آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

چند نمونه از ساده زیستى پیغمبر(ص)
امام رضا(ع) از پدرانش, از قول على(ع) فرمود: ((کنا مع النبى(ص) فى حفر الخندق, اذجائته فاطمه(س) و معها کسیره من خبز, فدفعتها الى النبى(ص): فقال النبى(ص): ما هذه الکسیره؟ قالت: قرصا خبزته للحسن و الحسین(ع), جئتک منه بهذه الکسیره فقال النبى(ص): اما انه اول طعام دخل فم ابیک منذ ثلاث;(1) در کندن خندق با پیغمبر(ص) بودیم که فاطمه(س) آمد و با خود پاره نانى داشت و آن را به پیغمبر(ص) داد. پیامبر(ص) گفت: این چیست؟ گفت: نانى است که براى حسن و حسین(ع) مى پختم و پاره اى از آن را براى شما آوردم, پیامبر(ص) گفت: نخستین طعامى است که بعد از سه روز به دهان پدرت وارد مى شود.))
امیرالمومنین(ع) در توصیف زندگى پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: ((ما رفعت له مائده قط و علیها طعام و ما اکل خبز بر قط و لا شبع من خبز شعیر ثلاث لیال متوالیات قط. توفى و درعه مرهونه عند یهودى باربعه دراهم. ماترک صفرإ ولا بیضإ مع ما وطى له من البلاد و مکن له من غنائم العباد و لقد کان یقسم فى الیوم الواحد الثلاثمائه الف اواربعمائه الف و یاتیه السائل بالعشى فیقول: ((والذى بعث محمدا بالحق, ما امسى فى آل محمد صاع من شعیر ولا صاع من بر ولا درهم ولا دینار;(2) هرگز سفره اى از پیش او برچیده نشد که بر آن طعام باشد (آن قدر طعام سفره حضرتش اندک بود که چیزى از آن باقى نمى ماند!) و هرگز نان گندم نخورد و هرگز سه شب پیاپى از نان جو سیر نخورد. در حالى از دنیا رفت که زره آن حضرت نزد مردى یهودى در برابر چهار درهم به گرو بود با وجود همه سرزمین هایى که در اختیارش قرار گرفته بود و غنایمى که از جنگ ها به دست آورده بود, (سکه) زرد و سفیدى از خود برجاى نگذاشت. در یک روز سى صد هزار و چهارصد هزار را تقسیم مى کرد و شبانگاه که سائلى به نزدش مىآمد و از او چیز مى خواست مى گفت: سوگند به آنکه محمد را به حق مبعوث فرمود, در خاندان محمد پیمانه اى از گندم یا جو یا درهم و دینارى براى شب نمانده است!))
امیرالمومنین(ع) ضمن تإکید بر اینکه شیوه زندگى و برخورد پیامبر اکرم(ص) نسبت به دنیا سرمشق هر مسلمانى است ـ که قطعا مدیران و پیشوایان جامعه اسلامى باید در صف اول پیروى و اقتدإ به آن حضرت باشند ـ مى فرماید: ((و لقد کان فى رسول الله(ص) کاف لک فى الاسوه, و دلیل لک على ذم الدنیا و عیبها و کثره مخازیها و مساویها اذقبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اکنافها و فطم عن رضاعها و زوى عن زخارفها;(3) پیامبر(ص) براى نمونه و سرمشق بودن براى تو (اى مسلمان!) کافى است او راهنماى تو است به عیب و نکوهش دنیا و فراوانى بدیها و رسوایى هاى آن, زیرا دنیا به خود او وفا نکرد و همه چیز آن براى غیر او مهیا گشت. او از پستان دنیا شیر نخورد و از بهره گیرى از زینت هاى آن چشم فروبست.))
پیامبر اکرم(ص) در سخنى خطاب به ابوذر غفارى مى فرماید: ((یا اباذر انى البس الغلیظ و العق اصابعى و ارکب الحمار بغیر سرج و اردف خلفى فمن رغب عن سنتى فلیس منى;(4) اى اباذر من لباس درشت مى پوشم و بر زمین مى نشینم و به هنگام غذاخوردن ـ انگشتان را با زبان مى لیسم و بر الاغ بدون پالان سوار مى شوم, و کسى را پشت سر خود سوار مى کنم. پس هر کس از سنت من گریزان شود از من نیست!))

 نمونه هایى از ساده زیستى
پیشواى پرهیزگاران
على(ع) مى فرماید: ((... و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها و لقد قال لى قائل: الا تنبذ ها عنک؟ فقلت: اعزب عنى ((عند الصباح یحمد القوم السرى(5);... به خدا قسم که چندان پیراهنم را وصله زدم که از وصله زننده آن شرمسار شدم! یکى به من گفت: چرا آن را دور نمى افکنى؟ در جواب به او گفتم: از من دور شو که چون صبح شود مردمان قدر راهپیمایى شبانه را بدانند.))
امیرالمومنین(ع):
... فدعونى اکتف من دنیاکم بملحى و اقراصى فبتقوىالله ارجو خلاصى. ما لعلى و نعیم یفنى و لذه تنحتها المعاصى؟ سالقى وشیعتى ربنا بعیون ساهره و بطون خماص... ;(6) ... مرا به حال خود واگذارید تا از دنیاى شما به نمکى و قرص نانى اکتفإ کنم! زیرا رهایى خود را در ترس از خدا و تقوا امید بسته ام. على را با نعمتى که فنا مى شود و لذتى که از گناه فراهم مىآید چه کار؟ من و شیعیانم بزودى پروردگارمان را با چشمان شب زنده دار و شکم هاى گرسنه ملاقات خواهیم کرد...!))
ام کلثوم دختر امیرالمومنین(ع) مى گوید: هنگامى که شب نوزدهم ماه رمضان فرارسید در وقت افطار طبقى که در آن دو قرص نان جو و یک کاسه شیر و مقدارى نمک بود نزد آن حضرت آوردم. آن گاه که از نماز فارغ شد و خواست افطار کند, به سینى افطار نگریست و در آن درنگ کرد, سپس سرش را تکان داد و به شدت و با صداى بلند گریه کرد و گفت:
((یابنیه اتقدمین الى ابیک ادامین فى فرد طبق واحد؟ اتریدین ان یطول وقوفى غدا بین یدىالله ـ عز وجل ـ یوم القیامه؟ انا ارید ان اتبع اخى و ابن عمى رسول الله(ص), ما قدم الیه ادامان فى طبق واحد الى ان قبضه الله. یا بنیه! ما من رجل طاب مطعمه و مشربه و ملبسه, الا طال وقوفه بین یدىالله ـ عز و جل ـ یوم القیامه, یا بنیه ان الدنیا فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب;(7) دخترم! آیا در یک سینى براى پدرت دو نان وخورش مىآورى؟ آیا مى خواهى فرداى قیامت ایستادن من در پیشگاه خدا ـ براى حساب پس دادن ـ به درازا کشد؟ من مى خواهم که از برادرم و پسر عمویم رسول خدا(ص) پیروى کنم, هرگز دو نوع طعام در یک ظرف نزدش گذاشته نشد و چنین بود تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. دخترم! هیچکس نیست که خوراک, و پوشاک او پاکیزه و لذت بخش باشد, مگر آنکه در روز قیامت ایستادن او نزد خداى عز و جل طولانى شود. دخترم! در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب...!))
عدى بن حاتم طائى, امیرالمومنین(ع) را دید در حالى که در برابرش کاسه اى آب و پاره اى نان جو و نمک قرار داشت, پس گفت: اى امیرمومنان, این روا نیست که روز را گرسنه و مشغول کار و تلاش به سر برى و شب را بیدار و درگیر با رنج ها به روز آورى و با این حال افطارت این باشد! امیرالمومنین(ع) فرمود:
((علل النفس بالقنوع و الا
طلبت منک فوق مایکفیها))(8)
((نفس خود را به قناعت عادت ده و گرنه بیش از آنچه براى او کفایت کند از تو طلب خواهد کرد!))

نمونه اى هم از زندگى حضرت زهرا(س)
هنگامى که این آیات بر پیغمبر اکرم(ص) نازل شد: ((و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعه ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم;(9) جهنم وعده گاه همه مردمان است و آن را هفت در است و براى هر درى بخشى از مردم معین شده اند)), پیامبر(ص) سخت گریست و اصحاب با گریه او گریستند, اصحاب نمى دانستند جبرئیل چه چیزى بر پیامبر نازل کرده است و هیچ یک از اصحاب را نیز یاراى سخن گفتن با آن حضرت نبود.
پیامبر(ص) چنان بود که هرگاه فاطمه(س) را مى دید شادمان مى شد, به همین جهت یکى از اصحاب به سوى در خانه فاطمه(س) شتافت... پس بر او سلام داد و گریستن پیامبر(ص) را به ایشان خبر داد; ((... فنهضت والتفت بشمله لها خلقه قد خیطت اثنا عشر مکانا بسعف النخل فلما خرجت نظر سلمان الفارسى الى الشمله و بکى و قال: واحزناه ان ـ بنات ـ قیصر و کسرى لفى السندس و الحریر, و ابنه محمد(ص) علیها شمله صوف خلقه قدخیطت فى اثنى عشر مکانا فلما دخل فاطمه(س) على النبى(ص) قالت: یا رسول الله ان سلمان تعجب من لباسى فوالذى بعثک بالحق مالى و لعلى منذ خمس سنین الا مسک کبش نعلف علیها بالنهار بعیرنا فاذا کان اللیل افترشناه. و ان مرفقنا لمن ادم حشوها لیف. فقال النبى(ص): یا سلمان: ان ابنتى لفى الخیل السوابق;(10) حضرت فاطمه(س) به پاخاست و با چادر کهنه اى که داشت خود را پوشاند; چادرى که دوازده جاى آن با لیف خرما وصله شده بود! هنگامى که از خانه بیرون آمد, سلمان فارسى به چادر نگاه کرد و گریست و گفت: و احزناه! دختران قیصر و کسرى در سندس و حریرند و دختر محمد(ص) روپوشى کهنه بر تن دارد که دوازده جاى آن وصله شده است! هنگامى که فاطمه(س) بر پیامبر(ص) وارد شد گفت: یارسول الله(ص), سلمان از پوشش من تعجب کرده است, قسم به آنکه تو را به حق مبعوث فرمود, پنج سال است که من و على جز یک پوست گوسفند نداریم که روزها بر روى آن به شترمان علف مى دهیم و چون شب فرامى رسد آن را فرش مى کنیم! و بالش ما از پوستى است که درون آن از لیف خرما پر شده است.! پیامبر(ص) فرمود: دختر من در رده پیشتازان است.))
از سیاق روایت و بخصوص مطالبى که حضرت فاطمه زهرا(س) در محضر رسول الله(ص) عرضه مى دارد, بخوبى مى توان دریافت که همین وارستگى و ساده زیستى حضرت زهرا(س) است که به پیغمبر عظیم الشإن(ص) اسلام, آرامش و انبساط خاطر مى دهد و لذا در پایان این حدیث, دیگر سخنى از گریه آن حضرت نیست! خوشا به حال کسانى که آسایش و آرامش خود را با دلبستن با این الگوى وارستگى و پیوستن به قافله وارستگان جستجو مى کنند!

ساده زیستى در جایگاه رهبرى و مدیریت
نمونه هایى که ذکر شد, بیشتر حاکى از اصل نگرش پیشوایان الهى نسبت به مظاهر دنیا و بهره گیرى از آن بود. در عین حال باعنایت به عمق درستى این نگرش و ضرورت پیروى همه آحاد جامعه اسلامى از پیشوایان راستین ـ بخصوص آنان که از جایگاه اجتماعى و فرهنگى برخوردارند ـ , همواره باید این ویژگى مهم نصب العین همگان بوده و هر چه بیشتر تلاش کنند از این زاویه خود را به آنان شبیه تر و نزدیک تر نمایند.
اما, آیات و روایات بسیارى نیز داریم که در آنها این ویژگى (ساده زیستى و وارستگى از دلبستگى ها و تمتعات مادى) درارتباط با جایگاه رهبرى و مدیریت مورد توجه و تإکید قرار گرفته است و تعمیم آن نسبت به همه مدیران یا به روشنى گوشزد شده است یا با کنایه که ((ابلغ من التصریح)) است بیان گردیده است. ما نمونه هایى از آن را در اینجا یادآور مى شویم:
حضرت امیرالمومنین(ع) طى خطابه اى ضمن اشاره به تمکن خود در استفاده از بهترین امکانات زندگى با قاطعیت تمام روش و منش خود را در جایگاه رهبرى و مسئولیتى که نسبت به مردم دارد اینگونه بیان مى فرماید: ((ولوشئت لاهتدیت الطریق الى مصفى هذا العسل, و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز. و لکن هیهات ان یغلبنى هواى, و یقودنى جشعى الى تخیر الاطعمه و لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فى القرص, ولا عهد له بالشبع! او ابیت مبطانا و حولى بطون غرثى و اکباد حرى اواکون کما قال القائل:
((و حسبک دإ ان تبیت ببطنه
و حولک اکباد تحن الى القد))
إاقنع من نفسى بان یقال هذا امیرالمومنین ولا اشارکهم فى مکاره الدهر, او اکون اسوه لهم فى جشوبه العیش))(11)
اگر مى خواستم, به پالوده این عسل و مغز این گندم و بافته هاى این ابریشم راه مى یافتم, ولى هیهات که هواى نفس بتواند بر من غلبه کند و شدت حرص بتواند مرا وادارد که طعامهاى لذیذ برگزینم در حالى که شاید در حجاز یا یمامه کسى باشد که به قرص نانى امید نداشته باشد و هیچ گاه غذاى سیر نخورده باشد! هیهات که من با شکم سیر بخوابم و در پیرامون من شکم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه یافت شوند یا چنان باشد که شاعر گفته است: ((این درد تو را بس که شبانگاه با شکم پر بخوابى در حالى که در اطراف تو جگر سوختگانى در آرزوى دیدن کاسه اى به سر مى برند!)) آیا باید تنها به این خرسند باشم که مرا امیرالمومنین بخوانند و در ناخوشى هاى روزگار شریک مردم نباشم؟ و نتوانم در تحمل خشونت زندگى سرمشق مردم باشم؟!

 زندگى خانواده مدیران
وضعیت کلى اهل بیت مدیران ـ همانند سایرین ـ ممکن است الزاما در همه موارد منطبق با منش و روش رهبران و زمامداران نباشد; و حتى امکان دارد که در برخى موارد, فرزندان و همسران مدیران در جهت خلاف آنان باشند و به هر حال, اگر این تخلف معلول کوتاهى مدیران نباشد ـ همان گونه که در قرآن کریم در مورد فرزند نوح و همسر لوط تصریح شده است ـ نمى توان بر آنها عیب گرفت; اما آنچه مسلم است این است که اولا زمامداران باید مراقبت لازم را در تربیت صحیح همسر و فرزندان خود داشته باشند و نباید در اثر عمل زدگى از آنها غافل شوند; همان طور که در این سال ها شاهد مدیرانى بودیم که خود متدین بوده اند, ولى با قطع ارتباط آنان از مسجد و نمازجماعت و جمعه و محافل و مجالس مذهبى و دعا و... و از سوى دیگر همنشینى با اهل دنیا و غرق شدن در تجملات و پیوند تدریجى با عوامل غفلت زا و موانع یاد خدا و معنویت, زن و فرزندان آنها در تباهى از آنها پیشى گرفته و نه فقط به لکه ننگى بر دامن مدیریت نظام تبدیل شده اند که حتى براى اولیاى خودشان باعث دردسر و آبروریزى گردیده اند.
اما به هرحال امکان دارد با همه تلاشى که پدر انجام مى دهد, باز هم در موارد معدودى زن و فرزند تحت تإثیر عوامل دیگر به راه خلاف کشیده شوند و با سوءاستفاده از ظرفیت هایى که پدر با خوبى و مجاهدت و خدمت خود به دست آورده است, گوى سبقت را در فساد مالى یا اخلاقى یا... از همگنان بربایند. باتوجه به اینکه نزدیکان مدیران ـ بخصوص مدیران عالى رتبه ـ زیر ذره بین مردم هستند, دشمنان نیز ضمن ایفاى نقش براى فریب آنها به بزرگنمایى انحراف آنان پرداخته و از این نقطه ضعف به عنوان چماقى براى کوبیدن بر سر نظام و مدیریت آن بهره بردارى مى کنند.
در این نوع موارد مى بینیم که قرآن بدون مجامله ـ مانند آنچه درباره فرزند نوح و همسر لوط آمده ـ به افشاى چهره انحرافى آنان پرداخته و رهبران ذیربط را نیز به تسلیم در برابر همین شیوه وادار کرده است; و حتى در مورد خاتم پیامبران(ص) در قرآن یک سوره کامل با ذکر نام, در افشاى شخصیت منفى آنان آمده است که مربوط به ابولهب عموى پیامبر و همسر او مى باشد. از سوى دیگر براى پیشگیرى از نفوذ آلودگى هاى دنیاگرایى در داخل خانه پیامبر اکرم(ص) قرآن در مورد همسران آن حضرت مى فرماید:
((یا ایها النبى قل لا زواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا;(12) اى پیامبر, به همسرانت بگو: اگر شما خواستار زندگى دنیا و زینت و زرق و برق آن هستید, بیایید با هدیه اى شما را بهره مند کنم و به شیوه نیکویى رهایتان سازم!))
اگر دنیاگرایى و دلبستگى به زرق و برق و تجملات زندگى در خانه زمامداران نفوذ کند, علاوه بر آنکه زمامداران و مدیران را از مسیر ساده زیستى خارج مى نماید, جامعه را نیز به شدت تحت تإثیر پیامدهاى منفى آن قرار مى دهد و هم نظام را تدریجا به تباهى مى کشد و هم جامعه را و لذا پیغمبر اکرم(ص) با همه علاقه و مودتى که نسبت به حضرت زهرا(س) دارد, باتوجه به نقش الگویى آن حضرت به عنوان دختر پیامبر و همسر على(ع) معمولى ترین مظاهر تجمل دنیا را براى او نمى پسندد; نمونه آن در حدیث ذیل است که پیامبر اکرم(ص) شخصا روى قضاوت مردم و افکار عمومى تکیه مى کند و با ظرافت, پاره تنش را از آراستن خود به طلا بازمى دارد:
امام زین العابدین(ع) از اسمإ بنت عمیس نقل مى کند که مى گوید: ((کنت عند فاطمه اذ دخل علیها رسول الله(ص) و فى عنقها قلاده من ذهب کان اشتراها لها على بن ابیطالب(ع) من فىء فقال لها رسول الله(ص) یا فاطمه لا یقول الناس ان فاطمه بنت محمد تلبس لباس الجبابره فقطعها و باعتها و اشترت بها رقبه فاعتقها فسر بذلک رسول الله(ص);(13) در محضر فاطمه زهرا(س) بودم که رسول خدا(ص) بر او وارد شد, در حالى که گردنبندى از طلا که على(ع) از غنیمت برایش فراهم کرده بود برگردن داشت. پیامبر اکرم(ص) خطاب به فاطمه(س) فرمود: مبادا که مردم بگویند فاطمه دختر محمد پوشش جباران را مى پوشد. پس فاطمه گردن بند را کند و آن را فروخت و با آن برده اى خرید و در راه خدا آزاد کرد و بدین گونه رسول الله(ص) شادمان شد!))
در روایتى دیگر آمده است : یکبار که فاطمه زهرا(س) به شکرانه و شادمانى بازگشت پیروزمندانه پدر و شوهرش از جنگ, دست بند و گوشواره اى براى خود فراهم ساخته و پرده اى نو بر در خانه خانه اش آویخته بود, پیامبر گرامى(ص) ـ که همواره دیدار حضرت زهرا(س) برایش روح انگیز و دلگشا بود و هرگاه به خانه او مى رفت توقف طولانى داشت ـ به خانه زهرا(س) وارد شد, اما این بار برخلاف همیشه خیلى زود با چهره اى گرفته و ناخرسند از خانه حضرت زهرا(س) خارج شد و به مسجد رفت. بازگشت سریع آن حضرت از خانه زهرا(س) آن هم با چهره اى درهم کشیده, شاهدان صحنه را در حیرت فرو برد, اما فاطمه زهرا(س) که خود در اوج معرفت به خدا و رسول خدا بود پیش از همه, علت را دریافت. و لحظاتى بعد با رسیدن پیک حضرت زهرا(س) به مسجد, همه چیز روشن شد, فرستاده زهرا(س) دستبند و گوشواره و پرده را تقدیم رسول خدا(ص) کرد و عرضه داشت که دخترت گفت به مسجد برو و بگو: ((تقرإ علیک ابنتک السلام و تقول: اجعل هذا فى سبیل الله; دخترت برتو سلام داد و گفت: اینها را در راه خدا صرف نما!)) پیامبر اکرم(ص) شکفته شد و سه بار تکرار نمود: ((فعلت فداها ابوها; پدرش فدایت باد آنچه را باید انجام مى داد, انجام داد.))
از مجموع آیات و روایات در زمینه زندگى مسئولان, استنباط مى شود که برخلاف برداشت غلط برخى از ناآگاهان, بسیارى از امورى که براى مردم عادى مباح یا مکروه است, براى مدیران حرام و ممنوع است و چه بسا آنچه براى دیگران حسنه محسوب مى شود, براى مدیران سیئه به شمار آید.(14)

 عدم افزایش امکانات زندگى
در زمان مدیریت
در دوران تصدى مدیریت و مسئولیت, نباید هیچ گونه تغییرى در امکانات زندگى مدیر به وجود بیاید; زیرا مدیر باتوجه به دسترسى به امکانات بیت المال و اموال عمومى و در پرتو جایگاه اجتماعى و امکان بده بستان ها و برخوردارى از انواع امتیازات همراه با تسویلات شیطانى براحتى و آرام, آرام در باتلاق تمتعات مادى غرق مى شود. بدین ترتیب در درازمدت همه چیز در مسیر زندگى مدیر واژگونه مى گردد و به تبعاتى گرفتار مى شود که دنیا و آخرت او را به تباهى مى کشاند. لذا عزم قطعى مدیران در دوره مدیریت, باید بر این تعلق گیرد که هیچ گونه امکانات و تسهیلاتى را به زندگى خود اضافه نکنند.
حضرت امیرالمومنین(ع) در حدیثى ضمن این که هرگونه افزایش را در امکانات مادى در دوره رهبرى خیانت مى شمارد, آشکارا دارایى اندک خود را که در یک دستمال و به اصطلاح امروزى در یک چمدان و ساک جا داده در آغاز کار به مردم نشان مى دهد و مى فرماید: ((دخلت بلادکم باشمالى هذه! و رحلتى و راحلتى ها هى, فان خرجت من بلادکم بغیر مادخلت, فاننى من الخائنین;(15) با این جامه ها (ى مندرس) به سرزمین شما آمدم و بار و بنه ام همین است که مى بینید, اکنون اگر از بلاد شما با چیزى جز آنچه آمده بودم, بیرون روم از خیانتکاران خواهم بود!))
پس واى بر ما که ما یا باید این نوع احادیث را انکار کنیم و یا خودمان را!
امام باقر(ع) در وصف امیرالمومنین(ع) در دوره امامت ظاهرى آن حضرت مى فرماید: ((لقد ولى (على) خمس سنین و ما وضع آجره على آجره ولا لبنه و لا اقطع قطیعا و لا اورث بیضإ و لا حمرإ;(16) على(ع) مدت پنج سال ولایت کرد, در حالى که آجرى بر آجرى یا خشتى بر خشتى نگذاشت و تیولى به خود اختصاص نداد و سرخ و سفیدى (زر و سیمى) به میراث بر جاى ننهاد!))
در روایتى دیگر آمده است که قنبر در ((رحبه)) چند جام طلا و نقره نزد امیرالمومنین(ع) آورد و گفت: تو هر چه به دستت مىآید را با دیگران تقسیم مى کنى! من اینها را برایت پنهان کرده ام! آن حضرت شمشیر برکشید و فرمود: ((ویحک! لقد احببت ان تدخل بیتى نارا!؟)) ثم استعرضها بسیفه فضربها حتى انتثرت من بین انإ مقطوع بضعه و ثلاثین و قال ((على بالعرفإ!)) فجإوا. فقال: هذا بالحصص...;(17) واى بر تو! مى خواهى آتش به خانه من داخل کنى؟ سپس چنان با شمشیر به آنها ضربه زد که سى و چند پاره شد, آن گاه فرمود: داروغه ها را حاضرکنید! آنها آمدند آن گاه گفت: اینها را (میان مردم) تقسیم کنید...))(18)
پى نوشت ها:
1ـ بحارالانوار ج 20 / 245
2ـ احتجاج 1 / 335
3ـ نهج البلاغه / 507
4ـ مکارم الاخلاق / 545
5ـ نهج البلاغه دشتى / 302.
6ـ بحارالانوار 77 / 395 و امالى صدوق / 368
7ـ بحارالانوار 42 / 276
8ـ المناقب ج 2 / 98
9ـ سوره حجر آیات 44 و 43
10ـ بحارالانوار ج 8 / 303 به نقل از الدروع الواقیه, تإلیف سید ابن طاووس حسنى.
11ـ نهج البلاغه / دشتى نامه 45 صفحه 554
12ـ احزاب / 28
13ـ بحارالانوار ج 43 / 81
14ـ حسنات الابرار سیئات المقربین
15ـ المناقب ج 2 / 98
16ـ امالى صدوق / 250
17ـ المناقب, ج 2 / 108
18ـ شاید دلیل خردکردن جام ها حرمت استفاده از ظروف طلا و نقره بوده و لذا آنها را خرد کرده تا هم از ظرف بودن خارج شود و هم قابل تقسیم به افراد بیشترباشد.

تبلیغات