آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

سخن پیرامون درسها و عبرتهاى جنگ نهروان بود , بخشى از این مبحث در مقاله گذشته مطرح شد. در این مقال بیارى خداوند دیگر درسها و عبرتهاى این جنگ را پى مى گیریم:

شکستن حریم ولایت
از سران خوارج ((حرقوص بن زهیر)) است, او زمانى صحابى پیامبر محسوب مى شد به هنگام تقسیم غنائم حنین, با لحن بى ادبانه گفت: ((اعدل یا محمد!!; عادلانه رفتار کن محمد!)).
پیامبر فرمود: ((ویلک اذا لم یکن العدل عندى فعند من یکون; واى بر تو اگر عدالت نزد من نباشد, پس نزد کیست؟))
به حدى لحن او بى ادبانه بود که برخى از مسلمانان گفتند یا رسول الله(ص) اجازه ده او را به سزاى بى ادبى اش رسانده, به قتل رسانیم!
پیامبر (ص) فرمود: رهایش کنید که او پس از من پیروانى خواهد یافت که از دین خارج شده , آن چنان که تیر از کمان! و به دست محبوب ترین بندگان پس از من کشته خواهد شد.(1)
او سرانجام در نبرد نهروان بدست امیرمومنان على(ع) کشته شد. این قصه یک واقعیت است نه افسانه! یک جریان است نه جرقه!
جریان کسانى که تعبد در برابر ولایت نداشته و پیوسته در پوشش انتقاد, ولایت را هتک مى کنند.
جریان کسانى که خود را بهترین و برترین مى دانند و با شعار عدالت خواهى با دین از در ستیز درمىآیند.
جریان کسانى که پوشش دین بر خود دارد پیشانى شان اثر سجده دارد آنقدر نماز طولانى مى خوانند که برخى از خوبان به حالشان غبطه مى خورند(2), اما در همین حال اسیر شیطان اند و فرمانده زندگیشان شیطان است و هواى نفس!
پناه بر خدا از سلطه ناپیداى شیطان! پناه بر خدا از اینکه ابزار اغواى شیطان عبادت باشد که مى شود مصداق آیه ذیل:
((قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فى الحیاه الدنیا وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا))(3)
بگو آیا به شما خبر دهم که زیانکارترین مردم کیانند آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم و نابود شده با این حال گمان مى کنند کار نیک انجام مى دهند.
بى تردید خوارج نهروان از مصادیق بارز این آیه اند. در روایتى آمده است: حضرت پس از پایان پذیرفتن جنگ نهروان به هنگام مرور از کنار کشته گان خوارج فرمود: ((بوسا لکم لقد ضرکم من غرکم; بدا به حالتان آن که فریبتان داد زیانتان رساند)) .
به مولى عرض شد : چه کسى فریبشان داد اى امیرمومنان؟
فرمود: ((الشیطان المضل و الانفس الاماره بالسوء غرتهم بالامانى و فسحت لهم فى المعاصى و وعدتهم الاظهار فاقتحمت بهم النار;(4) شیطان گمراه کننده و ((نفس اماره)) که بسیار به بدى فرمان دهد آنان را بر رویاها و آرزوهاى دراز بفریفت و راه گناه را برایشان گشود و وعده پیروزى داد و در نتیجه به دوزخشان سرنگون ساخت.
آرى شیطان عامل تزیین گناه در چشم آدمى است. ((و اذ زین لهم الشیطان اعمالهم;(5) به یاد آور آنگاه که شیطان اعمال مشرکان را در نظرشان زینت داد)).
براى رهایى از این دام باید روحیه تعبد و تسلیم در برابر خدا و رسول و احکام دین در جان انسان زنده شود. ((تعبد و تسلیم)) پذیرش کورکورانه نیست بلکه پذیرشى است که استدلال همراه آن است. بارها شده به پزشک مراجعه کرده ایم او نسخه اى داده است که روزانه سه قرص ـ یک آمپول و چند عدد کپسول و... کمتر شده بپرسیم چرا سه قرص , نه دو, و نه چهار, چرا دو آمپول نه؟ و... سخن پزشک را چشم بسته مى پذیریم چون معتقدیم این طبیب مجوز دارد و قهرا نهاد صادر کننده مجوز, او را براى طبابت صالح تشخیص داده است , این نامش تسلیم نیست!! وقتى در برابر یک پزشک این چنین تسلیم هستیم, چرا تسلیم بودن در برابر خالق پزشک را پذیرش کورکورانه بنامیم؟

O شعار متشابه ابزار انحراف
از عبرتهاى مهم ماجراى نهروان خطر شعارهاى انحرافى در ساختن فرهنگ غلط در جامعه است. در سه جنگ علیه مولى , دو شعار نقش کلیدى را ایفإ کرد. در جنگ ناکثین و قاسطین , شعار دشمنان على(ع) مبارزه با خشونت بود. شعارى زیبا اما مغلطهآمیز.
به شهادت تاریخ برخى از آنان که بعدها مسئله خونخواهى عثمان را مطرح کردند ((مبارزه با خشونت)) خود در رإس کسانى بودند که در قتل عثمان دست داشتند, عجیب است که همین ها خون عثمان را بهانه کردند و امام على(ع) را که بیشترین تلاش داشت تا مسئله عثمان با قتلش خاتمه نیابد, متهم به خشونت کردند! فاعتبروا یا اولى الابصار!!
معاویه مى توانست نقش در نجات عثمان از محاصره داشته باشد اما به لشگر اعزامى گفت وارد مدینه نشوید!! اما همین معاویه علمدار خونخواهى عثمان شد و با آوردن پیراهن خونین عثمان به شام جنگ روانى و سپس جنگ نظامى علیه مولى به کار انداخت عجیب است او هم از شعار مبارزه با خشونت و اینکه على(ع) در قتل عثمان دست داشته بهره ها برد!
و در جنگ نهروان هم شعار کلیدى خوارج ((لا حکم الا لله)) بود. معناى درست این شعار برگرفته از قرآن است که باید قانون قانون خدا باشد اما خوارج مغلطه مى کردند و مى گفتند حاکم هم فقط باید خدا باشد و این را بهانه نفى حاکمیت مولى قرار مى دادند.
امیرمومنان(ع) هنگامى که این شعار خوارج را شنید فرمود: ((کلمه حق یراد بها باطل نعم انه لا حکم الا لله ولکن هولإ یقولون لا امره الا لله و انه لابد للناس من امیر بر إو فاجر...;(6) این سخن حقى است لکن معناى باطل از آن اراده مى شود, آرى حکم مخصوص خداست ولى این گروه مى گویند حکومت و فرماندهى مخصوص خداست حال آن که مردم به یقین نیازمند امیر و حاکمى هستند خواه نیکوکار یا بدکار (اگر دسترس به حاکم نیکوکار نداشته باشند وجود امیر فاجر بهتر از نبودن حکومت است.)
و این عبرت را همیشه باید در نظر داشت که دشمن با استفاده از شعارهاى متشابه درصدد رسیدن به اهداف خود است و باید در همه شعارها اهداف شعار دهندگان را نیز مورد دقت قرار داد.

O حفظ نظام اسلامى
از نکات درس آموز و مهم در مورد برخورد مولا با خوارج مسئله حفظ نظام اسلامى است. از سیره عملى مولا مى توان فهمید که حضرت حفظ نظام اسلامى را در رإس امور مى دیده است. در همین بحث نمونه هاى فراوانى در این زمینه مى توان یافت که به دو نمونه از آنها اشاره مى کنیم:
1ـ امیرمومنان على(ع) با اصل حکمیت مخالف بود و تمام تلاش خود را به کار برد که این مسئله تحقق نیابد, ولى خوارج نادان و خشک سر مخالفت کردند , این صریح کلام مولى على(ع) است که:
((اما بعد فان معصیه الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحیره و تعقب الندامه و قد کنت امرتکم فى هذه الحکومه امرى و نخلت لکم مخزون رإیى لو کان یطاع لقصیر امر فابیتم على ابإ المخالفین الجفاه والمنابذین العصاه;(7) اما بعد همانا مخالفت با نصیحت گذار دلسوز و داناى باتجربه موجب حسرت است و پشیمانى در پى خواهد داشت. من در مسئله حکمیت فرمان لازم را به شما صادر کردم و خالصانه نظر واقعى خود را اعلام داشتم اى کاش مورد پذیرش قرار مى گرفت (امام اینجا از ضرب المثل استفاده کرده است لو کان یطاع لقصیر امر... قصیر مرد فهمیده و هشیارى بود که در یک ماجراى تاریخى با نظریه او مخالفت کردند و گرفتار خسارت شدیدى شدند) ولى شما مانند مخالفان جفاکار و تبهکاران بى ریشه آن را نادیده اندیشید و دور افکندید.))
این واقعیت دردناک تاریخى است که در آستانه پیروزى کامل مولى على(ع) به مجرد آن که قرآنها بالاى نیزه رفت, 20000 نفر از سپاهیان امام در حالى که شمشیرهایشان را بر دوش گذاشته و اثر سجده در پیشانى شان نمایان بود نزد حضرت آمدند و او را با نام نه با لقب امیرالمومنین صدا کردند و گفتند: ((یا على اجب القوم الى کتاب الله اذا دعیت الیه و الا قتلناک کما قتلنا ابن عفان لنفعلنها ان لم تجبهم;(8) اى على! دعوت این قوم را براى حکمیت کتاب الله بپذیر! و الا تو را مى کشیم همان گونه که عثمان را کشتیم , سوگند به خدا اگر دعوت آنها , اصحاب معاویه را اجابت ننمایى, این کار را مى کنیم!!))
اینجا با این که مولى با حکمیت مخالف بود لیکن براى حفظ اساس نظام اسلامى که تجلى در نظام علوى داشت به آن تن داد! آیا این پذیرش توجیهى جز حفظ اساس نظام دارد؟!
2ـ از سوى دیگر وقتى نصیحتها اثر نکرد, پیکهاى گوناگون نصیحت ناکام ماند مولى براى حفظ اساس نظام با آن درگیر شد و قهرآمیز با آنان برخورد کرد. و نزدیک به چهار هزار نفر از براندازان را قلع و قمع کرد, کارى که لازمه حفظ نظام است. هیچ نظامى در برابر براندازان دست روى دست نمى گذارد تا براندازى کاملا تحقق یابد! کدام نظام حکومتى را سراغ دارید که با براندازان با مهر و رإفت برخورد کند که نظام علوى هم آنچنان باشد. آن انعطاف و این قهر مولى على(ع) هر دو ریشه در یک مبناى مهم فقهى دارد که امام راحل عظیم الشإن بارها بر آن تإکید مى کرد و مى فرمود که حفظ نظام در رإس امور است و در سخنى فرمودند: ((این مسئله که نظام در اهداف خود جدى است و با هیچ کس شوخى ندارد و در صورت به خطر افتادن ارزشهاى اسلامى با هر کس در هر موقعیت قاطعانه برخورد مى نماید باید به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر براى تمامى دست اندرکاران و مردم تبلیغ گردد))(9).
اصولا در مدیریت یک نظام پیوسته صالح و اصلح مطرح است و پیوسته بد و بدتر و نقش مدیر و رهبر در حقیقت تشخیص اصلح و امر به آن و گزینش بد در برابر بدتر است این صریح سخن مولى(ع) است که فرمود: ((لیس العاقل من یعرف الخیر من الشر بل العاقل من یعرف خیر الشرین;(10) عاقل کسى نیست که خیر را از شر بشناسد بلکه عاقل کسى است که بهترین دو شر را تشخیص دهد.))
در روایتى امام على(ع) 33 امر خلاف شرع را نام مى برد که نتوانست در زمان حکومت الهى خود با آنها مقابله کند.(11) همانها که در طول حکومتش خون به دل حضرت کردند نگذاشتند, حضرت با این امور خلاف شرع مقابله کند و براى حفظ اساس نظام علوى دندان روى جگر گذاشت و تحمل کرد. این سیرت والاى علوى پاسخى است به کسانى که تا چند مورد خلاف شرع را مشاهده مى کنند بلافاصله منطقشان این مى شود که یا صد در صد اسلام اجرا شود و یا هیچ!! و مى گویند پس حکومت اسلامى نباشد!
منطق علوى این نبود. منطق حضرت این بود که تمام تلاشم را براى اجراى تمام احکام دین به کار مى گیرم اما اگر مرا نگذاشتند و نتوانستم به این آرمان بلند برسم به هر مقدار از احکام اسلام را که در حد توان است اجرا مى کنم ولى نمى گذارم اساس نظام آسیب ببیند!!
براستى کسانى که با دیدن عدم رعایت موازین دینى در برخى عرصه ها با اصل نظام درستیز در مىآیند به چه مى اندیشند؟!
اگر خداى ناکرده این نظام اسلامى آسیب ببیند احکام اسلام اجرا مى شود؟ هرگز! دشمنان زخم خورده اسلام در صورت آسیب پذیرى نظام اسلامى قطعا اجازه نخواهند داد تا سالیان طولانى اسمى از اجراى احکام دین برده شود!
این سیرت علوى درس امروز و همیشه ماست که با تمام قوا براى تحقق احکام اسلام بکوشیم و اگر در این جهت ناکام ماندیم اساس نظام اسلامى را حفظ کنیم تا از رهگذر اقتدار نظام اسلامى زمینه اجراى تمام احکام اسلام فراهم گردد. ان شإالله.

پى نوشت ها:
1 . ارشاد شیخ مفید, 1 / ;148 اعلام الورى 1 / ;387 کشف الغمه, 1 / ;225 موسوعه الامام على بن ابى طالب, ج6, از ص308 ـ 313.
2 . المناقب ابن شهر آشوب, ج3 / ;187 موسوعه الامام على بن ابى طالب ج;6 ص313.
3 . کهف / 103 ـ 104.
4 . نهج البلاغه, حکمت 323.
5 . انفال / 48.
6 . نهج البلاغه, خطبه40.
7 . نهج البلاغه, خطبه 35.
8 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج2, ص256 تا 206.
9 . صحیفه نور, ج21, ص113.
10 . میزان الحکمه, ج5, ص2047 ((عقل)).
11. روضه کافى, ص58 تا 63.

تبلیغات