پرتوهاى پرهیزگارى زندگى اندیشه و اخلاق شهید قدوسى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تماشاى تزکیه
شهید آیه الله قدوسى در زمره وارستگانى است که به دو بال علم و تقوا مجهز بود و با این توانایى فکرى و معنوى معلم اخلاق, اسوه تعهد, مقاومت و همت براى شاگردان خویش و جامعه اسلامى گردید. او با ایمانى ناب و اعمالى صالح در بیکرانگى توحید, آرامش روحى و لذت ملکوتى را احساس مى نمود, ایمان به سراى جاوید و یقین به قیامت در زندگى و اعمالش کاملا مشهود بود و با روى آوردن به مستحبات و ذکر و انس با خداوند و توسل به خاندان عصمت و طهارت به حالات عرفانى و بصیرت باطنى و صفاى درونى دست یافته بود. بارها مى گفت خدا را باید یافت نه آنکه دانست و این ویژگى عنایت مى خواهد, عقیده اش بر این بود که وقتى خداوند و ارزشهاى توحیدى در میان آمد باید تمام علایق خودى و گروهى و منافع فردى به کنار روند و این حالت به آسانى تحقق نمى یابد و به مواظبت, تزکیه, مراقبت نفس و عبودیت نیاز دارد و خودش این گونه بود و مدام خود را در محضر خدا مى دید. او استادى وارسته, متفکرى متعهد, آگاه ضمیرى مخلص, هدایت کننده اى مدبر و مبارزى قاطع در برابر اهل عناد بود, دانشورى پارسا به شمار مىآمد که در هاله اى از گمنامى و مظلومیت قرار داشت و البته این خصوصیت را خود, آگاهانه و قاطعانه برگزیده بود. اصرار وافر داشت که هرگز خویش را مطرح نکند و حتى در برابر تیر تهمت ها و اهانت هایى که نسبت به ایشان نشانه مى رفت حاضر به دفاع از خود نمى گردید. در وجود این مرد خدا صفات و ویژگى هاى برجسته اخلاقى متعددى نهفته بود و مجموعه صفات نیکى که آن شهید بزرگوار داشت به گونه اى است که تک تک آن خصال هم به این کیفیت در دیگران از نوادر است.
مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله العظمى خامنه اى (دام عمره) خاطر نشان نموده اند ((چند خصوصیت در ایشان وجود داشت که نه تنها من بلکه همه را جذب مى کرد, یکى از آنها صداقت و صفاى این مرد بود, مردى بود صریح, صادق, صاف و نسبت به آنچه که احساس وظیفه مى کرد به شدت پى گیر و علاقه مند.))(1)
جویبار ابرار
شهرستان ((نهاوند)) در جنوب همدان واقع است, در این شهر مسلمانان در برابر ساسانیان به فتح الفتوح رسیدند و توانستند تعلیمات پربار مکتب اسلام را در سرزمین ایران منتشر کنند, از آن زمان این دیار در دل خود ابرارى نیک نهاد را پرورش داد که به منظور نشر فرهنگ دینى و گسترش تعالیم قرآن و اهل بیت(ع) از خود اهتمامى ویژه بروز دادند و صفحاتى از تاریخ را درخشان و زرین نمودند و از خویشتن نامى نیک بر جاى نهادند.
آخوند ملاحسین در زمره عالمانى است که از این دیار برخاست, او را به فضیلت و تقوا مى شناختند, برادرش آخوند ملا على اکبر نیز از عارفان برجسته است که گرچه در سنین جوانى دارفانى را وداع گفت اما مردم او را به عنوان فردى صاحب کرامات مى شناختند, آیه الله آخوند ملا احمد قدوسى فرزند ملاحسین پس از سپرى کردن دوران کودکى و نوجوانى و پشت سر نهادن تحصیلات مقدماتى به نجف اشرف رهسپار گردید و به مدت بیست سال در جوار بارگاه امیرمومنان(ع) از محضر اساتیدى چون میرزاى شیرازى, میرزا حبیب الله رشتى, آخوند ملامحمد کاظم خراسانى بهره گرفت و پس از احراز مقام شامخ اجتهاد در سال 1277هـ.ش به نهاوند بازگشت, او چندان در تحصیل علوم خود را در فشار و سختى نهاد که سلامتى خویش را به مخاطره افکند, خودش مى گوید: هنگامى که در حجره بودم چه بسا شب ها تا صبح مطالعه مى کردم و متوجه نمى شدم در چه ساعتى از شب هستم, ناگهان مشاهده مى کردم سپیده سر زده و غذایى که براى شام روى چراغ نفتى گذاشته ام سوخته و از بین رفته و بدون شام این اوقات را سپرى کرده ام وپول دیگرى براى تهیه غذا ندارم و چنین شب هایى را گرسنه مى گذرانیدم. او سال هاى متمادى دور از خانواده و در شرایط مشحون از مشقت تنها به منظور انجام وظیفه دینى به کسب علوم حوزوى پرداخت و با وجود درجه اجتهاد و این که قادر بود با چنین مقام علمى در مراکز مهم کشور از موقعیت بسیار بهترى برخوردار شود تنها به منظور اطاعت از امور پدر به زادگاه خویش آمد و تا آخر عمر در آنجا به نشر فرهنگ اسلام و هدایت مردم مشغول بود, وى با وجود تمکن مالى در زندگى شخصى روزگار را با نهایت زهد و ساده زیستى طى مى کرد و در حالى که انبارهایى از محصولات غذایى گوناگون داشت و خانواده, خویشاوندان, همسایگان و دیگران از آنها استفاده مى کردند به نان و پنیرى اکتفا مى کرد ساعات زندگى او بر دو بخش تقسیم شده بود, بخشى را به اجراى حدود الهى, قضاوت, حل اختلافات و رسیدگى به امور اجتماعى مردم مى پرداخت و قسمتى دیگر از اوقات او صرف مطالعه و عبادت مى گردید, آنچنان با عبادات و راز و نیاز با معبود انس داشت و این حالت ملکه اش گردیده بود که گاهى در حالت خواب با صداى بلند نماز مى خواند و کسانى که در اطرافش بودند صداى قرائت حمد و سوره او را مى شنیدند.(2)
آن اسوه پارسایى سالها مورد توجه اهل فضل و بسیارى از اهالى نهاوند در مسایل شرعى و اجتماعى بود و مرحوم آیه الله بروجردى که در آن اوقات هنوز در بروجرد اقامت داشت بارها هنگام بروز مشکلات علمى و فرهنگى به نهاوند مسافرت مى نمود تا با بهره گیرى از دانش و بینش آن مرحوم دشوارىهاى پیش آمده را حل و فصل نماید و این مطلبى است که خود آن فقیه فرزانه و مرجع عالیقدر جهان تشیع بدان تصریح فرموده است, یادآور مى شود در نجف اشرف آیه الله بروجردى از هم بحث هاى مرحوم آیه الله شیخ احمد قدوسى بود و در آنجا به مقام علمى و قدرت فکرى و درجه تقواى این عالم ربانى پى برد.(3)
آیه الله احمد قدوسى به شرایط اجتماعى و مقتضیات زمان واقف بود و با هوشیارى, فراست و دقت ویژه اى مسائل را بررسى مى کرد, در ماجراى مشروطه خیلى زود فهمید که تقابل قراردادن اسلام و آزادى یک مسئله ظاهرى است و در باطن این پدیده توطئه اى شوم نهفته که دست استکبار در آن دخالت دارد و ایادى او براى متنفر کردن مردم از دیانت و متدینین در قالب برخى الفاظ و عناوین فریبنده فعالیت مى کنند, خیلى تلاش کرد تا این واقعیت ها را به آگاهى حامیان مشروطه برساند, اما موفق نگردید و چون اوضاع آشفته بود و تبلیغات مسموم اثر ناگوار خود را ظاهر ساخت کوششهاى او به ثمر ننشست و از سال 1315 هـ.ش تا آخر عمر (سال 1334 هـ.ش) در را به روى خود بست و گوشه نشینى کامل اختیار نمود, البته این عزلت او بدین معنا نبود که نسبت به فجایع ستم بى تفاوت باشد و با شجاعت و صلابت با کارگزاران رضاخان به مخالفت برخاست و هرچه عوامل استبداد وى را تحت فشار قرار دادند که حکومت وقت را تإیید کند او از این برنامه امتناع کرد و با شهامت کامل نفرت از ستم و بیزارى از خفقان را اعلام نمود.(4)
دوران رشد و بالندگى
در پنجم رجب مقارن با دوازدهم مرداد سال 1306 هـ.ش در چنین خانواده اى که عطر ایمان و معرفت از آن استشمام مى گردید کودکى متولد گشت که او را ((على)) نامیدند, او آخرین فرزند خانواده مزبور به شمار مىآمد اما از همان دوران صباوت از ویژگى هایى برخوردار بود که او را در بین فرزندان آخوند ملا احمد ممتاز مى کرد. دوران خردسالى على در بوستان معرفت و محبت والدینى وارسته سپرى شد و مشک مشام معنى جان و روحش را نوازش داد و او را به عنوان فرزندى علاقه مند به ارزشها و باورها و خوبى ها پرورش داد, وقتى به دوران نوجوانى پا نهاد روح بزرگ, هوش سرشار و استعداد شگرفش نمى خواست در محدوده اى محقر باقى بماند.
این ویژگى او را به تحرک فوق العاده و تکاپوى بیش از حد معمول وادار ساخت, برخى اطرافیان وقتى او را با دیگر برادران مقایسه مى کردند به اشتباه تصور مى نمودند او نوجوانى ناآرام و پرهیجان مى باشد و باید رفتارش کنترل شود و در حد دیگر فرزندان تعدیل گردد, اما پدر دانشمندش درک مى کند که چنین حالاتى از آینده درخشان و دوران سعادت على حکایت مى کند و لذا در پى آن بود که بى مهرى برخى را در مورد وى خنثى کند و آنان اجازه دهند این نهال به شکوفایى شکوهمند خود ادامه دهد و مراتب کمال و درجات تعالى را طى کند.
در این دوران رضاخان که تازه روى کار آمده بود در آموزش و پرورش دگرگونى ایجاد کرد و مدارس سنتى را به سبک اروپایى و غربى درآورد, خانواده هاى متدین و شخصیت هاى حوزوى چنین تحولات منفى را برنمى تابیدند و ترجیح مى دادند فرزندان خود را به همان مکتب خانه هاى قدیمى روانه سازند زیرا آموزشگاههاى جدید بدون عارضه منفى و انحراف نبود, فرزندان ملااحمد به همین دلیل راضى نمى شدند به دبیرستان بروند, اما على این شیوه را برهم زد و ضمن آنکه در محیط آموزشى جدید حضور یافت خود را از انحرافات فکرى و اخلاقى آن برحذر داشت هوش وافرش در محیط دبیرستان نیز آرام و قرار را از معلمان و هم کلاسى ها مى ربود تا جایى که برخى معلم هاى ناآگاه از این وضع به خانواده اش شکایت مى کردند, چون دوران ابتدایى و مقطع نخست متوسطه را در نهاوند گذراند و در این شهر مقاطع بالاتر نبود از پدرش خواست تا به وى اجازه دهد براى ادامه تحصیلات به شهرستان هاى دیگر برود اما این خواسته با مخالفت پدرش روبرو گردید, زیرا ملااحمد آرزو داشت این فرزندش به کسوت روحانیت درآید و در سنگر حوزه به تلاشهاى علمى و تبلیغى بپردازد چنانچه خود آن شهید مى گوید پدرم سعى بسیار نمود که یکى از برادران را براى تحصیل علوم دینى آماده نماید و تا آن زمان موفق نشده بود و من هم به هیچ وجه علاقه اى به این مسیر نداشتم از سویى اوضاع آشفته و جو ضدمذهبى وغربى که در مدارس جدید راه یافته بود با شئونات خانواده ما در تباین بود در این حال من با مشقت بسیار بدون در نظر گرفتن این مسایل به دبیرستان مى رفتم و در این اوقات بحران هاى فکرى سختى را از ذهن خویش عبور مى دادم.(5)
تحولى شگفت
ماجرایى شگفت پیش آمد که على جوان را در مسیرى جدید قرار داد و آن این بود که یکى از مبلغان که براى امور تبلیغى به نهاوند آمده بود و از افراد مبارز و متدین به شمار مىآمد و سال ها در زندان هاى رژیم رضاخان شکنجه و آزار دیده و به تازه گى از حبس رهایى یافته بود و شناخت چندانى نیست به خانواده ملااحمد قدوسى نداشت, پس از اقامه نماز به منبر مى رود و یک روز در ضمن سخنرانى خویش اظهار مى دارد: در شب گذشته طى رویایى راستین رسول اکرم(ص) را که به دستان مبارک خود عمامه بر سر پسر کوچک ملااحمد گذاشت اگر ایشان چنین فرزندى دارد و اکنون در مسجد حضور دارد او را به من معرفى کنید, حاضرین در مسجد او را به این روحانى معرفى مى کنند, او پس از ختم خطابه اش از منبر پایین آمد و وى را در آغوش گرفت و با او مصافحه کرد و مورد خطابش قرار داد و گفت: مقامى عالى در انتظارت مى باشد, قدرش را بدان, حاضران در مسجد چون پروانه برگرد شمع وجود على قدوسى اجتماع کردند و به او به دلیل این لطف معنوى تبریک گفتند, پس از این ماجرا تحول عجیبى در فکر و روان فرزند ملااحمد پدید آمد و بلافاصله از پدرش خواست که زمینه هاى هجرت به قم را براى او فراهم کند.
بدین گونه در سال 1321 هـ.ش در حالى که پانزده بهار را پشت سر نهاده بود خانواده و زادگاه خویش را ترک گفت و به شهر مقدس قم عزیمت نمود, در بدو ورود به این دیار با برکت مورد توجه آیه الله صدر که از گردانندگان حوزه علمیه بود و شناختى از مرحوم ملااحمد قدوسى داشت قرار گرفت, اما چون امکانات مربوط به محل سکونت طلاب در آن موقع خیلى ناچیز بود دوران تحصیلى وى در قم با دشوارىها و سختى هاى زیادى توإم گشت, خودش در این باره مى گوید: بعد از آمدن به قم مشقات زیادى را تحمل کردم, در حالى که در سن کم در غربت بسیار به من سخت مى گذشت. به علت نبودن جا در حجره اى کوچک همراه با چندین نفر دیگر زندگى مى کردم و مدتى در یک اتاق کوچک که مقدارى از آن فرش شده, بخشى از آن محل شستشوى ظروف و وضو گرفتن بود بسر بردم و چون از تمامى افرادى که در این حجره بودند کوچک تر و تازه کارتر بودم, در پایین اتاق مى خوابیدم و مدام لحاف و تشکم داخل آب مى رفت و خیس مى گردید با همه این ها درس را ادامه دادم و از خواب و خوراک خویش کاستم تا بتوانم بیشتر و بهتر درس بخوانم. بسیارى از شب ها آنقدر مطالعه مى کردم که دیگر توان تدارک غذا نداشتم و گرسنه سر بر بالین مى نهادم, جز دوران کمى در سال, تمام آن را به درس و مباحثه گذرانیدم و حتى در ایام ماه محرم غیر از روزهاى تاسوعا و عاشورا تمام وقت خود را صرف فراگیرى متون درسى نمودم. به همین دلیل و در اثر مشقات مزبور ضعف هاى بسیارى متوجه وى گردید و تا آخر عمرش باقى مانده و از آن رنج مى برد.(6) نبودن فردى که على جوان بتواند دروس خود را با او مباحثه کند نیز چنان به وى فشار مىآورد که وقتى یک هم مباحثه را مى یافت طى نامه اى شادمانى و سرور خویش را از این بابت به پدر اطلاع مى داد.
در محضر اساتید
به رغم این مشکلات او با اشتیاق و اهتمام تمام دروس مقدماتى و سطح را نزد اساتید وقت و از جمله شهید محراب آیه الله محمد على صدوقى فراگرفت و به منظور ادامه تحصیل در جلسات درس خارج مرحوم آیه الله بروجردى حاضر گشت, آن مرحوم که از گذشته با پدر این طلبه کوشا و با استعداد آشنا بود و علاقه وافرى به وى داشت نسبت به امور تحصیلى و مسایل تربیتى وى شخصا توجه اى ویژه داشت. در دوران تحصیل در قم ایشان آنقدر به نظم در درس مقید بود که دوستان ایشان هرگز ندیدند که در یک جلسه هم حاضر نشود, او عادت داشت هر درسى را یک روز بعد مباحثه کرده و شب هنگام مطالب آن را یادداشت کند و این عمل را هیچ وقت ترک نکرد.
امام خمینى به احترام مقام فقاهت و مرجعیت آیه الله بروجردى حاضر به تدریس دروس عالى حوزه نبود که با اصرار شاگردان این مهم را پذیرفت اما زمان تدریس را ساعتى قبل از شروع درس آیه الله بروجردى قرار داد و پس از اتمام همراه با شاگردان خود به درس آن مجتهد عظیم الشإن حضور مى یافت, شهید آیه الله قدوسى در هر دو درس شرکت مى کرد و از آنها بهره مى برد, او که در محضر امام بحرى از علوم, معارف و حکمت را یافت تمام توان فکرى و روحى خود را در جهت استفاده از این دریاى معرفت به کار برد و کوشید در ساحل آن از آن توجه به امور دیگر دست بردارد و به مسایل درسى اهتمام افزونترى داشته باشد, به همین دلیل با سرعت و در کمترین زمان ـ در سال 1341 هـ.ش ـ به درجه اجتهاد رسید و دوستان و اساتید به این موفقیت علمى او معترف بودند. از سوى دیگر در محضر امام خمینى شهید قدوسى علاوه بر امور علمى و آموزشى متوجه جنبه هاى معنوى, تقوا, زهد و اخلاص استادش قرار گرفت, وى در وجود امام شخصیتى را مشاهده کرد که از دنیا و امور فناپذیر گذشته و یکپارچه رو به سوى حق دارد و هیچ عاملى نمى تواند سد راهش باشد. روح مشتاق و کمال طلب شهید قدوسى در محضر امام خمینى آنچه را که سال ها در پى آن بود, یافت, منبع نورى که وى پیوسته در طریق حق از آن بهره گرفت در همین دوران بر روح و روان این مرد بزرگ تإیید و او را به سوى قله کمال, وارستگى و پارسایى سوق داد. (7)
شهید آیه الله على قدوسى تمام دوره اصول را نزد امام آموخت و نیز خارج مکاسب محرمه و مقدارى از بیع و کتاب الطهاره را از محضر معظم له استفاده نمود. یکى از تربیت یافتگان آن شهید مى گوید: آقاى قدوسى مى گفت: تا موقعى که در قم بودم پاى درس امام خمینى مى نشستم و بعد از تبعید ایشان به درس دیگر آقایان رفتم بطور مقایسه متوجه شدم که درس ایشان چیز دیگرى است. (8) شاگردى که استادش را این گونه درک کرد به او علاقه مند گردید و تصمیم گرفت در حیات علمى, آموزشى, سیاسى و اجتماعى او را الگوى خویش قرار دهد لذا اولین روزهایى که امام نهضت خود را در قم آغاز کرد وى به عنوان یک فرد منظم, برنامه ریز و تشکیلاتى در کنار امام قرار گرفت و بهترین الگویى که در درس اخلاق به شاگردانش معرفى مى کرد امام خمینى بود. (9) یادآور مى شود حاج آقا بهإالدینى عراقى از شاگردان حوزه درسى امام که با شهید قدوسى هم مباحثه بود در سال 1360 هـ.ش به دست منافقین کوردل به شهادت رسید. (10)
شهید قدوسى از آغاز طلبگى علاقه و ارتباط خاصى با عارفان و پویندگان مسیر معنویت داشت و پیوسته هر کجا نشانى از سراى اهل صفا و اهل سر مى یافت دنبال آن را مى گرفت تا شاید مشخصاتى از نهان خانه یار را به دست آورد و بعدها در دروس اخلاقى خود خاطراتى را از این افراد ذکر مى کرد اما بسیارى از مسایلى را که از طریق تزکیه و تهذیب درون بدان رسیده بود ناگفته مى گذاشت و به درستى یکى از خصلت هاى برجسته او این بود که وقتى کسى وى را مشاهده مى کرد حدس نمى زد که این روحانى کسى است که سالها در سیر و سلوک گام برداشته و طریق عارفان را پیموده و بخش مهمى از عمرش را در تصفیه باطن و فناى فى الله گذرانده است اما گاهى مواقع که با محرمان خویش نشستى داشت گوشه اى از این باطن مصفا را نشان مى داد و روزنه اى معنوى را مى گشود,(11) یکى از شخصیت هایى که موجب گردید بعد عرفانى شهید قدوسى را بارور و شکوفا سازد علامه سید محمد حسین طباطبایى بود او همراه و همسان با شهید آیه الله مطهرى و آیه الله شهید دکتر بهشتى همراه با اندیشه اى پویا و جوشان به محضر این عالم ربانى راه مى یافت و از خرمن خودش خوشه ها برمى چید و جرعه هایى از حکمت و معنویت این چشمه ملکوتى را به کام ذهن خویش سرازیر مى ساخت و به تدریج از شاگردان مشهور و برجسته علامه طباطبایى در مباحث فلسفى, عرفانى و تفسیرى قلمداد گردید و بعد از سال ها تلمذ نزد آن حکیم عالى قدر چنان مورد توجه ایشان قرار گرفت که استاد جویبار عطوفت خویش را به سوى او جارى ساخت و وى را به سمت دامادى خود پذیرفت و فرزند محترمه خویش ـ نجمه السادات طباطبایى ـ را به عقد ازدواج وى درآورد.(12)
بنا به اظهارات دختر علامه ـ همسر شهید قدوسى ـ علامه براى وى احترام خاصى قائل بود و مدام مى گفت خداوند به این مرد عقل و درایت شگفتى داده است به همین سبب بسیارى از کارهاى مهم را به ایشان مى سپردند و اعتماد عجیبى به شهید قدوسى داشتند تا جایى که خاطرنشان نموده اند: هر وقت کارى به او مى سپارم دیگر از آن کار آسوده خاطرم. به هنگام شهادت آقاى قدوسى چون علامه به دلیل بیمارى در وضع نگران کننده اى به سر مى برد, اطرافیان به ایشان چیزى نگفتند با این وجود گویا آن مفسر عالیقدر از طریق فراست باطنى به این ماجرا پى مى برد کما این که از شهادت هفتاد و دو تن از یاران امام خبر داشت با این که در این خصوص کسى چیزى به ایشان نگفته بود. (13)
آیه الله قدوسى به همراه امام موسى صدر در دروس اصول فلسفه و روش رئالیسم استاد علامه طباطبایى شرکت داشت و در تدوین و تنظیم این مباحث در کتابى مفصل کوشید به همین دلیل شهید مطهرى در مواقعى مقتضى از خدمات علمى ایشان در این خصوص تقدیر مى کرد.(14) علاوه بر آن در جلسات درس اخلاق استادش حضور مستمر داشت و از این کلاس و روح وارسته و اخلاق والاى علامه استفاده بسیارى نمود و با معاریف و مشاهیر بزرگ عرفان از جمله آیه الله حاج میرزا على آقا قاضى که از مشایخ سیر و سلوک و تقوا در زمان خود بود و از استادان معروف علامه طباطبایى است آشنا گردید و پیوسته هنگامى که از اهل تقوا و معرفت و علماى ربانى سخن به میان مىآمد از این بزرگوار و کرامت ها و مکارمش یاد مى کرد. (15) آرى شهید قدوسى که خود مظهرى از اخلاص بود در علامه طباطبایى گمشده اى یافت که در جاى دیگر نمى توانست آن را به دست آورد این ارتباط معنوى در سال 1334 هـ.ش تبدیل به یک پیوند عاطفى گردید زیرا شهید قدوسى داماد آن بزرگوار شد. (16)
در حدود سال 1340 هـ.ش که آیه الله قدوسى به مقام اجتهاد نائل آمد, با نوشتن مقالاتى در مجله مکتب تشیع برخى حقایق مسلم قرآنى و روایى را در قالب نوشته هایى روان اما عمیق و علمى براى تشنگان معارف ناب تشریح کرد(17) و اعتقاد داشت ایجاد تحول در جامعه باید از طریق برنامه هاى فرهنگى و اصلاح باورها و اعتقادات صورت گیرد. تحقیقات فقه و اصول ایشان هم که از زمان شرکت در جلسات درس خارج آیه الله بروجردى به نگارش درآورده بود مورد توجه فضلاى حوزه علمیه قم قرار گرفت. (18) در برخى منابع آمده است که آیه الله قدوسى دروس خارج خود را نزد آیه الله العظمى گلپایگانى تکمیل نمود.(19)
در میدان مبارزه
گام نهادن این شهید در عرصه هاى علمى و عرفانى و نیز روى آوردن به طریق سیر و سلوک با تلاش هاى سیاسى ایشان منافاتى نداشت و بلکه او که به سوى حق و حقیقت قدم برمى داشت با هرگونه آفت یا مانعى که این طریق را با دشوارى مواجه مى کرد به مبارزه برخاست, در ماجراى مبارزات امت مسلمان ایران به رهبرى آیه الله کاشانى طى سال هاى 1331 و 1332 هـ.ش این شهید در صحنه هاى سیاسى حضور یافت و سپس با فدائیان اسلام مرتبط گشت و از یاران نواب صفوى گردید و با وى همفکرى داشت و در همان سال ها به تمرین با اسلحه در ارتفاعات پرداخت و در تظاهرات فدائیان اسلام نقش فعالى را عهده دار گردید, (20) در همان زمان حزب توده و جبهه ملى عناد خود را با پایگاه دیانت یعنى حوزه علمیه و علماى شیعه آغاز کرد زیرا بعد از فرار رضاخان گروههاى مزبور در شرایط پیش آمده و با اتکا به حمایت ابرقدرت ها احساس نمودند حال که از فشار حکومت پهلوى رهانیده شده اند مبارزه اى همه جانبه را با روحانیون آغاز کنند در شهر نهاوند تنها کسى که در مقابل حزب توده و نیروهاى آن مقاومت کرد و امکان پیشرفت را از آنان گرفت شهید قدوسى بود, او در برابر این گروه منحط آنقدر مقاومت کرد که موجب عقب نشینى طرفداران حزب توده در نهاوند گشت و به تدریج دست از مخالفت خود برداشتند. دستگاه ستم نیز براى ضربه زدن به روحانیت یکى از توده اىهاى سابقه دار را که مدتها از قم بیرون رفته بود با تشریفات و استقبال کم نظیرى به این شهر برگردانید, شهید قدوسى با رهبرى تظاهرات وسیعى که از سوى طلاب انجام شد بیشترین مبارزه را در جو اختناق و فشار آن روز انجام داد و همزمان با این تلاش سیاسى به تمرین هاى نظامى پرداخت و بدین گونه خود را براى حرکت هاى بعدى آماده کرد.(21) شهید بزرگوار آیه الله قدوسى به عنوان یکى از شاگردان برجسته امام امت در صف پیشتازان نهضت مقدس اسلامى و در شمار آن گروه از اساتید حوزه بود که فریاد دشمن کوب آن رهبر والامقام را با تمام وجود لبیک گفتند, در این دوران علماى حوزه با افشاگرىهاى پى در پى و روشنگرىهاى موثر و اعتراضات شدید خود به شکل هاى گوناگون و از راه نشریات, اعلامیه ها و با خنثى کردن توطئه هاى عوامل استکبار به عنوان بازوى تواناى نهضت اسلامى به رهبرى امام خمینى نقش عمده اى را عهده دار گردید و شهید قدوسى از عناصر فعال و موثر این جمع بود و در انتشار یک نشریه مخفى در زمان بازداشت امام در قیطریه با آقاى هاشمى رفسنجانى همکارى ویژه اى داشت.(22)
تشکیلات مخفى
به دنبال مسئله شوم کاپیتولاسیون و افشاگرى کوبنده امام خمینى در چهارم آبان سال 1343 و دستگیرى ایشان در سیزدهم همین ماه و تبعید به ترکیه, روحانیت با اعتراض شدید به دولت ترکیه و انتشار اعلامیه ها و نشریات مخفى حرکت خود را در مسیر مبارزه اى که امام ترسیم کرده بود, ادامه داد اما در این هنگام شدت اختناق و دستگیرى, ضرب و جرح مشتاقان به امام و تبعید, شکنجه و زندان آنان و ایجاد رعب و وحشت به اوج خویش رسید و شدت آشفتگى شرایط به حدى بود که نزدیک بود در حوزه هاى علمیه نیز سکوت و رکود حاکم گردد و این ضایعه شاگردان شیفته امام را رنج مى داد, توجه به این واقعیت تلخ و دشوارى فعالیت هاى علنى علیه دستگاه استبداد جمعى از دوستداران و حامیان دلسوخته امام از جمله شهید آیه الله قدوسى را بر آن داشت که متناسب با شرایط اختناق, چگونگى و کیفیت مبارزه را تغییر دهند و همین تفکر مقدمه تشکیل یک گروه سازمان یافته مخفى از اساتید حوزه علمیه به منظور تداوم مبارزه گردید. این تشکیلات که نخستین هسته مبارزاتى مخفى در تاریخ حوزه هاى علمیه اسلامى و متشکل از مدرسان عالى مقام حوزه بود, بعدها به گروه یازده نفرى مشهور گردید. در این تشکیلات که یک سلسله جلسات علنى پوششى براى نظم و اصلاح امور حوزه و جلساتى کاملا مخفى و زیرزمینى براى طراحى و برنامه ریزى مبارزه با رژیم داشت چهره هاى محبوب و شخصیت هاى بزرگى چون مقام معظم رهبرى و آیه الله رفسنجانى عضویت داشتند و مرحوم قدوسى مسوولیت اطلاعات و اخبار را در این گروه عهده دار بود, در آن زمان حتى روشنفکران مسلمان با حرکت هاى تشکیلاتى کمتر آشنایى داشتند ولى این جمعیت داراى شاخه هاى منسجم کاملا جدید و بى سابقه در بین روحانیان بود, البته این تشکیلات مدت زمان زیادى ادامه نیافت و پس از مدتى وقفه در فروردین ماه سال 1345 اساسنامه آن در بازرسى محل کار یکى از اعضإ, به دست ساواک افتاد و در بازجویى از وى حرکت مخفى این مجموعه لو رفت و افراد آن تحت تعقیب مإمورین امنیتى قرار گرفتند, کشف این جریان براى ساواک آن چنان وحشت آور جلوه کرد و گران تمام شد که بلافاصله رئیس وقت ساواک قم احضار و مورد توبیخ قرار گرفت و از قم به جاى دیگرى انتقال داده شد, شهید قدوسى در همین ارتباط تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد و به همراه مرحوم آیه الله ربانى شیرازى در زندان قزل قلعه زندانى گشت, دژخیمان رژیم به رغم فشارهاى زیاد و شکنجه هاى روانى و جسمى نتوانستند از آن شهید و دیگر هم رزمانش اعتراف بگیرند و پس از بازجویى هاى مکرر, آیه الله قدوسى با زیرکى و متانت خاصى آنان را متقاعد ساخت که این تشکیلات هدفى غیر از تنظیم امور تحصیلى طلاب و تدوین کتب و متون درسى نداشته است! یادآور مى شود شهید قدوسى در زندان بسیار شکنجه و اذیت شد, اما نتوانستند حتى یک جمله اعتراف از او بگیرند,(23) رئیس زندان گفته بود: شلاق آوردیم او را کتک زدیم اما اصلا پشتش نلرزید و با وجود آن که آزادش کردند هرچند روز یک بار به خانه اش هجوم مىآوردند و در این یورش ها حتى طلاهاى همسرش را به غارت بردند, این اذیت ها و تهدیدها یک ذره ترس در وجود او پدید نیاورد و محکم و استوار ایستاد و تإکید مى کرد ما پیروز مى شویم و نگرانى ندارد.(24)
شهید قدوسى پس از رهایى از زندان در تابستان همان سال به نهاوند رفت و در مسجد جامع این شهر اقامه نماز مى نمود و پس از نماز به منبر مى رفت و حقایقى را براى مستمعین تشریح مى کرد ونام امام خمینى را بر زبان مىآورد.
ساواک و شهربانى از این وضع بسیار ناراحت بود و مدام تذکر مى داد که نباید شما نام امام را ببرید در هیچ جاى ایران چنین برنامه اى متداول نیست و اگر ادامه دهید شما را دستگیر مى کنیم, او اعتنایى نکرد و به همین دلیل جلساتش را در نهاوند تعطیل کردند و او بار دیگر به قم عزیمت نمود با این حال ارتباطش با اقشار مذهبى نهاوند استمرار یافت و بخصوص با مبارزین این سامان رابطه اى مخفى و پیوسته داشت, از جمله اقدامات آن شهید در این شهر تقویت تلاش هاى نیروهاى مبارز و رسیدگى به خانواده هاى زندانیان سیاسى بود که به موجب ارتباط با ایشان یا به سببى دیگر دستگیر شده بودند و برخى در زندان به سر برده یا از سوى رژیم به شهادت رسیده بودند.(25)
اصلاحات آموزشى
در آن سال هاى سیاه و شرایط آمیخته به اختناق شهید قدوسى اعتقاد داشت حوزه علمیه باید از نظر تلاش هاى سیاسى و نوع تشکیلات و دروس و مسایل مطرح شده تحرک جدیدى داشته باشد و روحانیان در مجموعه اى منسجم و برنامه ریزى شده و هماهنگ حوزه را براى دنیاى امروز و هدایت جامعه آماده نمایند, لذا پس از آزادى از زندان اهداف خود را در مورد اصلاح ساختار حوزه دنبال کرد(26) و با همفکرى و همراهى اساتید بزرگوار دیگرى همچون شهید مظلوم آیه الله دکتر بهشتى مبدإ و منشإ یک تحول عمیق و اساسى در نظام آموزشى حوزه علمیه قم گردید و کوشید ضمن حفظ اصالت هاى حوزه و تکیه بر نقاط مثبت و امتیازات نظام آموزشى قدیم نظیر سیستم مباحثه و انتخاب آزاد درس و استاد, یک سلسله برنامه هاى جدید را طرح ریزى نماید و در واقع نقاط قوت و موثر نظام آموزشى جدید را به امتیازات قبلى حوزه بیفزاید که از جمله آنها برنامه ریزى دقیق آموزشى واستفاده ازروش ارزشیابى و آزمون هاى منظم, هدایت ونظارت مستقیم در مواد درسى را مى توان برشمرد.
این تفکر اصلاحى منجر به تإسیس مدرسه منتظریه (حقانى) گردید که به رغم مشکلات فراوان و کارشکنى هاى نظام ستم شاهى به حول و قوه الهى و در اثر اهتمام وافر و پشتکار و دلسوزى شهید قدوسى این طرح موفق شد و شاگردانى که طى این برنامه پرورش یافتند به عنوان کادرهاى ورزیده قابل اعتمادى در نهضت اسلامى و بعد از آن توانستند مسوولیت هاى حساسى را به دوش گیرند.
بدیهى است خصایص ممتاز, فکر عالى, وارستگى, مراتب علمى و اخلاقى شهید قدوسى سبب شد که این تجربه آموزشى و تربیتى به شکوفایى برسد و در سازندگى اخلاقى وفرهنگى حوزه و جذب بهترین, زبده ترین و برگزیده ترین استعدادهایى که به حوزه روى آوردند گامهاى اساسى برداشته شود, تإسیس و اداره این مدرسه تنها یک حرکت فرهنگى پرورشى نبود و همانگونه که بعدها روشن گردید یک برنامه حساب شده سیاسى اجتماعى هم به شمار مىآمد که گسترش آن مى توانست پشتوانه عظیم نیروى انسانى را براى تإمین نیازهاى انقلاب اسلامى فراهم آورد, وقتى شهید قدوسى به پیشنهاد شهید بهشتى اداره این مدرسه را عهده دارشد او تمام نیروها و همت خود را صرف اصلاحاتى در این مسیر کرد و بر این باور رسید که باید براى احیاى فرهنگ تشیع تمام کارهاى دیگر را رها و صرفا به مدیریت این مرکز آموزشى مبادرت ورزد, پذیرفتن مسوولیت یک مدرسه نوپا براى دانشمندى که موقعیت هاى بالاتر علمى و اجتماعى برایش فراهم بود خود یک گذشت بزرگ به شمار مىآمد هرچند که این مدرسه تبدیل به یک مرکز علمى و اجتماعى مشهور شد و خود شهید قدوسى به خاطر مدیریتى عالى و طرحهاى ابتکارى ارزنده به توفیق هایى دست یافت البته ایشان عشق به مطالعه و پژوهش هاى علمى را ترک نکرد, مسوولیت مزبور آن چنان این شهید را تحت تإثیر قرار داد که تمام هم و غم خود را در راه رشد و شکوفایى مدرسه و برنامه طلاب به کار گرفت و اغلب اوقات در شبانه روز هیجده ساعت کار مى کرد(27) در منزل نیز مسایل مدرسه را مورد بررسى قرار مى داد. در طول سال تحصیلى هیچ گونه مسافرت و رفت و آمدى نداشت و میهمانى ها و ارتباط با دوستان را به نحو قابل ملاحظه اى کاهش داده بود, او بدون غرور و از روى فروتنى به دنبال اساتید مى رفت و گاهى براى راضى کردن استادى چندین بار به وى مراجعه مى نمود. کارهاى وامانده را مى پذیرفت و راههاى نرفته را مى رفت و سختى هاى آن را به جان مى خرید و به قیمت عمر و زندگى و از دست دادن موقعیت و مقام ظاهرى و حتى سلامتى بدنى با اشتیاق وصف ناپذیرى تلاش مى کرد و اهتمامش بر این بود که برنامه درسى و تربیتى مدرسه به گونه اى تدوین و پیاده شود که کاستى ها برطرف گردد و بر محتواى کار و کیفیت آموزشى افزوده شود.
کوشش هاى پى گیر آن بزرگ مرد در زمانى پى ریزى گردید که از یک سو حوزه هاى علمیه مورد هجوم افکار روشنگر مآبان نوگراى قرار گرفت که قصد داشتند با الفاظ پر طمطراق خود طلاب علوم دینى را از تحصیل فقه آل محمد و اصول و مبانى و معارف اسلام و آموزش هاى متکى بر قرآن و حدیث باز دارند و از طرفى عالم نمایان ناآگاه و بى خبر و احتمالا وابسته اى وجود داشتند که به جز یک رشته دروس خاص هر نوع حرکت جدید, مبارزه سیاسى و فعالیت اجتماعى را تخطئه مى نمودند و از جانب دیگر جوانانى به مبارزات سیاسى صرف روى آورده و از فعالیت هاى فقهى و علمى بازمانده بودند در چنین اوضاع و احوال نگران کننده و تیره و تارى بود که آیه الله قدوسى با همکارى دو یار صادق خویش ـ شهید مظلوم دکتر بهشتى و شهید آیه الله مطهرى ـ دست به کارى بزرگ زدند و سنگ مدرسه اى را بنا نهادند که در آن اسلام با تمامى ابعادش به شکلى متناسب با مقتضیات زمان و نیازهاى جدید مورد تدریس و بحث قرار گرفت. مدرسه مزبور از ابتدا با مخالفت جو عمومى حوزه روبرو شد بسیارى از افراد در موفقیت این شیوه جدید تردید داشتند بلکه عده اى با اصرار مى گفتند این حرکت در حوزه نامطلوب است, نباید امتحان, کلاس رسمى و میز و صندلى, برنامه و ساعت شروع و خاتمه درس باشد, شهرت و موقعیت بعدى مدرسه نیز موج مخالفت ها را افزایش داد, استقلال فکرى و سازش ناپذیرى شهید قدوسى در مقابل انحرافات و توطئه ها و برخى افکار منجمد عامل دیگرى بود که بر این دشوارىها مى افزود, در همین موقعیت ساواک به این مدرسه به عنوان یک پایگاه چریکى مى نگریست و نظرش این بود که تشکیلاتى با آن دقت و مدیریت و سازماندهى شده نمى تواند صرفا کارش آموزش فقه و اصول باشد, حتى یک بار به مدرسه یورش بردند و پنجاه نفر طلبه را بازداشت کردند و اعلام نمودند تا یکایک آجرهاى مدرسه را از جا نکنیم دست بردار نخواهیم بود و این فشارها در حالى صورت مى گرفت که افراد خودى از شهید قدوسى حمایت چندانى نمى کردند. (28)
با این وجود شهید قدوسى و همکارانش با تیزبینى و آینده نگرى ضرورتى مهم را درک کردند و انتقادها و خرده گیرىها را با شرح صدر پذیرفتند و با تحمل شدائد به راه مقدس خویش ادامه دادند و از تهاجم هاى غیر معقول و جاهلانه نهراسیدند, این خیلى مهم و شگفت انگیز است که شهید قدوسى در یک قدم اساسى در سنگر مدرسه و در قالب فعالیت هاى آموزشى و تربیتى چند صد نفر طلبه مومن, باسواد, انقلابى, مطیع رهبر و مخالف استبداد بار بیاورد و ساواک هم بدین دلیل مدرسه حقانى را سنگر انقلاب اسلامى نامید, لذا بارها بدان یورش برد, مإموران ساواک و پلیس علاوه بر تعقیب و مراقبت طلاب در بیرون از مدرسه افرادى را دستگیر کرده و مورد بازجویى قرار مى دادند, در طول یورشهاى نیروهاى امنیتى رژیم شهید قدوسى با قدرت و جرإت فراوان زیرکى خود را به کار مى گرفت و از موفقیت آنها جلوگیرى مى کرد در عین حال به گونه اى عمل مى نمود که آنان مدرک جرمى به دست نیاورند یک بار رئیس ساواک وقت قم به شهید قدوسى گفته بود. من تمام مطالب پرونده شما را خوانده ام چیزى در آن نیست ولى نوشته اند صاحبش آدم زرنگى است! اگرچه ساواک دستگاههاى تایپ و تکثیر مدرسه را مصادره کرد ولى در ادامه مبارزات خللى وارد نشد و پس از آن همه محدودیت هاى شدید باز هم ایشان در تربیت نیروهاى سازنده و انقلابى مى کوشید.(29) ادامه دارد
پى نوشت ها:
1- مصاحبه با حضرت آیه الله خامنه اى, یادنامه شهید قدوسى, ص153.
2- دیدار با ابرار, ج79, پژوهشکده باقرالعلوم, ص20.
3-یادنامه شهید قدوسى, ص54.
4- همان, ص75.
5- از سجاده نمازهاى عارفانه شب تا مبارزه در متن مردم (سیرى در زندگى مبارزات شهید قدوسى, روزنامه اطلاعات, شماره 18555, ص6.
6- یادنامه شهید آیه الله قدوسى, ص24.
7- دیدار با ابرار, ج79, ص34 ـ 35.
8- عدالت در خون, گروهى از نویسندگان, ص98.
9- مجله پیام انقلاب, شماره 92, ص43.
10- گفتگو با حجه الاسلام والمسلمین محمدى عراقى, مجله پیام انقلاب, شماره118, ص41.
11- جرعه هاى جانبخش, از نگارنده, ص121.
12-یادها و یادگارها, تهیه وتنظیم على تاج دینى, ص51.
13- گفتگو با نجمه السادات طباطبایى, مجله زن روز, شماره 892.
14- مجله پیام انقلاب, شماره 92, ص44.
15- روزنامه اطلاعات, 15 شهریور 1367 (شماره 18555) ص6.
16- دیدار با ابرار, ج79, ص35.
17- پیشتازان شهادت در انقلاب سوم, ص66.
18- پیام انقلاب, شماره 92, ص44.
19- بنا به اظهارات استاد حسینى تقوى اشتهاردى (نک: یادنامه قدوسى, ص55).
20- پیشتازات شهادت... ص65.
21- دیدار با ابرار, ج79, ص30 ـ 31.
22- سیرى در زندگى و مبارزات استاد شهید آیه الله قدوسى, روزنامه اطلاعات شماره 18555, ص6.
23- مجله پیام انقلاب, شماره 112, ص43.
24- مجله شاهد بانوان, شماره 12, 15 آبان 1360, ص12.
25- دیدار با ابرار, ج79, ص54 ـ 55, عدالت در خون, ص96.
26- پیشتازان شهادت در انقلاب سوم, ص66.
27- آیه الله قدوسى شهید راه عدالت, مجله پیام انقلاب, ششم شهریور سال 1361, شماره 66 ص8.
28- دیدار با ابرار, همان, ص73 ـ 74.
29- روزنامه جمهورى اسلامى, ویژه نامه شهید قدوسى, ص5.
شهید آیه الله قدوسى در زمره وارستگانى است که به دو بال علم و تقوا مجهز بود و با این توانایى فکرى و معنوى معلم اخلاق, اسوه تعهد, مقاومت و همت براى شاگردان خویش و جامعه اسلامى گردید. او با ایمانى ناب و اعمالى صالح در بیکرانگى توحید, آرامش روحى و لذت ملکوتى را احساس مى نمود, ایمان به سراى جاوید و یقین به قیامت در زندگى و اعمالش کاملا مشهود بود و با روى آوردن به مستحبات و ذکر و انس با خداوند و توسل به خاندان عصمت و طهارت به حالات عرفانى و بصیرت باطنى و صفاى درونى دست یافته بود. بارها مى گفت خدا را باید یافت نه آنکه دانست و این ویژگى عنایت مى خواهد, عقیده اش بر این بود که وقتى خداوند و ارزشهاى توحیدى در میان آمد باید تمام علایق خودى و گروهى و منافع فردى به کنار روند و این حالت به آسانى تحقق نمى یابد و به مواظبت, تزکیه, مراقبت نفس و عبودیت نیاز دارد و خودش این گونه بود و مدام خود را در محضر خدا مى دید. او استادى وارسته, متفکرى متعهد, آگاه ضمیرى مخلص, هدایت کننده اى مدبر و مبارزى قاطع در برابر اهل عناد بود, دانشورى پارسا به شمار مىآمد که در هاله اى از گمنامى و مظلومیت قرار داشت و البته این خصوصیت را خود, آگاهانه و قاطعانه برگزیده بود. اصرار وافر داشت که هرگز خویش را مطرح نکند و حتى در برابر تیر تهمت ها و اهانت هایى که نسبت به ایشان نشانه مى رفت حاضر به دفاع از خود نمى گردید. در وجود این مرد خدا صفات و ویژگى هاى برجسته اخلاقى متعددى نهفته بود و مجموعه صفات نیکى که آن شهید بزرگوار داشت به گونه اى است که تک تک آن خصال هم به این کیفیت در دیگران از نوادر است.
مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله العظمى خامنه اى (دام عمره) خاطر نشان نموده اند ((چند خصوصیت در ایشان وجود داشت که نه تنها من بلکه همه را جذب مى کرد, یکى از آنها صداقت و صفاى این مرد بود, مردى بود صریح, صادق, صاف و نسبت به آنچه که احساس وظیفه مى کرد به شدت پى گیر و علاقه مند.))(1)
جویبار ابرار
شهرستان ((نهاوند)) در جنوب همدان واقع است, در این شهر مسلمانان در برابر ساسانیان به فتح الفتوح رسیدند و توانستند تعلیمات پربار مکتب اسلام را در سرزمین ایران منتشر کنند, از آن زمان این دیار در دل خود ابرارى نیک نهاد را پرورش داد که به منظور نشر فرهنگ دینى و گسترش تعالیم قرآن و اهل بیت(ع) از خود اهتمامى ویژه بروز دادند و صفحاتى از تاریخ را درخشان و زرین نمودند و از خویشتن نامى نیک بر جاى نهادند.
آخوند ملاحسین در زمره عالمانى است که از این دیار برخاست, او را به فضیلت و تقوا مى شناختند, برادرش آخوند ملا على اکبر نیز از عارفان برجسته است که گرچه در سنین جوانى دارفانى را وداع گفت اما مردم او را به عنوان فردى صاحب کرامات مى شناختند, آیه الله آخوند ملا احمد قدوسى فرزند ملاحسین پس از سپرى کردن دوران کودکى و نوجوانى و پشت سر نهادن تحصیلات مقدماتى به نجف اشرف رهسپار گردید و به مدت بیست سال در جوار بارگاه امیرمومنان(ع) از محضر اساتیدى چون میرزاى شیرازى, میرزا حبیب الله رشتى, آخوند ملامحمد کاظم خراسانى بهره گرفت و پس از احراز مقام شامخ اجتهاد در سال 1277هـ.ش به نهاوند بازگشت, او چندان در تحصیل علوم خود را در فشار و سختى نهاد که سلامتى خویش را به مخاطره افکند, خودش مى گوید: هنگامى که در حجره بودم چه بسا شب ها تا صبح مطالعه مى کردم و متوجه نمى شدم در چه ساعتى از شب هستم, ناگهان مشاهده مى کردم سپیده سر زده و غذایى که براى شام روى چراغ نفتى گذاشته ام سوخته و از بین رفته و بدون شام این اوقات را سپرى کرده ام وپول دیگرى براى تهیه غذا ندارم و چنین شب هایى را گرسنه مى گذرانیدم. او سال هاى متمادى دور از خانواده و در شرایط مشحون از مشقت تنها به منظور انجام وظیفه دینى به کسب علوم حوزوى پرداخت و با وجود درجه اجتهاد و این که قادر بود با چنین مقام علمى در مراکز مهم کشور از موقعیت بسیار بهترى برخوردار شود تنها به منظور اطاعت از امور پدر به زادگاه خویش آمد و تا آخر عمر در آنجا به نشر فرهنگ اسلام و هدایت مردم مشغول بود, وى با وجود تمکن مالى در زندگى شخصى روزگار را با نهایت زهد و ساده زیستى طى مى کرد و در حالى که انبارهایى از محصولات غذایى گوناگون داشت و خانواده, خویشاوندان, همسایگان و دیگران از آنها استفاده مى کردند به نان و پنیرى اکتفا مى کرد ساعات زندگى او بر دو بخش تقسیم شده بود, بخشى را به اجراى حدود الهى, قضاوت, حل اختلافات و رسیدگى به امور اجتماعى مردم مى پرداخت و قسمتى دیگر از اوقات او صرف مطالعه و عبادت مى گردید, آنچنان با عبادات و راز و نیاز با معبود انس داشت و این حالت ملکه اش گردیده بود که گاهى در حالت خواب با صداى بلند نماز مى خواند و کسانى که در اطرافش بودند صداى قرائت حمد و سوره او را مى شنیدند.(2)
آن اسوه پارسایى سالها مورد توجه اهل فضل و بسیارى از اهالى نهاوند در مسایل شرعى و اجتماعى بود و مرحوم آیه الله بروجردى که در آن اوقات هنوز در بروجرد اقامت داشت بارها هنگام بروز مشکلات علمى و فرهنگى به نهاوند مسافرت مى نمود تا با بهره گیرى از دانش و بینش آن مرحوم دشوارىهاى پیش آمده را حل و فصل نماید و این مطلبى است که خود آن فقیه فرزانه و مرجع عالیقدر جهان تشیع بدان تصریح فرموده است, یادآور مى شود در نجف اشرف آیه الله بروجردى از هم بحث هاى مرحوم آیه الله شیخ احمد قدوسى بود و در آنجا به مقام علمى و قدرت فکرى و درجه تقواى این عالم ربانى پى برد.(3)
آیه الله احمد قدوسى به شرایط اجتماعى و مقتضیات زمان واقف بود و با هوشیارى, فراست و دقت ویژه اى مسائل را بررسى مى کرد, در ماجراى مشروطه خیلى زود فهمید که تقابل قراردادن اسلام و آزادى یک مسئله ظاهرى است و در باطن این پدیده توطئه اى شوم نهفته که دست استکبار در آن دخالت دارد و ایادى او براى متنفر کردن مردم از دیانت و متدینین در قالب برخى الفاظ و عناوین فریبنده فعالیت مى کنند, خیلى تلاش کرد تا این واقعیت ها را به آگاهى حامیان مشروطه برساند, اما موفق نگردید و چون اوضاع آشفته بود و تبلیغات مسموم اثر ناگوار خود را ظاهر ساخت کوششهاى او به ثمر ننشست و از سال 1315 هـ.ش تا آخر عمر (سال 1334 هـ.ش) در را به روى خود بست و گوشه نشینى کامل اختیار نمود, البته این عزلت او بدین معنا نبود که نسبت به فجایع ستم بى تفاوت باشد و با شجاعت و صلابت با کارگزاران رضاخان به مخالفت برخاست و هرچه عوامل استبداد وى را تحت فشار قرار دادند که حکومت وقت را تإیید کند او از این برنامه امتناع کرد و با شهامت کامل نفرت از ستم و بیزارى از خفقان را اعلام نمود.(4)
دوران رشد و بالندگى
در پنجم رجب مقارن با دوازدهم مرداد سال 1306 هـ.ش در چنین خانواده اى که عطر ایمان و معرفت از آن استشمام مى گردید کودکى متولد گشت که او را ((على)) نامیدند, او آخرین فرزند خانواده مزبور به شمار مىآمد اما از همان دوران صباوت از ویژگى هایى برخوردار بود که او را در بین فرزندان آخوند ملا احمد ممتاز مى کرد. دوران خردسالى على در بوستان معرفت و محبت والدینى وارسته سپرى شد و مشک مشام معنى جان و روحش را نوازش داد و او را به عنوان فرزندى علاقه مند به ارزشها و باورها و خوبى ها پرورش داد, وقتى به دوران نوجوانى پا نهاد روح بزرگ, هوش سرشار و استعداد شگرفش نمى خواست در محدوده اى محقر باقى بماند.
این ویژگى او را به تحرک فوق العاده و تکاپوى بیش از حد معمول وادار ساخت, برخى اطرافیان وقتى او را با دیگر برادران مقایسه مى کردند به اشتباه تصور مى نمودند او نوجوانى ناآرام و پرهیجان مى باشد و باید رفتارش کنترل شود و در حد دیگر فرزندان تعدیل گردد, اما پدر دانشمندش درک مى کند که چنین حالاتى از آینده درخشان و دوران سعادت على حکایت مى کند و لذا در پى آن بود که بى مهرى برخى را در مورد وى خنثى کند و آنان اجازه دهند این نهال به شکوفایى شکوهمند خود ادامه دهد و مراتب کمال و درجات تعالى را طى کند.
در این دوران رضاخان که تازه روى کار آمده بود در آموزش و پرورش دگرگونى ایجاد کرد و مدارس سنتى را به سبک اروپایى و غربى درآورد, خانواده هاى متدین و شخصیت هاى حوزوى چنین تحولات منفى را برنمى تابیدند و ترجیح مى دادند فرزندان خود را به همان مکتب خانه هاى قدیمى روانه سازند زیرا آموزشگاههاى جدید بدون عارضه منفى و انحراف نبود, فرزندان ملااحمد به همین دلیل راضى نمى شدند به دبیرستان بروند, اما على این شیوه را برهم زد و ضمن آنکه در محیط آموزشى جدید حضور یافت خود را از انحرافات فکرى و اخلاقى آن برحذر داشت هوش وافرش در محیط دبیرستان نیز آرام و قرار را از معلمان و هم کلاسى ها مى ربود تا جایى که برخى معلم هاى ناآگاه از این وضع به خانواده اش شکایت مى کردند, چون دوران ابتدایى و مقطع نخست متوسطه را در نهاوند گذراند و در این شهر مقاطع بالاتر نبود از پدرش خواست تا به وى اجازه دهد براى ادامه تحصیلات به شهرستان هاى دیگر برود اما این خواسته با مخالفت پدرش روبرو گردید, زیرا ملااحمد آرزو داشت این فرزندش به کسوت روحانیت درآید و در سنگر حوزه به تلاشهاى علمى و تبلیغى بپردازد چنانچه خود آن شهید مى گوید پدرم سعى بسیار نمود که یکى از برادران را براى تحصیل علوم دینى آماده نماید و تا آن زمان موفق نشده بود و من هم به هیچ وجه علاقه اى به این مسیر نداشتم از سویى اوضاع آشفته و جو ضدمذهبى وغربى که در مدارس جدید راه یافته بود با شئونات خانواده ما در تباین بود در این حال من با مشقت بسیار بدون در نظر گرفتن این مسایل به دبیرستان مى رفتم و در این اوقات بحران هاى فکرى سختى را از ذهن خویش عبور مى دادم.(5)
تحولى شگفت
ماجرایى شگفت پیش آمد که على جوان را در مسیرى جدید قرار داد و آن این بود که یکى از مبلغان که براى امور تبلیغى به نهاوند آمده بود و از افراد مبارز و متدین به شمار مىآمد و سال ها در زندان هاى رژیم رضاخان شکنجه و آزار دیده و به تازه گى از حبس رهایى یافته بود و شناخت چندانى نیست به خانواده ملااحمد قدوسى نداشت, پس از اقامه نماز به منبر مى رود و یک روز در ضمن سخنرانى خویش اظهار مى دارد: در شب گذشته طى رویایى راستین رسول اکرم(ص) را که به دستان مبارک خود عمامه بر سر پسر کوچک ملااحمد گذاشت اگر ایشان چنین فرزندى دارد و اکنون در مسجد حضور دارد او را به من معرفى کنید, حاضرین در مسجد او را به این روحانى معرفى مى کنند, او پس از ختم خطابه اش از منبر پایین آمد و وى را در آغوش گرفت و با او مصافحه کرد و مورد خطابش قرار داد و گفت: مقامى عالى در انتظارت مى باشد, قدرش را بدان, حاضران در مسجد چون پروانه برگرد شمع وجود على قدوسى اجتماع کردند و به او به دلیل این لطف معنوى تبریک گفتند, پس از این ماجرا تحول عجیبى در فکر و روان فرزند ملااحمد پدید آمد و بلافاصله از پدرش خواست که زمینه هاى هجرت به قم را براى او فراهم کند.
بدین گونه در سال 1321 هـ.ش در حالى که پانزده بهار را پشت سر نهاده بود خانواده و زادگاه خویش را ترک گفت و به شهر مقدس قم عزیمت نمود, در بدو ورود به این دیار با برکت مورد توجه آیه الله صدر که از گردانندگان حوزه علمیه بود و شناختى از مرحوم ملااحمد قدوسى داشت قرار گرفت, اما چون امکانات مربوط به محل سکونت طلاب در آن موقع خیلى ناچیز بود دوران تحصیلى وى در قم با دشوارىها و سختى هاى زیادى توإم گشت, خودش در این باره مى گوید: بعد از آمدن به قم مشقات زیادى را تحمل کردم, در حالى که در سن کم در غربت بسیار به من سخت مى گذشت. به علت نبودن جا در حجره اى کوچک همراه با چندین نفر دیگر زندگى مى کردم و مدتى در یک اتاق کوچک که مقدارى از آن فرش شده, بخشى از آن محل شستشوى ظروف و وضو گرفتن بود بسر بردم و چون از تمامى افرادى که در این حجره بودند کوچک تر و تازه کارتر بودم, در پایین اتاق مى خوابیدم و مدام لحاف و تشکم داخل آب مى رفت و خیس مى گردید با همه این ها درس را ادامه دادم و از خواب و خوراک خویش کاستم تا بتوانم بیشتر و بهتر درس بخوانم. بسیارى از شب ها آنقدر مطالعه مى کردم که دیگر توان تدارک غذا نداشتم و گرسنه سر بر بالین مى نهادم, جز دوران کمى در سال, تمام آن را به درس و مباحثه گذرانیدم و حتى در ایام ماه محرم غیر از روزهاى تاسوعا و عاشورا تمام وقت خود را صرف فراگیرى متون درسى نمودم. به همین دلیل و در اثر مشقات مزبور ضعف هاى بسیارى متوجه وى گردید و تا آخر عمرش باقى مانده و از آن رنج مى برد.(6) نبودن فردى که على جوان بتواند دروس خود را با او مباحثه کند نیز چنان به وى فشار مىآورد که وقتى یک هم مباحثه را مى یافت طى نامه اى شادمانى و سرور خویش را از این بابت به پدر اطلاع مى داد.
در محضر اساتید
به رغم این مشکلات او با اشتیاق و اهتمام تمام دروس مقدماتى و سطح را نزد اساتید وقت و از جمله شهید محراب آیه الله محمد على صدوقى فراگرفت و به منظور ادامه تحصیل در جلسات درس خارج مرحوم آیه الله بروجردى حاضر گشت, آن مرحوم که از گذشته با پدر این طلبه کوشا و با استعداد آشنا بود و علاقه وافرى به وى داشت نسبت به امور تحصیلى و مسایل تربیتى وى شخصا توجه اى ویژه داشت. در دوران تحصیل در قم ایشان آنقدر به نظم در درس مقید بود که دوستان ایشان هرگز ندیدند که در یک جلسه هم حاضر نشود, او عادت داشت هر درسى را یک روز بعد مباحثه کرده و شب هنگام مطالب آن را یادداشت کند و این عمل را هیچ وقت ترک نکرد.
امام خمینى به احترام مقام فقاهت و مرجعیت آیه الله بروجردى حاضر به تدریس دروس عالى حوزه نبود که با اصرار شاگردان این مهم را پذیرفت اما زمان تدریس را ساعتى قبل از شروع درس آیه الله بروجردى قرار داد و پس از اتمام همراه با شاگردان خود به درس آن مجتهد عظیم الشإن حضور مى یافت, شهید آیه الله قدوسى در هر دو درس شرکت مى کرد و از آنها بهره مى برد, او که در محضر امام بحرى از علوم, معارف و حکمت را یافت تمام توان فکرى و روحى خود را در جهت استفاده از این دریاى معرفت به کار برد و کوشید در ساحل آن از آن توجه به امور دیگر دست بردارد و به مسایل درسى اهتمام افزونترى داشته باشد, به همین دلیل با سرعت و در کمترین زمان ـ در سال 1341 هـ.ش ـ به درجه اجتهاد رسید و دوستان و اساتید به این موفقیت علمى او معترف بودند. از سوى دیگر در محضر امام خمینى شهید قدوسى علاوه بر امور علمى و آموزشى متوجه جنبه هاى معنوى, تقوا, زهد و اخلاص استادش قرار گرفت, وى در وجود امام شخصیتى را مشاهده کرد که از دنیا و امور فناپذیر گذشته و یکپارچه رو به سوى حق دارد و هیچ عاملى نمى تواند سد راهش باشد. روح مشتاق و کمال طلب شهید قدوسى در محضر امام خمینى آنچه را که سال ها در پى آن بود, یافت, منبع نورى که وى پیوسته در طریق حق از آن بهره گرفت در همین دوران بر روح و روان این مرد بزرگ تإیید و او را به سوى قله کمال, وارستگى و پارسایى سوق داد. (7)
شهید آیه الله على قدوسى تمام دوره اصول را نزد امام آموخت و نیز خارج مکاسب محرمه و مقدارى از بیع و کتاب الطهاره را از محضر معظم له استفاده نمود. یکى از تربیت یافتگان آن شهید مى گوید: آقاى قدوسى مى گفت: تا موقعى که در قم بودم پاى درس امام خمینى مى نشستم و بعد از تبعید ایشان به درس دیگر آقایان رفتم بطور مقایسه متوجه شدم که درس ایشان چیز دیگرى است. (8) شاگردى که استادش را این گونه درک کرد به او علاقه مند گردید و تصمیم گرفت در حیات علمى, آموزشى, سیاسى و اجتماعى او را الگوى خویش قرار دهد لذا اولین روزهایى که امام نهضت خود را در قم آغاز کرد وى به عنوان یک فرد منظم, برنامه ریز و تشکیلاتى در کنار امام قرار گرفت و بهترین الگویى که در درس اخلاق به شاگردانش معرفى مى کرد امام خمینى بود. (9) یادآور مى شود حاج آقا بهإالدینى عراقى از شاگردان حوزه درسى امام که با شهید قدوسى هم مباحثه بود در سال 1360 هـ.ش به دست منافقین کوردل به شهادت رسید. (10)
شهید قدوسى از آغاز طلبگى علاقه و ارتباط خاصى با عارفان و پویندگان مسیر معنویت داشت و پیوسته هر کجا نشانى از سراى اهل صفا و اهل سر مى یافت دنبال آن را مى گرفت تا شاید مشخصاتى از نهان خانه یار را به دست آورد و بعدها در دروس اخلاقى خود خاطراتى را از این افراد ذکر مى کرد اما بسیارى از مسایلى را که از طریق تزکیه و تهذیب درون بدان رسیده بود ناگفته مى گذاشت و به درستى یکى از خصلت هاى برجسته او این بود که وقتى کسى وى را مشاهده مى کرد حدس نمى زد که این روحانى کسى است که سالها در سیر و سلوک گام برداشته و طریق عارفان را پیموده و بخش مهمى از عمرش را در تصفیه باطن و فناى فى الله گذرانده است اما گاهى مواقع که با محرمان خویش نشستى داشت گوشه اى از این باطن مصفا را نشان مى داد و روزنه اى معنوى را مى گشود,(11) یکى از شخصیت هایى که موجب گردید بعد عرفانى شهید قدوسى را بارور و شکوفا سازد علامه سید محمد حسین طباطبایى بود او همراه و همسان با شهید آیه الله مطهرى و آیه الله شهید دکتر بهشتى همراه با اندیشه اى پویا و جوشان به محضر این عالم ربانى راه مى یافت و از خرمن خودش خوشه ها برمى چید و جرعه هایى از حکمت و معنویت این چشمه ملکوتى را به کام ذهن خویش سرازیر مى ساخت و به تدریج از شاگردان مشهور و برجسته علامه طباطبایى در مباحث فلسفى, عرفانى و تفسیرى قلمداد گردید و بعد از سال ها تلمذ نزد آن حکیم عالى قدر چنان مورد توجه ایشان قرار گرفت که استاد جویبار عطوفت خویش را به سوى او جارى ساخت و وى را به سمت دامادى خود پذیرفت و فرزند محترمه خویش ـ نجمه السادات طباطبایى ـ را به عقد ازدواج وى درآورد.(12)
بنا به اظهارات دختر علامه ـ همسر شهید قدوسى ـ علامه براى وى احترام خاصى قائل بود و مدام مى گفت خداوند به این مرد عقل و درایت شگفتى داده است به همین سبب بسیارى از کارهاى مهم را به ایشان مى سپردند و اعتماد عجیبى به شهید قدوسى داشتند تا جایى که خاطرنشان نموده اند: هر وقت کارى به او مى سپارم دیگر از آن کار آسوده خاطرم. به هنگام شهادت آقاى قدوسى چون علامه به دلیل بیمارى در وضع نگران کننده اى به سر مى برد, اطرافیان به ایشان چیزى نگفتند با این وجود گویا آن مفسر عالیقدر از طریق فراست باطنى به این ماجرا پى مى برد کما این که از شهادت هفتاد و دو تن از یاران امام خبر داشت با این که در این خصوص کسى چیزى به ایشان نگفته بود. (13)
آیه الله قدوسى به همراه امام موسى صدر در دروس اصول فلسفه و روش رئالیسم استاد علامه طباطبایى شرکت داشت و در تدوین و تنظیم این مباحث در کتابى مفصل کوشید به همین دلیل شهید مطهرى در مواقعى مقتضى از خدمات علمى ایشان در این خصوص تقدیر مى کرد.(14) علاوه بر آن در جلسات درس اخلاق استادش حضور مستمر داشت و از این کلاس و روح وارسته و اخلاق والاى علامه استفاده بسیارى نمود و با معاریف و مشاهیر بزرگ عرفان از جمله آیه الله حاج میرزا على آقا قاضى که از مشایخ سیر و سلوک و تقوا در زمان خود بود و از استادان معروف علامه طباطبایى است آشنا گردید و پیوسته هنگامى که از اهل تقوا و معرفت و علماى ربانى سخن به میان مىآمد از این بزرگوار و کرامت ها و مکارمش یاد مى کرد. (15) آرى شهید قدوسى که خود مظهرى از اخلاص بود در علامه طباطبایى گمشده اى یافت که در جاى دیگر نمى توانست آن را به دست آورد این ارتباط معنوى در سال 1334 هـ.ش تبدیل به یک پیوند عاطفى گردید زیرا شهید قدوسى داماد آن بزرگوار شد. (16)
در حدود سال 1340 هـ.ش که آیه الله قدوسى به مقام اجتهاد نائل آمد, با نوشتن مقالاتى در مجله مکتب تشیع برخى حقایق مسلم قرآنى و روایى را در قالب نوشته هایى روان اما عمیق و علمى براى تشنگان معارف ناب تشریح کرد(17) و اعتقاد داشت ایجاد تحول در جامعه باید از طریق برنامه هاى فرهنگى و اصلاح باورها و اعتقادات صورت گیرد. تحقیقات فقه و اصول ایشان هم که از زمان شرکت در جلسات درس خارج آیه الله بروجردى به نگارش درآورده بود مورد توجه فضلاى حوزه علمیه قم قرار گرفت. (18) در برخى منابع آمده است که آیه الله قدوسى دروس خارج خود را نزد آیه الله العظمى گلپایگانى تکمیل نمود.(19)
در میدان مبارزه
گام نهادن این شهید در عرصه هاى علمى و عرفانى و نیز روى آوردن به طریق سیر و سلوک با تلاش هاى سیاسى ایشان منافاتى نداشت و بلکه او که به سوى حق و حقیقت قدم برمى داشت با هرگونه آفت یا مانعى که این طریق را با دشوارى مواجه مى کرد به مبارزه برخاست, در ماجراى مبارزات امت مسلمان ایران به رهبرى آیه الله کاشانى طى سال هاى 1331 و 1332 هـ.ش این شهید در صحنه هاى سیاسى حضور یافت و سپس با فدائیان اسلام مرتبط گشت و از یاران نواب صفوى گردید و با وى همفکرى داشت و در همان سال ها به تمرین با اسلحه در ارتفاعات پرداخت و در تظاهرات فدائیان اسلام نقش فعالى را عهده دار گردید, (20) در همان زمان حزب توده و جبهه ملى عناد خود را با پایگاه دیانت یعنى حوزه علمیه و علماى شیعه آغاز کرد زیرا بعد از فرار رضاخان گروههاى مزبور در شرایط پیش آمده و با اتکا به حمایت ابرقدرت ها احساس نمودند حال که از فشار حکومت پهلوى رهانیده شده اند مبارزه اى همه جانبه را با روحانیون آغاز کنند در شهر نهاوند تنها کسى که در مقابل حزب توده و نیروهاى آن مقاومت کرد و امکان پیشرفت را از آنان گرفت شهید قدوسى بود, او در برابر این گروه منحط آنقدر مقاومت کرد که موجب عقب نشینى طرفداران حزب توده در نهاوند گشت و به تدریج دست از مخالفت خود برداشتند. دستگاه ستم نیز براى ضربه زدن به روحانیت یکى از توده اىهاى سابقه دار را که مدتها از قم بیرون رفته بود با تشریفات و استقبال کم نظیرى به این شهر برگردانید, شهید قدوسى با رهبرى تظاهرات وسیعى که از سوى طلاب انجام شد بیشترین مبارزه را در جو اختناق و فشار آن روز انجام داد و همزمان با این تلاش سیاسى به تمرین هاى نظامى پرداخت و بدین گونه خود را براى حرکت هاى بعدى آماده کرد.(21) شهید بزرگوار آیه الله قدوسى به عنوان یکى از شاگردان برجسته امام امت در صف پیشتازان نهضت مقدس اسلامى و در شمار آن گروه از اساتید حوزه بود که فریاد دشمن کوب آن رهبر والامقام را با تمام وجود لبیک گفتند, در این دوران علماى حوزه با افشاگرىهاى پى در پى و روشنگرىهاى موثر و اعتراضات شدید خود به شکل هاى گوناگون و از راه نشریات, اعلامیه ها و با خنثى کردن توطئه هاى عوامل استکبار به عنوان بازوى تواناى نهضت اسلامى به رهبرى امام خمینى نقش عمده اى را عهده دار گردید و شهید قدوسى از عناصر فعال و موثر این جمع بود و در انتشار یک نشریه مخفى در زمان بازداشت امام در قیطریه با آقاى هاشمى رفسنجانى همکارى ویژه اى داشت.(22)
تشکیلات مخفى
به دنبال مسئله شوم کاپیتولاسیون و افشاگرى کوبنده امام خمینى در چهارم آبان سال 1343 و دستگیرى ایشان در سیزدهم همین ماه و تبعید به ترکیه, روحانیت با اعتراض شدید به دولت ترکیه و انتشار اعلامیه ها و نشریات مخفى حرکت خود را در مسیر مبارزه اى که امام ترسیم کرده بود, ادامه داد اما در این هنگام شدت اختناق و دستگیرى, ضرب و جرح مشتاقان به امام و تبعید, شکنجه و زندان آنان و ایجاد رعب و وحشت به اوج خویش رسید و شدت آشفتگى شرایط به حدى بود که نزدیک بود در حوزه هاى علمیه نیز سکوت و رکود حاکم گردد و این ضایعه شاگردان شیفته امام را رنج مى داد, توجه به این واقعیت تلخ و دشوارى فعالیت هاى علنى علیه دستگاه استبداد جمعى از دوستداران و حامیان دلسوخته امام از جمله شهید آیه الله قدوسى را بر آن داشت که متناسب با شرایط اختناق, چگونگى و کیفیت مبارزه را تغییر دهند و همین تفکر مقدمه تشکیل یک گروه سازمان یافته مخفى از اساتید حوزه علمیه به منظور تداوم مبارزه گردید. این تشکیلات که نخستین هسته مبارزاتى مخفى در تاریخ حوزه هاى علمیه اسلامى و متشکل از مدرسان عالى مقام حوزه بود, بعدها به گروه یازده نفرى مشهور گردید. در این تشکیلات که یک سلسله جلسات علنى پوششى براى نظم و اصلاح امور حوزه و جلساتى کاملا مخفى و زیرزمینى براى طراحى و برنامه ریزى مبارزه با رژیم داشت چهره هاى محبوب و شخصیت هاى بزرگى چون مقام معظم رهبرى و آیه الله رفسنجانى عضویت داشتند و مرحوم قدوسى مسوولیت اطلاعات و اخبار را در این گروه عهده دار بود, در آن زمان حتى روشنفکران مسلمان با حرکت هاى تشکیلاتى کمتر آشنایى داشتند ولى این جمعیت داراى شاخه هاى منسجم کاملا جدید و بى سابقه در بین روحانیان بود, البته این تشکیلات مدت زمان زیادى ادامه نیافت و پس از مدتى وقفه در فروردین ماه سال 1345 اساسنامه آن در بازرسى محل کار یکى از اعضإ, به دست ساواک افتاد و در بازجویى از وى حرکت مخفى این مجموعه لو رفت و افراد آن تحت تعقیب مإمورین امنیتى قرار گرفتند, کشف این جریان براى ساواک آن چنان وحشت آور جلوه کرد و گران تمام شد که بلافاصله رئیس وقت ساواک قم احضار و مورد توبیخ قرار گرفت و از قم به جاى دیگرى انتقال داده شد, شهید قدوسى در همین ارتباط تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد و به همراه مرحوم آیه الله ربانى شیرازى در زندان قزل قلعه زندانى گشت, دژخیمان رژیم به رغم فشارهاى زیاد و شکنجه هاى روانى و جسمى نتوانستند از آن شهید و دیگر هم رزمانش اعتراف بگیرند و پس از بازجویى هاى مکرر, آیه الله قدوسى با زیرکى و متانت خاصى آنان را متقاعد ساخت که این تشکیلات هدفى غیر از تنظیم امور تحصیلى طلاب و تدوین کتب و متون درسى نداشته است! یادآور مى شود شهید قدوسى در زندان بسیار شکنجه و اذیت شد, اما نتوانستند حتى یک جمله اعتراف از او بگیرند,(23) رئیس زندان گفته بود: شلاق آوردیم او را کتک زدیم اما اصلا پشتش نلرزید و با وجود آن که آزادش کردند هرچند روز یک بار به خانه اش هجوم مىآوردند و در این یورش ها حتى طلاهاى همسرش را به غارت بردند, این اذیت ها و تهدیدها یک ذره ترس در وجود او پدید نیاورد و محکم و استوار ایستاد و تإکید مى کرد ما پیروز مى شویم و نگرانى ندارد.(24)
شهید قدوسى پس از رهایى از زندان در تابستان همان سال به نهاوند رفت و در مسجد جامع این شهر اقامه نماز مى نمود و پس از نماز به منبر مى رفت و حقایقى را براى مستمعین تشریح مى کرد ونام امام خمینى را بر زبان مىآورد.
ساواک و شهربانى از این وضع بسیار ناراحت بود و مدام تذکر مى داد که نباید شما نام امام را ببرید در هیچ جاى ایران چنین برنامه اى متداول نیست و اگر ادامه دهید شما را دستگیر مى کنیم, او اعتنایى نکرد و به همین دلیل جلساتش را در نهاوند تعطیل کردند و او بار دیگر به قم عزیمت نمود با این حال ارتباطش با اقشار مذهبى نهاوند استمرار یافت و بخصوص با مبارزین این سامان رابطه اى مخفى و پیوسته داشت, از جمله اقدامات آن شهید در این شهر تقویت تلاش هاى نیروهاى مبارز و رسیدگى به خانواده هاى زندانیان سیاسى بود که به موجب ارتباط با ایشان یا به سببى دیگر دستگیر شده بودند و برخى در زندان به سر برده یا از سوى رژیم به شهادت رسیده بودند.(25)
اصلاحات آموزشى
در آن سال هاى سیاه و شرایط آمیخته به اختناق شهید قدوسى اعتقاد داشت حوزه علمیه باید از نظر تلاش هاى سیاسى و نوع تشکیلات و دروس و مسایل مطرح شده تحرک جدیدى داشته باشد و روحانیان در مجموعه اى منسجم و برنامه ریزى شده و هماهنگ حوزه را براى دنیاى امروز و هدایت جامعه آماده نمایند, لذا پس از آزادى از زندان اهداف خود را در مورد اصلاح ساختار حوزه دنبال کرد(26) و با همفکرى و همراهى اساتید بزرگوار دیگرى همچون شهید مظلوم آیه الله دکتر بهشتى مبدإ و منشإ یک تحول عمیق و اساسى در نظام آموزشى حوزه علمیه قم گردید و کوشید ضمن حفظ اصالت هاى حوزه و تکیه بر نقاط مثبت و امتیازات نظام آموزشى قدیم نظیر سیستم مباحثه و انتخاب آزاد درس و استاد, یک سلسله برنامه هاى جدید را طرح ریزى نماید و در واقع نقاط قوت و موثر نظام آموزشى جدید را به امتیازات قبلى حوزه بیفزاید که از جمله آنها برنامه ریزى دقیق آموزشى واستفاده ازروش ارزشیابى و آزمون هاى منظم, هدایت ونظارت مستقیم در مواد درسى را مى توان برشمرد.
این تفکر اصلاحى منجر به تإسیس مدرسه منتظریه (حقانى) گردید که به رغم مشکلات فراوان و کارشکنى هاى نظام ستم شاهى به حول و قوه الهى و در اثر اهتمام وافر و پشتکار و دلسوزى شهید قدوسى این طرح موفق شد و شاگردانى که طى این برنامه پرورش یافتند به عنوان کادرهاى ورزیده قابل اعتمادى در نهضت اسلامى و بعد از آن توانستند مسوولیت هاى حساسى را به دوش گیرند.
بدیهى است خصایص ممتاز, فکر عالى, وارستگى, مراتب علمى و اخلاقى شهید قدوسى سبب شد که این تجربه آموزشى و تربیتى به شکوفایى برسد و در سازندگى اخلاقى وفرهنگى حوزه و جذب بهترین, زبده ترین و برگزیده ترین استعدادهایى که به حوزه روى آوردند گامهاى اساسى برداشته شود, تإسیس و اداره این مدرسه تنها یک حرکت فرهنگى پرورشى نبود و همانگونه که بعدها روشن گردید یک برنامه حساب شده سیاسى اجتماعى هم به شمار مىآمد که گسترش آن مى توانست پشتوانه عظیم نیروى انسانى را براى تإمین نیازهاى انقلاب اسلامى فراهم آورد, وقتى شهید قدوسى به پیشنهاد شهید بهشتى اداره این مدرسه را عهده دارشد او تمام نیروها و همت خود را صرف اصلاحاتى در این مسیر کرد و بر این باور رسید که باید براى احیاى فرهنگ تشیع تمام کارهاى دیگر را رها و صرفا به مدیریت این مرکز آموزشى مبادرت ورزد, پذیرفتن مسوولیت یک مدرسه نوپا براى دانشمندى که موقعیت هاى بالاتر علمى و اجتماعى برایش فراهم بود خود یک گذشت بزرگ به شمار مىآمد هرچند که این مدرسه تبدیل به یک مرکز علمى و اجتماعى مشهور شد و خود شهید قدوسى به خاطر مدیریتى عالى و طرحهاى ابتکارى ارزنده به توفیق هایى دست یافت البته ایشان عشق به مطالعه و پژوهش هاى علمى را ترک نکرد, مسوولیت مزبور آن چنان این شهید را تحت تإثیر قرار داد که تمام هم و غم خود را در راه رشد و شکوفایى مدرسه و برنامه طلاب به کار گرفت و اغلب اوقات در شبانه روز هیجده ساعت کار مى کرد(27) در منزل نیز مسایل مدرسه را مورد بررسى قرار مى داد. در طول سال تحصیلى هیچ گونه مسافرت و رفت و آمدى نداشت و میهمانى ها و ارتباط با دوستان را به نحو قابل ملاحظه اى کاهش داده بود, او بدون غرور و از روى فروتنى به دنبال اساتید مى رفت و گاهى براى راضى کردن استادى چندین بار به وى مراجعه مى نمود. کارهاى وامانده را مى پذیرفت و راههاى نرفته را مى رفت و سختى هاى آن را به جان مى خرید و به قیمت عمر و زندگى و از دست دادن موقعیت و مقام ظاهرى و حتى سلامتى بدنى با اشتیاق وصف ناپذیرى تلاش مى کرد و اهتمامش بر این بود که برنامه درسى و تربیتى مدرسه به گونه اى تدوین و پیاده شود که کاستى ها برطرف گردد و بر محتواى کار و کیفیت آموزشى افزوده شود.
کوشش هاى پى گیر آن بزرگ مرد در زمانى پى ریزى گردید که از یک سو حوزه هاى علمیه مورد هجوم افکار روشنگر مآبان نوگراى قرار گرفت که قصد داشتند با الفاظ پر طمطراق خود طلاب علوم دینى را از تحصیل فقه آل محمد و اصول و مبانى و معارف اسلام و آموزش هاى متکى بر قرآن و حدیث باز دارند و از طرفى عالم نمایان ناآگاه و بى خبر و احتمالا وابسته اى وجود داشتند که به جز یک رشته دروس خاص هر نوع حرکت جدید, مبارزه سیاسى و فعالیت اجتماعى را تخطئه مى نمودند و از جانب دیگر جوانانى به مبارزات سیاسى صرف روى آورده و از فعالیت هاى فقهى و علمى بازمانده بودند در چنین اوضاع و احوال نگران کننده و تیره و تارى بود که آیه الله قدوسى با همکارى دو یار صادق خویش ـ شهید مظلوم دکتر بهشتى و شهید آیه الله مطهرى ـ دست به کارى بزرگ زدند و سنگ مدرسه اى را بنا نهادند که در آن اسلام با تمامى ابعادش به شکلى متناسب با مقتضیات زمان و نیازهاى جدید مورد تدریس و بحث قرار گرفت. مدرسه مزبور از ابتدا با مخالفت جو عمومى حوزه روبرو شد بسیارى از افراد در موفقیت این شیوه جدید تردید داشتند بلکه عده اى با اصرار مى گفتند این حرکت در حوزه نامطلوب است, نباید امتحان, کلاس رسمى و میز و صندلى, برنامه و ساعت شروع و خاتمه درس باشد, شهرت و موقعیت بعدى مدرسه نیز موج مخالفت ها را افزایش داد, استقلال فکرى و سازش ناپذیرى شهید قدوسى در مقابل انحرافات و توطئه ها و برخى افکار منجمد عامل دیگرى بود که بر این دشوارىها مى افزود, در همین موقعیت ساواک به این مدرسه به عنوان یک پایگاه چریکى مى نگریست و نظرش این بود که تشکیلاتى با آن دقت و مدیریت و سازماندهى شده نمى تواند صرفا کارش آموزش فقه و اصول باشد, حتى یک بار به مدرسه یورش بردند و پنجاه نفر طلبه را بازداشت کردند و اعلام نمودند تا یکایک آجرهاى مدرسه را از جا نکنیم دست بردار نخواهیم بود و این فشارها در حالى صورت مى گرفت که افراد خودى از شهید قدوسى حمایت چندانى نمى کردند. (28)
با این وجود شهید قدوسى و همکارانش با تیزبینى و آینده نگرى ضرورتى مهم را درک کردند و انتقادها و خرده گیرىها را با شرح صدر پذیرفتند و با تحمل شدائد به راه مقدس خویش ادامه دادند و از تهاجم هاى غیر معقول و جاهلانه نهراسیدند, این خیلى مهم و شگفت انگیز است که شهید قدوسى در یک قدم اساسى در سنگر مدرسه و در قالب فعالیت هاى آموزشى و تربیتى چند صد نفر طلبه مومن, باسواد, انقلابى, مطیع رهبر و مخالف استبداد بار بیاورد و ساواک هم بدین دلیل مدرسه حقانى را سنگر انقلاب اسلامى نامید, لذا بارها بدان یورش برد, مإموران ساواک و پلیس علاوه بر تعقیب و مراقبت طلاب در بیرون از مدرسه افرادى را دستگیر کرده و مورد بازجویى قرار مى دادند, در طول یورشهاى نیروهاى امنیتى رژیم شهید قدوسى با قدرت و جرإت فراوان زیرکى خود را به کار مى گرفت و از موفقیت آنها جلوگیرى مى کرد در عین حال به گونه اى عمل مى نمود که آنان مدرک جرمى به دست نیاورند یک بار رئیس ساواک وقت قم به شهید قدوسى گفته بود. من تمام مطالب پرونده شما را خوانده ام چیزى در آن نیست ولى نوشته اند صاحبش آدم زرنگى است! اگرچه ساواک دستگاههاى تایپ و تکثیر مدرسه را مصادره کرد ولى در ادامه مبارزات خللى وارد نشد و پس از آن همه محدودیت هاى شدید باز هم ایشان در تربیت نیروهاى سازنده و انقلابى مى کوشید.(29) ادامه دارد
پى نوشت ها:
1- مصاحبه با حضرت آیه الله خامنه اى, یادنامه شهید قدوسى, ص153.
2- دیدار با ابرار, ج79, پژوهشکده باقرالعلوم, ص20.
3-یادنامه شهید قدوسى, ص54.
4- همان, ص75.
5- از سجاده نمازهاى عارفانه شب تا مبارزه در متن مردم (سیرى در زندگى مبارزات شهید قدوسى, روزنامه اطلاعات, شماره 18555, ص6.
6- یادنامه شهید آیه الله قدوسى, ص24.
7- دیدار با ابرار, ج79, ص34 ـ 35.
8- عدالت در خون, گروهى از نویسندگان, ص98.
9- مجله پیام انقلاب, شماره 92, ص43.
10- گفتگو با حجه الاسلام والمسلمین محمدى عراقى, مجله پیام انقلاب, شماره118, ص41.
11- جرعه هاى جانبخش, از نگارنده, ص121.
12-یادها و یادگارها, تهیه وتنظیم على تاج دینى, ص51.
13- گفتگو با نجمه السادات طباطبایى, مجله زن روز, شماره 892.
14- مجله پیام انقلاب, شماره 92, ص44.
15- روزنامه اطلاعات, 15 شهریور 1367 (شماره 18555) ص6.
16- دیدار با ابرار, ج79, ص35.
17- پیشتازان شهادت در انقلاب سوم, ص66.
18- پیام انقلاب, شماره 92, ص44.
19- بنا به اظهارات استاد حسینى تقوى اشتهاردى (نک: یادنامه قدوسى, ص55).
20- پیشتازات شهادت... ص65.
21- دیدار با ابرار, ج79, ص30 ـ 31.
22- سیرى در زندگى و مبارزات استاد شهید آیه الله قدوسى, روزنامه اطلاعات شماره 18555, ص6.
23- مجله پیام انقلاب, شماره 112, ص43.
24- مجله شاهد بانوان, شماره 12, 15 آبان 1360, ص12.
25- دیدار با ابرار, ج79, ص54 ـ 55, عدالت در خون, ص96.
26- پیشتازان شهادت در انقلاب سوم, ص66.
27- آیه الله قدوسى شهید راه عدالت, مجله پیام انقلاب, ششم شهریور سال 1361, شماره 66 ص8.
28- دیدار با ابرار, همان, ص73 ـ 74.
29- روزنامه جمهورى اسلامى, ویژه نامه شهید قدوسى, ص5.