حکمت هاى دهگانه لقمان (ع) (6)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی امامان معصوم
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن تاریخ وسیره پیامبران در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن اخلاق و تربیت در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن موارد دیگر فرهنگ اصلاحات و واژه ها در قرآن
آرشیو
چکیده
متن
صبر و استقامت
لقمان در ششمین نصیحت خود به پسرش چنین مى فرماید: ((... واصبر على ما اصابک ان ذلک من عزم الامور; با استقامت و صبور باش, که این از کارهاى مهم و اساسى است. ))(1)
در همه کتاب هاى آسمانى, و گفتار همه پیامبران و اولیإ خدا و امامان(ع) با تإکیدهاى فراوانى, به صبر و استقامت سفارش شده است, به طورى که آن را اکسیر اعظم و کیمیاى کلیدى مشکلات دانسته اند, و ضد آن عجز و ضعف و سست عنصرى را موجب انحرافات و بدبختى هاى ویرانگر مى دانند به قول مولانا:
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایى همچو صبر آدم ندید
صبر و استقامت از واژه هایى است که در قرآن با تعبیرات گوناگون, بیش از دویست بار آمده است, و از مفاهیم بسیار مهمى است که در سرلوحه دستورهاى سرنوشت ساز قرآن قرار گرفته است, در حدى که پاداش صابران, صلوات و درودهاى پى در پى خداوند معرفى شده, و آنها به عنوان هدایت یافتگان نامیده شده اند, خداوند پس از آن که به پیامبر(ص) مى فرماید: ((به صابران مژده بده)) پاداش آنها را چنین بیان مى کند: ((اولـئک علیهم صلوات من ربهم ورحمه واولـئک هم المهتدون; آنها کسانى هستند که الطاف و درودها و رحمت پروردگارشان, شامل حالشان شد, و آنها هدایت یافتگان هستند.))(2)
لقمان(ع) در بسیارى از حکمت هایش, مسإله صبر و استقامت را مطرح کرده, و از انسان ها خواسته که از این نیروى استوار و پرتوان معنوى کمال استفاده را بکنند, و در پرتو آن به کمالات عالى در همه عرصه ها و جنبه ها نایل شوند, از جمله در آیه مورد بحث, فرزندش را به استقامت در برابر حوادث تلخ روزگار و مصایب شکننده, دعوت نموده و تذکر مى دهد که مسإله صبر و استقامت, بسیار بسیار مهم است که هرگز نباید آن را در زندگى فراموش کرد. و ممکن است جمله ((من عزم الامور)) اشاره به این باشد که صبر و استقامت نیاز به عزم و جزم, و اراده قاطع و محکم دارد, و بدون آن, انسان نمى تواند به موهبت صبر و استقامت برسد, چنان که اهل لغت, صبر را به مفهوم عزم و اراده و تصمیم قوى براى انجام کار معنى کرده اند. (3)
تجزیه و تحلیل
همان گونه که تجربه و تاریخ نشان داده, و ما هر روز و شب مى بینیم, مشکلات و دشوارىها و آزارها بسیار است, گاهى بر اثر اختلاف خانوادگى, گاهى از ناحیه همسایه ها نسبت به همدیگر, زمانى در کوچه و خیابان, زمانى در صف نانوایى ها و صف هاى دیگر, و وقتى در میان تاکسى ها و اتومبیل ها و شنیدن زخم زبان ها, و وقت دیگر بر اثر بیمارىها ودر بیمارستان ها, و مسإله فقر و افزایش تشکیلات و تشریفات در مسایلى مانند ازدواج, و گاهى بر اثر بحث هاى سیاسى, و جنگ هاى زورمندان دنیا, و به استضعاف کشیدن مستضعفان و... در همه جا عوامل مصائب و رنج هابه صورت هاى گوناگون دیده مى شود و گاهى از نتایج بلاهاى آسمانى و زمینى, مانند زلزله ها, طوفان ها, سیل ها, و صاعقه ها و خلاصه به فرموده حضرت على(ع) ((الدنیا دار بالبلإ محفوفه; دنیا خانه اى است که به رنج وبلا پیچیده شده است))(4) در این شرایط براى حفظ آرامش فردى و اجتماعى, و داشتن اعصاب آرام و زدودن هرگونه تنش, باید از خصلت صبر و استقامت استمداد کرد و در پناه آن خود را آرامش بخشید, وگرنه بى صبرى نیز مزید بر علت شده, و باعث تنش ها و استرس و دغدغه هاى خاطر مضاعف خواهد شد, و زندگى سالم را به زندگى تیره وتار و آزار دهنده تبدیل خواهد کرد, و روشن است که آثار و بازتاب هاى چنین وضع روحى, ناهنجارىهاى مختلف در ابعاد گوناگون خواهد شد, از این جهت مى توان گفت این نصیحت لقمان, عمیق ترین و پر ارزش ترین نصیحت ها است که باید در رإس نصایح سازنده قرار گیرد, چرا که اگر صبر و حوصله نباشد, هر روز با دعوا و نزاع و کشمکش روبرو خواهیم شد. البته باید توجه داشت که این قانون استثنائاتى دارد, ودر مواردى باید به عنوان دفاع از حق قفل صبر و سکوت را شکست.
اقسام صبر
صبر و استقامت داراى انواع و اقسام مختلف است, مانند صبر در برابر گناه, صبر در راه اطاعت, صبر در برابر مصائب سخت, ولى لقمان در این نصیحت, صبر در برابر مصیبت ها را مطرح نموده است, که یکى از شعبه هاى مهم استقامت است و چنین صبرى منشإ توان مندى و استوارى و قوت قلب شده, و همین آثار درخشان, انسان را در موارد دیگر صبر, کمک مى کند, و سرچشمه برکات عظیم دیگر خواهد شد, و ممکن است منظور لقمان همه اقسام صبر است, چرا که عواملى که موجب گناه یا سستى در اطاعت مى شود, نیز مصیبت است.
به هر حال با توجه به این که مصایب روزگار, بسیار فراوان و طاقت فرسا است, که اگر صبر واستقامت در برابر آنها نباشد, انسان به صورت موجودى عاطل و باطل درمىآید و در برابر هر کار, زانوى عجز بر زمین مى زند, و روح و جسمش را در پرتگاه سقوط و هلاکت قرار مى دهد.
یکى از سختى ها, میدان جنگ, و خطر کشته شدن و زخمى شدن است, هرگاه انسانى که در برابر این سختى, صابر نباشد, فرار را بر قرار ترجیح مى دهد, و یا جزء سیاهى لشگر است و کارى از او ساخته نیست, ولى اگر صبر و استقامت داشته باشد توان و روحیه او چندان برابر مى شود, به جاى یک نفر مى تواند ده نفر از دشمن را از پاى درآورد, چنان که خداوند در قرآن مى فرماید: ((ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین; و هرگاه بیست نفر از شما با استقامت باشند, بر دویست نفر غلبه کند.)) و نیز در قرآن آمده طالوت نماینده اشموئیل پیامبر(ص) با گروهى اندک ولى صابر و با استقامت به جنگ لشگر جالوت به فرماندهى جالوت رفتند, در حالى که دعایشان این بود:
((ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الکافرین; پروردگارا! پیمانه استقامت را بر ما بریز (و ما را سرشار از صبر قرار بده) و گام هاى ما را استوار بدار, و ما را بر کافران پیروز گردان.))(5) آنها با این روحیه در یک جنگ نابرابر, جالوت و لشکرش را در هم شکسته و بر آنها پیروز شدند, چرا که آنها معتقد به خدا و معاد و نتیجه استقامت بودند, و با اعتقاد محکم مى گفتند: ((کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله والله مع الصابرین; چه بسیار گروه هاى کوچکى (در پرتو استقامت) بر گروه هاى عظیمى پیروز شدند, و خداوند با استقامت ورزان است. ))(6)
ایوب الگوى قرآنى براى صبر در برابر حوادث
قرآن براى تدریس و تعلیم خصلت صبر و استقامت در برابر حوادث تلخ ودشوار, گاهى از سرگذشت هاى پیامبران پیشین استفاده نموده, و بخشى از زندگى سازنده آنها را به عنوان نماد عینى و الگوى حقیقى نشان داده, تا ما نیز زندگى خود را با آن ها هماهنگ نموده و از آن درس صبر و استقامت بیاموزیم, یکى از آنها حضرت ایوب (ع) است. حضرت ایوب (ع) بر اثر کشاورزى و دام دارى, در آغاز ثروت کلانى به دست آورد و زندگیش سرشار از نعمت هاى الهى از هر جهت شد, او همواره شکر خدا مى کرد, تا این که ابلیس به او حسد برد, به خدا عرض کرد: ((اگر ایوب این همه شکر نعمت مى کند, به خاطر نعمت هایى است که بر او ارزانى داشته اى, مرا بر او مسلط کن, تا معلوم شود که مطلب همین است که گفتم.)) خداوند براى این که این ماجرا سندى براى رهروان حق گردد, به ابلیس این اجازه را داد, کوتاه سخن آن که ابلیس پس از این تسلط, تمام دام ها, باغ ها, زراعت ها, فرزندان, و خانه هاى ایوب (ع) را نابود کرد, ایوب(ع) در همه حالات با استقامت محکم در برابر حوادث بسیار سنگین و پررنج, استقامت نمود, و هم چنان به شکر الهى ادامه داد, بلکه در برابر آن حوادث دشوار, بر درجات مقام شکر او مى افزود.(7) ایوب(ع) در این حال شدید, سر بر سجده مى نهاد و با خدا چنین راز و نیاز مى کرد: ((اى خداى آفریننده شب و روز, برهنه به دنیا آمدم, و برهنه به سوى تو مىآیم, پروردگارا تو به من نعمت دادى, و تو از من باز پس گرفتى, بنابراین هرچه تو بخواهى خشنودم.)) پس از آن همه گرفتارىها, این بار حضرت ایوب(ع) به درد شدید پا مبتلا شد, ساق پایش زخم گردید, به طورى که قدرت حرکت نداشت, هفت یا هفده سال با این وضع گذراند, ولى هم چنان مثل کوهى استوار, به شکرگزارى ادامه داد, او نه در نهان و نه آشکار, و نه در دل و نه در زبان و عمل, هرگز اظهار کوچک ترین نارضایتى نکرد, آرى این است نتیجه درخشان صبر و استقامت که پایه شکر و وصول به مقام رضا است, زبان حال او در پیشگاه خداوند این بود:
تو را خواهم نخواهم نعمتت گر امتحان خواهى
در رحمت به رویم بند و درهاى بلا بگشا
او چند همسر داشت, همه آنها یکى پس از دیگرى بر اثر بى صبرى, او را تنها گذاشته و رفتند, تنها یکى از همسرانش به نام رحمه ماند, ولى کاسه صبر او نیز پس از مدتى لبریز شد, ایوب را تنها گذاشت و رفت, ایوب تنها در بیابان با آن همه بلا و درد, همچنان صبر و استقامت و شکر نمود, در کنار خود هیچ گونه غذاو آب ندید, گرسنه و تشنه در چنین حالى به سجده افتاد, و با کمال ادب به خدا چنین عرض کرد: ((ربه انى مسنى الضر وانت ارحم الراحمین; پروردگارا! بدحالى و مشکلات به من رو آورده, و تو مهربان ترین مهربانان هستى.)) در این هنگام دعاى ایوب(ع) به استجابت رسید, بلاها رفع شد و نعمت هاى فراوان جاى گزین بلاها گردید, و بر اثر استقامت و شکر, آب از دست رفته به جوى خود بازگشت, و بر اثر صبر, چهره درخشان ظفر نمایان گردید.(8) قرآن با تعبیر ((...و ذکرى للعالمین)) پس از ذکر ماجراى صبر و شکر ایوب(ع) اعلام مى دارد که زندگى این شخصیت, الگو و مایه تذکر و عبرت براى جهانیان است, آرى خداوند این مدال پرافتخار را در کل جهان به ایوب(ع) عطا فرمود: ((انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب; ما ایوب را صابر و استوار یافتیم, چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده به سوى خدا بود.))(9)
فرازهایى از صبر پیامبر(ص) و امامان(ع)
1ـ هیچ پیامبرى مانند پیامبر اسلام(ص) در راه ابلاغ رسالت, آزار و رنج ندید, که خود در سخنى مى فرماید: ((ما اوذى نبى مثل ما اوذیت; هیچ پیامبرى مانند من در راه رسالت, آزار و رنج ندید.))(10) در عین حال در تمام زندگى درخشانش, حتى یک مورد پیدا نمى شود, که اظهار ضعف و عجز کرده باشد, و یا در حرکت خود سستى نموده باشد, بلکه چون کوهى استوار, با صبر و حوصله بى بدیل به راه خود ادامه داد, مثلا در جنگ احد با سخت ترین مصیبت مثل مصیبت شهادت عمویش حضرت حمزه(ع) مواجه شد, سراسر بدن حضرت على محبوب ترین انسان مورد علاقه اش را پر از زخم دید, دندانهایش شکست و قسمت هایى از بدنش مجروح گردید, اما همه این حوادث تلخ را با تحمل و شکیبایى, بر خود هموار کرد, تا آنجا که بعضى از اصحاب به او گفتند: ((براى دشمن نفرین کن)) در پاسخ فرمود: ((اللهم اهد قومى فانهم لایعلمون; خدایا قوم مرا به راه راست هدایت فرما, چرا که آنها نادان هستند.))(11)
پیامبر(ص) پس از آن که پسرانش به نام هاى قاسم و عبدالله (طاهر) که مادرشان حضرت خدیجه(س) بود, در مکه از دنیا رفتند, پیامبر(ص) از آن پس دیگر داراى پسر نشد, تا این که در سال هشتم هجرت از یکى از همسرانش به نام ماریه قبطیه داراى پسرى شد که نام او را ابراهیم گذاشت, ولى او پس از یک سال و ده ماه و هشت روز از دنیا رفت, پیامبر (ص) اورا در بقیع به خاک سپرد(12) براى پیامبر(ص) این مصیبت بسیار بزرگ بود, آن چنان که اگر بر کوه وارد مى شد, کوه را متلاشى مى کرد, قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد ولى فرمود: ((چشم مى گرید و قلب غمگین مى شود, ولى چیزى (به خلاف شکر و صبر) که موجب خشم خدا شود نمى گویم.)) به على(ع) فرمود: به داخل قبر برود و بدن ابراهیم را دفن کند, على(ع) دستور پیامبر(ص) را اجرا نمود, جمعى از اصحاب گفتند: این که پیامبر(ص) خودش وارد قبر نشد بیانگر آن است که داخل شدن پدر به درون قبر فرزندش روا نیست, پیامبر(ص) به آنها فرمود: ((چنین کارى حرام نیست, ولى من از این ایمن نیستم که شخصى فرزندش بمیرد و پیکر او را داخل قبر نهد, و در داخل قبر کفن را رد کند و چشمش به چهره فرزندش بیفتد, و در این هنگام بر اثر القائات شیطان بى صبرى و بى تابى نماید, و در نتیجه پاداشش در پیشگاه خداوند نابود گردد.))(13)
2ـ پس از رحلت رسول خدا(ص) ماجراهاى بسیار تلخى نسبت به خاندان آن حضرت رخ داد, که حضرت على(ع) در بحرانى ترین شرایط قرار گرفت, از یک سو فراق پیامبر(ص) از سوى دیگر شهادت زهرا(س) از سوى سوم غصب مقام رهبرى و هتاکى هاى شکننده, در عین حال آن حضرت با صبر انقلابى, همه ناملایمات را بر خود هموار کرد, و فرمود: ((فرإیت ان الصبر على هاتا احجى, فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى; دیدم صبر و تحمل به عقل و خرد نزدیک تر است, از این رو با این که (بر اثر حوادث سخت) همچون کسى بودم که خاشاک چشمش را پر کرده, و استخوان راه گلویش را گرفته صبر و استقامت نمودم.))(14)
شاید بعد از پیامبر اسلام(ص) هیچ کس مانند حضرت على(ع) با مصایب و رنج ها مواجه نشد, ولى هرگز اظهار عجز و ضعف نکرد, و به فرموده امام صادق(ع) آن حضرت در موارد طاقت فرسا برمى خاست و نماز مى خواند (و درپناه نماز به خود آرامش مى بخشید) و این آیه را تلاوت مى فرمود: ((واستعینوا بالصبر والصلاه; از صبر و نماز یارى جویید.))(15)
3 ـ امام حسین(ع) در سخت ترین شرایط روز عاشورا, خطاب به یاران فرمود: ((صبرا یا بنى عمومتى, صبرا یا اهل بیتى, لا رإیتم هوانا بعد هذا الیوم ابدا; اى پسرعموهایم و اهل خانه ام, صبر کنید, که بعد از امروز هرگز ناراحتى نخواهید دید. ))(16)
و خودش آن چنان صبور و استوار بود که حمید بن مسلم خبرنگار کربلا مى گوید: ((فوالله ما رإیت مکثورا قط قد قتل ولده و اهل بیته واصحابه, اربط جإشا, و لا امضى جنانا منه; سوگند به خدا هرگز مرد مغلوب و گرفتارى را ندیدم که فرزند و خاندان و یارانش کشته شده باشند, و در عین حال دلاورتر و استوارتر از آن حضرت باشد.))
و در فرازى از مناجات خود در لحظات شهادت به خدا عرض مى کرد: ((صبرا على قضائک یا رب; پروردگارا! بر قضاى تو صبر و استقامت مى کنم.))(17)
4 ـ مفضل بن عمر یکى از شاگردان برجسته امام صادق(ع) پسرى به نام اسماعیل داشت, که از دنیا رفت, امام صادق(ع) فرزندش موسى بن جعفر(ع) را نزد او براى تسلیت فرستاد, و فرمود: ((سلام مرا به مفضل برسان و بگو: مصیبت مرگ فرزندم اسماعیل را به من خبر دادند, صبر کردم, تو هم مانند ما صبر کن, ما هر کارى را که خدا اراده کند, همان را مى پسندیم, و تسلیم فرمان او هستیم.))
هنگامى که امام صادق(ع) در بستر رحلت قرار گرفت, یکى از اصحاب به بالینش آمد, وقتى که بدن رنجور و اندام لاغر امام را دید بى اختیار گریه کرد, امام به او فرمود: چرا گریه مى کنى؟ او عرض کرد: آیا من شما را با این وضع بنگرم و گریه نکنم؟ امام فرمود: ((گریه نکن, همه نیکى ها به مومن عرضه مى شود, اگر کسى که مومن باشد همه اعضایش قطعه قطعه شود, براى او خیر است, و اگر مالک شرق و غرب شود نیز براى او خیر است.))(18)
5 ـ حضرت زینب(س) قهرمان صبر و استقامت اگر در ماجراى کربلا گریه مى کرد, گریه عاطفى و فریاد دادخواهى و نهى از منکر, و رسوا نمودن دشمن بود, او آن چنان صابر و شاکر و توانمند بود که در مجلس شاهانه ابن زیاد, با کمال قاطعیت گفت: ((ما رإیت الا جمیلا; جز زیبایى چیز دیگرى ندیدم... اى پسر مرجانه به روز قیامت توجه کن و ببین در آنجا چه کسى مغلوب است و چه کسى پیروز.))(19)
سخنان زینب(س) در آن مجلس, آن چنان شورانگیز و پرهیجان بود, که ابن زیاد براى حفظ آرامش ظاهرى, مجبور شد که دستور دهد آن حضرت و همراهانش را در کنار مسجد کوفه, در یک محوطه بسته اى زندانى کردند.(20)
6 ـ امام حسن عسکرى(ع) در نامه اى که براى على بن بابویه قمى (متوفاى 329) نوشت, چندین بار او و شیعیان را به صبر و استقامت دعوت مى کند, در یک فراز مى فرماید: ((بر تو باد به صبر و انتظار فرج)) و در فراز دیگر مى فرماید: ((اى شیخ و مورد اعتماد من, صبر کن و همه شیعیانم را به صبر و استقامت فراخوان.))
محدث قمى پس از نقل این نامه, مى نویسد: در این نامه, بسیار سخن از صبر و استقامت به میان آمده, زیرا استقامت پیامدهاى درخشانى دارد, از جمله به فرموده امام باقر(ع): ((بهشت به رنج ها و استقامت, پیچیده شده است.)) (یعنى با تحمل رنج ها و استقامت در برابر بلاها, مى توان به مقامات بهشت رسید)
سپس دو شعر از امیرمومنان على(ع) را ذکر مى نماید که فرمود:
انى وجدت و فى الایام تجربه
للصبر عاقبه محموده الاثر
و قل من جد فى امر یطالبه
فاستصحب الصبر الا فاز بالظفر
آنگاه مى فرماید معنى این دو شعر در فارسى چنین است:
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر, نوبت ظفر آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آید
براى تکمیل سخن, حکایت بوذر جمهر را یادآورى مى کند که روزى شاه ایران (انوشیروان) بر بوذرجمهر (حکیم خبیر آن عصر) غضب کرد و او را در خانه تاریک, زندانى نمود, و فرمان داد تا او را در آن جا به غل آهنین ببندند, بوذرجمهر چند روز در این حال سخت باقى ماند, انوشیروان اشخاصى را نزد او فرستاد که از احوال او جویا شوند, ولى آنها وقتى نزد او مىآمدند, او را با چهره گشاده و شاد مى دیدند, از او پرسیدند علت چیست که شاد هستى؟
بوذرجمهر در پاسخ گفت: من معجونى ترکیب یافته از شش چیز درست کرده ام, که در پناه آن, شاد هستم, پرسیدند آن معجون چیست؟ گفت: آن معجون از این شش چیز ترکیب یافته: 1 ـ اطمینان به خدا 2 ـ مقدرات الهى انجام مى شود 3 ـ صبر و استقامت 4 ـ اگر صبر نکنم, از بى تابى کارى ساخته نیست 5 ـ فکر کردم که سخت تر از این حالى که اکنون در آن هستم نیز وجود دارد 6 ـ از این ستون تا ستون دیگر فرج است! این خبر به انوشیروان رسید, انوشیروان او را آزاد نموده و احترام بسیار به او کرد.(21)
پاسخ به یک شبهه یا سوال
مى پرسند: دستور به صبر و تحمل, یک دستور مخدر است, زیرا مثلا اگر ظالمى به انسان ظلم کند و ما صبر کنیم, موجب گستاخى بیشتر ظالم خواهد شد, کمونیست ها نیز یکى از اشکالاتشان به اسلام و دین همین بود مى گفتند: دین انسان را به صبر و تحمل در برابر ظالمان و استثمارگران دعوت کرده, پس دین مانند افیون, مخدر است.
پاسخ این که: در اینجا مثل موارد متعدد دیگر, تحریف حقایق شده است, واژه صبر که به معنى عزم و اراده قاطع و استقامت در برابر تلخى ها و در برابر ظلم و ستم است, درست به عکس به معنى عجز و تسلیم تحریف شده است, اگر ما به لغت و آیات قرآن و گفتار معصومین(ع) رجوع کنیم, مى بینیم که صبر و استقامت, موجب ظلم ستیزى و طاغوت زدایى است, نه موجب امضاى ظلم و تثبیت طاغوت است.
بنابراین چنین شبهه اى یک نوع غلط اندازى و اشتباه افکنى است. چرا که اسلام با کمال صراحت دستور مى دهد: ((فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله; با طبقه ستمگر نبرد کنید تا تسلیم فرمان خدا شود.))(22)
و على (ع) مى فرماید: ((لن تقدس امه لا یوخذ للضعیف فیها من القوى غیر متعتع; هرگز امتى که حق ضعیفان را از زورمندان با قاطعیت نگیرد, پاک و پاکیزه نمى شود. ))(23) و قبلا ذکر شد که قرآن نیروى انسان با استقامت را ده برابر نیروى انسانى که استقامت ندارد مى داند, با توجه به این امور, به بى اساس بودن چنین شبهه اى آشکار مى گردد.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 . لقمان 17. 2 . بقره 157. 3 . المنجد, واژه صبر. 4 . نهج البلاغه, خطبه 236. 5 . انفال 65, بقره 250. 6 . بقره 249. 7 . اقتباس از گفتار امام صادق(ع); تفسیر نورالثقلین, ج3, ص447 و 448. 8 . مضمون آیه 83 سوره انبیإ, بحار ج12, ص368 و 369. 9 . سوره ((ص)) 44. 10 . بحار, ج39, ص56. 11 . اعلام الورى, ص92. 12 . بحارالانوار, ج22, ص152. 13 . همان مدرک, ص157 و 156. 14 . نهج البلاغه خطبه3. 15 . بقره 45, تفسیر صافى, ذیل همین آیه. 16 . مقتل خوارزمى, ج2, ص28. 17 . مقتل الحسین مقرم, ص345. 18 . مشکاه الانوار, ص56. 19 . کامل ابن اثیر, ج4, ص33. 20 . مقتل الحسین مقرم, ص46. 21 . محدث قمى, انوار البهیه, ص500 ـ 502. 22 . حجرات 9. 23 . نهج البلاغه نامه 53.
لقمان در ششمین نصیحت خود به پسرش چنین مى فرماید: ((... واصبر على ما اصابک ان ذلک من عزم الامور; با استقامت و صبور باش, که این از کارهاى مهم و اساسى است. ))(1)
در همه کتاب هاى آسمانى, و گفتار همه پیامبران و اولیإ خدا و امامان(ع) با تإکیدهاى فراوانى, به صبر و استقامت سفارش شده است, به طورى که آن را اکسیر اعظم و کیمیاى کلیدى مشکلات دانسته اند, و ضد آن عجز و ضعف و سست عنصرى را موجب انحرافات و بدبختى هاى ویرانگر مى دانند به قول مولانا:
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایى همچو صبر آدم ندید
صبر و استقامت از واژه هایى است که در قرآن با تعبیرات گوناگون, بیش از دویست بار آمده است, و از مفاهیم بسیار مهمى است که در سرلوحه دستورهاى سرنوشت ساز قرآن قرار گرفته است, در حدى که پاداش صابران, صلوات و درودهاى پى در پى خداوند معرفى شده, و آنها به عنوان هدایت یافتگان نامیده شده اند, خداوند پس از آن که به پیامبر(ص) مى فرماید: ((به صابران مژده بده)) پاداش آنها را چنین بیان مى کند: ((اولـئک علیهم صلوات من ربهم ورحمه واولـئک هم المهتدون; آنها کسانى هستند که الطاف و درودها و رحمت پروردگارشان, شامل حالشان شد, و آنها هدایت یافتگان هستند.))(2)
لقمان(ع) در بسیارى از حکمت هایش, مسإله صبر و استقامت را مطرح کرده, و از انسان ها خواسته که از این نیروى استوار و پرتوان معنوى کمال استفاده را بکنند, و در پرتو آن به کمالات عالى در همه عرصه ها و جنبه ها نایل شوند, از جمله در آیه مورد بحث, فرزندش را به استقامت در برابر حوادث تلخ روزگار و مصایب شکننده, دعوت نموده و تذکر مى دهد که مسإله صبر و استقامت, بسیار بسیار مهم است که هرگز نباید آن را در زندگى فراموش کرد. و ممکن است جمله ((من عزم الامور)) اشاره به این باشد که صبر و استقامت نیاز به عزم و جزم, و اراده قاطع و محکم دارد, و بدون آن, انسان نمى تواند به موهبت صبر و استقامت برسد, چنان که اهل لغت, صبر را به مفهوم عزم و اراده و تصمیم قوى براى انجام کار معنى کرده اند. (3)
تجزیه و تحلیل
همان گونه که تجربه و تاریخ نشان داده, و ما هر روز و شب مى بینیم, مشکلات و دشوارىها و آزارها بسیار است, گاهى بر اثر اختلاف خانوادگى, گاهى از ناحیه همسایه ها نسبت به همدیگر, زمانى در کوچه و خیابان, زمانى در صف نانوایى ها و صف هاى دیگر, و وقتى در میان تاکسى ها و اتومبیل ها و شنیدن زخم زبان ها, و وقت دیگر بر اثر بیمارىها ودر بیمارستان ها, و مسإله فقر و افزایش تشکیلات و تشریفات در مسایلى مانند ازدواج, و گاهى بر اثر بحث هاى سیاسى, و جنگ هاى زورمندان دنیا, و به استضعاف کشیدن مستضعفان و... در همه جا عوامل مصائب و رنج هابه صورت هاى گوناگون دیده مى شود و گاهى از نتایج بلاهاى آسمانى و زمینى, مانند زلزله ها, طوفان ها, سیل ها, و صاعقه ها و خلاصه به فرموده حضرت على(ع) ((الدنیا دار بالبلإ محفوفه; دنیا خانه اى است که به رنج وبلا پیچیده شده است))(4) در این شرایط براى حفظ آرامش فردى و اجتماعى, و داشتن اعصاب آرام و زدودن هرگونه تنش, باید از خصلت صبر و استقامت استمداد کرد و در پناه آن خود را آرامش بخشید, وگرنه بى صبرى نیز مزید بر علت شده, و باعث تنش ها و استرس و دغدغه هاى خاطر مضاعف خواهد شد, و زندگى سالم را به زندگى تیره وتار و آزار دهنده تبدیل خواهد کرد, و روشن است که آثار و بازتاب هاى چنین وضع روحى, ناهنجارىهاى مختلف در ابعاد گوناگون خواهد شد, از این جهت مى توان گفت این نصیحت لقمان, عمیق ترین و پر ارزش ترین نصیحت ها است که باید در رإس نصایح سازنده قرار گیرد, چرا که اگر صبر و حوصله نباشد, هر روز با دعوا و نزاع و کشمکش روبرو خواهیم شد. البته باید توجه داشت که این قانون استثنائاتى دارد, ودر مواردى باید به عنوان دفاع از حق قفل صبر و سکوت را شکست.
اقسام صبر
صبر و استقامت داراى انواع و اقسام مختلف است, مانند صبر در برابر گناه, صبر در راه اطاعت, صبر در برابر مصائب سخت, ولى لقمان در این نصیحت, صبر در برابر مصیبت ها را مطرح نموده است, که یکى از شعبه هاى مهم استقامت است و چنین صبرى منشإ توان مندى و استوارى و قوت قلب شده, و همین آثار درخشان, انسان را در موارد دیگر صبر, کمک مى کند, و سرچشمه برکات عظیم دیگر خواهد شد, و ممکن است منظور لقمان همه اقسام صبر است, چرا که عواملى که موجب گناه یا سستى در اطاعت مى شود, نیز مصیبت است.
به هر حال با توجه به این که مصایب روزگار, بسیار فراوان و طاقت فرسا است, که اگر صبر واستقامت در برابر آنها نباشد, انسان به صورت موجودى عاطل و باطل درمىآید و در برابر هر کار, زانوى عجز بر زمین مى زند, و روح و جسمش را در پرتگاه سقوط و هلاکت قرار مى دهد.
یکى از سختى ها, میدان جنگ, و خطر کشته شدن و زخمى شدن است, هرگاه انسانى که در برابر این سختى, صابر نباشد, فرار را بر قرار ترجیح مى دهد, و یا جزء سیاهى لشگر است و کارى از او ساخته نیست, ولى اگر صبر و استقامت داشته باشد توان و روحیه او چندان برابر مى شود, به جاى یک نفر مى تواند ده نفر از دشمن را از پاى درآورد, چنان که خداوند در قرآن مى فرماید: ((ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین; و هرگاه بیست نفر از شما با استقامت باشند, بر دویست نفر غلبه کند.)) و نیز در قرآن آمده طالوت نماینده اشموئیل پیامبر(ص) با گروهى اندک ولى صابر و با استقامت به جنگ لشگر جالوت به فرماندهى جالوت رفتند, در حالى که دعایشان این بود:
((ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الکافرین; پروردگارا! پیمانه استقامت را بر ما بریز (و ما را سرشار از صبر قرار بده) و گام هاى ما را استوار بدار, و ما را بر کافران پیروز گردان.))(5) آنها با این روحیه در یک جنگ نابرابر, جالوت و لشکرش را در هم شکسته و بر آنها پیروز شدند, چرا که آنها معتقد به خدا و معاد و نتیجه استقامت بودند, و با اعتقاد محکم مى گفتند: ((کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله والله مع الصابرین; چه بسیار گروه هاى کوچکى (در پرتو استقامت) بر گروه هاى عظیمى پیروز شدند, و خداوند با استقامت ورزان است. ))(6)
ایوب الگوى قرآنى براى صبر در برابر حوادث
قرآن براى تدریس و تعلیم خصلت صبر و استقامت در برابر حوادث تلخ ودشوار, گاهى از سرگذشت هاى پیامبران پیشین استفاده نموده, و بخشى از زندگى سازنده آنها را به عنوان نماد عینى و الگوى حقیقى نشان داده, تا ما نیز زندگى خود را با آن ها هماهنگ نموده و از آن درس صبر و استقامت بیاموزیم, یکى از آنها حضرت ایوب (ع) است. حضرت ایوب (ع) بر اثر کشاورزى و دام دارى, در آغاز ثروت کلانى به دست آورد و زندگیش سرشار از نعمت هاى الهى از هر جهت شد, او همواره شکر خدا مى کرد, تا این که ابلیس به او حسد برد, به خدا عرض کرد: ((اگر ایوب این همه شکر نعمت مى کند, به خاطر نعمت هایى است که بر او ارزانى داشته اى, مرا بر او مسلط کن, تا معلوم شود که مطلب همین است که گفتم.)) خداوند براى این که این ماجرا سندى براى رهروان حق گردد, به ابلیس این اجازه را داد, کوتاه سخن آن که ابلیس پس از این تسلط, تمام دام ها, باغ ها, زراعت ها, فرزندان, و خانه هاى ایوب (ع) را نابود کرد, ایوب(ع) در همه حالات با استقامت محکم در برابر حوادث بسیار سنگین و پررنج, استقامت نمود, و هم چنان به شکر الهى ادامه داد, بلکه در برابر آن حوادث دشوار, بر درجات مقام شکر او مى افزود.(7) ایوب(ع) در این حال شدید, سر بر سجده مى نهاد و با خدا چنین راز و نیاز مى کرد: ((اى خداى آفریننده شب و روز, برهنه به دنیا آمدم, و برهنه به سوى تو مىآیم, پروردگارا تو به من نعمت دادى, و تو از من باز پس گرفتى, بنابراین هرچه تو بخواهى خشنودم.)) پس از آن همه گرفتارىها, این بار حضرت ایوب(ع) به درد شدید پا مبتلا شد, ساق پایش زخم گردید, به طورى که قدرت حرکت نداشت, هفت یا هفده سال با این وضع گذراند, ولى هم چنان مثل کوهى استوار, به شکرگزارى ادامه داد, او نه در نهان و نه آشکار, و نه در دل و نه در زبان و عمل, هرگز اظهار کوچک ترین نارضایتى نکرد, آرى این است نتیجه درخشان صبر و استقامت که پایه شکر و وصول به مقام رضا است, زبان حال او در پیشگاه خداوند این بود:
تو را خواهم نخواهم نعمتت گر امتحان خواهى
در رحمت به رویم بند و درهاى بلا بگشا
او چند همسر داشت, همه آنها یکى پس از دیگرى بر اثر بى صبرى, او را تنها گذاشته و رفتند, تنها یکى از همسرانش به نام رحمه ماند, ولى کاسه صبر او نیز پس از مدتى لبریز شد, ایوب را تنها گذاشت و رفت, ایوب تنها در بیابان با آن همه بلا و درد, همچنان صبر و استقامت و شکر نمود, در کنار خود هیچ گونه غذاو آب ندید, گرسنه و تشنه در چنین حالى به سجده افتاد, و با کمال ادب به خدا چنین عرض کرد: ((ربه انى مسنى الضر وانت ارحم الراحمین; پروردگارا! بدحالى و مشکلات به من رو آورده, و تو مهربان ترین مهربانان هستى.)) در این هنگام دعاى ایوب(ع) به استجابت رسید, بلاها رفع شد و نعمت هاى فراوان جاى گزین بلاها گردید, و بر اثر استقامت و شکر, آب از دست رفته به جوى خود بازگشت, و بر اثر صبر, چهره درخشان ظفر نمایان گردید.(8) قرآن با تعبیر ((...و ذکرى للعالمین)) پس از ذکر ماجراى صبر و شکر ایوب(ع) اعلام مى دارد که زندگى این شخصیت, الگو و مایه تذکر و عبرت براى جهانیان است, آرى خداوند این مدال پرافتخار را در کل جهان به ایوب(ع) عطا فرمود: ((انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب; ما ایوب را صابر و استوار یافتیم, چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده به سوى خدا بود.))(9)
فرازهایى از صبر پیامبر(ص) و امامان(ع)
1ـ هیچ پیامبرى مانند پیامبر اسلام(ص) در راه ابلاغ رسالت, آزار و رنج ندید, که خود در سخنى مى فرماید: ((ما اوذى نبى مثل ما اوذیت; هیچ پیامبرى مانند من در راه رسالت, آزار و رنج ندید.))(10) در عین حال در تمام زندگى درخشانش, حتى یک مورد پیدا نمى شود, که اظهار ضعف و عجز کرده باشد, و یا در حرکت خود سستى نموده باشد, بلکه چون کوهى استوار, با صبر و حوصله بى بدیل به راه خود ادامه داد, مثلا در جنگ احد با سخت ترین مصیبت مثل مصیبت شهادت عمویش حضرت حمزه(ع) مواجه شد, سراسر بدن حضرت على محبوب ترین انسان مورد علاقه اش را پر از زخم دید, دندانهایش شکست و قسمت هایى از بدنش مجروح گردید, اما همه این حوادث تلخ را با تحمل و شکیبایى, بر خود هموار کرد, تا آنجا که بعضى از اصحاب به او گفتند: ((براى دشمن نفرین کن)) در پاسخ فرمود: ((اللهم اهد قومى فانهم لایعلمون; خدایا قوم مرا به راه راست هدایت فرما, چرا که آنها نادان هستند.))(11)
پیامبر(ص) پس از آن که پسرانش به نام هاى قاسم و عبدالله (طاهر) که مادرشان حضرت خدیجه(س) بود, در مکه از دنیا رفتند, پیامبر(ص) از آن پس دیگر داراى پسر نشد, تا این که در سال هشتم هجرت از یکى از همسرانش به نام ماریه قبطیه داراى پسرى شد که نام او را ابراهیم گذاشت, ولى او پس از یک سال و ده ماه و هشت روز از دنیا رفت, پیامبر (ص) اورا در بقیع به خاک سپرد(12) براى پیامبر(ص) این مصیبت بسیار بزرگ بود, آن چنان که اگر بر کوه وارد مى شد, کوه را متلاشى مى کرد, قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد ولى فرمود: ((چشم مى گرید و قلب غمگین مى شود, ولى چیزى (به خلاف شکر و صبر) که موجب خشم خدا شود نمى گویم.)) به على(ع) فرمود: به داخل قبر برود و بدن ابراهیم را دفن کند, على(ع) دستور پیامبر(ص) را اجرا نمود, جمعى از اصحاب گفتند: این که پیامبر(ص) خودش وارد قبر نشد بیانگر آن است که داخل شدن پدر به درون قبر فرزندش روا نیست, پیامبر(ص) به آنها فرمود: ((چنین کارى حرام نیست, ولى من از این ایمن نیستم که شخصى فرزندش بمیرد و پیکر او را داخل قبر نهد, و در داخل قبر کفن را رد کند و چشمش به چهره فرزندش بیفتد, و در این هنگام بر اثر القائات شیطان بى صبرى و بى تابى نماید, و در نتیجه پاداشش در پیشگاه خداوند نابود گردد.))(13)
2ـ پس از رحلت رسول خدا(ص) ماجراهاى بسیار تلخى نسبت به خاندان آن حضرت رخ داد, که حضرت على(ع) در بحرانى ترین شرایط قرار گرفت, از یک سو فراق پیامبر(ص) از سوى دیگر شهادت زهرا(س) از سوى سوم غصب مقام رهبرى و هتاکى هاى شکننده, در عین حال آن حضرت با صبر انقلابى, همه ناملایمات را بر خود هموار کرد, و فرمود: ((فرإیت ان الصبر على هاتا احجى, فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى; دیدم صبر و تحمل به عقل و خرد نزدیک تر است, از این رو با این که (بر اثر حوادث سخت) همچون کسى بودم که خاشاک چشمش را پر کرده, و استخوان راه گلویش را گرفته صبر و استقامت نمودم.))(14)
شاید بعد از پیامبر اسلام(ص) هیچ کس مانند حضرت على(ع) با مصایب و رنج ها مواجه نشد, ولى هرگز اظهار عجز و ضعف نکرد, و به فرموده امام صادق(ع) آن حضرت در موارد طاقت فرسا برمى خاست و نماز مى خواند (و درپناه نماز به خود آرامش مى بخشید) و این آیه را تلاوت مى فرمود: ((واستعینوا بالصبر والصلاه; از صبر و نماز یارى جویید.))(15)
3 ـ امام حسین(ع) در سخت ترین شرایط روز عاشورا, خطاب به یاران فرمود: ((صبرا یا بنى عمومتى, صبرا یا اهل بیتى, لا رإیتم هوانا بعد هذا الیوم ابدا; اى پسرعموهایم و اهل خانه ام, صبر کنید, که بعد از امروز هرگز ناراحتى نخواهید دید. ))(16)
و خودش آن چنان صبور و استوار بود که حمید بن مسلم خبرنگار کربلا مى گوید: ((فوالله ما رإیت مکثورا قط قد قتل ولده و اهل بیته واصحابه, اربط جإشا, و لا امضى جنانا منه; سوگند به خدا هرگز مرد مغلوب و گرفتارى را ندیدم که فرزند و خاندان و یارانش کشته شده باشند, و در عین حال دلاورتر و استوارتر از آن حضرت باشد.))
و در فرازى از مناجات خود در لحظات شهادت به خدا عرض مى کرد: ((صبرا على قضائک یا رب; پروردگارا! بر قضاى تو صبر و استقامت مى کنم.))(17)
4 ـ مفضل بن عمر یکى از شاگردان برجسته امام صادق(ع) پسرى به نام اسماعیل داشت, که از دنیا رفت, امام صادق(ع) فرزندش موسى بن جعفر(ع) را نزد او براى تسلیت فرستاد, و فرمود: ((سلام مرا به مفضل برسان و بگو: مصیبت مرگ فرزندم اسماعیل را به من خبر دادند, صبر کردم, تو هم مانند ما صبر کن, ما هر کارى را که خدا اراده کند, همان را مى پسندیم, و تسلیم فرمان او هستیم.))
هنگامى که امام صادق(ع) در بستر رحلت قرار گرفت, یکى از اصحاب به بالینش آمد, وقتى که بدن رنجور و اندام لاغر امام را دید بى اختیار گریه کرد, امام به او فرمود: چرا گریه مى کنى؟ او عرض کرد: آیا من شما را با این وضع بنگرم و گریه نکنم؟ امام فرمود: ((گریه نکن, همه نیکى ها به مومن عرضه مى شود, اگر کسى که مومن باشد همه اعضایش قطعه قطعه شود, براى او خیر است, و اگر مالک شرق و غرب شود نیز براى او خیر است.))(18)
5 ـ حضرت زینب(س) قهرمان صبر و استقامت اگر در ماجراى کربلا گریه مى کرد, گریه عاطفى و فریاد دادخواهى و نهى از منکر, و رسوا نمودن دشمن بود, او آن چنان صابر و شاکر و توانمند بود که در مجلس شاهانه ابن زیاد, با کمال قاطعیت گفت: ((ما رإیت الا جمیلا; جز زیبایى چیز دیگرى ندیدم... اى پسر مرجانه به روز قیامت توجه کن و ببین در آنجا چه کسى مغلوب است و چه کسى پیروز.))(19)
سخنان زینب(س) در آن مجلس, آن چنان شورانگیز و پرهیجان بود, که ابن زیاد براى حفظ آرامش ظاهرى, مجبور شد که دستور دهد آن حضرت و همراهانش را در کنار مسجد کوفه, در یک محوطه بسته اى زندانى کردند.(20)
6 ـ امام حسن عسکرى(ع) در نامه اى که براى على بن بابویه قمى (متوفاى 329) نوشت, چندین بار او و شیعیان را به صبر و استقامت دعوت مى کند, در یک فراز مى فرماید: ((بر تو باد به صبر و انتظار فرج)) و در فراز دیگر مى فرماید: ((اى شیخ و مورد اعتماد من, صبر کن و همه شیعیانم را به صبر و استقامت فراخوان.))
محدث قمى پس از نقل این نامه, مى نویسد: در این نامه, بسیار سخن از صبر و استقامت به میان آمده, زیرا استقامت پیامدهاى درخشانى دارد, از جمله به فرموده امام باقر(ع): ((بهشت به رنج ها و استقامت, پیچیده شده است.)) (یعنى با تحمل رنج ها و استقامت در برابر بلاها, مى توان به مقامات بهشت رسید)
سپس دو شعر از امیرمومنان على(ع) را ذکر مى نماید که فرمود:
انى وجدت و فى الایام تجربه
للصبر عاقبه محموده الاثر
و قل من جد فى امر یطالبه
فاستصحب الصبر الا فاز بالظفر
آنگاه مى فرماید معنى این دو شعر در فارسى چنین است:
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر, نوبت ظفر آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آید
براى تکمیل سخن, حکایت بوذر جمهر را یادآورى مى کند که روزى شاه ایران (انوشیروان) بر بوذرجمهر (حکیم خبیر آن عصر) غضب کرد و او را در خانه تاریک, زندانى نمود, و فرمان داد تا او را در آن جا به غل آهنین ببندند, بوذرجمهر چند روز در این حال سخت باقى ماند, انوشیروان اشخاصى را نزد او فرستاد که از احوال او جویا شوند, ولى آنها وقتى نزد او مىآمدند, او را با چهره گشاده و شاد مى دیدند, از او پرسیدند علت چیست که شاد هستى؟
بوذرجمهر در پاسخ گفت: من معجونى ترکیب یافته از شش چیز درست کرده ام, که در پناه آن, شاد هستم, پرسیدند آن معجون چیست؟ گفت: آن معجون از این شش چیز ترکیب یافته: 1 ـ اطمینان به خدا 2 ـ مقدرات الهى انجام مى شود 3 ـ صبر و استقامت 4 ـ اگر صبر نکنم, از بى تابى کارى ساخته نیست 5 ـ فکر کردم که سخت تر از این حالى که اکنون در آن هستم نیز وجود دارد 6 ـ از این ستون تا ستون دیگر فرج است! این خبر به انوشیروان رسید, انوشیروان او را آزاد نموده و احترام بسیار به او کرد.(21)
پاسخ به یک شبهه یا سوال
مى پرسند: دستور به صبر و تحمل, یک دستور مخدر است, زیرا مثلا اگر ظالمى به انسان ظلم کند و ما صبر کنیم, موجب گستاخى بیشتر ظالم خواهد شد, کمونیست ها نیز یکى از اشکالاتشان به اسلام و دین همین بود مى گفتند: دین انسان را به صبر و تحمل در برابر ظالمان و استثمارگران دعوت کرده, پس دین مانند افیون, مخدر است.
پاسخ این که: در اینجا مثل موارد متعدد دیگر, تحریف حقایق شده است, واژه صبر که به معنى عزم و اراده قاطع و استقامت در برابر تلخى ها و در برابر ظلم و ستم است, درست به عکس به معنى عجز و تسلیم تحریف شده است, اگر ما به لغت و آیات قرآن و گفتار معصومین(ع) رجوع کنیم, مى بینیم که صبر و استقامت, موجب ظلم ستیزى و طاغوت زدایى است, نه موجب امضاى ظلم و تثبیت طاغوت است.
بنابراین چنین شبهه اى یک نوع غلط اندازى و اشتباه افکنى است. چرا که اسلام با کمال صراحت دستور مى دهد: ((فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله; با طبقه ستمگر نبرد کنید تا تسلیم فرمان خدا شود.))(22)
و على (ع) مى فرماید: ((لن تقدس امه لا یوخذ للضعیف فیها من القوى غیر متعتع; هرگز امتى که حق ضعیفان را از زورمندان با قاطعیت نگیرد, پاک و پاکیزه نمى شود. ))(23) و قبلا ذکر شد که قرآن نیروى انسان با استقامت را ده برابر نیروى انسانى که استقامت ندارد مى داند, با توجه به این امور, به بى اساس بودن چنین شبهه اى آشکار مى گردد.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 . لقمان 17. 2 . بقره 157. 3 . المنجد, واژه صبر. 4 . نهج البلاغه, خطبه 236. 5 . انفال 65, بقره 250. 6 . بقره 249. 7 . اقتباس از گفتار امام صادق(ع); تفسیر نورالثقلین, ج3, ص447 و 448. 8 . مضمون آیه 83 سوره انبیإ, بحار ج12, ص368 و 369. 9 . سوره ((ص)) 44. 10 . بحار, ج39, ص56. 11 . اعلام الورى, ص92. 12 . بحارالانوار, ج22, ص152. 13 . همان مدرک, ص157 و 156. 14 . نهج البلاغه خطبه3. 15 . بقره 45, تفسیر صافى, ذیل همین آیه. 16 . مقتل خوارزمى, ج2, ص28. 17 . مقتل الحسین مقرم, ص345. 18 . مشکاه الانوار, ص56. 19 . کامل ابن اثیر, ج4, ص33. 20 . مقتل الحسین مقرم, ص46. 21 . محدث قمى, انوار البهیه, ص500 ـ 502. 22 . حجرات 9. 23 . نهج البلاغه نامه 53.