ ماهیت و مفهوم که از هستى حکایت مى کنند.
با توجه به تقسیم حقایق به دو قسم وجود و ماهیت و مفهوم, علم هم قهرا دو قسم خواهد بود: 1ـ علم حصولى که علم به معنا و مفهوم اشیإ از قبیل درخت و انسان و مانند آن است 2ـ علم حضورى که علم به وجود اشیإ است پس چون معلوم دو قسم است علم هم دو قسم خواهد بود.
مراتب علم حصولى
علم حصولى داراى مراتبى است:
الف: علم حسى که ما از راه حس با ماده خارج ارتباط برقرار مى کنیم و با حواس مى فهمیم مثل این که با چشم مى بینیم یعنى با صورت محسوس رابطه داریم.
ب: علم خیالى که با صورت خیالى رابطه داریم یعنى وقتى از شىء بعد از دیدن آن فاصله گرفتیم, صورتى از آن را در خیالمان ترسیم مى کنیم که به آن صورت خیالى مى گویند.
ج: معانى وهمى: اگر مدرکات ما از قبیل صورت ها نبودند, بلکه از قبیل معانى بودند مثل دوستى و محبت پدر به فرزند به آن معانى وهمى گویند.
د: معناى عقلى, اگر حقیقتى کلى وتجریدى محض باشد, آن را معناى عقلى گویند, همان طورى که علم حصولى داراى مراتبى است, علم حضورى نیز مراتبى دارد, زیرا انسان در علم حضورى وجود را شهود مى کند و آن چه که موجود است یا از عالم طبیعت است و یا عالم مثال و یا عالم عقل, در نتیجه چیزى را که انسان شهود مى کند یا از سنخ عالم طبیعت است و یا از سنخ عالم مثال یا عقل, پس علم, شهودى طبیعى و مثالى و عقلى خواهد بود.
تعریف دین:
دین مجموعه اعتقادات و احکام و دستورات اخلاقى و فقهى و مجموعه مقررات حقوقى است که از طرف خداى سبحان براى هدایت در جهت سعادت همه جانبه انسان, بر او نازل مى شود و به عبارت دیگر: این مجموعه حقایق و گزاره هایى است که بخشى از آن مربوط به هست و نیست ها و بخشى از آن مربوط به باید و نبایدهاست که اگر انسان به آن هست و نیست ها اعتقاد پیدا کند و به باید و نبایدها عمل کند, نیازهاى او تإمین و به سعادت دنیوى و اخروى نایل مى شود.
با در نظر گرفتن تعریف علم و دین, مى توان چگونگى رابطه و نسبت علم و دین را بررسى کرد.
1ـ دین مشوق انسان به تحصیل علم
یکى از پیام هاى اساسى دین آن است که انسان, براى تحصیل علم تلاش کند تا عالم شود. على(ع) فرمود: ((تعلموا العلم فان تعلمه حسنه و مدارسته تسبیح والبحث عنه جهاد وتعلیمه لمن لایعلم صدقه))(1) علم را فرا بگیرید که آموختن آن حسنه و تحقیق وپیگیرى آن تسبیح خدا و بحث از جهاد و فراگرفتن براى کسى که نمى داند صدقه است و پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((فضل العلم احب الى الله من فضل العباده))(2) ارزش علم نزد خدا محبوب تر از ارزش عبادت وبندگى خداست و چون تحصیل علم براى انسان ارزش مند است, اولا جنسیت در آن دخالت ندارد بلکه تحصیل آن بر مرد و زن مسلمان واجب است و خدا طالبان عالم را دوست دارد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((طلب العلم فریضه على کل مسلم, الا ان الله یحب بغاه العلم))(3) و فرمود: ((طلب العلم فریضه على کل مسلم و مسلمه))(4) و ثانیا تحصیل علم محدود به دوره سنى خاصى نیست, بلکه لازم است انسان در تمام طول عمر در پى تحصیل دانش باشد, پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((اطلبوا العلم من المهد الى اللحد))(5) و ثالثا تحصیل علم محدود به مکان خاصى نیست, بلکه اگر لازم است براى تحصیل دانش به دورترین نقطه عالم سفر کند باید این سفر را داشته باشد, پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((اطلبوا العلم بالصین فان طلب العلم فریضه على کل مسلم))(6) براى تحصیل علم به دورترین نقطه عالم سفر کنید و رابعا انسان مومن اندیشه هاى حکیمانه را از هر که باشد فرا مى گیرد, حتى اگر مشرک یا منافق باشد.
از این رو پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((الحکمه ضاله المومن یإخذها حیث وجدها))(7) حکمت و دانش حکیمانه گمشده مومن است هر جا که آن را یافت, دریافت مى کند. على(ع) فرمود: ((خذوا الحکمه ولو من المشرکین))(8) حکمت را فرا بگیرید اگرچه از مشرکین باشد.
و پیامبراکرم(ص) فرمود: ((الحکمه ضاله المومن فخذ الحکمه ولو من اهل النفاق))(9) حکمت گمشده مومن است پس حکمت را فراگیرید گرچه از اهل نفاق باشد, زیرا ملاک ارزیابى گفته حق و یا باطل بودن آن است که انسان باید حق را اقتباس و از باطل پرهیز کند از این رو فرمود: ((خذوا الحق من اهل الباطل و لا تإخذوا الباطل من اهل الحق, کونوا نقاد الکلام))(10) حق را از اهل باطل اخذ کنید و باطل را از اهل حق دریافت نکنید, نقاد سخن باشید از این رو فرمودند: ((انظر الى ما قال و لاتنظر الى من قال))(11)
نکته دیگرى که لازم است در این جا به آن اشاره شود آن که در روایات از جمله شرائطى که براى علم ذکر مى کند نافع بودن است یعنى انسان باید عمرش را صرف تحصیل علمى نماید که براى او و جامعه سودمند باشد و از علمى که ثمره و نتیجه اى نداشته باشد اجتناب کند, از این رو حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه ضمن بیان اوصاف و ویژگى هاى پرهیزکاران فرمود: ((و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم))(12) پرهیزکاران گوش هاى خود را متوجه دانشى مى کنند که براى آن ها سودمند باشد و پیامبراکرم(ص) فرمودند: از علم بدون سودمندى به خدا پناه ببریم ((نعوذ بالله من علم لاینفع))(13) ((اللهم انى اعوذ بک من علم لاینفع))(14)
نکته دیگرى که لازم است آن که ترغیب آدمى براى تحصیل علم در اسلام منحصر به تحصیل علم دین نیست, بلکه علم ادیان و هم علم ابدان فراگرفتن آن لازم است پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((العلم علمان: علم الادیان و علم الابدان))(15) و على(ع) نیز در روایتى فرمود: ((العلوم اربعه: الفقه للادیان والطب للابدان و النحو للسان والنجوم لمعرفه الازمان))(16)
علوم چهار دسته اند, علم فقه براى ادیان و پزشکى براى درمان بیمارى جسمى و ادبیات براى چگونه سخن گفتن و علم نجوم براى شناخت زمان ها.
با توجه به این دو نکته روشن مى شود که تحصیل هر علمى که براى انسان و جامعه انسانى سودمند باشد, لازم است چه علوم انسانى باشد و چه علوم تجربى باشد.
علاوه بر این روایات در آیات قرآن انسان را به تفکر و اندیشیدن در نظام هستى و موجودات آن فراخوانده است.
پى نوشت ها :
1 . بحارالانوار, ج1, ص166.
2 . همان, ص167.
3 . اصول کافى, ج1, ص30.
4 . بحارالانوار, ج1, ص177.
5 . نهج الفصاحه, ج2, ص665.
6 . بحارالانوار, ج1, ص18.
7 . همان, ج2, ص105.
8 . همان, ص97.
9 . همان, ص99.
10 . همان, ص96.
11 . کنزالعمال, حدیث 42218.
12 . نهج البلاغه, خطبه متقین.
13 . بحارالانوار, ج2, ص32.
14 . کنزالعمال, حدیث 3609.
15 . بحارالانوار, ج1, ص220.
16 . همان, ص218.