شیرین ترین نام
آرشیو
چکیده
متن
على ! اى شیرین ترین نامى که هنگام رنج, راحت جانى و در تلخى فقر,گنج روانى.
آن کس که تو را دارد از هیچ دردى ننالد و آن کس که از تو جداست گر دو صد بار عمر نوح کند و شبهاى یلدا را با پرستش و نیایش به صبح رساند و هر روز را روزه بدارد, پشیزى ارزش ندارد که تا گذرنامه عبور با امضاى تو نداشته باشد, از پل صراط نگذرد و به بهشت عاشقان راه نیابد.
على ! اى آسایش بخش زندگان و مردگان, صدها هزار جان پیروانت, فداى کلام دلجویت که گفتى: یا حار همدان من یمت یرنى, کاش روزى هزار مرتبه من مردمى تا بدیدمى رویت. جان ما با عشق تو آنچنان گره بسته که براى لحظه اى دیدارت آرزوى مرگ مى کنیم و براى رسیدن به وصالت, رنج و محنت هاى روزگار را با دل و جان مى خریم, ما را دریاب و جرعه اى از شراب طهور کوثرت را به ما بیاشامان تا سرمست از عشق ولایتت براى همیشه زنده بمانیم.
O داستان ولادت
هرچند داستان ولادت امیر المومنین علیه السلام تکرارى است ولى آنقدر دلربا و زیبا و منحصر به فرد است که شنیدنش دل را زنده و کام را شیرین مى سازد بویژه اگر امامى معصوم آن را تعریف کند.
على علیه السلام در روز جمعه 13 ماه رجب (30 سال پس از عام الفیل و ولادت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم) در کعبه, خانه خدا, به دنیا آمد هیچ کس نه قبل از او و نه بعد از او به این شرافت مشرف نشد. اکنون داستان ولادت را از زبان فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام بشنویم که مى فرماید:
عباس بن عبد المطلب (عموى پیامبر و على) همراه با یزید بن قعنب, روبروى کعبه نشسته بودند و با هم مشغول صحبت بودند, که ناگهان فاطمه بنت اسد سلام الله علیها وارد شد و در حالى که به على علیه السلام باردار بود, دو دیده را به آسمان دوخته و در برابر خانه خدا با قاضى الحاجات راز و نیاز مى کرد: ((پروردگارا ! من به تو ایمان دارم و به آنچه از سوى تو بر پیامبرانت نازل فرموده اى و من به تمام پیامبران و کتابهاى آسمانیت مومن هستم. من سخن نیایم حضرت خلیل الله را گواهى مى دهم که خانه عتیقت را بنیان نهاد و آنگاه به این خانه و به حق بنیانگذارش و به حق این جنینى که در شکم من است و با من پیوسته سخن مى گوید و مرا خرسند مى سازد و یقین دارم که او یکى از آیات و نشانه هاى والا و عظیم تو خواهد بود, که ولادتش را بر من آسان گردانى)).
عموى پیامبر ادامه مى دهد: دعاى فاطمه پایان نیافته که ناگهان در کعبه از پشت گشوده شد و فاطمه به درون خانه خدا رفت و شکاف در به اذن خدا بسته شد و ما دیگر او را ندیدیم. تلاش فراوان کردیم که در خانه باز شود و برخى از زنانمان به یارى فاطمه بنت اسد بشتابند ولى بى فایده بود. یقین کردیم که این امرى است الهى و ما را توان دخالت در آن نمى باشد.
سه روز فاطمه بنت اسد مهمان خدا بود و تمام اهل مکه و زنان در چادرها و خانه هایشان در باره این رویداد شگفت بحث و گفتگو مى کردند. پس از گذشت سه روز, همان دیوار خانه دگر بار گشوده شد و فاطمه بنت اسد در حالى که نوزادش را در بغل داشت از آن مکان مقدس خارج شد. آنگاه فاطمه خطاب به مردم مکه چنین فرمود: ((انى فضلت على من تقدمنى من النسإ لان آسیه بنت مزاحم عبدت الله عز وجل سرا فى موضع لا یحب ان یعبد الله فیه الا اضطرارا, و ان مریم بنت عمران هزت النخله الیابسه بیدها حتى اکلت منها رطبا جنیا, و انى دخلت البیت الحرام فاکلت من ثمار الجنه و اوراقها, فلما اردت ان اخرج, هتف بى هاتف: یا فاطمه, سمیه علیا فهو على, و العلى الاعلى یقول: انى شققت اسمه من اسمى و ادبته بادبى و وقفته على غامض علمى و هو الذى یکسر الاصنام فى بیتى, و هو الذى یوذن فوق ظهر بیتى و یقدسنى و یمجدنى, فطوبى لمن احبه و اطاعه و ویل لمن ابغضه و عصاه))(امالى صدوق / ص80)
اى مردم ! همانا خداوند مرا از میان برگزبدگانش برگزید و مرا از زنانى که قبل از من بودند برتر نمود. اگر خداوند آسیه دختر مزاحم را برگزید, او در جائى خدا را عبادت و پرستش مى کرد که جز در حال ضرورت نمى بایست خدا را در آنجا عبادت کند, و اگر مریم دختر عمران درخت خرماى خشکیده را حرکت داد تا خرمائى تازه از آن بگیرد و تناول کند, پس به تحقیق خداوند مرا برگزید و بر آنان فضیلت بخشید زیرا من در خانه او کودکم را به دنیا آوردم و در خانه اش از میوه ها و برگهاى بهشتى مى خوردم و هنگامى که خواستم از خانه خارج شوم مرا ندا داد که: اى فاطمه! نام فرزندت را على بگذار زیرا که او على و والا است و خداوند على اعلى مى فرماید: من نام او را از نام خودم برگرفتم و او را به ادب خود تادیب کردم و بر پنهانیهاى علم و دانشم آگاه ساختم. او کسى است که در خانه ام بت ها را مى شکند و بر پشت بام خانه ام اذان مى گوید. او کسى است که مرا بسیار تسبیح و تمجید و ستایش مى کند, پس خوشا به حال کسى که او را دوست بدارد و اطاعتش کند (و ولایتش را بپذیرد) و واى به حال کسى که او را دشمن بدارد و از امر او سرپیچى و با او مخالفت کند.
عباس بن عبد المطلب گوید: هنگامى که پدرش ابوطالب او را در بر گرفت بسیار خوشحال وبرافروخته شد و خدا را شکر گفت و على علیه السلام به پدرش فرمود: سلام بر تو اى پدر و رحمت و برکات خداوندى بر تو باد. سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شد. على علیه السلام حرکت کرد و به روى حضرت تبسم نمود و عرض کرد: سلام بر تو اى رسول خدا و رحمت و برکات خداوند بر تو باد. آنگاه به اذن خداوند این آیات را تلاوت کرد: ((بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المومنون الذین هم فى صلاتهم خاشعون...)) پس پیامبر فرمود: آرى ! در راه تو و در پرتو ولایت تو,مومنین رستگار و پیروز مى شوند زیرا به خدا سوگند تو امیر و فرمانرواى آنان هستى و تو راهنما و دلیلشان مى باشى و بوسیله تو هدایت مى شوند.
راستى این همه فضیلت و اعجاز در چه کسى جز على یافت مى شود. در خانه خاص خدا زاده شود و در دامن برترین انسان کامل حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله پرورش یابد و خداوند او را با ادب خود تادیب کند ((ادبنى ربى فاحسن تادیبى)) و بشارتش دهد که تو و شیعیانت رستگارید. شیعیان على ! به خود ببالید از این بشارت قدسى و دل خوش دارید به ولایت على.
انس بن مالک گوید: از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود:
((پیش از خلقت آدم به دو هزار سال, من و على بر طرف راست عرش خدا, تسبیح او مى گفتیم. پس هنگامى که خداوند آدم را آفرید ما را در صلب او قرار داد و همچنان ما در اصلاب پاک و رحمهاى مطهر منتقل مى شدیم تا به صلب عبد المطلب رسیدیم, سپس ما را دو قسمت کرد, نیمى را در صلب عبدالله قرار داد و نیمى در صلب ابو طالب. و همانا خداوند پیامبرى و رسالت را به من عطا فرمود و جانشینى و وصایت را به على بخشید, سپس دو نام از نامهاى مبارک خود را براى ما برگزید, پس خداوند محمود است و من محمد و خداوند على است و این على.))(امالى طوسى)
على علیه السلام با آن همه عظمت و مقام که مردم آن زمان خود شاهد آن بودند و دیدند که رسول خدا(ص) به مناسبت و بدون مناسبت نام على را مى آوردو از او به عظمت یاد مى کند و در مدح و منقبتش سخنان گهربار مى گوید و پیوسته از مردم مى خواهد از او پیروى و تبعیت کنند که او از همه والاتر و بالاتر و علم و دانشش افزونتر و مقامش برتر است و از یاران و اصحابش جدا مى خواهد ولایت على را با دل و جان پذیرا باشند که او خلیفه و جانشین و وصى پیامبر است.. با این حال, چقدر تاریخ سیاه و ننگین است که مى بینید پس از رحلت رسول خدا تمام وصیت و سفارشهاى آن حضرت را نادیده گرفتند و نه تنها از على دور شدند که او را خانه نشین کردند و حتى خانه اش را که خانه رسول الله بود سوزاندند و آنقدر با او و خاندان پاک و مطهرش, دشمنى و عداوت کردند تو گوئى رسول الله امر به دشمنى کرده است نه محبت و خداوند به جاى ((الموده فى القربى)) العداوه فى القربى - و العیاذ بالله - در قرآن کریم ذکر کرده است و آنقدر دشمنى و کینه على افزون شد و مخالفت ها بالا گرفت که حتى در چهار سال خلافت ظاهرى حضرت نیز با او پیکار و کارزار نمودند و لحظه اى او را رها نکردند. و على رغم تمام کینه ها و عداوت ها, زمین و زمان و آفاق و آسمان پر است از فضیلت على و مالامال است از منقبت او, چه با شعر و چه با نثر, چه با تاویل و تفسیر آیه و چه با ذکر روایت, چه نزد خواص و چه نزد عوام.
ابن ابى الحدید معتزلى در این زمینه - در جلد اول شرح نهج البلاغه اش - سخن شیوائى دارد. او مى نویسد:
((قد علمت انه استولى بنو امیه على سلطان الاسلام فى شرق الارض و غربها و اجتهدوا بکل حیله فى اطفإ نور الله و التحریض علیه و وضع المعایب و المثالب له, و لعنوه على جمیع المنابر, و توعدوا مادحیه بل حبسوهم و قتلوهم و منعوا من روایه حدیث یتضمن له فضیله, او یرفع له ذکرا حتى خطروا ان یسمى احد باسمه, فما زاده ذلک الا رفعه و سموا و کان کالمسک کلما ستر انتشر عرفه)) - همانگونه که مى دانى بنى امیه بر شرق و غرب جهان اسلام مسلط شدند و با تمام توان, در خاموش کردن نور على علیه السلام و تحریک افکار عمومى بر ضد او تلاش کردند و با دروغ و تزویر, عیبها و نقایصى را به او نسبت دادند و بر فراز تمام منبرها به او ناسزا گفتند و او را لعن کردند و مداحان و دوستانش را تهدید نمودند, بلکه آنان را به حبس کشانده و گاهى به قتل رساندندو از نقل و بازگوئى هر حدیث و روایتى که در تعریف و مدح او بود, مخالفت کردند تا جائى که کسى توانائى آن را نداشت که نام على را بر فرزندانش بگذارد ولى تمام این تلاشها و کوششها به جائى نرسید بلکه بر بلندى مقام و عظمت او افزود همچون مشک ناب که اگر سرپوش نیز بر آن نهند, بوى خوشش از هرسوى پراکنده گردد.
و اینک در سالروز ولادت با سعادت على علیه السلام, جشن مى گیریم و به یکدیگر تبریک و تهنیت مى گوئیم و خرسندیم از اینکه خداوند ما را جزء پیروان و عاشقان و محبانش قرار داد تا ان شإ الله از شفاعتش در روز رستاخیز بهره مند گردیم که همانا در صف آراى محشریان, شیعیانش به افتخار ولایتش بر دیگر مردمان به خود مى بالند, به امید اینکه ما را نیز در جمله شیعیانش بپذیرد و از شفاعتش و شفاعت فرزندانش محروم نگردیم.
آمین رب العالمین.
آن کس که تو را دارد از هیچ دردى ننالد و آن کس که از تو جداست گر دو صد بار عمر نوح کند و شبهاى یلدا را با پرستش و نیایش به صبح رساند و هر روز را روزه بدارد, پشیزى ارزش ندارد که تا گذرنامه عبور با امضاى تو نداشته باشد, از پل صراط نگذرد و به بهشت عاشقان راه نیابد.
على ! اى آسایش بخش زندگان و مردگان, صدها هزار جان پیروانت, فداى کلام دلجویت که گفتى: یا حار همدان من یمت یرنى, کاش روزى هزار مرتبه من مردمى تا بدیدمى رویت. جان ما با عشق تو آنچنان گره بسته که براى لحظه اى دیدارت آرزوى مرگ مى کنیم و براى رسیدن به وصالت, رنج و محنت هاى روزگار را با دل و جان مى خریم, ما را دریاب و جرعه اى از شراب طهور کوثرت را به ما بیاشامان تا سرمست از عشق ولایتت براى همیشه زنده بمانیم.
O داستان ولادت
هرچند داستان ولادت امیر المومنین علیه السلام تکرارى است ولى آنقدر دلربا و زیبا و منحصر به فرد است که شنیدنش دل را زنده و کام را شیرین مى سازد بویژه اگر امامى معصوم آن را تعریف کند.
على علیه السلام در روز جمعه 13 ماه رجب (30 سال پس از عام الفیل و ولادت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم) در کعبه, خانه خدا, به دنیا آمد هیچ کس نه قبل از او و نه بعد از او به این شرافت مشرف نشد. اکنون داستان ولادت را از زبان فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام بشنویم که مى فرماید:
عباس بن عبد المطلب (عموى پیامبر و على) همراه با یزید بن قعنب, روبروى کعبه نشسته بودند و با هم مشغول صحبت بودند, که ناگهان فاطمه بنت اسد سلام الله علیها وارد شد و در حالى که به على علیه السلام باردار بود, دو دیده را به آسمان دوخته و در برابر خانه خدا با قاضى الحاجات راز و نیاز مى کرد: ((پروردگارا ! من به تو ایمان دارم و به آنچه از سوى تو بر پیامبرانت نازل فرموده اى و من به تمام پیامبران و کتابهاى آسمانیت مومن هستم. من سخن نیایم حضرت خلیل الله را گواهى مى دهم که خانه عتیقت را بنیان نهاد و آنگاه به این خانه و به حق بنیانگذارش و به حق این جنینى که در شکم من است و با من پیوسته سخن مى گوید و مرا خرسند مى سازد و یقین دارم که او یکى از آیات و نشانه هاى والا و عظیم تو خواهد بود, که ولادتش را بر من آسان گردانى)).
عموى پیامبر ادامه مى دهد: دعاى فاطمه پایان نیافته که ناگهان در کعبه از پشت گشوده شد و فاطمه به درون خانه خدا رفت و شکاف در به اذن خدا بسته شد و ما دیگر او را ندیدیم. تلاش فراوان کردیم که در خانه باز شود و برخى از زنانمان به یارى فاطمه بنت اسد بشتابند ولى بى فایده بود. یقین کردیم که این امرى است الهى و ما را توان دخالت در آن نمى باشد.
سه روز فاطمه بنت اسد مهمان خدا بود و تمام اهل مکه و زنان در چادرها و خانه هایشان در باره این رویداد شگفت بحث و گفتگو مى کردند. پس از گذشت سه روز, همان دیوار خانه دگر بار گشوده شد و فاطمه بنت اسد در حالى که نوزادش را در بغل داشت از آن مکان مقدس خارج شد. آنگاه فاطمه خطاب به مردم مکه چنین فرمود: ((انى فضلت على من تقدمنى من النسإ لان آسیه بنت مزاحم عبدت الله عز وجل سرا فى موضع لا یحب ان یعبد الله فیه الا اضطرارا, و ان مریم بنت عمران هزت النخله الیابسه بیدها حتى اکلت منها رطبا جنیا, و انى دخلت البیت الحرام فاکلت من ثمار الجنه و اوراقها, فلما اردت ان اخرج, هتف بى هاتف: یا فاطمه, سمیه علیا فهو على, و العلى الاعلى یقول: انى شققت اسمه من اسمى و ادبته بادبى و وقفته على غامض علمى و هو الذى یکسر الاصنام فى بیتى, و هو الذى یوذن فوق ظهر بیتى و یقدسنى و یمجدنى, فطوبى لمن احبه و اطاعه و ویل لمن ابغضه و عصاه))(امالى صدوق / ص80)
اى مردم ! همانا خداوند مرا از میان برگزبدگانش برگزید و مرا از زنانى که قبل از من بودند برتر نمود. اگر خداوند آسیه دختر مزاحم را برگزید, او در جائى خدا را عبادت و پرستش مى کرد که جز در حال ضرورت نمى بایست خدا را در آنجا عبادت کند, و اگر مریم دختر عمران درخت خرماى خشکیده را حرکت داد تا خرمائى تازه از آن بگیرد و تناول کند, پس به تحقیق خداوند مرا برگزید و بر آنان فضیلت بخشید زیرا من در خانه او کودکم را به دنیا آوردم و در خانه اش از میوه ها و برگهاى بهشتى مى خوردم و هنگامى که خواستم از خانه خارج شوم مرا ندا داد که: اى فاطمه! نام فرزندت را على بگذار زیرا که او على و والا است و خداوند على اعلى مى فرماید: من نام او را از نام خودم برگرفتم و او را به ادب خود تادیب کردم و بر پنهانیهاى علم و دانشم آگاه ساختم. او کسى است که در خانه ام بت ها را مى شکند و بر پشت بام خانه ام اذان مى گوید. او کسى است که مرا بسیار تسبیح و تمجید و ستایش مى کند, پس خوشا به حال کسى که او را دوست بدارد و اطاعتش کند (و ولایتش را بپذیرد) و واى به حال کسى که او را دشمن بدارد و از امر او سرپیچى و با او مخالفت کند.
عباس بن عبد المطلب گوید: هنگامى که پدرش ابوطالب او را در بر گرفت بسیار خوشحال وبرافروخته شد و خدا را شکر گفت و على علیه السلام به پدرش فرمود: سلام بر تو اى پدر و رحمت و برکات خداوندى بر تو باد. سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شد. على علیه السلام حرکت کرد و به روى حضرت تبسم نمود و عرض کرد: سلام بر تو اى رسول خدا و رحمت و برکات خداوند بر تو باد. آنگاه به اذن خداوند این آیات را تلاوت کرد: ((بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المومنون الذین هم فى صلاتهم خاشعون...)) پس پیامبر فرمود: آرى ! در راه تو و در پرتو ولایت تو,مومنین رستگار و پیروز مى شوند زیرا به خدا سوگند تو امیر و فرمانرواى آنان هستى و تو راهنما و دلیلشان مى باشى و بوسیله تو هدایت مى شوند.
راستى این همه فضیلت و اعجاز در چه کسى جز على یافت مى شود. در خانه خاص خدا زاده شود و در دامن برترین انسان کامل حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله پرورش یابد و خداوند او را با ادب خود تادیب کند ((ادبنى ربى فاحسن تادیبى)) و بشارتش دهد که تو و شیعیانت رستگارید. شیعیان على ! به خود ببالید از این بشارت قدسى و دل خوش دارید به ولایت على.
انس بن مالک گوید: از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود:
((پیش از خلقت آدم به دو هزار سال, من و على بر طرف راست عرش خدا, تسبیح او مى گفتیم. پس هنگامى که خداوند آدم را آفرید ما را در صلب او قرار داد و همچنان ما در اصلاب پاک و رحمهاى مطهر منتقل مى شدیم تا به صلب عبد المطلب رسیدیم, سپس ما را دو قسمت کرد, نیمى را در صلب عبدالله قرار داد و نیمى در صلب ابو طالب. و همانا خداوند پیامبرى و رسالت را به من عطا فرمود و جانشینى و وصایت را به على بخشید, سپس دو نام از نامهاى مبارک خود را براى ما برگزید, پس خداوند محمود است و من محمد و خداوند على است و این على.))(امالى طوسى)
على علیه السلام با آن همه عظمت و مقام که مردم آن زمان خود شاهد آن بودند و دیدند که رسول خدا(ص) به مناسبت و بدون مناسبت نام على را مى آوردو از او به عظمت یاد مى کند و در مدح و منقبتش سخنان گهربار مى گوید و پیوسته از مردم مى خواهد از او پیروى و تبعیت کنند که او از همه والاتر و بالاتر و علم و دانشش افزونتر و مقامش برتر است و از یاران و اصحابش جدا مى خواهد ولایت على را با دل و جان پذیرا باشند که او خلیفه و جانشین و وصى پیامبر است.. با این حال, چقدر تاریخ سیاه و ننگین است که مى بینید پس از رحلت رسول خدا تمام وصیت و سفارشهاى آن حضرت را نادیده گرفتند و نه تنها از على دور شدند که او را خانه نشین کردند و حتى خانه اش را که خانه رسول الله بود سوزاندند و آنقدر با او و خاندان پاک و مطهرش, دشمنى و عداوت کردند تو گوئى رسول الله امر به دشمنى کرده است نه محبت و خداوند به جاى ((الموده فى القربى)) العداوه فى القربى - و العیاذ بالله - در قرآن کریم ذکر کرده است و آنقدر دشمنى و کینه على افزون شد و مخالفت ها بالا گرفت که حتى در چهار سال خلافت ظاهرى حضرت نیز با او پیکار و کارزار نمودند و لحظه اى او را رها نکردند. و على رغم تمام کینه ها و عداوت ها, زمین و زمان و آفاق و آسمان پر است از فضیلت على و مالامال است از منقبت او, چه با شعر و چه با نثر, چه با تاویل و تفسیر آیه و چه با ذکر روایت, چه نزد خواص و چه نزد عوام.
ابن ابى الحدید معتزلى در این زمینه - در جلد اول شرح نهج البلاغه اش - سخن شیوائى دارد. او مى نویسد:
((قد علمت انه استولى بنو امیه على سلطان الاسلام فى شرق الارض و غربها و اجتهدوا بکل حیله فى اطفإ نور الله و التحریض علیه و وضع المعایب و المثالب له, و لعنوه على جمیع المنابر, و توعدوا مادحیه بل حبسوهم و قتلوهم و منعوا من روایه حدیث یتضمن له فضیله, او یرفع له ذکرا حتى خطروا ان یسمى احد باسمه, فما زاده ذلک الا رفعه و سموا و کان کالمسک کلما ستر انتشر عرفه)) - همانگونه که مى دانى بنى امیه بر شرق و غرب جهان اسلام مسلط شدند و با تمام توان, در خاموش کردن نور على علیه السلام و تحریک افکار عمومى بر ضد او تلاش کردند و با دروغ و تزویر, عیبها و نقایصى را به او نسبت دادند و بر فراز تمام منبرها به او ناسزا گفتند و او را لعن کردند و مداحان و دوستانش را تهدید نمودند, بلکه آنان را به حبس کشانده و گاهى به قتل رساندندو از نقل و بازگوئى هر حدیث و روایتى که در تعریف و مدح او بود, مخالفت کردند تا جائى که کسى توانائى آن را نداشت که نام على را بر فرزندانش بگذارد ولى تمام این تلاشها و کوششها به جائى نرسید بلکه بر بلندى مقام و عظمت او افزود همچون مشک ناب که اگر سرپوش نیز بر آن نهند, بوى خوشش از هرسوى پراکنده گردد.
و اینک در سالروز ولادت با سعادت على علیه السلام, جشن مى گیریم و به یکدیگر تبریک و تهنیت مى گوئیم و خرسندیم از اینکه خداوند ما را جزء پیروان و عاشقان و محبانش قرار داد تا ان شإ الله از شفاعتش در روز رستاخیز بهره مند گردیم که همانا در صف آراى محشریان, شیعیانش به افتخار ولایتش بر دیگر مردمان به خود مى بالند, به امید اینکه ما را نیز در جمله شیعیانش بپذیرد و از شفاعتش و شفاعت فرزندانش محروم نگردیم.
آمین رب العالمین.