شیوه هاى تبلیغى امام على علیه السلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دور نمایى از زندگى
حضرت على(ع) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب و سى سال پس از عام الفیل از بانویى به نام فاطمه بنت اسد در کعبه زاده شد. پدر او ابوطالب, بزرگ بطحا ـ مکه ـ و رئیس بنى هاشم بود, 30 سال از ولادت حضرت محمد(ص) گذشته بود که امیرالمومنین على(ع) پا به عرصه گیتى نهاد و از آغاز زندگى از لطف و مهربانى پیامبر(ص) بهره مند شد.
طهارت نفسانى امام(ع) و پرورش او در دامان رسول خدا(ص) سبب شد تا از دوران کودکى با دیده نافذ و گوش شنواى خود چیزهایى را ببیند و صداهایى را بشنود که براى مردم عادى غیر ممکن بود(1) آن حضرت بعد از بعثت رسول خدا(ص) ده ساله بود که ایمان آورد و افتخار سبقت در پذیرش اسلام را به خود اختصاص داد.
پس از بعثت پیامبر اکرم(ص) 23 سال در کنار پیامبر(ص) و بازوى پرتوان او بود و با تمام وجود به دفاع از آرمان و اهداف عالى پیامبر پرداخت و در سخت ترین لحظات با ایثار و از خودگذشتگى به یارى پیامبر(ص) شتافت که از این طریق به افتخارهایى نأل آمد و حوادثى همانند:
1ـ ماجراى یوم الانذار
2 ـ داستان لیله المبیت
3ـ مإموریت ابلاغ آیات برأت
4ـ فتح قلعه هاى خیبر
5ـ واقعه غدیر
6ـ همسرى تنها دخت پیامبر و... را به خود اختصاص داد.
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) صداقت, پاکى و امتیازهایى همانند سبقت در پذیرش اسلام و وصى و وزیر و برادر پیامبر بودن, حدیث منزلت و ثقلین و غدیر و... به فراموشى سپرده شد و نیرنگ و فریب, کتمان حقایق, تحریف و زور چهره گشود و آل رسول مجبور به سکوت و کناره گیرى شدند.
عوامل کناره گیرى امیرالمومنین(ع) از حکومت:
1ـ ضرورت حفظ اسلام و عزت مسلمین و وحدت امت اسلام جهت مقابله با دشمنان داخلى و خارجى.
2ـ جلوگیرى از ایجاد زمینه انحراف و ارتداد افراد زیادى که تازه مسلمان بودند.
3ـ حاکمیت جو تحریف, زور, اختناق و فشار.
4ـ بى نتیجه ماندن رهنمودهاى آن حضرت براى دعوت مردم به سوى حق.
5ـ برخوردار نبودن از امکانات و قدرت کافى براى باز پس گیرى خلافت.
6ـ خو گرفتن بسیارى از مردم با وضعیت موجود و بیعت بزرگان قبأل با خلیفه اول.
مهمترین فعالیت هاى امام(ع) در دوران خلفا
1ـ عبادت خدا.
2ـ تفسیر قرآن و حل مشکلات آیات و تربیت شاگردان همانند ابن عباس.
3ـ پاسخ به پرسش هاى دانشمندان دیگر ادیان از جمله یهودیان و مسیحیان که پس از فوت پیامبر(ص) براى تحقیق درباره اسلام رهسپار مدینه مى شدند.
4ـ بیان حکم بسیارى از مسأل جدید که در مورد آنها نصى از پیامبر اکرم(ص) و قرآن نرسیده بود.
5ـ کار و کوشش براى تإمین زندگى بسیارى از بینوایان و درماندگان, تا آنجا که امام با دست خود, باغ احداث مى کرد, قنات حفر مى نمود و آن را در راه خدا وقف مى کرد.
6ـ هرگاه دستگاه خلافت در مسألى با بن بست روبرو مى شد. براى حل آن از على مدد مى گرفت.(2)
شیوه هاى تبلیغى امام على(ع)
1ـ حکمت:
به کارگیرى حکمت در امر هدایت وتبلیغ, یکى از شیوه هاى ارزشمندى است که امام على(ع) در کنار ((موعظه)) و ((مجادله)) براساس فرموده قرآن کریم: ((ادع الى سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى إحسن))(3) مورد توجه قرار داده است.
حکمت در لغت به معناى منع است.(4)
در میان مفسران درباره حقیقت حکمت دو دیدگاه اصولى وجود دارد:
مشهور مفسران بر این عقیده اند که حکمت به معناى حجت, برهان, استدلال و سخن استوار است و ناظر به محتوا است یعنى سخنى که براساس دلیل, برهان و مبانى منطقى و معقول باشد.(5)
برخى دیگر همانند سید قطب, حکمت را به معناى شیوه تبلیغ مى دانند و بر این باورند که مبلغ باید در راه تبلیغ, راه حکمت را پیماید و هر چیزى را بر جاى خود گذارد و با مقتضاى حال عمل کند.(6)
آنچه به نظر مى رسد, بین این دو دیدگاه منافاتى وجود ندارد و جمع بین آن دو ممکن است. بدینصورت که حکمت اختصاص به هر یک از آن دو ندارد و شامل حکمت در محتوا و برهان و حکمت در شیوه تبلیغ و رعایت حال مخاطبین و مقتضاى حال است. بدین ترتیب مى بینیم که آن امام همام در شیوه تبلیغى خود این روش حکیمانه را به کار برده است زیرا که:
در بسیارى از بحث هاى نهج البلاغه, درباره اثبات توحید به براهین فلسفى استدلال مى کند; مثلا, درباره نظام آفرینش براساس برهان مى فرماید:
((و کل قأم فى سواه معلول;(7) هر موجودى غیر از خدا, معلول است[خداوند علت است])).
و یا درباره وحدت خداوند مى فرماید:
((الاحد لابتإویل عدد;(8) خداوند احداست و وحدت او احدى است نه عددى))
این اندیشه لطیف که وحدت حق, وحدت عددى نیست در کلمات قدمإ از حکمإ اسلامى از قبیل فارابى و بوعلى سینا و... دیده نمى شود. حکمإ متإخر این اندیشه به اصطلاح ((وحدت حقه حقیقیه)) را وارد فلسفه خود کردند.(9)
گاهى با براهین و استدلال هاى ساده تر و قابل فهم براى همگان به اثبات وجود خداى تعالى مى پردازد.
همچنان که درباره تحولات درونى و نفسانى مى فرماید:
((عرفت الله بفسخ العزأم و حل العقود)).(10)
از طرف دیگر در شیوه تبلیغى خود, در بسیارى از موارد, رعایت حال مخاطبین را نموده است و براساس اصل مخاطب شناسى عمل کرده است که بهترین نمونه آن, سیره عملى مظلومانه آن حضرت است چون در زمان حکومت خویش مى بینند که افکار عمومى بر اثر تبلیغات مسموم, زمینه پذیرش او را ندارد به خاطر حفظ اسلام و زحمات رسول خدا(ص) آنان را در جهل خود رها ساخته تا به برکت باقى ماندن اساس اسلام این منکرات برطرف شود.
امیرالمومنین(ع) خود در سخنى دردمندانه و سوزناک مى فرماید:
((قد عملت الولاه قبلى اعمالا خالفوا فیها رسول الله(ص) متعمدین خلافه ناقضین لعهده مغیرین لسنته ولو حملت الناس على ترکها ... لتفرق عنى جندى حتى ابقى وحدى إو قلیل من شیعتى; والیان قبل از من اعمالى را مرتکب شدند, عمدا بر خلاف شیوه رسول خدا(ص) رفتار کردند, پیمان او را شکستند و سنتش را دگرگون کردند. اگر مردم را به ترک این اعمال مجبور کنم... لشگرم پراکنده مى شوند تا آن که خود تنها بمانم یا با گروه اندکى از شیعیانم.))
سپس حضرت لیستى از بدعت هایى همانند تغییر مقام ابراهیم(ع) از جایگاه اصلى خود, غصب فدک فاطمه زهرا(س), ازدواج هاى غلط و... را برشمرد و فرمود:
((اگر این امور را به مسیر اصلى خود برگردانم همه از اطرافم پراکنده مى شوند. به خدا سوگند به مردم فرمان دادم در ماه رمضان نمازى جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و به آنان گفتم که نماز مستحبى را به جماعت گزاردن بدعت است, برخى از لشکریانم که در کنار من مى جنگیدند, فریاد کشیدند: اى اهل اسلام, سنت عمر تغییر پیدا کرد, ما را از نماز خواندن در ماه رمضان باز مى دارند, و مى ترسیدم که در گوشه لشکرم علیه من بشورند و قیام کنند... .))(11)
2ـ موعظه
عمده ترین شیوه تبلیغى امیرالمومنین (ع) شیوه موعظه اى است.
وعظ در لغت به معناى بازداشتن و منع کردنى است که مقرون به بیم از عواقب کار باشد.(12) و در مجمع البحرین آمده است:
((موعظه عبارت است از سفارش به تقوا و ترغیب به طاعت ها و پرهیز از گناهان و برحذر داشتن از اینکه کسى فریب دنیاخورده و دل به زر و زیور آن بندد.))(13)
برخى از مفسران بر این عقیده اند که موعظه همان خطابه است که اهل منطق در کنار برهان و جدل قرار داده اند.(14)
به نظر مى رسد که موعظه با خطابه متفاوت است. کار خطابه با احساسات است و غیرت, حمیت, حمایت, سلحشورى, عصبیت, برترى طلبى, عزت طلبى, مردانگى, شرافت, کرامت, نیکوکارى و خدمت را به جوش مىآورد و در جایى به کار مى رود که احساسات خمود و راکد است, ولى موعظه کارش رام ساختن و تحت تسلط درآوردن احساسات است و جوشش ها و هیجان هاى بیجا را خاموش مى کند و طوفان ها را فرو مى نشاند ودر جایى به کار مى رود که شهوات و احساسات خودسرانه عمل مى کند.(15)
با بررسى نهج البلاغه و سیره تبلیغى امام(ع) به این نتیجه مى رسیم که هر یک از آن دو را در جاى خود و با رعایت مقتضاى حال به کار برده است. خطابه هاى امیرالمومنین(ع) در موقعى ایراد شده است که باید احساسات برافروخته شود و طوفانى ایجاد کند و بنیاد ظلمى برکنده شود همچنانکه در صفین در آغاز برخورد با معاویه چنین کرد.(16)
از آنجا که على(ع) مرد سخن بود و سخنانش حد وسط کلام مخلوق و خالق بود(17) با بیان شگفت خود بارها با مردم سخن گفت و اندکى از این سخنان در نهج البلاغه جمع آورى شده است و انواع خطبه هاى سیاسى, حماسى, اقتصادى, موعظه اى اخلاقى و... در آن یافت مى شود که معروفترین آنها عبارتند از:
1ـ خطبه شقشقیه که در آن به تحلیل سیاسى حوادث ناگوار پس از رحلت رسول خدا(ص) مى پردازد و از غصب خلافت و دوره هاى گوناگون آن سخن مى گوید:.
2ـ خطبه قاصعه که در آن به دستورات اخلاقى و اهمیت واجبات الهى و پرداخت حقوق مالى و عبرت گرفتن از دنیا مى پردازد.
3ـ خطبه همام ـ متقین ـ که در آن ((اوصاف پارسایان)) را برمى شمارد.
ولى شیوه موعظه اى امام(ع) که عمده ترین شیوه تبلیغى آن حضرت است در شرایط دیگرى انجام یافته است و بیشتر مواعظ آن حضرت در زمانى است که حکومت را در دست گرفته است و مردم بر اثر فتوحات پى در پى خلفا و غنایم بى حساب به سوى فساد اخلاقى, دنیاگرایى, تجمل پرستى و عصبیت هاى قبیله اى گرایش پیدا کرده اند.(18)
و در اینجا راهى جز موعظه ندارد و باید به فریاد کسانى که در دریاى غفلت غوطه ورند و موج حیرانى وجود آنان را فراگرفته است, رسیده و از این مهلکه خطرناک نجات بخشد و به سوى خیر و سعادت هدایتشان نماید.
بدین ترتیب از مجموع خطبه ها و نامه هاى جمعآورى شده در نهج البلاغه, 86 خطبه از 239 خطبه و 31 نامه از 79 نامه, یا تماما موعظه است و یا لااقل مشتمل بر یک سلسله موعظه است.(19)
علاوه بر این, آن حضرت هر روز و شب کلاس درس داشت که در آن به تبیین معارف الهى و موعظه مى پرداخت.
امام باقر(ع) مى فرماید:
((کان على(ع) اذا صلى الفجر لم یزل معقبا الى ان تطلع الشمس فاذا اطلعت, اجمع الیه الفقرإ والمساکین و غیرهم من الناس فیعلمهم الفقه والقرآن و کان له وقت یقوم فیه من مجلسه ذلک; همواره امیرالمومنین(ع) چون نماز صبح مى گزارد به تعقیب نماز مشغول مى شد تا آفتاب برمىآمد و چون آفتاب طلوع مى کرد فقرإ و مساکین و سایر مردم به گردش جمع مى شدند و او آنان را فقه و قرآن مىآموخت و وقت منظمى داشت که از این مجلس برمى خاست.))(20)
و نیز آن حضرت مى فرماید: امیرالمومنین(ع) در کوفه هر شب چون نماز عشإ مى گزارد, مردم را سه بار با صداى بلند که همه اهل مسجد مى شنیدند مخاطب قرار داده مى فرمود:
((ایها الناس تجهزوا رحمکم الله فقد نودى فیکم بالرحیل; اى مردم آماده شوید ـ خداى رحمتتان کند ـ زیرا بانگ کوچ رفتن را در میان شما داده اند...))
آنگاه مطالب بسیارى در زمینه جهان و آخرت را بیان مى فرمود و آنان را موعظه مى کرد.(21)
3ـ مجادله
یکى دیگر از شیوه هاى تبلیغى على(ع) مجادله است.
مجادله در لغت به معناى پیچاندن طناب است و سپس به پیچاندن طرف مقابل و گفتگو براى غلبه به کار رفته است.(22)
مجادله بر سه قسم است: 1ـ مجادله احسن 2ـ مجادله حسن 3 ـ مجادله غیر حسن (بد). (23)
از آنجا که شیوه تبلیغى آن حضرت واقع نگرى و حقیقت گرایى است از مجادله به غیر حسن ـ بد ـ پرهیز نموده و در موارد فراوانى روش مجادله به احسن و یا مجادله حسن را به کار برده است و طبرسى در کتاب الاحتجاج خویش نمونه هاى زیادى از این گونه موارد را بیان کرده است که از مجادلات مهم آن حضرت در شوراى تعیین خلیفه پس از درگذشت عمربن خطاب است:
عمر در آخرین فرصت هاى خویش شورایى مرکب از شش نفر, از جمله امیرالمومنین(ع) را مإمور تعیین خلیفه پس از خود ساخت, پس از مرگ عمر, این شش نفر جمع شدند تا درباره خلیفه مسلمانان تصمیم گیرى کنند.
امیرالمومنین(ع) برخاست و فرمود: سخنم را بشنوید, اگر حق بود بپذیرید و اگر باطل بود انکار کنید. سپس فضأل و ویژگیهاى خود را بیان کرد و در هر قسمتى از سخنانش مخاطبان را سوگند مى داد و از آنان پاسخ مى طلبید. آنان نیز سخن حضرت را تإیید مى کردند از جمله سوگندهاى آن حضرت:
((شما را به خدا سوگند مى دهم آیا غیر از من کسى از شما هست که به دو قبله نماز گزارده باشد و در دو بیعت فتح و رضوان شرکت جسته باشد و همسرش سرور زنان جهانیان و دو فرزندش سرور جوانان اهل بهشت باشند؟
همگى پاسخ دادند: نه, کسى غیر از تو نیست.
فرمود: شما را به خدا سوگند آیا غیر از من کسى از شما هست که خداوند پلیدى را از او برطرف کرده و او را پاک گردانیده باشد, یک پاکیزگى ویژه؟
گفتند: نه. سپس آن حضرت حوادث جنگ احد, خیبر, خندق, حدیث منزلت و... را بیان کرد و همگان را سوگند داد, آنان نیز سخن آن حضرت را تصدیق کردند.
آنگاه فرمود: شما علیه خودتان اعتراف کردید و سخن پیامبرتان برایتان روشن شد. شما را به پرواى از خداوندى که همتایى ندارد توصیه مى کنم و از خشم او باز مى دارم. فرمان خداى را مخالفت نکنید و حق را به اهلش برگردانید و به آنان که خلافت حق ایشان است تحویل دهید. شورا به شور نشست, در آن جمع گفتند: ما فضیلت او (على علیه السلام) را مى دانیم و سزاوار بودن او بدین مقام را مى پذیریم, ولى او کسى است که هیچ کس را برتر از دیگرى نمى داند و اگر به خلافت رسد میان اهل شورا و دیگران به تساوى خواهد نگریست. بنابراین عثمان را انتخاب کنید که رإى او همانند رإى شما خواهد بود.(24)
4 ـ حقیقت گرایى و واقع نگرى
سیاست اسلام و قرآن در تبلیغ, براساس حقیقت گرایى و واقع نگرى استوار است و تبلیغى را که براساس دروغ, ریا, سازش کارى, نیرنگ, به کارگیرى ترفندها و سوژه هاى گمراه کننده باشد منع نموده است.
اتخاذ چنین سیاستى, سرلوحه کار امام على بن ابى طالب(ع) و سایر رهبران الهى بوده است, آنها به جز حق, تکلم نمى کردند و با حسن عمل, اخلاق و رفتار به هدایت دیگران مى پرداختند و اسوه حسنه در تبلیغ و دعوت بودند. امیرالمومنین(ع) مى فرماید:
((والله ما معاویه بادهى منى ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهى الناس ولکن کل غدره فجره و کل فجر کفره و لکل غادر لوإ یعرف به یوم القیامه...; به خدا قسم, معاویه از من زیرک تر نیست, لکن او با نیرنگ و گناه و بى پروایى عمل مى کند و اگر نبود نفرت از حیله و نیرنگ, من زیرک ترین مردم بودم ولى هر مکر و نیرنگى گناه است و هر گناه کفر است و براى هر نیرنگ باز پرچمى است که در روز قیامت بدان معرفى مى گردد.))(25)
تعهد آن حضرت تا آنجا بود که یارانش را از کاربرد واژه ها و کلمات زشت برحذر مى داشت, حتى نسبت به معاویه و یارانش که از هر تهمت ناروا و خلاف شرع باک نداشتند.
در نهج البلاغه آمده است:
هنگامى که امام(ع) شنید جمعى از اصحابش همانند حجر بن عدى و عمروبن حمق, در جریان جنگ صفین به سپاه شام فحش مى دهند, فرمود: ((انى اکره لکم ان تکونوا سبابین ولکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فى القول; من خوش ندارم که دشنام دهنده باشید, اما اگر به توصیف اعمال آنها مى پرداختید و جنایات و کارهاى ناشایست آنها را براى مردم برمى شمردید, به سخن راست نزدیکتر بود.))(26)
5 ـ مخاطب شناسى
مخاطب شناسى یکى از ارکان اساسى تبلیغ است, زیرا اگر مخاطبى نباشد که پیام را دریافت کند, تبلیغ و پیام رسانى معنى نخواهد داشت.
هر مب(27)لغى باید بداند مخاطب کیست؟ فرد است یا گروه؟ گروه هاى سنى, جنسى و اعتقادى مخاطبین چه کسانى هستند؟ شرایط اجتماعى و افکار عمومى محیط مخاطبین چگونه است و... (28).
در سیره تبلیغى امیرمومنین(ع) موارد فراوانى دیده مى شود که اصل مخاطب شناسى و مقتضاى حال مخاطبین را رعایت کرده است. بهترین نمونه آن, برخوردهاى گوناگونى است که امام(ع) با مردم داشت. در بسیارى از موارد مى بینیم که با مردم برخورد پرمحبت و صمیمى داشت و مومنان را از تندخویى برحذر مى داشت و گاهى هم با دوستان گنهکار از هرگونه ترحم و احساسات عاطفى خوددارى کرده است و با آنان برخورد بسیار شدید داشته است همانند اینکه امام صادق(ع) مى فرماید: گروهى نزد امیرالمومنین(ع) رسیدند و گفتند: ((السلام علیک یا ربنا; سلام بر تو اى پروردگار ما)) آن حضرت از آنان خواست که از این عقیده و گفتار خود توبه کنند ولى نصیحت امام(ع) در آنان اثر نکردو آنان توبه نکردند سپس فرمان داد دو گودال در کنار هم حفر کردند و آنها را به وسیله گودالى به هم وصل کردند. آن گاه این گروه را در یکى از گودال ها قرار داد و در دیگرى آتشى برافروخت تا بر اثر دود ناشى از آتش مردند.(29)
و گاهى نیز بخاطر مصلحت با دوستان مدارا مى کرد. امام صادق(ع) مى فرماید: چون امیرالمومنین(ع) به کوفه آمد به امام حسن(ع) فرمان داد تا در میان مردم فریاد زند که در ماه رمضان نباید در مساجد نماز جماعت (مستحبى) برپا شود. امام حسن(ع) این دستور را اجرا کرد. مردم چون سخن امام حسن(ع) را شنیدند فریاد زدند: واعمراه, امام(ع) فرمود: به آنها بگو نماز بگزارند.(30)
و گاهى نیز با دشمنان لجوج برخورد خشن داشت. به عنوان نمونه, مغیره بن شعبه مى گوید: به امیرالمومنین(ع) توصیه کردم که کارگزاران عثمان را در جاى خویش تثبیت کند تا امور استحکام یابد. حضرت فرمود: ساعتى امثال آنان را بر مردم امیر نمى کنم. مغیره گفت: ابتدا تثبیت کن و چون از مردم بیعت گرفتید عزلشان کن. حضرت فرمود: در کار نیرنگ نمى کنم. سپس مغیره مى گوید به امام گفتم: دست کم معاویه را تثبیت کن. امام(ع) فرمود: دو روز هم او را بر مردم امیر نمى کنم.(31)
6ـ کاربرد اصول روانشناسى
یکى از موثرترین ابزارهاى تبلیغ و عوامل موفقیت آن در جذب مخاطب, روانشناسى تبلیغ است.
گرچه اصول روانشناسى در تبلیغ به صورت کلاسیک از ابتکار علوم معاصر است ولى سیره رهبران الهى و أمه اطهار(ع) نشان مى دهد که آنان همواره در شیوه تبلیغى خود به اصول روانشناسى فردى و اجتماعى توجه کامل داشته اند و در سیره تبلیغى امیرالمومنین(ع) موارد فراوانى دیده مى شود که این اصول را از جمله: تحریک عواطف و احساسات, تنبیه و تشویق, تکرار, تحقیر دشمنان و تکریم دوستان و... را به کار برده است.
بهترین نمونه آن, زمانى است که لشکرش با لشکر معاویه در صفین به یکدیگر مى رسند و لشکر معاویه پیشدستى مى کنند شریعه (محل ورود آب) را گرفته و آنان را از برداشتن آب مانع گشتند و امام(ع) مى خواست که این مشکل را از طریق مذاکره تمام کند و معاویه این عمل را براى خود موفقیتى به حساب مىآورد و از هرگونه مذاکره خوددارى مى کرد. در اینجا بود که در برابر لشکرش قرار گرفته و چنین خطابه اى ایراد کرد:
((قد استطعموکم القتال فاقروا على مذله و تإخیر محله, إورووا السیوف من الدمإ ترووا من المإ فالموت فى حیاتکم مقهورین, والحیاه فى موتکم قاهرین, إلا و ان معاویه قادلمه من الغواه و عمس علیهم الخبر حتى جعلوا نحورهم اغراض المنیه; همانا دشمن گرسنه جنگ است و از شما نبرد مى طلبد, اکنون دو راه در پیش دارید یا تن به ذلت و پستى و عقب ماندگى دادن یا تیغ ها را با خون خود سیراب کردن و سپس سیراب شدن. مرگ این است که زنده باشید اما مقهور و مغلوب, زندگى آن است که بمیرید, اما غالب و پیروز. همانا معاویه گروهى ناچیز از گمراهان را به دنبال خود کشانده و حقیقت را بر آنها پنهان داشته است تا آنجا که گلوى خویش را هدف تیرهاى شما که مرگ را همراه دارد قرار داده اند.))
با بیان ا(32)ین چند جمله حماسى احساسات آنان را تحریک و تهییج مى کند, خون ها را به جوش و غیرت ها را به خروش مىآورد. لشکر خود بخود حرکت مى کند و یاران معاویه را به عقب مى رانند و شریعه را در اختیار مى گیرند.
7ـ تبلیغ عملى
یکى دیگر از شیوه هاى تبلیغى امام على(ع) تبلیغ با عمل مى باشد و موارد اثرگذارى اخلاق و رفتار آن امام همام بر مخالفان و جذب آنان بسیار بوده است و داستان هاى فراوانى دارد از جمله:
امام صادق(ع) از پدرانشان نقل مى کند که مردى ذمى (اهل کتاب) با امیرالمومنین(ع) همسفر شد.
ذمى گفت: قصد کجا دارید؟
حضرت فرمود: قصد کوفه دارم.
همین که به دو راهى رسیدند و مرد ذمى از على(ع) جدا شد, امیرالمومنین(ع) او را همراهى نمود.
ذمى گفت: مگر شما عازم کوفه نبودید؟
فرمود: چرا.
ذمى گفت: پس چرا راه خود را ترک کردید؟
فرمود: توجه دارم.
ذمى گفت: پس چرا به راه خود نرفتید و مرا همراهى کردید؟
فرمود: اتمام حق مصاحبت این است که انسان رفیق خود را هنگامى که از او جدا مى شود همراهى کند و پیامبر ما چنین توصیه فرمود.
ذمى گفت: چنین دستور داده؟
فرمود: آرى.
ذمى گفت: معلوم مى شود کسانى که او را پیروى کرده اند به دلیل رفتار خجسته او بوده است. از این رو من به حقانیت دین تو شهادت مى دهم.
ذمى, على(ع) را همراهى کرد و چون وى را شناخت اسلام اختیار نمود.(33)
8 ـ معرفى الگوها
یکى از شیوه هاى مهم تبلیغ, معرفى الگوهاست که در این شیوه مبلغ مى تواند واقعیت را عینیت بخشد.
در شیوه تبلیغى امیرالمومنین(ع) در این زمینه کافى است به خطبه 159 از خطب آن حضرت در نهج البلاغه مراجعه شود که در این خطبه رسول خدا(ص), حضرت موسى, عیسى و داود ـ علیهم السلام ـ را به عنوان الگو معرفى مى کند و فرازهایى از فضأل اخلاقى آنان را بیان مى نماید:
((و لقد کان فى رسول الله(ص) کاف لک فى الاسوه و دلیل لک على ذم الدنیا و عیبها و کثره مخازیها و مساویها, اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اکنافها و فطم عن رضاعها و ذرى عن زخارفها و ان شئت ثنیت بموسى کلیم الله ـ صلى الله علیه ـ حیث یقول : (رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر) والله ما سإله الا خبزا یإکله و ان شئت ثلثت بداود ـ صلى الله علیه ـ صاحب المزامیر و قارىء اهل الجنه فلقد کان یعمل سفأف الخوض بیده و ان شئت قلت فى عیسى بن مریم(ع) فلقد کان یتوسد الحجر و یلبس الخشن و یإکل الجشیب; و پیروى کردن از (رفتار) رسول خدا(ص) براى تو کافى است و بر مذمت دنیا و معیوب بودن و بسیارى رسوایى ها و بدىهاى آن, تو را وکیل و راهنما باشد, زیرا اطراف آن (وابستگى و دوستدارى) از آن حضرت گرفته شده و جوانب آن (دلبستگى به همه چیز آن) براى غیر آن بزرگوار آماده گشته و از نوشیدن شیرش (لذت هاى آن) منع شده اند و از آرایش هاى آن دور گردیده شده و اگر بخواهى دوباره پیروى نمایى پیامبرى را; از موسى(ع) که خدا با او سخن گفته پیروى کن, آنگاه که مى گفت: ((پروردگارا من به آنچه از خیر و نیکویى برایم بفرستى نیازمندم.)) به خدا سوگند موسى از خدا نخواسته بود مگر نانى را که بخورد. و اگر بخواهى بار سوم پیروى کنى از داود(ع) که داراى مزامیر و زیور بود و خواننده اهل بهشت مى باشد که با دست خود از لیف خرما زنبیل ها مى بافت... و اگر خواهى پیروى از عیسى بن مریم(ع) را. بگو که[ هنگام خوابیدن] سنگ را زیر سر گذاشته بالش قرار مى داد و جامه زبر مى پوشید و طعام خشن مى خورد.))(34)
9 ـ روش بى اعتنایى
از روش هاى تبلیغى که در برخى از موارد باید به کار گرفته شود, بى اعتنایى به لجوجان و جاهلان است. مبلغ, گاه با کسانى برخورد مى کند که نیکى, تواضع و مهربانى او را لجوج تر مى کند و بر گستاخى اش مى افزاید.
چنین شیوه اى اثر روانى خاص دارد. در شیوه تبلیغى امیرالمومنین(ع) در موارد بسیارى دیده مى شود که چنین برخوردى با افراد جاهل و لجوج داشته است از جمله:
مردى به نام ((زرین)) مى گوید: در شهر کوفه در محل وضو گرفتن مشغول وضو بودم, مردى را مشاهده کردم که کفش هاى خود را درآورد شلاق خویش را بالاى کفش هایش گذاشت, سپس نزدیکتر آمد و شروع به وضو گرفتن کرد. من به او فشار آوردم تا اینکه بر اثر فشار من روى دست هایش افتاد. پس برخاست و وضویش را کامل کرد. آن گاه سه بار با شلاق به سر من کوبید و فرمود: بپرهیز از اینکه دیگران را با فشار دادن کنار بزنى, عضوى از آنان را بشکنى و مجبور شوى غرامت آن را بپردازى. از مردم سوال کردم این مرد کیست؟ گفتند: امیرالمومنین(ع) بود. من به سوى حضرت رفتم تا عذرخواهى کنم ولى آن حضرت توجهى نکرد.(35)
10 ـ روش دفع بدىها به خوبى ها
یکى از روش هاى مفید تبلیغ, براى ایجاد تحول و دگرگونى پاسخ بدى به نیکى است. این شیوه, یکى از روش هاى عملى اولیإ دین بوده است و نمونه هاى فراوانى از آن در شیوه تبلیغى امیرالمومنین(ع) دیده مى شود. مانند اینکه در روایتى آمده است که امام(ع) با گروهى نشسته بود. زن زیبایى از کنار آنان گذشت چشم هاى مردان لحظاتى زن را دنبال کرد, امیرالمومنین(ع) با توجه به آمادگى زمینه گناه و تحریک شهوت, شیوه خودنگهدارى در برابر این غریزه قدرتمند را به آنان آموخت و آنان را به راه صحیح و معقول اطفاى شهوت امر کرد.
مردى از خوارج که این روش بسیار ظریف و عمیق آن حضرت را مشاهده کرد شگفت زده گفت:
خداى بکشدش چه دانش عمیقى!! همراهان امام(ع) از بى ادبى این مرد به خشم و خروش آمده, قصد کشتن مرد را کردند. امیرالمومنین(ع) فرمود: آرام, بدگویى در مقابل بدگویى یا عفو از گناه.(36)
پى نوشت ها:
1 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه قاصعه.
2 . پیشوایى, مهدى, سیره پیشوایان, ص72 ـ 71 با تلخیص.
3 . نحل, 125, ((با حکمت ـ استدلال و پند نیکو مردم را به سوى پروردگارت بخوان و با آنان به روشى که نیکوتر است استدلال و مناظره کن)).
4 . طبرسى, مجمع البیان, ج 6 ـ 5, ذیل آیه 125 سوره نحل.
5 . طباطبایى, محمد حسین, ج12, ص37.
6 . سید قطب, تفسیر فى ظلال القرآن, ج5, (چاپ بیروت), ص292.
7 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه228.
8 . همان, خطبه152.
9 . مطهرى, مرتضى, سیرى در نهج البلاغه, ص50.
10 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, حکمت 242.
11 . الکافى, ج8, ص59.
12 . راغب اصفهانى, مفردات الفاظ القرآن, ص564.
13 . طریحى, مجمع البحرین, ج6, ص292.
14 . طباطبایى, محمد حسین, المیزان, ج12, ذیل تفسیر آیه 125, سوره نحل.
15 . مطهرى , مرتضى, سیرى در نهج البلاغه, ص127.
16 . همان.
17 . همان, ص18.
18 . مطهرى, مرتضى, سیرى در نهج البلاغه, ص128.
19 . همان, ص129.
20 . طبرسى, مشکاه الانوار, موسسه الاعلمى, بیروت, 1411, هـ. ص. 30.
21 . همان.
22 . راغب اصفهانى, مفردات الفاظ القرآن, ص87.
23 . طباطبایى, محمد حسین, المیزان, ج12, ذیل آیه 125 سوره نحل.
24 . طبرسى , الاحتجاج, ج1, ص230.
25 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه191.
26 . همان, خطبه197.
27 . رهبر, محمد تقى, پژوهش در تبلیغ, ص168.
28 . مجلسى, بحارالانوار, ج40, ص301 ـ 300.
29 . یکى از بدعت هایى که پس از رسول خدا(ص) گذاشته شد خواندن نمازهاى مستحبى به جماعت بود در حالى که رسول اکرم(ص) خود از آن نهى کرده بود. خلیفه دوم آن را رسم کرد و بدعتى نیکو نامید.
30 . وسایل الشیعه, ج5, ص192.
31 . عبدالفتاح, عبدالمقصود, امام على(ع), ج2, ص377.
32 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه51.
33 . حیات صحابه, ج1, ص228 به نقل از کتاب پژوهشى در تبلیغ, رهبر, محمد تقى, ص387 ـ 386.
34 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه159.
35 . وسایل الشیعه, ج3, ص515.
36 . مجلسى, بحارالانوار, ج41, ص49.
حضرت على(ع) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب و سى سال پس از عام الفیل از بانویى به نام فاطمه بنت اسد در کعبه زاده شد. پدر او ابوطالب, بزرگ بطحا ـ مکه ـ و رئیس بنى هاشم بود, 30 سال از ولادت حضرت محمد(ص) گذشته بود که امیرالمومنین على(ع) پا به عرصه گیتى نهاد و از آغاز زندگى از لطف و مهربانى پیامبر(ص) بهره مند شد.
طهارت نفسانى امام(ع) و پرورش او در دامان رسول خدا(ص) سبب شد تا از دوران کودکى با دیده نافذ و گوش شنواى خود چیزهایى را ببیند و صداهایى را بشنود که براى مردم عادى غیر ممکن بود(1) آن حضرت بعد از بعثت رسول خدا(ص) ده ساله بود که ایمان آورد و افتخار سبقت در پذیرش اسلام را به خود اختصاص داد.
پس از بعثت پیامبر اکرم(ص) 23 سال در کنار پیامبر(ص) و بازوى پرتوان او بود و با تمام وجود به دفاع از آرمان و اهداف عالى پیامبر پرداخت و در سخت ترین لحظات با ایثار و از خودگذشتگى به یارى پیامبر(ص) شتافت که از این طریق به افتخارهایى نأل آمد و حوادثى همانند:
1ـ ماجراى یوم الانذار
2 ـ داستان لیله المبیت
3ـ مإموریت ابلاغ آیات برأت
4ـ فتح قلعه هاى خیبر
5ـ واقعه غدیر
6ـ همسرى تنها دخت پیامبر و... را به خود اختصاص داد.
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) صداقت, پاکى و امتیازهایى همانند سبقت در پذیرش اسلام و وصى و وزیر و برادر پیامبر بودن, حدیث منزلت و ثقلین و غدیر و... به فراموشى سپرده شد و نیرنگ و فریب, کتمان حقایق, تحریف و زور چهره گشود و آل رسول مجبور به سکوت و کناره گیرى شدند.
عوامل کناره گیرى امیرالمومنین(ع) از حکومت:
1ـ ضرورت حفظ اسلام و عزت مسلمین و وحدت امت اسلام جهت مقابله با دشمنان داخلى و خارجى.
2ـ جلوگیرى از ایجاد زمینه انحراف و ارتداد افراد زیادى که تازه مسلمان بودند.
3ـ حاکمیت جو تحریف, زور, اختناق و فشار.
4ـ بى نتیجه ماندن رهنمودهاى آن حضرت براى دعوت مردم به سوى حق.
5ـ برخوردار نبودن از امکانات و قدرت کافى براى باز پس گیرى خلافت.
6ـ خو گرفتن بسیارى از مردم با وضعیت موجود و بیعت بزرگان قبأل با خلیفه اول.
مهمترین فعالیت هاى امام(ع) در دوران خلفا
1ـ عبادت خدا.
2ـ تفسیر قرآن و حل مشکلات آیات و تربیت شاگردان همانند ابن عباس.
3ـ پاسخ به پرسش هاى دانشمندان دیگر ادیان از جمله یهودیان و مسیحیان که پس از فوت پیامبر(ص) براى تحقیق درباره اسلام رهسپار مدینه مى شدند.
4ـ بیان حکم بسیارى از مسأل جدید که در مورد آنها نصى از پیامبر اکرم(ص) و قرآن نرسیده بود.
5ـ کار و کوشش براى تإمین زندگى بسیارى از بینوایان و درماندگان, تا آنجا که امام با دست خود, باغ احداث مى کرد, قنات حفر مى نمود و آن را در راه خدا وقف مى کرد.
6ـ هرگاه دستگاه خلافت در مسألى با بن بست روبرو مى شد. براى حل آن از على مدد مى گرفت.(2)
شیوه هاى تبلیغى امام على(ع)
1ـ حکمت:
به کارگیرى حکمت در امر هدایت وتبلیغ, یکى از شیوه هاى ارزشمندى است که امام على(ع) در کنار ((موعظه)) و ((مجادله)) براساس فرموده قرآن کریم: ((ادع الى سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى إحسن))(3) مورد توجه قرار داده است.
حکمت در لغت به معناى منع است.(4)
در میان مفسران درباره حقیقت حکمت دو دیدگاه اصولى وجود دارد:
مشهور مفسران بر این عقیده اند که حکمت به معناى حجت, برهان, استدلال و سخن استوار است و ناظر به محتوا است یعنى سخنى که براساس دلیل, برهان و مبانى منطقى و معقول باشد.(5)
برخى دیگر همانند سید قطب, حکمت را به معناى شیوه تبلیغ مى دانند و بر این باورند که مبلغ باید در راه تبلیغ, راه حکمت را پیماید و هر چیزى را بر جاى خود گذارد و با مقتضاى حال عمل کند.(6)
آنچه به نظر مى رسد, بین این دو دیدگاه منافاتى وجود ندارد و جمع بین آن دو ممکن است. بدینصورت که حکمت اختصاص به هر یک از آن دو ندارد و شامل حکمت در محتوا و برهان و حکمت در شیوه تبلیغ و رعایت حال مخاطبین و مقتضاى حال است. بدین ترتیب مى بینیم که آن امام همام در شیوه تبلیغى خود این روش حکیمانه را به کار برده است زیرا که:
در بسیارى از بحث هاى نهج البلاغه, درباره اثبات توحید به براهین فلسفى استدلال مى کند; مثلا, درباره نظام آفرینش براساس برهان مى فرماید:
((و کل قأم فى سواه معلول;(7) هر موجودى غیر از خدا, معلول است[خداوند علت است])).
و یا درباره وحدت خداوند مى فرماید:
((الاحد لابتإویل عدد;(8) خداوند احداست و وحدت او احدى است نه عددى))
این اندیشه لطیف که وحدت حق, وحدت عددى نیست در کلمات قدمإ از حکمإ اسلامى از قبیل فارابى و بوعلى سینا و... دیده نمى شود. حکمإ متإخر این اندیشه به اصطلاح ((وحدت حقه حقیقیه)) را وارد فلسفه خود کردند.(9)
گاهى با براهین و استدلال هاى ساده تر و قابل فهم براى همگان به اثبات وجود خداى تعالى مى پردازد.
همچنان که درباره تحولات درونى و نفسانى مى فرماید:
((عرفت الله بفسخ العزأم و حل العقود)).(10)
از طرف دیگر در شیوه تبلیغى خود, در بسیارى از موارد, رعایت حال مخاطبین را نموده است و براساس اصل مخاطب شناسى عمل کرده است که بهترین نمونه آن, سیره عملى مظلومانه آن حضرت است چون در زمان حکومت خویش مى بینند که افکار عمومى بر اثر تبلیغات مسموم, زمینه پذیرش او را ندارد به خاطر حفظ اسلام و زحمات رسول خدا(ص) آنان را در جهل خود رها ساخته تا به برکت باقى ماندن اساس اسلام این منکرات برطرف شود.
امیرالمومنین(ع) خود در سخنى دردمندانه و سوزناک مى فرماید:
((قد عملت الولاه قبلى اعمالا خالفوا فیها رسول الله(ص) متعمدین خلافه ناقضین لعهده مغیرین لسنته ولو حملت الناس على ترکها ... لتفرق عنى جندى حتى ابقى وحدى إو قلیل من شیعتى; والیان قبل از من اعمالى را مرتکب شدند, عمدا بر خلاف شیوه رسول خدا(ص) رفتار کردند, پیمان او را شکستند و سنتش را دگرگون کردند. اگر مردم را به ترک این اعمال مجبور کنم... لشگرم پراکنده مى شوند تا آن که خود تنها بمانم یا با گروه اندکى از شیعیانم.))
سپس حضرت لیستى از بدعت هایى همانند تغییر مقام ابراهیم(ع) از جایگاه اصلى خود, غصب فدک فاطمه زهرا(س), ازدواج هاى غلط و... را برشمرد و فرمود:
((اگر این امور را به مسیر اصلى خود برگردانم همه از اطرافم پراکنده مى شوند. به خدا سوگند به مردم فرمان دادم در ماه رمضان نمازى جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و به آنان گفتم که نماز مستحبى را به جماعت گزاردن بدعت است, برخى از لشکریانم که در کنار من مى جنگیدند, فریاد کشیدند: اى اهل اسلام, سنت عمر تغییر پیدا کرد, ما را از نماز خواندن در ماه رمضان باز مى دارند, و مى ترسیدم که در گوشه لشکرم علیه من بشورند و قیام کنند... .))(11)
2ـ موعظه
عمده ترین شیوه تبلیغى امیرالمومنین (ع) شیوه موعظه اى است.
وعظ در لغت به معناى بازداشتن و منع کردنى است که مقرون به بیم از عواقب کار باشد.(12) و در مجمع البحرین آمده است:
((موعظه عبارت است از سفارش به تقوا و ترغیب به طاعت ها و پرهیز از گناهان و برحذر داشتن از اینکه کسى فریب دنیاخورده و دل به زر و زیور آن بندد.))(13)
برخى از مفسران بر این عقیده اند که موعظه همان خطابه است که اهل منطق در کنار برهان و جدل قرار داده اند.(14)
به نظر مى رسد که موعظه با خطابه متفاوت است. کار خطابه با احساسات است و غیرت, حمیت, حمایت, سلحشورى, عصبیت, برترى طلبى, عزت طلبى, مردانگى, شرافت, کرامت, نیکوکارى و خدمت را به جوش مىآورد و در جایى به کار مى رود که احساسات خمود و راکد است, ولى موعظه کارش رام ساختن و تحت تسلط درآوردن احساسات است و جوشش ها و هیجان هاى بیجا را خاموش مى کند و طوفان ها را فرو مى نشاند ودر جایى به کار مى رود که شهوات و احساسات خودسرانه عمل مى کند.(15)
با بررسى نهج البلاغه و سیره تبلیغى امام(ع) به این نتیجه مى رسیم که هر یک از آن دو را در جاى خود و با رعایت مقتضاى حال به کار برده است. خطابه هاى امیرالمومنین(ع) در موقعى ایراد شده است که باید احساسات برافروخته شود و طوفانى ایجاد کند و بنیاد ظلمى برکنده شود همچنانکه در صفین در آغاز برخورد با معاویه چنین کرد.(16)
از آنجا که على(ع) مرد سخن بود و سخنانش حد وسط کلام مخلوق و خالق بود(17) با بیان شگفت خود بارها با مردم سخن گفت و اندکى از این سخنان در نهج البلاغه جمع آورى شده است و انواع خطبه هاى سیاسى, حماسى, اقتصادى, موعظه اى اخلاقى و... در آن یافت مى شود که معروفترین آنها عبارتند از:
1ـ خطبه شقشقیه که در آن به تحلیل سیاسى حوادث ناگوار پس از رحلت رسول خدا(ص) مى پردازد و از غصب خلافت و دوره هاى گوناگون آن سخن مى گوید:.
2ـ خطبه قاصعه که در آن به دستورات اخلاقى و اهمیت واجبات الهى و پرداخت حقوق مالى و عبرت گرفتن از دنیا مى پردازد.
3ـ خطبه همام ـ متقین ـ که در آن ((اوصاف پارسایان)) را برمى شمارد.
ولى شیوه موعظه اى امام(ع) که عمده ترین شیوه تبلیغى آن حضرت است در شرایط دیگرى انجام یافته است و بیشتر مواعظ آن حضرت در زمانى است که حکومت را در دست گرفته است و مردم بر اثر فتوحات پى در پى خلفا و غنایم بى حساب به سوى فساد اخلاقى, دنیاگرایى, تجمل پرستى و عصبیت هاى قبیله اى گرایش پیدا کرده اند.(18)
و در اینجا راهى جز موعظه ندارد و باید به فریاد کسانى که در دریاى غفلت غوطه ورند و موج حیرانى وجود آنان را فراگرفته است, رسیده و از این مهلکه خطرناک نجات بخشد و به سوى خیر و سعادت هدایتشان نماید.
بدین ترتیب از مجموع خطبه ها و نامه هاى جمعآورى شده در نهج البلاغه, 86 خطبه از 239 خطبه و 31 نامه از 79 نامه, یا تماما موعظه است و یا لااقل مشتمل بر یک سلسله موعظه است.(19)
علاوه بر این, آن حضرت هر روز و شب کلاس درس داشت که در آن به تبیین معارف الهى و موعظه مى پرداخت.
امام باقر(ع) مى فرماید:
((کان على(ع) اذا صلى الفجر لم یزل معقبا الى ان تطلع الشمس فاذا اطلعت, اجمع الیه الفقرإ والمساکین و غیرهم من الناس فیعلمهم الفقه والقرآن و کان له وقت یقوم فیه من مجلسه ذلک; همواره امیرالمومنین(ع) چون نماز صبح مى گزارد به تعقیب نماز مشغول مى شد تا آفتاب برمىآمد و چون آفتاب طلوع مى کرد فقرإ و مساکین و سایر مردم به گردش جمع مى شدند و او آنان را فقه و قرآن مىآموخت و وقت منظمى داشت که از این مجلس برمى خاست.))(20)
و نیز آن حضرت مى فرماید: امیرالمومنین(ع) در کوفه هر شب چون نماز عشإ مى گزارد, مردم را سه بار با صداى بلند که همه اهل مسجد مى شنیدند مخاطب قرار داده مى فرمود:
((ایها الناس تجهزوا رحمکم الله فقد نودى فیکم بالرحیل; اى مردم آماده شوید ـ خداى رحمتتان کند ـ زیرا بانگ کوچ رفتن را در میان شما داده اند...))
آنگاه مطالب بسیارى در زمینه جهان و آخرت را بیان مى فرمود و آنان را موعظه مى کرد.(21)
3ـ مجادله
یکى دیگر از شیوه هاى تبلیغى على(ع) مجادله است.
مجادله در لغت به معناى پیچاندن طناب است و سپس به پیچاندن طرف مقابل و گفتگو براى غلبه به کار رفته است.(22)
مجادله بر سه قسم است: 1ـ مجادله احسن 2ـ مجادله حسن 3 ـ مجادله غیر حسن (بد). (23)
از آنجا که شیوه تبلیغى آن حضرت واقع نگرى و حقیقت گرایى است از مجادله به غیر حسن ـ بد ـ پرهیز نموده و در موارد فراوانى روش مجادله به احسن و یا مجادله حسن را به کار برده است و طبرسى در کتاب الاحتجاج خویش نمونه هاى زیادى از این گونه موارد را بیان کرده است که از مجادلات مهم آن حضرت در شوراى تعیین خلیفه پس از درگذشت عمربن خطاب است:
عمر در آخرین فرصت هاى خویش شورایى مرکب از شش نفر, از جمله امیرالمومنین(ع) را مإمور تعیین خلیفه پس از خود ساخت, پس از مرگ عمر, این شش نفر جمع شدند تا درباره خلیفه مسلمانان تصمیم گیرى کنند.
امیرالمومنین(ع) برخاست و فرمود: سخنم را بشنوید, اگر حق بود بپذیرید و اگر باطل بود انکار کنید. سپس فضأل و ویژگیهاى خود را بیان کرد و در هر قسمتى از سخنانش مخاطبان را سوگند مى داد و از آنان پاسخ مى طلبید. آنان نیز سخن حضرت را تإیید مى کردند از جمله سوگندهاى آن حضرت:
((شما را به خدا سوگند مى دهم آیا غیر از من کسى از شما هست که به دو قبله نماز گزارده باشد و در دو بیعت فتح و رضوان شرکت جسته باشد و همسرش سرور زنان جهانیان و دو فرزندش سرور جوانان اهل بهشت باشند؟
همگى پاسخ دادند: نه, کسى غیر از تو نیست.
فرمود: شما را به خدا سوگند آیا غیر از من کسى از شما هست که خداوند پلیدى را از او برطرف کرده و او را پاک گردانیده باشد, یک پاکیزگى ویژه؟
گفتند: نه. سپس آن حضرت حوادث جنگ احد, خیبر, خندق, حدیث منزلت و... را بیان کرد و همگان را سوگند داد, آنان نیز سخن آن حضرت را تصدیق کردند.
آنگاه فرمود: شما علیه خودتان اعتراف کردید و سخن پیامبرتان برایتان روشن شد. شما را به پرواى از خداوندى که همتایى ندارد توصیه مى کنم و از خشم او باز مى دارم. فرمان خداى را مخالفت نکنید و حق را به اهلش برگردانید و به آنان که خلافت حق ایشان است تحویل دهید. شورا به شور نشست, در آن جمع گفتند: ما فضیلت او (على علیه السلام) را مى دانیم و سزاوار بودن او بدین مقام را مى پذیریم, ولى او کسى است که هیچ کس را برتر از دیگرى نمى داند و اگر به خلافت رسد میان اهل شورا و دیگران به تساوى خواهد نگریست. بنابراین عثمان را انتخاب کنید که رإى او همانند رإى شما خواهد بود.(24)
4 ـ حقیقت گرایى و واقع نگرى
سیاست اسلام و قرآن در تبلیغ, براساس حقیقت گرایى و واقع نگرى استوار است و تبلیغى را که براساس دروغ, ریا, سازش کارى, نیرنگ, به کارگیرى ترفندها و سوژه هاى گمراه کننده باشد منع نموده است.
اتخاذ چنین سیاستى, سرلوحه کار امام على بن ابى طالب(ع) و سایر رهبران الهى بوده است, آنها به جز حق, تکلم نمى کردند و با حسن عمل, اخلاق و رفتار به هدایت دیگران مى پرداختند و اسوه حسنه در تبلیغ و دعوت بودند. امیرالمومنین(ع) مى فرماید:
((والله ما معاویه بادهى منى ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهى الناس ولکن کل غدره فجره و کل فجر کفره و لکل غادر لوإ یعرف به یوم القیامه...; به خدا قسم, معاویه از من زیرک تر نیست, لکن او با نیرنگ و گناه و بى پروایى عمل مى کند و اگر نبود نفرت از حیله و نیرنگ, من زیرک ترین مردم بودم ولى هر مکر و نیرنگى گناه است و هر گناه کفر است و براى هر نیرنگ باز پرچمى است که در روز قیامت بدان معرفى مى گردد.))(25)
تعهد آن حضرت تا آنجا بود که یارانش را از کاربرد واژه ها و کلمات زشت برحذر مى داشت, حتى نسبت به معاویه و یارانش که از هر تهمت ناروا و خلاف شرع باک نداشتند.
در نهج البلاغه آمده است:
هنگامى که امام(ع) شنید جمعى از اصحابش همانند حجر بن عدى و عمروبن حمق, در جریان جنگ صفین به سپاه شام فحش مى دهند, فرمود: ((انى اکره لکم ان تکونوا سبابین ولکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فى القول; من خوش ندارم که دشنام دهنده باشید, اما اگر به توصیف اعمال آنها مى پرداختید و جنایات و کارهاى ناشایست آنها را براى مردم برمى شمردید, به سخن راست نزدیکتر بود.))(26)
5 ـ مخاطب شناسى
مخاطب شناسى یکى از ارکان اساسى تبلیغ است, زیرا اگر مخاطبى نباشد که پیام را دریافت کند, تبلیغ و پیام رسانى معنى نخواهد داشت.
هر مب(27)لغى باید بداند مخاطب کیست؟ فرد است یا گروه؟ گروه هاى سنى, جنسى و اعتقادى مخاطبین چه کسانى هستند؟ شرایط اجتماعى و افکار عمومى محیط مخاطبین چگونه است و... (28).
در سیره تبلیغى امیرمومنین(ع) موارد فراوانى دیده مى شود که اصل مخاطب شناسى و مقتضاى حال مخاطبین را رعایت کرده است. بهترین نمونه آن, برخوردهاى گوناگونى است که امام(ع) با مردم داشت. در بسیارى از موارد مى بینیم که با مردم برخورد پرمحبت و صمیمى داشت و مومنان را از تندخویى برحذر مى داشت و گاهى هم با دوستان گنهکار از هرگونه ترحم و احساسات عاطفى خوددارى کرده است و با آنان برخورد بسیار شدید داشته است همانند اینکه امام صادق(ع) مى فرماید: گروهى نزد امیرالمومنین(ع) رسیدند و گفتند: ((السلام علیک یا ربنا; سلام بر تو اى پروردگار ما)) آن حضرت از آنان خواست که از این عقیده و گفتار خود توبه کنند ولى نصیحت امام(ع) در آنان اثر نکردو آنان توبه نکردند سپس فرمان داد دو گودال در کنار هم حفر کردند و آنها را به وسیله گودالى به هم وصل کردند. آن گاه این گروه را در یکى از گودال ها قرار داد و در دیگرى آتشى برافروخت تا بر اثر دود ناشى از آتش مردند.(29)
و گاهى نیز بخاطر مصلحت با دوستان مدارا مى کرد. امام صادق(ع) مى فرماید: چون امیرالمومنین(ع) به کوفه آمد به امام حسن(ع) فرمان داد تا در میان مردم فریاد زند که در ماه رمضان نباید در مساجد نماز جماعت (مستحبى) برپا شود. امام حسن(ع) این دستور را اجرا کرد. مردم چون سخن امام حسن(ع) را شنیدند فریاد زدند: واعمراه, امام(ع) فرمود: به آنها بگو نماز بگزارند.(30)
و گاهى نیز با دشمنان لجوج برخورد خشن داشت. به عنوان نمونه, مغیره بن شعبه مى گوید: به امیرالمومنین(ع) توصیه کردم که کارگزاران عثمان را در جاى خویش تثبیت کند تا امور استحکام یابد. حضرت فرمود: ساعتى امثال آنان را بر مردم امیر نمى کنم. مغیره گفت: ابتدا تثبیت کن و چون از مردم بیعت گرفتید عزلشان کن. حضرت فرمود: در کار نیرنگ نمى کنم. سپس مغیره مى گوید به امام گفتم: دست کم معاویه را تثبیت کن. امام(ع) فرمود: دو روز هم او را بر مردم امیر نمى کنم.(31)
6ـ کاربرد اصول روانشناسى
یکى از موثرترین ابزارهاى تبلیغ و عوامل موفقیت آن در جذب مخاطب, روانشناسى تبلیغ است.
گرچه اصول روانشناسى در تبلیغ به صورت کلاسیک از ابتکار علوم معاصر است ولى سیره رهبران الهى و أمه اطهار(ع) نشان مى دهد که آنان همواره در شیوه تبلیغى خود به اصول روانشناسى فردى و اجتماعى توجه کامل داشته اند و در سیره تبلیغى امیرالمومنین(ع) موارد فراوانى دیده مى شود که این اصول را از جمله: تحریک عواطف و احساسات, تنبیه و تشویق, تکرار, تحقیر دشمنان و تکریم دوستان و... را به کار برده است.
بهترین نمونه آن, زمانى است که لشکرش با لشکر معاویه در صفین به یکدیگر مى رسند و لشکر معاویه پیشدستى مى کنند شریعه (محل ورود آب) را گرفته و آنان را از برداشتن آب مانع گشتند و امام(ع) مى خواست که این مشکل را از طریق مذاکره تمام کند و معاویه این عمل را براى خود موفقیتى به حساب مىآورد و از هرگونه مذاکره خوددارى مى کرد. در اینجا بود که در برابر لشکرش قرار گرفته و چنین خطابه اى ایراد کرد:
((قد استطعموکم القتال فاقروا على مذله و تإخیر محله, إورووا السیوف من الدمإ ترووا من المإ فالموت فى حیاتکم مقهورین, والحیاه فى موتکم قاهرین, إلا و ان معاویه قادلمه من الغواه و عمس علیهم الخبر حتى جعلوا نحورهم اغراض المنیه; همانا دشمن گرسنه جنگ است و از شما نبرد مى طلبد, اکنون دو راه در پیش دارید یا تن به ذلت و پستى و عقب ماندگى دادن یا تیغ ها را با خون خود سیراب کردن و سپس سیراب شدن. مرگ این است که زنده باشید اما مقهور و مغلوب, زندگى آن است که بمیرید, اما غالب و پیروز. همانا معاویه گروهى ناچیز از گمراهان را به دنبال خود کشانده و حقیقت را بر آنها پنهان داشته است تا آنجا که گلوى خویش را هدف تیرهاى شما که مرگ را همراه دارد قرار داده اند.))
با بیان ا(32)ین چند جمله حماسى احساسات آنان را تحریک و تهییج مى کند, خون ها را به جوش و غیرت ها را به خروش مىآورد. لشکر خود بخود حرکت مى کند و یاران معاویه را به عقب مى رانند و شریعه را در اختیار مى گیرند.
7ـ تبلیغ عملى
یکى دیگر از شیوه هاى تبلیغى امام على(ع) تبلیغ با عمل مى باشد و موارد اثرگذارى اخلاق و رفتار آن امام همام بر مخالفان و جذب آنان بسیار بوده است و داستان هاى فراوانى دارد از جمله:
امام صادق(ع) از پدرانشان نقل مى کند که مردى ذمى (اهل کتاب) با امیرالمومنین(ع) همسفر شد.
ذمى گفت: قصد کجا دارید؟
حضرت فرمود: قصد کوفه دارم.
همین که به دو راهى رسیدند و مرد ذمى از على(ع) جدا شد, امیرالمومنین(ع) او را همراهى نمود.
ذمى گفت: مگر شما عازم کوفه نبودید؟
فرمود: چرا.
ذمى گفت: پس چرا راه خود را ترک کردید؟
فرمود: توجه دارم.
ذمى گفت: پس چرا به راه خود نرفتید و مرا همراهى کردید؟
فرمود: اتمام حق مصاحبت این است که انسان رفیق خود را هنگامى که از او جدا مى شود همراهى کند و پیامبر ما چنین توصیه فرمود.
ذمى گفت: چنین دستور داده؟
فرمود: آرى.
ذمى گفت: معلوم مى شود کسانى که او را پیروى کرده اند به دلیل رفتار خجسته او بوده است. از این رو من به حقانیت دین تو شهادت مى دهم.
ذمى, على(ع) را همراهى کرد و چون وى را شناخت اسلام اختیار نمود.(33)
8 ـ معرفى الگوها
یکى از شیوه هاى مهم تبلیغ, معرفى الگوهاست که در این شیوه مبلغ مى تواند واقعیت را عینیت بخشد.
در شیوه تبلیغى امیرالمومنین(ع) در این زمینه کافى است به خطبه 159 از خطب آن حضرت در نهج البلاغه مراجعه شود که در این خطبه رسول خدا(ص), حضرت موسى, عیسى و داود ـ علیهم السلام ـ را به عنوان الگو معرفى مى کند و فرازهایى از فضأل اخلاقى آنان را بیان مى نماید:
((و لقد کان فى رسول الله(ص) کاف لک فى الاسوه و دلیل لک على ذم الدنیا و عیبها و کثره مخازیها و مساویها, اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اکنافها و فطم عن رضاعها و ذرى عن زخارفها و ان شئت ثنیت بموسى کلیم الله ـ صلى الله علیه ـ حیث یقول : (رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر) والله ما سإله الا خبزا یإکله و ان شئت ثلثت بداود ـ صلى الله علیه ـ صاحب المزامیر و قارىء اهل الجنه فلقد کان یعمل سفأف الخوض بیده و ان شئت قلت فى عیسى بن مریم(ع) فلقد کان یتوسد الحجر و یلبس الخشن و یإکل الجشیب; و پیروى کردن از (رفتار) رسول خدا(ص) براى تو کافى است و بر مذمت دنیا و معیوب بودن و بسیارى رسوایى ها و بدىهاى آن, تو را وکیل و راهنما باشد, زیرا اطراف آن (وابستگى و دوستدارى) از آن حضرت گرفته شده و جوانب آن (دلبستگى به همه چیز آن) براى غیر آن بزرگوار آماده گشته و از نوشیدن شیرش (لذت هاى آن) منع شده اند و از آرایش هاى آن دور گردیده شده و اگر بخواهى دوباره پیروى نمایى پیامبرى را; از موسى(ع) که خدا با او سخن گفته پیروى کن, آنگاه که مى گفت: ((پروردگارا من به آنچه از خیر و نیکویى برایم بفرستى نیازمندم.)) به خدا سوگند موسى از خدا نخواسته بود مگر نانى را که بخورد. و اگر بخواهى بار سوم پیروى کنى از داود(ع) که داراى مزامیر و زیور بود و خواننده اهل بهشت مى باشد که با دست خود از لیف خرما زنبیل ها مى بافت... و اگر خواهى پیروى از عیسى بن مریم(ع) را. بگو که[ هنگام خوابیدن] سنگ را زیر سر گذاشته بالش قرار مى داد و جامه زبر مى پوشید و طعام خشن مى خورد.))(34)
9 ـ روش بى اعتنایى
از روش هاى تبلیغى که در برخى از موارد باید به کار گرفته شود, بى اعتنایى به لجوجان و جاهلان است. مبلغ, گاه با کسانى برخورد مى کند که نیکى, تواضع و مهربانى او را لجوج تر مى کند و بر گستاخى اش مى افزاید.
چنین شیوه اى اثر روانى خاص دارد. در شیوه تبلیغى امیرالمومنین(ع) در موارد بسیارى دیده مى شود که چنین برخوردى با افراد جاهل و لجوج داشته است از جمله:
مردى به نام ((زرین)) مى گوید: در شهر کوفه در محل وضو گرفتن مشغول وضو بودم, مردى را مشاهده کردم که کفش هاى خود را درآورد شلاق خویش را بالاى کفش هایش گذاشت, سپس نزدیکتر آمد و شروع به وضو گرفتن کرد. من به او فشار آوردم تا اینکه بر اثر فشار من روى دست هایش افتاد. پس برخاست و وضویش را کامل کرد. آن گاه سه بار با شلاق به سر من کوبید و فرمود: بپرهیز از اینکه دیگران را با فشار دادن کنار بزنى, عضوى از آنان را بشکنى و مجبور شوى غرامت آن را بپردازى. از مردم سوال کردم این مرد کیست؟ گفتند: امیرالمومنین(ع) بود. من به سوى حضرت رفتم تا عذرخواهى کنم ولى آن حضرت توجهى نکرد.(35)
10 ـ روش دفع بدىها به خوبى ها
یکى از روش هاى مفید تبلیغ, براى ایجاد تحول و دگرگونى پاسخ بدى به نیکى است. این شیوه, یکى از روش هاى عملى اولیإ دین بوده است و نمونه هاى فراوانى از آن در شیوه تبلیغى امیرالمومنین(ع) دیده مى شود. مانند اینکه در روایتى آمده است که امام(ع) با گروهى نشسته بود. زن زیبایى از کنار آنان گذشت چشم هاى مردان لحظاتى زن را دنبال کرد, امیرالمومنین(ع) با توجه به آمادگى زمینه گناه و تحریک شهوت, شیوه خودنگهدارى در برابر این غریزه قدرتمند را به آنان آموخت و آنان را به راه صحیح و معقول اطفاى شهوت امر کرد.
مردى از خوارج که این روش بسیار ظریف و عمیق آن حضرت را مشاهده کرد شگفت زده گفت:
خداى بکشدش چه دانش عمیقى!! همراهان امام(ع) از بى ادبى این مرد به خشم و خروش آمده, قصد کشتن مرد را کردند. امیرالمومنین(ع) فرمود: آرام, بدگویى در مقابل بدگویى یا عفو از گناه.(36)
پى نوشت ها:
1 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه قاصعه.
2 . پیشوایى, مهدى, سیره پیشوایان, ص72 ـ 71 با تلخیص.
3 . نحل, 125, ((با حکمت ـ استدلال و پند نیکو مردم را به سوى پروردگارت بخوان و با آنان به روشى که نیکوتر است استدلال و مناظره کن)).
4 . طبرسى, مجمع البیان, ج 6 ـ 5, ذیل آیه 125 سوره نحل.
5 . طباطبایى, محمد حسین, ج12, ص37.
6 . سید قطب, تفسیر فى ظلال القرآن, ج5, (چاپ بیروت), ص292.
7 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه228.
8 . همان, خطبه152.
9 . مطهرى, مرتضى, سیرى در نهج البلاغه, ص50.
10 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, حکمت 242.
11 . الکافى, ج8, ص59.
12 . راغب اصفهانى, مفردات الفاظ القرآن, ص564.
13 . طریحى, مجمع البحرین, ج6, ص292.
14 . طباطبایى, محمد حسین, المیزان, ج12, ذیل تفسیر آیه 125, سوره نحل.
15 . مطهرى , مرتضى, سیرى در نهج البلاغه, ص127.
16 . همان.
17 . همان, ص18.
18 . مطهرى, مرتضى, سیرى در نهج البلاغه, ص128.
19 . همان, ص129.
20 . طبرسى, مشکاه الانوار, موسسه الاعلمى, بیروت, 1411, هـ. ص. 30.
21 . همان.
22 . راغب اصفهانى, مفردات الفاظ القرآن, ص87.
23 . طباطبایى, محمد حسین, المیزان, ج12, ذیل آیه 125 سوره نحل.
24 . طبرسى , الاحتجاج, ج1, ص230.
25 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه191.
26 . همان, خطبه197.
27 . رهبر, محمد تقى, پژوهش در تبلیغ, ص168.
28 . مجلسى, بحارالانوار, ج40, ص301 ـ 300.
29 . یکى از بدعت هایى که پس از رسول خدا(ص) گذاشته شد خواندن نمازهاى مستحبى به جماعت بود در حالى که رسول اکرم(ص) خود از آن نهى کرده بود. خلیفه دوم آن را رسم کرد و بدعتى نیکو نامید.
30 . وسایل الشیعه, ج5, ص192.
31 . عبدالفتاح, عبدالمقصود, امام على(ع), ج2, ص377.
32 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه51.
33 . حیات صحابه, ج1, ص228 به نقل از کتاب پژوهشى در تبلیغ, رهبر, محمد تقى, ص387 ـ 386.
34 . نهج البلاغه, فیض الاسلام, خطبه159.
35 . وسایل الشیعه, ج3, ص515.
36 . مجلسى, بحارالانوار, ج41, ص49.