آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

 

اى یوسف زهرا که صدها هزار یوسف از حسن جمالت حیران شده و هزاران خویشتن دار صبور از عشق دیدارت, گریبانها را شکافته که: اى پیداى پنهان! رخ بنما, خود را هویدا کن.. شمع افروز, ظلمت ها را پنهان کن.. ابرهاى تیره بلا را که باران حوادث بر سر یاران مى بارد, پس زن, بر باد ده, با آفتاب رخت, دل عشاقان را امیدبخش که هم اینک شور و شر و خوف و ضر فراگیر شده و امن و امان از میان رفته; تنها یک روزنه امید دوستانت را نوید مى دهد و تحمل سهمگین ترین رنج و بلا را بر آنان هموار مى سازد که برق ذوالفقار على را در دست با قدرتت ببینند و چشم هاى رمد دیده به نور جمال دل آرایت روشن گردد.
اى آب زندگانى و اى دریاى بى کران اسمإ و معانى! از ندیدنت دیده هایمان گریان و اشکهایمان چون باران است. اى نوح! اى ربان کشتى اهل بیت! غرق زدگان را دریاب و کشتى را از طوفان بلا برهان. اى نور برگزیده حق که انوار مصطفى و مرتضى از نور رخت نمایان است, مى ناب ولایت را بى ساغر و پیاله به ما بیاشامان تا زعشقت بیشتر مخمور ومست گردیم که این راه, همى عاشق مى خواهد نه عاقل و سرمست مى خواهد نه خامل.
اى نفحه الرحمن! از آن دم مسیحائیت نفحه اى رحمانى بر قلوبمان بنواز که حیات تازه بگیرد, شکوفا گردد, به طرب آید و رقص کنان بر شب پره هاى دیو صفت بتازد و ددان را از سر راه خوبان بردارد تا همه انسیان و پریان بر کف پایت سر نهند و چون تو لب بگشایى استادان سخن و ادیبان بیان لب فرو بندند و چون تو دستور دهى, فرمان اطاعت تو برند چرا که خسروان جهان خاک پایت را تاج بر سر نهند و آسمان و زمین بر سایر افلاک فخر ریزند که تو را در بر دارند هرچند تمام افلاک و فلک الافلاک به وجود ذیجودت زنده اند و سرخوش, و زمین و زمان و خور و ماه و انس و جان و فرشته و پرى, همه از پرتو رویت فروغ گیرند و به حرکت و نشاط درآیند.
اى راز خلقت خداوندى! به جان تو سوگند که آدم و حوا براى به دنیا آوردن تو طرف از لذات بهشتى بستند و به دنیاى خاکى فرود آمدند و خضر جهان پیما, سیر آب حیات را با لعل لبت آغاز کرد و موساى کلیم با عشق دیدارت راه طور سینا را پیمود و محمد(ص), جاودانه ترین و کاملترین انسان در آسمان و زمین براى سلامتى تو پیوسته دعا و نیایش مى کرد و آرزوى دیدنت را داشت. تو کیستى که همه تو را مى خواهند و همه یاد تو کنند. تو کیستى که ما همه در دریاى هجرانت غرق شده ایم و تنها ساحل وصالت ما را از غرق شدن برهاند.
تو کیستى؟
تو طبیب درد بى درمانى. تو رفیق راه بى پایانى, تو جان و هم جانانى, تو چراغ عالم افروز جاودانى, تو در گوهر رحمانى, تو سر حقى و راز آفرینش, بلکه تو تجلى جمال حقى و آواى نداى حق.
اندرا اى ماه تابان که بى تو ماه خسوف گشته و آفتاب کسوف. تا خیالت بر سنگ خارا افتد, رود روان از آن جارى گردد و تا شعاع نافذ دیده ات بر صخره صفا افتد , همچون لعلى شهوار بدرخشد و تا از سر لطف بر قلب تاریک ما نظرى کنى, نور قرآن در آن پدید آید و جاودانگى یابد. اى که رویت چو گل محمدى و زلف مویت شاخ شمشاد بوستان على, اگر غمگین فراقت باشیم, هرچند از فراقت مى سوزیم, جانمان آن لحظه به جان تو قسم, شاد و خوش است که به یاد تو است, چه رسد آفتاب رخ بتابد و عاشقان کویت بر سر پایت جان سپارند تا آنگه ((غطا)) که برداشته شود و با ((بصر حدید)) به جمالت نظاره کنند و نور محمد و على و حسن و حسین و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن را در گوشه گوشه رخسارت, با جان دل و با دیده بصیرت بین ببینند که آن فوز اعظم و حیات اکمل است. اى قبله حوایج و اى کعبه آمال! امشب که شب ولادت تو است محبان و دوستانت , گرد هم مىآیند تا در این عید فرخنده و زیباترین شب سال به هم تبریک و تهنیت گویند و به نیایش و مناجات پروردگار بپردازند شاید مفتح الابواب و قاضى الحاجات به خاطر تو اى جان جانان, نیازهایشان را برطرف سازد و آرزوهایشان را برآورده کند که به خدائى خدا سوگند بالاترین آرزوى مشتاقان و عاشقان, دیدن رویت و شنیدن سخنت و فدا شدن در راه مقدست مى باشد که گر ز آب لطف گلزارهاى دنیا نمى یابد, سالهاى سال گلزارها بى گل نماند و گر گوشه چشمى ز مرحمتت به ما کنى که مست تجلى دیدارت هستیم براى همیشه بر سایر کائنات فخر فروشیم که مورد لطفت قرار گرفتیم و بى گمان سیراب از کوثر ولایتت خواهیم شد تا در صف حشر جزء منتظران به حساب آئیم و بى حساب به روضه رضوان راه یابیم.
داستان ولادت: و اینک, دوستان ! داستان ولادت را بشنوید:
جناب حکیمه خاتون دختر امام جواد علیه السلام داستان ولادت را چنین تعریف مى کند:
امام ابومحمد حسن بن على(عسکرى) علیهما السلام در پى من فرستاد و فرمود: اى عمه مهربان! امشب افطارت را در منزل ما قرار ده چرا که امشب نیمه شعبان است و همانا خداى تعالى حجت خود را در روى زمین, امشب پدید مىآورد.
مادرش کیست؟
نرجس.
جانم به فدایت! اثرى از حاملگى در او نمى بینم!
مطلب همان است که گفتم.
حکیمه, عمه امام عسکرى ادامه مى دهد: خدمت رسیدم و سلام کردم و نشستم, سپس نرجس خاتون وارد شد و خواست براى احترام, کفشم را از پایم درآورد و به من گفت: سرورم! حال شما چه گونه است؟
جواب دادم: بلکه تو سرور من و سرور خاندان من هستى.
با تعجب روى به من کرده گفت: این چه حرفى است که مى زنید؟
گفتم: دخترم! امشب خداى تبارک و تعالى به تو فرزندى عطا مى کند که سید و سرور اولین و آخرین است.
حکیمه خاتون گوید: او خجالت کشید و سخنى نگفت. من هم نماز عشا را به جاى آوردم و سپس افطارم را در منزل امام تناول کردم و به سوى رختخواب روانه شدم که مقدارى استراحت کنم.
نیمه شب برخاستم و نماز شب را خواندم. پس از نماز سرى به نرجس خانم زدم, دیدم هیچ اثرى در او نیست. تعقیبات نماز را خواندم, آنگاه دوباره خوابیدم. ناگهان نرجس از خواب بیدار شد و به سرعت نماز شبش را به جاى آورد و به رختخوابش برگشت تا بخوابد. من همچنان دلواپس بودم. بیرون آمدم که فجر کاذب را ببینم, و او پیوسته به خواب خوش فرو رفته بود. در قلبم اندکى تردید افتاد که ناگهان ابومحمد سلام الله علیه صدا زد : عمه! عجله نکن! به زودى این امر انجام خواهد پذیرفت. من شروع به خواندن قرآن کردم, سوره سجده و سوره یاسین را تلاوت مى کردم که ناگهان نرجس خاتون سراسیمه از خواب برخاست, به سوى او دویدم و گفتم: خدا نگهدارت باشد, چه احساسى دارى؟
گفت: احساس وضع حمل.
به او گفتم: قلبت را محکم نگه دار و خود را آماده ساز که مطلب همان است که گفته شد.
سپس مقدارى زمان گذشت و وضع حمل به خوبى انجام شد. آنگاه که فهمیدم آن حضرت به دنیا آمده, لباس را از رویش پس زدم, دیدم به سجده افتاده. او را در بغل گرفتم و با شگفتى یافتم که پاک و پاکیزه, طیب و طاهر است.
امام عسکرى (ع) فریاد زد: عمه! فرزندم را بیاور.
او را به خدمت پدر رساندم. حضرت دستها را پشت کمرش قرار داد و پاهایش را روى سینه خویش , سپس زبان را در کامش نهاد و دست خود را بر چشم و گوش و دست و پایش کشید و فرمود: فرزندم! حرف بزن.
آن نوزاد با زبان فصیح و گویا گفت: ((اشهد ان لا اله الا الله و إشهد ان محمدا رسول الله)), سپس بر امیرالمومنین و یک یک امامان علیهم السلام درود فرستاد و پس از نام پدرش سکوت کرد.
امام عسکرى(ع) فرمود: عمه! او را نزد مادرش ببر تا بر مادر نیز سلام کند, سپس او را بازگردان.
او را نزد مادرش بردم و پس از سلام بر مادر, او را بازگرداندم.
حضرت فرمود: عمه! در روز هفتم ولادتش حتما به دیدار ما بیا.
صبح آن روز در جستجوى نوزاد بودم ولى اثرى از او نیافتم, تعجب کنان عرض کردم: مولایم! قربانت گردم, سرورم را به کجا برده اید؟
فرمود: او را سپردیم به کسى که مادر موسى, موسى را به او سپرد.
روز هفتم که روز موعود بود, طبق دستور امام به خدمتش مشرف شدم, حضرت فرمود: برو فرزندم را بیاور. نوزاد را که در پارچه اى پیچیده بودند , خدمت پدر آوردم. حضرت همان کار سابق را با او انجام داد و زبان را در دهانش گذاشت و فرمود: فرزندم! سخن بگو. آن حضرت پس از ذکر شهادتین و یاد از امامان معصوم علیهم السلام این آیه مبارکه را تلاوت کرد: ((ونرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فى الارض ونرى فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا یحذرون)).
نسیم و ماریه دو خادم امام عسکرى علیه السلام نقل مى کنند که وقتى حجت خدا امام زمان صلوات الله وسلامه علیه از شکم مادر زاده شد و به زمین افتاد, بر دو زانو نشست و دو انگشت سبابه را به سوى آسمان بلند کرد, آنگاه عطسه اى بر او عارض شد, ناگهان فرمود: ((الحمد لله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله)) ستمکاران مى پندارند که حجت خدا (پس از امام عسکرى) وجود ندارد, اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مى شد, هیچ جاى تردیدى باقى نمى ماند.
نسیم خادم همچنین گوید: یک شب از ولادت امام گذشته بود که به دیدارش رفتم, و در حالى که خدمتش نشسته بودم, عطسه اى کردم, فورا حضرت فرمود: ((یرحمک الله)). من بسیار خوشحال شدم که صداى حضرت را شنیدم و مورد لطفش قرار گرفتم.
حضرت ادامه داد: مى خواهى تو را به خاطر عطسه ات بشارتى دهم؟
عرض کردم: بفرمایید.
فرمود: تا سه روز تو از مرگ در امان خواهى بود.
و براى تبرک دو روایت:
شبیه ترین خلق خدا به پیامبر:
رسول خدا(ص) مى فرماید: ((المهدى من ولدى, اسمه اسمى و کنیته کنیتى, إشبه الناس بى خلقا و خلقا, تکون له غیبه و حیره حتى یضل الخلق عن إدیانهم فعند ذلک یقبل کالشهاب الثاقب فیملوها عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا)) مهدى از فرزندان من است, نامش نام من و کنیه اش کنیه من است (که همانا کنیه ابوالقاسم بر کسى جز رسول الله و مهدى موعود روا نیست) او از همه مردم به من شبیه تر است چه از نظر شکل و شمایل و چه از نظر اخلاق و منش. و همانا براى او غیبتى طولانى باشد که مردم را سرگردان سازد تا جایى که بسیارى از دین و آئین خود برگردند و گمراه شوند, آنجاست که همچون شهاب ثاقب نمایان گردد و جهان را پس از آن همه ظلم و ستم, پر از عدل و داد کند.

O شباهت به پیامبران
محمد بن مسلم گوید: بر امام محمد باقر(ع) وارد شدم و در نظر داشتم راجع به ((قائم آل محمد)) از او سوال کنم. قبل از آنکه سخن را آغاز کنم, حضرت ابتدإ فرمود: ((یا محمد بن مسلم! ان فى القائم من آل محمد شبها بخمسه من الرسل: یونس بن متى و یوسف بن یعقوب و موسى و عیسى و محمد صلوات الله علیه و آله و علیهم, فإما شبهه الذى من یونس علیه السلام فرجوعه من غیبته و هو شاب مع کبر السن. و اما شبهه من یوسف علیه السلام فالغیبه من خاصته و عامته و اختفاوه من اخوته و اشکال امره على إبیه یعقوب النبى مع قرب من المسافه بینه و بین إبیه و إهله و شیعته. و إما شبهه من موسى علیه السلام فدوام خوفه و طول غیبته و خفإ ولادته و تعب شیعته من بعده مما لقوا من الاذى و الهوان الى إن إذن الله فى ظهوره و إیده على عدوه. و إما شبهه من عیسى علیه السلام فاختلاف من اختلف فیه حتى قالت طائفه ما ولد و طائفه قالت مات و طائفه قالت قلت و صلب. و إما شبهه من جده المصطفى صلى الله علیه و آله فتجریده السیف و قتله إعدإ الله و إعدإ رسوله والجبارین و الطواغیت و انه ینتصر بالسیف و بالرعب و انه لا ترد له رایه, و ان من علامات خروجه خروج السفیانى من الشام و خروج الیمانى و صیحه من السمإ فى شهر رمضان و مناد ینادى باسمه و اسم إبیه))(اکمال الدین, ص327)
اى محمد بن مسلم ! همانا در قائم آل محمد شباهتهایى با پنج پیامبر وجود دارد:
یونس و یوسف و موسى و عیسى و محمد که درود خدا بر او و اهل بیتش و بر آنان باد.
اما شباهتش به حضرت یونس در این است که یونس پس از غیبتى طولانى به قومش بازگشت در حالى که همچنان قیافه اش جوان بود هرچند عمر زیادى کرده بود.
و اما شباهتش با حضرت یوسف در این است که یوسف از دید نزدیکان وبیگانگان دور شد و از برادرانش پنهان گشت و امرش حتى بر پدرش که پیامبر بود مخفى ماند با این که از آنان و از یاران چندان دور نبود.
اما شباهتش با حضرت موسى در طولانى شدن خوف و هراسش (از اینکه نکند مردم سخن حقش را نپذیرند و از او دورى جویند) و پنهان بودن چگونگى ولادتش و خستگى پیروانش پس از دوریش و اذیت و آزار دیدن آنان از سوى دشمنانش تا آنگاه که خداوند در ظهور و قیامش اذن داد و او را بر دشمنانش چیره ساخت.
و اما شباهتش با حضرت عیسى در اختلاف امتش درباره او مى باشد که گروهى ادعا کردند هنوز متولد نشده و گروهى گفتند از دنیا رفته و گروهى گفتند کشته شده و به دار آویخته شده است.
اما شباهتش با حضرت محمد صلى الله علیه و آله در شمشیر کشیدنش و کشتن دشمنان خدا و دشمنان رسولش و طاغوتان و سرکشان و مفسدان مى باشد و همانا او به توسط شمشیر و جنگ و با ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان پیروز مى شود و هیچ پرچمى در برابر پرچمش بلند نمى شود. و همانا از علامت ظهورش خروج سفیانى از شام و خروج مردى از یمن و شنیدن صیحه اى در آسمان در ماه مبارک رمضان و نداى منادى به نام او و نام پدرش مى باشد.
به امید شنیدن نام مبارکش در ماه مبارک رمضان امسال و به امید دیدن روى تابانش دست دعا و نیایش را به درگاه حضرت منان در این نیمه شعبان بلند کنیم و از او خواهیم ما را جزء جان نثاران مقدمش قرار دهد.
این عید فرخنده بر تمام پیروانش مبارک باد.

تبلیغات