آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

در مقال پیش تحت عنوان جامعیت و کمال قرآن به معیارهاى جامعیت از جمله توجه به تمام ابعاد وجودى انسان اشاره شد. هم چنین برشمردیم که انسان در بعد مادى چه نیازهایى دارد و در بعد معنوى چه نیازهایى. و در این مقوله به توجه قرآن کریم به ارتباط منطقى بین نیازها و پرداختن به راههاى منطقى و عملى در تإمین این نیازها اشارت رفت.
اینک در ادامه به ترتب و مراحل تحقق دین مى پردازیم.

ما چه کرده ایم؟
اگر بخواهیم نسلى و فردى اصلاح شود, باید پدر و خصوصا مادر آن نسل و آن فرد, قبل از انعقاد جنین و در زمان حمل در معرض آموزش باشد. خود کودک هم از دوسالگى مى تواند تحت آموزش هاى قرآنى قرار گیرد. قرآن کتاب جان است و آموزش محورى کودک باید بر مبناى قرآن باشد.
اگر افراد از سنین کودکى در معرض آموزش هاى قرآنى باشند, قرآن در جان آنها جذب مى شود و در سنین بلوغ, اعجوبه هاى قرآنى متولد مى شوند.

سن بلوغ, سن تولد انسانیت است یعنى فرد از حالت غریزى صرف خارج مى شود. سن بلوغ, تجلى آدمیت است و به این معناست که انسان مى تواند به حضور خدا شرفیاب شود.
((سیدبن طاووس)) به این مناسبت که بالغ شده و خدا او را به حضور پذیرفته بود, جشن تکلیف گرفت! متإسفانه جشن تکلیف هایى که امروزه در کشور ما برگزار مى شود, عمق لازم را ندارد. اگر از نوجوانان شرکت کننده در این مراسم بپرسیم که ((آیا شما به این نکته که قرآن کتاب خداست علم دارید؟)) نمى توانند جواب بدهند. گاهى معلم آنها هم نمى تواند پاسخ دهد!
در این حال آیا توقع داریم که این افراد در مقابل تهاجم فرهنگى مصونیت داشته باشند؟!
به همین دلیل است که تا مسائلى مانند ماهواره و اینترنت و ... مطرح مى شود, به مشکل برمى خوریم.
در حالى که قرآن خود که کتاب نجات است, اهرم مصونیت را نیز ارائه کرده است. لیکن ما آموزش ها را بر مبناى قرآن طراحى نکرده ایم. براى حل این معضل, باید مبناى کار آموزش و پرورش در سنین قبل از بلوغ, قرآن باشد و آشنایى تمام عیار کودک با قرآن (صوت و لحن, تجوید, روانخوانى, روخوانى, موسیقى قرآن) صورت گیرد. اگر جان کودک با موسیقى قرآن انس بگیرد, به هیچ وجه موسیقى فاسد را نمى پذیرد.
در این صورت است که مصونیت حاصل مى شود و در نتیجه, کارهاى آتى و مسئولیت هاى آینده در قبال او ساده تر خواهد بود و بسیارى از مشکلات و گرفتاریها حل خواهد شد.
در اولین مرحله, کودک باید با موسیقى قرآن و دعا به عنوان نواهاى ملکوتى آشنا شود و جان او تغذیه گردد زیرا موسیقى قرآن, مبناى فهم قرآن است. بعد از آن با کلمات و موضوعات قرآن آشنا مى شود و به تدریج پیش مى رود.
اینکه موضوعات قرآن براى تربیت چگونه انتخاب شود, سوالى است که پاسخ آن در خود قرآن آمده است. حجم آیات الهى در قرآن, دو محور را به عنوان محتواى اصولى تربیت, معین مى کند. این دو محور که حجم عظیمى از آیات را به خود اختصاص داده است, یکى قصص قرآن و دیگرى مبحث آخرت است. یعنى ((تجربه گذشته)) و ((وضعیت آینده))! (وضع موجود و وضع مطلوب)
بیش از نیمى از آیات قرآن در مورد قصه هاى قرآن و آخرت است! در کلیه موضوعات مربوط به آخرت یعنى مرگ, برزخ, قیامت, بهشت و جهنم, بیش از یکهزار و پانصد آیه آمده است و تعداد آیات مشتمل بر قصه هاى قرآن هم بیش از هزار و پانصد آیه است.
این حجم نشان دهنده دو مقوله اساسى براى آموزش است که بر اساسCase Study و مورد کاوى است و محتواى آموزش از ((موردها)) استخراج مى شود.
بررسى وضعیت گذشته بشر و آینده اى که در پیش دارد, تکلیف انسان را در زمان حال, معین مى کند و او را براى اطاعت از امر پروردگار مصمم مى نماید.
((قصص قرآن)) و ((آخرت)) دو موضوع است که اگر درست تبیین شود, بنیان تدین بر آنها استوار مى شود.
تمام موضوعات و مسائل مبتلا به بشر به صورت عینى و عملى در این دو مبحث متجلى است, و مى تواند در تعیین مواد آموزشى براى آموزش و پرورش مورد استفاده واقع شود.
این موضوعات, تجربیاتى از زندگى گذشته و وضعیت آینده بشر است که خداوند در اختیار ما گذاشته است.
اطلاعاتى که خداوند به ما مى دهد, قطعى است. تحلیل هایى هم که بر آنها ارائه مى کند, مسلم و قطعى است. خداوند وقتى تحلیل مى کند, ظاهر و باطن قضیه را با هم مى بیند. تجارب گذشته, سرمایه اى است که دست بشر به آنها نمى رسد.
وضعیت پس از مرگ هم از دسترس بشر خارج است پس اینها مقولات فوق عقلانى و سرمایه بسیار گرانقیمتى است که توسط خداوند در اختیار بشر قرار گرفته است. اگر دنیا بخواهد انسان را فریب دهد, یا شرایط براى زندگى او مشکل باشد, با استفاده از تجربه گذشتگان و نگاهى به آینده, وضعیت خود را درک مى کند و راه براى ادامه حرکت او هموار خواهد شد و انسان همیشه شاد و امیدوار خواهدبود.
نکته دیگر این است که از هر صنفى در قصص قرآن, الگو ارائه شده است. از فقیر و بیچاره گرفته تا فرعون و ملکه و امپراتور زمان و این الگوها یا در خط ولایت است یا در خط ضلالت.
براى آخرت هم به همین گونه است, از وضعیت طبقات مختلف در آخرت خبر داده است. خداوند در قرآن, گذشته و آینده را با هم دیده است و این معنى (بررسى ویژگیهاى قصص و مباحث آخرت) از عوامل درک خدائى بودن قرآن است.
با مطالعه قرآن درمى یابیم که گذشته و آینده براى قائل معنى ندارد. گاهى از اول خلقت مى گوید, گاهى از آخر خلقت و کلیه اطلاعات او دقیق است.
این اطلاعات و تحلیل ها سرمایه اى است که در حوزه علمى و معرفتى, بالاترین ارزش را دارد. در واقع قیمت آن را نمى توان تعیین کرد. اینها گنجینه هاى عظیم معرفتى است چرا که سرنوشت بشر را در سطح معلومات و مقتضاى معرفتى ما بیان کرده است. اینها بهترین آموزش براى انسان, قبل از بلوغ و بعد از آن در تمام زندگى است.
اگر بخواهیم براى کودک,اثبات کنیم که قرآن کتاب خداست, باید سایر کتب مثل تورات و انجیل را هم به او معرفى کنیم و بعد تضادها و مشکلات آنها را براى او تبیین کنیم. همچنین باید دلایل خدایى بودن قرآن را به او بگوئیم و اگر اینگونه عمل کنیم, او خواهد فهمید. اگر ما به این روش عمل کنیم, مجتهدهاى پانزده ـ شانزده ساله خواهیم داشت و لشکر عظیم مجتهدهاى قرآنى پیدا خواهد شد.
ما الان بیست میلیون دانشآموز داریم و اگر به یک درصد آنها, اینگونه آموزش داده شود, دویست هزار نفر خواهد بود.
پدر دکتر محمدحسین طباطبایى که در کار تربیت حافظان قرآن است, در عرض دو سال, یکصد و ده نفر کودک را حافظ کل قرآن کرده اند! این معجزه است. البته حفظ قرآن هدف نیست! فهم قرآن هدف است اما متإسفانه امروز, قرآن معطل و مهجور مانده است ((یا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا))(1)
باید جامعیت قرآن مورد توجه و استفاده قرار گیرد. زیرا در سایر ادیان, در کتابهاى دینى آنان هم کلمات و نکاتى از همان کتابهاى آسمانى تحریف نشده وجود دارد! و به قول علامه طباطبائى در ((اوپانیشاد)) که کتاب بت پرستان است هم متنى شبیه به سوره توحید پیدا مى شود! ولى آنچه اهمیت سرنوشت ساز دارد این است که باید جامعیت مد نظر باشد.
بعضى از این بى دقتى ها ممکن است باعث شود که بستر مساعدى براى بروز پلورالیسم(2) فراهم شود. بخشها و اجزإ ناقص و از هم گسسته اى که ما مطرح مى کنیم, کم و بیش در نصارى هم پیدا مى شود! پس فرق ما و آنها چیست؟
از طرف دیگر گاهى اوقات اعمال و رفتار ناقص ما به نام قرآن تمام مى شود. و اینگونه القإ مى شود که رفتار ما آینه تمام نماى قرآن است و نتیجه مى گیرند که قرآن با تورات فرقى ندارد! و به این ترتیب ضعف هاى ما راه فتنه و شیطنت را باز کرده است.
شیطان قوى نیست بلکه این ما هستیم که ضعیفیم ((ان کید الشیطان کان ضعیفا))(3)
وقتى بدن سالم باشد, میکروب نمى تواند در آن نفوذ کند ولى وقتى پوست بدن زخمى شد, میکروب بر آن مى نشیند. ما هم اگر قوى باشیم, شیطان نمى تواند نفوذ کند. ولى متإسفانه ما این بدن زخمى را علاج نمى کنیم و از این جهت براى نفوذ فتنه مستعد است.
قرآن در این باره اشاره مى کند که شما دشمنان زیادى در بین مشرکین و اهل کتاب دارید که همواره علیه شما فتنه انگیزى مى کنند و درصدد آزار و صدمه زدن به شما مى باشند اما اگر تقوى و صبر داشته باشید, اذیت و آزار آنان بسیار جزئى و بى اثر خواهد بود.(4)
اما اگر صبر و تقوى نداشته باشیم, در مقابل مکاید شیاطین ضعیف خواهیم بود و کار بسیار دشوار مى شود و با مشکلات فراوانى روبرو خواهیم شد.
اگر امام راحل(ره) مى فرماید: آمریکا هیچ غلطى نمى تواند بکند, این حکم مطلق نیست.
این بیان حضرت امام برگرفته از قرآن است چرا که قرآن مى فرماید: ((یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم))(5)
یعنى اگر شما به حال خودتان رسیدگى کردید و مراقب خودتان بودید و بر اساس قرآن هدایت یافتید, آن وقت آمریکا هیچ غلطى نمى تواند بکند! یعنى قبل از شعار مرگ بر آمریکا باید شعار ((مرگ بر تجمل گرایى, دنیاپرستى, عدم رسیدگى به حال فقرا, عدم رسیدگى به احوال جوانان)) سرداد. در حالى که در عمل چنین نیست و کمتر کسى به جوانها و مشکلات آنان توجه مى کند.
برخى از جوانهاى ما به خاطر عدم تدبیر به مشکلاتى مانند فحشا و اعتیاد دچار شده اند.
آیا این وضع روحى و جسمى جوانان شایسته مقام خلیفه اللهى آنهاست؟
متإسفانه یکى از رویه هایى که براى اصلاح امر نوجوانان و جوانان رایج است این است که بدون ارائه یک روش تربیتى صحیح, در صورت تخلف و بروز بى تربیتى از سوى آنها, آنها را تنبیه مى کنیم!
از اول به فکر ادب و تربیت کودک و نوجوان نیستیم; او را به حال خود رها مى کنیم تا بى تربیت بار بیاید و بعد او را بدلیل همین بى تربیتى شلاق مى زنیم؟! آیا این کار منطقى است؟
قبل از انقلاب متدینین از غیر متدینین کاملا جدا بودند و اگر فردى پیچ رادیو و تلویزیون خود را مى بست و دل به مسجد و هیئت و کارهاى مذهبى مى سپرد, تا حدود زیادى از خطرات مصون بود. افراد مذهبى هم از هر قشرى که بودند (کاسب, کارگر, دانشجو, معلم, طلبه و ...) خود را موظف مى دانستند که از مفاسد دورى کنند و خود را مصون بدارند.
اما امروز چنین نیست! جامعه حالتى از تواکل (بیکدیگر واگذار کردن امور و سلب مسئولیت از خویش) دارد, همه از همدیگر انتقاد مى کنند و مسئولیت را گردن دیگرى مى اندازند! اگر بخواهیم جامعه از مشکلات و آفات مصون باشد, باید از خودمان شروع کنیم.
مثلا در قلمرو مدیریت قدم اول این است که هر مدیرى از خود و زیرمجموعه خودش شروع کند. اگر غیرت الهى خود را به کار انداختیم و به تکلیف شرعى خود عمل کردیم و به دیگران هم تذکر دادیم, مدد ربانى و عنایت خداوند هم به ما کمک مى کند و اوضاع سامان مى یابد.
در زمینه نسل جوان هم, همانطور که قبلا گفته شد, باید قبل از انعقاد نطفه و از آموزشهاى پدر و مادر شروع کرد و بعد از آن در سنین کودکى و تحصیلات آموزش و پرورش افراد را با کتاب خدا آشنا ساخت.
متإسفانه الان بعضى از مباحث درسى دانشآموزان نه تنها هیچ مشکلى از آنها را حل نمى کند بلکه باعث اتلاف وقت آنهاست. باید مطالبى به جوانان آموزش داده شود که در اعتقاد و اخلاق آنها اثر قطعى دارد. در این زمینه پیشنهاد مى شود به صورت یک مدل آزمایشى, گروهى از دانشآموزان (حدود پانصد نفر) تحت آموزشهاى مبتنى بر قرآن قرار گیرند. این طرح به عنوان یک فرضیه علمى و منطقى قابل اعتناست و باید مورد توجه مسئولین آموزش و پرورش قرار گیرد و اگر جواب داد, به سرعت نظام آموزشى جامعه بر اساس آن اصلاح شود.
یک رکن اصلى آموزش, بحث خلاقیت و قدرت تفکر است. قرآن به ما مى گوید که اساس تفکر شما باید اصلاح شود ((قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فردى ثم تتفکروا))(6)
قرآن کتاب خلاقیت است و مى خواهد که انسان را عاقل, متفکر و خلاق بار بیاورد.
حتى قرآن تعریف کرده است که این موجود خلاق چگونه شکل مى گیرد و مراحل و محتواى آموزشى او کدام است؟
علاوه بر این, از عقل بشرى و روانشناسى شخصیت نیز مى توان کمک گرفت و بدین ترتیب وحى و عقل را در خدمت آموزش انسان قرار داد.

مراحل تحقق دین:
نکته مهم دیگرى که در زمینه اجراى احکام قرآن باید مورد توجه قرار گیرد, مرحله بندى تحقق دین است.
مرحله اول در این زمینه, اعتقادات, اخلاق و احکام انسانى است که در قرآن کریم بیشتر آیات مکى به این نکات اشاره دارد.
به طور مثال اگر به ده فرمانى که در سوره انعام فهرست شده است توجه کنیم, مى بینیم که این فرمانها همان ده فرمانى است که از اول خلقت مطرح بوده و مخصوص یک دین نیست بلکه جزء مشترکات کلیه ادیان الهى است.
این ده مورد در آیات 151 تا 153 سوره انعام مطرح شده است و عبارت است از: ((توحید, احسان به پدر و مادر, عدم قتل فرزند, عدم فحشا, عدم آدمکشى, عدم ظلم به یتیم, وفاى به عهد, عدم گرانفروشى, عدم قضاوت به ظلم (یا قضاوت به عدل) و حفظ وحدت)) تمام این موضوعات, شامل احکام انسانى و مباحث عقلانى است و عقل بشر آنها را مى فهمد.
لذا اسلام در آغاز راه این مسائل را ترویج مى کند و آنها را بسترى براى ((احکام))ى که بیشتر آن مباحث فوق عقلانى است, قرار مى دهد.
مثلا نماز به عنوان یکى از احکام اسلامى و یکى از فروع دین, یک مقوله فوق عقلانى است. نماز یکى از معجزات اسلام است. نماز مرکبى است که انسان را تا ملکوت اعلى بالا مى برد و جالب این که در همین یک حکم, بالغ بر چهار هزار حد و حکم شرعى وجود دارد!
نماز مقوله اى است که عقل بشر و حتى عقل پیامبر ـ که عقل کل است ـ به آن نمى رسد. به همین دلیل خداوند مى فرماید: ((علمکم مالم تکونوا تعلمون))(7) به شما چیزى یاد داد که نمى دانستید!
یعنى پیامبر(ص) ابتدا مباحث عقلانى و اخلاقى را از جانب خدا مطرح کرد و سپس به سراغ مباحث فوق عقلانى و تعبدى رفت.
این نکته, یک آموزش بسیار مهم براى ماست که اگر امروز هم بخواهیم دین خدا را مطرح کنیم, در درجه اول باید سراغ مشترکات و مباحث عقلانى برویم, همان نکاتى که پیامبر(ص) و قرآن در مراحل اولیه بعثت و در مکه مطرح فرمودند.
اگر ما در قدم اول سراغ مسائلى مانند حجاب و قصاص و احکام بانوان و ... برویم, مخاطب ما که از اسلام شناختى ندارد, وحشت مى کند. از آن طرف دشمن هم آنها را تحریک مى کند و در نتیجه فرصت براى معرفى اسلام به صورت واقعى از دست مى رود. پس ((مرحله بندى)) یک نکته اصولى و اساسى در تحقق دین است.
امام باقر(ع) هم با اشاره به فرمانهاى اساسى ارائه شده در قرآن, استشهاد مى کند و مى فرماید این آیات وعده و وعید دارد اما احکام ندارد.(8)
ما هم در جامعه خودمان باید این ترتب را در نظر بگیریم و بر اساس آن عمل کنیم. در حالى که متإسفانه دیده مى شود که در این مسائل, بى دقتى صورت مى گیرد.
خداوند در این زمینه راه را به ما نشان داده است و فرموده: ((لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه))(9) پیامبر الگوى کامل ماست. باید اداره کردن مملکت را از او بیاموزیم و عمل کنیم.

شیوه هاى حکومتى پیامبر, مشتمل بر عالیترین تدبیرها بود چرا که مستقیما از طرف خداوند سبحان به ایشان نازل مى شد. پس وقتى پیامبر ترتب احکام را رعایت مى کند, ما به طریق اولى باید رعایت کنیم.
اگر خداوند مى خواست که از اول بعثت نماز را واجب کند, به پیامبر(ص) مى فرمود و او هم اعلام مى کرد. ولى خدا این کار را نکرد؟ چرا؟
اگر به نظر مى رسد که در جامعه امروز ما, برخى افراد حکم حجاب را نمى فهمند یا نمى پذیرند و آنرا پس مى زنند باید دلایل آن را بررسى کنیم.
اگر پیامبر الگوى ماست ـ که هست ـ باید ترتیب و روش اجرایى پیامبر را بررسى کنیم, بیاموزیم و بکار ببندیم.
پیامبر(ص), فرهنگ انفاق را ترویج کرد, با باندهاى فحشا از همان ابتداى حکومت, به جد مبارزه کرد, جامعه را تحت آموزش اخلاقى قرار داد, احکام مربوط به محرم و نامحرم و ارتباطات را در خانه و کوچه و بازار بیان کرد, بسیج ازدواج به راه انداخت و پس از آن آیات غلاظ و شداد و برخورد با متخلفان را به مردم عرضه کرد. یعنى اگر کسى بعد از آن همه آموزش و زمینه سازى و مساعدت, مرتکب فحشا مى شد, شلاق مى خورد! قرآن هم تإکید مى کند که در این صورت, هیچگونه رحم و رإفتى در قبال متخلفان از خود نشان ندهید.
((و لا تإخذکم بهما رإفه فى دین الله))(10)
در صحنه مجازات متخلفان, باید مردم و مومنین جمع شوند و در اجراى مجازات هم جاى هیچ رحمى نیست چرا که فرد مرتکب فحشا, هیچ بهانه اى نداشته است, بجز هوسبازى و کسى که با وجود شرایط رفع نیاز و به خاطر هوسبازى مرتکب فحشا شود, مستحق مجازات است.
قرآن کریم, به همه زنهاى مسلمان دستور حجاب مى دهد ((ولیضربن بخمرهن على جیوبهن))(11)
یعنى سرپوش و روسرى خود را بر روى گریبان و سینه خود بیندازد ولى براى زنهاى متدینه و متشخصه دستور حجاب برتر و کامل مى دهد.
((یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک و نسإ المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن))(12)
((جلباب)) لباسى است که نه تنها سر و سینه را مى پوشاند بلکه انتهاى آن از زانو هم پائین تر است یعنى این آیه سند ((چادر)) است!
و کسانى که مى خواهند حجاب کامل و برتر داشته باشند و رعایت ((تدین)) و ((تشخص)) را بنمایند, باید به این لباس درآیند.
((ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین))(13) این حجاب بیانگر شخصیت آنهاست و دلیل اعتقاد و التزام آنها به حجاب و عفت است و از این رو کمتر مورد توجه و افکار سوء اراذل و اوباش قرار مى گیرند.
خداوند سبحان مى خواهد از طریق رعایت حجاب کامل توسط بانوان, حجت بر مردم تمام شود و بهانه اى براى چشم چرانى و هوسرانى باقى نماند لذا در ادامه مى فرماید:
((لئن لن ینته المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا))(14)
این آیات دستور اکید براى برخورد بسیار سخت و شدید با کسانى است که مزاحم نوامیس مردم مى شوند.
ما هم اگر مانند پیامبر(ص) عمل مى کردیم, مسائل را درست تبیین مى کردیم و راه براى ازدواج جوانان هموار بود, بهانه اى براى هوسبازان وجود نداشت و در آن صورت مى شد با متخلفین به شدت برخورد کرد.
الان در جامعه ما وضع برعکس است. برخى از فضاهاى جامعه براى حضور زنان مشکل ساز است به نحوى که برخى از متدینین جرإت نمى کنند ناموس خود را از منزل خارج کنند و از طرفى آنقدر موانع سر راه جوانان و ازدواج آنان وجود دارد که نمى توان از آن چشم پوشى کرد. بدین ترتیب برخورد شدید و کامل با متخلفان نیز قدرى بازتاب منفى خواهد داشت.
در صورتى که اگر ترتب در اجراى احکام رعایت مى شد و از ابتدا بستر فرهنگى کار را فراهم مى کردیم و براى حل مشکلات جوانان و تسهیل ازدواج آنان بسیج مى شدیم, امروز مى توانستیم با متخلفین هوسباز به شدت برخورد کنیم و از هیاهو و شیطنت کسى هم نمى ترسیدیم.
((ان تصبروا و تتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا))(15)
وقتى جامعه نسبت به کارهاى ما توجیه باشد و خصوصا جوانان دلیل اقدامات تربیتى نظام را بدانند, مشکلات بسیار کمتر خواهد بود.
اگر امروز از جوانان پرسیده شود که ((نظرتان در مورد اجراى حکم شلاق براى مجرمین منکراتى و اخلاقى چیست؟)) چه حسى دارد؟
وقتى جوانى از یک طرف دلش به کسى بند است و مى خواهد ازدواج کند و از طرف دیگر مشکل اشتغال و مسکن و موانع بیشمارى سر راه ازدواج دارد, چه تکلیفى دارد؟ آیا مجازات اسلامى برایش قابل قبول و توجیه است؟
ولى اگر مقدمات ازدواج فراهم شود. مشکلات اقتصادى و اشتغال جوانان حل شود به نحوى که بتوانند به موقع اقدام به تشکیل خانواده کنند, در آن صورت است که آحاد افراد جامعه, مجازات مرتکبین فساد و فحشا را انتظار دارند و اگر کسى مجازات شد, همه حمایت و تحسین مى کنند.
ما اگر خواهان پایگاه محکم براى اسلام هستیم, باید به جوانان توجه کنیم چرا که جوانان مرکز ثقل اسلام هستند.
((فما آمن لموسى الا ذریه من قومه على خوف من فرعون و ملائه))(16)
حتى در زمان خوف و ترور فرعون , جوانها به حضرت موسى(ع) ایمان آوردند. امروز هم بسیارى از کشورها خصوصا کشورهاى پیشرفته, دنبال نیروهاى جوان هستند و ما با داشتن این همه جوان برنامه مناسبى براى ساماندهى آنها و فعالیت هاى آنها نداریم و در این میان توجه به ترتب و مرحله بندى در اجراى احکام اسلام براى سامان دادن به امور جوانان بسیار موثر است, چرا که مرحله بندى بر اساس اقتضائات است. یعنى در اجراى احکام الهى باید ببینیم که شرایط جامعه چه چیزى را اقتضا مى کند. در زمان پیامبر(ص) هم همینطور بود یعنى تا شرایط براى اجراى حکمى مهیا نبود, حکم ابلاغ نمى شد چرا که احکام الهى, یک موضوع تئوریک نیست, براى عمل کردن است. از سوى دیگر, مطرح کردن مسئله اى که نمى توان به آن عمل کرد, باعث وهن آن موضوع مى شود.
لذا باید برنامه ریزى و زمان بندى کرد تا پس از انجام مقدمات, همه احکام الهى در زمان مقرر خود اجرا شوند.
همه قرآن باید اجرا شود اما این اجرا نیازمند توجه به اقتضائات هر جامعه و زمان بندى خـاص است.
در جامعه اى که فحشا زیاد است (و حتى شغل رسمى است!) در صورتى که حکومت اسلامى برقرار شود, نمى توان همه را شلاق زد! باید اول جلوى فحشا را گرفت و این افراد را که واقعا بیمارند, معالجه کرد, سپس به اجراى احکام پرداخت.
خداوند براى درمان بیمارى زنان بدکاره به پیامبر(ص) مى فرماید: ((فامسکوهن فى البیوت))(17) آنها را در خانه نگهدارید نه زندان! یعنى محیط بازپرورى او باید خانه باشد و طبعا در خانه, شوهر هم دارد.
از سوى دیگر مجرد ماندن در اسلام به شدت نکوهش و ازدواج بسیار تشویق و ترغیب شده است. ((من تزوج فقد احرز نصف دینه)) کسى که ازدواج کند, نصف دین خود را حفظ کرده است.
لذا براى تحقق این امر, بودجه فرهنگى باید در دو بخش تخصیص یابد.
یکى ترویج و تسهیل ازدواج و دیگرى آموزش معارف قرآن و این دو مقوله ارتباط مستقیمى با هم دارند.
اگر جوان در زمان مناسب و با شرایط آسان ازدواج کند, زمینه روحى و روانى او براى فهم معارف قرآن فراهم خواهد شد و متقابلا آموزش معارف قرآنى بر شکوفائى زندگى آنها تإثیر سازنده خواهد داشت.
در زمینه تحقق و تسهیل ازدواج هم, اولا خود جوان مسئول است, بعد پدر و مادر او, بعد اقوام او, بعد هم محلى و همشهرى و نهایتا نظام جامعه.
اکنون شرایطى بر جامعه حاکم است که جوانها مشکل دارند و از لحاظ شغل و مسائل مالى در مضیقه اند. لذا مراتب بعد, یعنى پدر و مادر و ... و حکومت اسلامى باید به تکلیف شرعى خود در این زمینه عمل کنند.
شاید بتوان گفت در این زمینه دین را نیمه کاره تعریف کرده ایم. دلیل این نکته هم این است که مى بینیم تکلیف هاى قرآنى, وسیع تر از رساله هاست.
مسائل اجتماعى اسلام باید به صورت احکام اجرایى وارد رساله هاى عملیه شود و الا آخرت جامعه در معرض خطر قرار مى گیرد.ادامه دارد.
 
پى نوشت ها:
1-در آن روز (قیامت) رسول در پیشگاه خدا عرض مى کند: بارالها, امت من این قرآن را بکلى متروک و رها کردند. قرآن کریم (فرقان30/)
2ـ تکثرگرایى
3ـ قرآن کریم (نسإ76/)
4ـ ((لتبلون فى اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذى کثیرا و ان تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور)) محققا شما را بمال و جان آزمایش خواهند کرد و بر شما از زخم زبان آنها که پیش از شما کتاب آسمانى به آنها نازل شد آزار بسیار خواهد رسید و اگر صبر پیشه کرده و پرهیزگار شوید (البته ظفر یابید) که ثبات و تقوى سبب نیرومندى و قوت اراده در کارهاست. قرآن کریم (آل عمران186/)
5ـ اى کسانى که ایمان آورده اید, شما مسئول خویشتنید, اگر شما هدایت یافتید گمراهى دیگران لطمه اى به شما نخواهد زد. قرآن کریم (مائده105/)
6ـ قرآن کریم (سبإ46/)
7ـ قرآن کریم (بقره239/)
8ـ اصول کافى ج ص
9ـ قرآن کریم (احزاب21/)
10ـ و هرگز درباره آنان در دین خدا رإفت و ترحم روامدارید. قرآن کریم (نور2/)
11ـ و سرپوش هاى خود را بر سینه هاشان بیندازند تا گردن و سینه پوشیده شود. قرآن کریم (نور31/)
12ـ اى پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مومنان بگو جلبابهایشان را بر خود بپوشند. قرآن کریم (احزاب59/)
13ـ این پوشش براى اینکه ـ به پاکى ـ شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند, بهتر است. قرآن کریم (احزاب59/)
14ـ قرآن کریم (احزاب60/و61)
15ـ قرآن کریم (آل عمران120/)
16ـ قرآن کریم (یونس83/)
17ـ قرآن کریم (نسإ15/)

تبلیغات