آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

کمیل بن زیاد نخعى
دانشمندان و علماى بزرگ چه شیعه مسلک, و چه سنى مذهب کمیل را به قوت ایمان, و قدرت روح, و اندیشه پاک, و خلوص نیت, و متخلق به اخلاق حمیده, و آراسته به اعمال شایسته ستوده اند.
بزرگان هر دو مسلک بر عدالت و جلالت و عظمت و کرامت او اتفاق نظر دارند.
کمیل از خواص و بزرگان اصحاب امیرالمومنین و حضرت مجتبى علیهما السلام است. (1)
امیرالمومنین علیه السلام کمیل را یکى از ده نفر یاران مورد اطمینانش به حساب آورده است.(2)
کمیل از بهترین شیعیان و عاشقان , و محبان , و علاقه مندان به امیرالمومنین علیه السلام بوده است.(3)
مسائل و سفارشات و وصایایى که امیرالمومنین به کمیل داشته از ایمان عظیم و معرفت فوق العاده کمیل حکایت دارد.(4)
حتى اهل سنت, کمیل را در همه امور مورد اطمینان معرفى کرده اند.(5)
عرفا و صاحبدلان, و اهل سیر و سلوک, و مشتاقان لقاى محبوب کمیل را صاحب سر امیرالمومنین, و خزینه معارف معنوى مولى الموحدین مى شناسند.
کمیل هیجده سال روزگار نورانى, و عصر بابرکت پیامبر بزرگ اسلام را دریافت و از انوار ملکوتى مقام نبوت بهره مند شد.
کمیل انسانى بزرگوار, و موجودى شریف و پاک است, که به خاطر لیاقتش به دست حجاج بن یوسف ثقفى به شرف شهادت نایل آمد, شهادتى که محبوبش على علیه السلام از وقوعش به او خبر داد.
حجاج بن یوسف خونخوار, زمانى که از جانب حاکم ستمگر اموى والى عراق شد به جستجوى کمیل برخاست تا او را به جرم محبت اهل بیت, و به گناه شیعه بودن که در فرهنگ بنى امیه بالاترین گناه بود به قتل برساند.
کمیل خود را از حجاج پنهان داشت, حجاج حقوق منسوبان و اقوام کمیل را از بیت المال قطع کرد, زمانى که کمیل از قطع حقوق اقوامش آگاه شد, گفت از عمر من چیزى نمانده, شایسته نیست وجود من سبب قطع رزق و روزى گروهى شود, لذا از محل و مرکزى که پنهان بود درآمد و به نزد حجاج رفت, حجاج گفت براى به کیفر رساندنت در جستجوى تو بودم, کمیل گفت : آنچه از دستت برآید انجام ده, از عمر من جز زمانى اندک نمانده است, در این نزدیکى بازگشت من و تو به سوى خداست, مولاى من به من خبر داده, که قاتل من توئى, آنگاه حجاج فرمان داد تا سر مقدس آن مرد الهى و چهره ملکوتى را در حالى که در آستانه سن نود سالگى قرار داشت , از بدن جدا کردند, اکنون مرقد مطهر او در منطقه ثویه بین نجف و کوفه معروف خاص و عام, و زیارتگاه اهل دل است.

دعاى کمیل
عارفان عاشق, و عاشقان عارف, بیدار دلان منصف, و شایستگان به حقایق متصف, جایگاه دعاى کمیل را در میان همه دعاها چون جایگاه انسان در میان همه موجودات مى دانند, یعنى چنانکه انسان را اشرف خلایق به حساب مىآورند, دعاى کمیل را اشرف دعاها مى شمارند و از آن تعبیر به انسان الادعیه مى کنند.
نظر و رإى دقیق علامه کم نظیر, محقق خبیر و حدیث شناس آگاه حضرت مجلسى بر این است که دعاى کمیل بهترین دعاهاست.
مجلسى بزرگوار در کتاب ((زادالمعاد)), به نقل از کتاب ((اقبال)) سید بن طاوس مى نویسد: کمیل گفته: روزى در شهر بصره خدمت مولایم على علیه السلام نشسته بودم, سخن از شب پانزدهم شعبان به میان آمد, حضرت فرمود: هر که آن شب را به عبادت زنده بدارد, و دعاى حضرت خضر را بخواند یقینا دعایش مستجاب مى شود, وقتى حضرت به منزل بازگشت, خدمتش مشرف شدم, چون مرا دید فرمود: براى چه کارى آمده اى؟ گفتم به طلب دعاى خضر به حضورت آمده ام. فرمود: بنشین, سپس به من خطاب کرد: اى کمیل هنگامى که این دعا را حفظ کنى در هر شب جمعه یا ماهى یکبار, یا سالى یکبار, یا به عمر یکبار بخوان, خواندن این دعا تو را از شر دشمنان کفایت مى کند, یارى مى شوى, روزیت مى دهند, و گناهانت آمرزیده مى شود.
اى کمیل طول مصاحبت و خدمتت سبب شد که تو را به چنین نعمت و کرامتى سرافراز کنم, سپس فرمود بنویس و دعا را به من تلقین فرمود.
عالم ربانى, مناجاتى عارف, مرحوم کفعمى, در کتاب باعظمت مصباح صفحه 555 مى نویسد: امیرالمومنین علیه السلام این دعا را در حال سجده قرائت مى کرد!!
خواننده این دعا در شب جمعه پس از رعایت شرایط دعا بهتر است دعا را به سوى قبله, و با بدنى فروتن, و دلى خاشع, و نیتى خالص و چشمى اشکبار , و صدایى محزون قرائت کند, بدون شک دعا با چنین کیفیتى به مقام اجابت نزدیک, و ظهور آثارش حتمى است.(6)
چشم اشکبار در پیشگاه حضرت حق از اعتبارى عظیم, و ارزشى والا برخوردار است, و اشک چشم, و گریه با سوز, سبب آمرزش گناه, و خاموش شدن آتش غضب رب, و عامل جذب رحمت حق به سوى گریه کننده است.(7)
از حضرت صادق علیه السلام روایت شده: چیزى نیست مگر اینکه براى آن پیمانه و وزنى است جز گریه, قطره اى از آن دریاهائى از آتش را خاموش کند, هنگامى که چشم به اشک بنشیند, چهره تیرگى و خوارى نبیند, و چون اشک روان گردد, خدا آن را بر دوزخ حرام گرداند, به راستى اگر در امتى یک گریان باشد, همه مورد ترحم قرار گیرند.(8)
و نیز آن حضرت فرمود: هر دیده اى در قیامت گریان است مگر سه دیده, دیده اى که از آنچه خدا حرام کرده بر هم نهاده شده, و دیده اى که در راه خدا بیدارى کشیده, و دیده اى که در دل شب از بیم خدا گریسته.(9)
بسم الله الرحمن الرحیم
شروع دعاى شریف کمیل با منبع نورى بى نهایت چون بسم الله, احتمال دارد به سبب چند دلیل باشد:
1ـ امیرالمومنین(ع) از رسول خدا(ص) و رسول خدا از پروردگار جهانیان روایت کرده که: پروردگار فرمود: ((کل إمر ذى بال لم یبدء ببسم الله فهو إبتر;(10) هر کار بزرگى که در آن ابتدا به نام خدا نشود, تباه و ضایع است, و به محصول و نتیجه نمى رسد.))
2ـ طبرسى در کتاب پرقیمت ((مکارم الاخلاق)) از موسى بن جعفر(ع) روایت مى کند: ((ما من احد دهمه إمر نعمه إو کربه کربه فرفع رإسه الى السمإ ثم قال ثلاث مرات بسم الله الرحمن الرحیم الا فرج الله کربته و اذهب غمه; هیچ کس نیست که او را غم و غصه اى فرا گیرد و سر خود را به آسمان بردارد و سه بار بسم الله الرحمن الرحیم بگوید, مگر این که خدا ناراحتیش را برطرف کند, و غصه اش را از میان بردارد.))
3ـ در حدیث بسیار مهمى آمده: ((لا یرد دعإ إوله بسم الله الرحمن الرحیم; دعایى که ابتدایش بسم الله الرحمن الرحیم باشد, مردود درگاه حق نمى شود.))
4ـ رسول خدا(ص) زبانه هاى آتش دوزخ را نوزده عدد شمرده اند و فرموده اند: کسى که بخواهد خداى تعالى او را از این نوزده زبانه رهایى بخشد, اشتغال به خواندن بسم الله الرحمن الرحیم که نوزده حرف است پیدا کند, تا خداى مهربان هر حرفى از آن را سپر و حایلى از آن نوزده زبانه قرار دهد.
5ـ از رسول خدا(ص) روایت شده: هرگاه آموزگارى بسم الله الرحمن الرحیم را به کودکى بیاموزد, خداى تعالى براى آن کودک و پدر و مادر و آموزگارش برات آزادى از دوزخ ثبت کند.
6ـ از پیامبر اسلام روایت شده: امتم را در قیامت به جایگاه محاسبه اعمال نگاه دارند, و اعمالشان را به ترازوى سنجش نهند, خوبیهایشان بر بدیهایشان سنگینى کند, امت هاى گذشته فریاد برآورند که با خوبیهاى اندکشان, چرا کفه خوبیها از بدیها سنگین تر آمد؟ پیامبرانشان پاسخ گویند: براى اینکه ابتداى گفتارشان سه نام از نام هاى حق بوده: الله, رحمن, رحیم. که اگر آن نام ها را در کفه اى نهند, و دیگر حسنات و سیئات بنىآدم را در کفه اى, کفه آن سه نام سنگین تر آید.
7ـ از حضرت رضا(ع) روایت شده که بسم الله الرحمن الرحیم (اسم اعظم حق) از سیاهى چشم به سپیدى آن نزدیک تر است.
بدون شک, اگر دعا (بخصوص دعاى کمیل) با اسم اعظم حق شروع شود, یقینا به اجابت مى رسد و خواننده اش همراه با خواسته هایش مورد پذیرش حق قرار گیرد.
بسم الله شراب طهورى است که وقتى کام جان و گلوى قلب از دست ساقى عشق سر کشد, وجد و حالى و نشاط و شورى بیرون از توصیف پیدا مى کند و مجذوب جاذبه معشوق مى شود و تا رسیدن به وصال محبوب سر از پا نشناخته بدون خستگى و سستى راه را طى مى کند.
از مى عشق مست خواهم شد
وز نگاهى ز دست خواهم شد
پیش بالاى سر و بالایى
خواهم افتاد و پست خواهم شد
غمزه یار اگر بود ساقى
باده ناخورده مست خواهم شد
گر از این دست باده اى خواهد
مى کش و مى پرست خواهم شد
در ره او زپاى خواهم ماند
رفته رفته زدست خواهم شد
گرچه در عشق نیست گشتم فیض
باز از عشق مست خواهم شد

دورنمایى از اشارات و لطائف بسم الله
کلمه اسم بنا به اعتقاد بزرگان علم صرف و نحو, برگرفته از سمو به معناى رفعت و بزرگى و بلندى و برترى است.
خداى مهربان, لفظ اسم را با اتصال به حرف (با) در این کلام نورانى و اثربخش آورد, تا انسان به هنگام جارى کردنش بر زبان توجه داشته باشد که مى خواهد با ذکر اسم دوست به حضرت دوست متوسل شود و بداند که توسل به دوست با جارى کردن اسم او فقط به زبان میسر نمى شود, بلکه تا صفحه دل را از آلودگیهاى اخلاقى و آئینه جان را از ناپاکیهاى معنوى پاک نکند و زبان را به آب استغفار از سخنان یاوه و بیهوده و ذکر اغیار نشوید, روح توسل و زمینه جلوه محبوب بر باطن وجود فراهم نگردد, و به این معناى مهم و حقیقت اهم عنایت داشته باشد که بدون طهارت دل و پاکى جان و اخلاص در نیت و توجه به فقر ذاتى خود, و بى نیازى حضرت دوست, جارى کردن نام مبارکش بر زبان کمال بى ادبى و گستاخى است.
هزار بار بشویم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بى ادبى است
حضرت حق در برترین مراتب پاکى و تقدس است و انسان خاکى در پست ترین مقام تعلق و تدنس, و این پست ترین مقام, بدون واسطه و سبب از مرحله رذالت به اوج عزت و جلالت ترقى نمى کند. به همین خاطر, خداى مهربان بسم الله را بین خود و انسان وسیله و واسطه قرار داد تا انسان با اتصال به معنا و مفهوم این کلام عرشى, و تجلى دادن حقایق آن در جان فرشى, قدم همت بر نردبان رفعت نهد و زمینه جلوه قابلیت مشاهده جمال و جلال از روزنه غیب بر او فراهم آید.
عارفى عاشق و صاحبدلى آگاه گفته: حرف (یا) اشاره به هدایت و شروع حرکت و سلوک است, و از (با) تا حرف سین ـ که رمزى از سر معرفت است ـ بیابانى بیکران و بادیه اى بى پایان است. محو شدن (الف) اسم در بیابان بیکران و بادیه بى پایان بین (با) و (سین), اشاره به این دارد که سالک این راه تا انانیت و منیت و خودى و خودیت را در پرتو انوار توحید محو نکند و در آتش عشق و محبت دوست نسوزاند و جز حال تسلیم و بندگى از او باقى نماند, به سر معرفت نرسد و در عرصه نورانى (میم) مراد راه نیابد.
گروهى از اهل حال برآنند که (با) اشاره به بر و نیکى او به همگان است و اغلب به عوام از مردم تعلق دارد که اهل نفوسند, و (سین) عبارت از سر او به خواص است که ارباب قلوبند, و (میم) نشانه محبت اوست که نصیب اخص الخواص است که اصحاب اسرارند.
در کتاب شریف کافى, توحید صدوق, معانى الاخبار و تفسیر عیاشى از حضرت صادق(ع) روایت شده که هر حرفى از این حروف سه گانه, اشاره به اسمى از اسمإ حسنى است: (با) بهاى الهى (سین) سماى الهى است که به معناى بلندى و رفعت نور اوست, و (میم) مجد و بزرگوارى حضرت حق است.
جمعى از مجذوبان عاشق گفته اند: (با) اشاره به بصیر, و (سین) کنایه از سمیع, و (میم) گویاى کلمه محصى یعنى شماره کننده است.
گویا قرائت کننده بسم الله را به این معانى آگاهى مى دهد که بصیرم; پس ظاهر و باطن همه اعمال و کارهایت را مى بینم, و سمیعم; در نتیجه همه گفته ها و دعاهاى تو را مى شنوم, و محصیم ; نهایتا نفس هایت را شماره مى کنم. بنابراین, در سایه بصیرتم از ریا و خودنمایى در عمل اجتناب کن تا تو را لباس پاداش ابدى بپوشانم, و در سایه سمیعى ام از گفتار بیهوده و باطل بپرهیز تا تو را خلعت فیض و صفا و غفران و اصلاح دهم, و در سایه محصى بودنم, یک نفس غافل مشو تا عوض آن حضور لقایت بخشم.
عارفان عاشق و سالکان مجذوب و سوختگان آتش محبت محبوب مى گویند: از معانى و مفاهیم ملکوتى و عرفانى و عرشى بسم الله, کسى بهره مند شود که بر بلاى دوست صبر کند و سر و باطن خود را به سلوک در صراط مستقیم فنا مشغول سازد, تا به فضاى نورانى (میم) مشاهده برسد.
تا به دامان تو ما دست تولا زده ایم
به تولاى تو بر هر دو جهان پا زده ایم
تا نهادیم به کوى تو صنم روى نیاز
پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا زده ایم
در خور مستى ما رطل و خم و ساغر نیست
ما از آن باده کشانیم که دریا زده ایم
همه شب از طرب گریه مینایى و جام
خنده بر گردش این گنبد مینا زده ایم
تا نهادیم سر اندر قدم پیر مغان
پاى بر فرق جم و افسر دارا زده ایم
جاى دیوانه چه در شهر ندادند هما
من و دل چند گهى خیمه به صحرا زده ایم
کلمه مبارکه الله, اسم جامع و نام کاملى است براى ذات مقدسى که مستجمع همه صفات کمال است. و گفته اند: سه معنا در آن مندرج است:
1ـ دایم ازلى, قائم ابدى و ذات سرمدى است.
2ـ عقول و اوهام, در معرفت او متحیر و سرگردانند و ارواح و افهام در طلب او سرگشته و ناتوانند.
3ـ مرجع رجوع و بازگشت همه خلایق و موجودات است.
اصحاب لطائف و اشارات گفته اند: الله, اسم اعظم است و اساس توحید بر آن است, و کافر به سبب گفتن این کلمه از پستى کفر به اوج ایمان انتقال یابد, البته در صورتى که نیت صادقانه دلش, گفتار زبانش را بدرقه کند.
کافر با گفتن این کلمه از دنیاى غفلت و ناپاکى, و از عرصه تنهایى و وحشت به دایره هشیارى و پاکى و انس و امنیت درآید. اگر به جاى لااله الا الله, لا اله الا الرحمان یا نام دیگر گوید, از کفر بیرون نیاید و وارد دایره اسلام نشود, رستگارى و فلاح بندگان در گرو ذکر این نام نورانى و کلمه طیبه و اسم عرشى است.
منقبت کمال ذاکران به شرف این اسم, کامل و تمام است, شروع و ابتداى هر کار به آن درست آید, و پایان و اختتام به آن انتظام یابد. استحکام قواعد رسالت به اوست که: محمد رسول الله, و استوارى و تإیید پایه هاى ولایت به آن است که: على ولى الله از خواص این اسم آن است که چون الف آن را حذف کنند ((لله)) باقى مى ماند که ((لله الامر من قبل و من بعد)). و اگر لام اول را بیندازند ((له)) باقى خواهد ماند که ((له الملک و له الحمد)). و اگر لام دوم را بیندازند ((هو)) باقى ماند که دلالت بر ذات دارد, ((قل هو الله احد)) پس نامى که این همه ویژه گى دارد, اسم اعظم است.
خوشا آن سر که سوداى تو دارد
خوشا آن دل که غوغاى تو دارد
ملک غیرت برد, افلاک حسرت
جنونى را که شیداى تو دارد
دلم در سر تمناى وصالت
سرم در دل تماشاى تو دارد
فرود آید به جز وصل تو هیهات
سر شوریده سوداى تو دارد
چو ماهى مى طپم بر ساحل هجر
که جانم عشق در پاى تو دارد
چگونه تن زند از گفت و گویت
چو در سر فیض هیهاى تو دارد
کلمه رحمن ریشه و پایه اش لغت ((رحمت)) است, و بنا به عقیده بزرگان علم نحو و صرف و آگاهان لغت شناس, صیغه مبالغه است و دلالت بر کثرت دارد. نزد دانشمندان دین و متخصصان معارف الهیه نیز به معناى بخشنده رحمت عام است بر همه موجودات و مخلوقات, بى سابقه خدمت و عبادت. و در زبان اهل کشف و یقین به معناى افاضه وجود و کمالات به کل ذرات به حسب مقتضاى حکمت و تحمل قابلیت است که اگر این افاضه نبودى, نه از وجود خبرى بود نه از کمال اثرى!
اهل بصیرت گفته اند: معناى رحمن اراده حق است به رساندن خیر و دفع شر از همه موجودات.
همه نعمت هاى ظاهرى و باطنى از جهتى جلوه رحمانیت حق است و گوشه اى از این جلوه رحمانى در آیات سوره مبارکه الرحمن بیان شده است:
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع و پروردگار و حى و توانا
اکبر و اعظم خداى عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
از در بخشندگى و بنده نوازى
مرغ هوا را نصیب و ماهى دریا
حاجت مورى به علم غیب بداند
در بن چاهى به زیر صخره صما
جانور از نطفه مى کند شکر از نى
برگ تر از چوب خشک و چشمه زخارا
از همگان بى نیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پیدا
بارخدایا مهیمنى و مدبر
وزهمه عیبى منزهى و مبرا
سعدى از آنجا که فهم اوست سخن گفت
ورنه کمال تو وهم کى رسد آنجا؟
کلمه ((رحیم)) به عقیده اربابان علوم عربیت, صفت مشبهه است و از این جهت دلالت بر ثبات و دوام دارد; یعنى خدایى که رحمت و مهربانیش همیشگى و ثابت است.
اهل دین گفته اند: رحمت رحیمیه ویژه مردم مومن و صاحبان یقین است که به سبب پذیرش هدایت و رعایت حلال و حرام حق و آراسته بودن به حسنات اخلاقى و سپاسگزارى در برابر نعمتها سزاوار و شایسته آن شده اند.
در آثار اسلامى آمده که رحمت رحمانیه, به معناى روزى بخشیدن به عموم موجودات و همه انسانها (چه مومن و کافر, و چه نیک و بد) است. و رحمت رحیمیه به معناى افاضه کمالات معنوى به نوع انسان, و به معناى آمرزش اهل ایمان در دنیا و آخرت است. در رحمانیت و رحیمیت, معناى عافیت مندرج است: یکى عافیت دنیوى, و دیگر عافیت اخروى.
البته رحمت رحیمیه شامل مطیعان است, به قبول حسنات و عبادات, و شامل عاصیان از اهل ایمان است به آمرزش و محو سیئات.
لذا نیکان و نیکوکاران به سبب بندگى, به انتظار نزول رحمتند و بدان و بدکاران به علت نیازمندى و مفلسى و بیچارگى و شرمندگى, امیدوار این موهبتند.
ابن مبارک گفته: رحمان آن است که چون از او درخواست کنى دست گیرد, و رحیم آن که اگر چیزى از او نطلبى خشم گیرد!
عارفى فرموده: رحمان است به روزى دادن به جانداران, رحیم است به آمرزش سیئات اهل ایمان, در رزق و روزى به رحمانیتش اعتماد کن, ولى کسب و تجارت را از دست مگذار که خلاف شرع و عقل است, و در آمرزش گناهان به رحیمیتش تکیه کن نه بر عمل خود, ولى عمل را ترک مکن که خلاف خواسته حق و همراهى با شیطان است.
گروهى از اهل سر گفته اند: بنده را سه حالت است: اول حالت معدومى که نیاز به هستى داشت, دوم حالت هستى و موجودیت که محتاج به اسباب بقاست, سوم: حالت حضور در قیامت و احتیاج به آمرزش و مغفرت, و این سه حال, در این سه اسم مندرج است: الله یعنى مستجمع همه صفات کمال اوست, اندیشه کن که چگونه ترا از دیار نیستى و عدم به عرصه هستى و وجود آورد, رحمان اوست, بنگر که چگونه اسباب و ابزار بقا و زندگیت را فراهم آورد. رحیم اوست, باش تا فرداى قیامت ببینى که ترا در پناه رحیمیت آورد و پرده آمرزش بر گناهانت فرو پوشد.
اربابان بصیرت, و صاحبان درایت و عاشقان حقیقت گفته اند: انسان را قلب و نفس و روح است; نفس را هواى رزق و احسان است, و قلب را تمناى معرفت و ایمان, و روح را درخواست رحمت و رضوان; و هر یک از آنها به اسمى از این اسمإ نصیب خود گیرند, قلب از نام الله ذوق معرفت و ایمان یابد, و نفس از اسم رحمن به رزق و احسان رسد, و روح از اثر رحیم پوشیده به رحمت و رضوان شود.
کسى که قلب و جانش با مفاهیم این سه نام مبارک درآمیزد, از بندگى و عبادت هر معبودى جز خدا خلاصى یابد, و نسبت به بندگان خدا منبع بخشایش و بخشندگى شود و همه را از لطف و مهربانى خود بهره مند کند.
ذکر این کلام نورانى, و گنجینه فیض ربانى, در تمام اوقات بیدارى و ابتداى هر کارى مطلوب و محبوب است, و گوینده چون با توجه به معانى آن و با خلوص نیت و به قصد توسل به حضرت حق, و به خاطر تصفیه باطن از کدورات مادیات و تعلقات بیجا و رفع تإلمات و مشکلات گوید, از آثار عظیمه و فائده هاى ارزنده آن بهره مند شود.
از رسول خدا(ص) روایت شده که هر کس روزى ده بار بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم گوید, از گناهان پاک گردد, و خداى متعال او را از هفتاد بلا که از آن جمله برص و جذام و فلج است حفظ کند!
و نیز از آن حضرت روایت شده که هر کس بسم الله را بخواند, حق تعالى به عدد هر حرفى از آن چهار هزار حسنه براى او بنویسد و چهار هزار سیئه را از او محو کند.
در روایت آمده است: هر کس هنگام غذا خوردن بسم الله بگوید شیطان هم غذاى او نشود ولى اگر مشغول غذا خوردن شود و از خواندن آن غفلت ورزد, شیطان رفیق او گردد.(11)
اى کرمت هم نفس بى کسان
جز تو کسى نیست کس بى کسان
بى کسم و هم نفس من تویى
رو به که آرم که کس من تویى
اى زجمال تو جهان غرق نور
نور به طوق تو حجاب ظهور
جز تو کسى نیست به بالا و پست
ما همه هیچیم تویى هر چه هست
اى دو جهان محو تماشاى تو
جز تو کسى نیست شناساى تو

پى نوشت ها:
1- مستدرکات علم الرجال ج6, ص314.
2- رسائل سید مرتضى.
3- بحار, ج33, ص399.
4- همان, ج77, ص266.
5- مستدرکات علم الرجال, ج6, ص314.
6- محجه البیضإ, ج2, ص288 ـ 295.
7- محجه البیضإ, ج2, ص288 ـ 295.
8- اصول کافى, ج6, ص54 ـ 56.
9- اصول کافى, ج6, ص54 ـ 56.
10- این روایت در اکثر کتب تفسیر و منابع حدیث نقل شده است.
11- شرح و تفصیل حقایق و اشارات و لطائف مربوط به بسم الله الرحمن الرحیم را مى توانید در کتابهاى کافى ـ معانى الاخبار, توحید صدوق, مفاتیح الغیب, تفسیر فاتحه الکتاب تإلیف یکى از دانشمندان پس از عصر فیض کاشانى ملاحظه کنید.

تبلیغات