آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

انفاق دارایى شخصى در زمان مسئولیت
پیشوایان الهى علاوه بر آن که هرگز با استفاده از موقعیت و امتیازات مربوط به حوزه رهبرى و مدیریت در راه مال اندوزى قدم نمى گذارند بلکه آنچه را نیز که شخصا از راههاى مشروع به دست مىآورند, در جهت کمک به مردم مستمند انفاق مى کنند.
درباره امیرالمومنین(ع) اینگونه روایت شده است:
((باع علىد (ع) حدیقته التى غرسها له النذبىد(ص) و سقاها هو بیده باثنى عشر الف درهم و راح الى عیاله و قد تصدذق باجمعها فقالت له فاطمه(س) تعلذم انذ لنا ایاما لم نذق فیها طعاما و قد بلغ بنا الجوع و ما اظندإ الا کاحدنا فهلا ترکت لنا من ذلإ قوتا؟ فقال.
منعنى أ من ذلإ وجوهٌ اشفقت ان ارى علیها ذلذ السدوال(1) على (ع) باغچه اى را که پیامبر اکرم(ص) براى او کاشته بود و با دست خود آن را آبیارى کرده بود به دوازده هزار درهم فروخت و به سوى خانواده اش روانه شد در حالى که تمام آن مبلغ را صدقه داده بود! فاطمه(س) به على(ع) گفت: تو مى دانى که چند روز است ما طعامى نچشیده ایم و در نهایت گرسنگى به سر مى بریم و جز این گمان نمى برم که تو نیز همانند هر یک از ما هستى چگونه از این به اندازه قوتى براى ما وانگذاشتى ؟ على(ع) گفت:
((مانع من از این کار چهره هایى بود که نخواستم ذلت درخواست را بر آنها ببینم!)).
باغى که درختهاى آن را پیامبر خدا(ص) کاشته و آن را آبیارى کرده است یقینا از نظر هر مسلمانى بخصوص براى حضرت على(ع) بسى ارزشمند و گرانبها است و گذشته از ارزش مادى آن, چه بسا از جهت معنوى, دل کندن و از دست دادن چنین یادگارى بسیار مشکل است.
طرف دیگر قضیه, اهل خانه آن حضرت است با ویژگى ها و منزلت بى نظیرشان که خود گرسنه هستند و حضرت امیر(ع) علاوه بر مسئولیتى که نسبت به آنها دارد, احترام و محبتش به حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) فوق تصور است, اما مسئولیتى که در جایگاه اهل بیت و رهبرى بر دوش دارند که آیه مباهله با تعبیر ((انفسنا)), ((نسائنا)) و ((آبنائنا)) از آنها یاد مى کند, ایجاب مى کند که همچون رهبر و کانون مدیریت نظام اسلامى یعنى پیامبر اکرم(ص) ایثار کنند و چه بسا برخلاف وظیفه مردم عادى, سایرین را حتى بر خانواده خود, مقدم دارند و با سخت گیرى و گذشت از نیاز مبرم و گرسنگى خود و خانواده خود, هر آنچه دارند را در طبق اخلاص نهاده و به مستمندان پیشکش دارند(2) همانگونه که داستان ایثار همین جمع را به مسکین و یتیم و اسیر خداوند متعال در سوره ((هل اتى)) بیان فرموده و زیباترین سیماى خلقت و پرشکوه ترین جلوه کمال هستى را به نمایش جاودانه گذاشته است.(3) در این مقام سخن از تقسیم بیت المال و رساندن آن به صاحبان اصلى آن یعنى مردم نیست, سخن از دارایى خصوصى است که آن هم نه با استفاده از امتیازها و موقعیت هاى مدیریت و رهبرى بلکه با تلاش شخصى خودشان در صحنه کشاورزى و تولید مایحتاج جامعه فراهم کرده اند که آن را نیز براى خود و خانواده خود اندوخته نمى کنند و مشفقانه براى زدودن غبار فقر و تنگدستى مردم و پیشگیرى از ذلت ناشى از درخواست کمک, به مستمندان مى بخشند و سرانجام آنگونه از دنیاى فانى مى روند که هیچ چیز از خود باقى نمى گذارند!
این ویژگى برجسته و نورانى همواه در آسمان زندگى همه رهبران الهى مى درخشد. امام خمینى به عنوان امتداد همین رهبرى و مدیریت و پرتوى از خورشید ولایت در این مکتب الهى, در عصر ما, نمونه اى آشکار و دلیلى روشن بر این مدعا است.
بى گمان, منابع عظیمى که از وجوه شرعیه در جایگاه مرجعیت و انفال, اموال و دارائیهاى بسیار زیادى که در جایگاه ولایت و رهبرى نظام اسلامى در اختیار امام قرار گرفت و همچنین انبوه بى شمار وجوه نقدى, املاک و اموالى که به عنوان هدیه و نذر براى شخص امام از سوى علاقمندان تقدیم ایشان گردید, در طول تاریخ مرجعیت و رهبرى اسلامى بى نظیر بود. با اینحال امام از منبع عظیم بیت المال و اموال عمومى به اندازه سر سوزنى براى زندگى شخصى خود نیندوخت و از انبوه نذورات و هدایاى شخصى نیز بیش از حد ضرورت و در حد یک زندگى ساده بهره نگرفت و بقیه را در راه خدا انفاق کرد.
نقطه اوج وارستگى امام آنگاه تجلى کرد که حتى قطعه زمین کشاورزى در خمین را که ارثیه و یادگار پدر شهیدش بود, به هنگامى که مسئولیت رهبرى جامعه اسلامى بر عهده اش قرار گرفت به مستمندان بخشید و تنها خانه اى که در یخچال قاضى قم در دوران طلبگى خود براى زندگى خود فراهم کرده بود یعنى همان خانه اى که در سحرگاه 13 آبان 1343 در آن دستگیر و تبعید شدند را نیز در اختیار امور مردم قرار دادند و بعد از رحلت ایشان براى همین منظور به خلف صالحشان مقام معظم رهبرى واگذار شد و به این ترتیب همگان در عصر حاضر نیز شاهد بودند که رهبرى و ولایت الهى نه آن که در زمان مسئولیت خویش هیچ چیز براى خود نیندوخت بلکه اموال محدود شخصى و موروثى خود را نیز در راه خدا تقدیم کردو هیچگونه ارث و میراثى براى بازماندگان باقى نگذاشت. و در حقیقت به هر نعمت و مکنتى که دست یافت با تقدیم به پیشگاه خداوند آن را براى زندگى جاودانه خود ذخیره ساخت.

بزرگترین پیشوایى که مقروض از دنیا رفت
درباره پیغمبر اکرم(ص) روایات فراوانى از طرق مختلف به ویژه از ائمه اطهار نقل شده است که آن حضرت در حالى از دنیا رفت که درهم و دینار و... به ارث نگذاشت و علاوه بر آن در احادیث متعددى آمده است که رسول اکرم(ص) به هنگام رحلت مقروض بوده است.
عن الصادق(ع): ((مات رسول الله(ص) و علیه دینٌ(4) پیامبر خدا(ص) در حالى از دنیا رفت که بدهکار بود.))
از امام باقر(ع) درباره رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: پیامبر خدا(ص) درهم و دینارى را بر جاى نگذاشت و در ادامه فرمود: ((و لقد قبض(ص) و انذ درعه مرهونهٌ عند یهودى من یهود مدیأنه بعشرین صاعا من شعیر استلفها نفقهٌ لاهله(5) پیامبر خدا(ص) در حالى جان به جان آفرین تسلیم کرد که زره اش پیش یکى از یهود مدینه در گرو بود در برابر بیست صاع جویى که براى روزى خانواده اش نسیه گرفته بود.
داستان پیشوایان دینى, مراجع تقلید و عالمان بزرگى که مقروض از دنیا رفتند نیز بسى آموزنده و عبرت انگیز است که امید است مورد پژوهش قرار گیرد.

همنشینى با فقرا یا اغنیا؟
دوستى و همنشینى یکى از عوامل سرنوشت ساز در زندگى انسان است, قرآن مى فرماید:
((ویوم یعضد الظذالم على یدیه یقول یا لیتنى؟ اتذخذت مع الرذسول سبیلا
یا ویلتى لیتنى؟ لم اتذخذ فلانا خلیلا
لقد اضلذنى؟ عن الذکر بعد اسذ جانى؟ وکان الشذیطان للاسنسان خذولا
وقال الرذسول یا رب اسنذ قومى؟ اتذخذوا هذا القرآن مهجورا;(6)
و ـ به یاد آور ـ روزى را که ستمکار ـ از شدت حسرت ـ دو دست خود را گاز مى گیرد و مى گوید: اى کاش راه پیغمبر(ص) را پیش گرفته بودم. اى واى بر من, کاش فلانى را به دوستى نگرفته بودم او مرا از یاد ـ حق ـ گمراه ساخت بعد از آن که ـ یاد حق به سراغم آمده بود و شیطان همواره مایه خذلان انسان است و پیامبر(ص) گوید پروردگارا قوم من قرآن را مهجور داشتند.))
در همین دنیا نیز یکى از ملاکهاى شناخت افراد و گرایشهاى آنان چگونگى همنشینان آنها است و مى توان چهره واقعى هر فرد را در آئینه دوستان و معاشران او مشاهده کرد. حضرت امیرالمومنین(ع) مى فرماید: ((فمن اشتبه علیکم امره و لم تعرفوا دینه فانظروا الى خلطائه...(7) هر کس را که امرش بر شما مشتبه بود ودینداریش را نشناختید, پس به همنشینان او نگاه کنید.))
در حالى که نوع همنشینانى که فرد براى خود برمى گزیند نشانگر نوع گرایش ها و زمینه هاى درونى او است, استمرار معاشرت و مجالست با آنها به نوبه خود عامل فعلیت یافتن زمینه ها و گرایشهاى مزبور مى شودو آنچنان را آنچنان تر مى کند.
و همانگونه که همنشینى با انسانهاى خدایى شخص را به سوى خدا رهنمون و نزدیک تر مى سازد, مجالست با اهل دنیا و آلودگان به گناه, لغزشگاه خطرناکى است که مى تواند انسان را در کام جهنم فرو بلعد و این یکى از مهمترین دامهاى شیطان است و جمله ((کان الشیطان للانسان خذولا)) در ادامه ((لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا)) اشاره به همین نکته مهم است.
در آیات و روایات معصومین(ع) به طور گسترده ضمن بیان آثار همنشینى, به معرفى کسانى که همنشینى با آنها مفید و سازنده است و همچنین افرادى که مجالست با آنها تباه کننده انسان است, پرداخته شده است ودر این میان بر همنشینى با فقرا و اجتناب از مجالست با اغنیا تاکید شده است.
همنشینى با اغنیا براى مسئولان و زمامداران بسیار خطرناک تر و ناپسندتر است و صرف نظر از این که اغنیا, دارائى شان را از راه حلال به دست آورده باشند یا از راه حرام و صرف نظر از این که آنها در همنشینى با مسئولان اهداف پلیدى از قبیل سو استفاده ها براى دفع ضرر یا جلب منفعت شخصى داشته باشند یا نه, همنشینى مسئولان با اغنیا به شدت مورد نهى قرار گرفته است تا چه رسد به آن که مال آنها حرام باشد یا آن که بخواهند با نمک گیر کردن مسئول و نزدیک شدن به او به انواع سو استفاده دست یازند و تا چه رسد به آن که با دامهاى شیطانى و شگردهاى پلید خود تدریجا یک مسئول و مدیر را به سوى رفاه زدگى, تجمل گرایى, شکم پرورى بکشانند و آرام آرام او را در گناهان و انواع آلودگیهاى مهلک فرو غلتانند و نابود سازند.
آن همه سوز و گداز امیرالمومنین (ع) در نامه به عثمان بن حنیف(8) به خاطر این نبوده است که فرماندار بصره بر سفره حرام یا نجس نشسته و گوشت خوک خورده یا مشروب نوشیده است. بلکه همانگونه که در آغاز نامه به آن تصریح فرموده است تخلف عثمان این بوده که اولا دعوت یک پولدار را پذیرفته است ثانیا بر سفره اى که غذاى رنگارنگ داشته, نشسته است ثالثا سایر مدعوین همگى از اغنیا بوده اند و جاى مستمندان خالى بوده است! و سرانجام این که معلوم نبوده است که پشت این پرده رنگارنگ کدام نیرنگى نهفته است و این آغاز به کدام فرجامى مى رسد!
خداوند متعال خطاب به پیامبرش مى فرماید:
((واصبر نفسإ مع الذذین یدعون ربذهم بالغدوه والعشى یریدون وجهه و لا تعد عیناإ عنهم ترید زیأنه الحیوه الددنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتذبع هواه و کان امره فرطا;(9) با شکیبایى قرین کسانى باش که بامداد و شبانگاه پروردگار خویش را مى خوانند و چشمانت را به خاطر زیور زندگى دنیا از آنها برمگیر و از کسى که دل او را از یاد خویش غافل کرده ایم و از هواى نفس پیروى کرده و کارش زیاده روى است, پیروى مکن.
در این مختصر, به ذکر احادیثى چند در این زمینه بسنده مى کنیم باشد تا دلهاى پاک و جویندگان حقیقت ناب خود به تفسیر و نتیجه گیرى از این سخنان گهربار دست یابند.))
حضرت رسول(ص) فرموده است:
((الفقر فقران فقر الددنیا و فقر الاذخره ففقر الددنیا غنى الاذخره و غنى الددنیا فقر الاذخره و ذلإ الهلاإ;(10) فقر دو گونه است فقر دنیا و فقر آخرت, پس فقر دنیا غناى آخرت است و غناى دنیا فقر آخرت است و این است هلاکت.))
عن الباقر(ع):
((لاتجالس الاغنیا فانذ العبد یجالسهم و هو یرى انذ لله علیه نعمه فما یقوم حتى یرى انذ لیس لله علیه نعمه;(11) با اغنیا مجالست مکن زیرا بنده خدا در حالى که خود را در نعمت خدا مى بیند بعد از مجالست با اغنیا خود را از نعمت خدا محروم مى پندارد.))
حضرت رسول اکرم(ص) فرموده است:
((اربعٌ یمتن القلب: الذذنب على الذذنب و کثره مناقشه النسا یعنى أ محادثتهنذ و مماراه الاحمق تقول و یقول و لایرجع الى خیر و مجالسه الموتى فقیل له یا رسول الله و ما الموتى؟ قال کلد غنى؟ مترف;(12) چهار چیز قلب را مى میراند: گناه روى گناه و مناقشه زیاد با زنان یعنى گفتگو با آنان و مجادله با احمق تو بگویى و او بگوید و به خیرى عاید نگردد و همنشینى با مردگان. گفته شد اى رسول خدا منظور از مردگان چیست؟ فرمود: اغنیا خوشگذران!))
پیغمبر اکرم (ص) فرمود:
((ثلاثهٌ مجالستهم تمیت القلب: الجلوس مع الانذال و الحدیث مع النسا والجلوس مع الاغنیا;(13) همنشینى سه گروه قلب را مى میراند: همنشینى با افراد دون مایه و مکالمه با زنان و مجالست با اغنیا.))
در حدیث قدسى خطاب به رسول اکرم(ص) آمده است:
((یا احمد محبذتى؟ محبذهٌ للفقرا فادن الفقرا و قرب مجلسهم منإ ادنإ و بعد الاغنیا و بعد مجلسهم منإ فانذ الفقرا احبایى؟;(14) اى احمد, دوست داشتن من, دوست داشتن فقرا است پس با فقرا نزدیک شو و با آنان همنشینى نزدیک داشته باش تا من با تو نزدیک شوم و از اغنیا و همنشینى با آنان دور شو که فقرا دوستان من اند.))
و رسول گرامى اسلام اینگونه دعا مى کند:
((اللهمذ احینى؟ مسکینا و امتنى؟ مسکینا و احشرنى؟ فى؟ زمره المساکین;(15) خدایا مرا مسکین زنده دار و مسکین بمیران و در زمره مساکین محشور فرما!))
حضرت امیرالمومنین(ع) مى فرماید:
((و کان سلیمان اسذا اصبح تصفح وجوه الاغنیا والاشراف حتى یجأى اسلى المساکین و یقعد معهم و یقول: مسکینٌ مع المساکین;(16)
سلیمان همواره هنگامى که صبح فرا مى رسید از بزرگان و اغنیا و اشراف مى گذشت تا نزد مساکین مىآمد و با آنها مى نشست و مى گفت: مسکینى با مساکین!))
با این حال امام صادق(ع) مى فرماید:
((و انذ آخر الانبیا دخولا الى الجنذه سلیمان و ذلإ لما اعطى من الددنیا;(17) آخرین پیامبرى که به بهشت داخل مى شود سلیمان است و این به خاطر آن چیزى است که از دنیا به او عطا شده بود!))
امام صادق(ع) از امیرالمومنین(ع) نقل مى کند که پیامبر اکرم(ص) خطاب به آن حضرت فرمود:
((یا على انذ الله وهب لإ حبذ المساکین والمستضعفین فى الارض فرضیت لهم اخوانا و رضوا بإ اماما;(18) اى على همانا خداوند دوستى مساکین و مستضعفین را به تو عطا فرمود پس تو به برادرى آنان خوشنود شدى وآنان به امامت تو خوشنود شدند.))
ابوذر غفارى مى گوید:
((اوصانى؟ رسول الله(ص) بسبع اوصانى؟ ان انظر الى من هو دونى و لا انظر الى من هو فوقى؟ و اوصانى؟ بحب المساکین والددنو منهم...;(19) پیامبر خدا(ص) مرا به هفت چیز وصیت فرمود: مرا وصیت فرمود که ـ در زندگى مادى ـ به کسى که پایین تر از من است نگاه کنم و به آن کس که بالاتر از من باشد نگاه نکنم و مرا وصیت کرد به دوستى مساکین و نزدیک شدن به آنان...))
حضرت امیرالمومنین(ع) مى فرماید:
((جالسوا الفقرا تزدادوا شکرا;(20) با فقرا مجالست کنید تا سپاسگزاریتان فزونى یابد.))
پیغمبر اکرم(ص) فرموده است:
((سائلوا العلما و حاطبوا الحکما و جالسوا الفقرا;(21) از دانشمندان بپرسید و با حکما گفتگو کنید و با مستمندان مجالست نمایید.))
از جمله وصایاى امیرالمومنین(ع) در آخرین لحظات زندگى این بود:
((اوصیإ بحب المساکین و مجالستهم;(22) تو را وصیت مى کنم به دوستى بى نوایان و همنشینى آنان.))

پى نوشت ها:
1ـ سفینه البحار, ج2 / 24.
2- و یوثرون على انفسهم ولو کان بهم خصاصه (سوره حشر / 9).
3- و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزا و لا شکورا (سوره انسان / 9 ـ 8)
4- فروع کافى, ج5 / 93.
5- بحارالانوار ج 16 / 219.
6- فرقان, 30 ـ 27.
7- بحارالانوار, ج71 ـ 197.
8- نهج البلاغه, نامه 45.
9- کهف / 28.
10- بحارالانوار, ج69 / 47.
11- بحارالانوار, ج71 , 194 ـ امالى صدوق / 153.
12- بحارالانوار, ج71 ـ 195 ـ الخصال ج1 / 108.
13- بحارالانوار, ج74, 155, و کافى ج2 , 141.
14- بحارالانوار, ج74, 23.
15- المستدرإ , ج1, ص538 ـ الحیاه ج2 ـ 50.
16- بحارالانوار, ج14 ـ 83 .
17- بحارالانوار, ج69 ـ 52 .
18- بحارالانوار, ج39 ـ 306.
19- بحارالانوار, ج69 ـ 388. 20- غرر الحکم.
21- بحارالانوار, ج69 ـ 56.
22- بحارالانوار, ج69 ـ 41 ـ امالى طوسى ج1 ـ 8.

تبلیغات