آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

نان قرض دادن مدیران به یکدیگر
یکى دیگر از لغزشگاه هاى مدیران که معمولا در حاشیه ارتباطات کارى یا تحت تإثیر روابط شخصى, گروهى, قومى و همشهریگرى و امثال آن, توسعه مى یابد, بده بستان هایى است که از جیب بیت المال خرج مى شود. مدیر ((الف)) چون به هر دلیل و محذورى نمى تواند یا مصلحت نمى داند دوست یا فرزند دوستش, یا خویشاوندش را در حیطه مدیریت خود استخدام کند سفارش او را به مدیر ((ب)) مى کند, با انجام کار سفارشى توسط مدیر ((ب)), مدیر ((الف)) مدیون مدیر ((ب)) مى شود و بعد از آن نوبت به مدیر ((ب)) مى رسد تا به سفارش مشابهى اقدام کند و مدیر ((الف)) ناچار است بابت بدهکارى قبلى برحسب سفارش عمل کند! و....
مدیرA)) )) از تولیدات کارخانه تحت مدیریت خود, به صورت رایگان یا با تسهیلات ویژه به مدیرB)) )) مرحمت! و احسان! مى کند و مدیرB)) )) که خود را بنده احسان! و مدیون محبت! برادر ((شیطانى)) مى یابد, لاجرم با تمسک به ((هل جزإ الاحسان الا بالاحسان)) سخاوتش گل مى کند و با دست یازیدن به کیسه بیت المال. مقابله به مثل یا مقابله به امثل مى کند! این یکى زمین مى دهد و آن یکى مصالح پس مى دهد! این یکى برنج هدیه مى کند! آن یکى روغن پیش کش کند! آن یکى ویلا در اختیار مى گذارد و این یکى بهره مندى از رستوران هتل را تقدیم مى دارد! این یکى به سفر خارجى مهمان مى کند و این یکى به چشم پوشى از تخلف میزبان عنایت مى فرماید! آن یکى تقصیر این را مى پوشاند و این یکى آن را از تیغ قانون مى رهاند! آن یکى این را مى ستاید و این یکى آن را....!
البته براى هریک از موارد فوق, تسویلات شیطانى و توجیهات نفسانى فراوانى از قبیل ناروایى رد احسان!, اشانتیون!, جلب همکارى و همدلى براى پیشبرد امور سازمان و... ارأه مى شود, اما آنچه در واقع اتفاق مى افتد, سوءاستفاده از موقعیت, فربه شدن زندگى مدیران با امکانات بیت المال و آلوده شدن زندگى آنان به امور مشتبه و در نهایت, حرام است.

بهره کشى از ارباب رجوع
هر نوع قدرت و توانمندى مى تواند شخص توانمند را در معرض استثمار و بهره گیرى از نیازمندان به او قرار دهد, متقابلا افرادى نیز یافت مى شوند که به خاطر دسترسى به منفعتى, در برابر شخص توانمند به شگردهایى دست مى یازند و به این ترتیب, از این سو تملق, چاپلوسى, دریوزگى, خودفروشى و ذلت نفس و... و از آن سو نخوت, فخرفروشى, باج گیرى و بهره کشى و.... شکل مى گیرد.
زمینه این ناهنجارى را در آزمندى و طمع, تهیدستى از شخصیت انسانى و غفلت و گسستگى از مبدإ عزت الهى و کمال نامتناهى باید جستجو کرد. در عین حال, نباید نقش فقر مادى, فساد ادارى و عدم حاکمیت قانون را نیز در قلمرو روابط ادارى و ارباب رجوع ادارات از نظر دور داشت; از یک رفتگر گرفته که در جمع کردن زباله در ازاى گرفتن امتیازى از صاحب زباله به تبعیض کشیده مى شود تا یک مدیر ارشد که تحت تإثیر انواع شگردهاى ارباب رجوع و کسانى که چشم طمع به گشاده دستى و تبعیض مدیر دوخته اند, آگاهانه و حتى ناخود آگاه به فسق و خروج از مرزهاى عدالت کشیده مى شود.
البته نباید انتظار داشت که هیچ رشوه گیرنده اى به خلافکارى خود اعتراف و اذعان کند, او از چاپلوسى و تملق ارباب رجوع برداشت احترام مى کند و خود را شایسته این احترام مى پندارد و رشوه را هدیه و احسان نامیده و کارى که برایش انجام داده است را عین وظیفه, عدالت و قانون مى شمارد!
نکته شایسته تإمل و تیزبینى این است که آیا اگر یک مدیر ـ در جایگاه مدیریت نبود و صرفا یک شخص عادى و غیرمتمکن محسوب مى شد ـ آنچه به عنوان هدیه, مهمانى و چرب و شیرینهاى دیگر به مدیر پیشکش مى شود, باز هم اینچنین مورد عنایت ارباب رجوع قرار مى گرفت؟ آیا واقعا این پیشکش ها از سر انسان دوستى و قربه الى الله است؟ یا آنکه اگر به دور از ساده لوحى پرده تزویر از ظاهر آراسته این عمل برداشته شود, چهره زشت آزمندى و ذلت طمع و منفعت طلبى رذیلانه را مى توان مشاهده کرد؟ مدیران کودن, یا آنان که خود در ظلمت چاه زندگى حیوانى و هواهاى نفسانى گرفتارند, چنان غفلت بر عقل و چشم و گوش آنان پرده مى افکند که از فهم حقایق و دیدن و شنیدن آن عاجز مى شوند:
((لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل;(1) اینان با گم کردن راه, بلکه با گم کردن خودشان, از لغزشگاه شبهات به جهنم گناه و ارتکاب محرمات فرو مى افتند; و بدتر آنکه براى فریب دادن خود و دیگران با دستاویز تسویلات شیطانى, سعى مى کنند حرام خدارا حلال کنند!))
حضرت على(ع) در پایان سخنانى که از فتنه ها و آزمون ها در آینده خبر مى دهد از قول پیغمبر اکرم(ص) نقل مى کند که فرمود:
((یا على ان القوم سیفتنون باموالهم و یمنون على ربهم و یتمنون رحمته و یإمنون سطوته و یستحلون حرامه بالشبهات الکاذبه و الاهوإ الساهیه فیستحلون الخمر بالنبیذ و السحت بالهدیه و الربا بالبیع;(2) اى على, این مردم بزودى به وسیله اموالشان مورد آزمایش قرار مى گیرند; در دیندارى بر خدا منت مى گذارند و با این حال رحمتش را آرزو مى کنند و خود را از خشم و قدرت خدا در امان مى پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هواهاى نفسانى و غفلت زا حلال مى شمرند و بدین گونه شراب را به بهانه اینکه آب انگور است و رشوه را زیرپوشش ((هدیه)) و ربا را تحت عنوان معامله حلال مى پندارند!))
اما پرهیزکاران و وارستگان از بند بندگى دنیا که خداوند چشم آنها را بر دیدن حقایق زندگى تا افق هاى بى نهایت گشوده است و روزى خود را نزد پروردگارشان تضمین شده یافته اند, از منظر پیشواى اولین حضرت امیرالمومنین على(ع) این گونه به این مقوله مى نگرند:
((و اعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوفه فى وعأها و معجونه شنئتها کانما عجنت بریق حیه اوقیئها, فقلت: اصله ام زکاه ام صدقه؟ فذلک محرم علینا اهل البیت فقال: لاذا و لا ذلک و لکنها هدیه. فقلت هبلتک الهبول: اعن دین الله اتیتنى لتخدعنى؟ امختبط انت ام ذوجنه ام تهجر؟ و الله لو اعطیت الا قالیم السبعه بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته و ان دنیاکم عندى لا هون من ورقه فى فم جراده تقضمها. ما لعلى و لنعیم یفنى و لذه لا تبقى! نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعین;(3) ... عجیب تر اینکه شب هنگام کسى به نزد ما آمد و ظرفى سر پوشیده از حلوا آورد, معجونى که چنان از آن متنفر شدم که گویى با آب دهان مار سمى یا قى کرده آن آمیخته شده بود. به او گفتم: هدیه است یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است. گفت: نه زکات است و نه صدقه بلکه هدیه است. گفتم: زنان فرزند مرده بر تو بگریند! آیا از راه دین بر من وارد شدى که مرا فریب دهى؟ یا عقلت آشفته شده یا جن زده شده اى؟ یا هذیان مى گویى؟ به خدا سوگند, اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان ها است به من بدهند تا نافرمانى خدا کنم که پوست جوى از مورچه اى به ناروا بگیرم, این کار را نمى کنم! همانا این دنیاى شما نزد من از برگ جویده شده اى در دهان ملخى پست تر است! على را چه کار با نعمت هاى فناپذیر و لذت هاى ناپایدار؟ به خدا پناه مى بریم از خفتن عقل و زشتى لغزش ها و از او کمک مى جوییم.))
از نظر اسلام, گرفتن رشوه از سوى حاکم در مقام صدور حکم در حد کفر و شرک و گرفتن هدیه از سوى کارگزاران در قبال انجام وظیفه ادارى, به خیانت توصیف و از هر دو شدیدا نهى شده است. در مورد رشوه از حضرت رسول اکرم(ص) روایت شده است که: ((ایاکم و الرشوه فانها محض الکفر و لایشم صاحب الرشوه ریح الجنه;(4) از رشوه بر حذر باشید, زیرا رشوه کفر محض است و بوى بهشت به مشام صاحب رشوه نرسد! و در روایات دیگر رشوه دهنده و رشوه گیرنده را لعنت فرموده و آنها را اهل آتش دانسته است. حضرت امیرالمومنین(ع) نیز گیرنده هدیه را خأن و گیرنده رشوه را مشرک نامیده است: ((... من اخذ هدیه کان غلولا و من اخذ رشوه فهو مشرک)).(5)
و همچنین آن حضرت در معنى ((اکالون للسحت))(6) فرمود: ((هو الرجل یقضى لاخیه الحاجه ثم یقبل هدیته;(7) او کسى است که حاجت برادرش را برآورد و آن گاه هدیه او را بپذیرد!))
پیغمبر اکرم(ص) شخصى به نام ((ابواللیثه)) را به جمعآورى زکات گمارده بود, هنگامى که او از ماموریت بازگشت ,زکات ها را تحویل داد و با صداقت اجناسى را براى خود نگهداشت و گفت آنها به عنوان هدیه به من داده شده است! بلافاصله پیغمبر اکرم(ص) برخاست و روى منبر ایستاد و فرمود:
((ما بال العامل نبعثه على اعمالنا یقول هذا لکم و هذا اهدى لى فهلا جلس فى قلب بیت امه و ابیه ینظر ایهدى له ام لا؟! و الذى نفسى بیده لا یاخذ احد منها شیئا الا جإ یوم القیامه یحمله على رقبته... ثم رفع یده حتى رإینا عفوه ابطه و قال: اللهم هل بلغت؟ اللهم هل بلغت؟;(8) چه شده است که کارمندى که ما براى انجام کارمان گسیل داشته ایم مى گوید: این براى شماست و این هدیه براى من است؟ آیا به راستى اگر در درون خانه پدر و مادرش نشسته بود به او هدیه اى داده مى شد؟ قسم به آنکه جانم در دست او است, هیچ کس, چیزى را (هدیه) نمى گیرد مگر آنکه در روز قیامت آن را برگردن خود حمل مى کند و... سپس دست خویش را بلند کرد به گونه اى که گودى زیربغل آن حضرت را دیدیم و فرمود: خدایا آیا ابلاغ کردم؟ خدایا آیا ابلاغ کردم؟))
این همان پیامبر نرم خو و مهربان است که مظهر رحمت و عطوفت است. این همان پیغمبرى است که سخنان بسیارى در فضیلت هدیه دادن به یکدیگر و نتایج مثبت اخلاقى آن بیان فرموده است; اما در اینجا شتابان و آشکارا و ایستاده بالاى منبر برمىآشوبد و حقیقت را بى پرده بیان مى کند تا اولا منکر و گناه بودن این کار و تفاوت آن با هدیه واقعى بر همگان روشن شود و ثانیا به زمامداران در نظام اسلامى بیاموزد که در برخورد با تخلف کارگزاران و کارکنان, نه لحظه اى مى توان درنگ کرد و نه ذره اى مى شود مجامله کرد و کوتاه آمد و در پایان نیز با تکرار ((اللهم هل بلغت)) گویا مى خواهد بفهماند که این اقدام فورى, قاطع و آشکار براساس فرمانى است که خداوند متعال به آن حضرت صادر فرموده است.

حقوق و مزایاى مدیران در مدیریت اسلامى
اگر مدیریت هاى نظام اسلامى را امتداد مدیریت عالیه و نسخه هاى کوچک تر آن بدانیم, این سوال مطرح مى شود که آیا مدیریت هاى میانى و پایین تر از نظر گرفتن حقوق و مزایاى مادى باید در جهت عکس مدیریت عالیه حرکت کنند؟ یا آنکه در این مقوله نیز تمام رده هاى مدیریتى باید مانند مدیریت عالیه باشند؟
البته بررسى و نتیجه گیرى پیرامون پاسخ این سوال همچون بسیارى از مقولات دیگر امکان پذیر نیست, مگر اینکه ذهن و روح خود را از آنچه اکنون جارى و سارى است و تثبیت و متعارف شده است رها سازیم و آن را وحى منزل ندانیم, و ثانیا اگر مدیر هستیم, چشم خود را از منفعت خود ببندیم و خود را از قید و بند تعلقات مادى آزاد کنیم تا عقربه حقیقت جویى ما تحت تإثیر جاذبه هاى منافع مادى و عرفیات موجود ـ که عمدتا از فرهنگ مادىگراى غرب و رژیم گذشته براى جامعه مدیریتى ما به ارث رسیده است ـ, از جهت گیرى به سوى حق منحرف نشود. لذا ذهن خود را از فضاى موجود در جمهورى اسلامى خارج مى کنیم و صرفا در چهارچوب فرضیه حکومت اسلامى ـ که باید همه شئون ادارى و مدیریتى خود را از مبدإ وحى و سیره انبیا و اوصیا اتخاذ کند ـ پى مى گیریم; در عین حال اولا ادعاى قطعیت در این فرضیه را نمى کنیم و بدین ترتیب جاى بحث و تحقیق بیشتر براى رسیدن به حقیقت باقى مى ماند و لذا اگر محققین اسلامى با نگرش ناب الهى به نتیجه اى جز این رسیدند و یا آن را کامل تر کردند, بدون کمترین خودخواهى فکرى خود را تابع حق مى دانیم. سپس افراد و عرفیات رایج را با حق, مى سنجیم نه برعکس, که امیرالمومنین(ع) فرمود: ((ان دین الله لا یعرف بالرجال بل بآیه الحق, فاعرف الحق تعرف اهله;(9) ملاک شناخت دین خدا نشانه حق است نه اشخاص, بنابراین باید حق را بشناسى ـ آن گاه با سنجیدن اشخاص و گروه ها با آن ـ اهل حق را خواهى شناخت.
ثانیا اگر به حقیقتى غیر از آنچه امروزه رایج است رسیدیم, باید آن را بپذیریم و زمینه تحقق آن را فراهم کنیم و در مقام عمل آن را بیازمایى م تا امکان پذیرى آن ثابت شود. آن گاه نتایج آن را ارزیابى کنیم و آن را با وضعیت موجود مقایسه کنیم تا به قضاوت قطعى در این زمینه دست پیدا کنیم. بدین شکل یکى از فصول مدیریت اسلامى تبیین و اجرا خواهد شد.

پیغمبر اکرم(ص) الگوى مدیریت اسلامى
پیغمبر اکرم(ص) در رإس هرم مدیریت و الگوى اصلى آن است و باید قول و فعل آن حضرت در زمینه و جایگاه مدیریت, سرمشق مدیران در حکومتى باشد که مدعى و پیروى از تجسم عینى اسلام یعنى پیغمبراکرم (ص) مى باشد.
ممکن است گفته شود پیغمبر اکرم(ص) انسان کامل و بى نظیرى است که دیگران را امکان راه یافتن به جایگاه و منزلت او نیست, پس ما کجا و پیغمبر اکرم(ص) کجا که بتوانیم مثل او عمل کنیم؟ اما صرف نظر از مقام معنوى و عبودیت دست نایافتنى آن حضرت, قرآن خلاف این تصور را بیان مى کند و به پیغمبر اکرم(ص) مى فرماید بگو: ((انما انا بشر مثلکم;(10) من بشرى هستم مثل شما!)) و در آیه اى دیگر درباره تمام پیامبران مى فرماید: ((انهم لیاکلون الطعام و یمشون فى الا سواق;(11) آنان غذا مى خورند و در بازارها راه مى روند!)) نیز تکرار تعبیراتى نظیر: ((رسولا منکم))(12), ((رسولا منهم))(13), ((رسولا من انفسهم))(14) به ما مى فهماند که پیامبر(ص) فرشته و یک موجود نامتجانس با ما نیست, بلکه او هم انسانى است مثل ما, و از جنس ما و با ویژگى هایى که ما دارا هستیم تا قابل سرمشق بودن باشد و لذا با تعبیر ((لقد)) که تإکید مضاعف است مى فرماید: ((لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجواالله والیوم الاخر و ذکرالله کثیرا;(15) مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى است براى آنان که به رحمت خدا و روز رستاخیز امید دارند و خدا را بسیار یاد مى کنند)).
امیرالمومنین على(ع) در ضمن حدیث مفصلى درباره پیغمبر اکرم(ص) و ساده زیستى آن حضرت مى فرماید:
((و لقد کان فى رسول الله(ص) کاف لک فى الاسوه... فتاس بنبیک الاطیب صلى الله علیه و آله فان فیه اسوه لمن تاسى و عزإ لمن تعزى و احب العباد الى الله تعالى المتإسى بنبیه(ص) و المقتص لا ثره... فما اعظم منه الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه و قأدا نطاعقبه;(16) براى تو کافى است که راه و رسم پیغمبر خدا را پیروى نمایى... پس به پیامبر پاک و پاکیزه ات اقتدا کن که راه و رسم او سرمشق است براى سرمشق گیرندگان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواستار بزرگوارى باشد. محبوب ترین بنده نزد خدا کسى است که از پیغمبرش پیروى نماید و قدم بر جاى قدم او گذارد ... وه چه بزرگ است منتى که خدا به وسیله پیغمبرش بر ما نهاده و چنین نعمت بزرگى را به ما عطا فرموده است! رهبر و پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید به راه او قدم بگذاریم و آن را ادامه دهیم!))
بنابراین, رفتار, کردار و گفتار پیغمبر اکرم(ص) باید سرمشق همیشگى هر مسلمانى باشد و اصولا خداوند هر بنده اى را به اندازه تإسى و پیروى از پیغمبر(ص) دوست مى دارد, همان گونه که میزان دوست داشتن خدا بستگى کامل به میزان تبعیت از پیغمبر اکرم(ص) دارد:
((قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله;(17) بگو: اگر خدا را دوست مى دارید از من پیروى کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد!))

آیا پیغمبر اکرم(ص) حقوق مى گرفت؟
تلاش خستگى ناپذیر و بى دریغ پیغمبر اکرم(ص) در هدایت و رهبرى مردم که همراه با پیش بینى و تدبیر براى سعادتمندى همه بشریت براى همیشه تاریخ بود, بر هیچ کس پوشیده نیست. ایشان در این راه هرگونه مشقت و جان کندنى را به جان خرید تا جایى که قرآن خطاب به او فرمود: ((ما انزلنا علیک القرآن لتشقى;(18) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به مشقت افکنى. و در آیه دیگر نیز فرمود: ((فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا;(19) گویى تو مى خواهى به خاطر رفتار آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاوردند!))
و در مسیر انجام این رسالت سنگین آن قدر آزار کشید که خود فرمود: ((ما اوذى احد مثل ما اوذیت فى الله))(20)

هیچکس به اندازه من در راه خدا اذیت نشد!
با این همه و علیرغم کمیت و کیفیت نقشى که پیغمبر اکرم(ص) در رهبرى و مدیریت جامعه اسلامى و تبیین وحى الهى ایفإ کرد و علیرغم حق بزرگ و بى نظیرى که برگردن مردم زمان خود و کل جامعه بشرى داشت, قرآن کریم خطاب به او مى فرماید: ((قل: لا اسالکم علیه اجرا))(21) ((بگو در برابر این (رسالت) پاداش و اجرى از شما نمى طلبم! و در جاى دیگر مى فرماید: ((قل: لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فى القربى;(22) بگو من هیچ مزدى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم مگر دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم)!))
البته مصلحت و منفعت و مودت نسبت به نزدیکان و اهل بیت پیغمبر(ص) نیز براى خود مردم است و آنها نیز به نوبه خود مانند پیغمبر(ص) خواستار مزد و اجرى براى خود نبودند و تمام هستى خود را براى دین خدا که متضمن سعادت و مصلحت جامعه بشرى بود فدا کردند, بدون آنکه چشمداشتى مادى از مردم داشته باشند; این معنى را از آیه اى دیگر نیز مى توان دریافت: ((قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجرى الا على الله;(23) بگو هر مزد و پاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست, اجر من فقط بر خداست!))
البته این ویژگى مخصوص پیغمبر اسلام(ص) نیست, بلکه در قرآن کریم در مورد بسیارى از انبیاى دیگر نیز بیان شده است; مثلا در سوره شعرا ضمن اشاره به عملکرد و تلاش هاى فوق العاده تعدادى از انبیا در پایان مطالب مربوط به هریک از آنها این آیه عینا تکرار شده است: ((و ما اسالکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین;(24) من در برابر این دعوت اجر و پاداشى از شما نمى طلبم, اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است!
در مجموعه این آیات دو نکته مهم حأز اهمیت است: اول آنکه مسإله عدم درخواست و دریافت مزد و پاداش, یک جریان و خط کلى در جریان رهبرى و مدیریت الهى است و دوم آنکه در مکتب انبیإ انجام تمام کارها براى خدا است و کارى که براى خدا انجام مى گیرد اجر و مزدش فقط از سوى خداست و اصولا جز خدا هیچ کس از عهده اجر و پاداش کارى که براى خدا انجام مى شود, برنمىآید.
باتوجه به این معیار کلى که قابل تعمیم به همه کسانى است که در ادامه راه انبیا, براى خدا, دین خدا و بندگان خدا کار مى کنند و از سوى دیگر, با عنایت به اسوه بودن پیغمبر اکرم(ص) و وجوب تبعیت از آن حضرت در تمام شئون زندگى ـ جز آنچه مشخصا استثنإ شده است ـ نتیجه مى گیریم که رهبران, زمامداران و مدیران در نظام اسلامى نیز باید در انجام تکلیف الهى خود در شإن مدیریت, از گرفتن اجر و پاداش استنکاف کنند و کارهایى که به عهده گرفته اند را با قصد قربت انجام دهند و پاداش و اجر آن را نیز به حساب خداوند متعال بگذارند. همان گونه که أمه اطهار و نواب خاص و عام آنان و امام راحل و امروز مقام معظم رهبرى ((مدظله)) به همین شیوه عمل کرده و مى کنند.
راقم این سطور که در طول چهل سال گذشته از نزدیک با ده ها نفر از مراجع تقلید آشنا بوده و شاهد شیوه زندگى آنها بوده ام و نیز حدود 25 سال همراه یا در خدمت امام راحل بودم, جز آنچه ذکر شد در آنها ندیدم, و دوره ده سال رهبرى امام را تفسیر عینى ((ما اسالکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین)) مشاهده کردم که فعلا مجال بازگو کردن ابعاد و جزئیات این ویژگى ها نیست; فقط به این نکته تإکید مى کنم که زندگى شخصى امام با کمترین هزینه و بیشترین صرفه جویى, شبیه مردم عادى بود; ضمن اینکه براى تإمین همین هزینه اندک هم تا زمانى که مجبور نمى شدند از بیت المال استفاده نمى کردند.

تامین در حد نیاز
طبیعى است که اگر انسانى تمام ظرفیت و توان خود را وقف خدمت به دین و انجام وظایف الهى (که برعهده گرفته است) نماید و در عین حال فاقدامکانات زندگى باشد, از محل بیت المال باید نیازهاى ضرورى او تإمین شود; به همین جهت مراجع تقلید در اجازات امورحسبیه, به نمایندگان خود اجازه مى دهند که بخشى از وجوه دریافتى را براى رفع نیازهاى خود مصرف نمایند. در این شیوه بدون تعیین و ذکر مبلغ, حدود و معیارها مشخص مى شود, مثلا عموما حد و سقف مصارف شخصى را ثلث مبالغ دریافتى تعیین مى کنند. بنابر این حتى اگر نیاز آنها بالاتر از این سقف بود, مجاز به تصرف نیستند و معیار را نیز اعاشه به نحو اقتصاد و میانه روى و مرز دیگر آن را رعایت احتیاط و ملازمه تقوا تعیین مى کنند.
یک طلبه در نامه اى به امام نوشته بود که مبلغى از شهریه دریافتى اش در پایان سال خمسى او اضافه مانده است و باتوجه به اینکه شهریه طلاب از محل خمس مى باشد و طبق فتوا خمس به خمس تعلق نمى گیرد, سوال کرده بود آیا باید خمس مبلغى را که سال روى آن گذشته است بدهد یا خیر؟ این جانب سوال را محضر امام مطرح کردم, در حالى که انتظار نویسنده این بود که خمس ندارد, حضرت امام فرمودند: اصلا مازاد بر نیاز ایشان در ملکیت او وارد نمى شود. بنابر این نه فقط خمس آن مبلغ را بلکه کل آن مبلغ را باید پس بدهد.
حال باید پرسید آیا تفاوتى در حکم مصرف بیت المال و اموال عمومى که در اختیار دولت اسلامى قرار دارد با وجوه شرعیه وجود دارد؟ یعنى در مورد وجوه شرعیه مرزنهایى براى کارگزاران مربوطه رفع نیاز است, اما این مرز در مورد اموال عمومى, کارگزاران و مدیران دولتى عرضه و تقاضاست, یعنى با ایجاد بازار سیاه و انحصارى کردن آن یا ایجاد رقابت کاذب و مسابقه, هر چه توانستیم ـ ولو به تکاثر و تجمل و کاخ نشینى بیانجامد ـ مى توانیم دریافت کنیم؟ اگر فرضا در این دنیا بتوانیم با توجیهات و تسویلات چنین وضعیتى را جا بیندازیم, آیا در روز قیامت و در پیشگاه عدل الهى و میزان حق و در محضر پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) هم توجیه قابل قبولى مى توانیم ارأه دهیم؟
نکته دیگرى که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است که آیا به مدیریت در نظام اسلامى باید به تعبیر امیرالمومنین(ع) به صورت یک ((طعمه)) نگاه کنیم و آن را یک دکان براى کسب هر چه بیشتر درآمد فرض نمأیم؟ آیا مدیر یعنى شخصى که وقت و توان خود را در قبال مبلغى پول سودا مى کند؟ یا آنکه کار مى کند تا خدمتى کرده باشد و در عین حال به رزق حلالى رسیده باشد؟ یا آنکه کار مى کند به عنوان انجام یک وظیفه الهى کارى که گاهى واجب عینى است و گاهى واجب کفایى است, و در هر صورت خود را به عنوان سربازى در خدمت دین و حکومت اسلامى مى داند که براى حفظ نظام اسلامى در سنگر مربوط به خود تلاش مى کند و حفظ نظام را برحسب نظر امام از اوجب واجبات دانسته و براى رضایت حق به واجب ترین واجبات دینى خود اقدام مى کند و به این ترتیب در ازإ انجام تکلیف الهى و اوجب واجبات شرعى چشمداشت مزد و پاداشى از کسى نداشته و با همت بلند و آسمانى و نگاه به مصالح دیرپا و جاودانى خود پاداش خود را از خدایى طلب مى کند که رزاق على الاطلاق است و رزقش بى حساب(25) و به دشمنانش رزق مى دهد تا چه رسد به دوستانش و پاداش و اجرش همیشگى, پایدار(26) و عظیم است(27) و ((بغیر حساب))(28) و ((جنه عرضهاالسموات و الارض))(29)
با این حال اگر تصدى مسئولیت ها را در نظام اسلامى به عنوان انجام یک وظیفه الهى و ادإ واجبى بدانیم که احیانا واجب عینى و عموما واجب کفایى است و گرفتن مزد در برابر انجام تکلیف شرعى را مورد تإمل و امکان قصد قربت توام با گرفتن مزد را بخصوص در صورت عدم نیاز یا فوق نیاز مورد سوال قرار دهیم و پاسخ شرع مبین را با استفاده از فقها و مراجع عظام دریافت کنیم تکلیف شرعى روشن تر مى شود و انشإاله قانونگذاران و مراجع ذیربط بار دیگر به این موضوع و حکم توجه عمیق ترى خواهند کرد اما فعلا در اینجا به این روایت توجه مى کنیم:
امام صادق(ع) مى فرماید: هنگامى که امیرالمومنین(ع) به ولایت رسید بالاى منبر رفت و بعد از سپاس و ستاش خداوند فرمود:
((ان و الله لا ارروکم من فیئکم ذرهما ماقام لى عذق بیثرک فلیصدقکم انفسکم.... ;(30) ((به خدا سوگند تا درختى در مدینه داشته باشم درهمى از سهم غنأم شما برداشت نخواهم کرد باید این را تصدیق کنید...))
در مورد کسانى هم که روى مال یتیم کار مى کنند قرآن مى فرماید:
((من کان غنیا فلیستعفف و من کان فقیرا بالمعروف;(31) کسى که بى نیاز است چشم پوشى کند و آنکه فقیر است در حد متعارف بخورد.))
آیا این حکم مخصوص به کارگزار اموال یتیم است و آن روش فقط مربوط به حضرت امیر(ع) است؟ ادامه سخن را مفتوح مى گذاریم تا با کمک بزرگان و فقها به پاسخ روشن دست یابیم.
سطح زندگى مدیران
مدیریت اسلامى اقتضا مى کند که مدیران از طبقه مرفه و ثروتمند انتخاب نشوند, زیرا معمولا افرادى که در زندگى, رنج فقر و پا برهنگى را نچشیده باشند نمى توانند به طور جدى به فکر مردم فقیر و پابرهنه باشند کسى را تصور کنید که وصف دندان درد را شنیده باشد, در قیاس با کسى که فرزند دلبندش را نظاره مى کند در حالى که از دندان درد به خود مى پیچد آیا این دو نفر برداشت یکسانى از دندان درد دارند؟ و همین شخص را مقایسه کنید با کسى که خود گرفتار درد شدید دندان شود و این درد را از بن دندان به شدت احساس کند; حال فاصله مورد اخیر را با کسى که از دور راجع به دندان درد مطلبى را شنیده یا خوانده است در نظر بگیرید; آن وقت فاصله بین مسئول مرفه و بى درد را با مسئولى که خود و نزدیکانش رنج کشیده و درد آشنا هستند مى توان تصور کرد.
با این حال, اگر در موردى فرض کنیم فرد متدینى را که واجد همه شرایط لازم براى مدیریت باشد, اما خود با خانواده اش از طریق کاملا مشروع و در نتیجه کار و تلاش حلال به تمکن و ثروت مشروع رسیده باشد; در این صورت اگر چنین شخصى به مدیریت گمارده شود, این سوال مطرح مى شود که آیا باتوجه به تمکن و عدم نیاز, او مى تواند از بیت المال ـ آن هم در ازاى کار واجب ـ حقوقى دریافت کند؟ البته چگونگى بهره مندى از اموال و سطح زندگى درحال مسئولیت او نیز جاى بررسى و تامل دارد.
آنچه از احادیث و سیره معصومین به دست مىآید آن است که مدیر در دوره مدیریت و در حال پذیرفتن مسئولیت باید سطح زندگى خود را در هر صورت همسطح با زندگى مردم ضعیف تنظیم کند. حضرت امیرالمومنین(ع) مى فرماید: ((ان الله فرض على أمه الحق ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره;(32) همانا خداوند بر پیشوایان حق واجب فرموده است که خود را با مردم ضعیف هم اندازه کنند براى اینکه تهى دستى فقرا آنان را به هیجان و شورش نکشاند.))
در این سخن روشنگر, نکات ذیل قابل توجه و تإمل است:
ـ فرض به معنى وجوب است, همان طور که فریضه به معنى واجب است; در برابر نافله به معنى مستحب.
ـ فرض با ((على)) متعدى شده نه با ((لام)), لذا همسوى با معناى فرض, بر صبغه تکلیفى سخن افزوده است.
ـ تعبیر پیشوایان, همه مدیران در سطوح مختلف را در برمى گیرد, زیرا هر مدیرى متناسب با محدوده مدیریت و مسئولیت خود مرتبه اى از امامت و رهبرى را به عهده دارد و جمعى از مردم ـ به عنوان کارکنان زیرمجموعه یا گیرندگان خدمت و حتى عامه مردم ـ چشم به او دوخته و به صورت مثبت یا منفى, تحت تإثیر روش و منش او قرار دارند.
ـ کلمه أمه ((پیشوایان)), به ((حق)) اضافه شده است که مشخصا مدیران در نظام حق اسلامى را موضوع حکم وجوب قرار داده است; با این وصف اگر مدیرى به این امر واجب گردن ننهاد و سطح زندگى اش شبیه اغنیا و اقویاى جامعه بود, آیا از مدار ((أمه الحق)) خارج نشده است؟ و هر نقطه اى خارج از این مدار آیا جز باطل و ضلال چیزى مى تواند باشد, در حالى که قرآن مى فرماید: ((و ماذا بعدالحق الا الضلال؟ ))(33) و در نتیجه چنین مدیرى مى تواند مدیر نظام اسلامى و مجرى اسلام باشد؟!...
ـ هم اندازه کردن خود ((یقدروا انفسهم)) با ضعفا از چه جهت موردنظر است؟ سخن امام(ع) مطلق است و معیشت, وسایل زندگى, خانه, خوراک, پوشاک و... را شامل مى شود. در عین حال, همه این موارد نمودهاى بیرونى زندگى مدیر است. آنچه در باطن مدیر باید شکل گیرد و رفتارهاى بیرونى, متاثر از آن شاکله درونى, به منصه ظهور برسد(34) آن است که شخصیت حقیقى خود را در زمره ضعفا و مستمندان باور کند. خود را فراتر و بالاتر از آنها نبیند رنج آنها را در باطن وجودش لمس و آن را رنج خود احساس کند, خود را از فقرا و با آنها بداند, با آنها زندگى کند و همنشین باشد; همان گونه که پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) این گونه بودند و ضمن اینکه زندگى آنها در سطح زندگى محروم ترین اقشار جامعه بود, انس و همنشینى آنها نیز با همین قشر بود.
یادآورى و بیان سطح زندگى و معاشرت و انس آنان با فقرا خود دو فصل جداگانه و مفصل را مى طلبد که در این مختصر فقط به گوشه کوچکى از این ویژگى باشکوه اشاره خواهیم کرد.
ـ همگونى زندگى مدیران با ضعفاى جامعه, دستاوردهاى فراوانى از قبیل تإثیر در سازندگى معنوى و شخصیت انسانى مدیران و رشد فضایل اخلاقى و محبوبیت نزد خدا و خلق خدا و پاداش اخروى و... را در پى دارد; همان گونه که ترک این فریضه الهى پیامدهاى منفى و خطرناکى را از جهات مختلف مادى و معنوى و دنیوى و اخروى به دنبال دارد, اما اینکه مولاى متقیان در این سخن حکیمانه از نتایج مثبت معنوى این فریضه سخنى نگفته و از میان پیامدهاى منفى هم به موردى خاص پرداخته و آن را برجسته کرده است, بیانگر اهمیت زیاد این مورد خاص مى باشد; زیرا اگر فقیر زیرفشار طاقت فرساى فقر جانش به لب رسد و در عین حال زمامداران جامعه اسلامى را که مدعى خدمت به مردم هستند در ناز و نعمت و در نتیجه بى خبرى از ضعیفان مشاهده کند, از جا کنده مى شود. بدین ترتیب آنگاه که بخش عظیمى از جامعه در این وضعیت قرار گیرند و انبوهى از جمعیت و توده وسیعى از مردم با هم از جا کنده شوند و به هم بپیوندند, شورش فراگیر و سیلآسایى پدید مىآید که همه چیز را درهم مى ریزد و تمام کاخ ها را بر سر کاخ نشینان خراب مى کند. اگر فقر به تنهایى فقیر را در آستانه کفر قرار مى دهد,(35) با مشاهده تبعیض و کاخهاى برافراشته متمکنین بى درد و زمامداران مرفه در نظام اسلامى, ممکن است به نقطه اى خطرناک تر برسد. این درحالى است که اصل نهضت و پیروزى انقلاب و قوام و دوام نظام اسلامى همواره بر دوش همین قشر بوده است و از دست دادن آنان یعنى از دست رفتن همه چیز, که چنین مباد!

چند نمونه از ساده زیستى پیغمبر(ص):
امام رضا(ع) از پدرانش, از قول على(ع) فرمود: ((کنا مع النبى(ص) فى حفر الخندق, اذجأته فاطمه(س) و معها کسیره من خبز, فدفعتها الى النبى(ص): فقال النبى(ص): ((ما هذه الکسیره؟)) قالت: ((قرصا خبزته للحسن و للحسین(ع), جئتک منه بهذه الکسیره)) فقال النبى(ص): ((اما انه اول طعام دخل فم ابیک منذ ثلاث;(36) در کندن خندق با پیغمبر(ص) بودیم که فاطمه(س) آمد و با خود پاره نانى داشت و آن را به پیغمبر(ص) داد. پیامبر(ص) گفت: ((این چیست؟)) گفت: ((نانى است که براى حسن و حسین(ع) مى پختم و پاره اى از آن را براى شما آوردم)) پیامبر(ص) گفت: ((نخستین طعامى است که بعد از سه روز به دهان پدرت وارد مى شود.))
امیرالمومنین(ع) در توصیف زندگى پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: ((ما رفعت له مأده قط و علیها طعام و ما اکل خبز بر قط و لا شبع من خبز شعیر ثلاث لیال متوالیات قط. توفى و درعه مرهونه عند یهودى باربعه دراهم. ماترک صفرإ ولا بیضإ مع ما وطى له من البلاد و مکن له من غنأم العباد و لقد کان یقسم فى الیوم الواحد الثلاثمأه الف اواربعمأه الف و یاتیه السأل بالعشى فیقول: ((والذى بعث محمدا بالحق, ما امسى فى آل محمد صاع من شعیر ولا صاع من بر ولا درهم ولا دینار;(37) هرگز سفره اى از پیش او برچیده نشد که بر آن طعام باشد (آن قدر طعام سفره حضرتش اندک بود که چیزى از آن باقى نمى ماند!) و هرگز نان گندم نخورد و هرگز سه شب پیاپى از نان جو سیر نخورد. در حالى از دنیا رفت که زره آن حضرت نزد مردى یهودى در برابر چهار درهم به گرو بود. وجود همه سرزمین هایى که در اختیارش قرار گرفته بود و غنایمى که از جنگ ها به دست آورده بود, (سکه) زرد و سفیدى از خود برجاى نگذاشت. در یک روز سى صد هزار و چهارصد هزار را تقسیم مى کرد و شبانگاه که سألى به نزدش مىآمد و از او چیز مى خواست مى گفت: سوگند به آنکه محمد را به حق مبعوث فرمود, در خاندان محمد پیمانه اى از گندم یا جو یا درهم و دینارى براى شب نمانده است!))
امیرالمومنین(ع) ضمن تإکید بر اینکه شیوه زندگى و برخورد پیامبر اکرم(ص) نسبت به دنیا سرمشق هر مسلمانى است ـ که قطعا مدیران و پیشوایان جامعه اسلامى باید در صف اول پیروى و اقتدإ به آن حضرت باشند ـ مى فرماید: ((و لقد کان فى رسول الله(ص) کاف لک فى الاسوه, و دلیل لک على ذم الدنیا و عیبها و کثره مخازیها و مساویها اذقبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اکنافها و فطم عن رضاعها و زوى عن زخارفها;(38) پیامبر(ص) براى نمونه و سرمشق بودن براى تو (اى مسلمان!) کافى است و او راهنماى تو است به عیب و نکوهش دنیا و فراوانى بدیها و رسوایى هاى آن, زیرا دنیا به خود او وفا نکرد و همه چیز آن براى غیر او مهیا گشت. او از پستان دنیا شیر نخورد و از بهره گیرى از زینت هاى آن چشم فروبست.))
پیامبر اکرم(ص) در سخنى خطاب به ابوذر غفارى مى فرماید: ((یا اباذر انى البس الغلیظ و العق اصابعى و ارکب الحمار بغیر سرج و اردف خلفى فمن رغب عن سنتى فلیس منى;(39) اى اباذر من لباس درشت مى پوشم و بر زمین مى نشینم و به هنگام غذاخوردن ـ انگشتان را با زبان مى لیسم و بر الاغ بدون پالان سوار مى شوم, و کسى را پشت سر خود سوار مى کنم. پس هر کس از سنت من گریزان شود از من نیست!))

نمونه هایى از ساده زیستى پیشواى پرهیزگاران:
على(ع) مى فرماید: ((... و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها و لقد قال لى قأل: الا تنبذ ها عنک؟ فقلت: اعزب عنى ف ((عند الصباح یحمد القوم السرى(40);... به خدا قسم که چندان پیراهنم را وصله زدم که از وصله زننده آن شرمسار شدم! یکى به من گفت: چرا آن را دور نمى افکنى؟ در جواب به او گفتم: از من دور شو که چون صبح شود مردمان قدر راهپیمایى شبانه را بدانند.))
امیرالمومنین(ع):
... فدعونى اکتف من دنیاکم بملحى و اقراصى فبتقوىالله ارجو خلاصى. ما لعلى و نعیم یفنى و لذه تنحتها المعاصى؟ سالقى وشیعتى ربنا بعیون ساهره و بطون خماص... ;(41) ... مرا به حال خود واگذارید تا از دنیاى شما به نمکى و قرص نانى اکتفإ کنم! زیرا رهایى خود را در ترس از خدا و تقوا امید بسته ام. على را با نعمتى که فنا مى شود و لذتى که از گناه فراهم مىآید چه کار؟ من و شیعیانم بزودى پروردگارمان را با چشمان شب زنده دار و شکم هاى گرسنه ملاقات خواهیم کرد...!))
ام کلثوم دختر امیرالمومنین(ع) مى گوید: هنگامى که شب نوزدهم ماه رمضان فرارسید در وقت افطار طبقى که در آن دو قرص نان جو و یک کاسه شیر و مقدارى نمک بود نزد آن حضرت آوردم. آن گاه که از نماز فارغ شد و خواست افطار کند, به سینى افطار نگریست و در آن درنگ کرد, سپس سرش را تکان داد و به شدت و با صداى بلند گریه کرد و گفت:
((یابنیه اتقدمین الى ابیک ادامین فى فرد طبق واحد؟ اتریدین ان یطول وقوفى غدا بین یدىالله ـ عز وجل ـ یوم القیامه؟ انا ارید ان اتبع اخى و ابن عمى رسول الله(ص), ما قدم الیه ادامان فى طبق واحد الى ان قبضه الله. یا بنیه! ما من رجل طاب مطعمه و مشربه و ملبسه, الا طال وقوفه بین یدىالله ـ عز و جل ـ یوم القیامه, یا بنیه ان الدنیا فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب;(42) دخترم! آیا در یک سینى براى پدرت دو نان وخورش مىآورى؟ آیا مى خواهى فرداى قیامت ایستادن من در پبشگاه خدا ـ براى حساب پس دادن ـ به درازا کشد؟ من مى خواهم که از برادرم و پسر عمویم رسول خدا(ص) پیروى کنم, هرگز دو نوع طعام در یک ظرف نزدش گذاشته نشد و چنین بود تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. دخترم! هیچکس نیست که خوراک, و پوشاک او پاکیزه و لذت بخش باشد, مگر آنکه در روز قیامت ایستادن او نزد خداى عز و جل طولانى شود. دخترم! در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب...!))
عدى بن حاتم طأى, امیرالمومنین(ع) را دید در حالى که در برابرش کاسه اى آب و پاره اى نان جو و نمک قرار داشت, پس گفت: اى امیرمومنان, این روا نیست که روز را گرسنه و مشغول کار و تلاش به سر برى و شب را بیدار و درگیر با رنج ها به روز آورى و با این حال افطارت این باشد! امیرالمومنین(ع) فرمود: ((علل النفس بالقنوع و الا
طلبت منک فوق مایکفیها))(43)
((نفس خود را به قناعت عادت ده و گرنه بیش از آنچه براى او کفایت کند از تو طلب خواهد کرد!))

نمونه اى هم از زندگى حضرت زهرا(س)
هنگامى که این آیات بر پیغمبر اکرم(ص) نازل شد: ((و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعه ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم;(44) جهنم وعده گاه همه مردمان است و آن را هفت در است و براى هر درى بخشى از مردم معین شده اند, پیامبر(ص) سخت گریست و اصحاب با گریه او گریستند, اصحاب نمى دانستند جبرئیل چه چیزى بر پیامبر نازل کرده است و هیچ یک از اصحاب را نیز یاراى سخن گفتن با آن حضرت نبود.
پیامبر(ص) چنان بود که هرگاه فاطمه(س) را مى دید شادمان مى شد, به همین جهت یکى از اصحاب به سوى در خانه فاطمه(س) شتافت... پس بر او سلام داد و گریستن پیامبر(ص) را به ایشان خبر داد; ((... فنهضت والتفت بشمله لها خلقه قد خیطت اثنا عشر مکانا بسعف النخل فلما خرجت نظر سلمان الفارسى الى الشمله و بکى و قال: واحزناه ان ـ بنات ـ قیصر و کسرى لفى السندس و الحریر, و ابنه محمد(ص) علیها شمله صوف خلقه قدخیطت فى اثنى عشر مکانا فلما دخل فاطمه(س) على النبى(ص) قالت: یا رسول الله ان سلمان تعجب من لباسى فوالذى بعثک بالحق مالى و لعلى منذ خمس سنین الا مسک کبش نعلف علیها بالنهار بغیرنا فاذا کان اللیل افترشناه. و ان مرفقنا لمن ادم حشوها لیف. فقال النبى(ص): یا سلمان: ان ابنتى لفى الخیل السوابق;(45) حضرت فاطمه(س) به پاخاست و با چادر کهنه اى که داشت خود را پوشاند; چادرى که دوازده جاى آن با لیف خرما وصله شده بود! هنگامى که از خانه بیرون آمد, سلمان فارسى به چادر نگاه کرد و گریست و گفت: و احزناه! دختران قیصر و کسرى در سندس و حریرند و دختر محمد(ص) روپوشى کهنه بر تن دارد که دوازده جاى آن وصله شده است! هنگامى که فاطمه(س) بر پیامبر(ص) وارد شد گفت: یارسول الله(ص), سلمان از پوشش من تعجب کرده است, قسم به آنکه تو را به حق مبعوث فرمود, پنج سال است که من و على جز یک پوست گوسفند نداریم که روزها بر روى آن به شترمان علف مى دهیم و چون شب فرامى رسد آن را فرش مى کنیم! و بالش ما از پوستى است که درون آن از لیف خرما پر شده است.! پیامبر(ص) فرمود: دختر من در رده پیشتازان است.))
از سیاق روایت و بخصوص مطالبى که حضرت فاطمه زهرا(س) در محضر رسول الله(ص) عرضه مى دارد, بخوبى مى توان دریافت که همین وارستگى و ساده زیستى حضرت زهرا(س) است که به پیغمبر عظیم الشإن(ص) اسلام, آرامش و انبساط خاطر مى دهد و در پایان این حدیث, دیگر سخنى از گریه آن حضرت نیست! خوشا به حال کسانى که آسایش و آرامش خود را با دلبستن با این الگوى وارستگى و پیوستن به قافله وارستگان جستجو مى کنند!

ساده زیستى در جایگاه رهبرى و مدیریت
نمونه هایى که ذکر شد, بیشتر حاکى از اصل نگرش پیشوایان الهى نسبت به مظاهر دنیا و بهره گیرى از آن بود. در عین حال باعنایت به عمق درستى این نگرش و ضرورت پیروى همه آحاد جامعه اسلامى از پیشوایان راستین ـ بخصوص آنان که از جایگاه اجتماعى و فرهنگى برخوردارند ـ , همواره باید این ویژگى مهم نصب العین همگان بوده و هر چه بیشتر تلاش کنند از این زاویه خود را به آنان شبیه تر و نزدیک تر نمایند.
اما, آیات و روایات بسیارى نیز داریم که در آنها این ویژگى (ساده زیستى و وارستگى از دلبستگى ها و تمتعات مادى) درارتباط با جایگاه رهبرى و مدیریت مورد توجه و تإکید قرار گرفته است و تعمیم آن نسبت به همه مدیران یا به روشنى گوشزد شده است یا با کنایه که ((ابلغ من التصریح)) است بیان گردیده است. ما نمونه هایى از آن را در اینجا یادآور مى شویم:
حضرت امیرالمومنین(ع) طى خطابه اى ضمن اشاره به تمکن خود در استفاده از بهترین امکانات زندگى با قاطعیت تمام روش و منش خود را در جایگاه رهبرى و مسئولیتى که نسبت به مردم دارد اینگونه بیان مى فرماید: ((ولوشئت لا هتدیت الطریق الى مصفى هذا العسل, و لباب هذا القمح و نسأج هذا القز. و لکن هیهات ان یغلبنى هواى, و یقودنى جشعى الى تخیر الاطعمه و لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فى القرص, ولا عهد له بالشبع! او ابیت مبطانا و حولى بطون غرثى و اکباد حرى اواکون کما قال القأل:
((و حسبک دإ ان تبیت ببطنه
و حولک اکباد تحن الى القد))
إاقنع من نفسى بان یقال هذا امیرالمومنین ولا اشارکهم فى مکاره الدهر, او اکون اسوه لهم فى جشوبه العیش))(46)
اگر مى خواستم, به پالوده این عسل و مغز این گندم و بافته هاى این ابریشم راه مى یافتم, ولى هیهات که هواى نفس بتواند بر من غلبه کند و شدت حرص بتواند مرا وادارد که طعامهاى لذیذ برگزینم در حالى که شاید در حجاز یا یمامه کسى باشد که به قرص نانى امید نداشته باشد و هیچ گاه غذاى سیر نخورده باشد! هیهات که من با شکم سیر بخوابم و در پیرامون من شکم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه یافت شوند یا چنان باشد که شاعر گفته است: ((این درد تو را بس که شبانگاه با شکم پر بخوابى در حالى که در اطراف تو جگر سوختگانى در آرزوى دیدن کاسه اى به سر مى برند!)) آیا باید تنها به این خرسند باشم که مرا امیرالمومنین بخوانند و در ناخوشى هاى روزگار شریک مردم نباشم؟ و نتوانم در تحمل خشونت زندگى سرمشق مردم باشم؟!

زندگى خانواده مدیران
وضعیت کلى اهل بیت مدیران ـ همانند سایرین ـ ممکن است الزاما در همه موارد منطبق با منش و روش رهبران و زمامداران نباشد; و حتى امکان دارد که در برخى موارد, فرزندان و همسران مدیران در جهت خلاف آنان باشند و به هر حال, اگر این تخلف معلول کوتاهى مدیران نباشد ـ همان گونه که در قرآن کریم در مورد فرزند نوح و همسر لوط تصریح شده است ـ نمى توان بر آنها عیب گرفت; اما آنچه مسلم است این است که اولا زمامداران باید مراقبت لازم را در تربیت صحیح همسر و فرزندان خود داشته باشند و نباید در اثر عمل زدگى از آنها غافل شوند; همان طور که در این سال ها شاهد مدیرانى بودیم که خود متدین بوده اند, ولى با قطع ارتباط آنان از مسجد و نمازجماعت و جمعه و محافل و مجالس مذهبى و دعا و... و از سوى دیگر همنشینى با اهل دنیا و غرق شدن در تجملات و پیوند تدریجى با عوامل غفلت زا و موانع یاد خدا و معنویت, زن و فرزندان آنها در تباهى از آنها پیشى گرفته و نه فقط به لکه ننگى بر دامن مدیریت نظام تبدیل شده اند که حتى براى اولیاى خودشان باعث دردسر و آبروریزى گردیده اند.
اما به هرحال امکان دارد با همه تلاشى که پدر انجام مى دهد, باز هم در موارد معدودى زن و فرزند تحت تإثیر عوامل دیگر به راه خلاف کشیده شوند و با سوءاستفاده از ظرفیت هایى که پدر با خوبى و مجاهدت و خدمت خود به دست آورده است, گوى سبقت را در فساد مالى یا اخلاقى یا... از همگنان بربایند. باتوجه به اینکه نزدیکان مدیران ـ بخصوص مدیران عالى رتبه ـ زیر ذره بین مردم هستند, دشمنان نیز ضمن ایفاى نقش براى فریب آنها به بزرگنمایى انحراف آنان پرداخته و از این نقطه ضعف به عنوان چماقى براى کوبیدن بر سر نظام و مدیریت آن بهره بردارى مى کنند.
در این نوع موارد مى بینیم که قرآن بدون مجامله ـ مانند آنچه درباره فرزند نوح و همسر لوط آمده ـ به افشاى چهره انحرافى آنان پرداخته و رهبران ذیربط را نیز به تسلیم در برابر همین شیوه وادار کرده است; و حتى در مورد خاتم پیامبران(ص) در قرآن یک سوره کامل با ذکر نام, در افشاى شخصیت منفى آنان آمده است که مربوط به ابولهب عموى پیامبر و همسر او مى باشد. از سوى دیگر براى پیشگیرى از نفوذ آلودگى هاى دنیاگرایى در داخل خانه پیامبر اکرم(ص) قرآن در مورد همسران آن حضرت مى فرماید:
((یا ایها النبى قل لا زواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا;(47) اى پیامبر, به همسرانت بگو: اگر شما خواستار زندگى دنیا و زینت و زرق و برق آن هستید, بیایید با هدیه اى شما را بهره مند کنم و به شیوه نیکویى رهایتان سازم!))
اگر دنیاگرایى و دلبستگى به زرق و برق و تجملات زندگى در خانه زمامداران نفوذ کند, علاوه بر آنکه زمامداران و مدیران را از مسیر ساده زیستى خارج مى نماید, جامعه را نیز به شدت تحت تإثیر پیامدهاى منفى آن قرار مى دهد و هم نظام را تدریجا به تباهى مى کشد و هم جامعه را و لذا پیغمبر اکرم(ص) با همه علاقه و مودتى که نسبت به حضرت زهرا(س) دارد, باتوجه به نقش الگویى آن حضرت به عنوان دختر پیامبر و همسر على(ع) معمولى ترین مظاهر تجمل دنیا را براى او نمى پسندد; نمونه آن در حدیث ذیل است که پیامبر اکرم(ص) شخصا روى قضاوت مردم و افکار عمومى تکیه مى کند و با ظرافت, پاره تنش را از آراستن خود به طلا بازمى دارد:
امام زین العابدین(ع) از اسمإ بنت عمیس نقل مى کند که مى گوید: ((کنت عند فاطمه اذ دخل علیها رسول الله(ص) و فى عنقها قلاده من ذهب کان اشتراها لها على بن ابیطالب(ع) من فى فقال لها رسول الله(ص) یا فاطمه لا یقول الناس ان فاطمه بنت محمد تلبس لباس الجبابره فقطعها و باعتها و اشترت بها رقبه فاعتقها فسر بذلک رسول الله(ص);(48) در محضر فاطمه زهرا(س) بودم که رسول خدا(ص) بر او وارد شد, در حالى که گردنبندى از طلا که على(ع) از غنیمت برایش فراهم کرده بود برگردن داشت. پیامبر اکرم(ص) خطاب به فاطمه(س) فرمود: مبادا که مردم بگویند فاطمه دختر محمد پوشش جباران را مى پوشد. پس فاطمه گردن بند را کند و آن را فروخت و با آن برده اى خرید و در راه خدا آزاد کرد و بدین گونه رسول الله(ص) شادمان شد!))
در روایتى دیگر آمده است : یکبار که فاطمه زهرا(س) به شکرانه و شادمانى بازگشت پیروزمندانه پدر و شوهرش از جنگ, دست بند و گوشواره اى براى خود فراهم ساخته و پرده اى نو بر در خانه خانه اش آویخته بود, پیامبر گرامى(ص) ـ که همواره دیدار حضرت زهرا(س) برایش روح انگیز و دلگشا بود و هرگاه به خانه او مى رفت توقف طولانى داشت ـ به خانه زهرا(س) وارد شد, اما این بار برخلاف همیشه خیلى زود با چهره اى گرفته و ناخرسند از خانه حضرت زهرا(س) خارج شد و به مسجد رفت. بازگشت سریع آن حضرت از خانه زهرا(س) آن هم با چهره اى درهم کشیده, شاهدان صحنه را در حیرت فرو برد, اما فاطمه زهرا(س) که خود در اوج معرفت به خدا و رسول خدا بود پیش از همه, علت را دریافت. و لحظاتى بعد با رسیدن پیک حضرت زهرا(س) به مسجد, همه چیز روشن شد, فرستاده زهرا(س) دستبند و گوشواره و پرده را تقدیم رسول خدا(ص) کرد و عرضه داشت که دخترت گفت به مسجد برو و بگو: ((تقرإ علیک ابنتک السلام و تقول: اجعل هذا فى سبیل الله; دخترت برتو سلام داد و گفت: اینها را در راه خدا صرف نما! پیامبر اکرم(ص) شکفته شد و سه بار تکرار نمود: ((فعلت فداها ابوها; پدرش فدایت باد آنچه را باید انجام مى داد, انجام داد.))
از مجموع آیات و روایات در زمینه زندگى مسئولان, استنباط مى شود که برخلاف برداشت غلط برخى از ناآگاهان, بسیارى از امورى که براى مردم عادى مباح یا مکروه است, براى مدیران حرام و ممنوع است و چه بسا آنچه براى دیگران حسنه محسوب مى شود, براى مدیران سیئه به شمار آید.(49)

عدم افزایش امکانات زندگى در زمان مدیریت
در دوران تصدى مدیریت و مسئولیت, نباید هیچ گونه تغییرى در امکانات زندگى مدیر به وجود بیاید; زیرا مدیر باتوجه به دسترسى به امکانات بیت المال و اموال عمومى و در پرتو جایگاه اجتماعى و امکان بده بستان ها و برخوردارى از انواع امتیازات همراه با تسویلات شیطانى براحتى و آرام, آرام در باتلاق تمتعات مادى غرق مى شود. بدین ترتیب در درازمدت همه چیز در مسیر زندگى مدیر واژگونه مى گردد و به تبعاتى گرفتار مى شود که دنیا و آخرت او را به تباهى مى کشاند. لذا عزم قطعى مدیران در دوره مدیریت, باید بر این تعلق گیرد که هیچ گونه امکانات و تسهیلاتى را به زندگى خود اضافه نکنند.
حضرت امیرالمومنین(ع) در حدیثى ضمن این که هرگونه افزایش را در امکانات مادى در دوره رهبرى خیانت مى شمارد, آشکارا دارایى اندک خود را که در یک بخجه و یک دستمال و به اصلاح امروزى در یک چمدان و ساک جا داده در آغاز کار به مردم نشان مى دهد و مى فرماید: ((دخلت بلادکم باشمالى هذه! و رحلتى و راحلتى ها هى, فان خرجت من بلادکم بغیر مادخلت, فاننى من الخأنین;(50) با این جامه ها (ى مندرس) به سرزمین شما آمدم و بار و بنه ام همین است که مى بینید, اکنون اگر از بلاد شما با چیزى جز آنچه آمده بودم, بیرون روم از خیانتکاران خواهم بود!))
پس واى بر ما که ما باید این نوع احادیث را انکار کنیم و یا خودمان را!
امام باقر(ع) در وصف امیرالمومنین(ع) در دوره امامت ظاهرى آن حضرت مى فرماید: ((لقد ولى (على) خمس سنین و ما وضع آجره على آجره ولا لبنه و لا اقطع قطیعا و لا اورث بیضإ و لا حمرإ;(51) على(ع) مدت پنج سال ولایت کرد, در حالى که آجرى بر آجرى یا خشتى بر خشتى نگذاشت و تیولى به خود اختصاص نداد و سرخ و سفیدى (زر و سیمى) به میراث بر جاى ننهاد!))
در روایتى دیگر آمده است که قنبر در ((رحبه)) چند جام طلا و نقره نزد امیرالمومنین(ع) آورد و گفت: تو هر چه به دست مىآید را با دیگران تقسیم مى کنى! من اینها را برایت پنهان کرده ام! آن حضرت شمشیر برکشید و فرمود: ((ویحک! لقد احببت ان تدخل بیتى نارا!؟)) ثم استعرضها بسیفه فضربها حتى انتثرت من بین انإ مقطوع بضعه و ثلاثین و قال ((على بالعرفإ!)) فجإوا. فقال: هذا بالحصص...;(52) واى بر تو! مى خواهى آتش به خانه من داخل کنى؟ سپس چنان با شمشیر به آنها ضربه زد که سى و چند پاره شد, آن گاه فرمود: داروغه ها را حاضرکنید! آنها آمدند آن گاه گفت: اینها را (میان مردم) تقسیم کنید...))(53)

پى نوشت ها:
1- اعراف / 179
2- نهج البلاغه, خطبه 156
3- نهج البلاغه, خطبه 224
4- بحارالانوار ج 104 / 274
5- بحارالانوار ج 75 / 345
6- مأده / 42
7- بحار, ج 104 / 273
8-
9- امالى شیخ صدوق / 3
10- کهف / 110
11- فرقان / 20
12- بقره / 151
13- بقره / 129
14- آل عمران / 164
15- احزاب / 21
16- نهج البلاغه خطبه 160
17- آل عمران / 31
18- طــه / 2
19- کهف / 6
20- کنزالعمال حدیث 5818
21- انعام / 90
22- شورى / 23
23- سبا / 47
24- شعرا / 109 و 127 و 145 و 164 و 180
25- و الله یرزق من یشإ بغیر حساب (بقره / 212 و نور / 38)
26- ما عندکم ینفذ و ما عندالله باق (نحل / 96)
27- ان الله عنده اجر عظیم (انفال / 28 و توبه / 22 و...)
28- انما یوفى الصابرون اجر هم بغیر حساب (زمر / 10)
29- آل عمران / 133
30- کافى ج 8 / 182
31- نسإ / 6
32- نهج البلاغه دشتى/ 430
33- یونس / 32
34- قل کل یعمل على شاکلته (اسرإ / 84)
35- کادالفقران یکون کفرا ()
36- بحارالانوار ج 20 / 245
37- احتجاج 1 / 335
38- نهج البلاغه / 507
39- مکارم الاخلاق / 545
40- نهج البلاغه دشتى / 302.
41- بحارالانوار 77 / 395 و امالى صدوق / 368
42- بحارالانوار 42 / 276
43- المناقب ج 2 / 98
44- سوره حجر آیات 44 و 43
45- بحارالانوار ج 8 / 303 به نقل از الدروع الواقیه, تإلیف سیدین ابن طاووس حسنى.
46- نهج البلاغه / دشتى نامه 45 صفحه 554
47- احزاب / 28
48- بحارالانوار ج 43 / 81
49- حسنات الابرار سیئات المقربین
50- المناقب ج 2 / 98
51- امالى صدوق / 250
52- المناقب 2 / 108
53- شاید دلیل خردکردن جام ها حرمت استفاده از ظروف طلا و نقره بوده و لذا آنها را خرد کرده تا هم از ظرف بودن خارج شود و هم قابل تقسیم به افراد بیشترباشد.

تبلیغات